فرایند شبهوندشدگی در زبان فارسی
مهرداد نغزگوی کهن، شادی داوری
چکیده
دستوریشدگی، فرایند تکوین اجزاء نقشی از اجزاء واژگانی است. از آنجا که اجزاء نقشی، مفاهیمی بسیار کلی و انتزاعی دارند، تغییر در معنا، یکی از مهمترین عوامل مؤثر در این فرایند قلمداد میگردد. بسیاری از متخصصین دستورشدگی بر این باورند که تغییر معنا در دستوریشدگی از نوع تغییر استعاری است؛ بدین معنا که کلمات با معنای عینی برای بازنمودن مفاهیم انتزاعی به کار گرفته میشوند. چنین تحولی در معنا، براساس تغییر حوزههای مفهومی، از جمله زمان، مکان، شخص، شیء، و کیفیت صورت میگیرد. مفهومسازی حوزههای انتزاعی براساس حوزههای عینی به ایجاد صورتهای زبانی جدید برای بیان مفاهیم دستوری میانجامد. در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که در ساخت بعضی از کلمات مرکب، اجزاء واژگانی با تغییر استعاری در معنا، عملکردی شبیه به وندها از خود به نمایش میگذارند؛ بدین معنا که با انتزاعیتر شدن به وسیلهی بسط استعاری، ویژگیهای مخصوص وندها، چون زایایی و پیشبینیپذیری را کسب میکنند. در این تغییر ما با نوعی گذار از حوزهی واژگان به حوزهی دستور رو به رو هستیم. به عبارت دیگر، فرایند دستوریشدگی موجب تغییر عنصر واژگانی و تبدیل آن به عناصر شبهوند میشود.مقدمه
ترکب و اشتقاق از جمله امکانات مهم واژهسازی در زبان هستند. در ترکیب، از به هم پیوستن دو یا چند کلمه به یکدیگر واژهی جدیدی ساخته میشود و در اشتقاق از رهگذر وندافزایی، واژهسازی صورت میگیرد. در زبان فارسی، بخش عمدهای از واژههای جدید از طریق ترکیب ساخته میشود؛ به عبارت دیگر، ترکیب در حوزهی ساختن واژهی فارسی، فرایندی زایا قلمداد میشود.با اتخاذ دیدگاهی هم درزمانی (1) در مییابیم که بسیاری از اجزای واژگانی کلمات مرکب که به حوزههای شناختی مشخصی تعلق دارند، با از دست دادن معنای قاموسی خود، دستخوش چند معنایی میشوند و با کسب معنایی استعاری یا طرحوارهای در حال گذر از واژگان به دستور هستند. این پدیده، یعنی تحول واژگان با ویژگیهای معنایی خاص به امکانات دستوری معینی که میتواند در اثر پدیدهی بسط استعاری به وقوع بپیوندد، در چارچوب فرایند کلی دستوری شدگی قابل بررسی است. در دستوری شدگی، تکوین تدریجی وندها از رایجترین تغییرات در زبان است. علیرغم آن که این تکوین بیشتر در رابطه با وندهای تصریفی بیان شده است، ولی برخی از متخصصان، وندهای اشتقاقی را نیز محصول دستوریشدگی میدانند (مثلاً رک. هاپر و تراگوت، 2003 : 40). البته لازم به ذکر است که قائل شدن بر تدریجی بودن تغییرات، پیامدهای بسیار مهمی را در بردارد که براساس آن قطعی بودن تمایز بین مقولات به زیر سؤال میرود. این امر را میتوانیم در مدلهایی که بعضی از زبانشناسان در مورد تغییرات زبانی ارائه کردهاند، مشاهده کنیم. مثلاً دنیسون (2001) بر آن است که تغییرات تدریجی باعث میشوند هیچ برش ناگهانی و قاطع میان دو مرحله از تغییر نداشته باشیم. برطبق این دیدگاه، مرزی قاطع برای جدانمودن مقولههای زبانی در حال گذار وجود ندارد و این شرایط، مفهومی از طیف را به ذهن متبادر میسازد. براین اساس، دستوریشدگی در قالب یک طیف به وقوع میپیوندد و همانطور که گفتیم یک مقوله به طور ناگهانی به مقولهی دیگر تبدیل نمیشود. بنابراین همواره میتواند شاهد اجزایی بود که بر روی محور تغییرات مقولهای اختلافات اندکی با یکدیگر دارند، یعنی با وجود انشقاق از منبع واژگانی و حرکت به سوی کسب ویژگیهای مقولهی جدید در یک ساخت مشخص، هنوز مشخصههای مقولهی پیشین خود را دارا هستند (برای توضیحات بیشتر رک. گیون 1975؛ نیز نغزگوی کهن 1387؛ الف، ب، 1389 هـ.). چنین تعبیری در مطالعات دستوریشدگی با نمودار زیرنیز نشان داده میشود (بوی 2002):
جزء واژگانی آزاد > جزء واژگانی آزاد – وند اشتقاقی > شبه دستوری > وند تصریفی
در این تحقیق نیز بر این امر تأکید میگذاریم و نشان میدهیم اجزای واژگانی مورد نظر در مرحلهی گذار تدریجی از یک جزء واژگانی مستقل به وند اشتقاقی هستند، ولی هنوز به طور کامل خصوصیات وندهای اشتقاقی را کسب نکردهاند و به عبارت دیگر آنها شبهوند (2) هستند. در واقع، با توجه به دادههای زبان فارسی، در پی پاسخ به این پرسشها هستیم که : 1) آیا بسط استعاری برخی از اجزاء واژگانی کلمات مرکب در زبان فارسی منطبق بر پیوستار جهانی وقوع بسط استعاری است یا نه؟ 2) آیا تغییر معنای یک کلمه میتواند به تغییر ویژگیهای صرفی آن واژه منجر شود؟ 3) آیا چنین تغییراتی بین مقولهای را میتوان با مراحل جهانی دستوریشدگی نمایش داد؟
در اینجا برای پاسخ به این سؤالات، علاوه بر استفاده از رویکرد دستوریشدگی، آموزههای دستورشناختی را نیز مدنظر قرار دادهایم، زیرا در تغییرات مورد نظر بسط استعاری نقش مهمی را ایفا میکند و همانطور که میدانیم، استعاره، نقطهی تلاقی دستوریشدگی با مطالعات شناختی محسوب میشود. شواهد مورد استفاده در این مقاله به طور عمده از فرهنگ لغات فارسی سخن گردآوری شده است.
