نویسنده: ناصر فکوهی

 

واژه نوکیسگان را می‌توان به جای واژه بسیار رایج فرانسوی nouveaux riches (ثروتمندان جدید) به کار برد که امروزه در بسیای از زبان‌ها به همین صورت به کار می‌رود؛ واژه‌ای که به ویژه پس از فروپاشی شوروی پیشین و تغییر سیاست اقتصادی چین و پدید آمدن اقشار جدیدی از ثروتمندان، رواج زیادی یافت (فکوهی، 1391). منظور در این موارد، عموماً کسانی بودند که ثروت بادآورده‌ای را از راه شانس یا از طریق زدوبندهای فسادآور، سیاسی و باندبازی‌های مافیایی به جیب زده و به همین دلیل نیز با دست و دل‌بازی بسیار و برای نشان دادن این ثروت و کسب یک شخصیت اجتماعی کاذب، به شدت تمایل به هزینه کردن‌های بی‌حساب و کتاب و مصارف لوکس داشتند. این مفهوم را می‌توان همچنین در معنای فرهنگی آن با واژه «اسنوبیسم» (1) نزدیک دانست که در فارسی شاید بتوان اصلاح «تازه به دوران رسیدگی» را به جایش گذاشت. واژه «اسنوب» که با اثر طنزآمیز معروف ویلیام تاکری (2) نویسنده انگلیسی، یعنی کتاب اسنوب‌ها (تاکری، 1848) وارد زبان عمومی شد، دارای ریشه‌شناسی مورد مناقشه‌ای است، ولی یکی از ریشه‌ها که بیشترین اجماع را دارد آن را از لاتین sine nobilitate یعنی «بدون اشرافیت» می‌داند و اشاره به دورانی دارد که با آغاز انقلاب صنعتی و جامعه مدرن، بورژواها در برابر اشراف یا بزرگان قرار می‌گرفتند؛ اشرافی که در بسیاری از عرصه‌های زندگی روزمره ناچار به تحمل تازه به دوران رسیده‌ها بودند ولی به آنها احساس حقارت را القا می‌کردند. همین امر سبب می‌شد که نوکیسگان نیز تلاش کنند با خودنمایی از طریق گروهی از مؤلفه‌های بیرونی به ویژه پوشش، طرز سخن گفتن و غیره تلاش کنند احساس حقارت خود را پنهان کنند و در برابر دیگران نیز با این گونه خودنمایی‌ها، شخصیتی کاذب به خویش بدهند.
واژه‌ اسنویسم، بدین ترتیب از قرن 19 وارد زبان و ادبیات اروپایی شد و نکته جالب توجه در آن است که در ایران نیز از ابتدای قرن بیستم و با ظاهر شدن شهرنشینی جدید، اقشاری از نوکیسگان که غالب موفق شده بودند به دلایل سیاسی یعنی عمدتاً نزدیکی به دربار و حاکمان و یا به دلیل سیاست‌گذاری‌های فرهنگی همین گروه روانه اروپا شوند، در بازگشت، نخستین گروه از «اسنوب»‌ها یا تازه به دوران رسیدگان فرهنگی را به وجود آوردند (فکوهی، 1391 الف) که در اصطلاح عامیانه برای آنها از واژگانی چون «فرنگ رفته» یا «فکل - کراواتی» و از این قبیل استفاده می‌شد. برخی از افراد این گروه، بعدها به صورت گسترده‌ای از واژه «روشنفکر» و یا «انتلکتوئل» نیز برای خود استفاده کردند و در حرکات و رفتارهای خود به شدت تمایل بدان داشتند که از نوعی صوری‌گرایی تحقیر‌آمیز نسبت به دیگران استفاده کنند و خود را از آنها جدا کنند. بعدها در نظام دانشگاهی و فکری ما، این اسنوبیسم شکل بسیار رایج‌تری یافت و بدل به نوعی نشانه «اشرافیت‌یابی» برای نشان دادن «دانش و فرهنگ» خود شد که از جمله نمودهای آن طرز لباس پوشیدن، استفاده از واژگان بیگانه غربی یا واژگان بسیار تخصصی در مکالمات علمی و حتی سخن گفتن عادی، استناد دائم به کشورهای «فرنگی» یا اروپایی و امریکایی و نویسندگان و روشنفکران و اندیشنمدان «فرنگی» و سپس «غربی» و غیره بود.
در این حال روی دیگر این سکه، در جامعه ما نوعی «جاهل‌گرایی» (لومپنیسم) بود که بر عکس تلاش می‌کرد با بهره‌بردن از آنچه «فرهنگ مردم» می‌نامید و تظاهر به اینکه در برابر نوعی اشرافیت «غرب‌زده» ایستاده است، از پوپولیسمی دفاع کند که خود یکی از مهم‌ترین شاخه‌های سیاسی در غرب بود و آن را با استفاده گسترده از ادبیاتی بی‌ارزش و غیر قابل پذیرش در زبان و فرهنگ سنتی و دینی ما، به ظاهر نوعی «مردمی» بودن جا بزند. استفاده گسترده از واژگان «کوچه - خیابانی»، تحقیر روشنفکران و نخبگان جامعه و استناد دائم به مفهومی مبهم به نام «مردم» و تلاش برای جلوگیری از هر گونه حرکت عمیق فکری به بهانه «غربی بودن» و ادعای آنکه هر گونه «روشنفکری» معادل با «غرب‌زدگی» و خون آن نیز معادل با «نوکری اجنبی» است، از مؤلفه‌های بسیار رایج در این گفتمان بود و هست که در جایی دیگر به آن خواهیم پرداخت.
