نویسنده : شادی داوری

 

مقدمه

«باید» در کتب دستور زبان فارسی، فعلی شبه‌معین معرفی شده است که بازنمایی مفاهیم «اجبار» (1)، «الزام» (2) و «ضرورت» (3) انجام عملی را برعهده دارد (احمدی گیوی 1384 : 341). براساس پیشینه‌ی مطالعات، مفاهیم یاد شده مفاهیمی وجهی هستند که ارزیابی دستوری‌شده‌ی (4) گوینده را از گزاره‌ای که جمله بیانگر آن است به نمایش می‌گذارند. این بدان معناست که همواره آنچه توسط جمله بیان می‌شود، تنها محدود به گزاره‌ای نیست که بتوان صحت و سقم آن را مورد تردید قرار داد و یا گوینده را به قبول مسئولیت درستی گزاره متعهد نمود، بلکه می‌توان از رهگذر ابزارهای بیان وجهیت (مانند افعال وجهی (فعل «باید»)، قیود وجهی (احتمالاً) و یا صفات وجهی (محتمل، ممکن)) گزاره را مقید ساخت و جملاتی غیرواقع‌گر‌ا را مبتنی بر قضاوت‌های گوینده (که در خصوص فعل «باید» و وجهیت اجبار می‌تواند بر مبنای اهداف، هنجارها و قوانین اجتماعی شکل بگیرد) بیان نمود. در 1 مفهوم اجبار از سوی گوینده ابزار و به وسیله‌ی فعل «باید» در جمله رمزگذاری شده است:
سد فساد از راه بر باید گرفت (بیهقی 1317).
در حیطه‌ی مطالعات حوزه‌ی وجهیت، مفهوم وجهی «اخبار» در قالب اصطلاحاتی چون وجهیت ریشه‌ای (5) (کواچس 1983، بر مبنای کاربرد این نوع از وجهیت در جملات پایه) وجهیت تکلیفی (6) (فون رایت 1951، لاینز 1977، پالمر 2001، فراولی 1992، دو هان 1997، و فون در آورا و پلانگیان 1988) و وجهیت کنشگر محور (بای‌بی، پرکینز و پالیوکا 1994) طبقه‌بندی شده است. در مطالعه‌ی اخیر، این مفهوم (چون دیگر مفاهیم وجهی) مفهومی دستوری شده قلمداد می‌گردد، از آن جهت که به لحاظ مطالعات بینازبانی، منبع تکوین این صورت دستوری، همواره منبعی واژگانی بوده است. در عین حال، در مجموعه‌ی مطالعات در زمانی وجهیت، بر این تحول زبانی نیز تأکید شده است که افعالی که بیان مفهوم «اجبار» را در زبان‌های دنیا برعهده دارند، به مرور زمان، علاوه بر بازنمایی محتوای مذکور، به ابزاری برای به تصویرکشیدن مفهوم ذهنی «یقین استنباط ‌شده» (7) بدل می‌شوند. مفهوم «یقین استنباط شده» مفهومی است که در حوزه‌ی مطالعات وجهیت، از انواع «وجهیت معرفتی» (8) برشمرده می‌شود که از رهگذر آن میزان یقین گوینده و تعهدی که به صحت گزاره دارد به تصویر کشیده می‌شود. این مفهوم که نشانگر میزان بالای احتمال وقوع و صحت گزاره است، مستلزم آن است که گوینده شواهد و ادله‌ی مستحکمی برای اثبات صدق گزاره در دست داشته باشد. براساس بای‌بی و همکاران (1994) وجهیت معرفتی و به تبع آن، مفهوم یقین استنباط شده که مفاهیمی تماماً برخاسته از ذهنیت گوینده هستند، براساس فرایند ذهنی شدگی (9) شکل می‌گیرد (در مورد فرایند ذهنی شدگی رک. به تراگوت 2010: 30، داوری و نغزگوی کهن 1391 و نیز داوری و نغزگوی کهن 2013) در 2 نوعی یقین، قطعیت، لزوم و اجتناب‌ناپذیر بودن از سوی گوینده برای گزاره مطرح می‌شود که بر مبنای شواهد موجود و بر پایه‌ی ذهنیت گوینده مطرح می‌شود:
2)پایان خوش یک قصه‌ی خیلی خوب باید همین‌طوری باشد (احمدی 1393 : 131).
این سیر تحول، یعنی گذر از معانی عینی و یا کمتر ذهنی (مفهوم وجهیت اجبار که بر پایه‌ی عواملی خارجی از ذهنیت گوینده شکل می‌گیرد) به معانی کاملاً ذهنی شده (معرفتی: یقین استنباط شده، که براساس ذهنیات گوینده پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارند)، گذر از حوزه‌ی هستی‌های عینی به حوزه‌ی هستی‌های انتزاعی قلمداد می‌گردد. چنین مسیر تغییر مفاهیم زبانی از حوزه‌های عینی به حوزه‌های انتزاعی (همانند گذار از منابع واژگانی به مفاهیم دستوری که در خصوص تکوین مفهوم اجبار به آن اشاره گردید)، مصداقی از حضور و عملکرد فرایند «دستوری‌شدگی» (10) است. براساس هاینه (1993) مسیر تغییرات فوق که در راستای تکوین افعال وجهی است «معین‌شدگی» (11) نام دارد چرا که یکی از نقش‌های افعال معین در زبان‌های دنیا رمزگذاری مفاهیم وجهی است. در این مختصر برآنیم تا تحول معانی وجهی فعل «باید»، ابزار بازنمایی وجهیت اجبار و وجهیت معرفتی را براساس این فرایند مورد واکاوی قرار دهیم و با بررسی ویژگی‌های در زمانی آن، موقعیت معنایی و واژنحوی هم زمانی آن در نظام وجهیت زبان فارسی را توصیف نماییم. به این منظور، رویکرد دستوری‌شدگی و نیز مدل «ابعاد معین‌شدگی» (12) را به عنوان ابزار بررسی نظری این پژوهش برگزیده‌ایم. مدل مزبور نخستین‌بار از سوی داوری (1392) و به جهت تحلیل افعال معین زبان فارسی ارائه گردیده است. در راستای هدف پژوهش، از پیکره‌ای متشکل از متون داستان فارسی امروز، متون به جا مانده از دوره‌های پیشین زبان فارسی (فارسی میانه و فارسی نو (قرن 4 تا 7 هجری)) و گفتار روزمره‌ی گویشوارن فارسی امروز بهره جسته‌ایم. مقاله‌‌ی حاضر را با مرور مفاهیم بنیادی، از جمله وجهیت کنشگر محور، وجهیت تکلیفی و وجهیت معرفی پی می‌گیریم. سپس به روند رمزگذاری وجهیت اجبار از مجموعه‌ی وجهیت کنش/ کنشگر محور در فارسی و از رهگذر فعل «باید» می‌پردازیم و در این مسیر توجه خود را به ریشه‌شناسی این فعل جلب می‌کنیم. در نهایت، سیر تحول این فعل را به نشانه‌ی وجهیت معرفتی و نیز به لحاظ واژنحوی با استفاده از مدل «ابعاد معین‌شدگی» به نمایش می‌گذاریم. لازم به ذکر است که در این پژوهش، اصطلاح‌شناسی بای‌بی و همکاران (1994) مبنی بر تلقی مفهوم «اجبار» به عنوان وجهیت کنشگر محور پذیرفته شده و با تعدیل در این مفهوم، مفهوم وجهیت کنش/ کنشگر محور برای آن پیشنهاد می‌شود.

