قم پايگاهي نيرومند براي گسترش تشيع





مرحله ي ديگر گرايش تشيع در ايران از قم و شيعيان اشعري مهاجر و مهاجران ديگرشيعه به قم در نيمه ي دوم قرن اول هجري شروع شد که بسيار عميق و دامنه دار بود که به طور خلاصه به شرح مطالب زير مي پردازيم:

تاريخچه ي بناي قم

شهرقم قبل از ظهور اسلام وجود داشته است، ولي در اينکه آيا به صورت شهر بوده و يا از چند قلعه و روستا تشکيل مي شده، نظر سيره نويسان مختلف است.
بلاذري و اعثم کوفي و نويسنده ي تاريخ قديم قم (حسن بن محمد بن حسن قمي) (1) تصريح کرده اند که شهر قم در سال 23 هجري به دست مسلمانان به سرداري «ابوموسي اشعري» فتح شد و تعبير بلاذري اين است: «و صحيح ترين اخبار اين است که قم و کاشان به دست ابوموسي اشعري فتح شد.» (2)
يعقوبي مورخ معروف قرن سوم هجري، قم را جزء شهرهاي عصر ساساني نام برده است. (3) ولي در بعضي از متون مانند معجم البلدان و تقويم البلدان بيان شده است که هنگام ورود برادران اشعري به قم ( که در حدود سال هاي 83 تا 94 هجري وارد قم گرديدند)، قم به صورت مجموعه اي از هفت قلعه و قريه بوده است (4) و بعد بر اثر افزايش جمعيت ، قلعه ها به هم پيوسته اند و شهر قم تشکيل شده است.
مؤلف تقويم البلدان مي گويد: «اشعري ها هفت قلعه را به هفت محل، تبديل کردند.» (5)

ورود شيعيان اشعري به قم

در زمان خلافت عبدالملک (پنجمين خليفه ي اموي) عراق (کوفه، بصره و توابع آنها) در آشفتگي به سر مي برد. عبدالملک، حجاج بن يوسف ثقفي را که مردي بي باک و خونخوار بود، به حکومت آنجا منصوب کرد. او در حدود سال 75 هجري حکومت عراق را به دست گرفت و بيست سال در آنجا حکومت کرد و به سال 95 هجري در سن 54 سالگي در شهر واسط (بين کوفه و بصره) درگذشت.
او خونخواري را از حد گذراند و اتهام کسي به شيعه بودن براي او کافي بود که حکم به اعدام آن فرد را صادر کند. او از دشمنان سرسخت علي و آل علي عليه السلام بود. به نوشته ي مسعودي ( مورخ معروف) هنگامي که حجاج درگذشت، در زندان هاي او پنجاه هزار مرد و سي هزار زن وجود داشت که شانزده هزار نفر آنها برهنه بودند.(6)
حجاج، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس اشعري را فرمانرواي سجستان ( سيستان) کرده بود. جنايات هولناک حجاج، عبدالرحمن را براي نافرماني و شورش بر ضد او برانگيخت. عبدالرحمن با سپاه مجهزي قيام کرد، به طوري که نزديک بود، حجاج و سپاهش را نابود کند، ولي نفاق و اختلاف لشکريان موجب شکست عبدالرحمن شد و او به کابل گريخت. اشعري هاي همراه او يعني پسران سعد بن مالک بن عامراشعري به نام هاي عبدالله، احوص، عبدالرحمن، اسحاق و نعيم به قم پناهنده شدند.(7) و در سرزمين قم استقرار يافتند. اين حادثه در سال 83 هجري واقع شد.
نيز در تاريخ آمده: هفده تن از علماي تابعان از سپاه عبدالرحمن به قم آمده اند.(8)
برادران اشعري که به پسران سعد معروف بودند از شيعيان کوفه بودند که به قم آمدند. سعد بن عبدالله اشعري و فرزندان و نواده هاي او(بيش از صد نفر) را از راويان حديث از امام صادق عليه السلام و ساير امامان عليهم السلام شمرده اند.
ياقوت حموي در معجم البلدان مي گويد: «عبدالله بن سعد پيشگام برادران اشعري، پسري داشت که در کوفه به قم آمد، او که پيرو مذهب شيعه ي دوازده امامي بود، مذهب شيعه را در بين اهل قم ترويج کرد.(9) و به گفته ي صاحب تاريخ قم، موسي بن عبدالله اشعري نخستين کسي بود که در قم تشيع خود را آشکار کرد و ديگران از او پيروي کردند.(10)
بنابراين، طبق گفته ي ياقوت حموي و صاحب تاريخ قم: « اشعريان، گرچه شيعه بوده اند ولي در ترويج مذهب تشيع در بين مردم قم کوششي نداشتند تا اينکه موسي بن عبدالله به قم آمد و اين مذهب را ترويج نمود.
ولي طبق قرائن تاريخي، قبل از ورود اشعريان به قم، مردم قم شيعه بوده اند. يکي از آن قرائن اينکه در سال 77 هجري مطرف بن مغيره بن شعبه در برابر حجاج بن يوسف ثقفي قيام کرد و براي ياري طلبي از مردم به قم و کاشان آمد و مردم به گرد او جمع شدند. مردم قم و سپس مردم کاشان با او بيعت کردند و او داراي نفوذ و قدرت گشت.(11)
اين فرازهاي تاريخي بيانگر آن است که قم در نيمه ي اول هجري مرکز جنب و جوش شيعان و تابعان و قاريان قرآن و پارسايان معروف تشيع مانند سعيد بن جبير و کميل بن زياد بوده است و برادران اشعري در استحکام و گسترش تشيع در قم و نواحي آن نقش مؤثري داشته اند.