متأسفانه جامعه ما، به دلایلی که تشریح کامل آن نیاز به زمان و مکان دیگری دارد، در طول سال‌های اخیر در میان این دو گونه از گرایش که هر دو را باید اشکال تخریب شده و تخریب کننده اندیشه دانست، سرگردان بوده و این امر مانع اندیشیدنی عمیق و انتقادی درباره مسائل اساسی آن در حوزه‌های گوناگون شده است. با وجود این، اشاره و پیش کشیدن این بحث اغلب با هدف آن انجام می‌گیرد که با شناخت این فرایندها، بتوان مانع از زیان‌های آنها لااقل در ابعاد وسیع شد.
گروه بزرگی از افراد جامعه ما را در حال حاضر دانشجویان و دانش‌آموختگان دانشگاه‌ها تشکیل می‌دهند؛ یعنی کسانی که توانسته‌اند به برکت ثروت عمومی جامعه، تحصیلات خود را در سطوح مختلف در نظام دانشگاهی به انجام برسانند. گروهی بزرگ نیز کسانی هستند که ولو آنکه وارد نظام دانشگاهی نشده باشند، خود به دلیل علاقه‌مندی‌شان به فرهنگ، به سوی عرصه‌هایی در اندیشه و هنر رفته‌اند و بدل به مصرف‌کنندگان فرهنگ در همه اشکال آن شده‌اند. شمار کالاهای فرهنگی به صورت کتاب، فیلم، برنامه‌های نمایشی و همه انواع دیگر کالاهای رسانه‌ای هر روز افزایش می‌یابد و جامعه مدنی که بدین ترتیب ایجاد شده است و انجمن‌هایی که این جامعه به وجود آورده، امروز ما را در رده‌ بالایی در میان جوامع خاورمیانه از لحاظ پتانسیل‌های رشد و پیشرفت فکری قرار داده است، چنان که نه تنها نویسندگان، متخصصان علوم انسانی و علوم دقیقه و هنرمندان ما در شرایط داخلی و با وجود همه مشکلات هرگز از کار باز نایستاده و دائم در کار تولید هنر و اندیشه‌اند، بلکه گروه‌هایی که به ناچار یا به میل خود از کشور مهاجرت کرده‌اند نیز در اغلب موارد برای تولید فرهنگی در چهار چوب‌های زبانی و قالب‌های فرهنگی ایرانی تلاش می‌کنند. این امر بسیار مهم و بسیار ارزشمندی است و دقیقاً همین امر است که باید ما را نسبت به خطرات نوکیسگی و تازه به دوران رسیدگی فرهنگی به همان میزان که به درستی نسبت به خطرات لومپنیسم و پوپولیسم فرهنگی بر حذر هستیم، حساس کند (فکوهی، 1391). فرهنگ چند هزار ساله ایرانی و اسلامی، منابع بی‌شمار و سرچشمه‌های بی‌پایان برای پرهیز از این آفت‌ها در اختیار ما می‌گذارد. سرچشمه‌ها و منابعی که بیش از هر چیز باید ما را از افتادن به دام صوری‌گرایی از هر شکل و هر نوع آن باز دارد. انسان‌ها با یکدیگر متفاوتند و کارهای متفاوتی می‌کنند و دیدگاه‌هایشان نسبت به زندگی و تجربه‌شان از این زندگی و نحوه استفاده و بهره‌برداری‌شان از این زندگی، بسیار با یکدیگر متفاوت است؛ ولی این دلیلی بر آن نیست که دست کم اندیشمندان و روشنفکران، تن به نوعی اشرافی‌گری فکری بدهند و گروهی را حقیر پندارند و گروهی را بزرگ بینگارند. بزرگ‌ترین حقارت تاریخی ما و بزرگ‌ترین آفتی که در صد سال اخیر فرهنگ ما را مورد یورش قرار داده، از یک سو بی‌توجهی به منابع بی‌شمار و ارزشمند دینی، ملی و سنتی موجود در این فرهنگ یا همان دانش و شناخت بومی است و از سوی دیگر بیگانگی باور نکردنی‌مان نسبت به جهان پیرامون؛ نداشتن شناخت از این جهان، شناخت جهان به سطحی‌ترین شکل و یا شناخت با تفسیر به رأی و بنا بر عقاید و دیدگاه‌های اغلب سطحی و کم اعتبارمان؛ بنابراین راه گریز از نوکیسگی فرهنگی را شاید بتوان تنها، در نوعی فروتنی و در عین حال فضیلت فرهنگی دانست که باید از خلال شناخت بهتر خود و شناخت بهتر دیگری بگذرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. snobism.
2. ایتالیک شدن اسامی افراد در اولین جایی که در کتاب ذکر می‌شوند، و تیره شدن نام کتاب‌هایی که در این اثر آورده می‌شوند، مطابق شیوه صفحه‌آرایی انتشارات می‌باشد.

منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.