1. بسط استعاری و دستوریشدگی
اصطلاح دستوری شدگی در دو معنا به کار میرود. در معنای اول ناظر بر چارچوبی برای مطالعهی تغییرات زبانی است، و در معنای دوم برای اشاره به فرایند این تغییر مورد استفاده قرار میگیرد. اگر زبان را نه صرفاً ساختی در خلأ، بلکه نظامی از رفتارهای اجتماعی تغییرپذیر مبتنی بر حوزههای شناختی قلمداد کنیم، در مییابیم که دستوریشدگی، فرایندی ملازم با عوامل شناختی معنایی است. این فرایند، بازتاب ظرفیت مقولهسازی انسان برای مفاهیم انتزاعی و دستوری به صورت مفاهیم عینی و واقعی است. معنای استعاری حاصل، نه از طریق بافت، بلکه تنها از راه تحلیل شباهت مفاهیم پیشین و جدید، و قیاس قابل دسترسی است. چنین رویکردی، برخلاف نگاه سنتی به تغییرات، معنایی است و چنین تغییراتی را فاقد قواعد و محدودیتهای معین و کاملاً تصادفی نمیداند. مطالعات اخیر در حوزهی تغییرات معنایی در چارچوب دستوریشدگی حاکی از آن است که مفاهیم معنایی – مفهومی برای تحول به مفاهیم دستوری، روالی کاملاً منسجم و به دور از هرگونه آشفتگی و بینظمی را طی میکنند. تراگوت (1985) بر این باور است که تمام تغییرات معنایی که به زایش مفهومی دستوری منجر میشوند، در نتیجهی تعداد محدودی از فرایندها از جمله استعاره (3) و مجاز (4) روی میدهند. از این مجموعه فرایندها، استعارهی در مرکز توجه این پژوهش قرار دارد. در نظریهی استعارهی مفهومی لیکاف و جانسون (1980)، استعاره نه فقط ویژگی زبان ادبی، بلکه ماهیت تفکر و ذهن قلمداد گردید. در این نظریه، ساختار مفهومی بر اساس نگاشتهای بین حوزههای شناختی شکل میگیرد. منظور از نگاشت، تطبیق ویژگیهای دو حوزهی شناختی است که در قالب استعاره به همدیگر نزدیک شدهاند (رک. راسخمهند 1389: 50). مطالعهی همسانی این فرایند در بسیاری از زبانهای غیر هم خانوادهی دنیا، این حقیقت را برای ما آشکار میکند که خلق استعاره مبتنی بر طرحوارههای شناختی انسان است و از اینرو پدیدهای جهانی محسوب میگردد. در این نگرش شناختی، استعاره، فقط ابزار آفرینش ادب محسوب نمیگردد، بلکه پدیدهای لاینفک از زبان روزمره است که نقشی بنیادین در روند اندیشه و مقولهسازی انسان از جهان خارج برعهده دارد.بسط استعاری که از جمله تغییرات معنایی تأثیرگذار در فرایند دستوریشدگی یا تغییرات معانی قاموسی به دستوری است، تعمیمی دربارهی حوزههای مقصد و منبع است. براین اساس همواره جهت بسط معنی از حوزههای ملموس و عینی به حوزههای مجرد و ذهنی با حفظ مشابهتها است. دستوریشدگی کلمات مربوط به اعضای بدن و تبدیل آنها به حروف اضافه، نمونهای چنین بسط استعاری است (نغزگوی کهن و راسخمهند 1391). بنابراین، کاربرد حوزههای مفهومی عینی به جهت بیان حوزههای مفهومی انتزاعی، گامی در جهت بسط استعاری است. در این رابطه میتوان به تعمیمی از استعارهی لیکاف (1993) اشاره کرد که طبق آن «حوزهی مقصد، حوزهی مبدأ است»؛ یعنی ابتدا حوزهی مقصد که به واقع میخواهیم از آن صحبت کنیم به دست داده میشود، سپس حوزهی مبدأ که براساس آن به ویژگیهای حوزهی مقصد اشاره میشود، آورده میشود (راسخمهند 1389: 55).هاینه و همکاران (1991 : 46) پیوستار وقوع بسطهای استعاری را که در حوزههای مفهومی معینی اتفاق میافتند به ترتیب زیر میدانند (لازم به ذکر است که در فرایند بسط استعاری ممکن است تنها یک بخش از این پیوستار تحقق یابد).
