عواقب انقلاب اکتبر 1917 روسيه





در ماه نوامبر سال 1920، سرخ ها سپاه ژنرال ورانگل، آخرين نيروى مهم ضدانقلاب را شكست دادند. با اينكه جنگ با لهستان چند ماه به درازا كشيد، روشن بود كه نظام انقلابي دولت از آزمون جنگ داخلى جان بدر برده است. چنانچه، در آن لحظه تاريخ شناختى، رهبران بلشويك به صرافت افتاده بودند كه به اطراف خود بنگرند و بپرسند چه كارهايى را به انجام رسانده اند، چه مقدار روسيه تغيير كرده است، پاسخهاى اين سؤالها نمى توانست كاملا خشنود كننده باشد. آنها هنوز از هدف اصلى خود، زدن جرقه به انقلاب جهانى، دور بودند، نظم بورژوايي جهان منسجم شده بود، و روسيه ي شوروى كشورى عقب مانده و منزوي درون يك نظام جهانى متخاصم مانده بود.
تغييراتى كه وقوع يافته بود دوررس بود. جهان هرگز در مدت چنان كوتاهى تغييرات عميق همانندي در رابطه ي طبقات نديده بود. هر چند سياستها مهم و آگاهانه بود، عواقب و تخريب بى اندازه غيرقابل پيش بينى، سالهاى هرج و مرج و رنج خارق العاده اى كه مردم كشور انقلابي جديد بايد تحمل كردند، حتى عميقتر بود. اعداد نمى توانند رنج انسانى اى را كه ويرانى جنگ، انقلاب، و جنگ داخلى باعث شدند بيان كنند، ولى تصوري به دست مى دهند. در سال 1921 كشاورزى شوروي كمتر از دوسوم آن چيزي را توليد كرد كه امپراتوري روسيه در سال 1913 توليد كرده بود (1) انحطاط صنايع بزرگ حقيقتا فاجعه بود: بازده صنعتى فقط يك پنجم آن در طى آخرين سال صلح بود. مادام كه بلشويك ها بر سياستهاى كمونيسم جنگى پافشارى مى كردند و اجازه ي تجارت آزاد نمى دادند، دهقانان انگيزه توليد نداشتند، و يقينا انگيزه از دست دادن ثمره زحمات خود را نداشتند. با از هم پاشيدن قدرت سنتى، چندين ارتش با يكديگر به رزم پرداختند.
در نواحى اى كه جنگ داخلى آنها را ويران كرده بود، مردم نمى دانستند كه ممكن است فردا كسى به سراغشان بيايد كه مواد خوراكى شان را بگيرد، به ارتش خود احضارشان كند، مورد وحشت كور و بى جهت قرارشان دهد. دسته هاى ايتام در سعى براى زنده ماندن به هزينه ديگران در خيابانهاى شهرها و دهات مى لوليدند. بافت اجتماعى از هم گسسته بود. تعجب ندارد كه در اين شرايط روابط بين طبقات، و در واقع همه ي نهادهاى اجتماعى، تغيير عظيم يافته بود.
شايد واضحترين تغيير، انهدام طبقه ي حاكمه ي سنتى بود. افراد معدودى از طبقات بالاتر توانستند خود را با شرايط متغير وفق دهند و مشاغلى در دنياى جديد به دست آورند. باري، دو ميليون نفر مهاجرت كردند، و آنهايى كه ماندند ثروتشان، اساس قدرتشان، را از دست دادند. در روسيه امپراتوري دو دنيا در كنار هم به طور ناراحت زيسته بودند: فرهنگ محرومان، كارگران و دهقانان، و فرهنگ اينتليجنتسيا (2) و ممتازان. عادات، شيوه هاي زندگى، و حتى زبانهاي دو گروه از هم فاصله زياد داشت. انقلاب، اين شكاف را از بين برد كه شايد بزرگترين دستاورد آن بود.
