نویسنده: ناصر فکوهی

 

برخی از پدیده‌هایی که در پیرامون ما وجود دارند، به حدی طبیعی و «بدیهی» به نظر می‌رسند که کمتر به اهمیت اساسی آنها نه تنها در حیات زیستی بلکه در موقعیت فرهنگی خود آگاهیم و درباره آن تأمل می‌کنیم. «صدا» در مفهومی عام یکی از این پدیده‌هاست. داوید لوبروتون، جامعه‌شناس و انسان‌شناس فرانسوی اخیراً (لوبروتون، 2011) کتابی با عنوان انسان‌شناسی صدا منتشر کرده است که این پدیده را در همه ابعاد فیزیکی و فرهنگی‌اش مورد بررسی قرار داده است و غنا و پیچیدگی آن را در زندگی فردی و گروهی انسان‌ها نشان می‌دهد.
صدا همچون بسیاری دیگر از پدیده‌هایی که ما در زندگی خود با آنها سروکار داریم، در آن واحد هم موجودیتی فیزیکی یا طبیعی است و هم موجودیتی فرهنگی و اجتماعی. صدا البته همچون چهار پدیده دیگری که به دستگاه حسی ما مربوط می‌شوند، یعنی پدیده‌های مربوط به بینایی، بساوایی، چشایی و بویایی، نقش و اهمیت بسیار بیشتری از پدیده‌هایی دارد که به صورت غیر مستقیم در مجموعه‌های حسی و باز نمایی‌های ناشی از آنها قرار می‌گیرند. همان گونه که بارها بر این نکته تأکید کرده‌ایم، رابطه انسان با جهان بیرونی صرفاً از خلال دستگاه حسی او یعنی حواس پنج‌گانه انجام می‌گیرد که البته از خلال بازنمایی‌های ذهنی و چرخه‌هایی که با واقعیت ایجاد می‌کنند، روابط و فرایندهای ذهنی و کنشی بسیار پیچیده و تودرتویی را ایجاد می‌کنند (لوبروتون، 2004).
در این زمینه، صدا حتی در چهار چوب محدود صدای انسانی، طیف بسیار گسترده‌ای را پوشش می‌دهد: از سخن گفتن گرفته تا موسیقی نهفته در نوای انسان‌ها (آوا و اشکال مختلف آن). مطالعاتی که درباره زبان انسانی انجام گرفته‌اند، کمابیش نشان می‌دهد که انسان‌ها نخست از زبانی کالبدی برخوردار بوده‌اند که ظاهراً برای روابط محدود ارتباطی میان آنها کافی بوده است، زبانی که بقایای آن هنوز هم در شیوه‌های سخن گفتن ما در فرهنگ‌های مختلف، حرکات دست و بدن و چشم‌ها و غیره ادامه یافته است و استفاده هوشمندانه از آن در مورد برخی از افراد ناتوان مثل ناشنوایان برای ساختن زبان حرکتی، به آنها امکانات گسترده‌ای برای اجتماعی شدن داده است.
ولی ظهور زبان ملفوظ در قالب صداهایی که به تدریج حنجره انسانی را تقویت می‌کنند و در رابطه با قالب‌های نحوی و معنایی و شناختی، امکانات زیادی به بروز احساسات و اندیشه‌ها و ساخت آنها می‌دهند، صدا را در مرکز گروه بزرگی از پدیده‌های فرهنگی قرار داده است (فکوهی، 1392: 87-82). از این زوایه می‌توان شاهد بازنمایی و باز تعریف مجموعه صداها اعم از صدای اشیا، صداهای طبیعت (جانوران و پدیده‌های اقلیمی و غیره) و ترکیب آنها با صدا و زبان انسانی چه در لایه‌های مستقیم (تصویرسازی‌ها و بازی‌ها و ساختاربندی‌های صدایی و زبانی) و چه غیر مستقیم (هنر در همه شاخه‌های آن ازهنرهای تجسمی گرفته تا هنرهای تصویری و کلامی) بود.
