برداشت هاي سنتي ازآموزه ها و نمادهاي اسلام شيعي
برداشت هاي سنتي ازآموزه ها و نمادهاي اسلام شيعي
1. تقيه
2- غيبت
3- انتظار
شخصيت ها و وقايع تاريخي
5. مدارا و تسامح
تحول دروني تفکر اسلام شيعي در ايران
در واقع، در طول يکصد سال اخير، برداشت سنتي شيعه از بسياري مقولات و مفاهيم مذهبي به تدريج تغيير کرد. بخشي از اين تحول ناشي از آگاهي فکري مردم و بخشي مربوط به تحولات سياسي - اجتماعي جامعه بود، قسمتي نيز به نقش اجتهاد يعني ابزار مقطعي و ذاتي مذهب تشيع براي انطباق با تحولات تازه برمي گشت. حاصل اين تحول کنار گذاشتن رضايت به تقدير و سرنوشت و کشيده شدن به سوي مبارزه و عمل بود. (6)
نقش امام خميني رحمه الله و روند ايدئولوژيک شدن تشيع
مبناي اين تغييرات تفسير جديدي بود که امام راحل رحمه الله از مفاهيم ، آموزه ها و نمادهاي اسلام شيعي ارائه داد و تصويري از اسلام ترسيم کرد که ضد استعمار، ضدبي عدالتي و جهل، ضد تبعيض هاي طبقاتي و امپرياليسم بود. در واقع، قرائت ايشان از عناصر و آموزه هاي اسلام شيعي دست کم در برخي موارد، چهره اي ايدئولوژيک بدان بخشيد، به گونه اي که تمامي دقايق و عناصر آرماني، انساني و انقلابي ساير ايدئولوژي هاي سياسي - اجتماعي نوين و رهايي بخش را در خود انعکاس مي داد. در اين ايدئولوژي انقلابي، اسلام را به عنوان مکتبي توحيدي معرفي مي کند که غناي مفهومي و محتوايي آن تمامي زوايا و زمينه هاي زندگي انسان و شئون فردي، اجتماعي، مادي و معنوي او را در برمي گيرد. ايشان سياست را همنشين ديانت ساخت و هر دو را با سيمايي عرفاني زينت مي داد و در کنش اجتماعي، هر سه را در جايگاه نظريه ي راهنماي عمل نشاند. (7)
محورهاي اساسي اين ايدئولوژي عبارت بودند از: تأکيد بر ابعاد سياسي اسلام شيعي و جنبه هاي ضد استبدادي و ضد امپرياليستي آن، تأکيد بر مبارزه و پذيرش سختي و مشقات، ارائه ي تصويري تاريخي از حکومت اسلامي و تأکيد بر ضرورت تشکيل آن، پرهيز از تفرقه ميان مسلمانان و تأکيد بر وحدت ميان اهل سنت و شيعيان. (8)
نقش ديگر چهره هاي تأثير گذار بر روند ايدئولوژيک شدن تشيع
در اين قسمت، به طور خلاصه، به فعاليت ها و انديشه هاي دکتر علي شريعتي و استاد مرتضي مطهري مي پردازيم؛ دو چهره اي که در انقلاب ايران مؤثر بودند و نقش مهمي در روند ايدئولوژيک شدن مذهب داشتند:
الف. دکتر علي شريعتي: وي يکي از شخصيت هاي برجسته ي دانشگاهي بود که از اواخر دهه ي چهل و نيمه ي اول دهه ي پنجاه تصوير نوين مذهب را با نوشته ها و سخنراني هاي خود در حسينيه ي «ارشاد» تهران به مخاطبان خود، که بيشتر دانشجويان و جوانان روشن فکر بودند، ارائه مي داد. شريعتي تصويري از اسلام ارائه مي داد که ضد استعمار، بي عدالتي، جهل، تبعيض هاي طبقاتي و امپرياليسم بود. استدلال او اين بود که روشن فکران ايران بايد اسلام را از جزم گرايي برخي از روحانيون نجات دهند و آن را به سلاحي کارا عليه امپرياليسم و استثمار تبديل کنند. (9)
