دانشگاه از ديدگاه مقام معظم رهبري (4)


دانشجوها بايستي سياسي بشوند؛ يعني فهم سياسي پيدا کنند، فهم سياسي، غير از سياسي کاري و سياست بازي است، غير از دستخوش جريان هاي سياسي شدن است. اتفاقا فهم سياسي موجب مي شود که آدم، دستخوش جريان هاي سياسي نشود. من اين را مي خواهم. من مي خواهم که وقتي دانشجو نگاه مي کند به آن کسي که آمده است و دارد برايش حرف مي زند و شعار مي دهد و قربان صدقه مي رود، بفهمد که او کيست و چه کاره است؛ از حرف هاي او حقيقت او را درک کند و از کار او ممشا و هدف او را به دست بياورد. من اين را مي خواهم؛ من مي خواهم که وقتي دانشجو نگاه مي کند به آن کسي که آمده است و دارد برايش حرف مي زند و شعار مي دهد و قربان صدقه مي رود، بفهمد که او کيست و چه کاره است؛ از حرف هاي او حقيقت او را درک کند و از کار او ممشا و هدف او را به دست بياورد. من اين را مي خواهم؛ دنبال اين هستم. اگر سياسي نباشيد، نمي توانيد؛ بايد سياسي باشيد. من باز هم هميشه روي اين حرفم تکيه مي کنم که دانشگاه، بايد سياسي باشد، تا دانشجو فريب خورد و وسيله اي براي کساني نشود که مي خواهند سر به تن نظام اسلامي و جمهوري اسلامي و هيچ کس ديگر نباشد! فقط دنبال قدرتند، هر طور مي خواهد بوشد! به قول معروف براي يک دستمال، حاضرند قيصريه را آتش بزنند!(1)

دانشگاه مرکز علم و آگاهي است نه محل دخالت ها و نقش آفريني متحجران سياسي

دانشگاه مرکز علم و آگاهي است. هر چيزي که مزاحم علم و آگاهي باشد، جايش در دانشگاه نيست. دانشگاه ضربه ي اساسي را از همين دخالت ها و نقش آفريني متحجران سياسي در محيط هاي دانشجويي مي خورد. دانشگاه بايد محيط کار علمي و تحقيقي باشد. دانشگاه بايد جايي باشد که در آن امکان فريب، تقلب و مغلطه بازي يا وجود نداشته باشد يا کم وجود داشته باشد. بايد آن کساني که غوغا زيستند و اصلا در فضاي غوغا مي توانند زندگي کنند وبدون فضاي غوغا زندگي برايشان مشکل است، نتواند در دانشگاه نقش ايفا کنند؛ اين انتظار از دانشگاه و جوان هاي دانشجو و اساتيد و مديران دانشگاه هست که آن را عملي کنند. راهش هم اين است که کار را با تکيه ي به همان پايه ي آگاهي انجام بدهيم.(2)