داستان دعبل و عشق قمي ها به خاندان رسالت

يکي ديگر از فرازهاي تاريخي که نشان دهنده ي اوج ارادت مردم قم در آغاز قرن سوم به ائمه ي اهلبيت عليه السلام و مذهب تشيع مي باشد، ماجراي دعبل خزاعي ( شاعر متعهد شيعي) است که خلاصه اش چنين است:
دعبل، قصيده اي در مدح و سوگ امامان عليهم السلام سرود و به مرود خراسان رفت و در روز عاشورا آن را در محضر امام رضا عليه السلام که جمعي نيز حاضر بودند، خواند که به قصيده ي «مدارس آيات...» معروف مي باشد، امام هشتم عليه السلام يک کيسه ي محتوي صد دينار به او عطا فرود.
دعبل، به عنوان تيمن و تبرک تقاضاي لباس کرد. امام هشتم عليه السلام لباسي که از جنس خز بود به او هديه کرد. دعبل لباس و کيسه ي دينار را برداشت و به سوي وطن روانه شد. او در مسير راه به قم آمد. مردم قم مقدم او را گرامي داشتند و از او دعوت کردند تا قصيده ي خود را بخواند.
او از مردم خواست که در مسجد جامع قم اجتماع کنند تا قصيده ي خود را در آنجا بخواند. مردم سيل آسا به سوي مسجد روانه شدند. دعبل آن قصيده را در اجتماع بزرگ مردم قم خواند و مردم هداياي بسياري به او دادند.
مردم قم اطلاع يافتند که حضرت رضا عليه السلام لباسي به دعبل داده است، از او خواستند که آن لباس را به هزار دينار به مردم قم بفروشد، ولي او حاضر نشد تا آنکه مردم قم پيشنهاد کردند که قسمتي از آن لباس را به هزار دينار بفروشد. باز او حاضر به فروش نشد وقتي که دعبل از قم به سوي وطن حرکت کرد، جوانان قمي سر راه او را گرفته و به اجبار آن لباس را از او گرفتند. او به قم بازگشت و تقاضاي استرداد لباس کرد و پس از گفتگوي زياد راضي شد که قسمتي از آن لباس را به قمي ها بدهد و قسمت ديگر را خود بردارد. مردم قم هزار دينار بابت آن قسمت لباس به او دادند.(12)
اين فراز تاريخي همانند آيينه ي صافي است که عشق و پيوند بسيار محکم مردم قم را با امامان اهلبيت عليهم السلام و خط فکري آنها نشان مي دهد و شاهد صادق بر پيشگامي مردم قم و مرکزيت قم براي تشيع وگسترش آن است.