1 وجهیت تکلیفی، وجهیت کنشگر محور و وجهیت معرفتی

پیرو منطقیون (از جمله فوت رایت 1951)، اصلی‌ترین تقسیم‌بندی مفاهیم وجهی که از سوی بسیاری از زبان‌شناسان نیز مورد ارجاع واقع شده است، تقسیم‌بندی دوگانه‌ی آن به مفاهیم وجهیت تکلیفی و وجهیت معرفتی است. وجهیت تکلیفی، در این دیدگاه، میزان اجباری را به نمایش می‌گذارد که برای انجام کنش، بر فاعل جمله اعمال می‌شود. براساس کراتزر (2012) اجبار مذکور که پایه‌ی وجه (13) وضعیتی دارد (یعنی مجموعه‌ی جهان‌های قابل دسترس را با توجه به وضعیت موجود، واقعیت‌های مرتبط و قوانین حاکم بر آن تعیین می‌کند) می‌تواند هم‌ساز با نیروی وجهی (14) باشد که ریشه در قوانین و مقررات (مثال 3)، هنجارها و عرف (مثال‌های 4 و 5)، آرزوها (مثال 6) و اهداف (مثال 7) دارد:
3) (قوانین فوتبال) زمین بازی: بازی باید روی چمن طبیعی یا مصنوعی به رنگ سبز انجام گیرد. زمین‌ها باید حداقل کیفیت بین‌المللی تعیین شده توسط فیفا را داشته باشد. توپ‌بازی باید از چرم یا مواد مناسب دیگر ساخته شده باشد و قطر آن بیش از 70 سانتی‌متر یا کمتر از 68 سانتی‌متر باشد). (http://fa.wikiPdeia.org)
4) ببین چه قدر در سال باید پول معلم و مدرسه و کتاب و دفتر بدهی (مرادی کرمانی 1388: 17).
5) مرد نباید زن و بچه‌های کوچکش را تنها بگذارد و برود (وفی 1381 : 122).
6) باید دست‌های او را نگاه کنم که ناخن‌هایی کوتاه و از ته گرفته دارد. باید ببینم دستی که روی زانویم نشسته است چین‌هایی روی هر بند انگشت دارد (وفی 1378: 41).
7) باید همه‌ی کپرا رو بگردیم تا پیداش کنیم (چوبک 1388: 111).
با وجود این از آن‌جا که هدف این مختصر تنها بررسی تحول مفهوم کلی «اجبار» و نشانه‌ی رمزگذاری آن می‌باشد، از پرداختن به تمایزات میان وضعیت‌های مختلف کاربرد «اجبار» چشم می‌پوشیم و «اجبار» را در معنای کلی آن مورد تمرکز قرار می‌دهیم.
با آنکه به لحاظ نظری، تقسیم‌بندی دوگانه‌ی وجهیت به تکلیفی و معرفتی، جایگاهی موجه و تثبیت شده را در میان مطالعات وجهیت به خود اختصاص داده است، اما از دیدگاه برخی از پژوهشگران، تقسیم‌بندی مذکور قابلیت دربرگرفتن تمامی معانی وجهی را ندارد و در این میان، نظام جهانی وجهیت حداقل به مفاهیم وجهی دیگری برای بازنمایی مقوله‌های توانمندی (15) و اراده (16) نیازمند است. یکی از رویکردهایی که با توجه به این نیاز دست به ارائه‌ی تقسیم‌بندی متفاوتی زده است، رویکرد بای‌بی و همکاران (1994) است که مبنای درک معانی عناصر وجهی در یک زبان را آگاهی از روند تحولات تاریخی این معانی می‌داند. در رویکرد ایشان به مقوله‌ی وجهیت، چهارنوع مفهوم وجهی شناسایی شده است: 1) وجهیت معرفتی، 2) وجهیت کنشگرمحور، 3) وجهیت گوینده محور (17) و 4) وجهیت جملات پیرو (18). از این میان تنها به معرفی دو مفهوم وجهیت کنشگر محور و وجهیت معرفتی خواهیم پرداخت که موضوع این مختصر می‌باشند. در چارچوب همه زمانی (19) بای‌بی و همکاران (1994)، وجهیت کنشگر محور، مفهومی گسترده‌تر از وجهیت تکلیفی است که علاوه بر مفهوم اجبار، مفاهیم «توانمندی» و «اراده» را نیز در بر می‌گیرد، مفاهیمی که تنها براساس محوریت حضور کنشگر پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارند و پیش از این، خارج از دایره‌ی مفاهیم وجهی قرار داشتند. در رویکرد، وجهیت کنشگر محور به موقعیت‌هایی اطلاق می‌گردد که در آن‌ها کنشگرِ بند متأثر از اجرای کنشی است که در بند به توصیف درآمده است. این نوع از وجهیت، وجود شرایط داخلی یا خارجی مشخصی را بر کنشگر گزارش می‌دهد. اگر این شرایط از سوی عاملی خارجی بر کنشگر تأثیر بگذارد، مفهوم اجبار، شکل می‌گرد که از رهگذر آن، کنشگر مجبور و ملزم به اتمام فرایندی می‌شود که در بند مزبور به آن اشاره شده است، از این رو این مفهوم وجهی (همانند دیگر معانی وجهی) نقشی دستوری قلمداد می‌گردد که برکنشی عینی و ارجاعی با واژگانی دلالت نمی‌کند، بلکه مفهوم دستوری الزام و اجبار بر انجام یک کنش عینی را به تصویر می‌کشد. در 8 مفهوم دستوری اجبار به انجام کنش عینیِ پرداخت بدهی از سوی کنشگرِ «ما»، از سوی ابزار رمزگذاری این مفهوم یعنی فعل وجهی «باید» بیان شده است:
8)ظرف امروز و فردا ما باید بدهی خودمان را به این جوان با استعداد و خواهرش که سال‌های سال رنج کشیده‌اند و به حق و حقوقشان نرسیده‌اند پرداخت کنیم (مرادی کرمانی 1388: 88).
بای‌بی و دیگران (1994: 181) بر مبنای تحقیق رده‌شناسی خود بر 76 زبان دنیا اعلام می‌دارند که پربسامدترین مفهوم وجهی به لحاظ رمزگذاری در زبان‌های دنیا، مفهوم اجبار از مجموعه‌ی مفاهیم وجهی کنشگر محور است. این مفهوم در غالب زبان‌های مورد مطالعه‌ی ایشان از رهگذر افعال معین و فرایند معین‌شدگی پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد. براساس داده‌های ارائه شده در پژوهش رده‌شناختی ایشان، مفهوم اجبار همواره مبتنی بر حضورِ «کنشگری شخصی» (20) دربند است که از سوی عواملی خارجی مجبور و ملزم به انجام کنشی مشخص می‌گردد. منظور از «کنشگر شخصی» در این‌جا، کنشگر یا فاعلی ارجاعی است که در بعضی از زبان‌ها به لحاظ ویژگی‌های مطابقه رمزگذاری شده است و از این طریق مرجع اجبار محسوب می‌شود. با این حال مطالعه‌ی روند تحول رمزگذاری مفهوم اجبار در زبان فارسی حاکی از آن است که این مفهوم همواره وابسته به حضور کنشگر شخصی نیست و اجبار در زبان فارسی می‌تواند مفهومی کنش‌محور (21) باشد. این بدین معناست که اجبار بیان شده در جمله می‌تواند مرجع شخصی نداشته باشد و تنها بر تحقق خود کنش متمرکز گردد. این موضوع در بخش بعد مورد واکاوی عمیق‌تری قرار خواهد گرفت. در ادامه به روند در زمانی رمزگذاری مفهوم وجهیت کنش/ کنشگر محور در زبان فارسی خواهیم پرداخت. اصطلاح وجهیت کنش/ کنشگر محور اصطلاح تعدی شده‌ای است که با توجه به داده‌های زبان فارسی در این پژوهش ارائه گردیده است.

2 روند در زمانی رمزگذاری وجهیت اجبار از مجموعه‌ی وجهیت کنش/ کنشگر محور در زبان فارسی

همان‌طور که پیشتر ذکر گردید، یپرو بای‌بی و دیگران (1994) وجهیت اجبار نوعی از وجهیت کنشگر محور است که دربردارنده‌ی شرایط و نیرویی معمولاً بیرونی یا موجود در گزاره در رابطه با ضرورت انجام کنش از سوی کنشگر می‌باشد. این نوع از وجهیت، بیانگر درجه‌ی مقبولیت اخلاقی گزاره بر پایه‌ی هنجارها و قوانین موجود و یا ملاک‌های اخلاقی و اصولی گوینده است که عموماً به انجام عملی در آینده اشاره دارد. ساخت‌های «باید + فعل اصلی در وجه اصلی در وجه التزامی» (وجهیت کنشگر محور) و «باید + مصدر مرخم» (وجهیت کنش‌محور) رمزگذاری مفهوم وجهی مذکور در فارسی امروز را بر عهده دارند (ساخت «باید» + فعل اصلی در
زمان گذشته‌ی استمراری نیز در فارسی به کار می‌رود که بیش از مفهوم اجبار، بر غیر واقع‌گرایی گزاره و محل تأثیر اجبار در زمان گذشته دلالت دارد. بررسی مفصل این مفهوم را به فرصتی دیگر واگذار می‌نماییم).
در ادامه و به جهت بررسی تحولات در زمانی رمزگذاری مفهوم اجبار در زبان فارسی، موضوع را در دو بخش پی‌گیری خواهیم نمود. در ابتدا به ریشه‌شناسی ابزار رمزگذاری این مفهوم در فارسی امروز یعنی فعل معین وجهی «باید» می‌پردازیم و پس از آن سیر تحول روند رمزگذاری مفهوم اجبار از وجهیت «کنش محور» به وجهیت «کنشگر محور» را ارائه و استدلال خواهیم نمود که این سیر تحول، مصداق بارزی از فرایند دستوری‌شدگی را به نمایش می‌گذارد.