معناي اسلامي کردن دانشگاه ها و ويژگي هاي دانشگاه اسلامي

اسلامي کردن دانشگاه ها يک معناي عميق و وسيع و جامعي دارد؛ و به اعتقادمن، از نان شب براي دانشگاه ها واجب تر است!
اگر بخواهيد دانشگاه، علمي هم بوشدف بايد اسلامي بشود؛ از شاخصه هاي اسلامي شدن، علمي شدن و عميق شدن است، خودباور بودن استاد و دانشجو است، اتکا به نفس داشتن استاد و دانشجو است. همه ي مسئله اين نيست که حالا يکي با آستين کوتاه بيايد، يکي با چهار تا موي پيدا بيايد! مسائل اسلامي کردن که اين نيست! البته يکي از خصوصيات دانشگاه اسلامي اين است که تدين در آن، وجه غالب است؛ چون جامعه ي ما جامعه ي اسلامي است و تدين در آن، وجه غالب است.
آيا معناي اسلامي بودن اين است که اصلا آدم بي دين و آدمي غير ديني درجامعه نيست؟ آدم متظاهر به دين نيست؟ چرا، هست؛ آيا کسي آن ها را مجازات مي کند؟ آيا کسي حتي افراد غيرمتدين و غيرمسلمان را معاقب به عقوبتي مي کند؟ تعقيب مي کند؟ پس اين طور نيست؛ بايد دين، وجه غالب باشد.معناي اسلامي بودن دانشگاه هم همين است؛ متدين بودن دانشگاه، يعني اين؛ و تازه متدين بودن، يکي از ابعاد اسلامي بودن دانشگاه است، نه همه ي آن. اسلامي بودن دانشگاه، يعني دانشگاهي که بتواند علم را در خود بجوشاند؛ همچنان که اسلام، يک روز در بين مردم اين حالت را به وجود آورد، در حالي که با علم، هيچ رابطه اي نداشتند!
اسلام براي علم، عزت و شرف اصيل قائل است، نه شرف ابزاري؛ و علم را نور مي داند. خوب، اگر اسلامي شد، اين تفکر در دانشگاه خواهد آمد. در زمينه ي علوم اسلامي به يک صورت، و در زمينه ي علوم ديگر، به صورت ديگر. ما حتي در کتاب هاي درسي رشته ي عولم انساني، گاهي مي بينيم چيزهايي هست که درست بر ضد ان چيزي است که بايد باشد! يعني در آن، وارفتگي در مقابل بيگانه، بي عزمي در مقابل تهاجم و تسليم در مقابل دشمن، تعليم داده مي وشد! خوب، اين درست نيست، اين درست ضد اسلامي بودن است!
اسلامي بودن، يعني ايستادگي بر روي اصول و پايه هاي مستحکمي که زير پاي انديشه و فکر انسان وجود دارد؛ و بر اساس آن، بنا کردن، پيش رفتن، جوشيدن و زاييدن. اين، اسلامي کردن است. دانشگاه اسلامي، دانشگاهي شکوفا و پر نشاط است؛ دانشگاه است که در آن، علم عزيز است! عالم عزيز است، استاد کرامت دارد و داشجويي عبادت است! شما کجا چنين چيزي را پيدا مي کنيد که دانشجو قصد قربت کند و درس بخواند. خوب، اين ها چيزهاي خيلي مهمي است. اين، دانشگاه اسلامي است.
البته عض کرديم که يک بعد آن هم تدين است؛ يعني مظاهر فساد و مظاهر فسق در آن جا و جود نداشته باشد-همان چيزهايي که جزو بينات و واضحات است- مسئله دختر و پسر، مسئله بعضي از منکرات و بعضي از محرمات، بايد نباشد؛ مثل داخل جامعه و خانه ي من و شما که نبايد باشد، در داخل دانشگاه هم نبايد باشد.(3)
منظور من از اهتمام به اسلامي شدن دانشگاه اين است که
اين که من چند سال پيش بحث اسلامي شدن دانشگاه ها را مطرح کردم -در واقع فريادش را زدم- اين معنايش اين نبود که دانشگاه هاي ما رؤساي ناباب، يا آدم هاي ناجوري دارد، يا دانشجوهاي ما بي دينند؛ نخير. همين دانشجوها با بنده هم ارتباط دارند، من با دانشجوهاي مختلف مرتبطم؛ مي دانم که در بين آن ها افراد متدين خيلي زياد است.
اکثريت قاطع با کساني است که متدين وارد دانشگاه مي شوند؛ منتها محيط و فضاي دانشگاه، با وجود شما که رئيس و متدين هستيد، با وجود مأمورين و کارگزاراني که همه ي آن ها هم متدينند، با اين وزيري که سرتاپايش براي دين است و تلاش مي کند، محيطي آسيب پذير است که مي تواند کاملا پروراننده ي يک عنصر غير ديني- بلکه ضدديني- بشود. اين رابيابيد؛ خيلي مهم است.
من منظورم از آن حرفي که آن وقت ها بارها تکرار کردم، اين نبود که ببينيد زلف چه کسي از دخترها بيرون است، با عنف با او برخورد کنند و با فلان جوان که مثلا بازوهايش بيرون است، آن جور کنند! اين نبوده، اين ها چيزهاي کوچکي است، اين ها ظواهر و مظاهر هستند، اهميتي هم ندارند بحث بر سر اعتقادات و باورهاي ديني و آن ايمان درخشان و ارزشمند و بسيار و بسيار کارآمد ديني است که وقتي با روح جواني و با همت و نيروي جواني همراه مي شود، مي تواند کوه هاي گران را از جا بکند. بحث سر آن است؛ آن را مراقب باشيد که مورد تهاجم است.(4)

