فرهنگ شهادت و ايثار (1)
فرهنگ شهادت و ايثار (1)
نويسنده:دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني
بدون شك يكي از عوامل مهم و اساسي مقاومت و پيروزي در دفاع هشت ساله، نيروي انساني است، نيروهاي متشكل از بهترين و قويترين مردان بويژه جوانان عاشق و شهادت طلب ميهن اسلامي، كه در دفاع از انقلاب اسلامي و تماميت ارضي كشور مقدس جمهوري اسلامي سراز پا نميشناختند. مقاومت تحسين برانگيز جوانان برومند اين سرزمين در برابر استكبار جهاني، صحنههاي بيبديل و بينظيري از شهادت و ايثار را خلق كرد كه اگر به ضبط و ثبت و تفسير و توزيع آن اهتمام نورزيم، به فرهنگ وتاريخ مردم اين مرز و بوم، جفايي جبرانناپذير روا داشتهايم. خلق اين آثار اعجابآور و حيرتانگيز كه طبق فرمايش آن مقتداي سفر كرده، به جز در برههاي كوتاه از صدر اسلام همانند ندارد، حجت را بر همگان تمام كرده است.
شاعر امروز ايراني ميتواند يك بار ديگر همانند فرزانه طوس، مثنوي حماسه بسرايد و اين بار قهرمان شعرش نه رستم دستان كه شهيدان بزرگواري چون شهيد همّت و شهيد باكري باشند؛ ميتواند مثنوي معنوي را جاني دوباره بخشد و تمثيلها را از صحنههاي نبردي انتخاب كند كه از تراوش خون و جان است. عارف فرزانه ايراني، امروزه ميتواند تذكرة الاوليايي ديگر با مضمون اين شهيدان گمنام به رشته تحرير درآورد؛ ميتواند بوستاني دگر بسرايد و گلستاني نو بيافريند و اسرارالتوحيد را تفسيري دگر نمايد. مفسر و اهل علم ما ميتواند يك بار ديگر مقام مولا عليعليه السلام در نهجالبلاغه را فصلالعين خويش قرار داده، معناي كلام حضرتش را اين بار در چهره معصوم بسيجي شهيدي جستجو كند كه ره صد ساله را يك شبه پيموده است؛ آن جا كه مولا ميفرمايد:
هَجَمَ بِهِمُ العِلْمُ عَلي حَقيِقَةِ الْبَصيرة وَ باشَرُوا روُحَ اليقين و ستلانوا ما اسْتَوْعهُ المُترِفونَ و اَنِسوُ بماستوحشَ مِنَ الْجاهِلُونَ وَ صَحبوا الدُّنيا بِاَندانِ ارواحُها مُعلّقه بِالمَحَل الاْعْلي اوُلئكَ خُلَفاءُ اللَّهِ فِي اَرْضِه و الدُّعاة اِلي دينَه آه آه شُوقاً اِلي رُؤيتِهِم
امواج علم بر اساس حقيقت ادراك و بصيرت آنها هجوم برد و به يكباره آنان را احاطه نمود و جوهره ايمان و يقين را به جان و دل خود مسّ كرد و آنچه را خوشگذرانها سخت و ناهموار داشتند، نرم و ملايم و هنجار انگاشته و به آنچه جاهلان از آن در وحشت و ترس بودند، انس گرفتند.
فقط با بدن خاكي خود همنشين دنيا شدند؛ با روحهايي كه بر بلندترين قله از ذِروه قدس عالم ملكوت آويخته بود. ايشانند در روي زمين جانشينان خدا و داعيان بشر به سوي دين خدا. آه! آه! چقدر اشتياق زيارت و ديدارشان را دارم؟
به راستي آيا مولا مشتاق ديدار جواناني نيست كه به عشق مولا از همه چيز خود گذشتهاند تا دين خدا را ياري رسانند؟
طفيل هستي عشقند آدمي و پري
ارادتي بنما تا سعادتي ببري
بكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش
كه بنده را نخرد كس به عيب بيهنري
ميصبوح و شكر خواب صبحدم تا چند؟
به عذر نيمشبي كوش و گريه سحري
آري، از اين مَنظَر بايد يك بار ديگر به خاطرات رزمندگان اسلام مراجعه كرد و آن حادثههاي تكرار نشدني را دوباره و صدباره خواند و از آنها براي تفسير و تأويل عرفان و حكمت اسلامي بهرهجست و فهميد كه در اين نبرد، رابطه سلاح و ايمان، رابطه لازم و ملزوم است؛ هر گاه ايمان باشد، سلاح مؤثر است و لاغير و هر گاه صداقت باشد، پيروزي تابع است؛ همان گونه كه مولاي متقيانعليه السلام فرمود:
فَلَمَّا رَأَياللَّه صِدْقَنا بِعَدوّنا الْكَيتْ وَ اَنْزَلَ عَلَيهِ النَّصْر
آنگاه كه خداوند صداقت ما را ديد، دشمن ما را به خواري دچار ساخت و پيروزي را نصيب ما گردانيد.
با چنين انگيزه مقدسي است كه بار ديگر به سراغ خاطرات دليرمردان دفاع مقدس رفتيم تا به شكار لحظهها نشسته، و اندكي از انبوه دُرّ و جواهر موجود در اين عرصه را گرد هم آوريم، تا شايد با مطالعه سطر سطر اين حماسهها، بار ديگر آتش حسرت و افسوس وجودمان را فراگيرد و شگفتيهاي موجود در اين خاطرات، ما را از خواب غفلت بيدار كند.
آن همه محبت در آن همه صلابت، آن همه لطف در آن همه سختي، آن همه زيبايي در آن همه استحكام، آن همه آرامي در آن همه شتاب، آن همه صبر در آن همه بيقراري، آن همه عشق و فضيلت و صداقت در آن همه عصيان و خروش و شهادت، و آن همه اوج و فراز و نشيب در آن همه سكوت و خاموشي كلمات محصور در سطور و صفحات، شايد دلهايمان را بشكند و درسآموز مكتب آنها قرار دهد، كه به قله رفيع معنويت و تقوا رسيده و چنين گمنام زيسته و ميزيند. آنان در ملكوت اعلي از چنان آوازهاي برخوردارند كه اذهان ما از درك آن عاجز و ناتوان است؛ گويي مصداقي بر اين سخن شيخ اجل هستند كه:
اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز
كان سوخته را جان شد و آواز نيامد
اين مدعيان در طلبش بيخبرانند
كان را كه خبر شد خبري باز نيامد
و بدين طريق بود كه به خوشه چيني از خرمن فضايل بيشمار اين عزيزان پرداختيم و همه آنچه را كه درك ما اجازه ميداد، با مفاهيم عرفاني و اسلامي تطابق داديم تا مجموعهاي شيرين و شيوا براي خوانندگان عزيز فراهم آيد.