بُعد فرهنگی دیگری در مورد صدا که اهمیت ویژه‌ای دارد، بُعد هویتی آن است. صدا، همچون چهره از مهم‌ترین مشخصات و مؤلفه‌هایی است که هویت افراد را می‌سازد؛ از این رو هر گونه تغییری در صدا (و یا تخریب جزئی یا کلی آن که به آن اشاره خواهیم کرد) سبب، تغییر هویتی و به ویژه روابط هویتی می‌شود. گویی زمانی که کسی چهره یا صدایش را تغییر می‌دهد، هویتی دیگر پیدا می‌کند و این احساسی است که هم دیگران دارند و هم ممکن است خود او نسبت به هویت کنونی و پیشین خود پیدا کند.
این جنبه هویتی صدا را باید در چهار چوبی عام‌تر میان فرهنگ‌های مختلف نیز در نظر گرفت. هر فرهنگی دارای مشخصات خاصی در به کارگیری صدا در موقعیت‌های مختلف زبانی و اجتماعی است و گذار از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر لزوماً کار ساده‌ای نیست، چنان که حتی کنشگران چند زبانه (به دلیل برخورداری از والدینی از زبان‌های مختلف و یا مهاجرت) نیز برای گذار از یک زبان به زبانی دیگر باید تغییرات تاکتیکی و استراتژیکی مختلفی را در شخصیت خویش به وجود بیاورند (ولو ناخودآگاهانه) و وارد جهان‌های شناختی - حسی متفاوتی بشوند، گاه نیز به همین دلیل دچار نوعی سردرگمی هویتی می‌شوند وگاه نیز خواسته یا ناخواسته یک یا چند زبان خود را به صورت جزئی یا کلی، به سود زبان یا زبان‌های دیگری ترک می‌کنند (نرسیسیانس، 1382).
در نهایت جنبه‌های آسیب‌شناختی صدا را نیز باید در نظر گرفت، از بیماری‌های صدا همچون لکنت زبان، ضربه خوردن تارهای صوتی و یا از میان رفتن کامل حنجره (در سرطان) تا اشکال پیچیده‌تری از آسیب‌شناختی همچون ناتوانی افراد در به کارگیری صدا و یا ناتوانی و نبود شناخت یا شناخت ناکافی آنها از موقعیت‌های زبانی - صدایی برای راه یافتن به جامعه و یا بالا رفتن درمقیاس اجتماعی. برخوردار نبودن از «صدایی مناسب» و یا به کار بردن نادرست صدا در موقعیت‌های اجتماعی مربوط، می‌توانند صدمات سختی به کنشگران اجتماعی بزنند.
در نتیجه‌گیری این بحث، می‌توان گفت که بررسی جنبه‌های مختلف صدا و تأمل بر چگونگی شکل‌گیری آن، فراتر از مباحث فیزیولوژیک، از خلال فرایندها و موقعیت‌های اجتماعی و فرهنگی می‌تواند راهی باشد به سوی درک بهتر فرهنگ خود و فرهنگ‌های دیگری. در این چشم‌انداز جای آن هست که بر رابطه میان صدا به طور عام و موسیقی به طور خاص اشاره می‌کنیم. در نظر گرفتن موسیقی به مثابه شکل تلطیف یافته‌ای از صدا، هر چند از بنیان درکی نادرست نیست، ولی به گمان ما نوعی تقلیل‌گرایی مفهومی شمرده می‌شود. بر عکس نیاز به آن وجود دارد که از یک سو میان موسیقی سخن انسان و موسیقی آواز و ابزارهای موسیقایی رابطه‌ای معنایی، شناختی، نمادین و حتی کارکردی یافت و تحلیل کرد. کاری که باید از جنبه‌ای دیگر بر رابطه میان زبان کالبدی انسان با حرکات کالبدی موسیقایی (در رقص) نیز انجام داد.
منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.