فرصت جواني
فرصت جواني
در نهج البلاغه، مي خوانيم که روزي، امام علي (ع) پس از بازگشت از جنگ صفين، از کنار قبرستاني عبور مي کردند، رو به سمت قبرستان کرده و فرمودند : « اي ساکنان خانه هاي وحشتناک و مکان هاي خالي و قبرهايي تاريک، اي خاک نشينان، اي غريبان، اي تنهايان، اي وحشت زدگان، شما، بر ما پيش قدم شديد و ما نيز، به شما ملحق خواهيم شد. اگر، از اخبار دنيا، از ما بپرسيد، مي گويم: خانه هايتان را ديگران ساکن شدند، و همسرانتان، به ازدواج افراد ديگر درآمدند و اموالتان، تقسيم شد ... » . (نهج البلاغه / حکمت 130)
پس، با قدري تأمل در اين روايت گهربار، بايد براي زندگي و عمر کوتاه خود، کمي بيشتر به فکر باشيم و براي آخرت خود توشه برداريم.
حکايت شده است که يکي از متوليان مشهد به نام «عباس قلي خان» ، شبي، با فرزندش، مسيري را طي مي کردند که پسرش، فانوس به دست گرفته بود و جلوي پدر، حرکت مي کرد.
عباس قلي خان، در بين راه، به کاروانسرايش اشاره کرد و گفت: پسرم، پس از مردنم، اين کاروانسرا را تخريب کن و يک مدرسه ي علميه، براي شاگردان امام صادق بنا کن.
پسر، زيرکي جالبي به کار برد و فانوس را، به پشت سر پدر برد. پدر، با تعجب، برگشت و به پسرش گفت: فرزندم، نور بايد در جلو راه باشد؛ تا بتوان، به جلو، حرکت کرد و نور پشت سر، براي جلو فايده ندارد.
پسر جواب داد: پدر، اگر نوري که از پشت سر مي آيد، براي جلو فايده ندارد، پس، چرا سفارش مي کني که پس از تو، من اين کاروانسرا را مدرسه کنم؟ پدر، نور را، قبل از خودت، به قبرت بفرست.
پدر از اين کار پسر پند گرفت و او را تحسين کرد و گفت: خوب مرا موعظه کردي! فرداي همان روز، چند کارگر آورد و کاروانسرا را تخريب کرد و مدرسه ي علميه را بنا نمود.
پس، مراقب باشيم و کمي، به خود بيائيم؛ تا آخرت، محل حسرت ها و آرزوها نشود. در آيه ي شريفه ي قرآن چنين آمده است: « و هم يصطرخون فيها ربّنا اخرجنا نعمل صالحاً غير الذي کنّا نعمل أو لم نعمّرکم يا يتذکّر فيه من تذکّر و جاءکم النّذير ؛ و آنان در آنجا فرياد برمي آورند: پروردگارا، ما را بيرون بياور؛ تا غير از آنچه مي کرديم، کار شايسته انجام دهيم. مگر شما را عمر دراز نداديم که هر کس، بايد، در آن عبرت گيرد، عبرت بگيرد؟ و آيا براي شما ، هشدار دهنده اي نيامد؟» . (سوره ي فاطر، آيه ي 37)
پيامبر گرامي اسلام (ص) : «دنيا ساعتي است . آن را براي اطاعت خداوند قرار ده! » . (بحارالانوار، ج 7، ص 68، ص ح 14)
و در جاي ديگر مي فرمايد:
«آدمي، در روز قيامت، از نزد خداوند، قدم برنمي دارد، جز آنکه، درباره ي پنج چيز، از او سؤال شود. از عمرش، که در چه راهي سپري کردي؟ از جوانيش، که در چه راهي هدر دادي؟ و از ثروتش، که چگونه به دست آوردي و چگونه خرج کردي؟ و از دانسته هايش که چگونه عمل کرده است» . (سنن ترمذي، ج 4، ص 612)
2. نکته ي بسيار مهم ديگري که، از اين آيه ي شريفه برمي آيد، غنيمت دانستن فرصت ها و جواني است. همان طور که مي دانيم، خداوند، انسان را اشرف مخلوقات قرار داده و او را در ميان نعمت هاي بي پايانش غوطه ور ساخته است. اگر قرار باشد که انسان نسبت به خدا و نعمت هاي بي منتهايش، بي تفاوت باشد، طبق آيه هاي قرآن، ارزش او، حتي از حيوانات هم، پايين تر مي رود.