خود واقفيم كه ادراك زميني ما نميتواند حتي اندكي از عمق وجودي مجاهدان فيسبيلاللَّه، خاصه شهداي گرانقدر را دريابد و زبانهاي ما نميتواند هنگام بيان ذرهاي از بزرگيهايشان به لكنت نيفتد و قلمهاي ما ضمن ترسيم اندكي از زيباييهايشان باز نماند، چون با پياله نتوان اقيانوسي را پيمانه كرد. پندار ما از مجد و كرم ايشان، هر قدر كه باشد، توهّمي بيش نيست. در بيان اين مقام همان بس كه امام و مراد شهيدان فرمود:
«چه گويم و چه نويسم كه خاموشي بهتر و شكستن قلم اوليتر است».
مهمترين اوصافي كه ميتوان براي رزمندگان اسلام ذكر كرد، عبارتند از:
«مطمئن باشيد از قدرتها كاري ساخته نيست. هيچ نگراني به خود راه ندهيد. شما جنود خدا هستيد و پيروزيد. آنهايي كه در ابتدا حركت خودشان را شروع كردند، با طمأنينه قلبي شروع كردند و از هيچ نترسيدند. قدرتهاي بزرگ از آن جهتي كه در شما هست، كه آن ايمان به خداست، خبر ندارند. لذا دائم ميگويند ما داراي موشك هستيم. آنها داراي موشك هستند، ولي ايمان ندارند؛ شما ايمان داريد قلبهايتان با مبدأ نور و قدرت پيوند خورده است؛ پيوندي ناگسستني.»
اين فرمايش امام راحلقدس سره در واقع تحقق آيه ذيل است كه در نبرد دليرانه رزمندگان ما مصداق عيني پيدا كرد:
اِنَّ الَّذينَ قالوُا رَبُّنَااللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائكَةُ اَلاّ تَخافُوا و لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوْعَدُونَ
محققاً آناني كه گفتند پروردگار ما خداي يكتا است و بر اين پيمان استوار ماندند، فرشتگان رحمت الهي بر آنها نازل شوند و گويند ديگر هيچ ترس و اندوهي از گذشته خود نداشته باشيد و شما را به آن بهشتي كه وعده داده شدهايد، بشارت باد.
و كَاَيِّنْ مِنْ نَبِي قاتَلَ مَعَهُ رِبّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَ هَنُوا لِما اَصابَهُمْ في سَبيلِاللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الصّابِرينَ
چه بسيار پيش آمده كه جمع كثيري از پيروان پيامبري در جنگ كشته شدهاند؛ با اين حال، اهل ايمان با سختيهايي كه در راه خدا به آنها رسيد، مقاومت كردند و هرگز بيمناك و زبون نشدند و سر به زير بار دشمن فرو نياوردند و راه صبر و ثبات پيش گرفتند كه خداوند صابران را دوست دارد.
بنابراين، لازمه سرافرازي و استقلال و تسليم نشدن در برابر دشمن، مقاومت و پايداري آگاهانه است. از اين رو، امّت پيامبرصلي الله عليه وآله سختيها و فشارهاي دشمن را تحمل كردند، ولي تن به سازش ذلّتبار ندادند و حفظ استقلال و شرف و آزادي ملت براي آنها از هر چيز مهمتر بود؛ چنان كه امام راحلقدس سره فرمودند:
«اگر ما تسليم امريكا و ابرقدرتها ميشديم، ممكن بود امنيّت و رفاه ظاهري درست ميشد و قبرستانهاي ما پر از شهداي عزيز ما نميگرديد؛ ولي مسلماً استقلال و آزادي و شرافتمان از بين ميرفت.»
بدين ترتيب، بينش و آگاهي براي مدافعان و جنگجويان در حوزه اسلام، لازم است. آگاهي و بصيرت، نه تنها بازوي ايمان است، بلكه توان دفاعي مدافعان را نيز افزايش ميدهد؛ به همين دليل مولاي متقيان عليعليه السلام در توصيف رزمندگان اسلام ميفرمايند:
«حَمَلُوا بَصائرَهُمْ عَلي اَسْيافِهمْ»
بينش و آگاهي خود را بر شمشيرهايشان حمل ميكردند.
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا اسْتَجيبوُاللَّهِ وَ لِلرَّسوُلِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُمْ.
اي كساني كه ايمان آوردهايد، نداي دعوت خدا و رسولش را اجابت كنيد، زيرا شما را زنده ميكند.
اين رمز پنهاني است كه رزمندگان ما در طول دوران مبارزه و بعد از آن به حقيقت آن واقف شدند و هويّت و عزّت و سعادت دنيا و آخرت خود را در حيات ولايي يافتند و بدان اعتقاد راسخ پيدا كردند.
هر كه كوي ولايت را زيارت كند، ثواب اعمال او بيش از آن است كه قابل تصور باشد.
به قول حافظ:
ثواب روزه و حج قبول آن كس برد
كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد
در اين جا براي نمونه ميتوان مالك اشتر را مثال زد كه مولاي متقيان عليعليه السلام در وصف او ميفرمايد:
«فَاسمَعوا لَه وَ اَطيعوُا اَمرَه فيما طابَقَ الحَقّ فَاِنَّهُ سَيفٌ مِن سُيوفِ اللَّه لا كليلَ الظَّبه و لانابي الضَّريبه فَاِن اَمركُم اِن تنفِروا وَ ان اَمركُم ان تُقيموا فَاِنَّهُ لا يقدم و لايَحجُم و لا يؤَخّر و لا يقدم اِّلا عَن اَمري»
پس سخنش (مالك اشتر) را بشنويد و امر و فرمانش را در آنچه مطابق حق است پيرو باشيد، زيرا او شمشيري است از شمشيرهاي خدا كه تيزي آن كند نميشود و ضربه آن بي اثر نميگردد.
پس اگر شما را امر كند كه به سوي دشمن برويد، روانه گرديد و اگر فرمان دهد كه نرويد، بمانيد كه او در هر كاري پيش نميافتد و بر نميگردد و رو بر نميگرداند و جلو نميرود ؛ مگر به دستور من.
همان طوري كه ملاحظه ميشود، همه آوازه و عظمتي كه مالكاشتر دارد، براي اطاعت صادقانه و عشق به مقام ولايت اميرمؤمنانعليه السلام است. بنابراين، ولايت، سلطه نيست، بلكه مربي است. ولايت چيزي از انسان نميستاند، بلكه همه چيز به انسان ميدهد. ولايت، انسان را تعريف ميكند و به او حرّيّت و آزادگي و صلابت ميبخشد. ولايت، در واقع حق مداري است و جويندگان حق را هدايت ميكند. ولايت، پرتوي از حكومت خدا بر روي زمين است و در پرتو آن، خدا مداري و عدالت خواهي تحقّق پيدا ميكند. ولايت، روحيه ستيز با دشمنان را در انسان ميدمد و عزّت اجتماعي و سياسي كشور را تضمين ميكند. اينك درس اطاعت پذيري از قيام ولايت را از رزمندگان اسلام ميآموزيم تا دريابيم كه چگونه ولايت به صورت جوهر مقاومت و ايثار در حماسه رزمندگان ما درخشيده است.
