فرزندان امام زمان (عج) (2)





اشکال دوم

اين دو روايت انباري و مازندراني، با بسياري از روايات ديگر تعارض دارند. اين روايات گرچه مضامين مختلفي دارند ولي همگي در نفي مضمون اين دو روايت اتفاق دارند (البته هر کدام از جهت خاص خود ) و در باب تعارض روايات، اين قاعده ثابت شده است که هر گاه يک يا دو خبر با مجموعه ي بسياري از اخبار ديگر - که مضمون مشترک آن ها قطعيت پيدا کرده - تعارض داشته باشند، در اين صورت آن روايات فراوان را بر آن يک و يا دو روايت مقدم مي داريم و براي آن يک يا دو خبر اعتباري باقي نمي ماند.
مجموعه ي اخبار معارض با اين دو روايت را در چند گروه دسته بندي مي کنيم:
گروه اول اخبار آزمايش و امتحان خدايي است؛ هم چون فرمايش امام عليه السلام که فرمود:
«بسيار دور است، بسيار دور است، فرج ما روي نخواهد داد، تا وقتي که غربال شويد و سپس غربال شويد - اين جمله را سه بار فرمود - تا اين که خداوند متعال تيره ها را از بين ببرد و صاف ها را نگاه دارد. »
و مانند فرمايش حضرت صادق عليه السلام :
«به خدا سوگند همانا از يکديگر جدا مي شويد، به خدا سوگند همانا آزمايش خواهيد شد، به خدا سوگند همانا غربال خواهيد شد هم چون غربال شدن زوان(1) از گندم. »
اين قبيل اخبار و روايات بسيارند که بر قانون الهي که به جهت آن غيبت کبرا روي داده است دلالت مي کنند و اين يک قانون همگاني براي تمام افراد انساني است و نمي توان آن را براي عده اي مخصوص و يا جامعه ي خاصي استثنا زد، و دانستيم که اختفا و پنهاني از ديده هاي مردم، با امتحان و تمحيص منافات دارد و مستلزم اين است که قانون عمومي شامل آن جامعه ي پنهان نشود. بنابراين اخباري که دلالت بر تمحيص و تصفيه مي کنند، وجود جامعه اي را که مشمول مضمون آن ها نشود، نفي مي کنند.
گروه دوم شامل رواياتي است که دلالت دارند بر سکونت حضرت مهدي عليه السلام در اماکن ديگر، غير از آن جا که در آن دو روايت آمده است. مانند مدينه منوره (چنان که در يک روايت بود) و در صحراها و بيابان هاي خشک (در روايتي ديگر ). ما اگرچه اين روايت را مورد اشکال قرار داديم، ولي توانايي معارضه و مقابله اين دو را با دو روايت مورد بحث، نمي توانيم ناديده بگيريم و اين دو نيز مي توانند در بي اعتبار ساختن آن دو روايت با مجموعه روايات ديگر متعارض، شرکت داشته باشند. علاوه بر اين روايات ديگري نيز وجود دارد که دلالت بر سکونت حضرت در اماکني ديگر دارند و فعلا نيازي به ذکر آن ها نيست.
گروه سوم اخبار و روايت بسياري است که دلالت دارند بر مشاهده ي حضرت مهدي عليه السلام در غير آن شهرها، و کثرت آن روايات به حدي است که نمي توان آن ها را ناديده گرفت.
اين روايات وجود آن حضرت را در برخي از اوقات، در جاهاي ديگري خارج از آن مناطق مفروض اثبات مي کنند و بلکه از آن ها چنين برمي آيد که امام عليه السلام غالبا در آن شهرها زندگي نمي کنند.
