ناگفتههاي زندگي آيتالله خامنهاي (2)
ناگفتههاي زندگي آيتالله خامنهاي (2)
ناگفتههاي زندگي آيتالله خامنهاي (2)
مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین مروی
بسياريشان طلبههاي فاضل و طلبههاي خوب هستند كه درسهاي ديگران را ديدهاند، طلبههاي ملاّيي هستند و ميآيند درس آقا. گاهي اوقات با آنها صحبت ميكنيم، ميگويند ما حقيقتاً استفاده ميكنيم. بعضيهايشان واقعاً مجتهدند ولي ميگويند ما چون واقعاً استفاده علمي ميكنيم، به درس ميآييم. حضرت آقا هم وقت ميگذارند، مطالعه ميكنند، اقوال مختلف، تتبّع در مسائل فقهي، مباحث رجالي و مباحث اصولي، اينها را خوب مسلطند.
انصافاً اين جهات علمي ايشان، مقداري تحتالشعاع شرايط رهبري و وضعيت سياسي ايشان قرار گرفته است و الاّ جهات علمي ايشان هم جهات برجستهاي است.
ايشان در قم درس مرحوم آقاي آقا شيخ مرتضي حائري ميرفتند، همچنين در درس مرحوم امام، شركت ميكردند و در مشهد، در درس مرحوم آيتالله ميلاني شركت ميكردند. ايشان يك وقت تعريف ميكردند و ميفرمودند من درس آقاي آقا شيخ مرتضي حائري ميرفتم. درس آقاي آقا شيخ مرتضي حائري از آن درسهاي سخت حوزه بود. هر كسي درس ايشان نميرفت. حضرت آقا فرمودند يك وقت من رفتم، خودم بودم و ايشان و بقيه شاگردها نيامده بودند؛ چون درسشان هم خيلي عميق بوده و خيليها درك نميكردند. بيانش هم خيلي بيان رسايي نبوده؛ لذا درس ايشان از آن درسهاي بسيار پركيفيت و پرمطلب درسي حوزه بود. بعد حضرت آقا فرمودند يك روز آقاي حائري به من گفتند كه آقاي آقا سيّد علي آقا! آن موقع شايد حضرت آقا بيستودو سه سالشان بيشتر نبوده من با اين استعدادي كه در شما ميبينيم، شما يا يك مرجع تقليد ميشويد، يا حداقل عالم برجسته خطّه خراسان. اين بيان از زبان آقاي آقا شيخ مرتضي حائري آن عالم برجسته خيلي مهم است.
ايشان در حوزه مشهد هم كه بودند، در كنار مبارزه و برنامه و فعاليتهاي اجتماعي و ديگر فعاليتهايي كه داشتند، از كارهاي علمي هيچ وقت فاصله نگرفتند. اين خيلي جالب است. همان موقع هم حضرت آقا در مشهد البتّه من كه شركت نميكردم، چون سنّم هنوز در آن حدّ نبود درس رسائل و مكاسب و درس كفايه داشتند و درس ايشان از درسهاي معروف و بنام حوزه علميه مشهد بود. آن موقع حضرت آقا، شايد حدود سي سيوپنج سالشان بود كه در حوزه مشهد، درس كفايه و درس مكاسب ايشان، از درسهاي بنام حوزه بود، آن هم در سن سيوپنج سالگي. الان هفتاد سالشان است.
حضرت آقا داراي هوش بسيار سرشار و استعداد و حافظه بسيار قوي است. خداوند اين جور خواسته است. لذا بحث علمي ايشان كاملاً قابل استفاده و غني است. انشاءالله اين دروس چاپ خواهند شد.
يكي از خصوصياتي كه درس ايشان دارد، اجازه ميدهند شاگردها سر درس اشكال كنند. اين يكي از امتيازات درسهاي حوزه است كه شاگرد، جلوي استاد اشكال، سؤال و مباحثه ميكند. اين يك امتياز بزرگي است. حضرت آقا هم سر درس، اجازه ميدهند، فضا هم آن قدر فضاي طلبگي و حوزهاي است كه اگر كسي اشكالي، سؤالي به ذهنش ميآيد، احساس نگراني و ترس و اُبهت نكند و راحت بتواند آنها را مطرح كند. حضرت آقا هم به همه اجازه ميدهند، اين خيلي براي من جالب است؛ حتّي بعضيها اشكالات يا سؤالهايشان خيلي هم عميق نيست، آقا به همان هم اجازه ميدهند كه صحبت بكند. تحقيرش نميكنند، وسط حرفش نميآيند. البته ممكن است در مواردي پاسخي ندهند تا مشخص ميشود سؤال و اشكالي كه كرده، حرف عالمانهاي نبوده است. گاهي جلسات درس تبديل به مناظره و مباحثه ميشود. حضرت آقا چيزي ميفرمايند، يك اشكال مطرح ميشود. باز آقا ميفرمايند، باز يك اشكال. كاملاً آزادند. راحت افراد سؤال و اشكال ميكنند و آقا هم همين را ميپسندند. آقا هم همين را دوست دارند. خودشان اين جور فضاي بحث و مباحثه و نقد و نقادي را دوست دارند.
اينكه گاهي حضرت آقا مطالبي را ميفرمايند، افراد توجه ندارند. ايشان با تخريب، با توطئه، با بيان و يا نوشتن مطالب كذب كه موجب تشويش اذهان ميشود، با اين چيزها مخالفند در مجلات، در كتابها، در رسانهها امّا فضاي نقد و نقادي و مباحثه و گفتوگو را ميپسندند. خود ايشان چند سال پيش بحث آزادانديشي را مطرح كردند و تا الان چند بار هم پيگيري كردهاند كه اين كرسي آزادانديشي در دانشگاهها و در قم به كجا رسيد. نه اينكه فقط يك بار بيان بكنند - در پاسخ به آن نامه جمعي از فضلاي حوزه بلكه بارها پيگيري كردند و ما هم داريم اين را پيگيري ميكنيم. هم بخشي در حوزه، بخشي هم در دانشگاهها كه اين منويات آقا به نتيجه برسد. حضرت آقا از اين فضاي اين جوري خيلي خوششان ميآيد. خيلي دوست دارند چون معتقدند نقد و نقادي و مباحثه و...، موجب رشد و كمال ميشود. حقّ هم همين است. اصلاً رشد علم و دانش، براساس همين نقاديها و همين مباحثهها بوده است.
يك خاطرهاي من دارم. خدمت آقا عرض كردم آقا! يك نفر از آقايان آيتالله سيّد جعفر كريمي مرتب خدمت شما ميرسند و مباحث فقهي و بحث استفتائات مطرح ميشود، اگر اجازه بفرماييد يكي ديگر از آقايان هم كه از شاگردان امام در نجف بودند و ملاّ و فاضلاند و الان در بخش استفتائات همكاري دارند، ايشان هم گاهي بيايند با خود شما جلساتي را داشته باشند كه براي پاسخگويي به سؤالات خيلي به ما كمك ميكند. حضرت آقا فرمودند خيلي خوب، گاهي ترتيب بدهيد ايشان هم بيايند. ما يكي دو جلسه ترتيب داديم، ايشان خدمت آقا رفتند و همين بحثهاي طلبگي، راجع به استفتائات و مسائل شرعي مطرح ميشد و به اصطلاح يك فرع فقهي را مطرح ميكردند. بعدا ديدم حضرت آقا ديگر از ادامه اين جلسه استقبال نكردند. من به ايشان عرض كردم چرا جلسه را ديگر ادامه نداديد؟ آقا فرمودند آقاي كريمي كه ميآيند، با من مباحثه ميكنند. نظر من را حسابي نقد ميكند و من دفاع ميكنم. اين را من ميپسندم. اين آقاي بزرگوار كه ميآيد، ايشان حالا حجب و حيايش جوري است كه بحث نميكند. من اگر يك مطلبي را بگويم، ميدانم اگر ايشان هم قبول نداشته باشد، با من بحث نميكند. حالا يا حرمت نگه ميدارد، يا خجالت ميكشد با ما بحث كند. لذا اين جور جلسهاي به درد من نميخورد. من جلسهاي را دوست دارم كه طرف بيايد، وقتي من يك حرف ميزنم، او ده تا نقد بر آن وارد كند كه من مجبور بشوم از خودم دفاع كنم تا به نتيجه خوبي برسيم. اين روحيه حضرت آقا در مباحث است، در جلسات خصوصي هم همين جور است. ايشان خيلي نقادي و مباحثه را دوست دارند.
ما دو تا شرط داريم. يكي شرط علمي است. گرچه در حوزههاي درس تقريباً نيست. ولي اينجا كساني ميتوانند در درس حضرت آقا شركت كنند كه حتماً كفايتين را خوانده باشند. اگر كسي كفايتين را نخوانده باشد، ما اجازه شركت در درس را به او نميدهيم. يا بايد پايه قبولي پايه 10 حوزه را پايه 10 حوزه، همان كفايتين است از قم بياورند و از جاي ديگر هم ما قبول نميكنيم. اگر بگويند ما آن موقع نبوديم، اينجا خودمان امتحان ميكنيم. اگر توانست كفايه را جواب بدهد، ميتواند در درس شركت كند. پس يكي بحث علمي است، اين يك معيار و يك فاكتور ما است. فاكتور بعدي هم از جهات به اصطلاح اخلاقي است كه متقاضي، مشكلي، مسئلهاي، چيزي نداشته باشد كه آن حالا جنبه حراست و ... پيدا كند. اين دو تا مسئله براي ما مهم است كه اگر كسي آن شرايط را داشته باشد، ميتواند در درس شركت كند، مباحثه و اشكال و انتقاد كند.
شركت طلاب در درس، خيلي خوب است. ميانگين شركتكنندگان، بين پانصد تا ششصد نفر است. با اينكه ساعت هفت، درس شروع ميشود، ولي همه تقريباً همان اول درس، همه حضور دارند. در زمستان، سرما و گرما، بارندگي و... همه هفت صبح سر درس حضور دارند و درس خيلي زنده، فعال و پر محتوايي است.اجازه دهيد به بحث قبلي برگرديم.
داشتيد از وضعيت زندگي شخصي مقام معظم رهبري سخن ميگفتيد.
بله. در مورد زندگي آقا مطالب گفتني زياد است. يك وقت يادم هست، چند سال پيش آقاي شيخ عباس حجتي ابردهي كه از منبريها و روضهخوانهاي مشهد و از دوستان آقاست يك بار آمد و به من گفت من يك سري مطالبي دارم. من يادداشت كردم كه خدمت آقا مطرح كنم. از جمله درخواستهاي ايشان، اين بود كه من خانهام را ميخواهم تعمير كنم، پول ندارم، حضرت آقا سه چهار ميليون از پول شخصي خودشان به من بدهند، از پول بيتالمال نباشد. من به حضرت آقا عرض كردم آقا! ايشان يكي از خواستههايشان اين است. اين قضيه، مال مثلاً ده سال، يازده سال قبل است. فرمودند من سه چهار ميليون پول اضافه از خودم داشته باشم! من چنين پولي ندارم. بعد ايشان فرمودند ما خانه مشهد را كه بعد از انقلاب فروختيم، وقتي آمديم تهران، يك خانه در خيابان ايران خريدم (آن خانه الان هست، ظاهراً دست مستأجر باشد). فرمودند من پول آن خانه را نداشتم، بخشي را از اين پول خانه` مشهد دادم، بخش ديگر آن را وام گرفتم؛ من تا چند ماه پيش اقساط آن وام را ميدادم، تا قسطهاي آن خانه تمام شد. حالا ايشان سه چهار ميليون پول از شخصي ما ميخواهد! پولي ندارم كه بخواهم بدهم. اين هم يك خاطرهاي بود كه خواستم عرض بكنم.