2-1 ریشه‌شناسی فعل «باید» در زبان فارسی

بررسی داده‌های موجود از دوره‌های پیشین زبان فارسی نشان می‌دهند که نخستین نشانه‌های رمزگذاری مفهوم اجبار در زبان فارسی در دوره‌ی میانه و از رهگذر سازه‌ی فعلی abāyēd پا به عرصه‌ی وجود گذاشته است. به بیان دیگر، در میان آثار به جا مانده از دوره‌ی باستان، هیچ عبارت مشخصی مبنی بر حمل مفهوم وجهیت اجبار به چشم نمی‌خورد. به نظر می‌رسد این حقیقت به دلیل نوعی گفتمان موجود در آثار به جا مانده از این دوره باشد که بیش از هر چیز، از گفتمانی روایی برخوردار است و بر بازگویی و روایت فتوحات و عملکرد شاهان تمرکز دارد. اما در متون دوره‌ی میانه که بخش چشمگیری از آن را پندنامه‌ها و اندرزنامه‌ها تشکیل می‌‌دهند، مرکزیت متون نه فقط به روایتی از گذشته، بلکه بر ارتباطی سیال و در جریان بنا دارد که در بستر آن، بیان هنجارهای اجتماعی، مذهبی و اخلاقی جان می‌گیرند و بر مخاطب، اجبار و یا پیشنهاد می‌گردند. از این‌رو مفهوم تکلیفی اجبار به عنوان راه‌کاری زبانی برای بیان پند و اندرز بزرگان دینی و مذهبی به کار گرفته می‌شده است.
9) čē ēn gētīg aspinj ī ēk rōzag hōmānag, jāwēdān ānōh abāyēd būdan
چه این گیتی همانند مهمانسرایی یک روزه (است و) جاویدان آن‌جا باید بودن (آسانا 1371 : 84).
10) Kū har mardōm ka ō dād I pānzdah sālag rasēd ēg-iš ēn and čiš bē dānistan abāyēd.
هر (یک از) مردم که به پانزده سالگی رسد، آنگاه، باید این چند چیز را بداند (آسانا 1371: 86).
براساس شواهد، فعل وجهی «باید» در فارسی امروز بازمانده‌ی فعل abāyēd در فارسی میانه است. این فعل که در فارسی میانه تنها، صورت abāyēd را داشته است و هیچ صورت فعلی دیگری از آن مستند نشده است، براساس چونگ (2007 : 89) از فعل ay- در فارسی باستان به معنای «رفتن» منشأ گرفته است. براساس نظریه‌ی حنجره‌ای (22)، نظریه‌ای که از سوی بسیاری از متخصصان زبان‌های هندواروپایی پذیرفته شده است (چونگ 2007 : 6)، واج حلقی H* که برای زبان هند و ایرانی آغازین بازسازی شده است، در دوره‌های پس از آن ناپدید شده است. این اصل در بازسازی فعل Hai* (در هندو اروپایی آغازین) به معنای «رفتن» دیده می‌شود. فعلی که در اوستایی aē(āii-) و در فارسی باستان ay- (هر دو به معنای رفتن) ضبط شده است (چونگ 2007 : 89). فعل ay- در فارسی میانه‌ی کتابی، به عنوان ریشه‌ی فعل abāyēd معرفی شده و abāyēd در زیر این مدخل، ثبت شده است. این بدین معناست که فعل معین وجهی abāyēd فعل معین است که از معین‌شدگی یک فعل حرکتی (فعل «رفتن») به وجود آمده است. براساس پیشینه‌ی مطالعات دستوری‌شدگی، افعال حرکتی، یکی از مهم‌ترین و پرکاربردترین منابع واژگانی برای تکوین افعال معین هستند (برای دستوری‌شدگی افعال حرکتی در زبان فارسی رک. به نغزگوی کهن 1390 ب). در فرهنگ ریشه‌شناسی افعال چونگ (2007) این فعل حرکتی با مفهوم «رفتن» در فارسی باستان، در فارسی میانه‌ی مانوی و فارسی میانه‌ی کتابی، هم فعلی با مفاهیم عینی، واژگانی و حرکتی «رسیدن»، «وارد شدن» و «آمدن» ثبت شده است و هم فعلی غیرشخصی با مفاهیم انتزاعی و ذهنی شده‌ی «لازم بودن»، «مناسب‌بودن» و «اندازه بودن» (به نظر می‌رسد فعل «آمدن» در اصطلاح «چیزی/ کسی به چیزی / کسی آمدن» ریشه در تحول مفهوم اولیه و واژگانی فعل حرکتی «آمدن» به مفهوم انتزاعی «مناسبت و اندازه بودن» دارد). مثال 13 شاهدی از به کارگیری مفهوم «مناسب، لازم و شایسته بودن» برای فعل «باید» (در صورت صفتی آن: «بایسته») در متون فارسی میانه‌ی کتابی (کارنامه‌ی اردشیر بابکان) است:
11) amāhēton ašnūt ku šmāh raγ pur-ē hast I abāyišnῑk
ما ایدون شنیدیم که شما را پسری هست بایسته (فره‌‌وشی 1378 : 12).
از این کاربرد از فعل «باید» در متون قرون اول هجری زبان فارسی نیز، شواهد بسیار محدودی به جای مانده است. این بدین معناست که در این موارد فعل «باید»، در معنای لازم بودن، خود به عنوان فعل اصلی و به تنهایی در جمله حاضر می‌شده است و هیچ فعل اصلی دیگری را به همراه نداشته است. شرایط موجود حکایت از این حقیقت دارد که فعل «باید» (برخلاف کاربرد امروزی‌اش) می‌توانسته است در جایگاه فعل اصلی به تنهایی قرار بگیرد و حامل معانی واژگانیِ «لازم، مناسب و شایسته بودن» باشد. به بیان دیگر، در این کاربرد، حامل رگه‌هایی از جایگاه کاربرد واژگانی اولیه‌ی خود است. از آن‌جا که حضور این فعل به تنهایی و بدون حضور فعل اصلی در فارسی امروز به غیردستوری شدن جمله می‌انجامد، می‌توان نتیجه گرفت که فعل «باید در فارسی امروز نسبت به فارسی نو «دستوری‌تر» شده است. چرا که دیگر نمی‌تواند هویت مستقل واژگانی داشته باشد و با متممی که دال بر چیزی عینی است همراه شود. در 14 فعل «باید» در متنی از قرن چهارم هجری به تنهایی و بدون همراهی فعل دیگری ظاهر شده است، نکته‌ی مهم آن است که حضور «باید» بدون حضور فعل دیگر و تنها در مجاورت پدیده‌ای عینی (گوشت صید) اتفاق افتاده است، یعنی «باید» در چنین ساخت‌هایی، فعلی واژگانی به همراه متمم عینی خود بوده و هنوز به فعل معین تبدیل نشده است:
12) اسحق گفت بدان یا پسر که مرا گوشت صیدی همی باید (کشاورز 1388: 65).
همان‌طور که می‌دانیم، این شرایط زبانی در فارسی امروز اتفاق نمی‌افتد، به بیان دیگر در فارسی امروز ساختی تولید نمی‌شود که در آن فعل «باید» به تنهایی و بدون حضور فعل اصلی و تنها در مجاورت متمم عینی خود حضور داشته باشد، بلکه امروزه «باید» تنها در مجاورت فعلی دیگر که نقش فعل اصلی را برعهده دارد (و می‌تواند صورت مصدری نیز داشته باشد) ظاهر می‌شود و خود، به فعلی معین تحول می‌یابد. از این‌رو تشکیل یک ساخت معین را می‌دهد. این تحول، نشانی از دستوری‌شدن این فعل و حرکت آن به سمت معین‌شدگی است. براساس بولینگر (1980) به محض اینکه فعلی، به جای متمم شیء (چیز)، متمم مصدر (فعل) (23) را بر می‌گزیند قدم در جاده‌ی معین‌شدگی می‌گذارد. در 15 برخلاف 14 که متمم، «گوشت صید» بود، متمم، مصدرِ «برگرفتن» است:
13) در این راه مگر پنج روزه آب باید برگرفتن (کشاورز 1388: 109).
دیدیم که در تحول فعل «باید»، مفهوم انتزاعی واژگانی «مناسب، شایسته و لازم بودنِ چیزی» از یک مفهوم عینی و حرکتی (رفتن) تکوین یافت. این تحول گامی در جهت کسب معنای استعاری از سوی این فعل قلمداد می‌شود. این بدین معناست که در این تحول معنایی، استعاره، مسئول ایجاد ارتباط میان دو حوزه‌ی مفهومی می‌گردد: حوزه‌ی مبدأ و حوزه‌ی مقصد. به بیان دیگر، استعاره تطابقی است که میان حوزه به حوزه برقرار می‌شود و از رهگذر آن فهم مفاهیمی که به حوزه‌های مختلف مفهومی تعلق دارد حاصل می‌آید. از این رهگذر، ما از الگوی یک حوزه‌ی تجربی برای توصیف و سازمان‌‌دهی حوزه‌ای متفاوت بهره می‌گیریم. این بهره‌وری عموماً به صورت فرافکنی الگوی حوزه‌های درک انتزاعی (مانند مفهوم لازم و بایسته بودن) در الگوی حوزه‌های تجارب عینی (مانند مفهوم عینی رفتن یا آمدن) است. از این‌رو مشاهده می‌شود که در خصوص فعل abāyēd حرکت از منشأئی عینی و حرکتی (فعل «-ay رفتن») به سمت تکوین مفهومی انتزاعی (لازم بودن) تحولی در راستای بسط استعاری و کسب معانی انتزاعی بوده است (در خصوص دستوری‌شدگی و بسط استعاری رک. به نغزگوی کهن و راسخ‌مهند 1391).
از سوی دیگر، شاهد آن هستیم که در ادامه‌ی مسیر تحول زبانی خود، ساخت فعلی abāyēd به جای متممی اسمی (یعنی چیزی یا کسی)، آغاز به گزینش متممی با هویت «کنش» (که می‌تواند صورت اسمی شده نیز داشته باشد) می‌نماید، به بیان دیگر، مفهوم مناسب و لازم بودن را نه برای چیزی عینی (مانند «گوشت صید» در مثال 14) بلکه در رابطه با کنشی (کنش «برگرفتن» در مثال 15) به کار می‌گیرد. در این شرایط است که abāyēd از فعلی واژگانی به فعلی معین (با معنی وجهیت اجبار) تحول می‌یابد. همانطور که پیشتر اشاره گردید، این فرایند «معین شدگی» نامیده می‌شود. در خصوص فعل معین abāyēd مشاهده می‌‌شود که یک منبع فعل حرکتی، به پیدایش مفهوم وجهیت اجبار منجر شده است. با کمی تسامح می‌توان گفت که این سیر تحول، سیری رایج در روند دستوری‌شدگی در زبان‌های دنیاست که از رهگذر آن فعل حرکتی «رفتن»، براساس بسط استعاری، مفهوم دستوری اجبار و امر را بدست می‌آورد (هاینه و کوتوا 2004 : 159). بر اساس هاینه (1993)، مهم‌ترین نکته‌ای که در تبیین پیدایش افعال معین (یعنی افعالی که بازنمایی مفاهیم دستوری مرتبط با فعل اصلی (به لحاظ معنایی) یعنی زمان نمود و وجهیت را برعهده دارند) از منابع واژگانی برجسته می‌گردد، آن است که در روند معین‌شدگی، این تنها فعل نیست که درگیر فرایند دستوری‌شدگی می‌گردد، بلکه مجموعه‌ی عوامل رویداد از جمله مشارکین، در روال تحول تأثیرگذارند. متمم که یکی از مشارکین فعل است، در مورد افعال واژگانی، همواره موردی از مقوله‌ی شیء یا مکان است، به عبارت دیگر، متمم بر پدیده‌ای عینی و ارجاعی و یا بر یک مکان عینی دلالت دارد. نقش نحوی این متمم عینی، در زمان ارجاع به شیء، یک گروه اسمی است در مورد افعال حرکتی، این متمم اسمی معمولاً یک گروه قید مکان است که بر مکانی عینی دلالت دارد. اما آنچه در اینجا اتفاق می‌افتد و زمینه‌ساز فرایند معین‌شدگی می‌گردد آن است که مقوله‌ی «کنش» جایگزین مقوله‌های شیء یا مکان در نقش متمم فعلی می‌شود (هاینه 1993 : 45)، به بیان دیگر فعل به جای آنکه چیزی یا مکانی عینی را به عنوان متمم خود برگزیند، یک «کنش» را در جایگاه متمم انتخاب می‌کند. «کنش» واژه‌ای پوششی برای موقعیت کلیه‌ی رویدادهاست. به لحاظ زبان‌شناختی، کلیه‌ی موارد مقوله‌ی «کنش» به صورت «فعل» رمزگذاری می‌شوند. این افعال، برحسب عملکرد متمم اسمی یا مکانی که کسب می‌کنند، به ترتیب، به صورت غیرزمان‌دار (مصدری یا صفت مفعولی) و یا همراه با ساخت واژه‌ی مکانی بازنمایی می‌شوند. با معرفی متمم «کنش»، فعل، عمل خود را به عنوان فعل اصلی (به لحاظ ساختواره‌ی فعل) از دست می‌دهد و به متمم تغییر می‌یابد وفعل دیگر نیز برای کسب نقش دستوری زمان، نمود و وجهیت، تحت معنازدایی قرار می‌گیرد. بنابراین به اعتقاد هاینه، ساختار [الف – فعل – متمم عینی] (که در آن الف، فاعل جمله است) از رهگذر معینی‌شدگی به ساختار [الف – مفهوم دستوری – فعل اصل (به لحاظ معنایی)] تحول می‌یابد. (هاینه 1993 : 47). در این فرایند ما از یک سو با تغییری شناختی از متمم شیء و مکان به متمم «کنش» هستیم و از سوی دیگر با تغییری معنایی (یاواژنحوی) از ساختی اسمی یا قیدی به ساختی فعلی مواجه هستیم . شواهد حاکی از آن است که تغییر نخست بر تغییر دوم مقدم است. براساس هاینه (1993) این تحول، زمینه‌ساز تحول افعال واژگانی به افعال معین می‌گردد. پیدایش فعل معین وجهی abāyēd در فارسی میانه نیز از رهگذر چنین تحولی بوده است. یعنی فعلی با ریشه‌ی معنایی «حرکت» و متمم مکانی، در گذر زمان و با گزینش متمم «کنش» برای بازنمایی یک نقش دستوری، یعنی بیان مفهوم وجهیت «اجبار» از مجموعه مفاهیم وجهی «کنش/ کنشگر محور» به خدمت گرفته شده و تا به امروز نیز در این نقش پایدار بوده است.
نمودار 1 مسیر معین‌شدگی فعل «باید» را از مفهومی واژگانی و عینی به مفهوم دستوری وجهیت اجبار از مجموعه‌ی وجهیت کنش/ کنشگر محور به نمایش می‌گذارد:

فعل واژگانی حرکتی (رفتن) ← فعل واژگانی با مفهوم انتزاعی لازم و شایسته بودن ←

فعل معین وجهی با نقش دستوری وجهیت اجباری (کنش/ کنشگر محور)

پس از ارائه‌ی ریشه‌شناسی فعل «باید» در زبان فارسی و نیز نمودار مسیر معین‌شدگی این فعل، در ادامه، به بررسی تحول معانی وجهی این فعل از وجهیت کنش محور به وجهیت کنشگر محور و نیز به تبع آن تغییرات واژنحوی این فعل خواهیم پرداخت.