اين روايات، خواه ناخواه، با آن دو روايت که حضرت را غالبا در آن شهرها مي دانست، منافات داشته، متعارض خواهند بود. زيرا اگر به راستي آن شهرها محل سکونت حضرت باشند، حضور آن بزرگوار در جاهاي ديگر، بر سبيل تصادف و يا به صورت معجزه خواهد بود، و هيچ يک از اين دو قابل تصور نيست. از روي تصادف بدين جهت امکان ندارد که موارد ديدار آن قدر زياد هستند که احتمال تصادف را برطرف مي سازند. و به صورت معجزه نيز امکان ندارد، چرا که با قانون معجزات تطبيق نمي کند، زيرا اقامه ي حجت متوقف بر وجود اين معجزه نيست.
بلکه مي توان گفت، آن چه اخبار مشاهده به طور کلي مي رسانند اين است که حضرت مهدي عليه السلام در سرزمين عراق ساکن است و برخي اوقات که مصلحت اقتضا کند، به جاهاي ديگر نيز تشريف مي برند (اين مسئله را در فصول آينده توضيح خواهيم داد) و بديهي است که سکونت در عراق با سکونت رسمي در آن شهرهاي فرضي منافات دارد.
گروه چهارم روايتي است که از حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله به تواتر رسيده است و طبق آن حضرت مهدي عليه السلام پس از ظهور خويش :
«يملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا؛ زمين را از عدالت و دادگستري آکنده مي سازد، هم چنان که از ظلم و ستم پر شده است. »
پر شدن زمين از ظلم و جور، لازمه اش اين است که بسياري از مردم روي زمين، با اين که بين آن ها اکثر افراد جامعه اسلامي نيز وجود دارند، همگي ستمکار و منحرف باشند، به طوري که ديگر ممکن نباشد فرض شود که يک جامعه کاملي با اخلاص و وفاداري کامل نسبت به اسلام، باقي مانده است. عموميتي که در اين روايات وجود دارد قابل استثنا و تخصيص بردار نيست بنابراين، وجود يک يا چندين جامعه که همگي آن به طور دربست بر اسلام باقي و نسبت به آن وفادار باشند، با اين روايات معارض خواهد بود و هرگاه خبر واحد با يک خبر متواتر معارض باشد، متواتر را پذيرفته و واحد را رد کنيم.
ممکن است چنين به ذهن آيد که: مقصود از زميني که از ظلم و ستم پر مي شود، همين زمين آشکار براي مردم است، نه زمين پنهان چنان که در آن دو روايت بود. بنابراين منافاتي ميان آن روايت متواتر و اين دو خبر وجود ندارد.
پاسخ اين احتمال آن است که : در اشکال اول گفته شد که اين شهرها از ديده ها پنهان نيستند، بلکه فقط از برخي جست وجوگران و يا جاسوسان مخفي نگه داشته مي شوند؛ که البته اشکال هايي بر اين فرض وارد ساختيم. پس اين سرزمين ها نيز داخل در همان زمين آشکار و موردنظر روايات ظلم وجور است، و با در نظر گرفتن اين مطلب نمي توان گفت چنين سرزمين هايي وجود دارند.
احتمال ديگري که ممکن است به ذهن برسد، اين است که اين سرزمين ها در طول غيبت کبري وجود داشته و اخلاص و پايبندي آن ها نسبت به اسلام در خلال اين دوران دوام دارد، ولي پيش از ظهور آنها هم روي به فساد آورده و آن سرزمين ها را هم ظلم و جور فراگيرد و در آن صورت اين جمله صادق باشد که: زمين را پر از عدل و داد مي کند، چنان که پر از ظلم و جور شده است.
پاسخ اين احتمال اين است که اين جوامع براساس اسلام پايه ريزي شده است تا دوام يابد و ديگر قابل انحراف نباشد، زيرا فرض اين است که تحت اشراف و رعايت خود حضرت مهدي عليه السلام مي باشند و بنابراين امکان انحراف براي آن مردم نيست.
اشکال هاي ديگري نيز از سوي برخي روايات معارض ديگر بر اين دو روايت وارد است که با ذکر آن ها سخن به درازا مي کشد و بر پژوهش گران انديشمند پنهان نيست.