بله، با توجه به اينكه مسئوليت بنده در بخش خاصي از دفتر است، مطالبي را اجمالاً ميدانم و عرض ميكنم. اين گزارشها دو بخش است؛ يكي از كانالهاي رسمي است. يك بخش هم در دفتر داريم به عنوان معاونت ارتباطات مردمي كه در دوره رياست جمهوري حضرت آقا هم بود و الان هم هست كه خيلي هم گسترده و فعال است.
ايشان به همه روِساي جمهور هم هميشه توصيه ميكنند كه اين ارتباطات مردمي را تشكيل بدهند. خوب، اين ارتباطات مردمي، هم نامههايي است كه مردم ميفرستند، هم تلفنهايي است كه ميزنند كه همه ثبت ميشود. بعداً تلخيص ميشود و خدمت آقا داده ميشود. در اين نامهها و تلفنها، خيلي از حرفهاي مردم هست، نظراتشان، مشكلاتشان، گرفتاريهايشان، انتقاداتشان، همه هم بدون سانسور، خلاصه ميشود و در يك جزوه، هر روز مسئول ارتباطات مردمي خدمت آقا تقديم ميكند، صبح به صبح روي ميز آقا ميگذارند كه اين خودش يك دريچه بزرگي است به سوي همه مردم.
يك وقتي يادم هست يكي از دولتها دولت آقاي هاشمي يا آقاي خاتمي - خدمت حضرت آقا بودند. ايشان فرمودند من بعضي از طرحهايي و نظراتي را كه به آن ميرسم، بر اساس همين اطلاعاتي است كه از همين ارتباطات مردمي به دست من ميرسد. ميبينم عجب نكات خوبي است. من كاملاً استفاده ميكنم.
غير از اين، هر كدام از دستگاههاي سياسي، فرهنگي، امنيتي و اقتصادي در كشور، به نوعي گزارشهاي كاري خودشان را شرايطشان، موقعيتشان، وضعيتشان، تحليلهايشان، پيشنهادها و انتقاداتشان را براي آقا ميفرستند. از اين دستگاههاي رسمي هم همه نوع گزارش ميآيد و همه اينها خدمت آقا داده ميشود.
من واقعاً نميدانم خدا چه بركتي به وقت ايشان داده كه ايشان اين همه فرصت ميكنند و اينها را ميخوانند. اين خيلي عجيب است. اجازه دهيد در اينجا خاطرهاي را عرض كنم.
يك وقتي حضرت آقا مقالهاي را در مجلهاي خوانده بودند و اين مقاله را خيلي پسنديده بودند يك بحث فقهي روز راجع به همين مباحث توليد نسل و ... بود. حضرت آقا نوشته بودند كه نويسنده اين مقاله را پيدا كنيد و ببينيد كيست و از او تشكر كنيد، عجب مقاله خوبي نوشته است. ما رفتيم نويسنده اين مقاله را كه يكي از طلبههاي جوان قم بود، پيدا كرديم. گفتيم اين مقاله شما را حضرت آقا خواندند و خواستند از شما تشكر كنيم. ايشان تعجب كرد. يك طلبه گمنامي است. حضرت آقا را هم هيچ وقت نديده و ايشان هم او را نميشناختند! گفت حضرت آقا چطور مقاله مرا خواندند، من تعجب ميكنم، آن هم مقاله من در يك مجله، من هم يك آدم گمنام! حالا يك كسي نام و نشان دار است، مقالهاي مينويسد، تحليلي مينويسد، مخاطب را جذب ميكند كه ببيند چي نوشته شده اما خواندن مقاله يك طلبه گمنام از سوي رهبري، خيلي تعجب دارد. گفت من تشكر حضرت آقا برايم خيلي ارزشمند است و اينكه ايشان اين مقاله را خواندند و اين وقت را گذاشتند، برايم خيلي جالب است كه رهبري، اين جور در همه عرصهها حضور دارد.
افراد مختلف هم با آقا ديدار دارند. اينكه بگوييم توده مردم، همه، به صورت مستقيم با حضرت آقا ارتباط دارند، اين نيست. امكانپذير هم نيست، امّا اينكه بگوييم نمايندگاني از بخشهاي مختلف مردم با ايشان ارتباط دارند غير از اين دستگاههاي رسمي اين هم مبالغه نيست. يعني از قشرهاي مختلف مردم، هر كدام به نوعي مستقيم با آقا ارتباط دارند. يا ميآيند با آقا صحبت ميكنند يا به آقا نامه ميدهند و ايشان هم مقيدند بخوانند. گاهي وقتها آقا دستوري ميدهند، همه ما در دفتر تعجب ميكنيم كه از كجا دست حضرت آقا رسيده است. اين جور نيست كه مطالب و گزارشهايي كه به ايشان داده ميشود، از كانال دفتر يا از كانال فقط دستگاههاي رسمي دولت باشد. ابداً اين طور نيست. به موازات اين، افراد با آقا ديدار ميكنند و با واسطههايي با آقا مرتبطند. همين درس حضرت آقا، يكي از بركاتش همين ارتباط يك بخشي از مردم با آقا است. نامههايشان را ميدهند، آقا هم مقيدند بخوانند.
من خاطرهاي دارم عرض بكنم. سال 70 حضرت آقا به قم مشرف شده بودند و در فيضيه مستقر بودند، در كتابخانه ديداري با جمعي از طلبههاي جانباز داشتند. بعد آمدند بالا نماز و ناهار و در اتاق استراحت ميكردند. مرا صدا زدند. رفتم خدمتشان. ديدم يك نامه هفت هشت صفحهاي از اين كاغذهاي بزرگ، با خط ريز نوشته شده بود. اين نامه را يك جانباز به ايشان نوشته بود و در همان ديدار به آقا داده بود. ايشان آن نامه را ميخواندند. فرمودند اين نامه را يكي از اين جانبازاني كه پايين بودند، به من دادند و نامهاش هم مفصل، امّا شيرين است. ميخواهم همهاش را بخوانم. بعد به شما ميدهم. به آن رسيدگي كنيد. بعد فرمودند در اين نامه، از دفتر ما گرفته تا بقيه، همه را زير سؤال برده، هيچ كسي را مصون نگذاشته و خيلي چيزها گفته است!
ببينيد، ايشان اولاً نامه هفت هشت صفحهاي طولاني را نفرمودند براي من خلاصه كنيد. بعد در اين نامه همهاش انتقاد به دستگاههاي حضرت آقا بوده. فرمودند اين نامه شيريني است! خوب، طلبه جانبازي از روي احساس مسئوليت، نامه نوشته، حضرت آقا خوشحال از اين بودند!
بنابراين كانالهاي مختلف هست كه به آقا گزارشها داده ميشود و ايشان هم مقيدند نامههايي كه به دست خود ايشان ميرسد را بخوانند، خوب، رسانهها و اينها هم كه هر كدام به نوعي باز مطالبشان خدمت آقا ميرسد مجلهها، رسانهها، كتابها معمولاً كتاب براي ايشان زياد ميآيد. بسياري از افراد كتاب كه مينويسند، يك نسخه براي ايشان ميفرستند. حضرت آقا تورقي ميكنند و در فضاي اين كتاب قرار ميگيرند. اين جور نيست كه كتاب يا مجلهاي كه ميآيد، ايشان در قفسه بگذارند. نه، تورقي ميكنند و در اشرافشان بر حوزه فرهنگ كشور و آنچه در حوزه فرهنگ ميگذرد مسائل فيلم، سينما، كتاب، مجله - مقالات روزنامهها مؤثر است. ايشان كاملاً به روز هستند و واقعاً براي ما اعجابآور است كه خدا بركتي به وقت ايشان داده كه گاهي ماها آن قدرها فرصت نميكنيم.
گاهي گزارشهايي ما ميفرستيم خدمت حضرت آقا، احساس نميكنيم ايشان بخوانند. ما فرصت خواندش را پيدا نميكنيم. ولي وقتي خدمت ايشان ميرود، ميبينيم ايشان اينها را خواندهاند و رويش دستور دادهاند. البته عرض كردم اينها بعضي نكاتي است كه من ميدانم و طبعاً از همه چيز مطلع نيستم به جهت محدوده مسئوليتي كه در دفتر دارم.
يك بحثي را حضرتعالي اشاره نفرموديد، ولي فكر ميكنيم جزو كارهايي است كه بعضاً آقا انجام ميدهند، آن هم عقدهايي است كه اينجا اتفاق ميافتد. ظاهراً حضرت آقا شروط ويژهاي هم براي پذيرش خواندن خطبههاي عقد دارند. در اين مورد هم اگر ممكن است توضيح دهيد.
عقدها كه الان ديگر تعطيل شده و ايشان الان خطبه عقد نميخوانند، ولي آن موقعي كه ميخواندند، دوتا شرط داشتند؛ يكي اينكه مراحل قانونياش طي شده باشد. دوم اينكه مهرش بيش از چهارده سكه نباشد.
اين خاطره را من از قول آقاي حداد عادل، نقل ميكنم. ايشان گفتند وقتي حضرت آقا براي خواستگاري دختر ما، آمدند، فرمودند مهريه، هر جور خودتان ميدانيد باشد. شما دخترتان را داريد ميدهيد. ما آمديم به خواستگاري دختر شما. هر جور خودتان ميخواهيد، مهر قرار بدهيد. ولي اگر ميخواهيد من عقد را بخوانم، مهريه حداكثر چهارده سكه باشد. ولي شما هر چه بيشتر ميخواهيد، مهرتان را قرار بدهيد، ولي كسي ديگر عقد را بخواند، من بر شما تحميل نميكنم.
دفتر نشر آثار، مشغول هستند. بله، انشاءالله اميدواريم زودتر به يك نتيجهاي برسند و بخشهايي را چاپ كنند و در اختيار مردم قرار بدهند. چون مردم حقيقتاً از وضعيت آقا، زندگي و شرايط دروني حضرت آقا، خيلي مطلع نيستند و اين خلا هست و مردم هم طالبند و تشنهاند كه اين مطالب را بدانند. انشاءالله دفتر نشر اين كار را خواهد كرد.
براي آن كه در حق حضرت آقا كوتاهي نشده باشد، خاطرات ديگري را هم نقل ميكنم.
يك وقتي برخي از ائمه جمعه و بعضي روحانيون اصرار ميكردند كه چون درسهاي بعضي از مراجع بزرگوار تقليد، از راديو معارف پخش ميشود، درسهاي آقا را هم پخش كنيد. خيليها اصرار داشتند كه چرا درس آقا پخش نميشود. عرض كرديم اين از آن مسائلي است كه بايد خود آقا نظر بدهند. ما نميتوانيم. من رفتم خدمتشان و مطلب را عرض كردم. حضرت آقا فرمودند درس همه پخش ميشود؟ عرض كردم نه، درس فلان آقا و فلان آقا و فلان آقا، درسهاي فقهشان پخش ميشود. اين سه نفر درسشان پخش ميشود. ايشان فرمودند اگر راديو، آن امكان را داشت كه درس همه آقايان را پخش كند، درس ما را هم آخرش پخش كنند. اگر نه، اين هنر نيست كه چون راديو و تلويزيون در اختيار ما هست، ما درس و برنامههاي خودمان را مرتب پخش كنيم. نه، درس ما ضرورتي ندارد پخش بشود و اين را آقا نپذيرفتند.