شهيد چمران در مورد ولايت امام خميني (ره) ميگويد:
«اين انقلاب بزرگ و تاريخي را ابرمردي رهبري ميكند كه در تاريخ بي نظير است. ايمان به پاكي و تقوا و فداكاري و پايداري او را نظيري نيست. اگر همه راهبران انقلابي دنيا را سر هم بگذارند، از يك موي رهبر عاليقدر انقلاب ما كمتر هستند. اين انقلاب صورت گرفته است تا ريشههاي استثمار و استبداد و استعمار را بسوزاند؛ عدالت اجتماعي را تأمين كند؛ فقر و جهل و ظلم و فساد را از بين ببرد؛ ستمها و محروميتها و ناراحتيها و بي عدالتيها را كه قرنها بر اين كشور سيطره داشته است، نابود كند.»
شهيد حاج همّت در مورد ولايت امام خميني ميگويد:
«مادر! جهل حاكم بر يك جامعه، انسانها را به تباهي ميكشد و حكومتهاي طاغوت مكمل اين جهلند و شايد قرنها طول بكشد كه انساني از سلاله پاكان زاييده شود و بتواند رهبري يك جامعه سر در گم و سر در لاك خود فرو برده را در دست گيرد و امام، تبلور سلاله ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. كلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست.»
شهيد يوسف كلاهدوز در مورد ولايت امام خميني ميگويد:
نقش كلاهدوز در عمليات ثامن الائمه عليه السلام تعيين كننده بود و ميتوان آن را اوج اخلاص او نسبت به حضرت امام خميني قدس سره دانست. شاهد بودم كه در طراحي و سازماندهي عمليات و ايجاد هماهنگي بين ارتش و سپاه تلاش بيوقفهاي ميكرد.
وقتي آبادان در محاصره دشمن قرار داشت و بني صدر موضوع تخليه شهر را مطرح كرده بود، او به خدمت حضرت امام قدس سره رسيد و در اين باره نظرخواهي كرد.
امام قدس سره در جواب فرموده بودند: «حصر آبادان بايد شكسته شود.»
او اعتقاد داشت حرف امام قدس سره بي حساب نيست و از منبع غيبي الهام ميگيرد.
وقتي درباره عمليات، با بيميلي تعدادي از فرماندهان مواجه شد، گفت: «اكنون كه حضرت امام فرمودند حصر آبادان بايد شكسته شود، اگر ما زنده نبوديم، بر ما تكليف نبود وليكن اكنون كه ما زندهايم، مكلف هستيم كه فرمان امام را اجرا كنيم و حصر آبادان را بشكنيم. ما هشت ماه خون دل خورديم و صبر كرديم و به اين دليل دست روي دست گذاشته بوديم و نظاره ميكرديم و پيروز شديم و از اين پس هم بايد پشت سر امام حركت كنيم. نبايد در جا بزنيم، نبايد خسته بشويم، نبايد در كار نظامي احساساتي بشويم.»
شهيد مهدي باكري در وصيت نامه خود مينويسد:
اينك فرازهايي از وصيت نامه اين شهيد را كه صفا بخش جان است، ميآوريم:
«سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر؛ عصر ظلم و ستم، عصر كفر و الحاد، عصر مظلوميت اسلام و پيروان واقعياش.
عزيزانم! اگر شبانه روز شكر گذار خدا باشيم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنايت فرموده، باز كم است. آگاه باشيم كه سرباز راستين و صادق اين نعمت شويم. خطر وسوسههاي دروني و دنيا فريبي را بشناسيم و برحذر باشيم كه صدق نيّت و خلوص عمل، تنها چاره ساز ما است.
... بايستي محتواي فرامين امام را درك و عمل كنيم تا بلكه قدري از تكليف خود را در شكر گذاري به جا آورده باشيم. وصيت من به مادرم و خواهران و برادران و اهل فاميل: بدانيد اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست؛ هميشه به ياد خدا باشيد و فرامين خدا را عمل كنيد و از ته قلب پشتيبان و مقلّد امام باشيد.»
شهيد حاج حسين خرازي در مورد ولايت امام خميني ميگويد:
«كاري به خط و خط بازيها نداشته باشيد؛ ببينيد امام چه ميگويد، مسير امام كدام است، اگر قبول داريم كه امام ولي فقيه هستند كه مسلماً هستند، پس ما بايد با او باشيم؛ هر چه گفت، همان را بپذيريم ؛ هر كه را انتخاب كرد، همان را قبول كنيم. اگر نمايندهاي را براي منطقهاي برگزيد، مطيع نماينده او باشيم. اگر كسي مسؤوليتي دارد، از بركت خون شهدا دارد؛ از وجود نازنين امام دارد؛ ما درباره سياست بايد به او اقتدا كنيم.»
شهيد آيهالله محلاتي در وصيت نامهاش عشق و علاقه خود را نسبت به امام اين گونه بيان ميكند:
«از معظم له ]امام[ بخواهيد براي آمرزش من، دعاي مخصوص نمايد. من در اين عالم به او عشق ميورزيدم و امر او را امر خدا و رسولصلي الله عليه وآله ميدانستم. اميد است ايشان هم بعد از اين عالم در پيشگاه خداوند شفاعت كند تا ان شاء اللَّه در آن دنيا در كنار ايشان باشم».
... اعتماد و ارادت ايشان به امام به نظر من يكي از عوامل خستگي ناپذيري ايشان بود. اين را من احساس ميكردم كه حضرت امام قدس سره نيز يك اعتمادي به او داشتند و نظرهايش را گوش ميكردند.»
بخشي از سفارشات شهيد محلاتي كه در تاريخ 19/11/64 خطاب به برادران پاسدار و بسيجي ابلاغ شده است:
- در سپاه، كليه امور براساس تبعيّت از ولايت فقيه يعني تسليم مطلق در مقابل رهنمودها و فرامين حضرت امام انجام گيرد.
- تبعيّت از خط مشي مقام رهبري در كليه امور عقيدتي، فكري، سياسي و نظامي لازم است.
- استقلال سپاه و وابسته نبودن آن به هيچ شخصيت و گروه و دسته خاصي را حفظ كنيد و توجه داشته باشيد كه به فرمان امام امت، هر نوع باندبازي و گروهگرايي در سپاه ممنوع است.
- در وضع فعلي كه امام امت ميفرمايند: »مسأله اصلي، جنگ است« كليه واحدها شرعاً موظف هستند در درجه اول به امور جنگ بپردازند و هر نوع اهمال و سستي در اين مورد جايز نيست.