اشکال سوم

جامعه ي پنداري در چنان شرايطي، نسبت به تعدادي از آموزش هاي اسلامي و عقايد ديني کمبود دارد و تشکيل يافته از کليت اسلامي نيست و چون از هر جهت کامل نيست نمي توان گفت که مؤسس چنين جامعه اي از تمام جهات اسلامي و عادلانه خواهد بود، مخصوصا که براي چندين قرن تحت نظر آن حضرت اداره شده باشد و خود آن حضرت آن جامعه را از دستبرد دشمنان و نفوذ افکار غير اسلامي صيانت و نگهداري فرمايد.
اين کمبودها را مي توان ناشي از خيالات و تفکرات راوئي دانست که خصوصيات روحي و انتظارات و اوهام خويش را در آن ها وارد ساخته است. مقصود از راوي، انباري و مازندراني، هر دو مي باشند که اين دو روايت توسط آنان نقل شده است. عواملي که باعث به وجود آمدن اين مطلب شده اند عبارت اند از:

1. عامل شهرنشيني:

که راوي در قرن ششم و هفتم از آن برخوردار بوده است. اين مطلب را در لابه لاي روايات در چندين موضوع مي بينيم:
الف) وجود برج و باروهاي اطراف شهر، در مقابل دريا، چون اين ها مهم ترين وسيله ي دفاع از شهرها در آن قرن بوده است.
ب) وجود آب صاف که موجب غرق شدن کشتي هاي تجاوزگر بوده است، زيرا کشتي هاي جنگي مهمترين ابزار حمله و هجوم در آن دوره بوده است.
ج) راوي پافشاري زيادي بر وجود مساجد و حمام ها و بازارهاي فراوان در آن شهرها نموده و اينها از مشخصات اساسي شهرهاي قرن ششم و هفتم بوده است، و اگر راوي توجهي به مدارس و بيمارستان ها و جمعيت ها و امثال آن ها مي داشت، از آن ها نيز اسمي مي برد.
د) در اين روايت صحبتي از تجارت و بازرگاني نشده است و تنها راه گذران زندگي را در زراعت و کشاورزي دانسته است و فقط سخن از تجارت بازاري اندک، در حد زندگي معمول آن ها و صنايع دستي نموده است.
ه) تأکيد بر وجود سرزمين سبز و پهناوري که اطراف شهرها را گرفته و از دهات و روستاهاي بسيار تشکيل شده است، و اين همان شکل و نماي شهرهاي آن دور بوده که اين فضاي سبز ناشي از نظام خاص زمين داري و طبقاتي جامعه بوده است و تفاوت بين شهر و روستا از همين ناحيه ايجاد شده و اين نظام فئوداليته و زمين داري را اسلام نمي پذيرد.
موضوعات ديگري نيز هست که نيازي به بازگو کردن آن ها نيست. فقط اين اندازه مي توانيم بگوييم که جامعه اي که تحت نظارت مستقيم صاحب الامر - عجل الله تعالي فرجه - تشکيل شود و گروه ها و جوامع را با انديشه و دستور خود اداره فرمايد، آن جامعه رنگ شهرنشيني اشرافي را ندارد، بلکه لاقل برخوردار از انديشه و فرهنگي گسترده، مدارس و بيمارستان ها و بازرگاني رايج است و بهترين اشکال و انواع ابزار جنگي را دارا بوده، روستاها را دگرگون ساخته و مردم و ساکنان آن ها را باسواد و دانشمند مي نمايد تا بتوانند به يک جامعه ي کامل عادلانه برسند.

