فرزندان امام زمان (عج) (1)





روايت انباري، که بدان اشاره شد، گوياي اين مطلب است که امام عليه السلام در جزاير ناشناخته اي در درياي مديترانه، فرزنداني دارد، بدين ترتيب:
تمام اينان ، تحت نظر پدر خويش حضرت صاحب الامر - عجل اله تعالي فرجه - حکومت مي کنند، گرچه اين روايت دلالت ندارد بر اين که آيا پدر خويش را مي بينند يا نمي بينند.
از آن جا که واقعه روايت شده، مربوط به قرن ششم هجري (6) مي باشد که از تولد حضرت چهارصد سال گذشته، و نيز احتمال نمي دهيم که طول عمر فرزندان و همسر حضرت به شکل غير عادي بوده و از عمر ديگران بيش تر باشد؛ بنابراين بر فرض صحت روايت، آن چه روشن مي شود اين است که آن حضرت در آن دوران داراي همسر و فرزند بوده است و قبلا گفتيم ازدواج آن حضرت در صورتي است که همسري قابل اطمينان و داراي بالاترين مراتب اخلاص وجود داشته باشد، تا آن حضرت را شناخته و در پنهان نگه داشتن ايشان همکاري کند، به طوري که حتي براي فرزندان هم ناشناس بماند، اگرچه ممکن است انتساب خود را به حضرت بدانند.
اما ازدواج و يا فرزند داشتن آن حضرت، پيش از قرن ششم و يا بعد از آن را روايت متعرض نشده، و لذا بستگي به قواعد گذشته دارد، و به عدم صحت اين روايت، قبلا اشاره شد و تفصيل آن خواهد آمد.
و اما روايت علي بن فاضل مازندراني که در مضمون شبيه اين روايت است، تاريخ آن قرن هفتم هجري است و دلالت دارد بر وجود جزايري در درياي مديترانه که بزرگ ترين آن ها جزيره ي خضرا است که يکي از نايبان خاص حضرت بر آن حکومت مي کند و نامش محمد و لقبش شمس الدين مي باشد. وي يکي از نوادگان حضرت است که با پنج پشت به ايشان مي رسد.(7) ولي روشن نيست که وي به يکي از فرزنداني که در روايت قبل آمده اند منتسب باشد. ظاهرا بعيد است که در طول يک قرن پنج نسل پشت سر هم به وجود آيند، مگر اين که فرض کنيم آن حضرت همسران متعدد داشته و يا تناسل اولاد او سريع بوده است.
ظاهر اين روايت آن است که فرزندان مستقيم آن حضرت و يا اولاد آن ها نيز هم زمان با اين شخص در حيات نبوده اند، والا نواده ي پنجم به حکومت نمي رسيد، مخصوصا که روايت گوياي آن است که پدران اين شخص از او برتر و شايسته تر بوده اند، زيرا او حضرت را مشاهده نمي کرده است، در حالي که پدرش اگرچه خود حضرت را نمي ديده ولي صداي وي را شنيده است، و نيز جدش هم حضرت را مي ديده و هم صدايش را مي شنيده است.(8) و روشن است که هر چه ارتباط يک شخص بيش تر باشد فضيلت و اخلاص او نيز نزد آن حضرت زيادتر است.
صحت و عدم اين روايت را در مطلب زير بررسي خواهيم کرد.
بنيان گذاري جامعه ي نمونه ي اسلامي توسط حضرت مهدي عليه السلام
دو روايت انباري و مازندراني، که قبلا به آن ها اشاره شد، دلالت بر تأسيس جامعه ي نمونه اسلامي در دوران غيبت کبري، توسط حضرت بقيه الله عليه السلام دارند، ولي قراين عقلي و نقلي ديگري وجود آن را نفي مي کنند.
در اين جا مايليم ويژگي هاي فکري، اجتماعي، علمي و سياسي چنين جامعه ي نمونه اي را با دست آوردهاي آن در زمينه رفاه و آسايش و بهره گيري هاي کشاورزي و تجاري بررسي کنيم. البته در صورتي که اصل ثبوت اين دو روايت و صحت آن ها مورد اشکال قرار گرفت، ديگر ارزشي براي اين خصوصيات و ويژگي ها باقي نخواهد ماند، مگر اين که بر فرض صحت آن در نظر راوي بحث کنيم و از اين جهت مورد بررسي قرار دهيم که براي برخي از مسلمين آينده جامعه ي اسلامي را از ديدگاه مکتب خود، چه به صورت يک جامعه اسلامي و دولت اسلامي، و يا نظام مخصوص حضرت مهدي عليه السلام بازگو کنيم، و به زودي انطباق و هم آهنگي آن را با قواعد و ادله درست اسلامي خواهيم سنجيد.