2-2 از وجهیت کنش محور به وجهیت کنشگر محور

همان‌طور که پیشتر اشاره گردید، براساس بای‌بی و همکاران (1994)، وجهیت اجبار نوعی از وجهیت کنشگر محور است که از رهگذر آن، شرایطی بر کنشگر برای تکمیل یک کنش، تحمیل می‌گردد. در تعریف و شواهد ارائه شده از سوی ایشان، کنشگرِ متأثر از شرایط تحمیل شده، همواره به لحاظ ارجاعی، مشخص است، به بیان دیگر، محل تأثیر اجبار، معین و شناخته شده است. با این حال، داده‌های زبان فارسی حاکی از آن است که وجهیت اجبار، علاوه بر متأثر نمودن کنشگرِ شخصیِ بند می‌تواند، تنها شرایط تحمیل کنش را فرا بیفکند، بی‌آنکه در این میسر، کنشگری شخصی را تحت تأثیر قرار دهد. این نوع از وجهیت که در پژوهش حاضر وجهیت کنش محور نامیده شده است، در ساخت نخستین شواهد به جا مانده از کاربرد وجهیت اجبار در دوره‌ی میانه (مثال 15)، پیش از ساخت اجبار کنشگر محور مشاهده شده و در دوره‌ی فارسی نو نیز مورد استفاده قرار گرفته (مثال 16) و با تغییراتی آوایی تا به امروز به کار گرفته می‌شود (مثال 17 و 18):
15) ud pad če hār ud kirbag ῑ kunēnd ēn guftan abāyēd ku…
و هر کار و کرفه که کنند این را باید گفتن که ... (آسانا 1371).
16)استعاذه بیش از تکبیرات باید گفتن (رازی 1371).
17) از این رو برای اطلاع از تحولات جاری در این منطقه، باید ابتدا به تعاملات درونی آن پرداخت (روزنامه‌ی همشهری 30 فروردین 1393).
18) در سال جاری تمامی اقدامات نگهداری معابر، مطابق با نشانی‌ها و اولویت‌های اجرایی از پیش تعیین شده در فصل بودجه‌ی برنامه‌ریزی، باید انجام پذیرد (روزنامه‌ی همشهری 18 اردیبهشت 93).
این ساخت که در دستور زبان فارسی، ساخت غیرشخصی (24) نیز نامیده می‌شود، برخلاف ساخت‌های شخصی، مرجعِ اجبار مشخصی ندارد و چنین به نظر می‌رسد که کنشگری ملزم و مجبور به انجام کنش به طور مشخص، تعیین نمی‌شود، بلکه اجبار بر تکمیل کنش بدون برجسته نمودن محل تأثیر، جنبه‌ی همگانی دارد. اگرچه در چنین ساخت‌هایی نیز تکمیل کنش از سوی یک کنشگر (حتی نامشخص) تحقق می‌یابد، اما آنچه که ساخت اجبار کنش محور را از کنشگر محور متمایز می‌سازد، این حقیقت است که کلیت تمرکز نیروی اجبار در اجبار کنش محور برکنش است، اما در اجبار کنشگر محور این کلیت میان کنش و کنشگر مشخص تقسیم می‌گردد. به بیان دیگر، کنش و کنشگر مشخص، هر دو به میزانی یکسان، هستی‌شناسی اجبار را رقم می‌زنند، حال آنکه ساخت کنش محور، بیش از آنکه بر این دو قطب متکی باشد، براساس هستی کنش، و نه براساس کنشگر مشخص، در گفتمان به کار گرفته می‌شود. در چنین ساخت کنش محوری، تعبیر اجبار، تنها خود کنش را در بر می‌گیرد، اینکه چه «کنشی» و یا چه کاری باید انجام بگیرد، بدون توجه به اینکه چه «کسی» باید این کنش را انجام دهد، حال آنکه ساخت‌های کنشگر محور علاوه بر کنش، کنشگر را نیز در خوانش اجبار سهیم می‌کنند، اینکه چه «کنشی» از سوی چه «کسی» یا چه «چیزی» باید تکمیل گردد. براین اساس می‌توان گفت که وابستگی اجبار کنش محور به بافت کمتر از اجبار کنشگر محور است، چون در اجبار اخیر، حضور مشارکین مشخص برای تکمیل معنای اجبار ضروری و از این‌رو دستوری‌تر است. در 19 اجبار رمزگذاری شده در جمله از سوی فعل «باید» تنها اجباری است که انجام کنشِ با او «بودن» و «تقریرکردن» را گزارش می‌دهد، بی‌آنکه مشخص کند که چه کسی مجبور و ملزم به انجام این کنش است:
19) درحق و باطل با او باید بودن و بر وفق کار او را تقریر باید کردن (نظامی عروضی سمرقندی 1333).
نکته‌ی قابل توجه اینجاست که در برخی از متون به جامانده از دوره‌ی میانه که بیانگر مفهوم وجهیت اخبار در جمله هستند، نشانه‌‌ی وجهیت اخبار یعنی فعل abāyēd حضور ندارد، با این حال مفهوم وجهیت اجبار از بافت و تنها از رهگذر فعل (در صورت مصدری) که براصل کنش دلالت دارد قابل برداشت است. با این حال مترجم، فعل معین وجهی «باید» را برای درک بهتر متن، به آن افزوده است. این بدان معناست که منشأ تکوین مفهوم اجبار، اجبار بر تکمیل کنش بوده است و پس از آن اجبار بر کنشگر شخصی شکل گرفته است. در ادامه و با توجه به ساخت این دو مفهوم وجهی استدلال خواهیم نمود که پیدایش مفهوم وجهیت کنشگر محور از وجهیت کنش محور، شاهدی از حضور فرایند دستوری‌شدگی است که پیش از این و در پیشینه‌ی مطالعات این حوزه، مورد مطالعه قرار نگرفته است. در 20 مفهوم اجبارکنش محور بدون حضور ابزار رمزگذاری این مفهوم یعنی فعل abāyēd به نمایش درآمده است:
20) pad dād un dēn raftan, ud pi dud mād nē āzārdan, pad xῑr ῑ kirbag tuxšῑdar būdan.
به داد و دین (باید) رفتن، و پدر و مادر نه (باید) آزردن، به چیز کرفه (باید) کوشیدار بودن (آسانا 1371 : 83).
همان‌طور که پیشتر اشاره گردید، ساخت اجبار کنش محور با تحمل برخی تحولات آوایی تا امروز مورد استفاده قرار گرفته است. نگارندگان بر این باور است که یکی از انگیزه‌های کاربرد این ساخت، علاوه بر جنبه‌ی همگانی نمودن مفهوم اجبار و انتقال تمرکز و محل تأثیر اجبار از کنشگر مشخص به کنش، رمزگذاری مفهوم «ادب» و «فروتنی» است که از رهگذر آن شخص مشخصی به انجام کاری، امر نمی‌شود و از این‌رو جبهه‌ی کنشگر حذف می‌شود. با این حال به دلیل مجال محدود مقاله، تحلیل در خصوص این موضوع را به فرصتی دیگر واگذار می‌نماییم (برای مفهوم «ادب» رک. به نغزگوی کهن 1392 الف).
همان‌طور که پیشتر اشاره گردید، فعل «باید» به عنوان نشانه‌ی وجهیت اخبار، از نخستین نشانه‌های به‌کارگیری آن در دوره‌ی میانه تا به امروز تحت تغییراتی قرار گرفته است که حاکی از دستوری‌شدن این سازه هستند. این تغییرات شامل سه دسته از تحولاتی هستند که مسیر دستوری‌شدگی، یا به عبارت دقیق‌تر، مسیر معین‌شدگی این فعل را از فعل واژگانی تا یک فعل معین تقریباً تمام عیار به نمایش می‌گذارند. دیدیم که این فعل معین وجهی، از یک فعل واژگانی با مفهوم انتزاعی «لازم بودن» (با تغییر متمم عینی آن به متمم «کنش») تکوین یافته است که آن نیز خود از فعلی حرکتی در دوره‌ی پیش از خود منشأ گرفته است. بنابراین نخستین گام در مسیر معین‌شدگی این فعل، پیدایش آن از فعل با طرحواره‌ی رویداد «حرکت» است (در خصوص «طرحواره‌های رویداد» در بخش مدل ابعاد معین‌شدگی صحبت خواهیم نمود). اما نکته‌ای که در این‌جا ذکر آن ضروری به نظر می‌رسد، طرح موضوع «نقص صورت فعلی» فعل «باید» است که براساس هاینه (1993) نشانه‌ی مهمی از تغییرات واژنحوی است که در مسیر معین‌شدگی افعال به وقوع می‌پیوندد. مشاهده می‌شود که در دوره‌ی میانه، ابزار بازنمایی مفهوم «اجبار» یعنی فعل معین وجهی abāyēd معمولاً تنها یک صورت فعلی داشته است، به بیان دیگر این فعل، برای دیگر ویژگی‌های فعلی افعال، صورت فعلی نداشته است و در آن دوره، تنها ویژگی فعلی سوم شخص مفرد در زمان حال را بازنمایی می‌نموده است.
علاوه بر آن، به دلیل گزینش متمم «کنش» در ساختی ظاهر می‌شده است که در مجاورت آن مصدر کامل قرار می‌گرفته است. به عبارت دیگر و در مسیر معین‌شدگی، متمم این فعل وجهی، فعلی اسمی شده با صورت مصدر کامل بوده است:
21) ur kirbag pad kardan dārēd ka fradāg ānōh abāyēd šudan bē dādwar rāst.
و کرفه بکردن دارید که آنجا باید شدن به (نزد) داور راست (آسانا 1371 : 97).
در فرهنگ پهلوی، فعل «باید» از مصدر «بایستن» ضبط شده است (معین 1363 : 470). با این حال و با آنکه مکنزی (1373 : 29) بر این باور است که تنها صورت موجود از این فعل در فارسی میانه، صورت abāyēd است، در فرهنگ ریشه‌شناسی افعال ایرانی (چونگ 2007 : 155) صیغه‌ی سوم شخص جمع این فعل abāyēd نیز ضبط شده است. این در حالی است که فعل «باید» در قرون اول هجری برای برخی از صیغه‌های شخص و شمار صرف می‌شده است. در 22 این فعل برای دوم شخص مفرد صورت فعلی دارد:
22) چون بزرگان ایشان از پیش برخیزند لامحاله حاجتمند شوی که فرومایگان را بدان منازل و مراتب بزرگان بایی رسانید (کشاوز 1371: 786).
با این حال برخی بر این باورند که صیغه‌های صرفی موجود در مورد «باید» به قیاس به وجود آمده‌اند و تنها صورت این فعل صورت abāyēd است (محمودی بختیاری 1387: 164). در پاسخ به این ایده باید اظهار داشت که حتی با فرض تکوین صورت‌های قیاسی، این صیغه‌ها امروزه به طور کلی ناپدید شده‌اند و این فعل در مسیر تحول دستوری شدگی، دستخوش نقص در تصریف شده است. از این‌رو پس از گام گزینش متمم «کنش»، نقص در صورت فعلی و عدم وجود صورت‌های دیگر فعلی برای مقوله‌های دستوری، نشانه‌ی دیگری از قرار گرفتن این فعل در مسیر دستوری‌شدگی است.
اما نکته‌ی دیگری که در دستوری‌تر شدن فعل «باید» بسیار قابل توجه است و نشانی از حرکت این فعل به سوی تحول به یک فعل معین تمام عیار است. تغییر مقوله‌ی متمم این فعل از مصدر کامل در دوره‌های پیشین زبان فارسی (دوره‌ی میانه و قرون اولیه‌ی هجری) به فعل زماندار و نیز مصدر مرخم است. براساس داده‌های دوره‌ی میانه و قرون اولیه‌ی هجری بیشترین بسامد وقوع متمم فعل «باید» در قالب صورت مصدری بوده است؛ صورتی که در فارسی امروز به کار گرفته نمی‌شود.
با این وجود در متون هر دو دوره‌ی میانه 23 و قرون اولیه‌ی هجری (24 و 25)، شواهدی بسیار محدود از کاربرد «باید» در حضور متمم فعل زماندار نیز ضبط شده است. این بدین‌معناست که تحول از متمم مصدر کامل به متمم فعل زماندار در ساخت معین با فعل «باید» در حال شکل‌گیری بوده است، به دبیان دیگر، اولین گام‌ها در تکوین وجهیت کنشگر محور از وجهیت کنش‌محور در شرف برداشتن بوده است:
23) abāyēd kū dānāgān ašima