2. عامل فکري و يا برخوردهاي سياسي:

اين عامل از شکل حکومت حاکم در دولت هاي آن دوره در ذهن راوي تمرکز يافته است.
همان طور که در آن زمان، بسياري از کشورها حکومت به شکل پادشاهي استبدادي بوده و پادشاهان خود حکمروا و فرمانده بوده، مطلق العنان هر چه مي خواستند مي کردند، نه مشاوري داشتند و نه مجلسي و نه نهاد قضايي و قانون گذاري و نه هيچ نهادي ديگر از قبيل نهادهاي اجتماعي رايج در زمان ما، بلکه يا خود پادشاه کارها را انجام مي داده و در هر کاري شرکت مي کرده و يا اين که کارها را رها مي کرده و نسبت به آن ها بي تفاوت بوده است. به همين ترتيب، در ذهن راوي جامعه ي عادلانه ي حضرت مهدي عليه السلام نيز به همين صورت بوده است. با اين که اين فرمان روايي مطلق العنان از روح اسلام دور است، زيرا اگر چه اسلام براي زمامدار جامعه ي خود، صلاحيت همه جانبه اي در هرگونه دخل و تصرف قائل است، ولي تمام کارها را رئيس مملکت اسلامي خود انجام نمي دهد، بلکه کارها را بين مؤمنين مورداطمينان تقسيم کرده، هر يک را طبق شايستگي و لياقتي که دارد به کار مي گمارد: عده اي را قاضي و بعضي را مشاور مي نمايد، و در عين حال تسلط کامل و همه جانبه بر همه دارد.
اين خصوصيت بارز اسلامي را راوي به کلي از خاطر برده و نامي از آن نبرده است. بنابراين، آن جامعه اين خصوصيت بارز را فاقد بوده و نسبت به يک جامعه ي نمونه اسلامي کامل، کمبود خواهد داشت.
ممکن است به ذهن برسد که وقتي حضرت مهدي عليه السلام خود از طريق نامه نگاري و فرستادن نماينده براي اين کارها، امور اين جامعه را اداره مي کند ديگر نيازي به اين تشکيلات نيست.
پاسخ اين اشکال اين است که اين اشراف، مقتضي آن است که حضرت زمام امر را در مسائل کلي مملکت در دست داشته داشته و نظارت عاليه بر کارها بکند و از طريق مراسله، قانون گذاري و خط مشي فکري و اجتماعي حکومت را ترسيم کند. اما نظر قاطع دادن در جزئيات امور براي ميليون ها نفر، کاري است که از طريق نامه نگاري ساخته نيست، مگر اين که به صورت اعجاز انجام شود که آن هم براي اداره مملکت و رهبري و زمامداري، بعد از اين که اتمام حجت شود، راه درستي نيست.
اشکال ديگري که به ذهن مي رسد، آن است که رسول اکرم صلي الله عليه و آله رهبري مردم و رياست بر آنها را به تنهايي انجام مي داد، چه اشکالي دارد که در هر عصري رهبر جامعه اسلامي نيز هم چون نبي مکرم عمل کرده و به تنهايي مملکت را اداره کند؟
پاسخ آن است که بين نبي اکرم و رهبران جامعه به طور عموم و رهبران آن شهرها تفاوت بسياري است که دو فرق عمده را در اين جا متذکر مي شويم:
تفاوت اول: مسلمان ها در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله نسبتا اندک بوده و نيازهايشان نيز گسترده نبود و سطح زندگي پايين و لذا رهبري اجتماعي براي يک انسان نابغه، و يک شخصيت کم نظير هم چون رسول اکرم صلي الله عليه و آله در چنين جامعه کوچک امکانپذير خواهد بود که بتواند به تنهايي در همه کارها دخالت کند، و ليکن وقتي مردم زياد شده، نيازمندي ها فزوني يافت و دولت گسترش پذيرفت، ديگر به تنهايي اداره کردن امکان ندارد، هر چند رهبر نابغه و کم نظير باشد، زيرا محال است در وقت کمي به هزاران مسئله توجه کرد.
تفاوت دوم : رسول خدا جامعه خويش را رو در رو و با حضور در ميان مردم رهبري مي کرد، در صورتي که روايت مي گفت که حضرت مهدي عليه السلام جامعه خود را از طريق مراسله و نامه نگاري اداره مي نمايد و بديهي است کاري که از طريق مواجهه و رو در رو مي توان انجام داد، از طريق مراسله و نامه نگاري امکان پذير نيست.