جالب آنكه، پرولتاريا نبود كه ملموس ترين بهره را از انقلاب برد، طبقه ي دهقان بود. دارايى اربابان كه توزيع شد، سه ميليون دهقان قبلا بى زمين مقدارى زمين دريافت كردند. تا سال 1919، تمام زمين كشاورزي براى مقاصد عملى به دست آنها افتاده بود. حوادث انقلابى، و مهمتر از همه تصرف اراضى، روند اختلاف سطح اقتصادى را كه قبل از جنگ جهانى اول آغاز شده بود، معكوس ساخت. به دلايل عقيدتى و استراتژيك بلشويك ها ميل داشتند مبارزه ي طبقاتى را در دهات تشويق كنند، تا از حمايت فقرا برخوردار شوند، بى طرفى خيرخواهانه ي آنهايى كه نه فقير و نه مرفه بودند (در اصطلاح شناسى بلشويكى، دهقانان متوسط) را حاصل نمايند، و با ثروتمندان، كولاك ها، به مبارزه بپردازند. بارى، در زمانى كه اختلاف سطح اقتصادي طبقه ي دهقان بيش از هر وقت ديگر از بين رفته بود، چنين استراتژي اي فقط مى توانست به موفقيت محدود منتهى شود.
دهقانان از ضعف مفرط مرجعيت حكومت بهره بردند. وامهاى سنگينشان ملغى شد، و حكومت در وضعى نبود كه در زندگى آنها دخالت كند. خودگرداني دهقانى به صورت كمون (روستاى مشاعى)، نهادي كه قبل از جنگ اهميت خود را از دست مى داد، جان تازه گرفت. طبقه ي دهقان به درون گراييده، نسبت به همه ي بيرونيان خصومت نشان داد. آنها به تلخى از سياستهاي بلشويك ها، بخصوص منع فروش غلات در بازار آزاد و تكاليف رسمى، منزجز بودند. لازم به ذكر نيست كه دهقانان نيز گرفتار بودند. آنها نيز قربانى فروپاشي عمومي اقتصادي و ارتشهاي غارتگر، نظام وظيفه، و مطالبات تكليفى شدند. بارى، در شرايط مسلط اقتصاد معيشتى و ارتباطات ضعيف، آنهايى كه از صحنه هاى مناقشه دورتر بودند بهتر مى توانستند خود را حفظ كنند.
كارگران، كه انقلاب به نام آنها به اجرا در آمده بود، و ستون فقرات حمايت از انقلابيون را تشكيل مى دادند، در طى سالهاي جنگ داخلى بيشترين صدمات را تحمل كردند. پرولتاريا، كه در روسيه ي عقب مانده هيچ وقت خيلى وسيع نبود - شايد به تعداد سه ميليون قبل از جنگ - تقريبا ناپديد مى شد. كارگران اولين كسانى بودند كه داوطلب ارتش سرخ شدند و بعدا به تعداد بى تناسب به خدمت اعزام شدند. تلفات بى نهايت سنگينى بر آنها وارد آمد. حاكمان جديد به يك دستگاه اجرايى نياز داشتند و طبيعتا، با توجه به ايدئولوژى شان، كارگران را از پشت بساط كارخانه منتقل كردند و پستهاي پر مسئوليت به آنها دادند. ولى مهمترين علت كاهش حجم طبقه ي كارگر فروپاشى اقتصادى بود. كارخانه ها تعطيل شد، و كارگران نمى توانستند معاش خود را تأمين كنند. با از هم پاشيدن اقتصاد بازار عادى عرضه ي مواد خوراكى به شهرها از حد كفايت افتاد، و فروپاشى نظام ترابري اوضاع را بدتر كرد. تحت چنين شرايطى قابل درك بود كه كارگران، و تا حد كمترى تمام ساكنان ديگر شهري، گروه گروه شهرها را ترك كنند، نظر به اينكه طبقه ي كارگر روسيه جديد بود، و نظر به اينكه اكثر كارگران ارتباط خود را با روستايى كه از آن آمده بودند حفظ كرده بودند، بازگشت براى آنها خيلى آسانتر بود. مسكو نصف جمعيت خود، و پترگراد دوسوم آن، را از دست دادند. در شهرهاى ديگر مهاجرت به اين حد خارق العاده نبود، ولى معذلك همه ي شهرها به آن دچار شدند.

