اصلاح ذات البين در فرهنگ دينى

نويسنده: سيدعباس رضوى

امام على(علیه السلام) در واپسين لحظه‏هاى زندگى پربركتش، فرزندان و رهروان راه خود را به اصلاح ذات البين سفارش كرد و ارزش آن را برتر از نماز و روزه ساليان شمرد. [1]
وصيّت تاريخى آن امام فرزانه، پس از روزگارى تلاش در به سامان رساندن جامعه بيمار و رهبرى گروههاى آرزومند صلح و بهروزى، حامل پيامها و درسهاى سرنوشت ساز فراوان است؛ از اين روى بايسته است ما نيز كه مخاطب اين پيامِ ماندگاريم، هماره در آن بينديشيم و براى درمان دردهاى خود از آن شفا جوييم؛ چه بحرانها و دردهاى كنونى امت اسلامى، با تلواسه ها و تنگناهاى روزگار على(علیه السلام) همسانى دارد و فتنه هاى موجود در ميان گروههاى مسلمان و نيز پيروان اهل بيت، درميان مردم عراق و شام و حجاز آن روز نيز ديده مى شود. و آن سامان بخش بزرگ و خيرخواه امتِ پيامبر(صلی الله علیه وآله) با همه توان در جبران آن كوشيده است. كاركرد روشن و حكيمانه امام در برخورد با تباهيها و شر انگيزيها براى همه امتها و ملّتها، چراغ هدايت است و توشه راه.
براى دريافت درست انديشه‏ها و شيوه عمل امام على(علیه السلام) در اين باره، بايسته است بفهميم اصلاح ذات البين چيست، گستره آن كدام است و كدامين پيامد مثبت آن را در چنين جايگاهى قرار داده است و آن گاه، مرزهاى مسؤوليت مردم در برابر آن تا كجاست و چه كسانى بدان مأمورند؟ و سوم آن كه از چه راهكارهايى براى انجام آن مى توان سود جست و رهنمود و سيرت پيشوايان دين در اين راه چيست؟

مفهوم اصلاح ذات البين

صلح، سازش است و از ياد بردن رنجش و سازگارى و آشتى پس از قهر. ذات به مفهوم بنيه و اساس است. بين: حالت پيوند ميان افراد. و اصلاح ذات البين، استوارسازى و پيوندهاى فردى و اجتماعى است. [2]
در برابر، افساد ذات البين، [3] بيانگر پديدآمدن دوگانگى، دشمنى و هجران و نفاق ميان مردم است. واژه صلاح ذات البين، در معناى اصلاح به كار رفته است، با اين تفاوت، اصلاح، زدودن اختلاف و دوگانگى و نزديك ساختن دلهاى رميده است و صلاح، كوشش در نگهداشت صلح و صفا و تلاش در پيدا نشدن تفرقه و فساد. در اين تعبير، فرق صلاح و اصلاح در سلامت معنوى جامعه، مانند پيشگيرى و درمان است. [4]در قرآن كريم، واژه اصلاح در رديف معروف به كار رفته است كه نشانگر فرق و پيامهاى ويژه هر يك از امربه معروف و اصلاح است.
(لاخير فى كثير من نجواهم الاّ من امر بصدقة او معروف او اصلاح). [5]
مقدس اردبيلى بر آن است كه اگر فساد ذات البين، به رها كردن پاره اى از كارهاى واجب و يا انجام كارهاى حرام بينجامد، اصلاح ذات البين از راه امربه معروف و نهى از منكر، واجب مى‏شود. [6] بر اين اساس، پيوند اين دو واژه، پيوند عام و خاص است.
قضا نيز قطع اختلاف است. [7] با به بن بست رسيدن اصلاح، كار دادرس آغاز مى‏شود و قاضى با استفاده از اختياراتى كه دارد، به نزاع پايان مى‏دهد.
در فقه، عنوانى ياد شده كه بر قاضى است پيش از حكم، دو سوى اختلاف را به اصلاح برانگيزاند. [8]كه نشان دهنده ناسانى و فرق اين دو واژه است.

گستره اصلاح ذات البين

گستره اصلاح ذات البين، حوزه اسلام و ميان برادران مؤمن و خودى و شريك در هدف و راه است.
(انّما المؤمنون أخوة فأصلحوا بين اخويكم). [9]
اخ، به معناى شريك در مقصد و راه است. [10]مؤمنان، از آن روى كه در هدف و اصول اساسى دين، همراهند، اگر جدايى بين آنان رخ دهد، بايد، اصلاح شود. در اين بستر اصلاح ذات البين، ميان اسلام و كفر و كسانى كه دو هدف و مقصد دارند، معنى ندارد و اگر هماهنگى و همراهى نيز انجام مى گيرد (هدنه) است و يا تأليف قلوب.
تاريخ نگاران، از شگرد منافقان روزگار پيامبر گزارش كرده‏اند:آنان اين انديشه را در ميان مردم رواج مى دادند كه درگيريهاى ميان اسلام و كفر و تيرگى پيوندها و پيوستگيها، مردم را خسته و فرسوده ساخته و مصلحت مردم در آن است كه مرزهاى سياسى بين اسلام و كفر برداشته شود ومسلمانان و كافران قريش، پيوندهاى دوجانبه برقرار كنند و پيامبر كارى به دين ستيزى و بيدادگرى ابوسفيان نداشته باشد. اين گروه، تلاشهاى خود را در راه جامه عمل پوشاندن به اين آرزو، اصلاح و خود را مصلح و آشتى جو مى‏ناميدند. خداوند، با آيه هاى بيدارگرانه خود، نقاب از چهره اينان گرفت و هدف و برنامه آنان را در خراب كردن باروهاى بلند ميانِ دادو بيداد و توحيد و شرك، فسادآفرينى و آنان را مفسد ناميد. [11]
اصلاح ذات البين زدودن دوگانگي هاست. دوگانگي ها، ستيزها، كشمكش ها، جامعه اسلامى را از درون متلاشى مى سازد. مراد از اصلاح، از بين بردن سليقه‏هاى گوناگون و همسان سازى نيست؛ چه سرشت آدميان گونه گونه است و انسانها داراى مايه‏هاى جسمى و ويژگيهاى فكرى و محيط زيست ناسانى هستند، اين خود به جدايى سليقه و شيوه‏هاى زندگى كسان مى‏انجامد. [12]
كتابهاى فقهى آكنده از اختلاف نظرها و سليقه‏ها و برداشتها در زمينه هاى گوناگون فرهنگى و سياسى و اقتصادى است و چه بسا در مسائل اجماعى و مشهور نيز، قول خلاف وجود دارد، در عرصه كارشناسى و حوزه اجرايى مسائل نيز، نسبت به شيوه اجراى مسائل اقتصادى و سياسى و اداره كشور نيز، همواره ديدگاهها و طرحهاى مختلف عرضه مى‏شود. اين گونه ناپيوستگيها، نه تنها تباهى آفرين نيست كه به صلاح دين و نظام است و مايه پويايى فرد و جامعه. طبيعت انقلاب اقتضا مى كند كه همواره ديدگاههاى اجتهادى در عرصه هاى گوناگون آزادانه عرضه شود و بر شكوفايى آراء و انديشه هاى اسلامى بيفزايد.
البته،گفت وگوى فكرى، اگر جامعه را به تنش كشد و به تيرگى پيوندها و پيوستگي ها انجامد، در اين حوزه مى‏گنجد. در بعد ديگر، دايره بحث هم مسائل خانوادگى را در بر مى گيرد و هم اختلافهاى ميان جناحها و گروهها را بر خلاف مفهوم رايج آن در ميان مردم، كه آن را به اصلاح تيرگى پيوندها و پيوستگيهاى بين دو نفر محدود مى كنند، كاربرد آن در متون دينى و فرهنگ گذشته مسلمانان گسترده است. و پيش از همه چيز، اصلاح پيوند و پيوستگى گروههاى اسلامى، در حوزه آن جاى دارد.

جايگاه اصلاح ذات البين درچشم انداز دين و خرد:

همراهى و همدلى، پايه و اساس جامعه انسانى است و مايه رشد و بهروزى آن. اگر همدلى و هماهنگى افراد در هم شكند و اعتماد و دلگرمى از دلها رخت بربندد، مردم از پيشرفت و حركت تكاملى باز مى‏مانند.كانون خانواده، نخستين بستر تربيت و آموزش است و بيش ترين زير ساختهاى روانى و شخصيتى كسان از اين جا شكل مى‏گيرد. يكدلى و سازش كسان مايه آرامش و شادابى در خانه و زمينه ساز سازندگى و تربيت بهتر افراد جامعه است. اگر انس ساكنان خانه به بيزارى و نفرت دگر شود، همه اعضاى اين كانون، بويژه كودكان آسيب مى‏بينند و شخصيت آنان لرزان و ناكارآمد خواهد شد.
جامعه ناهمگون كه افراد به جاى همدلى در پى ويرانى يكديگر باشند، راه به فلاح و بهروزى نخواهد برد، افزون بر واگشت و عقب ماندگى، شوكت و اعتبار خود را در نزد رقبا از دست خواهد داد. از زمينه‏هاى مهم زوال و فروپاشى تمدن بزرگ اسلامى، اختلافهاى شكننده و روياروييهاى گروهها و فرقه‏ها در درون جامعه‏هاى اسلامى بود. شكست اقتدار دولت عثمانى در سده اخير، در پى نزاعهاى درونى رخ داد. در مشروطه نيز اختلاف ديدگاهها به صف بنديهاى ويرانگر در ميان رهبران جامعه انجاميد. [13] در اين ميان، كسانى كه با اساس دين و روحانيت بيگانه بودند، ميدان يافتند و با ترور شخص و شخصيت دلسوزان جامعه، رهبران راستين را از صحنه سياسى دور كردند. آقا بزرگ تهرانى، گزارشى از اختلافهاى ميان شيعيان در قرن هشتم، نوشته است:
(تفرقه و فساد ذات البين سببِ سستى،و گسيخته شدن بسيارى از جريانهاى شيعى در تاريخ بوده است. مى‏بينيم شمارى با شمارى ديگر درباره اختلاف در شمار امامان يا در بحث از مرزهاى تقيه، به بگومگو مى‏پردازند و نزاعها و كشمكشهايى را پديد مى‏آورند و گروهى با گروهى ديگر در مفهوم تأويل يا درباره عصمت امامان و يا در مسأله روحانى بودن معاد، همديگر را به باد ناسزا مى گيرند با آن كه همگى در اصل اين مسائل همداستان هستند). [14]
قرآن كريم، مهرورزى و مهربانى مؤمنان را مايه نعمت [15] و رحمت خداوند [16] شمرده و نفرت و بيزارى دلها را از يكديگر سبب فساد بزرگ و از بين رفتن باورهاى ايمانى. [17] زيرا كدورتهاى ژرف و پردامنه رشته‏هاى برادرى را مى‏گسلد و عزت و حرمت جامعه دينى را به چالش مى‏برد.
پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) مى‏فرمايد:
(ايّما مسلمين تهاجرا فمكثا ثلاثا يصطلحان الاّ كانا خارجين عن الاسلام ولم يكن بينهما ولاية). [18]
دو مسلمان اگر بيش از سه روز با يكديگر قهر باشند، از حوزه اسلام خارج شده و رشته ولايت و پيوند دينى از بين آنان برداشته مى‏شود.
در متون دينى، بر بايستگى اصلاح تيرگيهاى بين مؤمنان سفارشها شده است:
(فاتّقوا اللّه و اصلحوا ذات بينكم واطيعوا اللّه ورسوله ان كنتم مؤمنين). [19]
از مخالفت خدا پروا كنيد و دشمنيهايى كه در ميان شماست آشتى دهيد و خدا و پيامبرش را پيروى كنيد اگر ايمان داريد.
(انّما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم). [20]
مؤمنان برادر يكديگرند، بين دو برادر اصلاح و آشتى دهيد.
قرآن شناسان و فقهاء گفته‏اند، امر به اصلاح، بر دو چيز دلالت دارد:
1. واجب بودن اصلاح و سازش دادن بين مؤمنان.
2. فورى بودن آن. [21]
پيامبر(صلی الله علیه وآله) بر ثواب پا درميانى و سازش دادن ميان مؤمنان، سفارشها كرده و اجر و مزد مصلحان را همسان جهادگر در راه خدا شمرده است. [22]
على(علیه السلام) در شورانگيزترين خطبه پس از به دست گرفتن خلافت، بر بايستگى همدلى گروههاى گوناگون مردم تأكيد كرده و پس از شمارش سرفصل برنامه‏ها و كارهاى اساسى در راه دگرگون كردن زيربناى سياسى و اقتصادى جامعه، فرموده است:
(فاستتروا فى بيوتكم و اصلحوا ذات بينكم). [23]
مردم، درون خانه خويش جاى گيريد و راه آشتى با يكديگر را در پيش.
امام بر آن نبوده كه مردم را به انزوا و گوشه نشينى فرا خواند كه امام خود ميدان دار كار و تلاش اجتماعى بود و فراخوان به آن.مقصود اصلى اين است كه اى مردمى كه براى اصلاح جامعه و خليفه، هر روز گرد مى‏آمديد، اكنون نيازى به اين گونه گردهماييها نيست و اگر درباره عثمان با همديگر اختلاف داشتيد، آن را كنار گذاشته و اختلاف خود را اصلاح كنيد؛ اگر كسانى كه براى بيعت با من گرد آمده‏اند هم آوا و هماهنگ نباشند و هريك از شما شعارى جدا ساز كند، اصلاحات اساسى، جامه عمل به خود نخواهد پوشيد و من نخواهم توانست به هدفهاى انقلابى خود دست يابم.
امام، در پايان زندگى، با اشاره به سخنى از پيامبر بر اهميت همدلى و بايستگى آن سفارش مى‏فرمايد:
(اوصيكما وجميع ولدى ومن بلغه كتابى بتقوى اللّه ونظم امركم و صلاح ذات بينكم فانّى سمعت جدّكما (صلی الله علیه وآله) يقول: صلاح ذات البين افضل من عامة الصلوة و الصيام). [24]
شما و همه فرزندانم و كسانم و آن را كه نامه من بدو رسد، سفارش مى كنم به ترس از خدا و آراستن كارها و آشتى با يكديگر. من از جدّ شما (صلی الله علیه وآله) شنيدم كه مى‏فرمود: آشتى دادن ميان مردم بهتر است از نماز و روزه ساليان.
شيخ طوسى پس از نقل اين وصيت امام مى‏نويسد:
(و اِنَّ البغضة حالقة الدّين وفساد ذات البين). [25]
كينه و دشمنى دين را ريشه كن كرده و پيوند را تباه مى‏سازد.
اهميت و والايى دوستى و برادرى بين مؤمنان و فاجعه آميز بودن بيگانگى آنان از يكديگر، چنان است كه در قرآن و سنت، در مواردى اجازه داده شده است، از راههايى كه به عنوان حكم اولى در شرايط عادى روا نيستند، به عنوان ثانوى استفاده شود.از جمله، بر مؤمنان روا نيست دروغ بگويند، چه به جد و چه به شوخى و مزاح. بر اين، آيه‏ها و روايتهاى بسيارى گواه است. [26]امّا با اين حال، اگر مؤمنى براى صلح بين دوگروه از مؤمنان و برقرار كردن آشتى در خانواده‏اى يا نجات جان مؤمنى از مرگ و... [27] به ناگزير به دروغ روى بياورد، روا شمرده شده است.
در واقع، دليل واجب بودن اصلاح، بر دليل حرام بودن دروغ حكومت دارد و مصلحت اصلاح، فساد سخن ناراست را برمى دارد و آن را در رديف سخن روا جاى مى‏دهد.
در موثقه معاويه بن عمار از امام صادق(علیه السلام) آمده است:
(المصلح ليس بكاذب). [28]
آشتى دهنده دروغ گو نيست.
و در مرسله صدوق از پيامبر(صلی الله علیه وآله) آمده كه خداوند دروغ مصلحت آميز در راه آشتى بين مردم را دوست دارد و راست مفسده انگيز را دشمن. [29]
وفاى به سوگند، واجب و شكستن آن حرام است، ولى در راستاى اصلاح بين مردم، شكستن آن دشوار نيست و در جاهايى واجب مى‏شود:
(ولاتجعلوا اللّه عرضة لايمانكم ان تبرّوا وتتّقوا وتصلحوا بين النّاس). [30]
خداوند را وسيله سوگندهاى خويش قرار مدهيد، تا از نيكوكارى و تقوا و اصلاح بين مردم باز ايستيد.
از امام صادق(علیه السلام) در شرح آن گزارش شده است:
(اگر براى سازش دادن ميان دو نفر فرا خوانده شدى، نگو قسم خورده‏ام، اين كار را انجام ندهم). [31]
شأن نزول آيه نيز، بيانگر روايى پروا نكردن از سوگند، براى آشتى است. [32] تغيير وصيتِ وصيت كننده بدون اجازه او گناهى بزرگ است:
(فمن بدّله بعد ما سمعه فانّما اثمه على الذين يبدلّونه). [33]
پس هركس آن وصيت را بشنود و آن گاه دگرگونش سازد، گناهش بر كسى است كه آن را جابه جا كرده است.
وصيت كننده نيز بايستى عدالت را در مورد ماترك خود پاس دارد و هيچ يك از بازماندگان را بر ديگرى برترى ندهد؛ زيرا رفتار دوگانه، ميان خويشاوندان، كينه و دشمنى پديد مى آورد و فتنه هايى را سبب مى‏شود. اگر وصيت كننده‏اى، بر اثر علاقه بيش‏تر به شمارى از بازماندگان و يا ناخرسندى از شمارى، كسانى را از ارث محروم كند و يا به كسانى بيش‏تر ببخشد. در اين جا اگر وصىّ ببيند اين وصيت جنگ و اختلاف در ميان وارثان را در پى خواهد داشت، در راستاى اصلاح ميان وصيت كننده و وارث و يا ميان وارثان، بر او جايز است كه در وصيت، دگرگونى پديد آرد و بندهاى اختلاف انگيز آن را حذف كند:
(فمن خاف من موص جنفا او اثما فاصلح بينهم فلا اثم عليه انّ اللّه غفور رحيم). [34]
هرگاه بيم رود كه وصيت كننده‏اى در وصيت خويش دستخوش ستم يا گناهى شده است، اگر كسى به اصلاح ميان آنان پردازد، گناهى انجام نداده است كه خدا آمرزنده و مهربان است.
مفسران از آيه استفاده كرده اند: اگر كسى در وصيت دچار اشتباه شد و يا از روى عمد به ستم وصيت كرد، كسى كه بدان آگاه باشد، در راستاى اصلاح بين بازماندگان و وصيت شدگان، مى‏تواند وصيت را به عدل و داد برگرداند. [35]
در روايتِ صحيح از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است: اين آيه ناسخ آيه حرام بودن تغيير وصيت است. [36]
نجوا، سخن گفتنِ پنهان و درگوشى است. پنهان سخن گفتن دو نفر و يا گروهى در نزد ديگران، بدگمانى حاضران را برمى‏انگيزاند؛ از اين روى، قرآن، اين گونه گفت وگوهاى پنهانى را كه رنجش ديگران را در پى دارد، كار شيطان خوانده است. [37]
البته در موردهايى مانند، حفظ اسرار سياسى و نظامى مسلمانان، كمك به افراد نيازمند، امربه معروف و اندرز پنهانى به افراد، نجوا رواست و اصلاح ذات البين از اين موردهاست:
(لاخير فى كثير من نجواهم الاّ من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين النّاس). [38]
در بسيارى از نجواهايشان فايدتى نيست. مگر سخن آنان كه به صدقه دادن و يا نيكى كردن و يا آشتى جويى فرمان مى‏دهند.
امام صادق(علیه السلام) از آيه استفاده كرده است: بر مسلمان واجب است براى اصلاح كار و آشتى ميان دو برادر مؤمن، از آبروى خود مايه بگذارد و در اين راه خود را به رنج افكند. [39]