3. عامل فکري و رويارويي با قوانين اجتماعي و ديني و دانشمندان آن:

اين زمينه هاي فکري در تمامي مردمي که در چنين اجتماعي زندگي مي کنند و از علماي ديني تقليد مي کنند وجود دارد. اين تأثيرات را در چندين موضع از روايت مشاهده مي کنيم :
الف) تمرکز کارهاي اسلامي به عبادت ها و بي توجهي کامل يا غالب، به روابط اجتماعي و وظيفه ي امر به معروف و نهي از منکر و ديگر مسئوليت هاي اجتماعي که از زمان هايي نسبتا دور، در جوامع اسلامي ما کمتر بوده است. لذا راوي از همين زاويه به جامعه و مدينه ي فاضله ي حضرت مهدي عليه السلام نگريسته و ديگر زواياي مهم اسلامي را ناديده گرفته است.
ب) عمل و کار اسلامي، نزد دانشمندان اسلامي، بيش تر منحصر به تدريس و اقامه ي جماعت و فتوا دادن بوده، و هرگاه کسي سؤال کند که کار شما چيست، همين ها را به زبان مي آورند و جز مصالح و منافع شخصي چيز ديگري از مسائل و مسئوليت هاي اجتماعي در نظرشان نبوده است. لذا به اعتقاد اين راوي، رئيس مملکت اسلامي و بزرگ رهبر مدينه فاضله، کارش منحصر به همين تدريس و اقامه جماعت و امثال اين هاست. با اين که علماي ما، گرچه غالبا به سبب ناتواني از به عهده گرفتن حکومت در اجتماع، اين چنين بوده اند، و ليکن بزرگ فرمانده دولت اسلامي فتوايش همان قانون همگاني است، اعلاميه هايش همان تعيين خط مشي سياسي جامعه است، تا مردم توسط آن با گرفتاري هاي خود آشنا شده، اهداف و ديدگاه هاي خود را دانسته، راه حل مشکلات را بفهمند، و او خود يا نايب ويژه اش، نماز جمعه را به پا داشته و خطبه ي آن را مي خوانند. اما تدريس علوم عربي و حتي فقه و اقامه نماز جمعه در ساير شهرها، گاهي مي شود که گرفتاري هاي فرمانده و مسئوليت هايش مانع از انجام اين ها مي شود، در اين صورت اين ها را به ديگران واگذار مي نمايد، چنان که قضا و بسياري از کارهاي ديگر مملکتي را به نايبان و وکيلان واگذار مي کند.
هيچ يک از اين کارها را راوي به زبان نياورده است، پس اين شهر و مدينه از ويژگي هاي يک شهر اسلامي برخوردار نيست. لذا نمي توان آن را به حضرت بقيه الله - ارواحنا فداه - نسبت داد.
ج) خصوصيتي که در بسياري از مسلمانان پيرو مذاهب گوناگون اسلامي وجود دارد و آن، اين که فقط به مذهب خود روي آورده و بدان اهميت مي دهند و از مفهوم عام اسلامي چشم پوشيده، مسائل عمومي اسلام را ناديده مي گيرند. اين روحيه از تعاليم اسلامي به دور است و همين خصوصيت را راوي در جامعه ي پنداري خويش در دو زمينه مطرح ساخته است:
زمينه ي نخست : جدل و مناظره طولاني عميقي که حاکم اين شهر بدان همت گماشته و براساس يک مذهب خاص پايه گذاري شده و فقط سعي بر آن دارد که يک مذهب خاص را اثبات کند و مذاهب ديگر را ابطال نمايد، و هيچ توجهي به اثبات حقانيت اسلام در مقابل اديان و مذاهب ديگر ندارد، با اين که در بين حاضرين عده اي از افراد مسيحي نيز وجود دارند، اين حاکم هيچ گونه فکري براي مسلمان کردن آن ها ندارد. اين از مسائلي است که جاي بسي تأسف شديد است.
زمينه ي دوم: اين جامعه ي فرضي با اين که به شکل يک دولت اسلامي است، لکن هيچ گاه به فکر ارشاد و هدايت جهان خارج از خود نيست و براي آن کار نه دست به تبليغ همگاني مي زند و نه اقدام به جهاد مي نمايد؛ با اين که يکي از بديهي ترين و مسلم ترين دستورهاي اسلامي، سرپرستي و زمامداري و هدايت دولت اسلامي نسبت به تمام ملت ها و دولت هاست و در طول تاريخ هيچ دولت اسلامي نيامده که خود را موظف بدين وظيفه نداند، بلکه بر آن، - واقعا و يا ظاهرا - همت گماشته است و دليلي ندارد که اين دولت و جامعه فرضي در آن شهرها، از زير بار اين وظيفه بيرون رود.

