انفعال اجتماعی چیست؟
نظریهپردازان اجتماعی عموماً در دو شاخه مختلف از وضعیت «متعارف» اجتماعی دفاع کردهاند: گروهی که عمدتاً شامل کارکردگرایان میشدهاند، وضعیت متعارف را در وجود «تعادل» اجتماعی و کارکرد جوامع
نویسنده: ناصر فکوهی
نظریهپردازان اجتماعی عموماً در دو شاخه مختلف از وضعیت «متعارف» اجتماعی دفاع کردهاند: گروهی که عمدتاً شامل کارکردگرایان میشدهاند، وضعیت متعارف را در وجود «تعادل» اجتماعی و کارکرد جوامع انسانی با کمترین هزینه دانستهاند؛ بنابراین اصل را بر آن گرفتهاند که جوامع انسانی بر اساس قانون «اقتصاد» که امری بیولوژیک نیز هست. تلاش دارند با کمترین هزینه به بیشترین فایده برسند و از آنجا که موقعیتهای تنش و نبود تعادل ایجاد هزینه میکنند، جامعه به صورت «طبیعی» روی به سوی آن دارد که در خود «تعادل» ایجاد کند. با توجه به این نظریات، حتی اگر در جامعهای تضاد و تنش و حتی شورش و هر گونه دیگری از نارضایتی و درگیری به وجود بیاید، این امر، موقتی است و دیر یا زود جای خود را به آرامش میدهد که کمهزینهترین موقعیت است، همانگونه که «انقباض ماهیچهای» به نسبت «انبساط ماهیچهای» موقعیتی کم هزینه و پر فایدهتر است.
در برابر این نظریه، گروه دیگری قرار دارند که نظریهپردازان قدرت به مثابه اصل اساسی جامعهپذیری هستند، موقعیت «متعارف» را نه در «تعادل» بلکه در «تنش» میدانند. بدین معنا که جامعه برای آنکه جامعه باقی بماند دائماً ایجاد انگیزشهایی چون رقابت، مبارزه، مقاومت، تنش و غیره میان کنشگران خود میکند که این عوامل به گونهای هر چند برای جامعه هزینه ایجاد میکنند، ولی به آن، دلیلی برای باقی ماندن نیز میدهند. به عبارت دیگر هزینه ایجاد شده از رقابت افراد علیه یکدیگر، از طریق انرژی تولید شده برای این رقابت جبران میشود و جامعه میتواند در نهایت به موقعیتی حیاتیتر برسد. این گروه از نظریات نیز به پایههای بیولوژیک نظریه خود در اصل بقای اصلح و نظریههای تطوری تأکید دارند (تور، 1996).
ولی در هر دو نظریه و نظریات دیگری که برای بیان چگونگی به وجود آمدن یک جامعه به طور عام و تداوم یافتن آن مطرح است، یک اصل و بحث مشترک وجود دارد و آن این است که بقای هر جامعهای بستگی بسیار بالایی به آن دارد که به فرایندهای بیشماری از مبادله درونی و بیرونی دامن بزند. به عبارت دیگر جامعهای را میتوان «زنده» تلقی کرد که نه تنها کنشگران درونیاش با یکدیگر مبادلات گوناگونی را انجام بدهند (از همکاری و همیاری تا رقابت و تنش)، بلکه بتواند با جوامع دیگر نیز وارد مبادلات مشابهی شود.
در چنین حالتی ازکار افتادن کوتاه مدت یا دراز مدت این مبادلات و یا کند شدن و سخت شدن و از میان رفتن روانی آنها، چه فرایندهای درونی و چه فرایندهای برونی را باید موقعیتهایی آسیبزا تعریف کرد که بدون شک به جامعه و باز تولید آن ضربه وارد میکنند.
اکنون چند پرسش مطرح میشود؛ نخست آنکه نشانگان چنین از کار افتادگی و انفعالی در فرایندهای مبادله چیست؟ سپس آنکه آیا میتوان از به وجود آمدن این موقعیت جلوگیری کرد و چگونه؟ سپس آنکه پیامدهای این وضعیت در کوتاه مدت و دراز مدت برای یک جامعه چه خواهد بود؟ و سرانجام آنکه چگونه میتوان از این آسیب خارج شد.