ملاقات جمعي از مردم قم با حضرت رضا عليه السلام

اباصلت هروي مي گويد: در (خراسان در) محضر امام رضا عليه السلام بودم، جمعي از مردم قم بر آن حضرت وارد شده سلام کردند و امام جواب اسلام آنها را داد و با آنها بسيار گرم گرفت، آنها را به نزديک خود خواند و به آنها فرمود:
«مرحبا بکم و اهلا، فانتم شيعتنا حقا عليکم يوما تزورون فيه ترتبي الا فمن زارني و هو علي غسل خرج من ذنوبه کيوم ولدته امه؛ خوش آمديد، آفرين بر شما، شما به حق شيعيان ما هستيد. به زودي روزي فرا مي رسد که شما قبرم را در طوس زيارت مي کنيد. آگاه باشيد، هر کس از شما شيعه با غسل، قبر ما زيارت کند آنچنان از گناه حارج مي گردد که روز تولد از مادرش متولد شده است.» (13)

محبت خاص امام صادق عليه السلام به عمران و عيسي قمي

عمران، پسر عبدالله بن سعد اشعري قمي، از کرباس هايي که خودش بافته بود، روانداز( و پشه بندي) درست کرد وآن را به امام صادق عليه السلام هديه نمود و عرض کرد: «اين را خودم بافته ام و به شما هديه مي کنم.»
امام صادق عليه السلام آن را پذيرفت و فرمود: «از درگاه خداوند آرزو دارم که بر محمد صلي الله عليه و آله و آلش رحمت فرستد و براي تو و خانواده ات در روزي که سايه اي جز سايه ي خدا نيست، سايباني قرار دهد.»
آنگاه امام صادق عليه السلام با محبت و لطف خاصي عمران را کنار خود نشانيد و از احوال او و خانواده اش و بستگان او جويا شد و سپس فرمود:
«هو نجيب قوم نحباء، ما نصب لهم جبار الا قصمه الله؛
اين شخص (عمران)، شخص شريف از خاندان شريف است که هر ستمگري به آنها دشمني کند، خداوند او را سرکوب خواهد کرد.»(14)
يونس بن يعقوب مي گويد: «در مدينه بودم، در يکي از کوچه هاي مدينه امام صادق عليه السلام را ملاقات نمودم، ايشان به من فرمود:
«اذهب يا يونس فان بالباب رجلا منا اهل البيت؛ اي يونس! برو که پشت در مردي از ما اهلبيت منتظر است.»
يونس مي گويد: به در خانه آمدم، ديدم عيسي بن عبدالله قمي کنار در است، گفتم:« تو کيستي؟»
گفت:« مردي از اهل قم.»
طولي نکشيد، امام صادق عليه السلام آمد، به ما فرمود: «وارد خانه شويد.» سپس به من فرمود: «اي يونس! گمان مي کنم تو سخن مرا نپذيرفته اي که گفتم:« عيسي از ما اهلبيت است؟»
گفتم:«آري، فدايت گردم، عيسي از اهل قم است، چگونه از اهل خانه ي شما است؟»
فرمود:
«يا يونس عيسي بن عبدالله رجل منا حي و هو منا ميت؛
اي يونس! عيسي بن عبدالله! خواه زنده باشد، خواه از دنيا برود از ما خاندان است.»(15)
نيز يوسف نقل مي کند: وقتي که عيسي مي خواست بازگردد، امام صادق عليه السلام او را به اموري از جمله نماز سفارش کرد و سپس بين چشمان عيسي را بوسيد و با او خداحافظي کرد.
علي بن زياد از پدرش نقل مي کند: در حضور امام صادق عليه السلام بودم، عيسي قمي وارد شد، امام استقبال گرم و احترام شاياني از او کرد و سپس فرمود: «اي عيسي! از ما نيست و از ارزش عالي انساني محروم است کسي که در شهر صد هزار نفري يا بيشتر ساکن باشد و در آن شهر شخصي پرهيزکارتر از او باشد».(16)
جالب اينکه پسر عمران نامبرده، نيز محبوبيت خاصي نزد امامان عليهم السلام داشت. يکي از آنها مرزبان بن عمران قمي بود و به حضور حضرت رضا عليه السلام رسيد و پرسيد: «آيا من از شيعيان شما هستم (و تشيع من مورد قبول شما است؟) و نامم در ليست شيعيان شما ثبت شده است؟» امام در پاسخ او فرمود:«آري.»
نوه ي عمران ( عمران بن محمد بن عمران) نيز داستان جالبي از ملاقات خود با امام جواد عليه السلام دارد که در اينجا مي آوريم:
عمران بن محمد از اصحاب امام رضا عليه السلام بود، مي گويد: «به حضور امام جواد عليه السلام رفتم و تقاضايي داشتم که برآورده کرد. سپس عرض کردم: «ام الحسن به شما سلام رسانيد و تقاضا داشت که مقداري از لباش شما را داشته باشد تا در کفن خود بگذارد.»
امام جواد عليه السلام فرمود: «او از اين تقاضا بي نياز شد.»
من از محضر امام بيرون آمدم، نفهميدم که منظور امام از اين جواب چه بود تا اينکه به من خبر رسيد که ام الحسن سيزده روز قبل از دنيا رفته است.»(17)