اين دو روايت، هر دو براين مطلب اتفاق دارند که در کناره هاي دريا شهرهاي بزرگ بسياري است که امکان دارد در صحراهاي يکي از قاره ها و يا در جزاير پهناور يکي از اقيانوس ها باشد. روايت مازندراني صريحا مي گويد که در درياي ابيض ميانه (مديترانه) مي باشند و وجود همين جزاير علت نام گذاري آن دريا به بحر ابيض شده است، زيرا پيرامون آن ها را آب سفيد رنگ صافي گرفته است که رنگش با رنگ ديگر آب هاي دريا تفاوت دارد، و هرگاه کشتي هاي کافران و محاربان، وارد آن آب ها مي شود، با قدرت خداوند و توجهات حضرت بقيه الله عليه السلام غرق مي شوند.
اين مجموعه، سرزميني بزرگ و گسترده را در روي زمين تشکيل مي دهد، زيرا هريک از شهرهاي آن با ديگري، دوازده و يا پانزده روز راه فاصله دريايي و يا خشکي - با وسايل مرسوم و رايج قرن ششم و يا هفتم هجري - دارد، که اين مسافت تقريبا فاصله ميان مکه و مدينه منوره در حجاز و يا بصره و بغداد در عراق مي باشد.
با وجود پهنه گسترده و مساحت زياد، اين سرزمين را باغ ها و روستاهاي بسياري احاطه کرده است که به 1200روستا، در اطراف هر شهر، مي رسد بدين ترتيب ساکنان آن را بايد بيش از ده ميليون نفر بدانيم و لذا دولت متوسطي مي باشد که مي تواند نمونه اي از يک جامعه اسلامي به بهترين روش را تشکيل دهد.
اين مجموعه از زيباترين صحنه هاي طبيعي و بهترين شرايط اقتصادي برخوردار است، به نحوي که زبان را ياراي توصيف آن نيست. در اين ميان کافي است که بدانيم بسياري از خانه هاي آن جا از سنگ مرمر شفاف ساخته شده است و گرداگرد هر شهري را صدها مزرعه و بوستان با هواي آزاد و ميوه هاي فراوان فرا گرفته است.
و به صريح روايت انباري، گرگ و ميش با صداقت و الفت هر چه تمام تر در مزارع آن جا مي چرند. درندگان و حيوانات، بين مردم به راحتي و آزادي گردش مي کنند و به کسي آسيب نزده، حادثه اي پديد نمي آورند.
شهرها داراي بازارهاي بسياري هستند که کالاهاي گوناگون و اجناس رنگارنگ را عرضه مي کنند. گرمابه هاي بسيار نيز در اين شهرها وجود دارند و در وسط شهر مسجد بزرگي است که براي اقامه نماز جمعه، مردم در آن جا اجتماع مي کنند. از سمت دريا، در اطراف شهر برج و باروهايي است که شهر را از هجوم و حمله دشمن محافظت مي کند.
آيين ساکنان اين بلاد، اسلام و مذهبشان شيعه اثناعشري است. اخلاق و رفتار بزرگوارانه آنان را انباري چنين توصيف مي کند: «نظيري ندارند، سخنشان از بيهوده گويي و غيبت و ياوه گويي و دروغ و سخن چيني خالي است. حقوق و ماليات شرعي را مي پردازند. بر داد وستد آنان روح اطمينان و خوش گماني حاکم است، بدان حد که فروشنده به خريدار گويد: براي خود وزن کن و بردار، و برداشت حق تو، نيازي به وجود من ندارد. به مجرد اين که صداي اذان بلند مي شود، مردم کارهاي خود را رها مي کنند و به اداي نماز مي پردازند. »
اجتماعات مردم اين شهرها با همياري و الفت و مهرباني همراه است، هرگاه شهر و يا جزيره اي نيازمند کمک و همراهي باشد، و يا مواد کشاورزي نداشته باشد، کالاهاي مورد نيازشان از جاهاي ديگر به طور مجاني و رايگان، بدان جا فرستاده مي شود.