اصلاح بين مؤمنان بر عهده كيست؟

قرآن كريم به روشنى سفارش فرموده بين مؤمنان سازش برقرار كنيد. سخن در اين است: مخاطب اين پيام كيست؟ از گفته‏هاى مفسران فقهاء، استفاده مى‏شود، آشتى دادن ميان مردم بر همگان واجب كفايى است، ولى گروههايى از جامعه مسؤوليت بيش‏ترى از ديگران دارند و آنان نخستين مأموران به اين كارند.
الف: دو سوى اختلاف: در اين كه دو سوى درگيرى و نزاع، در اصلاح ميان خود وظيفه اصلى دارند، بحثى نيست و عقل و خرد نيز بدان فرمان مى‏دهد. آنان به ريشه پيدايش تيرگى و راههاى زدودن آن، آشناتر از ديگرانند و شايستگى گزينش و حق گذشت فزون‏ترى از ديگران دارند. اگر آنان براى آشتى قدم پيش ننهند، ديگر مصلحان در انجام كار موفق نخواهند شد.
ب: نظام اسلامى: نظام اسلامى در برقرارى صلح و صفا بين مردم و از بين بردن تنشها و كدورتها وظيفه‏اى بس بزرگ دارد. چه در نزاعها و درگيريهاى خانوادگى و چه در نزاعهاى بزرگ بين گروههاى مردم، دولت اسلامى وظيفه دارد قدم پيش نهد و با استفاده از اهرمهايى كه در اختيار دارد، آن را به صلح تبديل سازد. از كارهاى مهم پيامبر اسلام، از بين بردن نزاعها و زدودن كدورتها بين مؤمنان بود. دوگانگيها را به يگانگى، دشمنيها را به دوستى و نامهربانيها را به مهربانى دگر مى‏كرد. پيامبر(صلی الله علیه وآله) در مدينه قبيله اوس و خزرج را كه از ساليان سال، در دوگانگى و دشمنى به سر مى بردند، آشتى داد. افزون بر آن، پيامبر به ميان قبيله ها مى رفت، جنگ و درگيرى اگر بين آنها در مى‏گرفت، اصلاح مى‏كرد:
(ميان فرزندان عمرو بن عوف و مردم قبا از گذشته كشمكش ريشه دارى بود. پيامبر براى آشتى آنان به محله قبا رفت. حضرت در آن روز نتوانست نماز را در اول وقت به جاى آورد). [40]
در اختلافهاى خانوادگى نيز، پيامبر پناهگاه مردم بود و مردم براى برقرارى صلح و صفا در ميان خانواده، از آن حضرت در خواست كمك مى كردند و پيامبر ميان آنان آشتى مى‏داد. [41]
در روزگار على(علیه السلام) نيز نياز جامعه به اصلاح ذات البين، برطرف ساختن اختلافها و كشمكشها، بيش از روزگار پيامبر احساس مى شد. در كوفه، مركز خلافت، گروهها، قبيله‏ها و فرقه هاى گوناگون عرب و موالى(غيرعرب) جاى گرفته بودند، كه اين پديده ناسانيهاى فرهنگى و گرفتاريها و دشواريهاى جديدى را به همراه داشت و سبب بالا رفتن ميزان برخوردها و نزاعها مى شد. على(علیه السلام) به ميان مردم مى رفت و از نزديك، با گرفتاريهاى آنان آشنا مى‏شد. چه بسيار آن حضرت در هواى تفتيده تابستان، در ميان مردم ديده مى شد كه به بست و گشاد كارها مى‏پرداخت و گروهها، قبيله‏ها و كسانى كه به نزاع برخاسته بودند، از نزاع بازمى‏داشت. چنان در اين كار پى‏گير و جدّى بود كه خود را به رنج و زحمت مى‏افكند. [42]
على(علیه السلام) در مبارزه با طلحه و زبير و نيز در جنگ با معاويه به آيه شريفه (وان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما) استدلال مى‏جست و بر عهده حكومت مى‏دانست كه به فتنه‏ها، بدان سبب كه مؤمنان را به رويارويى با هم وا مى‏دارد، دشمنيها را دامن مى‏زند و سايه شوم اختلاف را مى‏گستراند، پايان دهد و آرامش را در جامعه برقرار سازد.
امام، به روشنى بيان مى كند: نبرد با معاويه در راستاى از ميان بردن نفاق و شكاف در ميان جامعه اسلامى صورت گرفته است. [43]
امامان ديگر، گرچه از جايگاه رسمى حكومت به دور بودند، ولى در حد توان و حوزه نفوذ، به اختلافهاى بين مسلمانان، بويژه اختلافهاى پيروان اهل بيت رسيدگى مى‏كردند و تلاش آنان بر اين بود كه به اختلاف و درگيرى بين شيعيان، پايان دهند، تا ناگزير نشوند كه به حاكمان ستم رجوع كنند.امام صادق(علیه السلام) به شمارى از ياران مأموريت داده بود كه به نزاعها و اختلافهاى شيعيان رسيدگى كنند. [44]
ج: خواص نخبگان جامعه اسلامى: بزرگان، فرزانگان و عالمان دين، در بين مردم از جايگاه ويژه‏اى برخوردارند. مردم به آنان به ديده احترام مى‏نگرند وبه خاطر پاكى و فرزانگى و راستى، بر قلبها حكومت مى‏كنند و سخن و پند آنان، كارايى عميق دارد.اينان خيلى خوب مى توانند در سالم سازى جامعه و زدودن غبارها كينه و دشمنى، نقش بيافرينند. از اين روى، وظيفه‏اى بس سنگين دارند و نمى‏توانند خود را در اختلافها به دور بدارند. بايد پا به ميدان بگذارند و اختلافها را ريشه‏يابى كنند و به درمان آنها برخيزند وگرنه گناهى نابخشودنى را انجام داده‏اند.در دوره‏اى كه نظام اسلامى در جامعه وجود ندارد و يا حكومت اسلامى در يكى از دوسوى نزاع قرار گرفته و گروهى از مردم به دشمنى با او برخاسته اند، بزرگان بايستى پا در ميدان نهند و با پا درميانى در ماجرا، به نزاع پايان دهند خطابِ (و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما) متوجه نخبگان و بزرگان جامعه است. على(علیه السلام) در ماجراى ستيز پيمان شكنان بصره، بزرگانى چون سعدبن مالك و عبدالله بن عمر را سرزنش مى‏كند كه چرا آنان از نفوذ و جايگاه اجتماعى ممتاز خود استفاده نكردند و به جاى مداخله در ماجرا و پيشگيرى از بالا گرفتن دشمنيها و به بن بست رسيدن گفت وگوها، گوشه‏گيرى كردند. [45]
سعدبن وقاص بعدها از سهل انگارى و وظيفه نشناسى خود در نبرد جمل و صفين، پشيمان شد و در پاسخ معاويه گفت:
(از اين كه با گروه سركش [ طلحه و زبير و شاميان ] نجنگيدم پشيمان و شرمسارم). [46]
على(علیه السلام) حسن بصرى را نيز بر انزوا و وظيفه نشناسى در برابر اين جنگ هولناك، نكوهش كرد. حسن بصرى، از كرده خود سخت شرمنده شد و از اين كه با مخالفان على و گروه جنگ طلب نجنگيده بود، مى‏گريست. [47]
علماء به عنوان خواص جامعه، از آغاز مورد اعتماد مردم بوده و در گشودن گرهها و از ميان برداشتن اختلافها و برقرارى صلح و سازش بين مردم، نقش ممتازى بر دوش داشته اند. بسيارى از اختلافها و درگيريها و بگومگوها و جنگها به آبرو و جايگاه اجتماعى علماء از ميان رفته و در بسيارى از دوره‏هاى تاريخى، وجود عالمى مردم‏دار و صاحب نفوذ، منطقه اى را از دادگاه، دادستان و عسس و گزمه بى نياز ساخته و جلوى هرج ومرجها را گرفته است.
عالمان، اين نقش اساسى و بنيادين را تنها در بين مردم نداشته اند، بلكه از جايگاه خود در بين مردم و حاكمان وقت، استفاده كرده و جلوى ستم و سخت گيرى بر مردم را گرفته و به گونه‏اى صلح و آرامش را در جامعه حاكم ساخته‏اند. در حكومتهايى كه به شيعه گرايش داشتند، اگر اختلافى بين آنان و گروههايى از مردم پيش مى آمد، اين نقش را به زيباترين وجه انجام داده اند.ابواحمد، والد سيد مرتضى، در دولت آل بويه چنين جايگاهى داشت. او بيش تر سفير ميان آل بويه و آل حمدان و ديگر حاكمان بود و به اختلافها پايان مى‏داد. [48] خاندان كاشف الغطاء، در عراق جايگاهى بزرگ داشتند و اختلافهاى ميان دولتهاى اسلامى با دست پركفايت آنان پايان مى‏گرفت.
شيخ جعفر كاشف الغطاء، در بهبود بخشيدن پيوند و پيوستگى ميان دولت عثمانى و دولت ايران نقش اثرگذارى داشت همو بود كه با تلاشهاى پى‏گير خود به جنگ ميان عثمانيان و فتحعلى شاه قاجار، پايان داد.عثمانيان، به او به ديده احترام مى‏نگريستند و پيشنهادهاى او را رد نمى‏كردند. [49]
ميرزاى شيرازى، در اصلاح بين شيعيان و سنيان، تلاش گسترده اى داشت و بسيار بسيار از فتنه‏هاى كور و خانمانسوز را، با تدبير جلو گرفت.
(در سال 1311ه.ق. فتنه اى ميان اهالى سامرا و مجاوران برانگيخته شد كه به دنبال اين حادثه هر يك از طوايف داخل شهر فرقه اى از قبائل خارج شهر را به يارى طلبيدند و كم مانده بود كه فتنه‏اى بزرگ رخ دهد كه به كياست و تدبير سيّد اين فتنه از ميان رفت و ميان طوايف آشتى برقرار شد). [50]
در همان دوره، علامه شيخ على و فرزندش شيخ باقر حيدر، از علماى نجف در اصلاح ذات البين و از ميان بردن تيرگيهاى ميان مردم بسيار موفق بودند و حركتهاى اساسى آنان در برقرار كردن صلح و صفا بين گروهها و از بين بردن ريشه‏هاى فتنه بين پيروان اهل بيت زبانزد بود. [51]
اكنون نيز روحانيت چون گذشته از چنين جايگاهى برخوردار است. وجود علما در صحنه اجتماع و در عرصه خدمت‏گزارى، بسيارى از دشواريها، گرفتاريها را از سر راه برمى‏دارد و اختلافها و نزاعهاى بين مردم مؤمن را به صلح و صفا دگر مى‏كند. برنامه ريزى در استفاده درست از جايگاهى كه روحانيت و علماى دين در جامعه دارند، مى‏تواند بار سنگين قوه قضائيه را سبك كند و به بسيارى از درگيريها واختلافهاى خانمان برانداز بدون اين كه به دادگاه كشيده شود، پايان دهد. البته پايانى خوش.
علماى دين اگر دست به كار شوند به درگيرى بين دو گروه مؤمن و نزاع و كشمكش خانوادگى، پايان دهند، چون با اندرز و پند وخيرخواهى براى هر دو طرف و مصلحت سنجيها، همراه است و آنچه كه در آشتى دو گروه كارساز است، نرم شدن قلبها، بر اثر پندواندرز و اثرگذارى معنوى عالم دين و گردن نهادن دو گروه درگير، به فرمان خداست، اين صلح شيرين، پايدار و سازنده خواهد بود. شهيد بهشتى در شرح وظيفه و رسالت عالمان دين، نكته مهمى را يادآورى مى‏كند و مى‏گويد: انتظار مردم از عالم دين اين است كه براى آنان گره گشايى كند و در كدورتهاى ميان گروهها و يا اختلافهاى خانوادگى مردم، به خود زحمت بدهد و با فرزانگى و تدبير، از بزرگ شدن رويداد پيشگيرى كند.
شهيد بهشتى، از عالمى مردمدار به نام شيخ ابراهيم نجف آبادى ياد كرده كه هم مدرس بوده و هم امام جماعت و نيز اندرزگوى شهر و مانند پدرى مهربان، به بحرانهاى حوزه خدمت خود رسيدگى مى‏كرده است:
(گاهى بعد از نيمه شب دَرِ خانه ايشان را مى‏زدند و مى‏گويند ريش سفيدهاى فاميل نتوانسته‏اند دعواهاى خانگى را حل كنند، لطفا بياييد ما را اصلاح دهيد). [52]
در اين روزگار مهم آن است كه مردم اين جايگاه روحانيت و اين ميراث ديرينه را پاس بدارند، تا اين نهاد مقدس را كه در فراز ونشيبهاى مخوف و فتنه‏هاى خطرساز، مشكل گشا بوده و براى حفظ همدلى، برادرى، يگانگى و پيوستگى ملى خطرها كرده است، سست نشود و مبادا با عملكرد نادرست يك روحانى، يك عمامه به سر جايگاه اصيل و محكم روحانيت زير سؤال برود.
روحانيان نيز شايسته است مقام خويش را پاس بدارند و چونان پدرى مهربان همه جناحهاى دلسوز و پاى‏بند به اصول اسلام و نظام اسلامى و ولايت فقيه را زير چتر محبت و راهنمايى خويش قرار دهند و با عملكرد درست، دلها را به يكديگر نزديك كنند.