«اولئک کالانعام بل هم ازل»
يکي از نعمت ها، فرصت هايي است که خداوند به ما داده است و بايد به خوبي، قدر آن را بدانيم.
به فرمايش حضرت علي (ع): «ارزش چهار چيز را، جز چهار گروه نمي شناسند:
ارزش جواني را، جز پيران، ارزش آرامش را، جز گرفتاران، ارزش سلامت را جز، بيماران و ارزش زندگي را، جز مردگان نمي شناسند» .
در «روض الجنان»، در حالات جهانگيرخان قشقايي آمده: وي ابتدا، فردي مطرب و تارزن بوده است، روزي در اطراف اصفهان به سر مي برده که سيم تارش پاره مي شود. براي تعمير سيم تارش، به بازار اصفهان، روبروي مدرسه ي علميه ي صدر، مي رود. از پنبه دوزي، سراغ دکان مطربي را مي گيرد، پنبه دوز از او مي پرسد: براي چه مي خواهي؟ جهانگيرخان جواب مي دهد. مي خواهم سيم تارم را درست کنم، پنبه دوز، با يک جمله، زندگي او را دگرگون مي کند و مي گويد: «اي جوان، برو سيم تار دلت را وصله کن!» وي مي گويد: به کجا بروم؟ پنبه دوز به مدرسه علميه اشاره مي کند و مي گويد: اين، مدرسه ي طلاب است. جهانگيرخان، همين که وارد مدرسه مي شود، حال و هواي آنجا بر او اثر گذاشته و در همان حال، تارش را بر زمين مي کوبد. او سيم تار دل خود را درست کرد و کسي شد که افراد بلند مرتبه و صاحب نامي چون: آيه الله بروجردي و آيه الله سيد جمال الدين گلپايگاني، در نزد ايشان سال ها، شاگردي کردند.
متأسفانه، برخي از ما فرصتي را که مي توان، با استفاده ي بهينه از آن، يک دانشمند شد، تنها صرف آرايش موي سر، لباس و خودنمايي کرده و خود را انگشت نماي کوچه و بازار مي کنيم و متوجه نيستيم که عمر گرانمايه ي خويش را، به مناقصه گذارده ايم و به قول شاعر:
رسول گرامي اسلام (ص) فرمود: « محبوب ترين مردم، نزد خداوند بزرگ، نوجوان زيبايي است که جواني و زيبايي خود را، در راه حق تعالي و اطاعت از او سپري مي کند؛ و خداوند، نزد فرشتگان، به چنين جواني افتخار مي کند و مي فرمايد: بنده ي واقعي من، اين جوان است» . (ميزان الحکمه، ج 5، ص 9)
در پايان، به فرازهايي از سخنان ارزشمند حضرت علي (ع) مراجعه مي کنيم:
« خدا شما را رحمت کند! آماده ي حرکت شويد که نداي «الرّحيل» و کوچ کردن، در ميان شما بلند شده است! » حضرت علي (ع) ، در مورد نکوهش دنياخواهي توصيه به بهره گيري از فرصت هاي زندگي مي فرمايد: علاقه ي به ماندن در دنيا را کم کنيد، و با تهيه زاد و توشه ي کردار نيک، به سوي آخرت بازگرديد! ؛ که گردنه هاي سخت و دشوار و سرمنزل هاي ترسناکي که پيش داريد و بايد، در آنها فرود آئيد و در آن جا توقف کنيد. آگاه باشيد که فاصله ي نگاه هاي مرگ به شما، کوتاه و نزديک است! و گويا مرگ، چنگال هايش را در جان شما فرو برده است و کردارهاي بد، مشکلات زندگي و کژي ها و ناروائي ها، مرگ را از [ديد و توجه] شما پنهان داشته اند، بنابراين، دلبستگي ها و وابستگي هاي دنيا را، از خويش، کم کنيد و کمر خود را، با توشه ي تقوي محکم ببنديد!
منبع: مجله ي بشارت
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}