شخص > شیء > فرایند > مکان > زمان > کیفیت
نمودار بالا مبین این حقیقت که از مفهوم عینی شخص یا اعضای بدن میتوان برای بیان مفهوم انتزاعی مکان، زمان یا کیفیت استفاده کرد، مانند پای سفره، سر ساعت دو و جز آن.
اگر این تغییرات معنایی در جهت کاهش ویژگیهای واژگانی و کسب ویژگیهای دستوری باشد، میتوان این تغییرات را دستوریشدگی نامید. در خصوص مثالهای فوق مشاهده میشود که نام اعضای بدن، به عنوان عینیترین حوزهی شناختی انسان، با بسط استعاری به پیش اضافهی مکان و زمان که واحدهای دستوری زبان هستند، تبدیل شدهاند. البته باید توجه کرد که در زبان فارسی هیچ پیش اضافهای نیست که از اعضای بدن به وجود آمده باشد و تنها معنای زمانی داشته باشد. به عبارتی، این بسط ابتدا به حوزهی مکان و سپس به حوزهی انتزاعی زمان متصل میشود (نغزگوی کهن و راسخمهند 1391). براین اساس، بسط استعاری نقش مهمی در ایجاد امکانات دستوری دارد. در این راستا، در ادامه این مقاله با بررسی کلمات مرکب در زبان فارسی، به اهمیت نقش بسط استعاری در تحول تکواژ آزادواژگانی به شبهوند که شاهدی از فرایند دستوریشدگی است، بیش از پیش پی میبریم.
2 بسط استعاری در کلمات مرکب
کلمهی مرکب کلمهای است که از ترکیب اجزاء آزاد واژگانی تفکیکپذیر به وجود آمده باشد (هماوند 2011 : 203). در دستور شناختی، عناصر واژگانی از حیث محتوای معنایی غنیتر از عناصر دستوری هستند (لانگاکر 1987 : 19). بنابراین، اگر در روند تغییرات زبانی با شواهدی دال بر فاصله گرفتن جزء واژگانی از معنای اصلی خود روبهرو شویم، میتوانیم توقع تغییر جزء مورد نظر به سمت جزء دستوری را نیز داشته باشیم. همانگونه که پیشتر ذکر شد، این فرایند، یعنی حرکت از حوزهی واژگان به سمت حوزهی دستور را دستوریشدگی مینامیم. با بررسی کلمات مرکب زبان فارسی، مشاهده میشود که برخی از اجزای واژگانی در ساخت چنین کلمات مرکبی، از معنای عینی خود فاصله میگیرند و برای بازنمایی مفهومی انتزاعیتر به کار گرفته میشوند. این فرایند که بسط استعاری نامیده میشود، کلمه را به سمت حیطهی دستور (که نسبت به واژگان، حیطهی مفاهیم کلیتر و انتزاعیتر است) هدایت میکند. در این مسیر، کلمه در معرض تحول به ونداشتقاقی قرار میگیرد، به عبارت دیگر، دستوری میشود. بسط استعاری که در کلمات مرکب موجب ساخت واژهشدگی کلمه میشود، عموماً در رابطه با استعارههای خودکار شده محقق میگردد، یعنی با وجود آن که انسان، جهان پیرامون خود را از طریق مفاهیم استعاری مقولهبندی میکند، اما بسیاری از این مفاهیم جسمی شده را با دیگران به اشتراک میگذارد و آنها را به مفاهیمی پیشیبینیپذیر و زایا تبدیل مینماید؛ یعنی به سمت خروج از حوزهی واژگان و دستوری شدن هدایت میکند. به همین دلیل کلمه در مسیر ساخت واژهشدگی قرار میگیرد. نمونهای از این تحول را میتوان در تغییر واژههای «کده»، «مان» و «سان» (5) مشاهده کرد. «کده» که به صورت تکواژ واژگانی آزاد در مفهوم «خانه» (حوزهی مفهومی مکان عینی) به کار میرفته است، امروزه در حوزهی مفهومی مکان انتزاعی، به صورت وند اشتقاقی درآمده است. کلمهی «مان» نیز در متون فارسی به تنهایی و با معنای «خانه و میهن» به کار رفته است. فردوسی نیز در شاهنامه این کلمه را مستقلاً استعمال کرده است:
چو آمد بر میهن و مان خویش*** ببردش به صد لابه مهمان خویش
اما امروزه «مان» تنها به شکل پسوند اشتقاقی در حوزههای مفهومی انتزاعی مکان («ساختمان»)، فرایند («زایمان») و کیفیت («شادمان») به کار میرود. «سان» نیز در فارسی امروز عموماً به شکل وند اشتقاقی با مفهوم انتزاعی «کیفیت» درآمده است. به عبارت دیگر، در گذر زمان، تغییر در معنای استعاری به تغییر کامل در استقلال صرفی واژه منجر شده است. در اینجا با مواردی از دستورشدگی رو به رو هستیم که به آن ساختواژیشدگی میگویند. در این راستا، کلماتی نیز مشاهده میشوند که دچار این تغییر معنایی شدهاند، ولی هنوز استقلال صرفی خود را از دست ندادهاند؛ در نتیجه