راهكارهاى آشتى بين مؤمنان

از بين بردن تنشها، نفرت زدايى، نزديك كردن دلها به يكديگر، بازگرداندن شادى به كانون خانواده‏ها كارى خرد و آسان نيست. اين كار به انسان و ويژگيهاى روانى او بسته است و زدودن نفرت و جداييهاى ريشه دار، نيازمند شناخت انسان و جامعه و كارشناسى عالمانه دارد. نزاعها، درگيريها و كشمكشها، در بين دو گروه مؤمن، زن و شوهر، دو خانواده از يك فاميل، دو گروه فكرى، دو فرقه، دو گرايش سياسى وأ ريشه‏ها و انگيزه‏هايى دارد كه بايد دقيق و همه سونگرانه، مطالعه شوند و پاره‏اى از درگيريها و بگو مگوها، از خواهشهاى نفسانى، سرچشمه مى‏گيرند و بستر خانواده و جامعه را غم افزا و سرد مى‏سازند، پاره‏اى از فقر مادى و پاره اى از فقر فرهنگى، سرچشمه مى‏گيرند، پاره‏اى از تعصبهاى كور، كژفهمى، ارتجاع، برداشتهاى نادرست از متون دينى و... ناشى مى‏شوند و پاره اى را هم قدرتها به آنها دامن مى‏زنند و يا كسانى كه منافعى در آنها دارند كه بايد به دو گروه درگير، به درستى فهماند.اكنون چند راه كار را در اين راه ارائه مى‏دهيم كه اگر به درستى روى آنها درنگ شود و مطالعه همه سويه در آنها بشود مى‏توان از اين جا به بسيارى از ناهنجاريها پايان داد و صلح و صفا را در بين گروهها و خانواده ها برقرار ساخت.
1. برانگيختن خردهاى خفته: ناآگاهى و به فراموشى سپردن نيروى انديشه و خرد، از علتهاى مهمّ بروز جدالها و نزاعهاست. زيرا انسانها در پرتو خردورزى به صلح و صفا مى‏رسند. انديشه، راهنماى انسانها به سوى سعادت و خوشبختى است. خرد و انديشه، انسانها را برمى انگيزد، تا جمعى زندگى كنند و كارها را گروهى پيش ببرند و رشته‏هاى پيوستگى را محكم‏تر كنند. و در راه نگهداشت صفا و صميميت از بسيارى از خواسته‏هاى فردى بگذرند.
اگر در كارها از نيروى خرد و تدبيرهاى آن استفاده نشود، احساسات ميدان مى يابد و آرزوهاى فردى وهوسها و خشم و شهوت با آن در مى‏آميزد و مردمان عنان گسيخته برابر يكديگر قرار مى‏گيرند.بسيارى از برادركشيها در پى حركتهاى آنى، پرشتاب و به دور از انديشه ورى رخ مى‏دهد و گروهها و قبيله‏ها و كسان، با شنيدن خبرى ناگوار، بدون اين كه از درستى و نادرستى آن آگاهى دقيق داشته باشند، يكديگر را هدف قرار مى‏دهند و پراكندگيها آغاز مى‏شود.
قرآن براى پيشگيرى از فساد ذات البين، مسلمانان را به خردورزى و كندوكاو در تباهى آفرينى دشمنيها فرا مى‏خواند.اوس و خزرج، دو قبيله بزرگ مدينه، به بركت وجود پيامبر(صلی الله علیه وآله) از جنگ و جدالهاى ديرين كه بسان زخم كهنه و چركينى، زندگى آنها را تباه كرده بود، رهايى يافتند. امّا پس از اسلام، گه گاهى، كينه‏ها شعله مى كشيد كه در اين هنگام پيامبر(صلی الله علیه وآله) آنان را به خردورزى دعوت مى كرد و گذشته نكبت بار را به ياد آنان مى‏آورد. على(علیه السلام) از زمينه‏هاى پيروى مردم بصره از شورشيان جمل و وارد شدن در اين آشوب كور و بى‏فرجام را سوار شدن بر مركب بى‏عنان احساس مى‏شمرد.امام، پس از رخداد خونين جمل به روشنى يادآور شده است: رهبرى كم خردان، سبب شد اين فتنه بزرگ در بصره پديد آيد و مسلمانان در فتنه كور گرفتار آيند و خونهايى به ناحق ريخته شود. [53]
و نيز در جنگ صفين، كم خردى و نينديشيدن به تزويرهاى پشت پرده دشمن و گوش نكردن به سخن خردمندان ، سبب شد در سپاه حق رخنه بيفتد و معاويه در آستانه شكست، سپاه پيروز را زمين گير كند. قرآنها بر سر نيزه و شعارهاى فريبنده صلح طلبى سپاه باطل، در كم خردان سپاه حق، كارگر افتاد و على(علیه السلام) را با آن همه خرد و دانايى از حركت بازداشت.از اين روى، براى پايان دادن به فتنه هاى كور، درگيريهاى گروهى و قبيله‏اى و فرقه‏اى و خانوادگى، هيچ راهى بهتر از بيدار كردن خردهاى خفته و نهادينه شدن آن، نيست و بسان خردورزى، كارايى ندارد.
2. گسترش ارزشها و فضيلتها: با مطالعه و دقت روى بسيارى از جريانهاى تباهى آفرين تاريخ و كشمكشهاى فرساينده به اين نتيجه مى‏رسيم كه حاكم نبودن ارزشها و فضيلتها، از جمع و گروهى، سبب شده راه بر پيروى از هواى نفس گشوده شود. در جامعه‏اى كه ارزشها كم رنگ شود، حسد، آز، زياده خواهى، كينه، بى‏عدالتى، رشد مى‏كند و وقتى اين خويهاى ناپسند و ضدارزش رشد كرد، بسيارى از مردم، كركس وار به جان هم مى‏افتند و نظام زندگى از هم فرو مى پاشد.گروهى از مفسران و تاريخ نگاران، شأن نزول آيه نخست سوره انفال را، آزمندى شمارى از جنگاوران به سر غنائم جنگى دانسته‏اند:
(پيامبر در غزوه بدر، براى تشويق جنگجويان جايزه‏هايى را ويژه كرد.اين كار سبب شد جوانان در اين مسابقه افتخار آفرين، به هدف دست يابند و افراد سالخورده زير پرچمها درنگ كنند. پس از پايان نبرد پيرمردان گفتند ما نيز سهمى داريم. ما مايه دلگرمى شما بوديم، اگر كار بر شما سخت مى شد، به ما پناه مى‏آورديد. اين موضوع سبب شد، ميان دو نفر از انصار مشاجره لفظى رخ دهد و راجع به غنائم بگومگو كنند. آيه نازل شد:
(از غنائم جنگى از تو مى پرسند.بگو: غنائم جنگى از آنِ خدا و پيامبر است پس از خدا پروا داريد و با يكديگر سازش كنيد). [54]
همراه بودن اصلاح و تقوا در اين جا و ديگر جاها، نشانگر اين نكته است كه ارزشهاى اخلاقى و پرهيزگارى، زمينه ساز اصلاح ذات البين است.
على(علیه السلام) يكى از انگيزه‏ها و علتهاى اختلاف ياران كوفى را پس از نبرد صفين، كم رنگ شدن ارزشهاى اخلاقى و راه دادن به هوسهاى نفسانى ، دانسته است:
(انّما انتم اخوان على دين اللّه ما فرّق بينكم الاّ خبث السّرائر وسوء الضمائر). [55]
شما همه برادران دينى هستيد و باطنهاى ناپاك و نيتهاى بد و آلوده شما را به پراكندگى سوق داده است.
آزو بخل از انگيزه‏هاى ناسازگارى همسران ياد شده است و تقوا مايه اصلاح آنان.
(واحضرت الانفس الشّح‏أ و ان تصلحوا و تتّقوا). [56]
گذشت دو طرف نزاع، بويژه ستمديده در دستيابى به صلح و صفا، كارساز است. گذشت، زمينه برطرف شدن و كم شدن كينه‏ها را فراهم مى‏آورد. قرآن از گذشت، گاه تعبير به (عفو) و گاه تعبير به (صفح) كرده است.
(عفو) گذشت از حق و (صفح) چشم پوشى و ناديده گرفتن حق خود است.
راغب مى گويد: (صفح) رساتر و بليغ تر از (عفو) است. [57]
قرار گرفتن اين دو در كنار يكديگر، دليل است كه اين دو واژه بيانگر دلالت اين دو واژه بر دو معناست. قرآن به مؤمنان سفارش مى كند بر يكديگر سخت نگيرند و از حقوق شخصى براى مصلحت برتر و اصلاح، درگذرند:
(وليعفوا و ليصفحوا الا تحبّون ان يغفر اللّه لكم). [58]
بايد ببخشند و ببخشايند، آيا مى‏خواهيد خدا شما را بيامرزد.
قرآن، قصاص را سبب حيات و زندگى مى‏شمرد و مى‏فرمايد: مجازات بدى، بدى و چشم در برابر چشم است؛ ولى قصاص و انتقام، چه بسا در مواردى كدورتها را از بين نبرد و كينه‏هاى درونى كه اكنون خاموش شده، در روزگارى ديگر سر برآورد. گذشته از حق كينه‏ها را خشك مى‏كند و سبب اصلاح پايدار ميان دو طرف نزاع مى‏شود.
(وجزاء سيئة سيئة مثلها فمن عفا و اصلح فاجره على اللّه). [59]
جزاى هر بدى، بدى است، همانند آن. پس كسى كه عفو كند و آشتى ورزد مزدش با خداست.
(كتب عليكم القصاص فى القتلى. فمن عفى له من اخيه شى‏ء فاتّباع بالمعروف واداء اليه باحسان ذلك تخفيف من ربّكم ورحمة). [60]
درباره كشتگان بر شما قصاص مقرر شد. پس هركس كه از جانب برادر خود عفو گردد بايد با خوشنودى از پى اداء خونبها رود و آن را به وجه نيكو بپردازد. اين حكم، تخفيف و رحمتى است از جانب پروردگارتان .
(والجروح قصاص فمن تصدّق فهو كفّارة له). [61]
و هر زخمى را قصاصى است و هركس از قصاص درگذرد گناهش را كفاره‏اى خواهد بود.
نقش گذشت در مسائل خانوادگى، روشن‏تر است. زيرا گذشتِ از حق، از سوى زن و يا شوهر به سود ديگرى، كينه ها را ازميان مى برد و به اصلاح مى‏انجامد.
(وإن امراة خافت من بعلها نشوزاً او إعراضا فلاجناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا والصّلح خير). [62]
اگر زنى دريافت كه شوهرش با او بى‏مهر و از او بيزار است، باكى نيست كه هردو در ميان خود طرح آشتى افكنند كه آشتى بهتر است.
در شرح آيه، روايتى از على(علیه السلام) وارد شده است:
(مردى داراى دو همسر است كه از اداره يكى ناتوان و يا بر اثر زشتى از او رويگردان شده و در پى جداشدن از اوست. ولى زن خواهان جدايى نيست. زن با مرد مصالحه مى كند كه از حقوق خود به سود او درمى گذرد، به شرط اين كه از او جدا نشود). [63]
در مرحله‏اى بالاتر سفارش شده است: افزون بر گذشت، دو سوى درگيرى و نزاع، به يكديگر احسان كنند و با كمكهاى مالى و هديه، بى‏مهريهاى رقيب خود را به مهر و دوستى بدل سازند.
در آيات بسيارى، برّ و احسان، با اصلاح ذات البين آمده كه نشانگر نقش احسان در زمينه سازى آشتى و صلح پايدار است.
(أن تبرّوا وتتّقوا وتصلحوا بين النّاس). [64]
در فايده هديه گفته شده است:كينه‏ها را از بين مى‏برد و زمينه گفت وگو را فراهم مى‏سازد. [65]و امام صادق براى پيشگيرى از طلاق در صورت وجود شرائط ادامه زندگى زناشويى، سفارش فرموده: زن مالى به همسر رنجيده و سركش خود ببخشد. [66]
