سرزمینزدایی در حوزه فرهنگی
هر چند برای تبارشناسی این واژه باید لزوماً به سراغ دولوز (1) و گتاری (2) (دولوز و گتاری، 1972) رفت، ولی سوای مفهوم خاصی که آنها به این مفهوم داده باید پیش از هر چیز و با حرکت از دیدگاهی انسانشناختی
نویسنده: ناصر فکوهی
هر چند برای تبارشناسی این واژه باید لزوماً به سراغ دولوز (1) و گتاری (2) (دولوز و گتاری، 1972) رفت، ولی سوای مفهوم خاصی که آنها به این مفهوم داده باید پیش از هر چیز و با حرکت از دیدگاهی انسانشناختی بر این نکته تأکید کرد که فرهنگهای انسانی و اجتماعی از قدیمیترین ایام تاکنون همواره دارای بعدی سرزمینی (3) بودهاند، به این معنا که با پهنهای طبیعی پیوند داشتهاند. این همان مفهومی است که در برخی از فرهنگ از جمله فرهنگ ما معنای مترادف آن «خاک» یا «بوم» نیز هست. پیوند با «سرزمین» که واژهای جدیدتر به شمار میآید، با گروه گستردهای از مفاهیم اتصال دارد: از جمله بامفهوم زبان، معیشت، اقلیم، سنتهای سرزمینی و محلی. نزدیکی فیزیکی و تراکم بر روی یک سرزمین در طول چندین نسل پی در پی امری است که بدون و شکل و تردید ایجاد نوعی پیوند و نزدیکی فرهنگی میکند: عناصر فرهنگ در بیشتر موارد با فضا در ارتباط هستند و فضا نیز پدیدهای است که خود را در چهارچوبهای مکانی - زمانی تعریف میکند. روش است که جهان امروز جهانی است که در آن به دلیل سرعت گرفتن فرایندههای اطلاعاتی حاصل از شبکهای شدن روابط و تبادلات انسانی، فرهنگی، اقتصادی و غیره حرکت ما به سوی جدا کردن هر چه بیشتر عناصر فرهنگی از چهارچوبهای سرزمینیشان است. سرزمین در این مفهوم در عین آنکه در یک بعد میتواند عاملی باشد در تقویت بازارها (برای مثال در بازارهای محلی و کالاهایی که برای آنها طراحی میشوند) ولی در عین حال باید کمترین دخالت را در هزینهها داشته باشد به نحوی که بتوان از طریق جایگزین کردن روابط مجازی با روابط واقعی و فیزیکی این امکان را به وجود آورد که نیروی کار با اشکالی گاه بسیار متعارف توزیع شده است و همین امر در حوزه تولید و توزیع کالاها نیز انجام گیرد؛ ولی این فرایندها که در چهارچوب اقتصادی به آنها با عنوان کلی گذار به پسافوردیسم یاد میشود، دارای پیامدهای بسیار سختی در زمینههای فرهنگی هستند به صورتی که سرزمینزدایی هر چند در نگاه یک اقتصاددان نولیبرال امری کاملاً بدیهی به نظر میآید که بر اساس اصل سود/ هزینه تعیین میشود و به عبارت دیگر سرمایهها به جایی میروند که با کمترین هزینه بالاترین سود را در کمترین زمان ممکن ایجاد کنند، ولی در حوزه فرهنگی روابط و پیامدها نمیتوانند به این سادگی باشند. جا به جایی انسانها و کالاها دارای پیامدهایی هستند که مدیریت آنها نمیتواند به آسانی انجام پذیرد. مهاجرتهای گستردهای که به دلیل کمبود نیروی کار در اروپای پس از جنگ جهانی دوم انجام شد و نتیجه آن ورود فرهنگهایی کاملاً بیگانه و دور به این کشورها بودند از یک سو و ورود کالاها و سیستمهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و حتی ورود برخی از اندیشهها و مدلهای رفتاری از کشورهای توسعه یافته به کشورهای جهان سوم و بر عکس، تاکنون پیامدهایی داشتهاند که حتی خوشبینانهترین باورها در مثبت بودن تکثرگرایی فرهنگی (پولیکار، 2003: 231-226) نمیتوانند نگرانی خود را درباره آنها پنهان کنند؛ زیرا پیچیدگی یافتن هر چه بیشتر جوامع انسانی از لحاظ فرهنگی و خارج شدن آنها از کنترلها و مدیریتهای فرهنگی - سیاسی و غیره بلافاصله در همه حوزههای جامعه اثرات منفی خود را بروز میدهد و برای مثال سبب پدید آمدن امواج بیگانهترسی و نفرتهای نژادی قومی و یا فرایندهای جماعتگرایانه افراطی میشود؛ بنابراین سرزمینزدایی میتواند آرمانی زیبا و شاید نتیجهای گریزناپذیر در انقلاب اطلاعاتی باشد ولی در عمل باید توجه داشت که هنوز فاصله بسیار زیادی با همگرایی فرهنگها و مبادلهای سالم و سازنده و پویا و شکوفا میان آنها دارد.
پینوشتها:
1. Gilles Deleuze.
2. Ph. Guettari.
3. territoriality.
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}