پس از ارائه‌ی روند رمزگذاری وجهیت اجبار در زبان فارسی از رهگذر فعل «باید» و سیر تحول آن و نیز استدلال در خصوص دستوری‌تر شدن این فعل از فارسی باستان تا فارسی امروز، در ادامه به تحلیل نشانه‌ی وجهیت اجبار یعنی فعل معین وجهی «باید» براساس مدل ابعاد معین‌شدگی خواهیم پرداخت.

3 بررسی فعل معین وجهی «باید» براساس مدل «ابعاد معین‌شدگی»

همان‌طور که گفتیم معین‌شدگی روند در زمانی ناظر بر پیدایش افعال معین از منابع واژگانی است (کوتوا 2001: 1). این روند یکی از اعضای برجسته‌ی مجموعه‌ی تحولاتی است که در حیطه‌ی مطالعات تغییرات زبانی، «دستوری‌شدگی» نامیده می‌شوند. دستوری‌شدگی چه در مفهوم پایگاهی نظری برای پژوهش‌های تحول بنیاد زبانی و چه به عنوان فرایندی کلی در بررسی موردی این تحولات، موضوع تکوین مقولات دستوری از مقولات واژگانی را سرلوحه‌‌ی مطالعات خود قرار داده است (برای دستوری‌شدگی در زبان فارسی رک. نغزگوی کهن 1387 الف و ب و 1389 ج و د، نغزگوی کهن و داوری 1391 الف و ب، داوری و نغزگوی کهن 1391، داوری 1392 الف و ب). همان‌طور که دیدیم، فعل «باید» از فعلی با منشأ واژگانی به فعلی با مفهوم وجهی تحول یافته است. در این قسمت، روال تحول این فعل را به فعل معین وجهی نشانه‌ی وجهیت اجبار و براساس مدل ابعاد معین‌شدگی مورد بررسی قرار خواهیم داد. مدل ابعاد معین‌شدگی نخستین‌بار از سوی نگارنده و به منظور بازنمایی سه بعد نقشی – کاربردی، شناختی و واژنحوی هر فعل معین پیشنهاد شده است (برای مطالعه‌ی بیشتر در خصوص مدل «ابعاد معین‌شدگی» رک. داوری 1392 الف و ب). براساس این مدل، هر فعل معین، تحول معین‌شدگی را در راستای تعامل سه بعد: نیروی معین‌شدگی (26) (حوزه‌ی نقشی – کاربردی)، منبع معین‌شدگی (27) (حوزه‌ی شناختی) و درجه‌ی معین‌شدگی (28) (حوزه‌ی واژنحوی) تجربه می‌کند. در ادامه به معرفی اجمالی این سه بعد خواهیم پرداخت.

3-1 نیروی معین‌شدگی

نخستین بعد از فرایند معین‌شدگی، نیروی معین‌شدگی نام دارد. نیروی معین‌شدگی، نشان دهنده‌ی معنایی دستوری است که فعل معین به منظور نمایش آن، پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد. همان‌طور که پیشتر اشاره گردید، براساس هاینه (1993) افعال معین، افعالی هستند که تنها به بازنمایی معانی مرتبط با فعل مانند نقش‌های زمان، نمود و وجهیت می‌پردازند، یعنی این افعال در راستای بیان نقش‌های دستوری مذکور از حوزه‌ی افعال واژگانی به حوزه‌ی افعال معین تحول می‌یابند که دیگر حائز معانی واژگانی نیستند؛ از این‌رو می‌توان اذعان نمود که این معانی دستوری، نیروها و انگیزه‌های پیدایش افعال معین هستند، پس اولین گام در مسیر پیچیده‌ی تکوین یک فعل معین به شمار می‌روند. اتخاذ این دیدگاه به پژوهشگر اجازه می‌دهد تا با سهولت و اطمینان به شناسایی افعال بپردازد که در مجاوزت فعل واژگانی (که بار معنایی جمله را برعهده دارد)، بازنمایی مفهومی دستوری و مرتبط به آن را برعهده گرفته‌اند. از این‌رو نخستین مرحله در تشخیص فعل معین، که فعل معین را علی‌رغم وجود شباهت‌های واژنحوی به افعال اصلی از آنان تمیز می‌‌‌دهد، وجود معانی غیرواژگانی و مفاهیم دستوری است که به نوبه‌ی خود پیدایش فعل معین مذکور را رقم زده‌اند. نگارنده، هم‌سو با هاینه (1993) مهم‌ترین نیروهای معین‌شدگی در زبان فارسی را مقولات فعلی زمان، نمود و وجهیت می‌داند. بازنمایی این معانی دستوری، نیرو و انگیزه‌ای می‌شود برای آنکه فعلی با منشأ واژگانی مانند «باید» (که بر رویداد عینی «حرکت» و نیز رویداد «لازم بودن» چیزی دلالت می‌کند) از این معنای خود فاصله بگیرد و معنایی دستوری مانند «وجهیت اجبار» را بیان کند؛ از این‌رو براساس شواهد باید گفت که نیروی معین‌شدگی در تحول فعل «باید»، «وجهیت اجبار» از مجموعه‌ی وجهیت کنش/ کنشگر محور است.