بسیاری از متخصصان، به چنین سازههایی که در پیوستار بین کلمهی آزاد و وند اشتقاقی قرار گرفتهاند، وند میگویند (اولین 2000). با توجه به شواهد موجود، به نظر میرسد این تحول در ساختمان کلمات مرکب فارسی نیز تأثیرگذار است. فرایند بسط استعاری در برخی از کلمات موجود در ترکیب که به حوزههای مفهومی مشخصی تعلق دارند و از بسامد بالایی در ساخت کلمات مرکب برخوردارند، موجب به کارگیری این کلمات در معانی انتزاعیتر میشود و به آنان خصوصیات شبهوندی میبخشد. کشانی (1371 : 62) به تعدادی از این موارد تحت عنوان پسوندوارههای فعلی و اسمی اشاره کرده است. او در بررسی خود بر عملکرد و نقش آنها تأکید میکند و حدود صد واژه را که در زبان فارسی در نقش پسوندواره مشتقسازی میکنند، ارائه میدهد. در این پژوهش نیز، براساس پیوستار بسط استعاری هانیه و همکاران (1991)، به بررسی کلماتی میپردازیم که متعلق به حوزههای مفهومی شخص، شیء، مکان، زمان و کیفیت هستند و هر یک در ساختار کلمات مرکب برای بیان حوزهی مفهومی انتزاعیتری به کار میروند. و نقش شبهوندی مییابند. این شبهوندها هنوز در زبان فارسی، به صورت آزاد و با معانی اصلی خود به کار میروند؛ همین مطلب نشان دهندهی یکی از اصول دستوریشدگی، یعنی انشقاق است. انشقاق (6) ناظر بر کاربرد و همزیستی صورت اولیه اصلی با صورت دستوریشده است. البته روشن است، این همزیستی با معناهای متفاوت در بافتهای زبانی مختلف صورت میگیرد. ثبات (7) نیز که یکی دیگر از ویژگیهای دستوریشدگی است بر وجود بقایایی از معنای اولیه در جزء دستوری شده دلالت میکند (برای توضیحات بیشتر در مورد اصول و ساز و کارهای دستوریشدگی رک. هاپر 1991 و نغزگوی کهن 1389 ج). شواهد نشان میدهند که این دو اصل در مورد اجزاء کلمات مرکب مورد نظرما صدق میکنند.
3 تحلیل دادهها
در این قسمت به بررسی دادههای پژوهش میپردازیم. در این راستا، به تفکیک، حوزههای مفهومی شخص، شیء، فرایند، مکان، زمان و کیفیت را مورد بررسی قرار میدهیم.3-1 حوزهی مفهومی شخص
در این قسمت آن دسته از کلمات مرکبی را مورد مطالعه قرار میدهیم که یکی از اجزای سازندهی آنها، کلماتی در حوزهی مفهومی شخص (اعضای بدن انسان و حیوانات، با مشخصهی مشترک جانداری) است.استاجی (1386) از جمله محققان ایرانی است که به مواردی از تبدیل اعضای بدن به حروف اضافه اشاره کرده است، البته مواردی را که وی ذکر میکند جامع نیست و همهی حروف اضافهای را که در اصل عضو بدن بودهاند در بر نمیگیرد. وی تنها به «روی»، «پشت»، «پهلو»، «میان»، «کمر»، «بغل»، و «سر» اشاره میکند، اما نغزگوی کهن و راسخمهند (1391) فهرست کاملتری ازاین مجموعه را ارائه کردهاند. در این مقاله نیز ما به نام برخی از اعضای بدن، که با معنایی استعاری در بافت کلمهی مرکب به کار رفتهاند، اشاره میکنیم. همانطور که پیشتر گفته شد، این تغییر معنایی میتواند موجب شود واژهی قاموسی خصوصیات دستوری بیشتری کسب کند؛ یعنی براساس نمودار دستوریشدگی باعث تحول واژهی آزاد به کلمهی دستوری شود. این بدان معناست که در بافت کلمهی مرکب، گویشور میتواند از کلمهی مزبور، برداشتی با معنایی انتزاعیتر و در نتیجه کلیتر از معنای اصلی خود کلمه داشته باشد. به اعتقاد هاینه و همکاران (1991)، حرکت از دنیای واقعی، یعنی دنیای پدیدههای ارجاعپذیر و کنشهای جنبشی، به دنیای زبان و گفتمان، یعنی دنیای پدیدههایی که موجودیت خویش را تنها در حیطهی زبان مییابند، زیربنای استعاری شدن است، چرا که در ارجاع به دنیای حقیقی، معنای این واحدهای استعاری، معنایی غیرحقیقی است. در شروع این تحول، بر اساس اصل انشقاق، واژه به صورت آزاد با هر دو معنای اصلی و استعاری خود در زبان به کار میرود، ولی با گذشت زمان، معنای اصلی خود را از دست میدهد و تنها با معنای کلی و دستوری خود به کار میرود. این تحول ممکن است با از دست رفتن آزادی صورت کلمه و مقولهزدایی نیز همراه شود و کلمه ابتدا به شبهوند و بعد به وند اشتقاقی تبدیل شود.