باز در همين قضيه من خاطرهاي دارم. مشهد خدمتشان بوديم. سر ناهار بود. موقع اخبار تلويزيون بود. اخبار ساعت 2 بعد از ظهر، اين مراسم غبارروبي ضريح مطهر حضرت رضا (عليهالسّلام) را نشان ميداد. ظاهراً شب قبلش هم نشان داده بود. باز فردا ظهر هم نشان داد. من آنجا خدمتشان نشسته بودم. ايشان فرمودند چند بار يك برنامه را نشان ميدهند؟! چقدر افراط ميكنند در نشان دادن برنامههاي ما! من ديدم خود ايشان هيچ اقبالي به اين چيزها اصلاً ندارند.
در مورد سادهزيستي ايشان، اين را بگويم كه يك وقت، كسي ندارد و ساده زيست است، آن خيلي كمال نيست. انسان داشته باشد و ساده زيست باشد، كمال است. حضرت اميرالمؤمنين علي (عليهالسّلام) داشتند و استفاده نميكردند و كمال حضرت در اين بود. حضرت آقا هم نميخواهند استفاده كنند. به ديگران مخصوصاً به روحانيون خيلي تأكيد و اصرار دارند و دغدغه اين معنا را دارند، خصوصاً مسئولين، كه مبادا زندگي اشرافي و تجملاتي داشته باشند و دنبال اين زرق و برقهاي دنيا باشند كه براي حكومت ديني، اينها آفت است. ديگران را هم حضرت آقا نميپسندند؛ نه خودشان تجملاتي هستند، نه ترويج تجملات ميكنند. يك وقت يك عباي خوب براي ايشان هديه آورده بودند، حضرت آقا عبا را به ما دادند و فرمودند اين عبا را براي من آوردهاند. عباي گران قيمتي بود من كه عباي چند ده هزار توماني روي دوشم نمياندازم ولي اگر بدهم به يك نفر، خود او عادت ميكند كه لباسهاي آن چناني بپوشد. اين هم درست نيست. من نبايد اين كار را بكنم. به من فرمودند پس شما اين عبا را بفروشيد و تبديل به سه، چهار عبا كنيد و بدهيد به چهار نفر. به يك نفر ندهيد كه اين را ما ترويج نكرده باشيم. ما عبا را به قم برديم، فروختيم و داديم به سه چهار نفر.
يكي ديگر از مطالب شنيدني، برخوردهاي آقا با مخالفينشان هست كه در اين قضيه هم حضرت آقا انصافاً يك سعه صدر و يك بزرگواري ويژهاي دارند و سينه ايشان از هر گونه كينه و عقده و ناراحتي از هر كس پاك است، مثل آينه، صاف است، خدا ميداند. من بارها شده خدمت ايشان، به تناسب وضعيت و مسئوليتم در دفتر و حوزه كاريام، راجع به بعضي از روحانيون با ايشان صحبت كردم. وضعيتشان و گرفتاريهايشان را گفتم كه يك توجهي به آنها بكنيم. بعضيها را ايشان شناختند، فرمودند بله، اين آقا مثلاً در فلان جا قبل از انقلاب عجب منبرهايي عليه ما ميرفت. چه سخنرانيهايي عليه ما ميكرد. چه كارها! چون ايشان از ناحيه بخشي از متحجرين در مشهد، حقيقتاً در فشار بودند؛ خودشان يك وقت چنين مضموني را داشتند كه من از ناحيه اين متحجرين و مقدس نماها در مشهد، بيشتر تحت فشار و اذيت و آزار بودم تا ساواك! ساواك اين قدر مرا آزار نميداد.
دردي مشترك، شبيه درد حضرت امام.
بله. ايشان با اينكه شكنجههايشان توي ساواك معروف است كه چقدر شكنجههاي سختي شدند. ولي با همه اين حرفها كه اين جور شرايط را بعضي از همين آقايان براي حضرت آقا بهوجود آورده بودند، بعد از رهبري ايشان، من اسم همينها را نزد آقا بردم و احتياج به توجهي داشتند، ايشان فرمودند كه ميشناسمشان، آدمهاي خوبي بودند. برويد به آنها توجه كنيد. احوالشان را بپرسيد. اگر احتياج به كمك دارند، كمكشان كنيد.
من يك مورد، سراغ ندارم خدمت ايشان رفته باشم و راجع به يك روحاني يا كسي صحبت كرده باشم و توجهي را از آقا به او خواسته باشم و آقا بفرمايند نه، اين جزو مخالفين ما بوده و اين با ما نبوده و اعتنا نكنيد. من سراغ ندارم. با اينكه زياد هم رفتم و عمدتاً اين جور افراد را سراغشان رفتم و حضرت آقا فرمودند برويد سراغشان و به آنها توجه كنيد.
در همين سفر مشهد سال گذشته (ارديبهشت سال 86)، ديدار علما با ايشان بود. همه علما و برجستگان حوزه مشهد بودند اما آقازاده يكي از آقايان و علماي مشهور مشهد، در جلسه ما نبود. ببينيد، ايشان حواسشان هم جمع است و پرسيدند چرا فلاني نبود؟ عرض كردم مثل اينكه ايشان به خاطر سوابقي كه داشته، چون ميگفتند مقداري با دستگاه حكومت در زمان طاغوت، ارتباطاتي دارد، دعوتش نكردهاند. حضرت آقا فرمودند چرا دعوت نكردند؟ يعني ايشان اصلاً نسبت به آن افراد كه ايشان را اذيت كرده بودند، هيچ در دلشان چيزي ندارند و واقعاً دل پاك و صافي دارند.
يك وقت، كسي ندارد و ساده زيست است، آن خيلي كمال نيست. انسان داشته باشد و ساده زيست باشد، كمال است.
باز خاطره ديگري دارم از ايشان، راجع به همين دردها و مشكلات مردم. يك شب جمعه بود. من قم بودم. ساعت 78 بود. من نماز مغرب و عشايم را خوانده بودم و خواستم بيايم تهران. ديدم تلفن زنگ زد. تلفنخانه دفتر تهران بود. گفتند حضرت آقا با شما كار دارند. حالا ببينيد شب جمعه، خود آقا تماس گرفتند! من گفتم خدايا چه اتفاقي است؟ چه مسئله مهمي است كه خود ايشان شخصاً ميخواهند با بنده صحبت بكنند. بايد امر مهمي باشد.
فرمودند خيلي خوب، پس همين امشب برويد احوالشان را بپرسيد. عرض كردم من امشب كه قم هستم، تا برسم تهران ميشود آخر شب. شايد خيلي وقت مناسبي نباشد. شنبه انشاءالله ميروم. فرمودند نه، شنبه دير است. فردا جمعه برويد. نگذاريد اين كار عقب بيفتد. فردا برويد. با اينكه وضعيت آنها هم يك وضعيت خيلي حادّي نبود كه من بايد حتماً ميرفتم. من روز جمعهاش رفتم و آن دستور ايشان را انجام دادم و روز شنبه يا روز بعد كه خدمت ايشان رسيديم، ايشان فرمودند آن كار انجام شد؟ عرض كردم بله آقا، روز جمعه رفتيم انجام داديم. ايشان ديگر خيالشان راحت شد.
در مورد حفظ بيتالمال، باز هم خاطرهاي دارم. حضرت آقا تا الان حاضر نشدهاند رساله بدهند، ما هم خيلي تلاش كردهايم و واقعاً هم ما در زحمت هستيم. حدود شصت هفتاد نفر در تهران و در دفتر قم پاسخ به سؤالات شرعي ميدهند و نميتوانيم به همه جواب بدهيم. من همين جا از همه مردم و از همه مقلدين آقا به سهم خودم عذرخواهي ميكنم كه واقعاً امكاناتمان بيش از اين نيست. نميتوانيم ساز و كاري بيش از اين فراهم كنيم كه بتوانيم پاسخگوي سؤالات شرعي مردم باشيم. اميدواريم انشاءالله حضرت آقا بپذيرند و رسالهاي آماده كنند و بنويسند. چند سال پيش جزوهاي را آقاي فلاحزاده آماده كرده بود درباره مسائل اختلافي بين فتواي ايشان و حضرت امام كه اين براي خيلي از مقلدينش راهگشا بود. يك جزوه تقريباً ده بيست صفحهاي. ما گفتيم چون اين جزوه ميخواهد چاپ بشود، بايد اجازه حضرت آقا باشد، لذا برديم خدمت ايشان و گفتيم اجازه ميفرماييد اين را آقاي فلاحزاده ميخواهند چاپ كنند؟ اين جزوه، مدتي نزد حضرت آقا بود و آقاي فلاحزاده با ما تماس ميگرفت. تا يك دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم در باره اين جزوه لطفاً جواب بدهيد كه ما چه كنيم؟ آقا فرمودند آيا ضرورت دارد اين چاپ بشود؟ عرض كردم اين حداقل چيزي است كه بايد ما چاپ كنيم. چارهاي نيست. فرمودند خيلي خوب، من به دو شرط اجازه ميدهم؛ يك، اسمي از مهر من و دفتر من روي اين، نباشد. دوم، يك ريال هم ما پول نميدهيم؛ نه من پول دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقاي فلاحزاده پول دارد، خودش چاپ كند.
بله، آن جزوه، همان زمان چند بار هم چاپ شد.
يكي از نكاتي كه لازم است بگويم، اشراف حضرت آقا به مسائل مختلف است. اين هم خيلي جالب است. يعني براي همه آنهايي كه از قشرهاي مختلف، فرهنگيها، هنرمندان، شعرا، قرّاء، روحانيون، دانشگاهيها، خدمت حضرت آقا رسيدهاند، اشراف و آگاهي ايشان به مسائل جداً جالب بوده است. ببينيد حضرت آقا در ملاقاتهاي تخصصي با قشرهاي مختلف دارند، كليات بيان نكردهاند. يعني نصيحت كلي نكردند. بلكه مثل يك كارشناس عالم و آگاه، در آن حوزه وارد شدهاند و نظر دادهاند. چند سال پيش كارگردانها و اصحاب هنر و سينما آمدند. حضرت آقا صحبت زيبا و كارشناسانه كردند. ما در همه حوزهها اين را از آقا ديدهايم. يك روز جمعي از گروه فضلاي رشته فلسفه` حوزه، خدمت ايشان آمدند. يك ملاقات دو سه ساعتهاي بود. پخش نشد. رسانهاي نشد. آنان برجستگان رشته علوم عقلي در حوزه بودند. خوب، جلسه تخصصي بود. آنجا حضرت آقا در مباحث فلسفه و تاريخ و زندگي بعضي از فلاسفه، آن چنان مسلط و آگاهانه و زيبا صحبت كردند كه اين آقاياني كه رشتهشان همين است، بعدا به من فرمودند ما اسم بعضي از اين آقايان را كه جزو علماي فلسفه هستند، نشنيده بوديم. حضرت آقا قضايايي هم از زندگي آنها تعريف كردند، در صورتي كه ما اسم اينها را هم نشينده بوديم. يعني در هر ديداري، خصوصاً ديدارهاي تخصصي كه با حضرت آقا انجام ميشود، ايشان به عنوان يك كارشناس خبره و آگاه در اين حوزه، حرف ميزنند و نظر ميدهند كه براي آنان هم قابل استفاده است.