وي رسالت خويش را احياي تشيع به امثابه ي يک ايدئولوژي انقلابي مي دانست؛ يعني همان تشيع نخستين و علوي. از نظر او، تاريخ شيعه دو دوره ي کاملا منفک و جدا از هم را تجربه کرده است: دوره ي اول، که از قرن اول آغاز مي شود و تا اوايل صفويه ادامه دارد، دوره ي جنبش، حرکت و نهضت در برابر نظام خلافت حاکم بود. دوره ي دوم هم از زمان صفويه شروع شد. اما از اين دوره به بعد، تشيع به نظام و نهاد تبديل گرديد. (10)
شريعتي تشيع حرکت، جنبش و نهضت را «تشيع علوي» و تشيع نهاد و نظام را «تشيع صفوي» مي خواند. او معتقد بود: تشيع علوي در چهره ي سياسي اش، مکتبي ارائه مي دهد که رسالت جهاني اسلام را، که نجات بشريت، نفي تضاد طبقاتي و تبعيض نژادي و اجتماعي و سرانجام، کوشش در راه کسب رهبري حقيقي براي مردم و تحقق برادري و داد در زندگي اجتماعي است، به دوش مي کشد. (11)
او شيعه را حزبي تمام، تشيع را مکتب مبارزه، امامت و وصايت را رهبري انقلاب، تقيه را انضباطي تشکيلاتي و انتظار را مذهب اعتراض معرفي مي کرد و روح استبداد ستيزي، عدالت جويي، آزادي خواهي، اصلاح طلبي، ترقي خواهي، اخلاق و عرفان را در نسل جوان شکوفا ساخت و بدين سان، بر اقشار جوان و روشن فکر و همچنين گرايش آنان به اسلام شيعي انقلابي تأثير گذاشت و شور و شوقي در آنان ايجاد کرد که در جذب آنان به پيام هاي انقلابي امام خميني رحمه الله مؤثر بود. (12)
ب . استاد مرتضي مطهري: وي از جمله شخصيت هايي بود که اسلام را در ابعاد گوناگون فلسفي، عقيدتي، اخلاقي، حقوقي، اجتماعي و سياسي مي شناخت و با قلم، بيان و فعاليت هاي خود، به تبليغ و گسترش آن پرداخت. انديشه و مشي سياسي و اجتماعي شهيد مطهري از ايدئولوژي اسلامي و نحوه ي برداشت او از تعاليم اسلام ناشي مي شد و بدين روي، او را بايد مصلحي روحاني دانست که کوشش هايش در اين زمينه، خلاصه مي شد که مسلمانان بايد عظمت شايسته ي خود را باز يابند و اين مهم از نظر او، جز از راه اصلاح حکومت و روحانيت - يعني دو دستگاه رهبري و مذهبي - امکان پذير نبود. (13)
مبارزات عقيدتي و سياسي شهيد مطهري به صورت رسمي پس از سال 1342 آغاز شد. وي در مبارزه ي عقيدتي، در مجامع روشن فکران درباره ي مسائل اسلامي و آراء و نظريات جديد صحبت مي کرد و اين مبارزات پس از تأسيس حسينيه ي ارشاد اوج گرفت. در شيوه ي سياسي، مبارزه اش با حکومت نوعي تاکتيک هدفدار بود. وي در نوشته ها و گفتارهايش، پرخاشگر و متظاهر به انقلابي بودن شناخته نمي شد؛ زيرا معتقد بود: مبارزه بايد از روي نقشه ي صحيح و با تمهيد مقدمات همراه باشد تا به نتيجه برسد. مقدماتي که او در نظر داشت، پي ريزي اصول صحيح اسلامي براي انقلاب بود تا فکر اصيل اسلامي انقلاب حفظ شود. (14)
به هر حال، مي توان نقش شهيد مطهري را در فرايند ارائه اسلام مکتبي و بسيج منجر به انقلاب به شرح ذيل توضيح داد: طرح ايدئولوژي اسلامي، سازمان دادن به مجامع روشن فکر اسلامي، سازمان دادن به روحانيت مبارز، پيوند و ايجاد رابطه ميان روشن فکران مسلمان و روحانيان مبارز، ايجاد رابطه و وساطت بين امام و گروه هاي مبارز.