اعلام سياست جديد اقتصادى

نياز به بقا در زمان جنگ تلخ داخلى موجب سياستهاى كمونيسم جنگى شد. به هرحال در پايان جنگ بلشويك ها تغييراتى در نظام اقتصادى و سياسى خود مى دادند. بارى، يك موج نا آرامى در اطراف مملكت آنها را به اعمالى كه ميلشان نبود مجبور كرد. در طى جنگ داخلى دهقانان با سفيدها با جديتى بيش از بلشويك ها مخالفت مى ورزيدند، اگرچه نمى توان گفت دهقانان بالفعل از دولت مسكو حمايت مى كردند. منافع دهقانى و ذهنيت دهقانى توسط گروههاى آنارشيستى (يا به اصطلاح سبز)، كه هم با سفيدها و هم با سرخ ها مى جنگيدند به بهترين صورت نمايانده شده است. در ميان اينها، مهمترينشان كه بهترين رهبري را نيز داشت ارتش نستر ماخنوي آنارشيست بود، كه در اوكراين مى جنگيد. ماخنو نخست ضربات سختى بر سپاههاى دنيكين وارد آورد، كه به اين ترتيب خدمت مهمى به پيروزى سرخ هاكرد؛ ولى بعد از جنگ داخلى او در مقابل سرخ ها ايستاد و سرانجام در مقابل آنها شكست خورد. حتى خطرناكتر از ماخنو براى دولت لنين قيام دهقانان تامبف، به رهبرى الكساندر آنتنف، بود. با اينكه ماخنو، آنتنف، و رهبران كوچكتر ديگر دشمنان ترسناكى بودند، امكان شكست دادن بلشويك ها به معناى برانداختن دولت مسكو را نداشتند. اين قيامها، كه از رنج و تلخكامى عظيم دهقانان در مقابل سياستهاى حكام جديدشان نشئت مى گرفت، شبح هرج و مرج را برانگيخت.
وضع كارگران درست بسان دهقانان نوميدكننده بود. سواى سختيهاي وحشتناكى كه آنها بايد تحمل كنند، به نظرشان مى رسيد كه دولت جديد وعده هاى انقلاب را عمل نمى كند. كارگران در عمل نه اقتصاد را مى چرخاندند نه كشور را، براى اينكه دولت نمى توانست از خدمات كارشناسان صرف نظر كند. بسيارى از كارگران از اينكه دشمن منفور طبقاتى بكلى از جا كنده نشده بود، بلكه به اعمال نفوذ و قدرت هم ادامه مى داد، آزرده خاطر بودند. حزب بلشويك، كه حتى حمايت طبقه ي كارگر را از دست مى داد، در خلأكار مى كرد. در آغاز سال 1921 يك سلسله اعتصابات خطرناك در پترگراد بر پا شد، و بلشويك ها بيم آن داشتند كه انقلابيون سوسياليست و منشويك ها مشكلات آنان را دستمايه اي براى پيشبرد مقاصد سياسى خود سازند.
نظر به اينكه در طى جنگ داخلى سازمانهاى سياسى قانونى نمى توانستند در سرزمين هاي بلشويكى عمل كنند، مشاجراتى درون خود حزب به وقوع پيوست. اعضاي «جبهه مردم سالار مخالف» از افزايش ديوان سالاري و امحاي مردم سالاري در درون حزب ناراضى بودند. در سال 1920 رهبران نقش اتحاديه هاي كارگرى در هر جامعه اي را مورد بحثهاي پرحرارت قرار دادند. بارى، مهمترين جناح درون رهبري، «جبهه ي كارگران مخالف»، به رهبرى آلكساندر شيلاپنيکف و آلكساندرا کلنتاي، بود. اين گروه از حذف ديوان سالاري و دادن قدرت بيشتر به كارگران در اداره ي كارخانه ها دفاع مى كرد. اين گروه، برخلاف اكثر جناحهاي درون حزبي ديگر، از حمايت خود كارگران برخوردار بود، و اين واقعيت آن را بسيار خطرناك مى ساخت.