معناي وحدت حوزه و دانشگاه

وحدت حوزه و دانشگه، يعني وحدت در هدف. هدف اين است که همه به سمت ايجاد يک جامعه ي اسلامي پيشرفته ي مستقل، جامعه ي امام، جامعه ي پيشاهنگ، جامعه ي الگو، ملت شاهد -ملتي که مردم دنيا با نگاه به او جرأت پيدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پياده کنند -حرکت نمايند.
در راه ايجاد چنين کشور و جامعه و ملتي، علاجي جز اين نيست که دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگه، روحاني و روشنفکر تحصيلکرده، در کنار هم، دوش به دوش هم و با هم، به سمت يک هدف حرکت کنند؛ بدون اين نمي شود. او متدين است، و اين آگاه به مسائل جهان و مسائل روز.(5)

وحدت حوزه و دانشگاه، يعني حرکت پابه پاي علم و دين

در نظام اسلامي، علم و دين پابه پا بايد حرکت کند. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني اين. وحدت حوزه و دانشگاه، معنايش اين نيست که حتما بايستي تخصص هاي حوزه اي در دانشگاه و تخصص هاي دانشگاهي در حوزه دنبال بشود. نه، لزومي ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبين باشند و بهم کمک بکنند و با يکديگر همکاري نمايند، دو شعبه از يک مؤسسه علم و دين هستند. مؤسسه علم و دين، يک مؤسسه است و علم و دين باهمند. اين مؤسسه، دو شعبه دارد: يک شعبه، حوزه هاي علميه و شعبه ي ديگر، دانشگاه ها هستند؛ اما بايد با هم مرتبط و خوشبين باشند، با هم کارکنند، از هم جدا نشوند و از يکديگر استفاده کنند. علومي را که امروز حوزه هاي علميه مي خواهند فرا بگيرند، دانشگاهي ها به آن ها تعليم بدهند. دين و معرفت ديني را هم که دانشگاهي ها احتياج دارند، علماي حوزه به آن ها تعليم بدهند. سر حضور نمايندگان روحاني در دانشگاه ها، همين است. چه قدر خوب است که اين ارتباط ها، برنامه ريزي و سازماندهي بشود. اين، يکي از بهترين و طبيعي ترين وحدت هاست.
مي دانيد که در دوران اختناق و در آن هنگامي که دستگاه جبار براي جدا کردن روحانيون از تحصيلکرده ها، از تمام وسائل استفاده مي کرد، يک عده روحاني آگاه و عالم و عاقل و مصلحت بين و مصلحت شناس داشتيم که ارتباطشان را با دانشگاه ها مستحکم کردند. بهترين جلسات سخنراني هاي علمايي مثل مرحوم آية الله مطهري و امثال ايشان، در دانشگاه ها بود و مرحوم دکتر مفتح رضوان الله عليه يکي از پرکارترين و فعال ترين اين گونه روحانيون بود.
طلاب و دانشجويان قدر يکديگر را بدانند، با يکديگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بيگانگي نکنند، احساس خويشاوندي و برادري را حفظ کنند و روحانيون در دانشگاه ها عملا - قبل از قولا- کوشش کنند که نمونه هاي کامل عالم دين و طلبه ي علوم ديني را به طلاب و دانشجويان و دانشگاهيان ارائه بدهند و نشان دهند که هر دو نسبت به يکديگر، با حساسيت مثبت و با علاقه همکاري مي کنند. اين، همکاري و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته براي اين کار، بايد برنامه ريزي و سازماندهي بشود.(6)