آثار پايدار احسان و رفتار نيكو، در نزاعها و درگيريهاى خونين آشكارتر است. در جنگ جمل، گروه بسيارى از مردم به حمايت از شورشيان پيمان شكن (ناكثين) وارد نبرد شدند. پس از شكست فتنه، امام (علیه السلام) انتقام نگرفت، زخميان را نكشت و فراريان را دنبال نكرد و اسيران را آزاد كرد و اعلام عفو عمومى فرمود. اين رفتار كريمانه، در آرامش عمومى و از ميان رفتن كينه‏هاى درونى بصريان تأثيرى بسزا گذاشت و بسيارى از فريب خوردگان را به پوزش واداشت. [67]
ابن عباس، پس از واقعه جمل فرماندار بصره شد. وى در آغاز با مردم، بويژه با تيره بنى تميم، به جرم همكارى آنان با سپاه جمل، درشتى مى‏كرد. امام در نامه‏اى او را به مدارا و احسان با مردم شهر سفارش كرد و افزود: رفتارت چنان باشد كه گره وحشت از حكومت، از دلهايشان گشوده شود:
(فحادث اهلها بالإحسان اليهم واحلل عقدة الخوف عن قلوبهم). [68]
با بصريان به نيكى رفتار كن و گره وحشت و ترس از حكومت را از دلهايشان بگشاى.
چه اگر كينه‏ها انباشته شود و بر اثر ترس، بروز نيابد، ناخرسندى آنان از حكومت اندك اندك افزون گشته و به صورت انفجارى خطرناك، روزى رخ خواهد داد.
امام در نامه به مالك اشتر نيز سفارش مى‏كند با برخورد نيكو با مردم:
(عقده آنان كه كينه دارند بگشا و اسباب دشمنى را از ميان بردار). [69]
3. راه بستن بر فتنه‏هاى خارجى: پاره‏اى از كدورتها و كينه‏ها در بين مؤمنان و گروههاى پاى بند به ارزشها در جامعه اسلامى، ريشه بيرونى دارند. فتنه گران و بدخواهان، براى بدبين كردن گروهى از مؤمنان، به گروهى ديگر، دو شخص مؤمن نسبت به يكديگر و رويارو قرار دادن هواداران دو شخصيت سياسى و يا دينى، از گوناگون شگردها استفاده مى‏كنند، تا بين مردم مسلمان پراكندگى پديد آورند. قرآن اينان را شيطان ناميده و حركت آنان را حركتى شيطانى:
(إنّما ذلكم الشّيطان يوقع بينكم العداوة والبغضاء). [70]
در صدر اسلام، منافقان و گروههايى كه منافع خود را با گسترش اسلام در خطر مى ديدند، هميشه ميان مسلمانان سم‏پاشى مى‏كردند و با يادآوريهاى ناگواريها و اختلافهاى كهنه، خشم مسلمانان را نسبت به يكديگر، برمى‏افروختند.
عبدالله بن ابى، در غزوه بنى المصطلق، با استفاده از جريان پيش آمده ميان يكى از مهاجران و انصار، تلاش كرد ميان آنان اختلاف بيندازد و با پررنگ كردن مرزهاى فراموش شده قومى، دوباره آنان را به رويارويى كشاند كه پيامبر با درايت و تيزبينى، فتنه را از ميان برد.
(پيامبر در گرماگرم هوا دستور كوچ داد. بيش از يك شبانه روز سپاه خسته از راه و جنگ، در حركت بودند و هنگامى كه دستور استراحت داد، همگى يكسره به خواب رفتند و پس از استراحت لازم حركت كردند. بدين روش، مردم گفت و گوهاى بيهوده گذشته را از ياد بردند و مشكل برطرف شد). [71]
ييهوديان، در ميان مسلمانان فتنه‏گرى مى‏كردند. آنان گسترش اسلام را در شهر خود بر نمى‏تافتند و از استقبال گسترده مردم به اين دين نوظهور، در رنج و عذاب بودند؛ از اين روى، براى دامن زدن به اختلاف بين مسلمانان دست به كار شدند و با شايعه پراكنى، دروغ گويى، بدگويى، يادآورى جنگهاى خونين اوس و خزرج به افساد ذات البين مى‏پرداختند:
(يكى از يهوديان، به نام شاس بن قيس، از كنار مسلمانان مى‏گذشت. گروهى از طوايف اوس و خزرج دوستانه در كنار يكديگر نشسته بودند. كينه‏هاى درونى او به جوش آمد. به يكى از جوانان يهود سفارش كرد: در جمع مسلمانان حوادث خونين بعاث و جنگهاى شديد بين اوس و خزرج را يادآور شود. جمعى از مسلمانان ساده دل، تحت تأثير قرار گرفتند و همديگر را تهديد كردند. نزديك بود آتش جنگ روشن شود). [72]
پيامبر به سراغ آنان رفت و با اندرز ، آتش فتنه را خاموش كرد. آياتى از سوره آل عمران در اهميت يگانگى و همبستگى و نعمت الفت و هوشيارى نسبت به فتنه‏هاى يهوديان نازل شده است. [73]
امروز نيز، منافقان و صهيونيسم جهانى، از گردانندگان اصلى اختلاف اندازى و فتنه‏گرى در بين مسلمانان هستند. از ديرباز تا كنون، استعمارگران براى دردست گرفتن زمام كشورهاى اسلامى، از اين شگرد بهره برده به اختلافهاى قومى و مذهبى، دامن زده‏اند. با ايجاد مرزهاى مصنوعى ترك و عرب و فارس از يك سوى و نزاع شيعه و سنى از ديگر سوى، در سرزمين امت اسلامى، بذر كينه افشاندند و امت اسلامى را از بالندگى و شكوفايى باز داشتند.
در دوران صفويه، دولتهاى اروپايى براى درهم شكستن دولت عثمانى،همواره، با دسيسه، آتش جنگ ميان ايران و عثمانى را شعله ور نگه مى‏داشتند. آنها جاسوسها و آتش افروزان خود را با نام سفير، بازرگان و جهانگرد به دربارها گسيل مى داشتند و به فتنه‏گرى مى‏پرداختند. شاردن در سفرنامه خود، موردهاى بسيارى از فتنه گريهاى دولتهاى غربى را براى واداشتن ايران به جنگ با عثمانى، به شرح آورده است. [74]
كشمكشهاى بين عثمانى و ايران، توان هر دو كشور را فرسود و با سربرداشتن اختلافهاى قومى در قلمرو عثمانى، قدرت و شوكت اين حكومت بزرگ در هم شكست و با ضربه‏اى از بيرون به كلى از هم فروپاشيد. با فروپاشى حكومت عثمانى، دنياى اسلام، قطعه قطعه شد و هرج ومرج، تار و پودش را از هم دريد.
از بامداد پيروزى انقلاب اسلامى، درگيريهاى مذهبى و دامن زدن به اختلافهاى قومى از شگردهاى مهم بدخواهان در راه سست كردن بنياد نهضت اسلامى بود كه با درايت امام خمينى و همراهى و همگامى عالمان دين و فرهيختگان سنى و شيعه به جايى نرسيد. در سالهاى اخير منافقان با پشتيبانى امريكا و صدام، اين حربه قديمى را دوباره به كار گرفتند و در 30 خرداد 1373، در روز عاشورا، در حرم مطهر امام رضا(علیه السلام) فاجعه هولناكى آفريدند كه به شهادت و زخمى شدن صدها نفر انجاميد. همزمان، در مسجد مكى برادران اهل سنت زاهدان، بمب‏گذارى كردند، تا چنين وانمود شود اين شيعيان و سنيان هستند كه مكانهاى مقدس همديگر را هدف گرفته‏اند و به ويرانى مى‏كشانند. تا از اين رهگذر فتنه‏اى ديگر بر پا كنند و انقلاب اسلامى را در گرداب بلا فرو برند كه خوشبختانه با دستگيرى مزدوران سياه بخت وابسته به گروهك منافقان همه چيز روشن شد.
4. بيت‏المال در خدمت اصلاح ذات البين: نزاعها گاهى بر سر امور مالى است. تنها راه پايان دادن به آن بذل مال است كه مؤمنان بايد به بذل مال همت گمارند و نگذارند زخم نزاع، دشمنى، دوگانگى در بدن جامعه كهنه شود و ناعلاج.
زكات، بايد فى سبيل اللّه هزينه شود، بهترين راه، اصلاح ذات البين مؤمنان است.
امام صادق(علیه السلام) به كارگزار مالى خود مفضل بن عمر، فرمود:
(إذا رأيت بين اثنين من شيعتنا منازعة فافتدها من مالى). [75]
هنگامى كه بين دو نفر از پيروان ما نزاعى را ديدى از مال من غرامت بپرداز تا با يكديگر آشتى كنند.
(ابوحنيفه، سركاروان دار حاجيان كوفه مى گويد: من و دامادم درباره ميراثى درگيرى داشتيم. مفضل بن عمر به ما رسيد. لختى درباره كار ما نگريست. سپس ما را بر سراى خود برد و با مبلغ چهارصد درهم ميان ما آشتى داد و گفت: بدانيد اين مال از مال من نبود.
امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: هرگاه بين دو نفر از پيروان اهل بيت مشاجره اى پيش آمد. با دارايى ايشان كه در اختيار دارم، آن را برطرف سازم. اين مال از دارايى ابوعبدالله بود). [76]
فقهاء از متون دينى استفاده كرده‏اند: از موارد مصرف بيت‏المال، بويژه زكات، اصلاح ذات‏البين است. چه اصلاح از نمونه‏ها و مصداقهاى بارز (فى سبيل اللّه) است. افزون بر اين، اگر كسى در اين راه خسارتى ديد، به عنوان سهم غارم، مى توان از زكات خسارت وى را جبران كرد. صاحب جواهر، در تعريفِ غارم در راه اصلاح نوشته است:
(غارم، كسى است كه براى اصلاح ذات البين غرامت مى‏پردازد، چنانكه كشته‏اى افتاده و كشنده وى معلوم نيست و نزديك باشد بر سر آن فتنه‏اى رخ دهد. كسى خونبهاى او را بر عهده مى‏گيرد، يا مالى تلف شده و تباه كننده‏اش را نمى‏دانند، كسى براى پيشگيرى از اختلاف قيمت آن را بپردازد). [77]
صاحب جواهر، از ديگر فقيهان، از جمله شيخ طوسى نقل كرده است: در راه اصلاح ذات‏البين مى‏توان از زكات استفاده كرد.
5. داورى خدا و رسول: در هر نزاع و درگيرى، چه فكرى، چه مالى، چه خانوادگى و... بهترين داور خدا و رسول خداست.
(وإن تنازعتم فى شى‏ء فردّوه إلى اللّه والرّسول إن كنتم تؤمنون باللّه واليوم الآخر ذلك خير وأحسن تأويلا).
[78]
و چون در امرى اختلاف كرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، به خدا و پيامبر رجوع كنيد. در اين خير شماست و سرانجامى بهتر دارد. نزاع در دين و شريعت از مصداقهاى بارز اختلافهايى است كه با رجوع به نص قرآن و سنت روشن پيامبر(صلی الله علیه وآله) پايان مى‏يابد.
عقل و خرد و سنت حكم مى‏كنند، هرگاه در تفسير قرآن و يا در گفته‏هاى پيامبر(صلی الله علیه وآله) اختلافى پديد آمد، به نزديك‏ترين كسان به پيامبر(صلی الله علیه وآله) و داناترين خويشان او؛ يعنى اهل بيت و خاندان او، بايد مراجعه شود. در اين كه عترت پيامبر(صلی الله علیه وآله) و على و خويشان او و فرزندانش(علیه السلام) از اهل بيت پيامبرند در ميان مسلمانان اختلافى نيست. حديث ثقلين كه مورد اتفاق همه مسلمانان است، راه مناسب و روشن براى اصلاح ذات‏البين است.