پاسخ پرسش نخست این است که نشانگان انفعال اجتماعی، در کاهش مبادلات اجتماعی در یک یا چندین بخش از حیات روزمره و دراز مدت یک جامعه در سطح درونی یا برونی آن است؛ بنابراین انفعال ممکن است به صورت جزئی ظاهر شود و معمولاً چنین است، زیرا اگر انفعال شکل عمومی به خود بگیرد، ما به یک آنومی گسترده میرسیم که غالباً با یک تنش بسیار بزرگ اجتماعی مانند یک انقلاب اجتماعی رو به روست (کوزر و روزنبرگ، 1378: 465- 401). کاهش مبادلات و یا کند شدن سرعت آن، خود را در کاهش خلاقیتها، کاهش تولید محصولات فرهنگی، مادی و ذهنی در یک جامعه و یا حرکت آن جامعه به سوی تولید محصولات مشابه و کلیشهای نشان میدهد؛ چه در سطح مادی و چه در سطح شناختی و زبانشناختی (یعنی با کلیشهای و صوری و سطحی شدن اشکال زبانی و فکری بروز میکند)؛ همچنین در نبود همدلی و هم سخنی افراد جامعه و با هم یا با دیگر جوامع؛ در پاسخ پرسش دوم، یعنی اینکه آیا میتوان از بروز انفعال جلوگیری کرد، باید گفت آری، ولی به صورت نسبی. همه جوامع درهمه دورهها با خطر نسبی انفعال رو به رو هستند ولی جوامعی که توانسته باشند محیط مناسبتری برای روابط درونی و بیرونی خود (ایجاد مردم سالاری و رعایت حقوق بینالمللی) ایجاد کنند این خطر را در خود کاهش میدهند، در حالی که جوامعی با رویکرد مخالف این، این خطر را به شدت در خود افزایش میدهند؛
پرسش سوم این است که چنین انفعالی چه پیامدهایی برای یک جامعه دارد. پاسخ آن است که این پیامدها به همان نسبت که انفعال شدیدتر و طولانیتر باشد افزایش مییابند و میتوانند از نوعی کرختی و فلج موقت در یک بخش از جامعه آغاز شوند و تا نابودی کامل آن جامعه به صورت موقت یا دائم پیش روند. از میان رفتن تمدنهای بزرگ نمونهای از این واقعیت است که بزرگترین قدرتها نیز نمیتوانند خود را از این خطر مصون بدانند؛
سرانجام پاسخ پرسش آخر، یعنی چه میتوان کرد که یا دچار انفعال نشد و یا از آن خارج شد. در اینجا باید گفت ایجاد شرایط مناسب برای مبادلات درونی و برونی در قالب افزایش قانونگرایی و مردم سالاری بهترین عامل برای پیشگیری از ورود به انفعال است، همینطور اصل قرار دادن رویکردهای عدالتمحورانه و دفاع از ضعیفترین اقشار و محرومترین گروههای اجتماعی؛ ولی در مورد جامعهای که دچار انفعال کوتاه مدت یا دراز مدت شده، نمیتوان به یک باره تصور کرد که فراهم کردن چنین شرایطی ممکن است. بر عکس انجام این کار میتواند جامعه را دچار آسیب بدتری کند. درست مثل کسی که مدت زیادی غذا نخورده است و اگر بخواهیم او را از خطر مرگ از گرسنگی نجات دهیم، البته باید به او غذا بدهیم ولی با ضربآهنگی بسیار آرام تا بدن وی بتواند آن را تحمل کند. در حوزه اجتماعی، چنین آرامشی را تنها میتوان با پرهیز از رادیکالیسمهای خشونتبار و ارادهگرایانه برای رسیدن به مطالبات اجتماعی یافت و تلاش برای رسیدن به این مطالبات در حرکتهای شتابزده درست نقش همان تغذیه فوری و زیاد را برای فردی دارد که مدتها از غذا محروم بوده است و میتواند نه تنها جامعه را رو به بهبود نبرد، بلکه آن را به سوی آسیبهای جدیتر و جبرانناپذیرتر هدایت کند.
منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}