در شهر هويزه يك پيرمرد، دو پيرزن و دو پسر بچه ده ساله ساكن بودند. پرسيدم چرا نرفتيد؟ گفت: جوانهامون با حسين علم الهدي رفتند، ما مونديم؛ هم دهن كجي به عراقيهاست و هم دلگرمي بيشتر بچهها... صداي جيپي بلند شد؛ پيرمرد مرا در اتاق مشرف به خيابان مخفي كرد. سرگرد عراقي پياده شد و به پيرمرد گفت: «رئيس شما از اين پس صدام است؛ ]امام[خميني را فراموش كنيد.» يكي از دو پسر بچه جلو آمد و گفت: «بابام با حسين علمالهدي رفته با شما بجنگه، اين عكس امام را هم او به من داده.»
سرگرد عكس را گرفت و پاره كرد و گفت: ]امام[ خميني را فراموش كنيد. بچه پارههاي كاغذ را جمع كرد و بوسيد و تفي به صورت او انداخت. سرگرد گلولهاي به سر او شليك كرد و شهيد شد. پسر دومي جلو آمد. چون شهادت او هم حتمي بود، از پنجره با رگباري سرگرد و همراهش را هلاك كردم؛ بلافاصله دو پيرزن و پيرمرد و پسربچه را سوار جيپ عراقي كردم و از شهر دورشان نمودم.
آقاي حميد محمّدي، از آزادگان سرافراز، در اين باره مينويسد:
«بارها ميخواستند كه ما را وادار كنند تا به امام عزيزمان توهين كنيم؛ به كسي كه شنيدن حتي يك كلامش در محيط اسارت، ماهها روحيه ما را شاد و عالي نگه ميداشت ؛ به كسي كه به عشق ديدارش روزهاي سخت را اميدوارانه سپري ميكرديم. هر چه كردند، لب از روي لب هيچ كداممان نجنبيد. فرمانده كه چشمانش داشت از حدقه در ميآمد، همراه با بقيه سربازها حسابي افتادند به جان ما، از ضربهاي كه به صورت و سرم خورد، در يك لحظه از خود بي خود شدم و خون از دهانم بيرون ريخت ؛ زير چشمانم سياه و كبود شده بود، بچههاي ديگر هم وضعشان بهتر از من نبود.
بعد از شش روز كه در زندان اردوگاه بوديم، دوباره آمدند و تا حدي كه دوست داشتند، مشت و لگد نثارمان كردند. پانزده روزي كه در زندان بوديم، ديگر چشمهايمان به تاريكي محيط و بدنهايمان به ضربههاي بعثي خو گرفته بود. در طول اين مدت، فقط چند دقيقهاي بعد از آمار اجازه ميدادند كه براي رفتن به دستشويي از زندان خارج شويم.»
همچنين صحنههاي متهوّرانهاي كه رزمندگان ما در اسارت آفريدند، بسيار براي ما آموزنده و عبرتانگيز ميباشد و راه و رسم اطاعت از مقام ولايت را به ما ميآموزد. بيان يك نمونه، آن هم از سوي يك بسيجي كم سن و سال قابل توجه است:
بعثيها در بازرسي بدني از اسرا، ضمن ضبط وسايل، متوجه وجود چند قطعه عكس در جيبهاي ما شدند كه در پس زمينه يكي از عكسها تصوير حضرت امام خميني قدس سره به چشم ميخورد. عراقيها پس از ديدن تصوير حضرت امام، آن را به يكديگر نشان دادند و اداي احترام كردند كه در اين ميان يكي از افسران عراقي متوجه شد و وقتي وضع را چنين ديد، عكس را گرفت و آن را جلوي يكايك اسرا برد و از ايشان خواست تا ضمن بي احترامي به عكس، به شخصيت حضرت امام نيز توهين كنند.
خلاصه نوبت به برادر سيزده سالهاي به نام سهيل رسيد. او عكس را گرفت، چند لحظه به آن نگاه كرد و سپس در حالي كه همه چشمها به او خيره شده بود، در ميان حيرت و تعجب همگان، ابتدا عكس را به صورت چسباند و بعد آن را غرق بوسه كرد.
ساير اسرا همچنان كه ناظر اين صحنه تعجب آور بودند، به حيرتشان افزوده شد، زيرا اين عمل متهوّرانه سهيل، درس بزرگي بود به يك يك اسرا، و پيامد آن شكنجه و ضرب و شتم سهيل بود از سوي بعثيها.
آري، شير اگر در قفس باشد، باز هم شير است، و روباه اگر در صحرا و بيابان آزاد باشد، باز هم روباه است. رزمندگان عزيز ما اگر چه ساليان دراز در اسارت دژخيمان بعثي بودند (بعثياني كه در شقاوت و بيرحمي و كاربرد انواع روشهاي پيشرفته در شكنجه عزيزان ما، روي سفّاكان تاريخ را سفيد كردند) اما غرور و شهامت ايماني و عشقآنها به ولايت در همه صحنهها و پهنههاي آفاق و انفس درخشيد.
مرا به جز تو نيازي به دار فاني نيست
دمي كه بي تو برآيد ز زندگاني نيست
مرا ز آتش هجران كجا بود پروا
كه شمع دير ترا ميل سرفشاني نيست
دلم رسيده به كويَت مگو چه آوردي
كه عاشقانِ ترا جز غم ارمغاني نيست
منبع: پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس
/خ
شاعر امروز ايراني ميتواند يك بار ديگر همانند فرزانه طوس، مثنوي حماسه بسرايد و اين بار قهرمان شعرش نه رستم دستان كه شهيدان بزرگواري چون شهيد همّت و شهيد باكري باشند؛ ميتواند مثنوي معنوي را جاني دوباره بخشد و تمثيلها را از صحنههاي نبردي انتخاب كند كه از تراوش خون و جان است. عارف فرزانه ايراني، امروزه ميتواند تذكرة الاوليايي ديگر با مضمون اين شهيدان گمنام به رشته تحرير درآورد؛ ميتواند بوستاني دگر بسرايد و گلستاني نو بيافريند و اسرارالتوحيد را تفسيري دگر نمايد. مفسر و اهل علم ما ميتواند يك بار ديگر مقام مولا عليعليه السلام در نهجالبلاغه را فصلالعين خويش قرار داده، معناي كلام حضرتش را اين بار در چهره معصوم بسيجي شهيدي جستجو كند كه ره صد ساله را يك شبه پيموده است؛ آن جا كه مولا ميفرمايد:
هَجَمَ بِهِمُ العِلْمُ عَلي حَقيِقَةِ الْبَصيرة وَ باشَرُوا روُحَ اليقين و ستلانوا ما اسْتَوْعهُ المُترِفونَ و اَنِسوُ بماستوحشَ مِنَ الْجاهِلُونَ وَ صَحبوا الدُّنيا بِاَندانِ ارواحُها مُعلّقه بِالمَحَل الاْعْلي اوُلئكَ خُلَفاءُ اللَّهِ فِي اَرْضِه و الدُّعاة اِلي دينَه آه آه شُوقاً اِلي رُؤيتِهِم
امواج علم بر اساس حقيقت ادراك و بصيرت آنها هجوم برد و به يكباره آنان را احاطه نمود و جوهره ايمان و يقين را به جان و دل خود مسّ كرد و آنچه را خوشگذرانها سخت و ناهموار داشتند، نرم و ملايم و هنجار انگاشته و به آنچه جاهلان از آن در وحشت و ترس بودند، انس گرفتند.