طبق روايت علي بن فاضل مازندراني، بر اين جوامع، فرمان رواي واحدي حکم راني مي کند- و بنا به گفته ي انباري، چندين حاکم از سوي حضرت مهدي عليه السلام منصوب گشته اند، که نايب خاص حضرت به حساب مي آيد و لذا او نماز جمعه را - به دليل تحقيق شرط وجوب آن، که وجود امام معصوم و يا نايب خاص او مي باشد- اقامه مي دارد.
همين فرمان روا، که نايب خاص حضرت است، نماز جماعت را نيز در اوقات آن اقامه مي کند، و هموست که در مورد مسائل شرعي مردم فتوا مي دهد و ميان آنان قضاوت مي کند، و به صريح روايت مازندراني، علوم عربيه، اصول دين و فقه را از حضرت بقيه الله عليه السلام فرا گرفته، تدريس مي نمايد، و اگر نياز به مجادله و بحث، درباره مسائل اعتقادي باشد، به طور صريح و قاطع به مجادله مي پردازد و در تمام اين مناظره ها پيروز مي شود. وي دستي دهنده، سفره اي گشوده بر روي ميهمانان دارد.
در گذشته نام چندين نفر از فرمان روايان اين شهرها را ذکر کرديم. پنج نفر از آنان اولاد آن حضرت - عجل الله تعالي فرجه - بودند. طبق روايت انباري - و طبق روايت مازندراني - يکي از نوادگان حضرت حاکم و فرمان رواست.
مردم از فرمان رواي خويش، اطاعت همه جانبه دارند، و سخن آخر هميشه سخن اوست و در دل مردم ابهت و عظمت زيادي دارد. گاه گاهي خبرهايي مي دهد که عادتا نبايد از آن ها خبري داشته باشد. مثل اين که گاهي اسامي مسافران تازه وارد را مي گويد و اين خود نشانه راست گويي و پايه ي حکومت اوست. البته اين پيش گويي ها، آگاه ساختن از غيب نيست، بلکه او اين ها را از امام مهدي عليه السلام نقل مي نمايد. لذا در روايت علي بن فاضل آمده است که راوي مي گويد: عرض کردم: از کجا اسم من و پدرم را مي داني؟ پاسخ داد: بدان که خصوصيات و ريشه و اصل و نسب و مشخصات تو قبلا به من رسيده است.(9) جز اين نمي تواند باشد که اين مطالب قبلا از سوي حضرت مهدي عليه السلام به او رسيده است.
خود حضرت مهدي عليه السلام در اين مجتمعات به صورت ناشناس و يا کناره گيري از جامعه، حتي فرمان روايان، با اين که مورد اعتماد مي باشند، زندگي مي نمايد و هر گاه به مسافرت و يا به حج رود، باز به همين جا برمي گردد. تعليمات خود را از طريق نامه نگاري به حاکم مي آموزد و نظر قاطع خود را درباره ي رويدادهاي اجتماعي که مردم نيازمند آن ها هستند به فرمان روا ابلاغ مي کند. چنان که اين مضمون در روايت مازندراني وجود دارد. بدين ترتيب آن حضرت عليه السلام اشراف و نظارت همه جانبه بر اين حکومت نمونه دارد. يادش در آن جا زنده و به دستورهايش در اين جامعه عمل مي شود. توده هاي مردم بر اساس اخلاص و اعتقاد به او تربيت يافته و در انتظار ظهور او به سر مي برند و اين مسئله بين تمامي طبقات مردم رايج است، به طوري که در گفتار خود فقط به آن حضرت سوگند ياد مي کنند.

اشکال هاي وارد بر اين دو روايت

آن چه عرضه شد، نما و تصويري کلي است از جامعه ي نمونه اي که حضرت مهدي عليه السلام تشکيل مي دهد (برطبق اين دو روايت) ولکن نمي توان اين دو روايت را به طور مطلق و همه جانبه درست دانست، زيرا اشکال هاي متعددي بر آن ها وارد است، که در اين جا سه اشکال مهم را ياد آور مي شويم:

اشکال اول

که زمين در اين زمان و بلکه از قرن ها قبل، وجب به وجب و متر به متر، شناسايي شده است و مردم بر تمام زوايا و گوشه هاي آن آگاه گشته اند، ولي با اين همه هيچ کس بر چنين جايي دست نيافته و بر اين گونه جزيره ها و شهرها آگاه نشده است. اگر وجود مي داشت، به طور حتم و مسلم شناخته مي شد و از مهم ترين مراکز اسلامي به حساب مي آمد. بنابراين به طور قطع چنين مکاني وجود خارجي ندارد.