یکی از مهمترین حوزههای مفهومی، حوزهی مفهومی شخص است که عینیترین حوزهها قلمداد میگردد. ما در این راستا، کلماتی را که ناظر بر اعضای بدن، و حیوانات هستند، لحاظ نمودهایم. هر دو اینها دارای مشخصهی جانداری هستند و با معنای استعاری خود در ترکیبات شرکت میکنند، اما چون تمامی این کلمات همانند واحدای دستوری، با مفاهیمی بسیار کلیتر از مفهوم واژگانشان در ترکیبات شرکت میکنند، آنان را در حال گذار به وند اشتقاقی میدانیم. این مفاهیم علاوه بر خصوصیت عام، دارای پیشبینیپذیری هستند و مانند وندها از زایایی برخوردارند. در زیر به پربسامدترین این موارد میپردازیم:
3-1-1 مرد
در زبان فارسی بر جنس نرینه دلالت دارد، اما در ترکیبات میتواند با معنای کلی «کیفیت انسانی» بدون مؤلفههای ارجاعی جنس زیستشناختی به کار رود و حالت شبهوند داشته باشد. تا حدود زیادی این معنا برای گویشور زبان فارسی، زایا و قابل پیشبینی است و خود نیز به شکل فعال میتواند از این کلمه به عنوان وند استفاده کند و جملهی جدید بسازید:مردافکن، جوانمرد، عالیمرد، ابرمرد، نیکمرد، پایمردی و جز آن.
فضای مفهومی (عینی) شخص > فضای مفهومی (انتزاعی) کیفیت
مرد - انسان
3-1-2 سر
با معنای ارجاعی بر عضوی از بدن دلالت دارد، اما در ترکیبات میتواند با معنای استعاری «راس، بالا» در حوزهی مفهومی مکان انتزاعی شرکت کند:سردفتر، سرنگهبان، سرپرستار، سرتیپ، سرچشمه، سرآغاز، سرهنگ، سردسته، سرباز، سرگروه، سرشیر و جز آن.
حوزهی مفهومی (عینی) شخص > حوزهی مفهومی (انتزاعی) مکان
سر - رأس3-1-3 گردن
به قسمتی از بدن انسان اشاره دارد که ارتباط میان دو بخش فوقانی و تحتانی بدن را برقرار میکند، به عبارتی نگهدارندهی سر یا رأس بدن است. این وضعیت خاص آناتومیک، نوعی خصوصیت قدرتمندی به این عضو میبخشد، بنابراین در ترکیبات میتواند در حوزهی انتزاعی کیفیت با مفهوم «قدرت» واژهسازی کند.گردنفراری، گردنکش، گردن شکسته، گردن کلفت، گردن نهادن و جز آن.
حوزهی مفهومی (عینی) شخص > حوزهی مفهومی (انتزاعی) کیفیت
گردن - قدرت
3-1-4 دل
دل در زبان فارسی در هر دو معنای ارجاعی عضو قلب و عضو شکم به کار میرود، اما بسیاری از ترکیبات، این کلمه بر اثر بسط استعاری، برای بیان مفهوم انتزاعیتر «روح» و «جان» به کار گرفته میشود، از مثالهای زیر چنین استنباط میشود که حتی در درون یک حوزهی مفهومی، مانند شخص هم میتوان به طیفی از انتزاع مفاهیم دست یافت:دلتنگ، دلشاد، دلمرده، دلفریب، دل آزار، دلگرم، دلسرد، دلنازک، دلشکسته، دلدار، دلبر، دلآرام و جز آن.
حوزهی مفهومی (عینی) شخص > حوزهی مفهومی (انتزاعی) شخص
دل - جان
3-1-5 پا
در مقام پایینترین عضو بدن برای بیان مفهوم انتزاعی مکان و در مقام عضوی که وظیفهی تحمل وزن بدن را بر عهده دارد، برای بیان کیفیت مقاومت و پایداری به کار میرود:پاتختی، پادری، پادرختی و جز آن.
حوزهی مفهومی (عینی) شخص > حوزهی مفهومی (انتزاعی) مکان
پا - پایین
پایدار، پایگاه، پایبست، پای بند، پایمردی، پافشاری و جز آن.