4. عامل متأثر بودن راوي از کارها و برخوردهاي معصومان عليهم السلام در زمان حضور خود:

اين مطلب در روايت علي بن فاضل و ابن انباري از دو جهت روشن مي شود:
جهت اول : آن چه راوي شنيده که ائمه داراي معجزه بوده و از غيب خبر مي داده اند. لذا چنين پنداشته که حاکم اين شهرها بايد داراي معجزه باشند و از غيب نيز خبر دهند. حال آن که براي اداره کردن جامعه اسلامي نه معجزه لازم است و نه آگاهي از غيب، زيرا بعد از آن که اتمام حجت شد، و مردم با دليل و برهان به ديانت اسلام گرويده و حکومت اسلامي را پذيرفتند، بايد طبق ظواهر شرع با آن ها رفتار شود، چنان که دولت رسول اکرم صلي اله عليه و آله نيز چنين اداره مي شد و رسول الله فرمود که : «جز اين نيست که من ميان شما بنابر بينات و سوگندها داوري مي کنم.»
اين حديث، روايتي صحيح و مستفيض است و مقصود از حصري که در آن به کار رفته، اين است که آن حضرت صلي الله عليه و اله از معجزه و علم غيب در قضا استفاده نمي نمايد. در ديگر موارد مربوط به اداره ي حکومت نيز بنابر همين ظاهر عمل مي شود، مگر در مورد اتمام حجت و اثبات هدايت و حق، در صورتي که نياز به معجزه باشد، آورده مي شود.
ممکن است چنين به نظر آيد که اخبار غيبيه اي که از حاکم اين شهر صادر شده و اسم علي بن فاضل مازندراني و نام پدرش را بدون سابقه و آشنايي قبلي بده است، براي اين که حجت را بر وي تمام کند. و او را بر حقانيت خويش آگاه سازد و از اين جهت طبق قانون معجزات خواهد بود.
پاسخ اين مطلب اين است که اگرچه اين امري محتمل است ولي مناسبت هاي ديگري که براي اقامه معجزه وجود داشته و در عين حال معجزه اي اقامه نمي شده است با اين احتمال منافات دارد، مثلا در آن جا که عده اي مسيحي وجود داشته اند که لازم بوده هدايت شوند و نيز مسلمان هاي ديگري از ساير مذاهب اسلامي بوده اند که بايستي مذهب شيعه به آنان شناسانده مي شد، و در عين حال براي هدايت و ارشاد و اتمام حجت بر آن ها اقامه معجزه ننموده است، و فقط براي يک مسافري که خود ايمان دارد از راه معجزه و اخبار از غيب، اسم او و اسم پدرش را به زبان آورده است.
جهت دوم: در دوران غيبت صغرا ائمه عليهم السلام پيوسته به فکر پيروان و شيعيان خود بودند و کوشش در برآوردن نيازها و رفع گرفتاري آنان مي نمودند، خواه ناخواه در نظر راوي، غيبت کبرا و امامت امام عصر عليه السلام نيز بايد اين چنين باشد. و اين نظر از دو جهت داراي اشکال است:
الف) ائمه عليهم السلام گرچه کوشش زيادي در راه اين هدف داشته اند ولي در عين حال، فعاليت هاي بسياري در تماس با علماي مذاهب ديگر و پيروان آن ها نيز داشته و مي کوشيدند از جامعه دوري نکنند و در بين جامعه ي اسلامي باشند؛ که نمونه اي از اين کوشش را در کتاب غيبت صغرا نوشته ايم، ليکن راوي توجهي بدين مطلب نداشته تا اين جامعه را با آن سيره ي عمومي ائمه منطبق سازد.