3-2 منبع معین‌شدگی

دومین بعد از ابعاد سه‌گانه‌ی فرایند معین‌شدگی، «منبع معین‌شدگی» است. این بعد پس از مشخص شدن نیروی انگیزاننده تکوین فعل معین، منبع واژگانی مناسب برای این تحول را گزینش می‌کند. براساس نظر هاینه (1993) این منبع واژگانی از میان مقوله‌ی افعال با طرحواره‌های رویداد (29) عینی از جمله طرحواره‌ی رویداد مکان (30) (فعل بودن)، حرکت (31) (فعل رفتن)، مالکیت (32) (فعل داشتن) و جز آن انتخاب می‌شود. گزینش هر طرحواره به شباهت میان نقش دستوری حاصل و طبیعت هر طرحواره بستگی دارد. از این‌رو می‌توان گفت که ماهیت ارتباط میان طرحواره‌ی یک رویداد عینی و نقش دستوری انتزاعی بازنمایی شده، ماهیتی استعاری است. از این رهگذر، طرحواره‌‌ای که بر یک هستی عینی (مانند پدیده‌ی حرکت)، واقع در برجسته‌ترین نقاط تجربه‌ی بشری، دلالت می‌کند برای نمایش تصویری ملموس‌تر و واقعی‌تر از مفاهیم انتزاعی چون زمان و نمود دستوری که به لمس و تجربه‌ی فیزیکی انسان راه نمی‌یابند، به خدمت گرفته می‌شود. بر همین اساس، هاینه و همکاران (1991) زیربنای تغییرات معنایی در دستوری‌شدگی را به حضور فرایندهای استعاره‌ی شناختی نسبت می‌دهند و استدلال می‌کنند که مبنای استعاره‌ها، طرحواره‌های شناختی انسان است. همان‌طور که دیدیم، تکوین نقش دستوری «وجهیت اجبار» در زبان فارسی با به کارگیری فعلی با منشأ حرکتی به وقوع می‌پیوندد. با این حال باید خاطرنشان کرد که این فعل در ادامه‌ی مسیر تحول خویش، از فعلی با طرحواره‌ی حرکت به فعل واژگانی دیگری تحول می‌یابد که بر «لازم بودن» چیزی یا کسی دلالت می‌نماید. از آنجا که بازنمایی چنین مفهومی، نوعی «ارزیابی» از ویژگی و کیفیت کنش و مشارکان آن را به نمایش می‌گذارد، این مفهوم را متعلق به طرحواره‌ی رویداد «ارزیابی» قلمداد می‌نماییم. مفهوم طرحواره‌ی رویداد ارزیابی، نخستین بار از سوی هاینه (1993) و در توصیف افعال و یا ساخت‌های معین وجهی (33) ارائه گردیده است. از این‌رو می‌توان گفت که این طرحواره، طرحواره‌ای مبتنی بر افکار و قضاوت‌های گوینده است (هاینه 1993 : 39). به باور هاینه، طرحواره‌ی رویداد ارزیابی در خصوص افعال معین وجهی برای بیان مفاهیم گوینده محور درخواست، اجبار و اجازه به خدمت گرفته می‌شود، اما در توصیف خود از فعلی واژگانی که بیان کننده‌ی این مفاهیم باشد و متممی اسمی را اختیار نماید سخنی به میان نمی‌آورد. فعلی واژگانی که در گذر زمان با حفظ این معنای گوینده محور، با گزینش متمم فعلی به ابزار بازنمایی وجهیت تحول می‌یابد. در این قسمت و در خصوص پیدایش طرحواره‌ی رویداد ارزیابی فعل «باید» در راستای تحول منبع واژگانی اولیه‌ی آن یعنی مفهوم حرکتی و طرحواره‌ی رویداد حرکت باید اذعان نمود کلیه‌ی افعالی که در حوزه‌ی این طرحواره قرار می‌گیرند، درگیر نوعی انتقال مکان موضوع خود هستند که در خلال آن «الف از ب یا به سوی ب حرکت می‌کند». در این طرحواره، متمم فعلی، اسمی است که بر یک مکان یا فضای عینی و ارجاعی دلالت می‌کند:
32) یاسمن فردا از همدان خواهد رفت.
منابع طرحواره‌ی رویداد حرکت (مانند فعل «رفتن»)، عموماً ابزار بازنمایی نمودهای آغازی و پایانی و زمان‌های گذشته و آینده هستند (هاینه 1993 : 47). این حقیت از طبیعت «مسیری» این طرحواره‌ی منبع ناشی می‌شود. کوتوا (1991) بر آن است افعالی که تحت تأثیر معین‌شدگی قرار می‌گیرند، نه تنها افعالی پربسامد دارای مفاهیم کلی هستند، بلکه رمزگذاریِ تعداد محدودی از طرحواره‌های تصویری را بر عهده دارند. طرحواره‌ی تصویری منبع مسیر – مقصد یکی از این طرحواره‌هاست که حوزه‌ی مفهومی افعال رویداد حرکت را در بر می‌گیرد. بر این اساس می‌توان گفت که مثلاً طرحواره‌ی رویداد «رفتن» (فعل –ay در فارس باستان)، شامل نقطه‌ی آغاز حرکت به عنوان منبع حرکت است که براساس هاینه و کوتوا (2004) بسیاری از زبان‌های دنیا از این منبع واژگانی در تکوین مفاهیم حوزه‌ی امر و اجبار استفاده می‌کنند. به باور ایشان، از آنجا که مفاهیم امر و اجبار، مستلزم وقوع رویداد در زمان آینده و از این‌رو حرکتی به جلو بر روی محور زمان هستند، می‌توانند از منابع واژگانی حرکتی پا به عرصه‌ی وجود گذارند. این حقیقت‌شناختی/ در زمانی نه تنها در خصوص تکوین افعال وجهی (مثلاً وجهیت اجبار با مفهوم لازم و اجباری بودن) از این منابع واژگانی صدق می‌کند، بلکه در خصوص بسط افعال حرکتی و تحول به فعلی واژگانی با معنای «لازم بودن» نیز صادق است. به طوری که می‌توان گفت تکوین معنای واژگانی «لازم بودن» برای هویتی عینی، حضور آن را در زمانی در آینده، پیش‌بینی می‌کند. در مثال‌های (33 – 35) لزوم «بودنِ» چیزی یا کسی، حضور آن را در زمانی فراروی گفتار رقم می‌زند که به کارگیری فعلی با منشأ طرحواره‌ی رویداد حرکت برای این بیان اجبار و لزوم، از رهگذر بسط استعاری، حرکت به سمت مقصد تحقق لزوم را به تصویر می‌کشد:
33) او را بیش از چهارصد درهم ننویسم و ترا حق ملکیست و حق ملک را افزون باید. چند خواهی که افزون کنم؟ (کشاورز 1388: 118).
34) پس گفت: مرا مردی می‌باید که غرفات و محلات گرگان را همه بشناسد (کشاورز 1388: 649).
35) پس ابوعلی گفت: کسی می‌باید که در این کوی همه سراها بداند (کشاورز 1388: 649).
از این‌رو مشاهده می‌شود که تکوین مفهوم «لازم بودن» چه در کاربرد واژگانی آن، یعنی گزینش متمم عینی، و چه در کاربرد وجهی آن، و به همراه گزینش متمم کنش، وابسته به حرکت به سمت جلو بر روی محور زمان و کسب ارزیابیِ زمانی، در زمانی فراروی گفتار یا زمان آینده است. بنابراین منبع واژگانی اولیه برای معین‌شدگی فعل معین وجهی «باید» را طرحواره‌ی رویداد حرکت می‌دانیم و اضافه می‌کنیم که این طرحواره پیش از آنکه مستقیماً پیدایش مفهومی وجهی در نظام وجهیت زبان فارسی را رقم بزند، از رهگذر بسط استعاری به فعلی واژگانی با مفهوم «لازم بودن» و طرحواره‌ی رویداد «ارزیابی» تحول یافته است. این طرحواره در تکوین فعل وجهی کنش/ کنشگر محور «باید» نیز حفظ شده است، از این‌رو باید گفت که این فعل معین وجهی نیز از طرحواره‌ی رویداد «ارزیابی» برخوردار است.

3-3 درجه‌ی معین‌شدگی

براساس هاینه (1993: 71) اگرچه افعال معین در زبان‌های دنیا، مفاهیم نقشی مشابهی را بازنمایی می‌کنند، اما به لحاظ ساخت واژنحوی، تنوعات صوری فراوانی را به نمایش می‌گذارند. بولینگر (1980: 297) گوناگونی‌های صوری در ساخت افعال معین انگلیسی را به صورت مجموعه‌ای نُه گانه از مشخصات واژنحوی مختلف از جمله: گزینش متمم مصدری، معانی وجهی و نمودی و تصریف ناقص نشان داده است. این مجموعه به شکل فهرستی سلسله مراتبی ارائه شده است. در این فهرست، از مشخصه‌ی نُه تا مشخصه‌ی یک، مسیری از یک فعل واژگانی غیرمعین (34) تا یک فعل معین تمام عیار (35) را به نمایش می‌گذارد. در مدل ابعاد معین‌شدگی، گوناگونی‌های واژنحوی افعال معین، که نشان‌دهنده‌ی تغییرات (غیر) تدریجی این افعال از فعل واژگانی به فعل معین هستند، به صورت «درجات معین‌شدگی» نشان داده می‌شوند. براساس داده‌های زبان فارسی، مسیر معین‌شدگی افعال در این زبان، سه درجه از تغییرات واژنحوی را از خود بروز می‌دهد که به ترتیب به سمت کسب مشخصات یک فعل معین تمام‌عیار و کاملاً دستوری شده پیش می‌رود. این تغییرات شامل تغییرات معنایی، واژنحوی و آوایی هستند. براساس این درجه‌بندی، افعال معین از رهگذر تغییر هویت متمم و سایش معنایی، قدم به جاده‌ی معین‌شدگی می‌گذارند، سپس دستخوش تغییرات واژنحوی می‌شوند و در انتها با دگرگونی‌هایی در ساخت آوایی ساخت معین مواجه می‌گردند. این بدین معناست که تغییر آوایی به وقوع پیوسته در ساخت معین علاوه بر خود فعل، می‌تواند تنها متمم این ساخت را تحت تأثیر قرار دهد. این پژوهش برای اعمال دقت نظر بیشتر و بررسی عمیق و ریزبینانه‌ی فرایند نقص یا فقدان مشخصه‌های فعلی در فعل معین «باید» در خلال فرایند معین‌شدگی و به جهت تعیین درجه‌ی معین‌شدگی آن، مشخصات فعلی افعال در زبان فارسی را در جدولی (جدول شماره‌ی 2) حاوی ده مشخصه‌ی فعلی ارائه داده است تا با به کارگیری آن، فعل معین «باید» براساس میزان کاهش و یا فقدان مشخصات فعلی مورد مطالعه قرار بگیرد. این جدول پس از معرفی درجات معین‌شدگی ارائه خواهد گردید. اینک به معرفی درجات معین‌شدگی در مدل ابعاد معین‌شدگی خواهیم پرداخت.

3-3-1 درجه‌ی اول معین‌شدگی

براساس بحث تغییر مفهومی که در هاینه (1993 : 47) ارائه گردیده است، هر فعل واژگانی در نخستین گامی که در جاده‌ی معین‌شدگی بر می‌دارد، بی‌آنکه خود دستخوش بسط استعاری و به تبع آن کاهش معنای ارجاعی و واژگانی اولیه گردد، دست به گزینش متمم «کنش» به جای متمم «شیء» یا «مکان» می‌زند. «کنش» گزینش شده به لحاظ زبان‌شناختی، مقوله‌‌ی دستوری فعل است که می‌تواند صورت اسمی شده داشته باشد. گزینش متمم «کنش» به باور هاینه (1993 : 47) نخستین مرحله‌ای است که در خلال آن، فعل اصلی جمله که فعلی واژگانی به همراه متممی فیزیکی یا مکانی بوده است به فعل معین تغییر ماهیت می‌دهد که متممی فعلی را در کنار خود پذیرا می‌گردد. در ترکیب حاصل، فعل متمم شده به لحاظ معنایی فعل اصلی می‌گردد، چرا که فعل اصل پیشین، بخشی از ویژگی‌های معناشناختی مرتبط با موضوعات و ساخت ظرفیت یک فعل واژگانی (یعنی حضور متمم عینی و فیزیکی و یا مکان عینی) را از دست داده است و اینک به یک نشانه‌ی دستوری تحول یافته است. بسیاری از افعالی که این مرحله را تجربه می‌کنند ممکن است که همواره در همین مرحله باقی بمانند و به جز همراهی با متمم‌کش، تغییر دیگری را تجربه ننمایند. در این مرحله، فعل معین شده، نه تنها معنی ارجاعی و واژگانی خود را تا حدود زیادی حفظ می‌کند، بلکه به لحاظ ساخت صرفی و واژنحوی نیز تغییر بارزی را متحمل نمی‌گردد؛ به عبارت دیگر در این مرحله فعل معین همانند همتای واژگانی خود دارای صیغگان کامل است.
از این‌رو می‌توان مشخصات درجه‌ی اول معین‌شدگی را بدین صورت بیان کرد:
عدم سایش معنایی و تغییرات صرفی فعل به همراه گزینش متمم «کنش» (کنش، متممی است که «شیء» یا «مکان» نباشد و می‌تواند شامل مصدر، فعل و یا بند باشد). در زبان فارسی، فعل «بودن» در ساختِ معینِ «در حالِ... بودن» که بازنمایی نقش نمود مستمر را برعهده دارد، از درجه‌ی ‌اول معین‌شدگی برخوردار است (برای مطالعه‌ی بیشتر درباره‌ی این ساخت رک. داوری 1392 ب):
36) در حالِ نوشتن هستم.

