نویسنده: ناصر فکوهی

 

امر نامحسوس

در تعریف‌های کلاسیک فرهنگ، عموماً فرهنگ را به بخش «مادی» و «غیر مادی» تقسیم می‌کنند که البته برای این دو مفهوم، واژگان متعددی وجود دارند و این خود گویایی نبود اجماع در این حوزه و بالا رفتن میزان نسبیت در استدلال‌هایی است که در این نوشته بیان خواهند شد. در عام‌ترین تعریف، ما فرهنگ مادی را مجموعه‌ای از پدیده‌های فرهنگی یا تبلور مفهوم فرهنگ در هر یک از اجزای چنین مجموعه‌ای تعریف می‌کنیم که به «صورت مستقیم» در رده پدیده‌های «محسوس» (1) قرار بگیرند؛ بنابراین میان مفهوم فرهنگ و «محسوس بودن»، رابطه‌ای کاملاً مستقیم و تعیین کننده برقرار می‌کنیم و «محسوس بودن» را نیز «قابل حس شدن» به وسیله لااقل یکی از حواس پنج‌گانه انسان تعریف می‌کنیم: اینکه بتوانیم پدیده مزبور را ببینیم، بشنویم، لمس کنیم و غیره (فکوهی، 1391: 100- 99).
در این مفهوم «مادیت» در فرهنگ اهمیت بسیار بالایی به خود می‌گیرد و رویکردهای حسی که به این مادیت نیز مربوط می‌شوند، در قالب ابزارهای شناختی، هر چه بیشتر برجستگی می‌یابند. آنچه به عنوان مثال در مطالعات اجتماعی تا نیمه بیستم حاکم بود، از همین رویکرد بیرون می‌آمد که شاید بتوان آن را با مفهوم «پوزیتیویسم» چه در معنا و چه در روش، نزدیک دانست.
برای شخصیتی همچون امیل دورکیم که یکی از بنیان‌گذاران اساسی جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی است، «شیئی شدن» (2) مفهومی کلیدی است؛ زیرا وی معتقد است که حتی آنجا که ما با پدیده‌ای مادی رو به رو نیستیم، برای شناخت آن پدیده‌ها، چاره‌ای جز آن نداریم که ابتدا پدیده را به موقعیتی «شیئی» شده برسانیم تا هم پیش‌داوری‌های «عاطفی» پژوهشگر در رابطه با آن کاهش یابد و هم مطالعه اجتماعی بتواند با ابزارهای «پوزیتیو» و قابل استدلال بر اساس نظام حسی پیش رود (دورکیم، 1981: 14-13).
در تاریخ علوم اجتماعی، هر چند پوزیتیویسم دورکیمی، گراشی کاملاً قالب بود، به نحوی که نظریه اندیشمندانی چون ماکس وبر تا دهه‌های 60 و 70 نفوذ چندانی نداشت؛ زیرا آنها را «ذهنی‌گرا» (در برابر «عینی‌گرا» برای پوزیتیویست‌ها) می‌نامیدند و به دلیل «شهودی بودن» (3) یا فقدان وجود دلایل مثبت، اصولاً آنها را در حیطه علمی در نظر نمی‌گرفتند و حداکثر حاضر بودند آن رویکردها را نوعی «فلسفه» یا از جنس «تأملات روان‌شناختی» تلقی کنند.
البته این را نیز ناگفته نگذاریم که سرنوشت اندیشمندان علمی بزرگی چون گوستاو یونگ، (4) ویلهلم رایش (5) و کارلوس کاستاندا (6) در اواخر عمر خود به سوی نوعی «عرفان» متافیزیکی کشیده شدند و استدلال‌های غیر قابل دفاعی را مطرح کردند؛ این بدبینی جبهه پوزیتیویسم را تقویت می‌کرد.
با وجود این، از دهه‌های 60 و 70، رفته رفته با آشکار شدن محدودیت‌ها و اشتباهات ناشی از «عینی» دانستن همه پدیده‌ها و وابسته کردن هر گاه مطالعه اجتماعی به اینکه دستگاه حسی انسان را ابزاری همواره قابل اعتماد (به معنی یکسان و دارای درجه‌های حساسیت و شیوه‌های دریافت و ادراک و بازنمایی یکسان بپندارد) در نظر بگیرد، نخست جایی برای مطرح شدن گروهی از نظریات کلاسیک‌ها مانند گئورگ زیمل، ماکس وبر، مکتب فرانکفورت و مکتب بیرمنگام (مطالعات فرهنگی) فراهم آمد؛ در مرحله بعدی برخی از مهم‌ترین چهر‌ه‌های علوم اجتماعی به ویژه در انسان‌شناسی مانند ویکتور ترنر، (7) مری‌داگلاس (8) و دیوید اشنایدر (9) و پس از آنها کلیفورد گیرتز (10) توانستند فضایی مساعدتر را برای دفاع از آنچه فرهنگ غیر مادی نامیده می‌شد، فراهم کنند (داگلاس، 1971؛ ترنر، 1967؛ گیرتز، 1973).