در مجموع، نوشته ها، آثار و فعاليت هاي استاد مطهري در شيوع گفتمان اسلام شيعي، مکتبي و در تمايل مردم، به ويژه اقشار جوان، به اسلام جامعه نگر تأثير مثبت گذاشت.
تحول برداشت هاي سنتي از آموزه هاي و نمادهاي اسلامي شيعي
1. تقيه
شهيد مطهري در اين باره مي نويسد:
(تقيه) مفهومي معقول و خردمندانه است که هم قرآن آن را تأييد مي کند و هم خرد. تقيه تاکتيک معقول به کار بردن در مبارزه براي حفظ بهتر و بيشتر نيروهاست. بديهي است که هر فردي، چه از نظر جانش، چه از حيث امکانات اقتصادي اش و چه از جهت اجتماعي اش، براي جبهه اي که در آن پيکار مي کند، يک نيروست، يک سرمايه است، و براي حفظ اين نيروها و سرمايه ها، بايد حداکثر کوشش به کار برده شود. (16)
بنابراين، از سوي انديشمندان اسلامي، تقيه به منزله ي ابزاري براي مبارزاتي مطرح شد. دکتر شريعتي در اين باره مي نويسد:
(تقيه) براي ايجاد پوششي هوشيارانه بر روي تشکيلات، فعاليت ها، رابطه ها، نيروها، شخصيت ها، نقشه ها و حفظ نيروها، افراد و گروه ها از آسيب پذيري در برابر حکومت زور... و بالاخره، ايجاد امکان مبارزه و ادامه ي آن و رعايت دقيق اصل «راز داري» و حفظ شرايط ويژه ي مبارزه ي مخفي به وجود آمده است. (17)
در نتيجه ي اين دگرگوني مفهومي، «تقيه» از بار منفي خود تهي شد و به شکل مبارزه ي پنهاني و مخفيانه عليه ظلم و استبداد نمود پيدا کرد.
2. غيبت
3. انتظار
4- وقايع و شخصيت هاي تاريخي
در قرائت آرمان گرايانه و انقلابي از حادثه عاشورا، حسين عليه السلام جلوه اي انقلابي و سازش ناپذير مي يابد که به مبارزه و افشاگري عليه حکومت دست يافت و مردم را شورانيد. همچنين در قرائت ايدئولوژيک و مسلکي، عاشورا نه تنها متن سياسي، بلکه بالاتر از آن به صورت تجسم مرام و سندي است عليه همه ي عواملي که نمي گذاشتند شيعه و پيشوايان آنان در جامعه به حاکميت برسند. عاشورا ايدئولوژي نهضتي است که از آغاز اسلام، قدرت خلفا را نامشروع و حکومت را از آن امام معصوم عليه السلام يا نايب بر حق او يعني فقيهان مي داند. عاشورا نماد مظلوميت اين نهضت و يادآور خاطره ي تظلم آميز شيعيان است که به روزگار غيبت ائمه ي اطهار عليهم السلام، در ترس و تهديد و عسرت زيسته و نتوانسته اند دولت خود را تشکيل دهند.
امام خميني رحمه الله نيز از همين قرائت سياسي عاشورا بهره گرفت. در حقيقت، يکي از هنرهاي ايشان در مقام رهبر نهضت انقلابي اين بود که با کارگرداني صحنه ي مبارزه، که در يک سوي آن شاه به منزله ي يزيد زمان قرار مي گرفت و در سوي ديگر، مؤمناني که رهبري آنان را فقيهي به عهده دارد که در زمان غيبت، نايب امام معصوم است، توانست از آموزه هاي سنتي تشيع بهره هاي انقلابي بگيرد و از ايجاد تشابه در ايستارهاي مذهبي با واقعيات زمان، مؤمنان را عليه حکومت شاه تحريک کند. (21)
5- مدارا و تسامح
بدين روي، مدارا و تسامح جاي خود را به جهاد و شهادت مي دهند و مفاهيم اعتراض اجتماعي مطرح مي شوند.
6. تأکيد بر جهت گيري ضد استثماري اسلام
بنابراين، آموزه ها و نمادها و اسطوره هاي باز تفسير شده به مثابه ي عناصري انقلابي، قرائتي ايدئولوژيک از تشيع ارائه دادند و توانستند مشارکت افراد را در جريان انقلاب تسهيل کنندو انگيزه ي مشارکت در بسيج را با ايجاد نارضايتي ميان افراد پديد آورند.