فقط با بدن خاكي خود همنشين دنيا شدند؛ با روحهايي كه بر بلندترين قله از ذِروه قدس عالم ملكوت آويخته بود. ايشانند در روي زمين جانشينان خدا و داعيان بشر به سوي دين خدا. آه! آه! چقدر اشتياق زيارت و ديدارشان را دارم؟
به راستي آيا مولا مشتاق ديدار جواناني نيست كه به عشق مولا از همه چيز خود گذشتهاند تا دين خدا را ياري رسانند؟
طفيل هستي عشقند آدمي و پري
ارادتي بنما تا سعادتي ببري
بكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش
كه بنده را نخرد كس به عيب بيهنري
ميصبوح و شكر خواب صبحدم تا چند؟
به عذر نيمشبي كوش و گريه سحري
آري، از اين مَنظَر بايد يك بار ديگر به خاطرات رزمندگان اسلام مراجعه كرد و آن حادثههاي تكرار نشدني را دوباره و صدباره خواند و از آنها براي تفسير و تأويل عرفان و حكمت اسلامي بهرهجست و فهميد كه در اين نبرد، رابطه سلاح و ايمان، رابطه لازم و ملزوم است؛ هر گاه ايمان باشد، سلاح مؤثر است و لاغير و هر گاه صداقت باشد، پيروزي تابع است؛ همان گونه كه مولاي متقيانعليه السلام فرمود:
فَلَمَّا رَأَياللَّه صِدْقَنا بِعَدوّنا الْكَيتْ وَ اَنْزَلَ عَلَيهِ النَّصْر
آنگاه كه خداوند صداقت ما را ديد، دشمن ما را به خواري دچار ساخت و پيروزي را نصيب ما گردانيد.
با چنين انگيزه مقدسي است كه بار ديگر به سراغ خاطرات دليرمردان دفاع مقدس رفتيم تا به شكار لحظهها نشسته، و اندكي از انبوه دُرّ و جواهر موجود در اين عرصه را گرد هم آوريم، تا شايد با مطالعه سطر سطر اين حماسهها، بار ديگر آتش حسرت و افسوس وجودمان را فراگيرد و شگفتيهاي موجود در اين خاطرات، ما را از خواب غفلت بيدار كند.
آن همه محبت در آن همه صلابت، آن همه لطف در آن همه سختي، آن همه زيبايي در آن همه استحكام، آن همه آرامي در آن همه شتاب، آن همه صبر در آن همه بيقراري، آن همه عشق و فضيلت و صداقت در آن همه عصيان و خروش و شهادت، و آن همه اوج و فراز و نشيب در آن همه سكوت و خاموشي كلمات محصور در سطور و صفحات، شايد دلهايمان را بشكند و درسآموز مكتب آنها قرار دهد، كه به قله رفيع معنويت و تقوا رسيده و چنين گمنام زيسته و ميزيند. آنان در ملكوت اعلي از چنان آوازهاي برخوردارند كه اذهان ما از درك آن عاجز و ناتوان است؛ گويي مصداقي بر اين سخن شيخ اجل هستند كه:
اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز
كان سوخته را جان شد و آواز نيامد
اين مدعيان در طلبش بيخبرانند
كان را كه خبر شد خبري باز نيامد
و بدين طريق بود كه به خوشه چيني از خرمن فضايل بيشمار اين عزيزان پرداختيم و همه آنچه را كه درك ما اجازه ميداد، با مفاهيم عرفاني و اسلامي تطابق داديم تا مجموعهاي شيرين و شيوا براي خوانندگان عزيز فراهم آيد.
خود واقفيم كه ادراك زميني ما نميتواند حتي اندكي از عمق وجودي مجاهدان فيسبيلاللَّه، خاصه شهداي گرانقدر را دريابد و زبانهاي ما نميتواند هنگام بيان ذرهاي از بزرگيهايشان به لكنت نيفتد و قلمهاي ما ضمن ترسيم اندكي از زيباييهايشان باز نماند، چون با پياله نتوان اقيانوسي را پيمانه كرد. پندار ما از مجد و كرم ايشان، هر قدر كه باشد، توهّمي بيش نيست. در بيان اين مقام همان بس كه امام و مراد شهيدان فرمود:
«چه گويم و چه نويسم كه خاموشي بهتر و شكستن قلم اوليتر است».
مهمترين اوصافي كه ميتوان براي رزمندگان اسلام ذكر كرد، عبارتند از:
1. ايمان به خدا
مهمترين عامل قدرت و تحرك يك رزمنده و مدافع اسلام، ايمان به خداست؛ زيرا خداوند متعال مبدأ و منشأ قدرت است و به هر كاري كه اراده كند، تواناست. لذا وقتي يك مدافع خود را به منبع اصلي قدرت و حيات متصل ميكند، از هيچ قدرتي جز او ترس و وحشت به خود راه نميدهد و اين سرمايه بزرگي است كه تنها مجاهد فيسبيلاللّه و مدافع معتقد به خدا، از آن بهرهمند است و تكيهگاه اصلي رزمندگان ما نيز طي هشت سال دفاع مقدس، همين قدرت لايزال بوده است؛ به طوري كه امام راحلقدس سره فرمودند:«مطمئن باشيد از قدرتها كاري ساخته نيست. هيچ نگراني به خود راه ندهيد. شما جنود خدا هستيد و پيروزيد. آنهايي كه در ابتدا حركت خودشان را شروع كردند، با طمأنينه قلبي شروع كردند و از هيچ نترسيدند. قدرتهاي بزرگ از آن جهتي كه در شما هست، كه آن ايمان به خداست، خبر ندارند. لذا دائم ميگويند ما داراي موشك هستيم. آنها داراي موشك هستند، ولي ايمان ندارند؛ شما ايمان داريد قلبهايتان با مبدأ نور و قدرت پيوند خورده است؛ پيوندي ناگسستني.»