3-3-2 درجه‌ی دوم معین‌شدگی

فعلی که در درجه‌ی دوم معین‌شدگی قرار دارد، فعلی است که متمم کنش را برگزیده است و علاوه بر آن دستخوش سایش و یا کاهش معنای ارجاعی، عینی و واژگانی خود شده است. این سایش و کاهش معنایی بر اثر فرایند بسط استعاری فعل صورت می‌گیرد. هاینه و همکاران (1991) استدلال می‌کنند که در این مسیر تحول که از یک پدیده‌ی عینی برای درک یک پدیده‌ی انتزاعی بهره‌برداری می‌شود، شاهد انتقالی مفهومی هستیم از دنیای واقعی یعنی دنیای هستی‌های ملموس و قابل ارجاع و کنش‌های فیزیکی و انرژی‌بر به دنیای گفتمان، یعنی دنیایی که هستی‌های آن، موجودیت خود را تنها در عمل گفتار به دست می‌آورند. در این مرحله از تحول، فعل معین دستخوش تغییرات فعلی می‌شود؛ بدین معنا که یا دچار نقص صیغگان تصریفی می‌گردد و یا در یک صورت فعلی مشخص تثبیت می‌گردد و قابلیت تصریف برای صیغگان دیگر را از دست می‌دهد. هاپر (1991 : 22) از این مشخصه‌ی تثبیت ویژگی‌های فعلی به عنوان «خنثی‌شدگی» (36) یاد می‌کند. بنابراین مشخصات کلی درجه‌ی دوم معین‌شدگی را می‌توان به صورت زیر بیان کرد:
الف- ستایش معنایی فعل به همراه نقص در مشخصه‌های فعلی. مانند فعل داشتن (در نقش نمود مستمر) که با توجه به جدول 2 مشاهده می‌شود که دستخوش نقص در صورت‌های فعلی شده است:
37) دارم درس می‌خوانم. (37)
و یا فعل «باید» که در مجاورت متمم فعل زماندار، برخی مشخصات فعلی خود، از جمله شخص و شمار و زمان‌های آینده و گذشته را از دست داده است. (38)
ب- سایش معنایی فعل به همراه تثبیت صورت فعلی. مانند فعل «شاید» که از هیچ صورت فعلی دیگری برخوردار نبوده و حتی در رهگذر دستوری ‌شدگی فاقد ویژگی‌ نفی فعلی نیز گردیده است.

3-3-3 درجه‌ی سوم معین‌شدگی

براساس بای‌بی و همکاران (1994 : 22) و هاینه (1993 : 109) تکوین واحدهای دستوری مستلزم تحول پایاپای و هماهنگ صورت و معناست. این بدان معناست که در خلال مسیر معین‌شدگی، پس از رخداد تغییرات معنایی و صرفی با منتظر وقوع تغییرات آوایی بود. پیرو هاینه (1993 : 111) این تغییرات آوایی می‌تواند تغییرات مبتنی بر واژه‌بست شدگی (is>’s) و یا مختصرشدگی آوایی واژه‌ی (going to > gonna) را در بر بگیرند. درجه‌ی سوم معین‌شدگی در مدل ابعاد معین‌شدگی، افعال معینی را پوشش می‌دهد که تحت این دسته از تغییرات آوایی قرار می‌گیرند. تغییرات آوایی حاصل از معین‌شدگی، کل ساخت معین را تحت تأثیر قرار می‌دهند، یعنی می‌توانند علاوه بر فعل معین، متمم آن یعنی فعل اصلی بند را نیز درگیر فرایند سایش آوایی نمایند. لازم به ذکر است که هاینه (1993) از این شرایط سایش‌آوایی اخیر یعنی سایش آوایی متمم، سخنی به میان نیاورده است و این موضوع نخستین بار در داوری (1392 ب) مورد بررسی قرار گرفته است، این مورد در تحول ساخت وجهیت کنش محور با متمم مصدر کامل به ساخت وجهیت کنش محور با متمم مصدر مرخم دیده می‌شود. به صورتی که امروزه ساخت وجهیت کنش محور تنها با متمم سایش‌یافته یعنی متمم مصدر مرخم در زبان به کار می‌رود.

3-3-4 بررسی مشخصه‌های فعل افعال معین

همان‌طور که در ابتدای بحث درجه‌ی معین‌شدگی اشاره گردید، یکی از معیارهای تعیین درجه‌ی معین‌شدگی افعال معین، تعیین میزان کاهش یا نقص در مشخصه‌های فعلی فعل معین در راستای کسب نقش‌های دستوری است. از این‌رو به منظور تعیین دقیق این میزان کاهش، در جدول 2 که براساس ویژگی‌های فعلی افعال زبان فارسی ترسیم گردیده است، میزان کاهش یا فقدان این مشخصه‌های فعلی را خواهیم سنجید و براساس آن نقص در صیغگان فعل معین وجهی «باید» را بررسی خواهیم نمود. اما پیش از اینکه به تحلیل افعال معین براساس این جدول بپردازیم، مشخصات فعلی افعال در زبان فارسی را در جدول 1 ذکر می‌نماییم.
جدول 1: مشخصه‌های فعلی افعال در زبان فارسی براساس مقوله‌های دستوری

مشخصه‌ی فعلی

مقوله‌ی دستوری

هر صورت فعلی به جز صورت التزامی و صورت امری

وجه اخباری

پیشوند ب - + بن مضارع + شناسه

وجه التزامی

پیشوند بـ + بن مضارع

وجه امری

پیشوند می - + بن مضارع + شناسه

زمان حال

بن مضارع + پسوند – ت و یا – د

زمان گذشته

بن مضارع فعل خواستن + شناسه + فعل در زمان گذشته

زمان آینده

حضور شناسه‌های فعلی

شخص

حضور شناسه‌های فعلی

شمار

صفت مفعولی + بن مضارع فعل «شدن» + شناسه

جهت مجهول

پیشوند نـ

نفی


اینک با توجه به مشخصه‌های فعلی که در جدول 1 برای افعال زبان فارسی ذکر گردیده است، می‌توان وضعیت فعل معین «باید» در زبان فارسی را مورد واکاوی قرار داد و میزان کاهش یا عدم کاهش و یا تثبیت این مشخصه‌ها را در این فعل تحول یافته و دستوری شده به طور دقیق نشان داد. جدول 2 مشخصه‌های فعلی افعال معین را به نمایش می گذارد. اما نکته‌ای که پیش از ارائه، در خصوص این جدول لازم به ذکر است این است که در این جدول، صورت‌بندی به این شکل است که علامت (-) از دست رفتن مشخصه‌ی فعلی فعل معین را از رهگذر معین‌شدگی نشان می‌دهد (تثبیت مشخصه‌ی فعلی به معنای عدم حضور دیگر صورت‌های فعلی نیز با این علامت نشان داده شده است)، علامت (+) حضور مشخصه‌ی فعلی را حتی بعد از معین‌شدگی به نمایش می‌گذارد و علامت (*) نشان‌دهنده‌ی این موضوع است که فعل مزبور به جهت مشخصه‌های معنای واژگانی فعل، از صیغگان مزبور تهی است (مانند مشخصه‌ی جهت مجهول برای فعل ناگذر «باید»):
جدول 2: مشخصه‌های فعلی فعل معین «باید» با متمم فعل زماندار

مشخصه‌ی فعلی

مقوله‌ی دستوری

هر صورت فعلی به جز صورت التزامی و صورت امری

وجه اخباری

پیشوند ب - + بن مضارع + شناسه

وجه التزامی

پیشوند بـ + بن مضارع

وجه امری

پیشوند می - + بن مضارع + شناسه

زمان حال

بن مضارع + پسوند – ت و یا – د

زمان گذشته

بن مضارع فعل خواستن + شناسه + فعل در زمان گذشته

زمان آینده

حضور شناسه‌های فعلی

شخص

حضور شناسه‌های فعلی

شمار

صفت مفعولی + بن مضارع فعل «شدن» + شناسه

جهت مجهول

پیشوند نـ

نفی


مطابق با بعد درجه‌ی معین‌شدگی، فعل «باید» در نقش نشانه‌ی وجهیت اجبار کنشگر محور یعنی در مجاورت متمم فعل زماندار، از درجه‌ی دوم معین‌شدگی برخوردار است، چون این فعل علاوه بر ازدست دادن نقش واژگانی، برخی از کلمات تصریفی خود مانند امکان وجه اخباری، وجه امری، زمان آینده و شخص و شمار را از دست داده است و با آنکه از امکانات شخصی و شمار یعنی صورت فعلی سوم شخص مفرد برخوردار است اما برای هیچ شخص و شمار دیگری، صورت فعلی ندارد و تنها با یک صورت ثابت به لحاظ شخص و شماربه بازنمایی مفهوم اجبار می‌پردازد، بنابراین می‌توان گفت که مشخصه‌ی فعلی شخص و شمار را از دست داده یا برای این مفهوم خنثی شده است. نکته‌ای که در اینجا ذکر آن ضروری به نظر می‌رسد آن است که از آن‌جا که برای فعل «باید»، در فرهنگ‌های فارسی از جمله فرهنگ زبان پهلوی (فارسی میانه) مکنزی، مصدر «بایستن» ثبت شده است، از این‌رو در برخی از منابع فارسی نو، صورت «بایست» برای اجبار در زمان گذشته به کار رفته است. در مثال 38 فعل «بایست»، اجباری را نشان می‌دهد که بر کنش‌گر «ایشان» و در زمان گذشته در خصوص کنشِ «بریدن» وجود داشته است:
38)و ایشان آن ترنج همی بایست بریدن که سوگند بریشان داده بود (کشاورز 1388: 78).
با این حال، از آن‌جا که این صورت فعلی، امروزه مفهومی از زمان گذشته را با خود حمل نمی‌کند و به عبارتی برای مفهوم گذشته خنثی شده است، بنابراین فعل «باید» را فاقد صورت فعلی گذشته می‌دانیم.
جدول 3 تحلیل فعل «باید» به عنوان نشانه‌ی وجهیت اجبارکنشگر محور را براساس مدل ابعاد معین‌شدگی به نمایش می‌گذارد:
جدول 3: ابعاد معین‌شدگی فعل «باید» در نقش وجهیت کنشگر محرز

فعل معین

وجه اخباری

وجه التزامی

وجه امری

زمان حال

زمان گذشته

زمان آینده

شخص

شمار

جهت مجهول

نفی

باید: وجهیت اجبار

-

+

-

+

-

-

-

-

*

+


اما مشاهده می‌شود که این فعل در نقش نشانه‌ی وجهیت اجبارکنش محور یعنی در مجاورت متمم مصدری و در روند تحول این متمم از مصدر کامل به مصدر مرخم از درجه‌ی سه معین‌شدگی برخوردار است، چرا که در این مسیر، علاوه بر نقص در صورت‌های فعلی مانند درجه‌ی دو معین‌شدگی (فقدان صورت‌های فعلی برای مقوله‌های دستوری وجه اخباری، وجه امری، زمان آینده و شخص و شمار) دستخوش سایش آوایی متمم مصدر خود شده است و علامت مصدر کامل آن سایش یافته است.
جدول 4 تحلیل فعل «باید» به عنوان نشانه‌ی وجهیت اجبارکنش محور را براساس مدل ابعاد معین‌شدگی به نمایش می‌گذارد:
جدول 4: ابعاد معین‌شدگی فعل «باید» در نقش وجهیت کنش محور

ابعاد معین‌شدگی فعل «باید» در نقش نشانه‌ی وجهیت اجبار کنش محور

نیروی معین‌شدگی

وجهیت کنشگر محور

منبع معین‌شدگی

طرحواره‌ی رویداد حرکت ← طرحواره‌ی رویداد ارزیابی

درجه‌ی معین‌شدگی

درجه‌ی سوم معین‌شدگی (فقدان صورت‌های فعلی برای مقوله‌های دستوری وجه اخباری، وجه امری، زمان آینده، شخص و شمار و هم‌چنین سایش آوایی متمم مصدر کامل و تحول آن به متمم مصدر مرخم)


پس از ارائه‌ی تحلیل فعل «باید» در نقش نشانه‌ی وجهیت اجبارکنش/ کنشگر محور براساس مدال ابعاد معین‌شدگی در ادامه به سیر تحول نقشی/ معنایی این فعل از نشانه‌ی وجهیت کنش/ کنشگر محور به نشانه‌ی وجهیت معرفتی خواهیم پرداخت. همان‌طور که پیشتر اشاره گردید، این سیر تحول، یکی از رایج‌ترین مسیرهای تحول معانی وجهی در زبان‌های دنیاست.