از سوي ديگر، بر مبناي اين ايدئولوژي انقلابي، اهداف اصلي جنبش هاي اسلامي و انقلاب اسلامي ايران عبارت بودند از: (24)
- استقرار حاکميت اسلامي، استقرار امت اسلام و حفظ وحدت اسلام و امت اسلام و وحد جهان اسلام؛
- مبارزه با دشمنان اسلام، دشمنان امت اسلام، استعمارگران و استثمارگران سرزمين هاي اسلامي؛
- مبارزه با هر نوع استبداد و خودسري؛
- مبارزه با ظلم، سلطه، استعمار و استثمار در سطح جهاني؛
- کمک به همه ي نهضت هاي اسلامي، انساني و رهايي بخش در سطح جهان؛
- استقرار صلح و آرامش در سطح جهان از راه برانداختن ظلم، سلطه و استعمار.
بدين روي، انقلاب اسلامي به عنوان يک انقلاب ايدئولوژيک و با جهان بيني خاص خود، که از مکتب اسلام سرچشمه گرفته، نه تنها در بعد ملي احياگر برنامه ها و نظريات خاص اسلام براي حکومت و دولت مداري است، بلکه در بعد جهاني نيز با توجه به جهان شمولي مکتب اسلام، افکار و نظرياتي خاص دارد و ارائه دهنده ي نظام جهاني ويژه ي خود است.
انقلاب اسلامي مانند هر انقلابي بنا بر ماهيت برنامه ها و اهداف خود، مفاهيم، واژه ها و اصطلاحات خاص و ويژه اي به ارمغان آورده که بعضي از آنها خود دنيايي از انديشه هاي ناب هستند؛ از جمله، اصطلاحات نويني همچون «مستضعفان»، «مستکبران»، «جهان استکباري» و يا «حاکميت مستضعفان»(25).
انقلاب اسلامي و رهبري آن نه تنها نظريات حاکم بر روابط بين الملل و نظام هاي جهاني موجود را، که نشأت گرفته از انديشه هاي ماکياول، هابز، هانس و مورگنت است و حق را همان زور مي داند، مردود مي شمرد، بلکه بر اين اعتقاد است که :
سلامت و صلح جهان وابسته به انقراض مستکبرين است و تا اين سلطه طلبان بي فرهنگ در زمين هستند، مستضعفين به ارث خود، که خداي تعالي به آنها عنايت فرموده، نمي رسند. حکومت پابرهنگان حق است. (26)
امام خميني رحمه الله خواهان عدالتي جهاني بود و اعتقاد داشت که فقط نظم جهاني اسلامي مي تواند چنين عدالتي فراهم آورد. ايشان تأکيد مي کرد که مقصد اسلام عرضه ي عدالت براي همه ي عالم و نه صرفا براي ايران و يا براي جهان اسلام است:
اسلام خاص يک مملکت، چند مملکت، يک گروه يا حتي مسلمين نيست، اسلام براي بشر آمده است. اسلام به بشر خطاب مي کند و تنها بر حسب مورد، مؤمنين را مخاطب مي سازد. اسلام مي خواهد همه ي بشر را زير چتر عدالت خود بياورد. (27)
اين توجه اسلام نسبت به انسان، به وضوح در قانون اساسي ايران منعکس شده است. اگرچه ماده ي يازده مقرر مي دارد که حکومت ايران «بايد تلاش هاي مستمري به منظور تأمين وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام مبذول دارد»، اما ماده ي 154 بيان مي کند که:
جمهوري اسلامي ايران هدف خود را سعادت بشر در همه ي جوامع انساني مي داند. (28)
بدين روي، وحدت جهان اسلام و سعادت بشر از جمله اهداف نهايي سياست خارجي انقلابي است و وحدت جهان اسلام گام اول در مسير سعادت همه ي بشر تلقي مي شود. در اين زمينه، انقلاب اسلامي به دنبال احياي هويت اسلامي است؛ هويتي که سال ها پيش توسط غرب با فروپاشي دولت عثماني، تکه تکه شد و غرب سعي کرد با تزريق انديشه ي ناسيوناليسم، مانع اتحاد کشورهاي اسلامي شود.