اين فرمايش امام راحلقدس سره در واقع تحقق آيه ذيل است كه در نبرد دليرانه رزمندگان ما مصداق عيني پيدا كرد:
اِنَّ الَّذينَ قالوُا رَبُّنَااللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائكَةُ اَلاّ تَخافُوا و لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوْعَدُونَ
محققاً آناني كه گفتند پروردگار ما خداي يكتا است و بر اين پيمان استوار ماندند، فرشتگان رحمت الهي بر آنها نازل شوند و گويند ديگر هيچ ترس و اندوهي از گذشته خود نداشته باشيد و شما را به آن بهشتي كه وعده داده شدهايد، بشارت باد.
2. بينش و آگاهي
ايمان همواره بايد با بينش و آگاهي توأم باشد. درك موقعيت سياسي و اجتماعي و آگاهي به مصالح اسلام، افق روشني را پيش روي مدافعان اسلام ميگشايد، تا نيرو و توان خود را به طور مؤثر و به موقع به كار گيرند. علاوه بر اين، آگاهي و هوشياري، انگيزه دفاعي مدافعان را تقويت ميكند؛ به طوري كه تا تقديم جان و شهادت حاضر نيستند دست از راه و هدف خود بردارند و عزت اسلام و استقلال كشور را با هيچ چيز معامله نميكنند. قرآن كريم در اين باره ميفرمايد:و كَاَيِّنْ مِنْ نَبِي قاتَلَ مَعَهُ رِبّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَ هَنُوا لِما اَصابَهُمْ في سَبيلِاللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الصّابِرينَ
چه بسيار پيش آمده كه جمع كثيري از پيروان پيامبري در جنگ كشته شدهاند؛ با اين حال، اهل ايمان با سختيهايي كه در راه خدا به آنها رسيد، مقاومت كردند و هرگز بيمناك و زبون نشدند و سر به زير بار دشمن فرو نياوردند و راه صبر و ثبات پيش گرفتند كه خداوند صابران را دوست دارد.
بنابراين، لازمه سرافرازي و استقلال و تسليم نشدن در برابر دشمن، مقاومت و پايداري آگاهانه است. از اين رو، امّت پيامبرصلي الله عليه وآله سختيها و فشارهاي دشمن را تحمل كردند، ولي تن به سازش ذلّتبار ندادند و حفظ استقلال و شرف و آزادي ملت براي آنها از هر چيز مهمتر بود؛ چنان كه امام راحلقدس سره فرمودند:
«اگر ما تسليم امريكا و ابرقدرتها ميشديم، ممكن بود امنيّت و رفاه ظاهري درست ميشد و قبرستانهاي ما پر از شهداي عزيز ما نميگرديد؛ ولي مسلماً استقلال و آزادي و شرافتمان از بين ميرفت.»
بدين ترتيب، بينش و آگاهي براي مدافعان و جنگجويان در حوزه اسلام، لازم است. آگاهي و بصيرت، نه تنها بازوي ايمان است، بلكه توان دفاعي مدافعان را نيز افزايش ميدهد؛ به همين دليل مولاي متقيان عليعليه السلام در توصيف رزمندگان اسلام ميفرمايند:
«حَمَلُوا بَصائرَهُمْ عَلي اَسْيافِهمْ»
بينش و آگاهي خود را بر شمشيرهايشان حمل ميكردند.
3. ولايت پذيري
يكي از مهمترين ويژگيهاي رزمندگان ما در دوران دفاع مقدس، ولايت پذيري بود. آنان دريافته بودند كه ولايت، حيات طيبه است ؛ حياتي كه با درك و اطاعت ولايت نصيب انسان ميشود و نسيم دلانگيز اين حيات از آيات شريف قرآني، روح و جان آنها را نوازش ميداد، زيرا قرآن ميفرمايد:يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا اسْتَجيبوُاللَّهِ وَ لِلرَّسوُلِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُمْ.
اي كساني كه ايمان آوردهايد، نداي دعوت خدا و رسولش را اجابت كنيد، زيرا شما را زنده ميكند.
اين رمز پنهاني است كه رزمندگان ما در طول دوران مبارزه و بعد از آن به حقيقت آن واقف شدند و هويّت و عزّت و سعادت دنيا و آخرت خود را در حيات ولايي يافتند و بدان اعتقاد راسخ پيدا كردند.
هر كه كوي ولايت را زيارت كند، ثواب اعمال او بيش از آن است كه قابل تصور باشد.
به قول حافظ:
ثواب روزه و حج قبول آن كس برد
كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد
در اين جا براي نمونه ميتوان مالك اشتر را مثال زد كه مولاي متقيان عليعليه السلام در وصف او ميفرمايد:
«فَاسمَعوا لَه وَ اَطيعوُا اَمرَه فيما طابَقَ الحَقّ فَاِنَّهُ سَيفٌ مِن سُيوفِ اللَّه لا كليلَ الظَّبه و لانابي الضَّريبه فَاِن اَمركُم اِن تنفِروا وَ ان اَمركُم ان تُقيموا فَاِنَّهُ لا يقدم و لايَحجُم و لا يؤَخّر و لا يقدم اِّلا عَن اَمري»
پس سخنش (مالك اشتر) را بشنويد و امر و فرمانش را در آنچه مطابق حق است پيرو باشيد، زيرا او شمشيري است از شمشيرهاي خدا كه تيزي آن كند نميشود و ضربه آن بي اثر نميگردد.
پس اگر شما را امر كند كه به سوي دشمن برويد، روانه گرديد و اگر فرمان دهد كه نرويد، بمانيد كه او در هر كاري پيش نميافتد و بر نميگردد و رو بر نميگرداند و جلو نميرود ؛ مگر به دستور من.
همان طوري كه ملاحظه ميشود، همه آوازه و عظمتي كه مالكاشتر دارد، براي اطاعت صادقانه و عشق به مقام ولايت اميرمؤمنانعليه السلام است. بنابراين، ولايت، سلطه نيست، بلكه مربي است. ولايت چيزي از انسان نميستاند، بلكه همه چيز به انسان ميدهد. ولايت، انسان را تعريف ميكند و به او حرّيّت و آزادگي و صلابت ميبخشد. ولايت، در واقع حق مداري است و جويندگان حق را هدايت ميكند. ولايت، پرتوي از حكومت خدا بر روي زمين است و در پرتو آن، خدا مداري و عدالت خواهي تحقّق پيدا ميكند. ولايت، روحيه ستيز با دشمنان را در انسان ميدمد و عزّت اجتماعي و سياسي كشور را تضمين ميكند. اينك درس اطاعت پذيري از قيام ولايت را از رزمندگان اسلام ميآموزيم تا دريابيم كه چگونه ولايت به صورت جوهر مقاومت و ايثار در حماسه رزمندگان ما درخشيده است.