احمد حنبل به سند صحيح، از ابى سعيد خدرى نقل كرده است:
(قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) إنّى تارك فيكم الثّقلين أحدهما أكبر من الآخر، كتاب اللّه حبل ممدود من السّماء الى الأرض وعترتى، اهل بيتى وإنّهما لن يفترقا حتّى يردا على الحوض). [79]
على(علیه السلام) گاه رويارويى با سركشيهاى معاويه و انديشه‏هاى ويران‏گر خوارج، تأكيد فرمود براى رهايى از اين باتلاق كه اين گمراهان گرفتارش آمده اند، بايستى از چراغى كه اهل بيت فرا راه انسانها افروخته‏اند، پرتو گرفت. زيرا اهل بيت، شارحان و مفسران قرآنند و در روشنگرى سنتِ پيامبر، از كسانى كه از آن حضرت دورتر بوده‏اند، بسى سزاوارترند. امام به مردم بارها سفارش فرمود:
(در فتنه ها و اختلافهاى فكرى، از اهل بيت پيامبر جدا نشوند و از گفتار و رفتارشان در گشودن گره‏هاى فكرى و رسيدن به صلح و آشتى بين خود كمك گيرند). [80]
امامان ديگر نيز، براى حل فتنه هاى فكرى برخاسته از ديدگاههاى كلامى و فقهى، به مسلمانان سفارش مى‏كردند: اهل بيت پيامبر شايسته‏ترين مردم هستند كه اربابان مذاهب براى فهم قرآن و سنت بايستى به آنان مراجعه كنند.
در روزگار غيبت نيز، براى شناخت قرآن و سنت و گفته‏هاى عترت پيامبر، و پيشگيرى از دسته دسته شدن پيروان اهل بيت، امامان ما را به فقيهان و دين شناسان پارسا رهنمون ساخته‏اند. [81]
امامان به پيروان خود اندرز داده‏اند: در برخورد با ديگر اربابان مذاهب و پيروان آنان و كسانى كه با سيرت اهل بيت بيگانه و ناآشنايند، با روشنگرى سنت پيامبر، وفاق و اصلاح ذات‏البين را در دستور كار داشته باشند و از تكفير و رنجاندن پيروان ديگر فرقه‏هاى اسلامى خوددارى كنند. بلكه با همدلى و كمك و شركت در برنامه‏هاى فردى و جمعى آنان، چونان عيادت بيماران و تشييع جنازه، اساس برادرى اسلامى را استوارتر كرده و از تيرگيها بكاهند.
[82]
6. عدالت، زمينه ساز صلح پايدار: اصلاح، يعنى از بين بردن فساد و شقاق. بسيارى از دوگانگيها، دشمنيها، ريشه در ستمگرى دارد. ستمِ ستمگر سبب شده كه ستمديده در برابر ستمگر بايستد.در اين هنگام، اصلاح پايدار، تنها در سايه برآوردن حق ستمديده و برقرارى عدالت ممكن است. گذشت، گرچه در پديدآوردن آشتى كارگر است، ولى فراگير و گسترده نيست. بخشش، چه بسا دشمنى را فرو نشاند، ولى اگر صاحب حق به خواسته‏هاى مشروع خود نرسد، گاه با پيش آمدى ديگر، خشمهاى فروخورده شعله‏ور مى‏شود و دشمنى ژرف‏تر مى‏گردد. قرآن، دادورزى را شرط نخستين مصالحه و ايجاد پيوند استوار، توصيف مى‏كند: (فأصلحوا بينهما بالعدل واقسطوا اِنّ اللّه يحبّ المقسطين). [83]
ميان دو سوى نزاع، صلحى عادلانه برقرار كنيد و عدالت ورزيد كه خداوند عادلان را دوست دارد.
عدل، موازنه و هر چيز را درجاى خود نهادن است و رسيدن حق به صاحب آن.از بين بردن تبعيض و آزادى ستمديده در گرفتن حقوق خود، زمينه اصلاح را فراهم مى‏كند و در موارد بسيار به عفو و احسان نيز مى انجامد.
علاّمه طباطبائى مى‏نويسد:
(در اصلاح نزاعهاى خونبار و مسلحانه، تنها كنار گذاشتن جنگ افزار بسنده نيست اگر در ميان اين دو گروه حقى پايمال شده يا خونى ريخته شده و يا آبرويى از ميان رفته، بايد جبران شود و گرنه اصلاح به عدل نيست). [84]
شيخ طبرسى در تفسير آيه شريفه:
(وإن امراة خافت من بعلها نشوزاً أو اعراضاً فلاجناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحاً).
اشكالى ندارد كه زن براى اصلاح و بازگرداندن مرد از نشوز و روى برگردانى، از پاره‏اى حقوق واجب خود، مانند: حق نفقه و لباس و همخوابگى بگذرد). [85]
مقدس اردبيلى اين تفسير را نپذيرفته، و گفته است: اين با برآوردن حق سازگار نيست و سبب مى‏شود كه صاحب حق براى رسيدن به حقوق خود و اداى واجب از سوى مرد، از پاره‏اى از حقوق خود بگذرد و اين كه اين كار اشكالى نداشته باشد، جاى درنگ است:
(وفيه تأمل لانّه يلزم اباحة اخذ شى‏ء للاتيان بما يجب عليه وترك ما يحرم عليه و الجاء صاحب الحقّ بان يعطى شيئا حتّى يستوفى الحق وعدم الاثم وعدم الحرج حينئذ محلّ التّأمل). [86]
سپس مقدس اردبيلى، آن را چنين توجيه مى‏كند:
(چه بسا مرد، آنچه را از واجب بر عهده دارد، انجام مى‏دهد و به حرام آلوده نمى‏شود؛ ولى از مهرورزيها و پيوندهاى عاطفى بين زن و شوهر، زياده بر واجب شرعى، خوددارى مى‏ورزد و زن، به مرد احسان و بخشش مى‏كند، تا دوستى و مهرورزى مرد را بيش از گذشته به خود جلب كند).
با اين تفسير محقق اردبيلى، در راه اصلاح، حقوق زن و شوهر بايد پاس داشته شود و به نام اصلاح، حقوق واجبِ يكى از آن دو، پايمال نشود.امام امّت، در دوران دفاع مقدس، در پاسخ به هيأتهاى به ظاهر صلح طلب، آيه شريفه: (وإن طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فأصلحوا بينهما) را تلاوت مى‏كرد. و يادآور مى‏شد: بايد حقوق ملت گرفته شود و ريشه‏هاى فساد خشكانده شود و مظلوم به حق خود برسد. بارها به جهانيان و به همه انسانهاى آزاده دنيا و ملتها اعلام كرد: صدام به هيچ يك از قانونهاى اسلامى پاى بند نيست. او، تجاوزگر است و حاضر نيست بدان اعتراف كند و حقوق ملت ايران را برآورده سازد. گذشت از انبوه خسارتهاى جانى و مالى و رها كردن جانى و تنبيه نكردن او، او را گستاخ‏تر و به گسترش دامنه ستم مى‏انجامد. [87] پيش بينى امام، درست و دقيق از كار درآمد. پشتيبانان صدام، طعم تلخ پشتيبانى از تجاوزگر را چشيدند.
7 .استفاده از داوران برگزيده: قرآن كريم براى اصلاح اختلافهاى خانوادگى فرمان داده است كه داورانى از دو سوى اختلاف برگزيده شوند و آنان با همفكرى و رايزنى به اختلاف پايان دهند:
(وإن خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله وحكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفّق اللّه بينهما). [88]
حَكم، از ريشه حكمت به معناى انسان رشيد و باتجربه و كاردان است و در يك كلمه:
(مردى مورد اعتماد و داراى نفوذ كلام و منطق نافذ و پسنديده و شايسته براى داورى عادلانه و اصلاح بين زن و مرد). [89]
دادگاه خانوادگى، امتيازها و برجستگيهاى بسيارى بر دادگاههاى عرفى و دولتى دارد، چه افراد خانواده به ريشه‏هاى سرگرانيها آشناترند، اسرار خانواده در آن مصون مى‏ماند و هزينه كم‏ترى بر دوش جامعه و حكومت مى‏نهد.
زمخشرى در اين باره نوشته است:
(علت اين كه در درجه نخست، بايد داوران از ميان خانواده زن و شوهر برگزيده شوند اين است كه نزديكان مرد و زن از رويدادهاى جارى ميان آن دو آگاه‏ترند و نيز علاقه آنها به اصلاح به واسطه خويشاوندى از بيگانه بيش‏تر است. افزون، زوجين اسرار دل خود را در نزد خويشاوند بهتر از بيگانه آشكار مى‏كنند. رازهايى را كه آماده نيستند به بيگانه بگويند به خويشاوند ابراز مى‏كنند). [90]
چه بگوييم زن و مرد حَكَم را برمى‏گزيننند و يا خانواده آن دو و يا حكومت اين كار را مى‏كند، يا دست‏كم بر گزينش داور نظارت دارد، [91] داوران نقش اثرگذارى در اصلاح بين خانواده‏ها و پيشگيرى از پيدايش وگسترش جداييها و اختلافها دارند.
تجربه نشان داده است به موازى توسعه جامعه‏ها، افزونى نهادهاى دادرسى، آمار اختلافها و طلاقها، افزايش يافته و نگرانيها و دردمنديهاى خانوادگى دامن گسترده‏اند گزينش داوران شايسته و دلسوز از ميان افراد خانواده و دادن اختيارهاى لازم به آنان، از نگرانيها مى‏كاهد، از طلاقها جلوگيرى مى‏كند، صلح و صفا را در خانواده برقرار مى‏سازد، اين يك شعار نيست. گواه بر آن سيره مسلمانان در درازاى تاريخ اسلام است. مسلمانان در همه ادوار، از داوران خانوادگى، كم وبيش استفاده كرده و بهره‏هاى خوبى هم برده اند. ولى اكنون در بين خانواده‏هاى مسلمان اين مسأله به خاطر زندگى شهرى و أ كم رنگ شده و مى‏بينيم كه پيامدهاى ناگوارى هم داشته و آمار طلاق در جامعه‏هاى اسلامى فزونى يافته است.
شهيد مطهرى به نقل از تفسير المنار در اهميت مسأله حكمين نوشته است:
(آنچه عملاً در ميان مسلمانان وجود ندارد خود اين كار و استفاده از مزاياى بى‏پايان آن است. طلاقها مرتب صورت مى‏گيرد و خلافها و شقاقها در خانه‏ها راه مى‏يابد، بدون آن كه از اصل حكميت، كه نصّ قرآن كريم است، كوچك‏ترين استفاده‏اى بشود. تمام نيروى علماى مسلمين صرف بحث و جدل در اطراف وجوب و استحباب اين كار شده است. اگر بناست عمل نشود و مردم از مزاياى آن استفاده نكنند، چه فرقى مى كند كه واجب باشد يا مستحب). [92]
برگمارى داور براى اختلافهاى اجتماعى: گستره كار داوران در حوزه مسائل خانوادگى نيست و همه اختلافهاى اجتماعى و سياسى را در برمى‏گيرد. على(علیه السلام) در ماجراى جنگ صفين، به داورى داوران رضايت داد و اصل داورى را پذيرفت. آنچه كه مورد پسند امام نبود، داورى بود كه از سوى شمارى از لشكريان بر وى تحميل شد.امام در پاسخ خوارج كه مى‏گفتند: چرا على(علیه السلام) افرادى را براى داورى در اين باره برگزيده، با اين كه حكومت از آنِ خداست، فرمود: ضرورت حكومت و حاكميت انسان بر انسان، امرى است ناگزير و من در گزينش داور، براى حل اختلافهاى اجتماعى از قرآن و سنت پيامبر پيروى كرده‏ام:
(پيامبر خدا در روز بنى قريظه، سعد را به داورى برگزيد و حال آن كه پيامبر خود بهترين داور بود و خداوند فرموده: پيامبر براى شما الگو و اسوه است. و اين گفته شما كه چرا به افراد حق حكميت در دين خدا داديد، من افراد را به داورى برنگزيدم ، بلكه كلام خدا را داور كردم. در قرآن، خداوند افراد را براى داورى در مورد قتل پرنده اى نامزد كرده است و فرموده: هركس صيدى را در حال احرام به عمد بكشد، جزاى او حيوان است، همانند آنچه كشته است، به شرط آن كه: دو عادل بدان گواهى دهند. پس حفظ خونهاى مسلمانان سزاوارتر است از خون پرنده‏اى). [93]
ابن عباس كه از سوى امام براى گفت وگو با خوارج فرستاده شده بود، در مشروع بودن گزينش داور براى اصلاح ذات‏البين به آيه شريفه زير استدلال كرد: [94]
(فابعثوا حكماً من اهله وحكماً من اهلها).
امام باقر(علیه السلام) در گفت وگو با نافع بن ارزق، از رهبران خوارج، بر مشروع بودن گزينش داوران براى پايان دادن به اختلاف بين مؤمنان به آيات قرآن و سيره پيامبر استدلال فرموده است:
(خداوند در شريعت پيامبرش، دو نفر را براى حكومت نامزد كرده است: (بفرستيد داورى از خانواده مرد و داورى از خانواده زن و...)
و پيامبر در ماجراى بنى قريظه سعدبن معاذ را به داورى برگزيد. او نيز به آنچه خداوند خواست داورى كرد. آيا نمى‏دانيد اميرمؤمنان به دو داور دستور داد: برابر قرآن حكم كنند و از آن نگذرند و به آنان شرط كرد: آنچه را با قرآن، همخوانى و هماهنگى ندارد، ردّ كنند). [95]
8 . قوه قهريه و جهاد: آخرين راه براى اصلاح بين مردم در كشمكشهاى خونين استفاده از قوه قهريه و جهاد است. جنگ به قصد پيشگيرى و يا جلوگيرى از گسترش جنگ. اگر يكى از دو طرف درگيرى، به سازش تن نداد و از مرزهاى انسانى و شرعى خود، در گذشت، مصلحان بايستى با او بستيزند و تا مرز تسليم، تجاوزگر را دنبال كنند .
(وان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما. فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفى‏ء الى امر اللّه. فان فاءت فاصلحوا بينهما بالعدل). [96]
و اگر دو گروه از مؤمنان با يكديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتى برقرار سازيد و اگر يك گروه بر ديگرى ستم كرد، با ستمكار بجنگيد تا به فرمان خدا باز گردد.پس از بازگشت، بين آن دو گروه صلحى عادلانه برقرار كنيد.
على(علیه السلام) زمام حكومت را در زمانى آكنده از ناگواريها و اختلافها دودستگيها و فتنه‏ها در دست گرفت نشانه‏هايى در دست بود كه غارتگران بيت‏المال و باند امويان حاضر نبودند به عدالت تن دهند و در صدد بودند با پديد آوردن بحرانهاى داخلى و رو در رو قرار دادن گروهها و قبيله‏ها و درگيريهاى مذهبى و فرقه اى حكومت امام را در آغاز با شكست روبه رو سازند.
على(علیه السلام) در نخستين خطبه، به آشوب گران و فتنه جويان هشدار داد كه دست از آشوب و فتنه و درگيرى بردارند وگرنه پاسخ آنان را با شمشير خواهد داد.
(انّ اللّه جلّ وعلا ادب هذه الامة بالسّيف و السوط فاستتروا فى بيوتكم واصلحوا ذات بينكم). [97]
همانا خداوند، ادب اين امت را با شمشير و تازيانه، استوار ساخته است. پس در خانه ها پنهان شويد و بين خود را اصلاح كنيد.
آن حضرت، با جنگ افروزان بصره، برابر قرآن عمل كرد. ابتدا آنان را به اصلاح و عدالت فرا خواند، ولى آن گروه باغى، به نام دفاع از مظلوم، تن به اصلاح و رفتار برابر عدالت ندادند و دم به دم بر شعله جنگ افروختند، تا اين كه شمارى را به كشتن دادند و بيت‏المال را به غارت بردند.
امام، پس از آن كه بر اين گروه باغى پيروز شد و آنان را در هم كوفت، پا از مرز عدالت بيرون نگذاشت به عدالت كه دستور خدا بود، رفتار كرد. معاويه نيز از پيروى امام سر برتافته بود و موجوديت نظام اسلامى را تهديد مى‏كرد و سرتا سر شام را به صف آرايى عليه حكومت مركزى واداشته بود. امام با نامه‏ها و پيامهاى روشنگرانه، او را به اصلاح و بازگشت به حق دعوت كرد و بر آن بارها تأكيد ورزيد:
(ما و شاميان در پرستش خداى يكتا و پيامبرى پيامبر و اسلام و قرآن همداستانيم و نقطه اختلاف در خون عثمان است، كه ما از آن بركناريم. وانگهى با تشويش اذهان و شوراندن مردم كه حقى به كرسى نمى‏نشيند. شما با ما همكارى كنيد تا آرامش حفظ شود و پايه‏هاى نظام و حكومت نوپا استوار گردد و در سايه آن به بررسى نقطه‏هاى تاريك ومبهم بپردازيم). [98]
ولى معاويه به جاى صلح و آشتى راه جنگ پيش گرفت و امام به فرمان خدا، براى تاراندن ستمكار و تجاوزگر با معاويه درگير شد.
حضرت در نامه‏اى به معاويه نوشت:
(فلعمرى لو كنت الباغى عليك لكان لك ان تحذرنى ذلك و لكنّى وجدت اللّه تعالى يقول: فقاتلوا الّتى تبغى حتى تفى‏ء الى امراللّه.فنظرنا الى الفئتين.اما الفئة الباغيه فوجدناها الفئة الّتى انت فيها لان بيعتى بالمدينه لزمتك وانت بالشّام). [99]
به جانم سوگند، اگر من تجاوزگر بودم، تو بايستى به من هشدار مى‏دادى و لكن من در كتاب خدا ديدم كه مى‏گويد: با گروه تجاوزگر بجنگيد تا به فرمان خدا گردن نهد ما در دو گروه نگريستيم، ديديم تو در ميان گروه باغى و تجاوزگرى؛ زيرا بيعت من در مدينه گردنگير تو نيز هست.
اينها مرورى بود بر جايگاه و راهكارهاى اصلاح ذات البين درمتون دينى و سيره و سيرت پيامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیه السلام) اكنون اين پرسش هست كه جامعه مذهبى ما چه قدر به اندرزهاى قرآنى در اين باره پاى‏بندى نشان مى‏دهد.
اصلاح ذات البين كه اين اندازه پردامنه است و گسترده و همه اختلافهاى بين قومها، گروهها، قبيله ها و فرقه‏هاى اسلامى را در بر مى‏گيرد، در فرهنگ كنونى در دائره تنگ بين دو نفر محدود شده است.
اسلامى كه براى نزديكى و انس دلها و نرم كردن دلهاى غيرمسلمانان، از بيت‏المال هزينه مى‏كند، بى‏گمان براى نرم كردن و نزديك ساختن اصلاح امت پيامبر و همبستگى و همسويى و همفكرى آنان، بيش‏تر تأكيد دارد. امام صادق كه نمى‏تواند اختلاف بين دو نفر از پيروان خود را تحمل كند و از مال خويش براى زدودن كدورتها مى‏بخشد، بى گمان براى سازش ميان امّت پيامبر، بويژه پيروان اهل بيت، اهميت بيش ترى قائل است و بر همگان واجب مى‏سازد همه نيرو و توان خود را در راه برادرى و همبستگى و از بين بردن زمينه‏ها و انگيزه‏هاى بدبينى و رنجش به كار گيرند و واجب اهم و فورى را فداى كارهاى مهم ديگر نكنند. هزينه كردن از بيت‏المال براى جاهايى كه پايان دادن به اختلاف بين دو مسلمان، دو گروه بدان بستگى دارد، كم‏اهميت‏تر از ديگر نيازهاى اقتصادى نيست و فساد ذات‏البين و پيامدهاى خطرناك آن، هزينه‏هايى به مراتب بيش‏تر بر بيت‏المال بار مى‏كند.
برادران دينى كه در پيشبرد نظام اسلامى و دوران دفاع مقدس، همراه بوده اند، اكنون كه دشمنان دين و نظام از هر سو حلقه‏هاى محاصره را تنگ‏تر كرده و چنگ و دندان نشان مى‏دهند، بيش‏تر از گذشته وظيفه دارند براى حفظ نظام و ميراث گرانبهاى امام امت انديشه كنند. و مباد اختلاف سليقه‏ها و آرزوهاى كوتاه ما را به تعصبهاى ناروا و لجاجت وا دارد و چشمان ما به روى واقعيتها و خطرها بسته شود و زحمتها و رنجها و مجاهدتهاى همديگر را بى‏ارزش شمريم و اشتباه‏هاى كوچك را بزرگ كرده و زمينه‏هاى رنجش و رميدگى از نظام را بيش‏تر كنيم؛ چه در غوغاى سخنهاى ناروا و شايعه‏هاى رنگارنگ و گمانها، شاهراه هدايت و اصول محكم، تيره و تار مى‏شود و راه بر حقيقت بسته مى‏گردد. پاسدارى از وحدت و وفاق بر محور اصول، بر عهده همه است. مراجع دينى، رهبران سياسى و اهل حلّ و عقد، در اين باره، مسؤوليتى بيش از ديگران دارند. عبرتهاى تاريخ و هشدارهاى امام امّت و رهبر فرزانه انقلاب، بايد ما را به خود آورد؛ زيرا به تعبير رهبر انقلاب:
(در طول ده سال كه امام امت مهمان انقلاب بودند، در همه سخنهاى حكمت آميز، بر چيزى به اندازه وحدت و اصلاح ذات البين، تأكيد نكرده اند). [100]
اين آرمان بلند، در همه آفات زندگى سرلوحه برنامه‏هاى آن مرد بزرگ بود. از اين روى، در بستر بيمارى در سال 1365 كه فكر مى‏كرد شايد آخرين لحظه‏هاى زندگى باشد، مهم‏تريم مسأله‏اى كه در ذهن ايشان بوده و بر زبان جارى مى‏شود، همانا، همدلى، همراهى و يگانگى مسلمانان است.
مقام معظم رهبرى از آن لحظه چنين مى‏گويد:
(در آن لحظه‏اى كه امام ناراحتى پيدا كرده بودند، ما به شدت نگران بوديم. وقتى كه من رسيدم، ايشان، انتظار و آمادگى براى بروز احتمالى حادثه داشتند. بنابراين، مهم‏ترين حرفى كه در ذهن ايشان بود، قاعدتاً مى‏بايد در آن لحظه حساس به ما مى‏گفتند: ايشان گفتند: (قوى باشيد، احساس ضعف نكنيد، به خدا متكى باشيد، (اشداء على الكفار رحماء بينهم) باشيد. و اگر با هم بوديد، هيچ كس نمى‏تواند به شما آسيبى برساند). به نظر من، وصيت سى صفحه‏اى امام، مى‏تواند در همين چند جمله خلاصه شود).