بخشي هم داريم در دفتر به نام بخش معمَّرين كه مسئول سر زدن و رسيدگي به روحانيون تقريباً شصتوپنج سال به بالا در گوشههاي كشور، در روستاها و اين طرف و آن طرف، ميباشد؛ آنهايي كه كسي از اينها سراغ نميگيرد. روحانيون تا وقتي كه مسجد و منبر و محراب دارند، مريدهايشان تا حدودي به آنها ميرسند. همين قدر كه خانهنشين شدند يا فوت كردند، ديگر فراموش ميشوند. اين آفتي است كه روحانيون ما به آن گرفتار هستند. مردم بايد تجديد نظري در اين برخوردشان بكنند. برادران ما به استانها و شهرستانها و حتي به روستاها ميروند و گزارشي هم از وضعيت آن افراد مينويسند، در حد سه چهار سطر براي هر نفر. تاكنون حدود سيصد نفر را رفتهاند، گزارش شصت هفتاد صفحهاي تهيه ميشود. من خودم واقعش با اينكه حجم كار من، چه كيفيت، چه كميت، اصلاً قابل مقايسه با كار حضرت آقا نيست؛ در عين حال گاهي اين گزارشها را نميرسم دقيق بخوانم، با اينكه كار ما هم هست. ولي من همين جور ميفرستم كه خدمت آقا بدهند. فكر هم نميكردم كه حضرت آقا بخوانند. ديدم ايشان خواندهاند و نظر دادهاند. من تعجب ميكردم كه حضرت آقا اينها را خواندهاند و كنار بعضيها حاشيه نوشتهاند!
مثلاً يك جا نوشتهاند: از زحمات شما بسيار متشكرم. خداوند از شما قبول فرمايد. اولاً بعضي محتاج كمك بيشتري بودند، لازم است به آنها كمك كنيد. از قبيل شمارههاي علامت زده شده صفحات فلان! يعني اين جور با دقت ملاحظه ميفرمايند. يك نمونه از حاشيههاي ايشان را ميخوانم: «با تشكر از جنابعالي و ديگر دوستاني كه در اين طرح همكاري كردند. عرض ميكنم اين گزارش شما تكليف حقير را سنگين كرد. از كساني نام برديد كه مستمراً يا براي قضيه خاصي از قبيل بيماري، تحصيل فرزند، يا تعمير خانه، محتاج كمك هستند و عليالظاهر فعلاً امكاناتي در اختيار اين حقير هست. لطفاً زحمت بكشيد و اين اشخاص را در ميان اين فهرست مشخص كنيد و كمك مناسب و ممكن را به آنها بفرماييد.»
در مورد ديگري كه گزارشهايي خدمتشان داديم، دستوراتي دادهاند و بعد فرمودهاند: «نميدانم جزئيات زندگي اشخاص را از كجا دانستهايد. مثلاً سن اشخاص، افراد تحت تكفل، سطح معلومات و غيره. بيم آن دارم كه فيالمجلس به صورت خفتآور از آنان سؤال شده باشد كه هيچ درست نيست. مگر اينكه در خلال صحبت به طور عادي فهميده شود.»
البته هيئتي كه از طرف دفتر حضرت آقا ميروند و تفقدي ميكنند و احوالي ميپرسند، واقعاً هم همين جور است يعني از لابهلاي صحبتها، جواب اين سؤالها را ميگيرند. حضرت آقا نگرانند كه مبادا اين سؤالهايي كه ميكنيد و اين اطلاعاتي كه به دست ميآوريد، به صورت خفتآور باشد. اين هم باز از دقتهاي ايشان در اين مباحث ميباشد كه خيلي جالب است.
در مورد نامههايي كه به حضرت آقا ميرسد، ايشان عنايت دارند كه اين نامهها حتماً جواب داده بشود، مخصوصاً نامههايي كه به دست خودشان ميرسد، ولو اقدامي ندارد. حضرت آقا ميفرمايند كسي كه نامه به اينجا ميدهد، حتماً همه جاها رفته و نااميد شده است، آخرين جا اينجا است، به ما پناه آورده، لذا بررسي كنيد. اگر واقعاً راهي دارد كه به او كمك بشود، انجام بدهيد، اگر نه، با او تماس بگيريد يا برايش بنويسيد اين چيزي كه شما ميخواهيد، در خواستي كه شما داريد، در حدّ مقدورات و امكانات ما نيست. او بداند كه نامهاش به دفتر رهبري آمده، خوانده شده و پاسخي، ولو پاسخ «نه» به او داده شده باشد.
يك خاطره ديگر دارم. يك وقت شهيد سيد محمد باقر حكيم خدمت حضرت آقا بود. ميخواست برود نجف بعد از سقوط صدام و اين قضايا حضرت آقا در آن جلسه، به آقاي حكيم تذكراتي را فرمودند، از جمله راجع به قضيه آمريكا، ايشان خيلي قشنگ صحبت كردند. فرمودند شما الان به كشوري وارد ميشويد من نقل به مضمون ميكنم، عين آن مطالب را يادم نيست كه تحت اشغال آمريكا است و آمريكا آنجا را اشغال كرده و با همه زور و بازو و قدرت در آنجا مسلط است. مبادا از آمريكا بترسيد. مبادا اين نظام استكباري و اين زور و آن اسلحه و مهمات و آن برج و بارو كه آمريكاييها در آنجا درست كردهاند، شما را مرعوب خودشان بكند. آمريكاييها حقيرند و بايد هم از اينجا بيرون بروند. شما با اين روحيه در آنجا برويد. مبادا مرعوب قدرت آمريكا قرار بگيرد.
آقاي حكيم خدا رحمتش كند، ايشان هم مسلمان شجاعي بود گفت: من از اين اطمينان خاطر، از اين اعتماد به نفس، از اين نفس آرام شما تعجب ميكنم. آمريكا الان در همسايگي شما است و مرتب شاخ و شانه ميكشد، مرتب چنگ و دندان نشان ميدهد و شما اين جور آرام هستيد و به ما هم توصيه ميكنيد كه مرعوب آمريكا نباشيد. اين براي من خيلي جالب است.
حضرت آقا فرمودند ميداني اين حالت براي چيست؟ ما روي خدا حساب باز كردهايم. ما به خدا اطمينان و اعتماد داريم. اين جور نيست كه ما ندانيم آمريكا كيست و چيست. چنگ و دندان آمريكا را هم هر روز داريم ميبينيم. وحشي بودن اينها را ميفهميم؛ امّا ما به خدا اعتماد كرديم، روي خدا حساب كرديم و دل در گرو خدا قرار دادهايم.
به عنوان سخن پاياني، يكي از چيزهايي كه لازم است عرض بكنم، روحيات حضرت آقا است. ببينيد، ما يك دسته رهبران سياسي داريم و يك دسته رهبران معنوي و الهي. رهبران سياسي، معمولاً وقتي به قدرت و به مال و منال و عنوان و امكاناتي ميرسند، ديگر آن اهداف اوليه را فراموش ميكنند. غالباً اين جورياند. ميگويند تلاشي كرديم، زحمتي كشيديم، رنجي برديم، حالا به يك مال و مقام و منالي رسيدهايم، حالا وقت بهره برداشتن از اين كارهايي است كه كرديم.
رهبران الهي اين جوري نيستند. آنها تا روز آخري كه زنده هستند، چيدن را براي قيامت گذاشتهاند. كار و تلاش ميكنند و آن اهداف را هم فراموش نميكنند. پيغمبران همين طور بودند. شما زندگي پيغمبران را كه نگاه ميكنيد، تا لحظه آخر كار ميكردند. هيچ وقت بازنشسته و خسته نميشدند. چيدن و نفع مادي براي خودشان هيچ وقت نبود. آنها چيدنشان را براي ملاقات با خدا گذاشتهاند. ائمه ما، انبياء ما، همه اين جوري بودند. امام (رضوانالله تعالي عليه) همين جور بود. امام تا روز آخر كار ميكرد، هيچ وقت استراحت نكرد و خسته نشد. امام هيچ وقت احساس بازنشستگي نكرد. تا روز آخر با همان روحيه، با همان نشاط، با همان قاطعيت و روحيه انقلابي كار ميكرد.
ما در حضرت آقا حقيقتاً همين را ميبينيم. يعني هيچ وقت از مشي و زندگي آقا، تعامل و صحبتها و عمل ايشان، اين را احساس نكردهايم كه ديگر مقداري ميخواهند استراحت كنند و از اين سفره چيده شده، بهرهاي ببرند. ما حقيقتاً اين را احساس نكردهايم. حضرت آقا همان آقاي سال 40 و 42 و 45 و 57 مشهد هستند. فقط حوزه كاري عوض شده است. همان روحيه انقلابي، همان نشاط كاري، همان احساس مسئوليت و همان بيرغبتي به دنيا و كار و تكليف و وظيفه شرعي. حوزه كار آن موقع ايشان، محدود بود به يك مسجد، به چهار تا سخنراني و منبر و كتاب و هزينههايش را هم ميپرداختند. الان در يك حد وسيعتر و گستردهتر، در حد يك كشور، تقابلشان با رژيم آمريكا و كشورهاي استكباري.
يك وقت يادم هست، يكي از همين روحانيون سرشناس كشور آمدند خدمت حضرت آقا آقاي كروبي بودند و آقا به ايشان فرمودند آقاي كروبي! آن دوره جواني كه همه دنبال خوشگذراني، رفاه و بهرهبرداري از نعمات هستند، ما و شما دنبال مبارزه بوديم. زندان و شكنجه و تبعيد و...، حالا كه ديگر آخر عمر ما شده است؛ حالا بايد بيشتر به فكر دنياي بعد باشيم.
همه كساني كه با حضرت آقا كمترين ارتباط و انسي داشته باشند، همين روحيه انقلابي، همين روحيه ضداستكباري، اين روحيهاي كه جز عزت و سربلندي و افتخار براي اين نظام و كشور نياورده است را ميبينند. بعد از امام، اين روحيه در زندگي آقا هم هست، در زندگي شخصي ايشان هم همين جور است. اين جور نيست كه در بيرون حضرت آقا مبارزه و فرياد و شعار انقلابي باشد، امّا در درون، رفاه و نعمت و بهرهبرداري. نه، زندگي داخلي آقا هم همين جور است.
رهبران سياسي وقتي مبارزه ميكنند و انقلاب به نتيجه ميرسد، ديگر سر سفره تقسيم غنائم مينشينند؛ امّا در انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام (رضوانالله تعالي عليه) و حضرت آقا، اصلاً اين بحثها نيست. چيدن بهره و تقسيم غنائم نيست. تا روز آخر همان مبارزه، عزت، افتخار، سربلندي و عدم تمكين در برابر قدرتهاي استكباري است.