حوزهی مفهومی (عینی) شخص > حوزهی مفهومی (انتزاعی) کیفیت
پا - مقاومت
3-1-6 جگر
کبد یا جگر عضوی است که از لحاظ ویژگیهای زیستشناختی از جمله پرخونی به قلب تشبیه میشود. حتی در برخی از آزمونهای پزشکی مشاهده شده که این دو عضو هر دو مواد یکسانی را جذب میکنند. در حوزهی زبان نیز «جگر» به مفهومی شبیه «قلب» یا مفهوم انتزاعیتر «جان و روح» به کار میرود:جگر گوشه، جگرخراش، جگرسوز، جگردار، جگربند (فرزند)، جگرآور و جز آن.
حوزهی مفهومی (عینی) شخص > حوزهی مفهومی (انتزاعی) جان
جگر - جان
3-1-7 دهان
دهان در مقام عضوی که عمل سخن گفتن را بر عهده دارد، در ترکیبات میتواند بر فرایند سخن گفتن دلالت کند، یعنی برای بیان حوزهای انتزاعی به کار گرفته شود:فراخ دهان، بددهان، شکردهان، گشاده دهان، شیرین دهان، هرزه دهان و جز آن
حوزهی مفهومی (عینی) شخص > حوزهی مفهومی (انتزاعی) فرایند
دهان - سخن گفتن
حوزهی مفهومی دیگران که در این پژوهش براساس اشتراکِ مشخصهی جانداری، تحت حوزهی شخصی بررسی شده است، حوزهی اسامی حیوانات است. در این حوزه نیز اسامی برخی از حیوانات (که در فرهنگ فارسی زبانان به ویژگیهای خاص منتسب میشوند) تحت بسط استعاری قرار میگیرند؛ بدین مفهوم که برای بیان کیفیت انتزاعی مورد نظر از این حوزهی عینی استفاده میشود. به مرور زمان در ترکیباتی که از این اسامی استفاده شده است، معانی ارجاعی تهی شده و این اسامی همانند وندها معانی کاملاً قابل پیشبینی و انتزاعی را به شنونده منتقل میکنند. دو مورد از این اسامی به شرح زیر است:
3-1-8 شیر
این کلمه در معنای ارجاعی خود بر حیوانی قدرتمند از دستهی گربهسانان دلالت میکند، اما در ترکیبات از معنی عینی خود در ارجاع به نوع حیوان تهی شده و تنها برای بیان حوزهی انتزاعی کیفیت «شجاعت» به کار میرود؛ به عبارت دیگر، این جزء در واژهسازی، دیگر نه در معنای اصلی خود، بلکه در هیئت شبهوند با یک معنای دستوری عام و قابل پیشبینی مورد استفاده قرار میگیرد؛ بدین معنا که شنوندهی فارسیزبان، حتی اگر از قبل کلمهی شیرمعلم رادر واژگان خود نداشته باشد، چون مفهوم انتزاعی «شجاعت» را از مؤلفهی شیر به صورت استعارهی خودگار در حوزهی شناخت خود مقولهبندی کرده است، مفهوم این ترکیب را به راحتی در مییابد. این برداشت درست مانند درک مفهوم «دارا بودن» در هر کلمهای است که پسوند «- مند» در آن به کار رفته است. زایایی و پیشبینی پذیری این کلمات در اثر بسط استعاری روی میدهد و آنان را در طبقهی وندها قرار میدهد، مثل :شیرزن، شیرمرد، شیرپنجه، شیربچه، شیردل و جز آن.
حوزهی مفهومی (عینی) شخص > حوزهی مفهومی (انتزاعی) کیفیت
شیر - شجاعت
3-1-9 گاو
در ترکیب، میتواند معنای انتزاعی کیفیت «بزرگ بودن اندازه» را برپایهی مشابهت با معنای مبدأ به معنای مقصد منتقل کند، مانندگاو چشم، گاوزبان، گاومیش، گاو صندوق و جز آن
حوزهی مفهومی (عینی) شخص > حوزهی مفهومی (انتزاعی) کیفیت
گاو - بزرگ بودن
3-2 حوزهی مفهومی شیء
پس از حوزهی عینی شخص در پیوستار بسط استعاری، به حوزهی شیء میرسیم. در اینجا نیز میتوان به ریزطیفهای عینی (اجزاء ملموس، مثل کتاب) و انتزاعی (چیزهای ساختهی ذهن: کتابی که در ذهن نویسنده نوشته شده است) اشاره کرد. واژهی «خاک» یکی از واژههای عینی است و در این حوزه، متعاقب بسط استعاری در حال گذار به وند اشتقاقی است:3-2-1 خاک
واژهی «خاک» در ترکیبات، برای بیان حوزهی انتزاعی مکان و در اشاره به «پایینترین سطوح مکانی» به کار میرود. این بسط استعاری براساس شناخت انسان از جایگاه این عنصر در طبیعت اتفاق میافتد.به نظر میرسد پس از بهکارگیری این واژه برای بیان حوزهی انتزاعی مکان، واژه برای بیان حوزهی انتزاعیتر کیفیت (پایین بودن) به کار گرفته میشود:خاکزاد، خاکمال، خاکنشین، خاکنهاد و جز آن