به عبارت ديگر، قدرت هاي غربي جنبش هاي موجود در قلمرو دولت عثماني را از ايجاد نظام مستقل مبتني بر ايدئولوژي و جهان بيني اسلام بازداشتند و در جهت اين هدف، آتاتورک مورد حمايت همه جانبه ي غرب قرار گرفت و به تدريج، ساير دولت هاي اسلامي نيز باپذيرش سلطه ي کشورهاي بزرگ، به ترويج اصول بي ديني در جوامع خود پرداختند. همچنين به تدريج، کشمکش قومي ميان اعراب و ساير اقوام و نژادها پديد آمد و در نهايت، ملي گرايي عامل واپس گرايي امت اسلامي شد. اين پديده امت يکپارچه ي اسلام را به ملت هاي متخاصم تبديل نمود که تنها به مصالح و منافع خويش مي انديشيدند؛ زيرا پديده هايي مانند ملي گرايي و منطقه گرايي ساخته ي دوران استعمار و مبتني بر تعميق اختلافات زباني، مذهبي، نژادي درجهت منافع نوين استعمار هستند و خود عامل تضعيف و برانگيختن تناقضات و اختلافات به شمار مي روند. بنابراين، حرکت اصول گرايي اسلامي مخالف ملي گرايي است؛ زيرا هدف اسلام نفي مفاهيم ساخته ي انسان ها در داخل يا خارج جهان اسلام است؛ مفاهيمي که از شکل گيري يک هويت هم بسته ي مذهبي و اسلامي بدون توجه به موانع مرزي و جغرافيايي جلوگيري مي کند. (29)
به همين دليل، انقلاب اسلامي با توجه به ايدئولوژي جهان شمول خويش، هدف خود را احياي هويت واحد اسلامي و مبارزه با ناسيوناليسم و برقراري اتحاد جهان اسلام در برابر غرب قرار داد. بر همين اساس، از نظر کارگزاران انقلاب اسلامي، وطن اسلامي توسعه مي يابد و در نهايت، کل جهان را در بر مي گيرد. اين بدان دليل است که اسلام داراي رسالتي انساني براي بشر است و اختصاص به جوامع مسلمان ندارد. از اين رو، برنامه ي اسلام نجات انسان هاست و در اين زمينه، اولين قدم، بحث «صدور انقلاب» است.
پي نوشت :
1- حميد اخوان مفرد، ايدئولوژي انقلاب ايران، ص 157.
2- همان.
3- همان، ص 158.
4- همان، ص 158-159
5- همان، ص 160.
6- حمزه امرايي، انقلاب اسلامي ايران و جنبش هاي اسلامي معاصر، ص 35.
7-حميد اخوان مفرد، ايدئولوژي انقلاب ايران، ص 233.
8. همان.
9. همان، ص 200.
10. نصرالله شريفي، انقلاب و اصلاح در انديشه ي سياسي معاصر شيعه، ص 242.
11. همان، ص 245.
12- حميد اخوان مفرد، ايدئولوژي انقلاب ايران، ص 204.
13. مرتضي مطهري، نهضت هاي اسلامي در صد ساله ي اخير، ص 55-58.
14- حميد اخوان مفرد، ايدئولوژي انقلاب ايران، ص 205.
15- همان، ص 108.
16- مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، ص 245.
17- علي شريعتي، تشيع علوي، تشيع صفوي، ص 8.
18- حميد اخوان مفرد، ايدئولوژي انقلاب ايران، ص 182.
19- همان، ص 183.
20-همان.
21- حميد اخوان مفرد، ايدئولوژي انقلاب ايران، ص 184.
22- همان، ص 186.
23- همان، ص 178.
24- ابوالفضل عزتي، اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي، ص 301.
25. منوچهر محمدي، انقلاب اسلامي، پيامدها و زمينه ها، ص 249.
26-امام خميني رحمه الله، ولايت فقيه، ص 264.
27- جان ال. اسپوزيتو، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ص 62.
28- همان، ص 63.
29- حمزه امرايي، انقلاب اسلامي ايران و جنبش هاي اسلامي معاصر، ص 195
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}