جمعبندي مناسبي بود. مجددا از شما به خاطر شركت در اين گفتگو تشكر ميكنيم.
منبع: جام جم
/خ
بسياريشان طلبههاي فاضل و طلبههاي خوب هستند كه درسهاي ديگران را ديدهاند، طلبههاي ملاّيي هستند و ميآيند درس آقا. گاهي اوقات با آنها صحبت ميكنيم، ميگويند ما حقيقتاً استفاده ميكنيم. بعضيهايشان واقعاً مجتهدند ولي ميگويند ما چون واقعاً استفاده علمي ميكنيم، به درس ميآييم. حضرت آقا هم وقت ميگذارند، مطالعه ميكنند، اقوال مختلف، تتبّع در مسائل فقهي، مباحث رجالي و مباحث اصولي، اينها را خوب مسلطند.
انصافاً اين جهات علمي ايشان، مقداري تحتالشعاع شرايط رهبري و وضعيت سياسي ايشان قرار گرفته است و الاّ جهات علمي ايشان هم جهات برجستهاي است.
ايشان در قم درس مرحوم آقاي آقا شيخ مرتضي حائري ميرفتند، همچنين در درس مرحوم امام، شركت ميكردند و در مشهد، در درس مرحوم آيتالله ميلاني شركت ميكردند. ايشان يك وقت تعريف ميكردند و ميفرمودند من درس آقاي آقا شيخ مرتضي حائري ميرفتم. درس آقاي آقا شيخ مرتضي حائري از آن درسهاي سخت حوزه بود. هر كسي درس ايشان نميرفت. حضرت آقا فرمودند يك وقت من رفتم، خودم بودم و ايشان و بقيه شاگردها نيامده بودند؛ چون درسشان هم خيلي عميق بوده و خيليها درك نميكردند. بيانش هم خيلي بيان رسايي نبوده؛ لذا درس ايشان از آن درسهاي بسيار پركيفيت و پرمطلب درسي حوزه بود. بعد حضرت آقا فرمودند يك روز آقاي حائري به من گفتند كه آقاي آقا سيّد علي آقا! آن موقع شايد حضرت آقا بيستودو سه سالشان بيشتر نبوده من با اين استعدادي كه در شما ميبينيم، شما يا يك مرجع تقليد ميشويد، يا حداقل عالم برجسته خطّه خراسان. اين بيان از زبان آقاي آقا شيخ مرتضي حائري آن عالم برجسته خيلي مهم است.
ايشان در حوزه مشهد هم كه بودند، در كنار مبارزه و برنامه و فعاليتهاي اجتماعي و ديگر فعاليتهايي كه داشتند، از كارهاي علمي هيچ وقت فاصله نگرفتند. اين خيلي جالب است. همان موقع هم حضرت آقا در مشهد البتّه من كه شركت نميكردم، چون سنّم هنوز در آن حدّ نبود درس رسائل و مكاسب و درس كفايه داشتند و درس ايشان از درسهاي معروف و بنام حوزه علميه مشهد بود. آن موقع حضرت آقا، شايد حدود سي سيوپنج سالشان بود كه در حوزه مشهد، درس كفايه و درس مكاسب ايشان، از درسهاي بنام حوزه بود، آن هم در سن سيوپنج سالگي. الان هفتاد سالشان است.
حضرت آقا داراي هوش بسيار سرشار و استعداد و حافظه بسيار قوي است. خداوند اين جور خواسته است. لذا بحث علمي ايشان كاملاً قابل استفاده و غني است. انشاءالله اين دروس چاپ خواهند شد.
يكي از خصوصياتي كه درس ايشان دارد، اجازه ميدهند شاگردها سر درس اشكال كنند. اين يكي از امتيازات درسهاي حوزه است كه شاگرد، جلوي استاد اشكال، سؤال و مباحثه ميكند. اين يك امتياز بزرگي است. حضرت آقا هم سر درس، اجازه ميدهند، فضا هم آن قدر فضاي طلبگي و حوزهاي است كه اگر كسي اشكالي، سؤالي به ذهنش ميآيد، احساس نگراني و ترس و اُبهت نكند و راحت بتواند آنها را مطرح كند. حضرت آقا هم به همه اجازه ميدهند، اين خيلي براي من جالب است؛ حتّي بعضيها اشكالات يا سؤالهايشان خيلي هم عميق نيست، آقا به همان هم اجازه ميدهند كه صحبت بكند. تحقيرش نميكنند، وسط حرفش نميآيند. البته ممكن است در مواردي پاسخي ندهند تا مشخص ميشود سؤال و اشكالي كه كرده، حرف عالمانهاي نبوده است. گاهي جلسات درس تبديل به مناظره و مباحثه ميشود. حضرت آقا چيزي ميفرمايند، يك اشكال مطرح ميشود. باز آقا ميفرمايند، باز يك اشكال. كاملاً آزادند. راحت افراد سؤال و اشكال ميكنند و آقا هم همين را ميپسندند. آقا هم همين را دوست دارند. خودشان اين جور فضاي بحث و مباحثه و نقد و نقادي را دوست دارند.
اينكه گاهي حضرت آقا مطالبي را ميفرمايند، افراد توجه ندارند. ايشان با تخريب، با توطئه، با بيان و يا نوشتن مطالب كذب كه موجب تشويش اذهان ميشود، با اين چيزها مخالفند در مجلات، در كتابها، در رسانهها امّا فضاي نقد و نقادي و مباحثه و گفتوگو را ميپسندند. خود ايشان چند سال پيش بحث آزادانديشي را مطرح كردند و تا الان چند بار هم پيگيري كردهاند كه اين كرسي آزادانديشي در دانشگاهها و در قم به كجا رسيد. نه اينكه فقط يك بار بيان بكنند - در پاسخ به آن نامه جمعي از فضلاي حوزه بلكه بارها پيگيري كردند و ما هم داريم اين را پيگيري ميكنيم. هم بخشي در حوزه، بخشي هم در دانشگاهها كه اين منويات آقا به نتيجه برسد. حضرت آقا از اين فضاي اين جوري خيلي خوششان ميآيد. خيلي دوست دارند چون معتقدند نقد و نقادي و مباحثه و...، موجب رشد و كمال ميشود. حقّ هم همين است. اصلاً رشد علم و دانش، براساس همين نقاديها و همين مباحثهها بوده است.
يك خاطرهاي من دارم. خدمت آقا عرض كردم آقا! يك نفر از آقايان آيتالله سيّد جعفر كريمي مرتب خدمت شما ميرسند و مباحث فقهي و بحث استفتائات مطرح ميشود، اگر اجازه بفرماييد يكي ديگر از آقايان هم كه از شاگردان امام در نجف بودند و ملاّ و فاضلاند و الان در بخش استفتائات همكاري دارند، ايشان هم گاهي بيايند با خود شما جلساتي را داشته باشند كه براي پاسخگويي به سؤالات خيلي به ما كمك ميكند. حضرت آقا فرمودند خيلي خوب، گاهي ترتيب بدهيد ايشان هم بيايند. ما يكي دو جلسه ترتيب داديم، ايشان خدمت آقا رفتند و همين بحثهاي طلبگي، راجع به استفتائات و مسائل شرعي مطرح ميشد و به اصطلاح يك فرع فقهي را مطرح ميكردند. بعدا ديدم حضرت آقا ديگر از ادامه اين جلسه استقبال نكردند. من به ايشان عرض كردم چرا جلسه را ديگر ادامه نداديد؟ آقا فرمودند آقاي كريمي كه ميآيند، با من مباحثه ميكنند. نظر من را حسابي نقد ميكند و من دفاع ميكنم. اين را من ميپسندم. اين آقاي بزرگوار كه ميآيد، ايشان حالا حجب و حيايش جوري است كه بحث نميكند. من اگر يك مطلبي را بگويم، ميدانم اگر ايشان هم قبول نداشته باشد، با من بحث نميكند. حالا يا حرمت نگه ميدارد، يا خجالت ميكشد با ما بحث كند. لذا اين جور جلسهاي به درد من نميخورد. من جلسهاي را دوست دارم كه طرف بيايد، وقتي من يك حرف ميزنم، او ده تا نقد بر آن وارد كند كه من مجبور بشوم از خودم دفاع كنم تا به نتيجه خوبي برسيم. اين روحيه حضرت آقا در مباحث است، در جلسات خصوصي هم همين جور است. ايشان خيلي نقادي و مباحثه را دوست دارند.
ما دو تا شرط داريم. يكي شرط علمي است. گرچه در حوزههاي درس تقريباً نيست. ولي اينجا كساني ميتوانند در درس حضرت آقا شركت كنند كه حتماً كفايتين را خوانده باشند. اگر كسي كفايتين را نخوانده باشد، ما اجازه شركت در درس را به او نميدهيم. يا بايد پايه قبولي پايه 10 حوزه را پايه 10 حوزه، همان كفايتين است از قم بياورند و از جاي ديگر هم ما قبول نميكنيم. اگر بگويند ما آن موقع نبوديم، اينجا خودمان امتحان ميكنيم. اگر توانست كفايه را جواب بدهد، ميتواند در درس شركت كند. پس يكي بحث علمي است، اين يك معيار و يك فاكتور ما است. فاكتور بعدي هم از جهات به اصطلاح اخلاقي است كه متقاضي، مشكلي، مسئلهاي، چيزي نداشته باشد كه آن حالا جنبه حراست و ... پيدا كند. اين دو تا مسئله براي ما مهم است كه اگر كسي آن شرايط را داشته باشد، ميتواند در درس شركت كند، مباحثه و اشكال و انتقاد كند.
شركت طلاب در درس، خيلي خوب است. ميانگين شركتكنندگان، بين پانصد تا ششصد نفر است. با اينكه ساعت هفت، درس شروع ميشود، ولي همه تقريباً همان اول درس، همه حضور دارند. در زمستان، سرما و گرما، بارندگي و... همه هفت صبح سر درس حضور دارند و درس خيلي زنده، فعال و پر محتوايي است.اجازه دهيد به بحث قبلي برگرديم.
داشتيد از وضعيت زندگي شخصي مقام معظم رهبري سخن ميگفتيد.
بله. در مورد زندگي آقا مطالب گفتني زياد است. يك وقت يادم هست، چند سال پيش آقاي شيخ عباس حجتي ابردهي كه از منبريها و روضهخوانهاي مشهد و از دوستان آقاست يك بار آمد و به من گفت من يك سري مطالبي دارم. من يادداشت كردم كه خدمت آقا مطرح كنم. از جمله درخواستهاي ايشان، اين بود كه من خانهام را ميخواهم تعمير كنم، پول ندارم، حضرت آقا سه چهار ميليون از پول شخصي خودشان به من بدهند، از پول بيتالمال نباشد. من به حضرت آقا عرض كردم آقا! ايشان يكي از خواستههايشان اين است. اين قضيه، مال مثلاً ده سال، يازده سال قبل است. فرمودند من سه چهار ميليون پول اضافه از خودم داشته باشم! من چنين پولي ندارم. بعد ايشان فرمودند ما خانه مشهد را كه بعد از انقلاب فروختيم، وقتي آمديم تهران، يك خانه در خيابان ايران خريدم (آن خانه الان هست، ظاهراً دست مستأجر باشد). فرمودند من پول آن خانه را نداشتم، بخشي را از اين پول خانه` مشهد دادم، بخش ديگر آن را وام گرفتم؛ من تا چند ماه پيش اقساط آن وام را ميدادم، تا قسطهاي آن خانه تمام شد. حالا ايشان سه چهار ميليون پول از شخصي ما ميخواهد! پولي ندارم كه بخواهم بدهم. اين هم يك خاطرهاي بود كه خواستم عرض بكنم.