شهيد چمران در مورد ولايت امام خميني (ره) ميگويد:
«اين انقلاب بزرگ و تاريخي را ابرمردي رهبري ميكند كه در تاريخ بي نظير است. ايمان به پاكي و تقوا و فداكاري و پايداري او را نظيري نيست. اگر همه راهبران انقلابي دنيا را سر هم بگذارند، از يك موي رهبر عاليقدر انقلاب ما كمتر هستند. اين انقلاب صورت گرفته است تا ريشههاي استثمار و استبداد و استعمار را بسوزاند؛ عدالت اجتماعي را تأمين كند؛ فقر و جهل و ظلم و فساد را از بين ببرد؛ ستمها و محروميتها و ناراحتيها و بي عدالتيها را كه قرنها بر اين كشور سيطره داشته است، نابود كند.»
شهيد حاج همّت در مورد ولايت امام خميني ميگويد:
«مادر! جهل حاكم بر يك جامعه، انسانها را به تباهي ميكشد و حكومتهاي طاغوت مكمل اين جهلند و شايد قرنها طول بكشد كه انساني از سلاله پاكان زاييده شود و بتواند رهبري يك جامعه سر در گم و سر در لاك خود فرو برده را در دست گيرد و امام، تبلور سلاله ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. كلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست.»
شهيد يوسف كلاهدوز در مورد ولايت امام خميني ميگويد:
نقش كلاهدوز در عمليات ثامن الائمه عليه السلام تعيين كننده بود و ميتوان آن را اوج اخلاص او نسبت به حضرت امام خميني قدس سره دانست. شاهد بودم كه در طراحي و سازماندهي عمليات و ايجاد هماهنگي بين ارتش و سپاه تلاش بيوقفهاي ميكرد.
وقتي آبادان در محاصره دشمن قرار داشت و بني صدر موضوع تخليه شهر را مطرح كرده بود، او به خدمت حضرت امام قدس سره رسيد و در اين باره نظرخواهي كرد.
امام قدس سره در جواب فرموده بودند: «حصر آبادان بايد شكسته شود.»
او اعتقاد داشت حرف امام قدس سره بي حساب نيست و از منبع غيبي الهام ميگيرد.
وقتي درباره عمليات، با بيميلي تعدادي از فرماندهان مواجه شد، گفت: «اكنون كه حضرت امام فرمودند حصر آبادان بايد شكسته شود، اگر ما زنده نبوديم، بر ما تكليف نبود وليكن اكنون كه ما زندهايم، مكلف هستيم كه فرمان امام را اجرا كنيم و حصر آبادان را بشكنيم. ما هشت ماه خون دل خورديم و صبر كرديم و به اين دليل دست روي دست گذاشته بوديم و نظاره ميكرديم و پيروز شديم و از اين پس هم بايد پشت سر امام حركت كنيم. نبايد در جا بزنيم، نبايد خسته بشويم، نبايد در كار نظامي احساساتي بشويم.»
شهيد مهدي باكري در وصيت نامه خود مينويسد:
اينك فرازهايي از وصيت نامه اين شهيد را كه صفا بخش جان است، ميآوريم:
«سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر؛ عصر ظلم و ستم، عصر كفر و الحاد، عصر مظلوميت اسلام و پيروان واقعياش.
عزيزانم! اگر شبانه روز شكر گذار خدا باشيم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنايت فرموده، باز كم است. آگاه باشيم كه سرباز راستين و صادق اين نعمت شويم. خطر وسوسههاي دروني و دنيا فريبي را بشناسيم و برحذر باشيم كه صدق نيّت و خلوص عمل، تنها چاره ساز ما است.
... بايستي محتواي فرامين امام را درك و عمل كنيم تا بلكه قدري از تكليف خود را در شكر گذاري به جا آورده باشيم. وصيت من به مادرم و خواهران و برادران و اهل فاميل: بدانيد اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست؛ هميشه به ياد خدا باشيد و فرامين خدا را عمل كنيد و از ته قلب پشتيبان و مقلّد امام باشيد.»
شهيد حاج حسين خرازي در مورد ولايت امام خميني ميگويد:
«كاري به خط و خط بازيها نداشته باشيد؛ ببينيد امام چه ميگويد، مسير امام كدام است، اگر قبول داريم كه امام ولي فقيه هستند كه مسلماً هستند، پس ما بايد با او باشيم؛ هر چه گفت، همان را بپذيريم ؛ هر كه را انتخاب كرد، همان را قبول كنيم. اگر نمايندهاي را براي منطقهاي برگزيد، مطيع نماينده او باشيم. اگر كسي مسؤوليتي دارد، از بركت خون شهدا دارد؛ از وجود نازنين امام دارد؛ ما درباره سياست بايد به او اقتدا كنيم.»
شهيد آيهالله محلاتي در وصيت نامهاش عشق و علاقه خود را نسبت به امام اين گونه بيان ميكند:
«از معظم له ]امام[ بخواهيد براي آمرزش من، دعاي مخصوص نمايد. من در اين عالم به او عشق ميورزيدم و امر او را امر خدا و رسولصلي الله عليه وآله ميدانستم. اميد است ايشان هم بعد از اين عالم در پيشگاه خداوند شفاعت كند تا ان شاء اللَّه در آن دنيا در كنار ايشان باشم».
شهيد محلاتي در كلام مقام معظم رهبري:
«...از خصوصيات ديگر شهيد محلاتي، عشق و ارادت وافر به امام بود. او علاقه و اعتماد خاصي به نظرهاي امام داشت؛ به طوري كه هر موقع امام يك چيزي را بيان ميكردند، مثل يك امر تعبّدي، برايش لازم الاجرا بود. چه روزي كه امام حكم داده بود كه بايد اين كار بشود و چه روزي كه حكم نداده بود، ولي ايشان ميفهميد كه تمايل امام به اين است.... اعتماد و ارادت ايشان به امام به نظر من يكي از عوامل خستگي ناپذيري ايشان بود. اين را من احساس ميكردم كه حضرت امام قدس سره نيز يك اعتمادي به او داشتند و نظرهايش را گوش ميكردند.»
بخشي از سفارشات شهيد محلاتي كه در تاريخ 19/11/64 خطاب به برادران پاسدار و بسيجي ابلاغ شده است:
- در سپاه، كليه امور براساس تبعيّت از ولايت فقيه يعني تسليم مطلق در مقابل رهنمودها و فرامين حضرت امام انجام گيرد.
- تبعيّت از خط مشي مقام رهبري در كليه امور عقيدتي، فكري، سياسي و نظامي لازم است.
- استقلال سپاه و وابسته نبودن آن به هيچ شخصيت و گروه و دسته خاصي را حفظ كنيد و توجه داشته باشيد كه به فرمان امام امت، هر نوع باندبازي و گروهگرايي در سپاه ممنوع است.
- در وضع فعلي كه امام امت ميفرمايند: »مسأله اصلي، جنگ است« كليه واحدها شرعاً موظف هستند در درجه اول به امور جنگ بپردازند و هر نوع اهمال و سستي در اين مورد جايز نيست.