4 «باید»: نشانه‌ی وجهیت معرفتی (یقین استنباط شده)

براساس بای‌بی و دیگران (1994: 195) تعداد بسیار محدودی از افعال معین در زبان‌های دنیا از هر دو نقش، معنا و کاربرد وجهیت کنشگر محور و وجهیت معرفتی برخوردارند. براساس نروگ (2009 : 10) وجهیت معرفتی، ابزاری است که از طریق آن گوینده قضاوت خود را در خصوص احتمال قوی صدق یک گزاره بیان می‌کند:
39) کیکش باید خیلی خوشمزه باشه (گفتگوی روزمره).
40) این طرفا نیومد؟ تو ندیدیش؟ باید همین نزدیکی‌ها باشدش (چوبک 1388: 123).
در 39 گزاره‌ی (کیکش خیلی خوشمزه است) به دلیل حضور عملگر وجهی، گزاره‌ای غیرواقع برداشت می‌شود. این خوانش غیرواقع از گزاره، براساس دانش گوینده از جهان بیرون به دست می‌آید که احتمال بالای این گزاره حقیقت داشته باشد را به تصویر می‌کشد. از این‌رو می‌توان گفت که برخلاف وجهیت کنش/ کنشگر محور که به حوزه‌ی فعالیت ذهنیِ «تأثیر/ کنش» (39) تعلق دارد، وجهیت معرفتی متعلق به حوزه‌ی «دانش» (40) است. از آن‌جا که مفهوم ریشه‌ایِ وجهیت کنشگر محور تا حدود زیادی از ذهن‌گرایی گوینده فاصله دارد، در حوزه‌ی مطالعات درزمانی وجهیت، تکوین این مفاهیم را پیش از مفاهیم وجهی معرفتی قلمداد می‌نمایند. چرا که در این مجموعه از پژوهش‌ها، همواره معانی انتزاعی، حاصل تحول معانی غیرانتزاعی هستند، پس از آن‌رو که بیان «باید» معرفتی، تنها متکی بر انتزاع ذهنی است، پس، باید گفت که پس از «باید» کنشگر محور که ریشه در عواملی خارج از انتزاع ذهن دارد شکل گرفته است. در واقع مفاهیم معرفتی، در تمام زبان‌های دنیا، مفاهیمی بسیار متأخرند. هورن (1972) بر این باور است که معانی معرفتی مستقیماً به منشأ ریشه یا منبع وجهیت کنشگر محور که از آن مشتق شده‌اند بستگی دارند. این حقیقت را می‌توان در خصوص تحول معنای معرفتی وجهیت اجبارکنش/ کنشگر محور به معنای یقین استنباط شده مشاهده کرد. این یقین استنباط شده، ضرورت گزاره را براساس دانسته‌ها و یا شواهد موجود بیان می‌کند، یعنی هیچ منبع خارج از پندار گوینده، این اجبار را شکل نمی‌دهد و تنها عاملی که لزوم صدق گزاره را به تصویر می‌کشد از ذهن گوینده نشأت می‌گیرد، به بیان دیگر تکوین معانی معرفتی فعل وجهی «باید»، مانند مفهوم کنشگر محور آن، مستلزم حضور هنجارهای اجتماعی، قوانین مذهبی و یا معیارهای اخلاقی نیست، بلکه، تنها حضور ذهنیت گوینده بر مبنای دانسته‌‌های او، الزام صدق گزاره را رقم می‌زند. در مثال 41 گوینده با توجه به دانش ذهنی خود لزوم گزاره‌ی رسیدن اشخاص را تأیید می‌کند و در 43 شاهنشاه براساس پندار خود مبنی بر هنر و شایستگی ریدک، اطمینان خود را از اینکه ریدک می‌تواند شیران را زنده برگرداند بیان می‌کند:
41) پنج صبح راه افتادن، الان دیگه باید رسیده باشن (گفتگوی روزمره).
42) شاهنشاه در زمان ریدک را به پیش خواست و گفت که هنر (و) شایستگی تو باید تا آن شیران را زنده به ما آورد (آسانا 1371: 80).
به باور نگارنده تشخیص فعل «باید» در نقش نشانه‌ی وجهیت معرفتی، کاملاً بافت بنیاد است. در 43 بندهای دوم یکسان انتخاب شده‌اند، اما با توجه به بافت گفتگو، «باید» در نخستین مثال، معنای اجبار و در دومی، معنای معرفتی دارد. «باید» در (43 الف) با توجه به بافتی که بر اساس دانش عمومی، دستور، امر و اجبار قلمداد می‌گردد، نشانه‌ی وجهیت اجبار است حال آنکه در (43 ب) بافتی که نه فقط براساس دانش عمومی، بلکه بر پایه‌ی دانش جهانی گوینده از موقعیت شکل گرفته است، تعبیری معرفتی به «باید» می‌بخشد، در این شرایط اگر گزاره تا حدودی با دانش جهانی گوینده مطابق باشد، گزاره‌ای صدق است:
43) (گفتگوی روزمره):
الف- دستور مدیره! همه باید ساعت هشت اینجا باشن!
ب- دو ساعت که بیشتر راه نیست! باید ساعت هشت اینجا باشن!
اما در خصوص تحلیل فعل «باید» در معنای معرفتی و براساس مدل ابعاد معین‌شدگی باید گفت که نیروی معین‌شدگی این فعل، «وجهیت معرفتی»، و منبع معین‌شدگی این فعل، «طرحواره‌ی رویداد ارزیابی» است، چرا که «بایدِ معرفتی» مستقیماً از «بایدِ کنش/ کنشگر محور» پا به عرصه‌ی وجود گذاشته است. این فعل، به لحاظ مشخصات فعلی، مشخصات فعلی مشابه «باید» کنشگر محور را به نمایش می‌گذارد، یعنی این فعل، در این مفهوم نیز صورت ثابت دارد و برای هیچ مقوله‌ی دستوری صرف نمی‌شود، از این‌رو می‌‌توان گفت که از درجه‌ی دوم دستوری‌شدگی برخوردار است. جدول 5 ابعاد معین‌شدگی این فعل را نشان می‌دهد:
جدول 5: ابعاد معین‌شدگی فعل «باید» در نقش وجهیت معرفتی (یقین استنباط شده)

ابعاد معین‌شدگی فعل «باید» در نقش وجهیت معرفتی (یقین استنباط شده)

نیروی معین‌شدگی

وجهیت معرفتی (یقین استنباط شده)

منبع معین‌شدگی

طرحواره‌ی رویداد ارزیابی

درجه‌ی معین‌شدگی

درجه‌ی دوم معین‌شدگی (فقدان صورت‌های فعلی برای مقوله‌های دستوری وجه اخباری، وجه امری، زمان آینده، شخص و شمار)

 

نتیجه‌گیری

در این مقاله تکوین و تحول یکی از مهم‌ترین افعال معین وجهی زبان فارسی یعنی فعل «باید» به عنوان ابزار بازنمایی مفهوم وجهیت اجبارکنش/ کنشگر محور و مفهوم وجهیت معرفتی مورد بررسی قرار گرفت. در این راستا نشان داده شد که این واحد دستوری از رهگذر فرایند دستوری‌شدگی از فعلی واژگانی با معنای حرکتی و پس از آن با معنای ارزیابی پا به عرصه‌ی وجود گذاشته است و در گذر زمان در کنار کارکرد وجهیت کنش‌محور، نقش وجهی کنشگر محور را نیز به دست آورده است. در پژوهش حاضر استدلال گردید که این روند تحول، حرکت این فعل را به سمت دستوری‌تر شدن رقم زده است. در عین حال داده‌های فارسی امروز حکایت از پیدایش معنی وجهیت معرفتی برای این فعل داشت که در میان زبان‌های دنیا مسیری رایج در تحولات امکانات وجهی با مفهوم اجبار به شمار می‌رود. پس از تحلیل فعل «باید» براساس مدل ابعاد معین‌شدگی مشخص گردید که این فعل در تکوین معانی کنش/ کنشگر محور و معرفتی خویش به ترتیب از نیروی معین‌شدگیِ وجهیت کنش/ کنشگر محور، وجهیت معرفتی، منبع معین‌شدگی طرحواره‌ی رویداد حرکت، طرحواره‌ی رویداد ارزیابی و درجه‌ی سوم معین‌شدگی برای وجهیت‌ کنش‌محور و درجه‌ی دو معین‌شدگی برای وجهیت کنشگر محور و وجهیت معرفتی برخوردار است.

پی‌نوشت‌ها:

1. obligation
2. necessity
3. need
4. grammaticalized
5. root modality
6. deontic modality
7. inferred certainty
8. epistemic modality
9. subjectification
10. grammaticalization
11. auxilatiation، معادل فارسی این اصطلاح از سوی استاد دانشمندم جناب آقای مهرداد نغزگوی کهن پیشنهاد شده است.
12. Auxiliation dimensions model (ADM)
13. modal base
14. modal force
15. ability
16. volition
17. speaker – oriented
18. subordinationg
19. panchronic
20. personal agent اصطلاح مذکور از سوی استاد دانشمندم جناب آقای دکتر مهرداد نغزگوی کهن پیشنهاد شده است.
21. action – oriented اصطلاح مذکور در این پژوهش ارائه شده است.
22. laryngeal theory
23. bolinger
24. impersonal
25. decategorization
26. auxilation force
27. auxiliation source
28. auxiliation degree
29. event schema
30. location
31. motion
32. possession
33. مانند ساخت ... it is essential that.
34. not-yet-auxiliary
35. fully stablished auxiliary
36. neutralization
37. فعل معین «داشتن» برای زمان آینده و وجه‌التزامی و امر و جهت مجهول و نفی صورت فعلی ندارد.
38. از آنجا که هنوز برخی از صورت‌های فعلی «باید» از جمله «بایست» هر چند با بسامد پایین از سوی گویشوران به کار گرفته می‌شود، از این‌رو «باید» را شامل وضعیت تثبیت صورت فعلی ندانسته‌ایم.
39. affect/action
40. knowledge

منبع مقاله :
نغزگوی کهن، مهرداد؛ داوری، شادی؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.