بله، با توجه به اينكه مسئوليت بنده در بخش خاصي از دفتر است، مطالبي را اجمالاً ميدانم و عرض ميكنم. اين گزارشها دو بخش است؛ يكي از كانالهاي رسمي است. يك بخش هم در دفتر داريم به عنوان معاونت ارتباطات مردمي كه در دوره رياست جمهوري حضرت آقا هم بود و الان هم هست كه خيلي هم گسترده و فعال است.
ايشان به همه روِساي جمهور هم هميشه توصيه ميكنند كه اين ارتباطات مردمي را تشكيل بدهند. خوب، اين ارتباطات مردمي، هم نامههايي است كه مردم ميفرستند، هم تلفنهايي است كه ميزنند كه همه ثبت ميشود. بعداً تلخيص ميشود و خدمت آقا داده ميشود. در اين نامهها و تلفنها، خيلي از حرفهاي مردم هست، نظراتشان، مشكلاتشان، گرفتاريهايشان، انتقاداتشان، همه هم بدون سانسور، خلاصه ميشود و در يك جزوه، هر روز مسئول ارتباطات مردمي خدمت آقا تقديم ميكند، صبح به صبح روي ميز آقا ميگذارند كه اين خودش يك دريچه بزرگي است به سوي همه مردم.
يك وقتي يادم هست يكي از دولتها دولت آقاي هاشمي يا آقاي خاتمي - خدمت حضرت آقا بودند. ايشان فرمودند من بعضي از طرحهايي و نظراتي را كه به آن ميرسم، بر اساس همين اطلاعاتي است كه از همين ارتباطات مردمي به دست من ميرسد. ميبينم عجب نكات خوبي است. من كاملاً استفاده ميكنم.
غير از اين، هر كدام از دستگاههاي سياسي، فرهنگي، امنيتي و اقتصادي در كشور، به نوعي گزارشهاي كاري خودشان را شرايطشان، موقعيتشان، وضعيتشان، تحليلهايشان، پيشنهادها و انتقاداتشان را براي آقا ميفرستند. از اين دستگاههاي رسمي هم همه نوع گزارش ميآيد و همه اينها خدمت آقا داده ميشود.
من واقعاً نميدانم خدا چه بركتي به وقت ايشان داده كه ايشان اين همه فرصت ميكنند و اينها را ميخوانند. اين خيلي عجيب است. اجازه دهيد در اينجا خاطرهاي را عرض كنم.
يك وقتي حضرت آقا مقالهاي را در مجلهاي خوانده بودند و اين مقاله را خيلي پسنديده بودند يك بحث فقهي روز راجع به همين مباحث توليد نسل و ... بود. حضرت آقا نوشته بودند كه نويسنده اين مقاله را پيدا كنيد و ببينيد كيست و از او تشكر كنيد، عجب مقاله خوبي نوشته است. ما رفتيم نويسنده اين مقاله را كه يكي از طلبههاي جوان قم بود، پيدا كرديم. گفتيم اين مقاله شما را حضرت آقا خواندند و خواستند از شما تشكر كنيم. ايشان تعجب كرد. يك طلبه گمنامي است. حضرت آقا را هم هيچ وقت نديده و ايشان هم او را نميشناختند! گفت حضرت آقا چطور مقاله مرا خواندند، من تعجب ميكنم، آن هم مقاله من در يك مجله، من هم يك آدم گمنام! حالا يك كسي نام و نشان دار است، مقالهاي مينويسد، تحليلي مينويسد، مخاطب را جذب ميكند كه ببيند چي نوشته شده اما خواندن مقاله يك طلبه گمنام از سوي رهبري، خيلي تعجب دارد. گفت من تشكر حضرت آقا برايم خيلي ارزشمند است و اينكه ايشان اين مقاله را خواندند و اين وقت را گذاشتند، برايم خيلي جالب است كه رهبري، اين جور در همه عرصهها حضور دارد.
افراد مختلف هم با آقا ديدار دارند. اينكه بگوييم توده مردم، همه، به صورت مستقيم با حضرت آقا ارتباط دارند، اين نيست. امكانپذير هم نيست، امّا اينكه بگوييم نمايندگاني از بخشهاي مختلف مردم با ايشان ارتباط دارند غير از اين دستگاههاي رسمي اين هم مبالغه نيست. يعني از قشرهاي مختلف مردم، هر كدام به نوعي مستقيم با آقا ارتباط دارند. يا ميآيند با آقا صحبت ميكنند يا به آقا نامه ميدهند و ايشان هم مقيدند بخوانند. گاهي وقتها آقا دستوري ميدهند، همه ما در دفتر تعجب ميكنيم كه از كجا دست حضرت آقا رسيده است. اين جور نيست كه مطالب و گزارشهايي كه به ايشان داده ميشود، از كانال دفتر يا از كانال فقط دستگاههاي رسمي دولت باشد. ابداً اين طور نيست. به موازات اين، افراد با آقا ديدار ميكنند و با واسطههايي با آقا مرتبطند. همين درس حضرت آقا، يكي از بركاتش همين ارتباط يك بخشي از مردم با آقا است. نامههايشان را ميدهند، آقا هم مقيدند بخوانند.
من خاطرهاي دارم عرض بكنم. سال 70 حضرت آقا به قم مشرف شده بودند و در فيضيه مستقر بودند، در كتابخانه ديداري با جمعي از طلبههاي جانباز داشتند. بعد آمدند بالا نماز و ناهار و در اتاق استراحت ميكردند. مرا صدا زدند. رفتم خدمتشان. ديدم يك نامه هفت هشت صفحهاي از اين كاغذهاي بزرگ، با خط ريز نوشته شده بود. اين نامه را يك جانباز به ايشان نوشته بود و در همان ديدار به آقا داده بود. ايشان آن نامه را ميخواندند. فرمودند اين نامه را يكي از اين جانبازاني كه پايين بودند، به من دادند و نامهاش هم مفصل، امّا شيرين است. ميخواهم همهاش را بخوانم. بعد به شما ميدهم. به آن رسيدگي كنيد. بعد فرمودند در اين نامه، از دفتر ما گرفته تا بقيه، همه را زير سؤال برده، هيچ كسي را مصون نگذاشته و خيلي چيزها گفته است!
ببينيد، ايشان اولاً نامه هفت هشت صفحهاي طولاني را نفرمودند براي من خلاصه كنيد. بعد در اين نامه همهاش انتقاد به دستگاههاي حضرت آقا بوده. فرمودند اين نامه شيريني است! خوب، طلبه جانبازي از روي احساس مسئوليت، نامه نوشته، حضرت آقا خوشحال از اين بودند!
بنابراين كانالهاي مختلف هست كه به آقا گزارشها داده ميشود و ايشان هم مقيدند نامههايي كه به دست خود ايشان ميرسد را بخوانند، خوب، رسانهها و اينها هم كه هر كدام به نوعي باز مطالبشان خدمت آقا ميرسد مجلهها، رسانهها، كتابها معمولاً كتاب براي ايشان زياد ميآيد. بسياري از افراد كتاب كه مينويسند، يك نسخه براي ايشان ميفرستند. حضرت آقا تورقي ميكنند و در فضاي اين كتاب قرار ميگيرند. اين جور نيست كه كتاب يا مجلهاي كه ميآيد، ايشان در قفسه بگذارند. نه، تورقي ميكنند و در اشرافشان بر حوزه فرهنگ كشور و آنچه در حوزه فرهنگ ميگذرد مسائل فيلم، سينما، كتاب، مجله - مقالات روزنامهها مؤثر است. ايشان كاملاً به روز هستند و واقعاً براي ما اعجابآور است كه خدا بركتي به وقت ايشان داده كه گاهي ماها آن قدرها فرصت نميكنيم.
گاهي گزارشهايي ما ميفرستيم خدمت حضرت آقا، احساس نميكنيم ايشان بخوانند. ما فرصت خواندش را پيدا نميكنيم. ولي وقتي خدمت ايشان ميرود، ميبينيم ايشان اينها را خواندهاند و رويش دستور دادهاند. البته عرض كردم اينها بعضي نكاتي است كه من ميدانم و طبعاً از همه چيز مطلع نيستم به جهت محدوده مسئوليتي كه در دفتر دارم.
يك بحثي را حضرتعالي اشاره نفرموديد، ولي فكر ميكنيم جزو كارهايي است كه بعضاً آقا انجام ميدهند، آن هم عقدهايي است كه اينجا اتفاق ميافتد. ظاهراً حضرت آقا شروط ويژهاي هم براي پذيرش خواندن خطبههاي عقد دارند. در اين مورد هم اگر ممكن است توضيح دهيد.
عقدها كه الان ديگر تعطيل شده و ايشان الان خطبه عقد نميخوانند، ولي آن موقعي كه ميخواندند، دوتا شرط داشتند؛ يكي اينكه مراحل قانونياش طي شده باشد. دوم اينكه مهرش بيش از چهارده سكه نباشد.
اين خاطره را من از قول آقاي حداد عادل، نقل ميكنم. ايشان گفتند وقتي حضرت آقا براي خواستگاري دختر ما، آمدند، فرمودند مهريه، هر جور خودتان ميدانيد باشد. شما دخترتان را داريد ميدهيد. ما آمديم به خواستگاري دختر شما. هر جور خودتان ميخواهيد، مهر قرار بدهيد. ولي اگر ميخواهيد من عقد را بخوانم، مهريه حداكثر چهارده سكه باشد. ولي شما هر چه بيشتر ميخواهيد، مهرتان را قرار بدهيد، ولي كسي ديگر عقد را بخواند، من بر شما تحميل نميكنم.
دفتر نشر آثار، مشغول هستند. بله، انشاءالله اميدواريم زودتر به يك نتيجهاي برسند و بخشهايي را چاپ كنند و در اختيار مردم قرار بدهند. چون مردم حقيقتاً از وضعيت آقا، زندگي و شرايط دروني حضرت آقا، خيلي مطلع نيستند و اين خلا هست و مردم هم طالبند و تشنهاند كه اين مطالب را بدانند. انشاءالله دفتر نشر اين كار را خواهد كرد.
براي آن كه در حق حضرت آقا كوتاهي نشده باشد، خاطرات ديگري را هم نقل ميكنم.
يك وقتي برخي از ائمه جمعه و بعضي روحانيون اصرار ميكردند كه چون درسهاي بعضي از مراجع بزرگوار تقليد، از راديو معارف پخش ميشود، درسهاي آقا را هم پخش كنيد. خيليها اصرار داشتند كه چرا درس آقا پخش نميشود. عرض كرديم اين از آن مسائلي است كه بايد خود آقا نظر بدهند. ما نميتوانيم. من رفتم خدمتشان و مطلب را عرض كردم. حضرت آقا فرمودند درس همه پخش ميشود؟ عرض كردم نه، درس فلان آقا و فلان آقا و فلان آقا، درسهاي فقهشان پخش ميشود. اين سه نفر درسشان پخش ميشود. ايشان فرمودند اگر راديو، آن امكان را داشت كه درس همه آقايان را پخش كند، درس ما را هم آخرش پخش كنند. اگر نه، اين هنر نيست كه چون راديو و تلويزيون در اختيار ما هست، ما درس و برنامههاي خودمان را مرتب پخش كنيم. نه، درس ما ضرورتي ندارد پخش بشود و اين را آقا نپذيرفتند.