حوزهی مفهومی (عینی) شیء> حوزهی مفهومی (انتزاعی) مکان > حوزهی مفهومی (انتزاعی) کیفیت
خاک -پایین -پایین بودن
3-3 حوزهی مفهومی فرایند
حوزهی مفهومی فرایند حوزهای است که بر افعال دلالت دارد. این افعال میتوانند طیفی از عینیترین معانی تا انتزاعیترین معانی را تشکیل بدهند. مثلاً، فعل «گرفتن» در زبان فارسی، مستلزم انجام عملی عینی است: کتاب را از استادم گرفتم، اما از همین فعل، برای بیان مفهوم انتزاعی نمود آغازی نیز استفاده میشود: بگیرید بخوابید (نغزگوی کهن، 1389 د). از آن جا که در ساخت کلمات مرکب از افعال (زماندار) استفاده نمیشود، بنابراین از این حوزه در پژوهش حاضر نمونهای به دست داده نخواهد شد. کلمات مرکبی که با ریشههای فعلی ساخته میشوند، مثل: نکوداشت، دیرکرد، صندوقدار، تببر و جز آن، به دلیل پیچیدگیهای معنایی و صرفی، پژوهشی جداگانه را میطلبند و از این تحقیق کنارگذاشته شدهاند.3-4 حوزهی مفهومی مکان
در پیوستار جهانی بسط استعاری، میزان انتزاعی بودن حوزههای مفهومی امری نسبی محسوب میگردد. حوزهی مفهومی مکان در این پیوستار نسبت به حوزهی شخص و شیء، انتزاعیتر و نسبت به زمان و کیفیت، عینیتر است. چنین برداشتی از مفهوم پیوستار، تدریجی بودن تغییر در انتزاع بین حوزهها را نشان میدهد، اما همانطور که پیشتر در حوزهی مفهومی شخص مشاهده شد، ما با درجاتی از تغییر تدریجی درون حوزهای نیز مواجهایم. به این معنا که در داخل یک حوزهی مشخص مفهومی، شاهدگذار از مفهومی عینیتر به مفهومی انتزاعیتر هستیم. شواهد حاکی از آن است که در حوزهی مفهومی مکان، با پیوستاری از تحول از مکان عینی به مکان انتزاعی رو به رو هستیم. استفاده از کلمات «خانه» و «سرا» در ترکیباتی که امروزه نقشی شبهوندی دارند، مبین چنین تغییر درون حوزهای است:3-4-1 خانه، سرا
در حوزهی مفهومی مکان، کلمات «خانه» و «سرا» بر «مکان عینی» دلالت دارند، ولی هر دو در مفهومی عامتر، برای بیان حوزهی مفهومی «مکان انتزاعی» مورد استفاده قرار میگیرند:کتابخانه، مریضخانه، سربازخانه، زورخانه، سفرهخانه، دیزیسرا، دانشسرا، مهمانسرا، ماتمسرا، محنتسرا و جز آن
حوزهی مفهومی (عینی) مکان > حوزهی مفهومی (انتزاعی) مکان
خانه، سرا -مکان
در این حوزه، «پس» و «پیش» نیز برای بیان حوزهی مفهومی زمان و حوزهی کیفیت به کار گرفته میشوند. این کلمات در مسیر وندشدگی قرار دارند:
پس: پسپریروز، پس فردا.
پیش: پیشگو، پیش درآمد، پیش آگهی، پیش آمد و جز آن.
حوزهی مفهومی (عینی) مکان > حوزهی مفهومی (انتزاعی) زمان
گاه، پس و پیش-زمان
پس: پسروی، پس رفت
پیش: پیشروی، پیشرفت و جز آن
حوزهی مفهومی (عینی) مکان > حوزهی مفهومی (انتزاعی) کیفیت
پس و پیش کیفیت
3-5 حوزهی مفهومی زمان
در پیوستار بسط استعاری، حوزهی مفهومی زمان، نسبت به حوزهی کیفیت از درجهی انتزاع کمتری برخوردار است. اما به نظر میرسد، حوزهی زمان، انتزاعیترین حوزه است و هیچ مفهوم عینی در این حوزه وجود ندارد که بر «زمان» دلالت کند. در ادامه نشان خواهیم داد که حوزهی کیفیت نیز همانند دیگر حوزهها از ریزطیفهای عینی و انتزاعی تشکیل شده است. این شیوهی نگرش عمیقتر به اجزای پیوستار بسط استعاری، گویای این حقیقت است که همواره استفاده از یک حوزهی عینی برای بیان یک حوزهی انتزاعیتر، مستلزم توجه به این ریز طیفهاست. مثلاً از حوزهی مفهومی (عینی) شخص (اعضای بدن: مثل «سر») برای بیان مکان انتزاعی (بالا) استفاده میشود، ولی برای بیان مکان عینی، مانند اتاق، استفاده نمیشود. از اینرو با بسط استعاری، حوزهی مفهومی زمان، تنها میتواند برای بیان حوزهی کیفیت انتزاعی به کار رود و نقش شبهوند را بر عهده بگیرد. واژهی «سال» که بر واحدی از زمان دلالت دارد، در ترکیبات، کیفیت انتزاعی «سن» را بیان میکند:سالخورده، سال دیده، کهن سال، خردسال، میان سال و جز آن.