شاگردان ديگر امامان عليهم السلام در قم

افراد ديگري از قمي ها نيز بودند که مستقيم يا غير مستقيم از شاگردان امام صادق عليه السلام و امام رضا عليه السلام و امامان عليهم السلام ديگر بودند و توسط آنها در قم و اطراف، مذهب تشيع گسترش و تثبيت شد، مانند آدم بن اسحاق و زکريا بن آدم(که قبر هر دو در قبرستان شيخان قم است) و مانند اسحاق بن آدم، اسحاق بن عبدالله، ابراهيم بن هاشم و ... که از امام صادق عليه السلام و امام رضا عليه السلام روايت نقل مي کردند.
و همچنين افرادي مانند زکريا بن ادريس بن عبدالله قمي، آدم بن عبدالله بن سعد و احمد بن اسحاق و ... که از خاندان اشعري بودند. احمد بن اسحاق اشعري رسما وکيل امام عسکري عليه السلام در قم بود و به دستور آن حضرت بناي نخستين مسجد امام قم را ساخت.

محبت حضرت رضا عليه السلام به زکريا بن آدم قمي

زکريا بن آدم قمي از اصحاب امام رضا عليه السلام و وکيل او بود و امام به او محبت بسيار داشت. پسر عمويش زکريا بن ادريس بن عبدالله که از بزرگان اصحاب بود و از امام صادق عليه السلام و امام رضا عليه السلام روايت نقل مي کرد وقتي که از دنيا رفت. زکريا بن آدم مي گويد: به حضور امام رضا عليه السلام رفتم، جوياي حال زکريا بن ادريس شد. عرض کردم: از دنيا رفت، امام براي او طلب رحمت و مغفرت کرد، شب بود. همواره با من راجع به اوضاع گفتگو فرمود تا طلوع فجر شد.(18)
زکريا بن آدم در يکي از ملاقات ها به امام هشتم عليه السلام عرض کرد: «مي خواهم از قم بيرون بروم، زيرا افراد نادان بسيار شده اند و موجب ناراحتي مي گردند.»
امام رضا عليه السلام فرمود: از قم بيرون نرو.
«فان اهل قم يدفع عنهم بک کما يدفع عن اهل بغداد بابي الحسن عليه السلام؛ زيرا به خاطر تو، بلا از سر مردم قم دفع مي گردد چنانکه به خاطر امام کاظم عليه السلام بلا از مردم بغداد دفع مي شود.»
علي بن مسيب مي گويد: به امام هشتم عليه السلام عرض کردم: «راه دور است و نمي توانم به خدمت برسم و احکام دين و وظايف مذهبي را از شما بپرسم، چه کنم و به چه کسي مراجعه نمايم؟»
امام رضا عليه السلام فرمود:
«من زکريا بن آدم القمي المأمون علي الدين و الدنيا؛ از زکريا بن آدم قمي بپرس که او امين در دين و دنيا است.»
پس از گذشتن سه ماه از مرگ زکريا، توقيعي از امام جواد عليه السلام صادر شد که در آن آمده بود: «زکريا در زندگي عارف به حق بود و در راه حق ، صبور و پابرجا و خوددار بود و در اجراي وظايف ديني و واجبات، تعهدي قوي داشت. خدا او را رحمت کند که در راه دين هيچگونه تغييري نکرد، خداوند پاداش نيک سعادتمندان را به او عنايت فرمايد.»(19)