باز در همين قضيه من خاطرهاي دارم. مشهد خدمتشان بوديم. سر ناهار بود. موقع اخبار تلويزيون بود. اخبار ساعت 2 بعد از ظهر، اين مراسم غبارروبي ضريح مطهر حضرت رضا (عليهالسّلام) را نشان ميداد. ظاهراً شب قبلش هم نشان داده بود. باز فردا ظهر هم نشان داد. من آنجا خدمتشان نشسته بودم. ايشان فرمودند چند بار يك برنامه را نشان ميدهند؟! چقدر افراط ميكنند در نشان دادن برنامههاي ما! من ديدم خود ايشان هيچ اقبالي به اين چيزها اصلاً ندارند.
در مورد سادهزيستي ايشان، اين را بگويم كه يك وقت، كسي ندارد و ساده زيست است، آن خيلي كمال نيست. انسان داشته باشد و ساده زيست باشد، كمال است. حضرت اميرالمؤمنين علي (عليهالسّلام) داشتند و استفاده نميكردند و كمال حضرت در اين بود. حضرت آقا هم نميخواهند استفاده كنند. به ديگران مخصوصاً به روحانيون خيلي تأكيد و اصرار دارند و دغدغه اين معنا را دارند، خصوصاً مسئولين، كه مبادا زندگي اشرافي و تجملاتي داشته باشند و دنبال اين زرق و برقهاي دنيا باشند كه براي حكومت ديني، اينها آفت است. ديگران را هم حضرت آقا نميپسندند؛ نه خودشان تجملاتي هستند، نه ترويج تجملات ميكنند. يك وقت يك عباي خوب براي ايشان هديه آورده بودند، حضرت آقا عبا را به ما دادند و فرمودند اين عبا را براي من آوردهاند. عباي گران قيمتي بود من كه عباي چند ده هزار توماني روي دوشم نمياندازم ولي اگر بدهم به يك نفر، خود او عادت ميكند كه لباسهاي آن چناني بپوشد. اين هم درست نيست. من نبايد اين كار را بكنم. به من فرمودند پس شما اين عبا را بفروشيد و تبديل به سه، چهار عبا كنيد و بدهيد به چهار نفر. به يك نفر ندهيد كه اين را ما ترويج نكرده باشيم. ما عبا را به قم برديم، فروختيم و داديم به سه چهار نفر.
يكي ديگر از مطالب شنيدني، برخوردهاي آقا با مخالفينشان هست كه در اين قضيه هم حضرت آقا انصافاً يك سعه صدر و يك بزرگواري ويژهاي دارند و سينه ايشان از هر گونه كينه و عقده و ناراحتي از هر كس پاك است، مثل آينه، صاف است، خدا ميداند. من بارها شده خدمت ايشان، به تناسب وضعيت و مسئوليتم در دفتر و حوزه كاريام، راجع به بعضي از روحانيون با ايشان صحبت كردم. وضعيتشان و گرفتاريهايشان را گفتم كه يك توجهي به آنها بكنيم. بعضيها را ايشان شناختند، فرمودند بله، اين آقا مثلاً در فلان جا قبل از انقلاب عجب منبرهايي عليه ما ميرفت. چه سخنرانيهايي عليه ما ميكرد. چه كارها! چون ايشان از ناحيه بخشي از متحجرين در مشهد، حقيقتاً در فشار بودند؛ خودشان يك وقت چنين مضموني را داشتند كه من از ناحيه اين متحجرين و مقدس نماها در مشهد، بيشتر تحت فشار و اذيت و آزار بودم تا ساواك! ساواك اين قدر مرا آزار نميداد.
دردي مشترك، شبيه درد حضرت امام.
بله. ايشان با اينكه شكنجههايشان توي ساواك معروف است كه چقدر شكنجههاي سختي شدند. ولي با همه اين حرفها كه اين جور شرايط را بعضي از همين آقايان براي حضرت آقا بهوجود آورده بودند، بعد از رهبري ايشان، من اسم همينها را نزد آقا بردم و احتياج به توجهي داشتند، ايشان فرمودند كه ميشناسمشان، آدمهاي خوبي بودند. برويد به آنها توجه كنيد. احوالشان را بپرسيد. اگر احتياج به كمك دارند، كمكشان كنيد.
من يك مورد، سراغ ندارم خدمت ايشان رفته باشم و راجع به يك روحاني يا كسي صحبت كرده باشم و توجهي را از آقا به او خواسته باشم و آقا بفرمايند نه، اين جزو مخالفين ما بوده و اين با ما نبوده و اعتنا نكنيد. من سراغ ندارم. با اينكه زياد هم رفتم و عمدتاً اين جور افراد را سراغشان رفتم و حضرت آقا فرمودند برويد سراغشان و به آنها توجه كنيد.
در همين سفر مشهد سال گذشته (ارديبهشت سال 86)، ديدار علما با ايشان بود. همه علما و برجستگان حوزه مشهد بودند اما آقازاده يكي از آقايان و علماي مشهور مشهد، در جلسه ما نبود. ببينيد، ايشان حواسشان هم جمع است و پرسيدند چرا فلاني نبود؟ عرض كردم مثل اينكه ايشان به خاطر سوابقي كه داشته، چون ميگفتند مقداري با دستگاه حكومت در زمان طاغوت، ارتباطاتي دارد، دعوتش نكردهاند. حضرت آقا فرمودند چرا دعوت نكردند؟ يعني ايشان اصلاً نسبت به آن افراد كه ايشان را اذيت كرده بودند، هيچ در دلشان چيزي ندارند و واقعاً دل پاك و صافي دارند.
يك وقت، كسي ندارد و ساده زيست است، آن خيلي كمال نيست. انسان داشته باشد و ساده زيست باشد، كمال است.
باز خاطره ديگري دارم از ايشان، راجع به همين دردها و مشكلات مردم. يك شب جمعه بود. من قم بودم. ساعت 78 بود. من نماز مغرب و عشايم را خوانده بودم و خواستم بيايم تهران. ديدم تلفن زنگ زد. تلفنخانه دفتر تهران بود. گفتند حضرت آقا با شما كار دارند. حالا ببينيد شب جمعه، خود آقا تماس گرفتند! من گفتم خدايا چه اتفاقي است؟ چه مسئله مهمي است كه خود ايشان شخصاً ميخواهند با بنده صحبت بكنند. بايد امر مهمي باشد.
فرمودند خيلي خوب، پس همين امشب برويد احوالشان را بپرسيد. عرض كردم من امشب كه قم هستم، تا برسم تهران ميشود آخر شب. شايد خيلي وقت مناسبي نباشد. شنبه انشاءالله ميروم. فرمودند نه، شنبه دير است. فردا جمعه برويد. نگذاريد اين كار عقب بيفتد. فردا برويد. با اينكه وضعيت آنها هم يك وضعيت خيلي حادّي نبود كه من بايد حتماً ميرفتم. من روز جمعهاش رفتم و آن دستور ايشان را انجام دادم و روز شنبه يا روز بعد كه خدمت ايشان رسيديم، ايشان فرمودند آن كار انجام شد؟ عرض كردم بله آقا، روز جمعه رفتيم انجام داديم. ايشان ديگر خيالشان راحت شد.
در مورد حفظ بيتالمال، باز هم خاطرهاي دارم. حضرت آقا تا الان حاضر نشدهاند رساله بدهند، ما هم خيلي تلاش كردهايم و واقعاً هم ما در زحمت هستيم. حدود شصت هفتاد نفر در تهران و در دفتر قم پاسخ به سؤالات شرعي ميدهند و نميتوانيم به همه جواب بدهيم. من همين جا از همه مردم و از همه مقلدين آقا به سهم خودم عذرخواهي ميكنم كه واقعاً امكاناتمان بيش از اين نيست. نميتوانيم ساز و كاري بيش از اين فراهم كنيم كه بتوانيم پاسخگوي سؤالات شرعي مردم باشيم. اميدواريم انشاءالله حضرت آقا بپذيرند و رسالهاي آماده كنند و بنويسند. چند سال پيش جزوهاي را آقاي فلاحزاده آماده كرده بود درباره مسائل اختلافي بين فتواي ايشان و حضرت امام كه اين براي خيلي از مقلدينش راهگشا بود. يك جزوه تقريباً ده بيست صفحهاي. ما گفتيم چون اين جزوه ميخواهد چاپ بشود، بايد اجازه حضرت آقا باشد، لذا برديم خدمت ايشان و گفتيم اجازه ميفرماييد اين را آقاي فلاحزاده ميخواهند چاپ كنند؟ اين جزوه، مدتي نزد حضرت آقا بود و آقاي فلاحزاده با ما تماس ميگرفت. تا يك دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم در باره اين جزوه لطفاً جواب بدهيد كه ما چه كنيم؟ آقا فرمودند آيا ضرورت دارد اين چاپ بشود؟ عرض كردم اين حداقل چيزي است كه بايد ما چاپ كنيم. چارهاي نيست. فرمودند خيلي خوب، من به دو شرط اجازه ميدهم؛ يك، اسمي از مهر من و دفتر من روي اين، نباشد. دوم، يك ريال هم ما پول نميدهيم؛ نه من پول دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقاي فلاحزاده پول دارد، خودش چاپ كند.
بله، آن جزوه، همان زمان چند بار هم چاپ شد.
يكي از نكاتي كه لازم است بگويم، اشراف حضرت آقا به مسائل مختلف است. اين هم خيلي جالب است. يعني براي همه آنهايي كه از قشرهاي مختلف، فرهنگيها، هنرمندان، شعرا، قرّاء، روحانيون، دانشگاهيها، خدمت حضرت آقا رسيدهاند، اشراف و آگاهي ايشان به مسائل جداً جالب بوده است. ببينيد حضرت آقا در ملاقاتهاي تخصصي با قشرهاي مختلف دارند، كليات بيان نكردهاند. يعني نصيحت كلي نكردند. بلكه مثل يك كارشناس عالم و آگاه، در آن حوزه وارد شدهاند و نظر دادهاند. چند سال پيش كارگردانها و اصحاب هنر و سينما آمدند. حضرت آقا صحبت زيبا و كارشناسانه كردند. ما در همه حوزهها اين را از آقا ديدهايم. يك روز جمعي از گروه فضلاي رشته فلسفه` حوزه، خدمت ايشان آمدند. يك ملاقات دو سه ساعتهاي بود. پخش نشد. رسانهاي نشد. آنان برجستگان رشته علوم عقلي در حوزه بودند. خوب، جلسه تخصصي بود. آنجا حضرت آقا در مباحث فلسفه و تاريخ و زندگي بعضي از فلاسفه، آن چنان مسلط و آگاهانه و زيبا صحبت كردند كه اين آقاياني كه رشتهشان همين است، بعدا به من فرمودند ما اسم بعضي از اين آقايان را كه جزو علماي فلسفه هستند، نشنيده بوديم. حضرت آقا قضايايي هم از زندگي آنها تعريف كردند، در صورتي كه ما اسم اينها را هم نشينده بوديم. يعني در هر ديداري، خصوصاً ديدارهاي تخصصي كه با حضرت آقا انجام ميشود، ايشان به عنوان يك كارشناس خبره و آگاه در اين حوزه، حرف ميزنند و نظر ميدهند كه براي آنان هم قابل استفاده است.