این فرهنگ را درست به صورتی معکوس با فرهنگ مادی، می‌توان فرهنگ یا بخشی از فرهنگ نامید که به صورت مستقیم محسوس نباشد؛ یعنی ما نتوانیم آن را در دستگاه حسی خود تعریف کنیم، ولی با وجود این بتوانیم آن را در قالب‌های غیر مستقیم برای این دستگاه قابل درک و استدلال کنیم؛ بنابراین اگر در فرهنگ مادی، همه اشیا و ابزارها جای می‌گرفت در فرهنگ غیر مادی همه ذهنیت‌ها و اندیشه‌ها و اشکال گوناگون تبلور آنها بروز می‌کردند.
در اینکه چرا فرهنگ غیر مادی اهمیتی روز افزون یافت که تا امروز دائماً بر آن افزوده می‌شود، افزون بر کمبودهای روش‌های پوزیتیویستی، باید به پیشرفت‌های تعیین کننده‌ای که در زمینه علومی چون شناخت، (11) زبان‌شناسی، روان‌شناسی و در رویکردهای جامعه‌شناسی موسوم به تفهیمی (12) (فروند، 1383) و انسان‌شناسی نمادین به وجود آمدند نیز اشاره کرد.
امروزه سخن گفتن از فرهنگ غیر مادی به امری بدیهی در علوم اجتماعی تبدیل شده است و حتی نهادهای رسمی مانند یونسکو به اهمیت حفظ و ارج گذاشتن به «میراث فرهنگ غیر مادی» تأکید دارند (استفامو و همکاران، 2012). این امر به خودی خود امر مثبتی است؛ زیرا بخش بزرگی از انسان‌ها در فرهنگ‌های گوناگون، لزوماً اندیشه‌ها و ذهنیات خود را هرگز به اشیا تبدیل نکرده‌اند و یا حتی اگر چنین کرده باشند، لزوماً نیاز یکسانی را به حفظ و نگه‌داری دراز مدت این اشیا در خود احساس نمی‌کرده‌اند. امروز ما در حال گذار به موقعیتی کاملاً معکوس هستیم؛ یعنی نوعی تمایل به «متبلور» یا «متجسم» کردن فرهنگ فرهنگ غیر مادی در قالب‌های مادی که این امر لزوماً پدیده‌ای مثبت نیست؛ زیرا خود را از فرایندهای زنده فرهنگی جدا می‌کند. در حقیقت در این فرایندها، ابعاد مادی و غیر مادی به هیچ رو از یکدیگر جدا نیستند و هر گونه مادیتی لزوماً به یک یا چندین شکل فرامادی استناد می‌کند و در آن چهار چوب‌ها قابل درک می‌شود و بر عکس، ولی تمایل به جدا کردن این پدیده، می‌تواند به عارضه‌هایی در حوزه نظام‌های نمادین، زبان‌شناختی و شناختی منجر شود که در بازگشت خود به سوی حوزه کنش اجتماعی به نوبه خود آسیب‌زا هستند.
یکی از این ابعاد آسیب‌شناسانه، تمایل به برخورداری به هر قیمتی از یک «میراث فرهنگی» است ولی نه تنها بعد از آن، ما در واقع با این خطر رو به رو هستیم که چنین «میراثی» یا به کلی به دلایل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و غیره، «ابداع» شود و یا به همین دلایل به صورت گسترده‌ای «دست‌کاری» شود و خود به ابزاری برای دست‌کاری و تحمیق اجتماعی بدل شود که در هر دو حالت، فرهنگ در موقعیت ابزاری قرار گرفته و از آن استفاده‌ای می‌شود که با نفس شناخت و به ویژه با نفس علم و روشمندی علمی در تضاد قرار دارد؛ بنابراین وسوسه برای ایجاد اشکال نامحسوس فرهنگی، تمایلی آسیب‌شناسانه است که باید در سطح فردی و جمعی و به ویژه در سطح روشن‌شناسانه با آن مبارزه کرد، هر چند معنای این امر به هیچ وجه نباید بازگشت به نظریه‌ها، روش‌ها و رویکردهای پوزیتیویستی باشد. نظریه پیچیدگی فرهنگی به گونه‌ای که ادگار مورن (13) در مجموعه کتاب‌های روش (مورن، 1374 الف، ب، ج، 1384) خود بیان کرده است، شاید مفری در این راه باشد که اصل در آن درهم‌آمیختگی و کلافی سردر گم به نام فرهنگ است و لایه ظاهری و تقلیل یافته و به آسانی قابل درک است، چنین تقسیم‌بندی‌هایی قاطع و به آسانی قابل فهم است، همچون تقسیم فرهنگ به مادی و غیر مادی.

پی‌نوشت‌ها:

1. concrete.
2. reification.
3. intuition.
4. Carl Gustav Jung.
5. Willhelm Reich.
6. Carlos Kastaneda.
7. Victor.
8. Mary Douglas.
9. David Schneider.
10. Clifiord Geertz.
11. cognition.
12. verestehen.
13. Edgar Morin.

منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.