ارتباط مردم قم و مدائن با امام حسن عسکري عليه السلام

چند روز قبل از شهادت امام يازدهم حضرت حسن عسکري عليه السلام ، آن حضرت به خادم خود «ابوالاديان» نامه هايي داد و به او فرمود: «اين نامه ها را به مدائن ببر و به فلان و فلان و ... برسان، پس از پانزده روز که به شهر سامره بازگشتي، صداي گريه از خانه ي من مي شنوي و خواهي فهميد که من از دنيا رفته ام.»
ابوالاديان مي گويد: عرض کردم: «اگر چنين اتفاقي رخ داد، به چه کسي به عنوان امام مراجعه کنم؟»
فرمود: «آن کس که جواب نامه ها را از تو مطالبه مي کند، امام بعد از من است.»
گفتم:« نشانه ي ديگري ذکر کن.»
فرمود:« آن کس که بر جنازه ي من نماز مي خواند.»
گفتم:« نشانه ي ديگر ذکر کن.»
فرمود:« آن کس که از محتواي همياي خبر مي دهد.»
شکوه ملکوتي آن حضرت مانع شد که نشانه هاي ديگر بپرسم. به سوي مدائن سفر کردم و نامه هاي امام عسکري عليه السلام را به صاحبانشان دادم و جواب نامه ها را گرفتم و روز پانزدهم به سامره بازگشتم. صداي گريه از خانه ي امام حسن عليه السلام شنيدم، به آنجا رفتم. ناگاه جعفر کذب (برادر امام حسن عسکري) را ديدم که شيعيان به گرد او اجتماع کرده اند و به او به عنوان امام بعد از امام حسن عليه السلام تبريک مي گويند. با خود گفتم: اگر اين شخص، امام شود مقام امامت لکه دار مي گردد، زيرا من جعفر کذاب را مي شناختم که شرابخوار و قمارباز بود و همواره با آلات لهو و لعب سروکار داشت. نزد او رفتم و تسليت و تبريک گفتم، هيچ سؤالي از من نکرد.
سپس خادم خانه به نام «عقيد» نزد جعفر آمد و گفت: اي آقاي من، جنازه ي برادرت کفن شد، بيا بر آن نماز بخوان.
جعفر با جمعي از همراهان، کنار جنازه براي نماز آمدند. همين که جعفر آماده نماز شد، ناگاه کودکي از درون خانه بيرون آمد و رداي جعفر را گرفت و به عقب کشيد و فرمود: « اي عمو! عقب بيا که من سزاوارتر به نماز بر جنازه ي پدرم هستم!»
جعفر کنار آمد و آن کودک بر جنازه نماز خواند. بعد از نماز به من فرمود: «جواب نامه ها را به من بده.» آنها را به آن حضرت دادم، با خود گفتم: «اين دومين نشانه ي صدق امامت اين کودک، ولي يک نشانه ي ديگر ( اطلاع از محتواي همياي) باقي مانده بود...» در همان ايام که ما در سوگ امام حسن عليه السلام عزادار بوديم، ناگاه ديديم جمعي از مردم قم به سامره آمدند و جوياي امام حسن عليه السلام شدند، فهميدند که امام حسن عليه اسلام از دنيا رفته است. حاضران آنها را به جعفر کذاب راهنمايي کردند.
گروه قمي نزد جعفر آمده و سلام کردند و تسليت و تبريک گفتند. سپس گفتند: «همراه ما اموال و نامه هايي است، بگو اين اموال و نامه از کيست؟»
جعفر عصباني شد و از شدت ناراحتي لباس هايش را تکان مي داد و مي گفت: «اينها از من مي خواهند که از غيب خبر بدهم».
در اين هنگام خدمتکار از درون خانه ( از نزد حضرت مهدي عليه السلام ) بيرون آمد و به گروه قمي گفت: «نزد شما نامه هاي فلاني و فلاني و فلانکس است و در ميان هميان، هزار دينار وجود دارد که اثر نقش بعضي از آنها محو شده است.»
آنان امام بر حق را شناختند و نامه ها و پول ها را به آن خدمتکار دادند و گفتند: «آن کسي که تو را نزد ما فرستاد تا به سؤال ما پاسخ بدهي، امام بر حق است.»(20)
اين ماجرا بيانگر وجود شيعيان مخلص و پرهيزکار در قم و مدائن است که در شرايط سخت آن زمان با امامان عليهم السلام بر حق تماس داشتند.
نتيجه اينکه: از اين مطالب به دست مي آيد که حوزه ي علميه و نهضت فرهنگي بزرگ امام صادق عليه السلام و پرورش شاگردان بسيار در حوزه ي علميه آن حضرت، نقش بسيار در توسعه ي تشيع داشته که يک نمونه اش، پي ريزي اساس تشيع در قم است که از ناحيه ي شاگردان اين نهضت و حوزه انجام گرفت و به جاهاي ديگر سرايت کرد و اين حوزه هنوز ادامه دارد و اکنون با عالي ترين امکانات، در سطح وسيع در خدمت تشيع راستين مي باشد.