بخشي هم داريم در دفتر به نام بخش معمَّرين كه مسئول سر زدن و رسيدگي به روحانيون تقريباً شصتوپنج سال به بالا در گوشههاي كشور، در روستاها و اين طرف و آن طرف، ميباشد؛ آنهايي كه كسي از اينها سراغ نميگيرد. روحانيون تا وقتي كه مسجد و منبر و محراب دارند، مريدهايشان تا حدودي به آنها ميرسند. همين قدر كه خانهنشين شدند يا فوت كردند، ديگر فراموش ميشوند. اين آفتي است كه روحانيون ما به آن گرفتار هستند. مردم بايد تجديد نظري در اين برخوردشان بكنند. برادران ما به استانها و شهرستانها و حتي به روستاها ميروند و گزارشي هم از وضعيت آن افراد مينويسند، در حد سه چهار سطر براي هر نفر. تاكنون حدود سيصد نفر را رفتهاند، گزارش شصت هفتاد صفحهاي تهيه ميشود. من خودم واقعش با اينكه حجم كار من، چه كيفيت، چه كميت، اصلاً قابل مقايسه با كار حضرت آقا نيست؛ در عين حال گاهي اين گزارشها را نميرسم دقيق بخوانم، با اينكه كار ما هم هست. ولي من همين جور ميفرستم كه خدمت آقا بدهند. فكر هم نميكردم كه حضرت آقا بخوانند. ديدم ايشان خواندهاند و نظر دادهاند. من تعجب ميكردم كه حضرت آقا اينها را خواندهاند و كنار بعضيها حاشيه نوشتهاند!
مثلاً يك جا نوشتهاند: از زحمات شما بسيار متشكرم. خداوند از شما قبول فرمايد. اولاً بعضي محتاج كمك بيشتري بودند، لازم است به آنها كمك كنيد. از قبيل شمارههاي علامت زده شده صفحات فلان! يعني اين جور با دقت ملاحظه ميفرمايند. يك نمونه از حاشيههاي ايشان را ميخوانم: «با تشكر از جنابعالي و ديگر دوستاني كه در اين طرح همكاري كردند. عرض ميكنم اين گزارش شما تكليف حقير را سنگين كرد. از كساني نام برديد كه مستمراً يا براي قضيه خاصي از قبيل بيماري، تحصيل فرزند، يا تعمير خانه، محتاج كمك هستند و عليالظاهر فعلاً امكاناتي در اختيار اين حقير هست. لطفاً زحمت بكشيد و اين اشخاص را در ميان اين فهرست مشخص كنيد و كمك مناسب و ممكن را به آنها بفرماييد.»
در مورد ديگري كه گزارشهايي خدمتشان داديم، دستوراتي دادهاند و بعد فرمودهاند: «نميدانم جزئيات زندگي اشخاص را از كجا دانستهايد. مثلاً سن اشخاص، افراد تحت تكفل، سطح معلومات و غيره. بيم آن دارم كه فيالمجلس به صورت خفتآور از آنان سؤال شده باشد كه هيچ درست نيست. مگر اينكه در خلال صحبت به طور عادي فهميده شود.»
البته هيئتي كه از طرف دفتر حضرت آقا ميروند و تفقدي ميكنند و احوالي ميپرسند، واقعاً هم همين جور است يعني از لابهلاي صحبتها، جواب اين سؤالها را ميگيرند. حضرت آقا نگرانند كه مبادا اين سؤالهايي كه ميكنيد و اين اطلاعاتي كه به دست ميآوريد، به صورت خفتآور باشد. اين هم باز از دقتهاي ايشان در اين مباحث ميباشد كه خيلي جالب است.
در مورد نامههايي كه به حضرت آقا ميرسد، ايشان عنايت دارند كه اين نامهها حتماً جواب داده بشود، مخصوصاً نامههايي كه به دست خودشان ميرسد، ولو اقدامي ندارد. حضرت آقا ميفرمايند كسي كه نامه به اينجا ميدهد، حتماً همه جاها رفته و نااميد شده است، آخرين جا اينجا است، به ما پناه آورده، لذا بررسي كنيد. اگر واقعاً راهي دارد كه به او كمك بشود، انجام بدهيد، اگر نه، با او تماس بگيريد يا برايش بنويسيد اين چيزي كه شما ميخواهيد، در خواستي كه شما داريد، در حدّ مقدورات و امكانات ما نيست. او بداند كه نامهاش به دفتر رهبري آمده، خوانده شده و پاسخي، ولو پاسخ «نه» به او داده شده باشد.
يك خاطره ديگر دارم. يك وقت شهيد سيد محمد باقر حكيم خدمت حضرت آقا بود. ميخواست برود نجف بعد از سقوط صدام و اين قضايا حضرت آقا در آن جلسه، به آقاي حكيم تذكراتي را فرمودند، از جمله راجع به قضيه آمريكا، ايشان خيلي قشنگ صحبت كردند. فرمودند شما الان به كشوري وارد ميشويد من نقل به مضمون ميكنم، عين آن مطالب را يادم نيست كه تحت اشغال آمريكا است و آمريكا آنجا را اشغال كرده و با همه زور و بازو و قدرت در آنجا مسلط است. مبادا از آمريكا بترسيد. مبادا اين نظام استكباري و اين زور و آن اسلحه و مهمات و آن برج و بارو كه آمريكاييها در آنجا درست كردهاند، شما را مرعوب خودشان بكند. آمريكاييها حقيرند و بايد هم از اينجا بيرون بروند. شما با اين روحيه در آنجا برويد. مبادا مرعوب قدرت آمريكا قرار بگيرد.
آقاي حكيم خدا رحمتش كند، ايشان هم مسلمان شجاعي بود گفت: من از اين اطمينان خاطر، از اين اعتماد به نفس، از اين نفس آرام شما تعجب ميكنم. آمريكا الان در همسايگي شما است و مرتب شاخ و شانه ميكشد، مرتب چنگ و دندان نشان ميدهد و شما اين جور آرام هستيد و به ما هم توصيه ميكنيد كه مرعوب آمريكا نباشيد. اين براي من خيلي جالب است.
حضرت آقا فرمودند ميداني اين حالت براي چيست؟ ما روي خدا حساب باز كردهايم. ما به خدا اطمينان و اعتماد داريم. اين جور نيست كه ما ندانيم آمريكا كيست و چيست. چنگ و دندان آمريكا را هم هر روز داريم ميبينيم. وحشي بودن اينها را ميفهميم؛ امّا ما به خدا اعتماد كرديم، روي خدا حساب كرديم و دل در گرو خدا قرار دادهايم.
به عنوان سخن پاياني، يكي از چيزهايي كه لازم است عرض بكنم، روحيات حضرت آقا است. ببينيد، ما يك دسته رهبران سياسي داريم و يك دسته رهبران معنوي و الهي. رهبران سياسي، معمولاً وقتي به قدرت و به مال و منال و عنوان و امكاناتي ميرسند، ديگر آن اهداف اوليه را فراموش ميكنند. غالباً اين جورياند. ميگويند تلاشي كرديم، زحمتي كشيديم، رنجي برديم، حالا به يك مال و مقام و منالي رسيدهايم، حالا وقت بهره برداشتن از اين كارهايي است كه كرديم.
رهبران الهي اين جوري نيستند. آنها تا روز آخري كه زنده هستند، چيدن را براي قيامت گذاشتهاند. كار و تلاش ميكنند و آن اهداف را هم فراموش نميكنند. پيغمبران همين طور بودند. شما زندگي پيغمبران را كه نگاه ميكنيد، تا لحظه آخر كار ميكردند. هيچ وقت بازنشسته و خسته نميشدند. چيدن و نفع مادي براي خودشان هيچ وقت نبود. آنها چيدنشان را براي ملاقات با خدا گذاشتهاند. ائمه ما، انبياء ما، همه اين جوري بودند. امام (رضوانالله تعالي عليه) همين جور بود. امام تا روز آخر كار ميكرد، هيچ وقت استراحت نكرد و خسته نشد. امام هيچ وقت احساس بازنشستگي نكرد. تا روز آخر با همان روحيه، با همان نشاط، با همان قاطعيت و روحيه انقلابي كار ميكرد.
ما در حضرت آقا حقيقتاً همين را ميبينيم. يعني هيچ وقت از مشي و زندگي آقا، تعامل و صحبتها و عمل ايشان، اين را احساس نكردهايم كه ديگر مقداري ميخواهند استراحت كنند و از اين سفره چيده شده، بهرهاي ببرند. ما حقيقتاً اين را احساس نكردهايم. حضرت آقا همان آقاي سال 40 و 42 و 45 و 57 مشهد هستند. فقط حوزه كاري عوض شده است. همان روحيه انقلابي، همان نشاط كاري، همان احساس مسئوليت و همان بيرغبتي به دنيا و كار و تكليف و وظيفه شرعي. حوزه كار آن موقع ايشان، محدود بود به يك مسجد، به چهار تا سخنراني و منبر و كتاب و هزينههايش را هم ميپرداختند. الان در يك حد وسيعتر و گستردهتر، در حد يك كشور، تقابلشان با رژيم آمريكا و كشورهاي استكباري.
يك وقت يادم هست، يكي از همين روحانيون سرشناس كشور آمدند خدمت حضرت آقا آقاي كروبي بودند و آقا به ايشان فرمودند آقاي كروبي! آن دوره جواني كه همه دنبال خوشگذراني، رفاه و بهرهبرداري از نعمات هستند، ما و شما دنبال مبارزه بوديم. زندان و شكنجه و تبعيد و...، حالا كه ديگر آخر عمر ما شده است؛ حالا بايد بيشتر به فكر دنياي بعد باشيم.
همه كساني كه با حضرت آقا كمترين ارتباط و انسي داشته باشند، همين روحيه انقلابي، همين روحيه ضداستكباري، اين روحيهاي كه جز عزت و سربلندي و افتخار براي اين نظام و كشور نياورده است را ميبينند. بعد از امام، اين روحيه در زندگي آقا هم هست، در زندگي شخصي ايشان هم همين جور است. اين جور نيست كه در بيرون حضرت آقا مبارزه و فرياد و شعار انقلابي باشد، امّا در درون، رفاه و نعمت و بهرهبرداري. نه، زندگي داخلي آقا هم همين جور است.
رهبران سياسي وقتي مبارزه ميكنند و انقلاب به نتيجه ميرسد، ديگر سر سفره تقسيم غنائم مينشينند؛ امّا در انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام (رضوانالله تعالي عليه) و حضرت آقا، اصلاً اين بحثها نيست. چيدن بهره و تقسيم غنائم نيست. تا روز آخر همان مبارزه، عزت، افتخار، سربلندي و عدم تمكين در برابر قدرتهاي استكباري است.
جمعبندي مناسبي بود. مجددا از شما به خاطر شركت در اين گفتگو تشكر ميكنيم.
منبع: جام جم
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}