و اما اين پندار که اين سرزمين از ديدگان همه ي جهانيان پنهان مي باشد، چنان که وضع خود حضرت مهدي عليه السلام نيز بدين گونه است، اگر نظريه ي اول در مورد نحوه ي غيبت صحيح باشد، نظري است که برخي از محققان آن را ابراز داشته(10) و براي تأييد آن وسعت قدرت خداوند، و روايتي را که طبق آن، حضرت رسول اکرم(ص) به هنگام اداي نماز، در برخي اوقات از ديد کفار مخفي مي مانده است، شاهد آورده اند.
وليکن اين استدلال امکان عقلي اين گونه پنهاني را اثبات مي کند، نه وقوع آن را، و ما نيز قدرت بي نهايت خداوند را در بالاتر و بزرگ تر از اين اندازه قبول داريم، لکن وقوع اين جزاير در خارج را نفي مي کنيم و ميان پنهان شدن حضرت مهدي عليه السلام و يا حضرت رسول معظم صلي الله عليه و آله و مخفي بودن اين شهرها تفاوت مي گذاريم.
چرا که پنهان شدن حضرت مهدي عليه السلام و يا رسول اکرم صلي الله عليه و آله براي اين است که وجود مباکشان از گزند آفات، مصون مانده، بتوانند به هدايت مردم پردازند و بر آنان حجت را تمام نمايند. پس پنهان شدن آنان با قانون معجزات مطابق است، زيرا آن قانون عبارت است از اين که هر گاه کامل ساختن حجت، متوقف برمعجزه باشد، خداوند آن را به وجود مي آورد و توسط آن نواميس طبيعي را خرق مي نمايد و در خارج از اين حد معجزه اي پديد نمي آورد، و بر اساس همين اصل، نظريه ي اول را که - نظريه ي خفاي بدن باشد - رد کرده، نپذيرفتيم، زيرا براي سلامتي حضرت مهدي عليه السلام و دوري ايشان از آفات، نيازي به پنهان شدن دائمي نيست.
اما اين که يک شهر و يا جامعه ي اسلامي بخواهد به طور کلي از ديده ها پنهان شود، براي برپا داشتن حجت و يا اتمام آن، نيازي بدان گونه پنهاني نيست، زيرا فرض بر آن است که افراد جامعه انساني با اسلام آشنا شده و حجت بر آنان تمام گشته و ديگر نيازي به انجام معجزه نيست، و فرض بر آن بود که امن بودن چنين جامعه اي از خطر دشمنان متوقف بر پنهاني آن است و چنين مسئله اي در اسلام شناخته نشده و از قانون عمومي معجزات خارج است و لذا درباره آن معجزه اي روي نمي دهد. بنابراين اگر چنين جامعه و کشوري باشد به ناچار بايد ظاهر و آشکار بوده باشد، که در اين صورت شناخته مي شود، و چون نه ظاهر است و نه شناخته شده، پس وجود خارجي ندارد.
و در صورتي که پنهان شدن يک جامعه مسلمان، براي برکنار بودن از آفات دشمنان، درست باشد، بايد غيبت شدن اجتماعات اسلامي ديگري را که در طول تاريخ، در معرض هجوم دشمنان قرار گرفته اند، صحيح بدانيم، وليکن چنين چيزي روي نداده است و اگر قانون معجزات وقوع آن را ايجاب مي نمود، به هر حال روي مي داد.
گاهي گفته مي شود که در اين جامعه ي نمونه ي فرضي، ويژگي بزرگي است که آن را از ساير جوامع ممتاز ساخته است و آن وجود حضرت مهدي عليه السلام در آن جا مي باشد، به ناچار جايز است خداوند اين سرزمين را به غيب بودن اختصاص دهد.
وليکن اين انديشه به طور کلي ناصحيح است، زيرا اگر سلامتي و بقا و غيبت حضرت بقيه الله، متوقف بر پنهاني آن شهرها باشد، اين پنهاني امر صحيح خواهد بود وليکن چنين ملازمه اي ميان سلامتي حضرت و پنهاني شهرها نيست، زيرا بنابر هر دو نظريه ي اساسي که در مورد نحوه ي غيبت مطرح است، آن حضرت عليه السلام مي تواند سلامتي خويش را در هر جاي عالم که باشد حفظ کند، بدون اين که نيازي به غيبت شدن شهرها باشد، و لذا براي اين جامعه، ديگر ويژگي خاصي به جا نخواهد ماند.