ولايت پذيري بسيجيان
تفكر بسيجي كه تبلور اطاعت صادقانه از مقام ولايت است، در دوران دفاع مقدس از زيباترين جلوهها و نمادها برخوردار بود؛ به ويژه در شهرهاي جنگي، كه زن و مرد و كودك و جوان را به مقاومتي اعجابانگيز در سايه ولايت فقيه واداشته بود، و آنچه كه حقيقتاً دشمن را درمانده كرد، حيرت و سردرگمي در شناخت تفكر بسيجي بود. از ميان هزارها صحنه مقاومت حيرتانگيز، به خاطرهاي از شهيد مهدي زين الدين (فرمانده دلاور لشكر 27 علي بن ابيطالب) بسنده ميكنيم كه گفت:در شهر هويزه يك پيرمرد، دو پيرزن و دو پسر بچه ده ساله ساكن بودند. پرسيدم چرا نرفتيد؟ گفت: جوانهامون با حسين علم الهدي رفتند، ما مونديم؛ هم دهن كجي به عراقيهاست و هم دلگرمي بيشتر بچهها... صداي جيپي بلند شد؛ پيرمرد مرا در اتاق مشرف به خيابان مخفي كرد. سرگرد عراقي پياده شد و به پيرمرد گفت: «رئيس شما از اين پس صدام است؛ ]امام[خميني را فراموش كنيد.» يكي از دو پسر بچه جلو آمد و گفت: «بابام با حسين علمالهدي رفته با شما بجنگه، اين عكس امام را هم او به من داده.»
سرگرد عكس را گرفت و پاره كرد و گفت: ]امام[ خميني را فراموش كنيد. بچه پارههاي كاغذ را جمع كرد و بوسيد و تفي به صورت او انداخت. سرگرد گلولهاي به سر او شليك كرد و شهيد شد. پسر دومي جلو آمد. چون شهادت او هم حتمي بود، از پنجره با رگباري سرگرد و همراهش را هلاك كردم؛ بلافاصله دو پيرزن و پيرمرد و پسربچه را سوار جيپ عراقي كردم و از شهر دورشان نمودم.
ولايت در اسارت
مقاومت و پايداري رزمندگان ما در سياهچالهاي دژخيمان بعثي، ضرب المثل روزگار است. خواندن يا شنيدن آنهابه قدري حيرتانگيز و تعجب آور است كه عقول دنيوي ما، ساحت مقاومت و ايثار آنان را درك نميكند، پس بايد با زبان عشق اين حماسهها را تفسير كرد. دژخيمان بعثي از شدّت علاقه و عشق رزمندگان اسلام به مقتداي خويش با خبر بودند، لذا سعي ميكردند با جسارت به امام راحل قدس سره روح و جان آن عزيزان را شكنجه دهند.آقاي حميد محمّدي، از آزادگان سرافراز، در اين باره مينويسد:
«بارها ميخواستند كه ما را وادار كنند تا به امام عزيزمان توهين كنيم؛ به كسي كه شنيدن حتي يك كلامش در محيط اسارت، ماهها روحيه ما را شاد و عالي نگه ميداشت ؛ به كسي كه به عشق ديدارش روزهاي سخت را اميدوارانه سپري ميكرديم. هر چه كردند، لب از روي لب هيچ كداممان نجنبيد. فرمانده كه چشمانش داشت از حدقه در ميآمد، همراه با بقيه سربازها حسابي افتادند به جان ما، از ضربهاي كه به صورت و سرم خورد، در يك لحظه از خود بي خود شدم و خون از دهانم بيرون ريخت ؛ زير چشمانم سياه و كبود شده بود، بچههاي ديگر هم وضعشان بهتر از من نبود.
بعد از شش روز كه در زندان اردوگاه بوديم، دوباره آمدند و تا حدي كه دوست داشتند، مشت و لگد نثارمان كردند. پانزده روزي كه در زندان بوديم، ديگر چشمهايمان به تاريكي محيط و بدنهايمان به ضربههاي بعثي خو گرفته بود. در طول اين مدت، فقط چند دقيقهاي بعد از آمار اجازه ميدادند كه براي رفتن به دستشويي از زندان خارج شويم.»
همچنين صحنههاي متهوّرانهاي كه رزمندگان ما در اسارت آفريدند، بسيار براي ما آموزنده و عبرتانگيز ميباشد و راه و رسم اطاعت از مقام ولايت را به ما ميآموزد. بيان يك نمونه، آن هم از سوي يك بسيجي كم سن و سال قابل توجه است:
بعثيها در بازرسي بدني از اسرا، ضمن ضبط وسايل، متوجه وجود چند قطعه عكس در جيبهاي ما شدند كه در پس زمينه يكي از عكسها تصوير حضرت امام خميني قدس سره به چشم ميخورد. عراقيها پس از ديدن تصوير حضرت امام، آن را به يكديگر نشان دادند و اداي احترام كردند كه در اين ميان يكي از افسران عراقي متوجه شد و وقتي وضع را چنين ديد، عكس را گرفت و آن را جلوي يكايك اسرا برد و از ايشان خواست تا ضمن بي احترامي به عكس، به شخصيت حضرت امام نيز توهين كنند.
خلاصه نوبت به برادر سيزده سالهاي به نام سهيل رسيد. او عكس را گرفت، چند لحظه به آن نگاه كرد و سپس در حالي كه همه چشمها به او خيره شده بود، در ميان حيرت و تعجب همگان، ابتدا عكس را به صورت چسباند و بعد آن را غرق بوسه كرد.
ساير اسرا همچنان كه ناظر اين صحنه تعجب آور بودند، به حيرتشان افزوده شد، زيرا اين عمل متهوّرانه سهيل، درس بزرگي بود به يك يك اسرا، و پيامد آن شكنجه و ضرب و شتم سهيل بود از سوي بعثيها.
آري، شير اگر در قفس باشد، باز هم شير است، و روباه اگر در صحرا و بيابان آزاد باشد، باز هم روباه است. رزمندگان عزيز ما اگر چه ساليان دراز در اسارت دژخيمان بعثي بودند (بعثياني كه در شقاوت و بيرحمي و كاربرد انواع روشهاي پيشرفته در شكنجه عزيزان ما، روي سفّاكان تاريخ را سفيد كردند) اما غرور و شهامت ايماني و عشقآنها به ولايت در همه صحنهها و پهنههاي آفاق و انفس درخشيد.
مرا به جز تو نيازي به دار فاني نيست
دمي كه بي تو برآيد ز زندگاني نيست
مرا ز آتش هجران كجا بود پروا
كه شمع دير ترا ميل سرفشاني نيست
دلم رسيده به كويَت مگو چه آوردي
كه عاشقانِ ترا جز غم ارمغاني نيست
منبع: پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}