اما بزرگترين ضربه بر رهبرى لنينيستى در اين زمان قيام ملاحان پايگاه نيروى دريايى كرنشتات بود. از نظر نظامى، اين قيام از نا آراميهاي مزمن دهقانى گوشه و كنار كشور خطرناكتر نبود. ليكن، بلشويك ها نسبتا خيلى راحت مى توانستند خصومت دهقانى را توجيه كنند. به اعتقاد آنها، دهقانان تحت تأثير شعور بورژوايي مالكيت خصوصى قرار داشتند، و بنابراين خصومتشان قابل پيش بينى بود. در مقابل، ملاحان «افتخار انقلاب» بودند كه بارها و بارها ارزشمندترين خدمات را به بلشويك ها كرده بودند. در سال 1921 اين ملاحان، با ابراز ناخرسندي برادران كارگر و دهقانشان، خواستار چيزى بودند كه به يك انقلاب تازه بالغ مى شدند.
برنامه ي ملاحان كرنشتات خواستار انتخابات تازه و سرى، سويتهاى بدون بلشويك ها، و امتداد آزاديهاي مردم سالار به كارگران و دهقانان، ولى فقط به آنها، بود. ملاحان هيچ گاه مردم سالار يا ليبرال نبودند. سياستمداران شوروى در زمان، و مورخان شوروي مادام كه رژيم شوروى برقرار بود، ادعا مى كردند كه ملاحان با «ضدانقلاب» خارجى و داخلى تماس دارند و توسط آنها رهبرى مى شوند. درواقع، چنين تماسهايي وجود نداشت؛ قيام ملاحان دقيقا به اين سبب ضربه ي عظيمى به سياستمداران بلشويك بود كه ملاحان نماينده ي بدنه ي كارگران و دهقانان روس بودند. نيازى نبود كه به اين افراد گفته شود انقلابشان آن گونه كه انتظار داشتند از آب در نيامده بود.
مدركى وجود ندارد كه هيچ يك از رهبران بلشويك حتى يك لحظه درباره آنچه بايد انجام داد ترديد كرده باشند: قيام بايد سركوب شود و فورا، قبل از آنكه به پترگراد همجوار سرايت كند، سركوب شود. در فاصله ي روزهاى 16 و 18 ماه مارس حدود ده هزار ملاح توسط سربازان وفادار نابود شدند، و رهبران دستگير شده آنان بيرحمانه به مجازات رسيدند. اهميت نمادين و عاطفى كرنشتات بسيار وسيع بود. با شكست دادن اين ملاحان، در واقع حزب از بعضى هدفهاي آرمان شهري، ولى معذلك از نظر عاطفى نيرومند انقلاب اعلام برائت كرد.
قيام در حالى به وقوع پيوست كه دهمين كنگره حزب تشكيل شده بود، كنگره اي كه شايد مهمترين كنگره در تاريخ حزب بود، و تصميمات آن بر هر جنبه اي از حيات مملكت تأثير مى كرد. تحت تأثير قيام كرنشتات، نمايندگان كنگره قطعنامه اى را پذيرفتند كه به موجب آن فراكسيونهاي درون حزب غير قانونى شد. آن تصميم، كه هدفش در اصل مخالفت كارگران بود، در دهه هاى بعد عواقب دوررسى براي حيات حزب داشت.