ورود حضرت معصومه عليهاالسلام به قم

قم بر اثر تلاش شاگردان و طرفداران تشيع، پناهي براي شيعيان و امامزادگان شده بود، به طوري که آن را «عش آل محمد» ( آشيانه ي دودمان پيامبر صلي الله عليه و آله ) مي خواندند، پس از آنکه در سال 200 ه.ق، امام هشتم حضرت رضا عليه السلام از مدينه به خراسان رفت، خواهرش حضرت معصومه (س) در سال 201 ه.ق با همراهان براي ديدار برادر عازم خراسان شد. وقتي که به سرزمين ساوه رسيد، شيعيان آل سعد که در قم بودند، از ورود او با خبر گشتند. همگي به اتفاق براي استقبال از آن بانوي بزرگ به ساوه رفتند و او را به قم دعوت کردند .
موسي بن خزرج به کاروان حضرت معصومه (س) رسيد. زمام شتر آن حضرت را گرفته و به طرف قم آورد و در منزل خود با کمال افتخار از او و همراهانش پذيرايي کرد. ورود حضرت معصومه عليها السلام به قم، به فضاي معنوي قم رونق تازه اي بخشيد و اين سرزمين به برکت وجود آن اختر تابناک ولايت، مبارک و خجسته گرديد.
حضرت معصومه عليهاالسلام در ساوه مريض شد و طبق پاره اي از روايات بر اثر زهري که دشمنان نبه او خوراندند، بيمار گرديد، آنگاه فرمود: از اينجا تا قم چه مقدار مسافت است. گفتند: ده فرسنگ. به خادم خود فرمود او را به قم برساند. حضرت معصومه (س) به قم وارد شد و در خانه موسي بن خزرج بن سعد فرود آمد و پس از 17 يا (16) روز از دنيا رفت و پسران سعد و شيعيان را به سوگ خود نشانيد.
آل سعد در باغ خود ( به نام بابلان) سردابي حفر کردند و جنازه ي مطهر حضرت معصومه (س) را به آنجا برده تا به خاک بسپرند، متحير بودند که چه کسي داخل سرداب شود و او را دفن کند که ناگاه دو نفر نقابدار از جانب صحرا آمدند و جنازه را به خاک سپردند.
کم کم امامزادگان ديگر از جمله پسر و دختر امام جواد عليها السلام و ... به قم آمدند و پس از رحلت، در اين سرزمين دفن شدند.(21)
در فضيلت زيارت مرقد مقدس حضرت معصومه (س) روايات متعددي نقل شده است، از جمله: امام رضا عليه السلام به سعد اشعري فرمود: «اي سعد! در سرزمين شما از ما [اهلبيت] قبري است.»
سعد گفت: «آيا قبر فاطمه (س) دختر امام موسي کاظم عليه السلام را مي گويي؟»
فرمود:آري، «من زارها فله الجنه؛ کسي که قبر او را زيارت کند، پاداش او بهشت است.»(22)