بايد همکاري وحدت حوزه و دانشگاه را قدر بدانيم و آن را روز به روز تقويت کنيم

مباد آن روزي و آن زماني که حوزه و دانشگاه، آهنگ جدايي و دوري از يکديگر داشته باشند؛ هم براي حوزه ها و دانشگاه ها، هم براي کشور، آينده و تاريخ، چيز بسيار خطرناکي است. يکي از عزيزترين دستاوردهاي اين انقلاب اين بود که دو بخش عظيم فرهنگي که سال ها تلاش شده بود از هم دور باشند- به يک معنا يکي مظهر دينداري، يکي هم مظهر تجدد باشد- و تجدد و دينداري، دو چيز مقابل هم محسوب بشوند، اين طلسم را شکست و بهترين نوع تجدد در جامعه را -که تجدد، طبعا از سنن الهي است که خداي متعال روز به روز حرکت افکار و دل ها و ذهن ها به سمت دستاوردهاي جديد براي بشر را با سعي و کوشش خودشان تفضل مي کند- ملت ايران و جامعه ي روشنفکر و فرهنگيان ايران توانستند به سدت بياورند؛ که همين انقلاب و مظاهر و تجليات عيني و خارجي و اداري - تشکيلاتي آن بود.
مبادا که اين دستاورد، کم بها، بي رونق و کم فروغ بشود. بايد همکاري حوزه و دانشگاه را قدر بدانيم و ارج بگذاريم و آن را روز به روز تقويت کنيم. اين آرزوها و تقاضاي من از همه کساني است که در حوزه ها و دانشگاه ها صاحب نفوذ و صاحب تأثير و صاحب يک فکر و نظر هستند و حضوري دارند.(7)

اهميت وجود دفاتر نهاد رهبري در دانشگاه ها

من اين نهاد را، نهاد واجب و لازمي مي دانم؛ بر حضور اين نهاد اصرار مي ورزم؛ به تصويب مقرراتي که دست اين نهاد را به قدر اختياراتي که لازم دارد - زياده خواهي هم نمي کنيم- باز بگذارد، تأکيد مي کنم و اين به عهده ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي و بقيه ي دستگاه هاي ذيربط است. هرچه تا حالا کرده اند که چه بهتر؛ آنچه نشده است، بايد انجام بگيرد. نبايد به روحانيون و علمايي که از اخلاص و دين و براي انجام وظيفه به دانشگاه ها رفته اند به چشم يک رقيب، مزاحم، يک چيز زائد، تشريفاتي يا مداخله گر در دانشگاه نگريست! اين يک نگرش خطا و غلطي خواهد بود و هرچه که مي گذرد، ان شاءالله آثار کار شما بيشتر ظاهر خواهد شد.(8)

پي نوشت :

1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با دانشجويان ومسئولين دانشگاه تبريز1378/6/27.
2-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان نمونه و ممتاز دانشگاه ها، 1381/9/7.
3-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با رؤساي دانشگاه هاي سراسر کشور،1376/12/6.
4-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با رؤساي دانشگاه هاي سراسر کشور،1377/9/9.
5-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جمع کثيري از طلاب حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاه ها،1369/9/28.
6- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جمع کثيري از طلاب حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاه ها، 1368/9/29.
7-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي1370/9/20.
8-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با مسئولان دفاتر نهاد نمايندگي رهبر در دانشگاه ها، 1375/6/19.