حوزهی مفهومی (انتزاعی) زمان > حوزهی مفهومی (انتزاعی) کیفیت
سال - سن
3-6 حوزهی مفهومی کیفیت
حوزهی مفهومی کیفیت، همانند مکان، دارای زیر مجموعههای عینی و انتزاعی است. رنگها به عنوان خصوصیت ملموس، در معرض بسط استعاری و دستوریشدگی قرار میگیرند و به تدریج به وند تبدیل میشوند. در اینجا نیز با نمونهای از وجود دو زیر مجموعهی عینی و انتزاعی در درون یک حوزه مواجه هستیم، یعنی از یک کیفیت عینی به یک کیفیت انتزاعی میرسیم. به نظر میرسد از میان رنگهای موجود «سیاه»، «سفید»، «تیره» و «روشن» به عنوان عامترین و بینشانترین رنگها در معرض این فرایند قرار میگیرند. این پدیده در بسیاری از فرایندهای دستوریشدگی که در زبانهای دنیا اتفاق میافتد مشاهده میشود. مثلاً از انواع افعالی که بر رخداد حرکت دلالت میکنند، در تمام زبانهای دنیا، افعال «رفتن» و «آمدن» که بینشانترین این افعال هستند از رهگذر دستوریشدگی تبدیل به فعل معین شوند.3-6-1 سیاه و تیره
این دو رنگ در کلمات مرکب نه بر مشخصههای عینی رنگ سیاه، بلکه بر مفهوم انتزاعی کیفیت «تیرگی و شرایط نامطلوب» دلالت میکنند:سیاهبخت، سیاهروز، سیهدل، سیه روزگار، تیرهبخت، تیرهروز، تیرهدل و جز آن.
حوزهی مفهومی (عینی) کیفیت > حوزهی مفهومی (انتزاعی) کیفیت
رنگ سیاه - شرایط نامطلوب
3-6-2 سفید و روشن
سفید و روشن در ترکیبات، ناظر بر مفهوم انتزاعی «کیفیت مطلوب» است:پیشانیسفید، سفید بخت، روشن فکر، روشنضمیر و جز آن.
حوزهی مفهومی (عینی) کیفیت > حوزهی مفهومی (انتزاعی) کیفیت
سفید و روشن شرایط مطلوب
علاوه بر رنگها، مزهها نیز به عنوان کیفیات عینی، در ترکیبات، برای بیان کیفیات انتزاعی به کار میروند، مثلاً «شور» برای بیان کیفیت نامطلوب و «شیرین» برای بیان کیفیت مطلوب مورد استفاده قرار میگیرند:
3-6-3 شور
شورچشم، شوربخت، شوربوم و جز آن.حوزهی مفهومی (عینی) کیفیت > حوزهی مفهومی (انتزاعی) کیفیت
شور - کیفیت نامطلوب
3-6-4 شیرین
شیریندهان، شیرین لب، شیرینسخن، شیرینکار، شیرین زبان و جز آن.حوزهی مفهومی (عینی) کیفیت > حوزهی مفهومی (انتزاعی) کیفیت
شیرین - کیفیت مطلوب
نتیجهگیری
در این مقاله، برخی از اجزاء کلمات مرکب در زبان فارسی را در مسیر تحول به وندهای اشتقاقی مورد بررسی قرار دادیم و دیدیم که این فرایند متضمن مفاهیم بنیادی دستوریشدگی، از جمله بسط استعاری، ثبات، انشقاق و مقولهزدایی است. سلسله مراتب جهانی بسط استعاری که در این مقاله از آن استفاده شد، پیامدهایی مهمی در ارتباط با دادههای زبان فارسی دارد. یکی از این پیامدها ارائهی نمونههایی از حرکت یکسویه از حوزههای عینی به حوزههای ذهنی و انتزاعی است. این فرایند متضمن مقولهسازی شناختی از مفاهیم مجرد براساس پدیدههای ارجاعی است. یکسویگی تغییرات معنایی دستوریشدگی، تنها حرکت از یک حوزهی عینی به سمت حوزهی انتزاعیتر، و نه خلاف این جهت را در بر میگیرد. اما پیامد دیگر که شاید مهمترین دستاورد این مقاله باشد، ارائهی نمونههایی از پیوستار درون حوزهای است که افزون بر شواهدی است که در مورد تغییرات بین حوزهای به دست داده شده است. این امر که ناظر بر وجود ریز طیفهایی در داخل یک حوزهی مفهومی مشخص از عینیت به انتزاع است، نیاز مبرم به تجدیدنظر در پیوستار جهانی بسط استعماری را آشکار میسازد.پینوشتها:
1. panchronic
2. attixoid
3. metaphor
4. metonymy
5. امروزه «سان» تنها در مفاهیم ارجاعی: «اینسان» و «آن سان» به کار میرود.
6. split
7. persistence
منبع مقاله :
نغزگوی کهن، مهرداد؛ داوری، شادی؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}