حتي مي توانيم -با توجه به آن چه در مورد اتمام حجت ذکر شد- بگوييم که اقامه ي حجت بر اين مجتمع نه تنها متوقف بر غيب شدن آن نيست، بلکه کامل کردن حجت بر آن متوقف بر ظاهر بودن آن و وجود آن به صورت جزيي از عالم بشري است، و اين مطلب از قانون تمحيص و امتحان الهي که بر پايه ي عقل و نقل ثابت شده است استفاده مي شود، چرا که يک فرد مسلمان و يا يک جامعه ي اسلامي، هر چقدر با هجوم امواج کفر روبه رو گشته و در مقابل انحرافات گمراه کننده مقاومت کند، و در راه دين و آيين مقدس خويش، فداکاري کند، به همان اندازه ايمانش قوي تر و راسخ تر و اراده اش پابرجاتر و نيرومندتر مي گردد. پس درگيري نظامي و يا عقيدتي او با کفر و انحراف، خود جزيي از برنامه و سنت امتحان خداوندي است، تا هر کس هلاک گشته از روي دليل باشد و آن کس که زندگي يابد و جاويدان شد نيز با دليل و برهان باشد.
بدين ترتيب اتمام حجت متوقف بر اين برخورد و درگيري است و در بخش هاي آينده ي اين کتاب خواهيم ديد که ظهور حضرت مهدي عليه السلام متوقف بر اين آزمايش و تمحيص است. اين برخورد و اين آزمايش در جامعه اي روي خواهد داد که ظاهر و آشکار و با ساير جوامع مرتبط باشد، نه در جامعه اي که در پنهاني، با راحتي به سر مي برد و با افکار و انديشه هاي خود زندگي کند.
بنابراين قانون تمحيص و امتحان و قانون معجزات، با غيب بودن هر جامعه ي مسلمان و يا برکناري و عزلت آن از عالم، منافي مي باشند. پس اگر اين مجتمع نمونه وجود داشته باشد، بايد ظاهر باشد، و چون نيست، پس وجود هم نخواهد داشت.
مقصود ما از آن چه در گذشته گفتيم که اين دو روايت بر همان اساس نظريه اول پايه گذاري شده اند، همين مطلب است و اکنون دانستيم که نظريه اختفاي جامعه از نظريه اول که خفاي بدن باشد، دورتر و بيهوده تر است، زيرا با پذيرفتن نظريه ي دوم، ديگر نيازي به اين مطلب نداريم. اما نسبت به شهرها نيز هر يک از دو قانون معجزات و تمحيص و امتحان، پنهاني آن ها را نفي مي کنند.
کاش مي دانستم که مدعي پنهاني شهرها، چرا به سياق دو روايت که بر وجود آن شهرها دلالت مي کرد، توجه نداشته که سياق آن ها از دو نظر با اين عقيده منافات دارد:
1. مضمون روايت مازندراني است، که درياي سفيد بدان جهت بدين عنوان ناميده شده است که آب صافي هم چون آب فرات، اطراف آن جزيره ها را فرا گرفته است و هرگاه کشتي هاي دشمنان بدان جا وارد مي شوند، به قدرت خداوند و برکات حضرت بقيه الله غرق مي گردند.
اگر اين جزيره ها پنهان از ديده ها بودند، چگونه دشمنان بدان جا راه مي يافتند؟! آري، در اين صورت همان پنهاني براي حفظ و حمايت آن ها کفايت مي کرد. بنابراين وجود اين آب صاف، خود بهترين دليل بر عدم اختفاي اين جزاير است.
2. اگر اختفا صحيح باشد، بايد براي هيچ کس از بيرون معلوم نباشد، به جز افرادي که در درجه عالي وثاقت و اطمينان باشند، زيرا اگر براي ديگر افراد اين مسئله کشف شود، احتمال خطر و حمله دشمنان وجود دارد. پس هنگامي که کاروان راوي در دريا به اين جزيره ها رسيده و مسلمان ها و مسيحياني با اختلاف مذهب و روش هايي که دارند در آن جا هستند، وجود اين قبيل افراد غير مطمئن عدم اختفا را تأکيد مي کند.

پی‏نوشتها:

1. نجم ثاقب، ص 220-221.
2. همان، ص 222.
3-6 . همان، ص 222.
7 و8. بحارالانوار، ج 52، ص 168.
9. بحارالانوار، ج 52، ص 165.
10. نجم ثاقب، ص227.

منبع:کتاب جزيره ي خضرا افسانه يا واقعيت؟