چند فضيلت در ستايش قم و اهل آن

نظر به اينکه سرزمين قم توسط شيعيان مخلص، پايگاهي براي گسترش تشيع شده بود، امامان عليهم السلام قم و مردمش را مي ستودند و مسلمانان را به فرهنگ شيعه که در قم گسترش مي يافت، دعوت مي نمودند. به عنوان نمونه به اين روايات توجه کنيد:
1- از ائمه ي اهلبيت عليه السلام نقل شده است که فرمودند:
«لولا القميون لضاع الدين؛ اگر اهل قم نبودند، دين از بين مي رفت.»(23)
2- حضرت عبدالعظيم حسني(ره) از اسحاق ناصح آزاد شده ي امام صادق عليه السلام روايت مي کند که امام کاظم عليه السلام فرمود:
«قم عش آل محمد و مأوي شيعتهم؛ قم، آشيانه ي دودمان محمد صلي الله عليه و آله و پناهگاه شيعيان خاندان رسالت است.»(24)
3- نيز ائمه ي اهلبيت عليه السلام فرمودند:
«قم بلدنا و بلد شيعتنا، مطهره مقدسه قبلت ولايتنا اهل البيت؛ قم شهر ما و شهر شيعيان ما است، سرزمين پاک و مقدسي است که ولايت ما اهلبيت را پذيرفته است.»(25)
4- امام کاظم عليه السلام فرمود:
«رجل من اهل قم يدعوا الناس الي الحق يجتمع معه قوم کزبر الحديد لا تزلهم الرياح العواصف و لا يملون من الحرب و لا يجبنون و علي الله يتوکلون و العاقبه للمتقين؛ مردي از مردم قم، مردم را به سوي حق دعوت مي کند. جمعيتي که در اطراف او اجتماع مي کنند مانند پاره هاي آهن محکم هستند، طوفان هاي تند حوادث آنها را نمي لغزاند و از جنگ با دشمن خسته نمي شوند و ترسي به خود راه نمي دهند و توکلشان بر خدا است.»(26)
5- و نيز امام صادق عليه السلام فرمود:« مکه حرم خدا، مدينه حرم رسول خدا صلي الله عليه و آله ، کوفه حرم اميرمؤمنان علي عليه السلام است و حرم ما قم مي باشد.»(27)

پي نوشت

1. اين کتاب در سال 378 هجري نوشته شده، متن عربي آن در دسترس نيست و از ترجمه آن که در اوائل قرن نهم نوشته شده، بيش از يک چهارم باقي نمانده است.
2. فتوح البلدان، ص 384 و 385 ؛ تاريخ قديم قم، ص 25 و 26.
3. تاريخ يعقوبي، ج1، ص 44؛ تاريخ مذهبي قم، ص 54 تا 58.
4. معجم البلدان، ج4، ص 398.
5. تقويم البلدان، ص410.
6. سفينه البحار، ج1، ص 224.
7. پناهندگي شيعيان اشعري و غير اشعري به قم به دليل آن است که مردم قم قبل از ورود اشعريان ، دوستدار خاندان نبوت بوده و گرايش به تشيع داشته اند و گرنه آنها به جاي قم، به جاي ديگر پناهنده مي شدند.
8. مجالس المؤمنين و بستان السياحه (واژه ي قم).
9. معجم البلدان، ج4، ص 399.
10. تاريخ قديم قم، ص 278.
11. تاريخ طبري، حلقه ي دوم، ص 992؛ کامل ابن اثير، ج4، ص 63.
12. اقتباس از عيون اخبار الرضا، ج2، ص 263.
13. سفينه البحار، ج2، ص 447.
14. همان، ص 275.
15. الاختصاص شيخ مفيد، مطابق نقل سفينه البحار، ج2، ص 192.
16. همان، ص 193.
17. سفينه البحار، ج2، ص 274.
18. همان، ج1، ص 153.
19.بحار، ج60، ص 217.
20. کمال الدين شيخ صدوق، ج1، ص 150 تا 152.
21. بحار، ج60، ص 219؛ سفينه البحار، ج2،ص 376.
22. عيون اخبار الرضا، ج2، ص 267 (امام رضا (ع) اين سخن را بعد از وفات حضرت معصومه (س) فرمود، زيرا وفات حضرت معصومه (س) در سال 201 هجري واقع شد، ولي امام رضا(ع) در سال 203 به شهادت رسيد.)
23. سفينه البحار، ج2، ص 446؛ بحارالانوار، ج60، ص 217.
24.بحارالانوار، ج60؛ ص 214.
25.سفينه البحار، ج2، ص 446.
26. بحارالانوار، ج60، ص 216.
27. همان.

منبع: کتاب رابطه ي ايران با اسلام و تشيع