پي نوشت :

[1]. (نهج البلاغه)، سيدرضى، تحقيق صبحى صالح، نامه 47.
[2]. (مجمع البيان فى تفسير القرآن) ابوعلى طبرسى، ج 3 جزء 101/9، دارمكتبة الحياة، بيروت؛ (رياض السالكين)، سيد على خان شيرازى ج 344/3، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين، (الكشاف)، زمخشرى، ج 141/2، دارالمعرفة؛ (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم)، مصطفوى، ج 158/4، وزارت ارشاد؛ (مصباح المنير) فيوّمى 345/، دارالهجرة؛ (مجمع البحرين) طريحى ج 382/2، مرتضوى، تهران.
[3]. (اساس البلاغه)زمخشرى 257/، دارالمعرفة؛ (تهذيب الاحكام) شيخ طوسى ج 177/9، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت.
[4]. (الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربية) اسماعيل جوهرى، ج 383/1، دارالعلم للملائين؛ (شرح و تفسير دعاى مكارم الاخلاق)، محمدتقى فلسفى ج 87/2، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
[5]. سوره (نساء)، آية 114.
[6]. (زبدة البيان فى احكام القرآن)، ج 1 و 284/2، كنگره بزرگداشت مقدس اردبيلى، 1375، قم.
[7]. (معجم مقاييس اللغه)، ابن فارس، ج 99/5، اسماعيليان، قم.
[8]. (جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام)، محمد حسن نجفى، ج 145/40، داراحياء التراث العربى.
[9]. سوره (حجرات)، آيه 9.
[10]. (زاد المسير فى علم التفسير)، ابى الفرج جمال الدين جوزى،تحقيق احمد شمس الدين، ج 351/1، دار الكتب العلميه، بيروت 1414.
[11]. همان، ج 27/1، ذيل آيه 11 سوره بقره.
[12]. (الميزان فى تفسير القرآن)، علامه طباطبايى، ج 60/11، مؤسسه اعلمى، لبنان.
[13]. (تدوين الاقاويل فى مشيخة اردبيل)، منوچهر صدوقى سهار، 248، كنگره بزرگداشت مقدس اردبيلى، ج 12.
[14]. اعلام الشيعه)، ج 3. قرن 207/8، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان.
[15]. سوره (آل عمران)، آيه 103.
[16]. سوره (حجرات)، آيه 9.
[17]. البيان)، ج 1و 284/2.
[18]. علامه مجلسى، ج 186/72، مؤسسه الوفاء، بيروت.
[19]. سوره (انفال)، آيه‏1.
[20]. سوره (حجرات)، آيه 9.
[21]. (زبدة البيان)، ج 409/1.(الجامع لاحكام القرآن)، قرطبى ج 8، جزء 319/16، داراحياء التراث العربى.
[22]. تفسير (ابوالفتوح رازى)، ج 25/10، اسلامية.
[23]. (نهج البلاغه)، خطبه 16.
[24]. همان، نامه 47.
[25]. الاحكام)، شيخ طوسى، ج 177/9، دارالتعارف، بيروت.
[26]. سوره (زمر) آيه 3، (بحارالانوار)، ج 232/72.
[27]. المحرمة)، امام خمينى، ج 92/1، اسماعيليان.
[28]. (اصول كافى)، كلينى، ج 210/2.
[29]. (من لايحضره الفقيه)، شيخ صدوق، ج 255/4، دارالتعارف، بيروت.
[30]. سوره (بقره)، آيه 224.
[31]. (اصول كافى)، ج 218/2.
[32]. (مجمع البيان)، ج 1 جزء 218/2.
[33]. سوره (بقره)، آيه 182.
[34]. همان آيه 183.
[35]. (زبدة البيان)، ج 1 و 599/2؛ الميزان، ج 439/1.
[36]. (تهذيب الاحكام)، ج 186/9.
[37]. سوره (مجادله)، آيه 10.
[38]. سوره (نساء) آيه 114.
[39]. (تفسير القمى)، على بن ابراهيم قمى، ج 152/1، كتابفروشى علاّمه.
[40]. (المصنف)، عبدالرزاق صنعانى، تحقيق حبيب الرحمن اعظمى، المكتب الاسلامى.
[41]. (المجازات النبويه)، سيدرضى، تحقيق طه محمد الزينى 164/، مؤسسه حلبى و شركاء.
[42]. (بحارالانوار)، ج 57/41.
[43]. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد)، ج 43/14.
[44]. (اصول كافى)، ج 209/2.
[45]. (نهج البلاغه)، حكمت 263.
[46]. (الجامع لاحكام القرآن)، قرطبى ج 319/8.
[47]. (قاموس الرجال)، علامه تسترى ج 198/3، مؤسسه نشراسلامى.
[48]. الدرجات الرفيعه فى طبقات الشيعه)، سيد على خان شيرازى 458/، مؤسسه الوفاء، بيروت.
[49]. الرجال)، شيخ محمد حوزالدين، ج 151/1، انتشارات كتابخانه مرعشى نجفى.
[50]. (ميرزاى شيرازى)، آقا بزرگ تهرانى 226/، وزارت ارشاد.
[51]. (معارف الرجال)، ج 141/1.
[52]. (راست قامتان جاودانه تاريخ اسلام)، گفتارى از شهيد بهشتى، بنياد شهيد.
[53]. البلاغه)، خطبه 14.
[54]. (مجمع البيان)، ج 3 جزء 101/9؛ (تفسير ابى السعود)، ج 3/4،داراحياء التراث العربى.
[55]. (ميزان الحكمه)، رى شهرى، ج 78/3، دفترتبليغات حوزه علميه قم.
[56]. سوره (نساء)، آيه 128.
[57]. فى غريب القرآن)، راغب اصفهانى 282/. دار المعرفة.
[58]. (نور)، آيه 22.
[59]. سوره (شورى) ، آيه 40.
[60]. سوره (بقره)، آيه 178.
[61]. سوره (مائده)، آيه 40.
[62]. سوره (نساء)، آيه 128.
[63]. (دعائم الاسلام)، قاضى نعمان، ج 253/2، دارالمعارف مصر 1389.
[64]. سوره (بقره)، آيه 224.
[65]. (كافى)، ج 143/5.
[66]. (نور الثقلين)، عبدعلى حويزى، ج 558/1، اسماعيليان.
[67]. (الجمل و النصرة لسيد العتره)، شيخ مفيد 382/، چاپ شده در مجموعه مصنفات شيخ مفيد، ج 1، كنگره هزاره شيخ مفيد.
[68]. (نهج البلاغه)، نامه 18.
[69]. همان، نامه 53.
[70]. سوره (مائده)، آيه 91.
[71]. (سيره ابن هشام)، ج 34/2، داراحياء التراث العربى.
[72]. لاحكام القرآن)، ج 2، جزء 155/3؛(آل عمران)، آيه 103.
[73]. (سفرنامه شاردن)، ترجمه اقبال يغمايى، ج 655/2، توس.
[74]. (اصول كافى)، ج 209/2.
[75]. همان.
[76]. (جواهر الكلام)، محمد حسن نجفى، ج 361/15.
[77]. سوره (نساء)، آيه 59.
[78]. (مسند احمد حنبل)، ج 14/3و 17.
[79]. (نهج البلاغه)، خطبه 93 و 97.
[80]. (اكمال الدين)، شيخ صدوق، ج 486/2، مرتضوى، تهران.
[81]. (وسائل الشيعه)، شيخ حر عاملى، تحقيق شيخ عبدالرحيم ربانى، ج 399/8.داراحياء التراث العربى.
[82]. سوره (حجرات)، آيه 9.
[83]. (الميزان)، ج 314/18.
[84]. (مجمع البيان)، ج 2، جزء 250/5.
[85]. (زبدة البيان)، 580/.
[86]. (صحيفه نور)، مجموعه رهنمودهاى امام خمينى، ج 43/14، وزارت ارشاد.
[87]. سوره (نساء)، آيه 35.
[88]. (الكشاف)، ج 525/1.
[89]. همان.
[90]. (شرايع الاحكام)، محقق حلى ج 339/2، دارالاضواء؛ (مسالك الافهام)، شهيد دوم ج 367/8، مؤسسه المعارف الاسلامية؛ (مجمع البيان)، ج 2، جزء 97/5.
[91]. (نظام حقوق زن در اسلام)، شهيد مطهرى 334/، صدراء.
[92]. (احتجاج)، طبرسى، ج 189/1. درباره داورى سعد:(المغازى)، واقدى، ج 510/1، دانش اسلامى، قم.
[93]. (المصنف)، ج 159/10.
[94]. (احتجاج)، ج 324/1.
[95]. سوره (حجرات)، آيه 9.
[96]. (اثبات الوصية)، ابى الحسن على بن حسين مسعودى 146/، بصيرتى، قم.
[97]. (نهج البلاغه)، نامه 58.
[98]. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد)، ج 78/14.
[99]. (حديث ولايت)، مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى، ج 78/1،سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى.
[100]. همان 194/.

منبع: ماهنامه كوثر