ب) ائمه عليهم السلام تمام کوشش خود را صرف تربيت و تعليم پيروان خود مي کردند بدان جهت که از حکومت هاي وقت کناره گيري کرده و از سطوح عاليه ي سياسي دور بودند. چرا که کينه توزي و دسته بندي هاي هيئت هاي حاکمه وقت، امکان فعاليت در سطوح بالا را به آنان نمي داد و لذا بيشتر به پيروان خود توجه داشتند.
اما مدينه ي فاضله اي که اين راوي از آن صحبت به ميان آورده است - بر فرض صحت - دولتي اسلامي را ترسيم مي کند و دولت اسلامي مي بايست که سلطه و نفوذ خود را بر تمام جامعه ي اسلامي و همه مذاهب آن گسترده ساخته و همه اقشار و طبقات و اديان ر ا فراگيرد و مصلحت عامه اسلامي را نسبت به همه ي مردم در نظر گيرد. تمام مذاهب اسلامي در لزوم و وجوب اين وظيفه اتفاق نظر دارند و در طول تاريخ تمام دولت هاي اسلامي برطبق آن عمل کرده اند.
و جايز نيست که دولت اسلامي، همت خود را بر اين بگمارد که فقط در فکر طرفداران و پيروان مذهب مورد قبول خود باشد، بلکه بايد همه مذاهب و پيروان تمام فرق اسلامي را زير پوشش خود نگه دارد، ولي راوي چنين پنداشته است که حکومت اسلامي حضرت مهدي عليه السلام در آن شهر و کشور، فقط پيروان خود را تحت نظر دارد.
با اين ايرادها که در « اشکال سوم » ديده شد، و بيش از دوازده مورد نقص و کمبود در آن جامعه فرضي مشاهده گشت، نمي توان گفت که اين جامعه، يک جامعه نمونه اسلامي است، مخصوصا برخي از اشکال هاي وارده از ضروريات اسلام بود که بدان توجهي نشده بود.
بنابراين چنين جامعه اي وجود ندارد، زيرا اگر جامعه اي اين چنين وجود داشت و زيرنظر آن حضرت اداره مي شد، اين نقايص وکمبودها در آن وجود نمي داشت، پس با توجه به اين ايرادها و اشکال ها، دو روايت انباري و مازندراني، از اعتبار مي افتد و نمي توان بدان ها پاي بند و معتقد بود. بدين ترتيب ديگر دليلي بر اين که حضرت بقيه الله عليه السلام در دوران غيبت، اقدام به تأسيس يک جامعه نمونه کرده باشد، وجود ندارد، و جز اين نيست که وجود مقدس آن حضرت ذخيره شده تا در روز موعود، دولت حق و عدل را در سراسر گيتي برپا سازد. عجل الله فرجه الشريف.(2)

پی‏نوشتها:

1. گياهي است که غالبا ميان گندم مي رويد و دانه آن شبيه دانه گندم است ولي از آن کوچک تر مي باشد و اگر خورده شود، خواب مي آورد. «م»
2. سيد محمد صدر، تاريخ غيبت کبري، ترجمه ي دکتر سيدحسن افتخار زاده (چاپ اول: شرکت نشر و تبليغ نيک معارف، تهران 1371 ) ص 80- 114.

منبع: کتاب جزيره ي خضرا افسانه يا واقعيت؟