سياست و اقتصاد محكم به هم گره خورده بودند. بحران اعتماد به نفس حاصل از قيام كرنشتات بى ترديد كمك كرد كه كنگره نسبتا براحتى امتيازات اقتصادي مهمى بدهد. كانون تغييرات الغاى مطالبات تكليفى و جايگزين ساختن آنها با مالياتى جنسى بود. اين ماليات تا سال 1924، كه در نتيجه ي ثبات پولى يك ماليات نقدي جاي آن را گرفت، برقرار ماند. اين اقدام كاملا ساده به نظر مى رسد، ولى عواقب آن بسيار مهم بود. معنايش آن بود كه دهقانان آزاد شدند مازاد محصول خود را به فروش برسانند، و تلويحا قانونى سازي تجارت و تجار، گروه اجتماعى اي بود كه بلشويك ها به آن بشدت احساس خصومت مى كردند. بخصوص، لنين از تأثير خورنده ي تاجر خرده پا حتى بيش از تأثير سرمايه دار بيم داشت. بنابراين، تعجب ندارد كه بلشويك ها اصلاحات را با اكراه و بيم عظيم پذيرفتند.
تعيين ماليات به جاى مطالبه ي تكليفى با اصلاحات ديگرى دنبال شد كه نظام اقتصادي را از كمونيسم جنگى عاري و نظم تازه اي برقراركرد. در ماه مه سال 1921، دولت قانونى را كه به موجب آن تمام شاخه هاي صنعت ملى شده بود ملغى كرد. نظام اقتصادى اي را كه جانشين كمونيسم جنگى شد مى توان به عنوان يك اقتصاد مختلط توصيف كرد. افراد خصوصى اجازه يافتند طرحهاى كوچك را به اجرا در آورند يا آنها را از دولت اجاره كنند. بارى، دولت به كنترل آنچه «ارتفاعات فرماندهى» خوانده مى شد، يعنى، اقدامات با دامنه ي وسيع، معادن، بانكدارى، و تجارت خارجى ادامه داد.
در دراز مدت، سجا بازسازي را ممكن ساخت. ليكن، آسان سازى نتوانست فورا به بحران پايان بدهد. در سالهاي 1920 و 1921 بعضى نواحى بارور كشور دچار خشكسالى شدند. مصايب طبيعى و سردرگميهاي انسانى به قحطى وسيع، بخصوص در منطقه ي ولگا، منجر شد. ميليونها نفر از گرسنگى مردند و ميليونها نفر ديگر به مرگ تهديد شدند. مردم ضعيف شده بر اثر گرسنگى، به بيماريهاى مسري مبتلا شدند. تعداد مردگان در اين سالهاى وحشتناك بيشتر از آن بود كه در جنگ جهانى اول، انقلاب، و جنگ داخلى تلف شدند. بدون كمكهاى وسيعى كه امريكاييان براى قحطى زدگان سازمان دادند ميليونهاى بسيار بيشترى جان خود را از دست مى دادند.
بلشويك ها براى رفع كمبودهاى مزمن مواد خوراكى و سوخت تلاش كردند. برگشت به اصول بيش و كم راست آيين اقتصادى دشوار بود، و اوضاع به طرز دردناكى كند بهبود مى يافت. براى صرفه جويى دولت مجبور شد طرحهايي چند را كه به دلايل عقيدتى بسيار به آنها علاقه داشت رها كند. تحت كمونيسم جنگى كارخانه ها بدون رعايت هزينه عمل كرده بودند، ولى اكنون اقدامات دولتى بايد سود حاصل كنند. در كوشش براى تثبيت نرخ ارز، محاسبه هزينه به ميان آورده شد، كه يكى از معانى آن اخراج كارگران بود.

پي نوشتها:

(1). Alec Nove، An Economic History of the USSR، 1917 - 1991. بنا به نظر نوو رقم مربوطه 60 درصد بوده است (ص 62). بايد خاطر نشان کرد که سرزمينها قابل مقايسه ي دقيق نبوده اند.
(2). طبقه ي مركب از بخش فرهيخته و روشنفكر جمعيت كه تصور مى شد از قابليت شكل دادن به افكار عمومى برخوردار است.م.