عملکرد مجلس ششم





تفکر گذر از جمهوري اسلامي، اشتباه استراتژيک تجديدنظرطلبان بود که پيروزي در انتخابات مجلس ششم را گامي اساسي در رسيدن به قدرت و حذف رقيبان خود مي دانستند. شيوه ي عمل سياسي و اجتماعي آنها در مجلس ششم و شوراي شهر تهران، از يک سو پشتوانه ي مردمي آنها را تحليل مي برد و از سوي ديگر، طرفداران نظام اسلامي را به مقابله ي جدي تر با آنها وامي داشت. آنها از يک سو شعار تغيير، اصلاح طلبي، قانون مداري و توسعه ي سياسي و جامعه ي مدني مي دادند و از سوي ديگر، به دنبال کسب قدرت و تسخير نهادهاي اجتماعي و سياسي به هر شيوه ي ممکن بودند.
«اگر اصلاح طلبان در انتخابات مجلس ششم همچون شکارچياني بودند که هدفشان يک شکار بزرگ بود، اکنون ميوه چيناني شده اند که هر کس دانه ها را فقط در سبد خود قرار مي دهد.»(1)
انتخابات مجلس ششم در زمستان 1378، علاوه بر آنکه سکوي پرتاب تجديدنظرطلبان بود فرصت استثنايي آنها براي تسويه حساب با برخي دوستان و رقيب هايشان بود. بخش هاي افراطي دوم خرداد احساس مي کردند که مي توانند به طور کامل از زير چتر مجمع روحانيون، رئيس جمهور و جبهه ي دوم خرداد خارج شوند. آنها در ليست انتخاباتي خود در تهران، نام برخي چهره هاي مجمع روحانيون و ديگر گروه هاي دوم خردادي را قرار ندادند و فردي همچون حجت الاسلام کروبي در رديف شانزدهم ليست آنها قرار گرفت.
نکته ي مهم ديگر در اين انتخابات، قدرت نمايي تجديدنظرطلبان و چنگ و دندان نشان دادن آنها به رقباي خود با تخريب گسترده ي چهره ي شناخته شده ي آقاي هاشمي رفسنجاني بود. قطعي شدن شرکت آقاي رفسنجاني در انتخابات مجلس ششم، تجديد نظر طلبان را نگران کرده بود. آنها تصميم گرفته بودند که اين موضوع را عليرغم هزينه هاي بالاي آن در همان مقطع حل کنند.(2) و به هر شيوه ي ممکن جلوي ورود ايشان را به مجلس بگيرند و نگذارند با جمع شدن کارگزاران در اطراف آقاي هاشمي، عملا نيروهاي معتدل جبهه دوم خرداد به سوي ايشان گرايش يابند.
نيروهاي افراطي دوم خرداد با کمک نويسندگان و مطبوعات خود به جاي نقد آقاي رفسنجاني به حذف و تخريب ايشان پرداختند. جوابيه هاي برخي طرفداران آقاي هاشمي در مطبوعات چاپ نمي شد و حجم گسترده اي از مطالب منفي متوجه ايشان شد. بخش هايي از سخنراني هاي آقاي خاتمي، که در حمايت از آقاي هاشمي بود، سانسور و يا توجيه مي شد و اعلان مي کردند که رئيس جمهور به خاطر برخي مصالح، تصوير مثبتي از گذشته ارائه مي دهد.(3) اکبر گنجي در روزنامه ي صبح امروز در مطلبي با عنوان «عالي جناب سرخپوش»، عملا در نقد و تحليل دوره ي آقاي رفسنجاني به هجمه و حمله عليه ايشان پرداخت. او بعد از آن با چاپ دو کتاب عالي جناب سرخپوش و تاريک خانه ي اشباح که با تيراژهاي بالا و تبليغات وسيع در جامعه منتشر شدند، به کار خود وسعت بيشتري بخشيد. ساير نويسندگان روزنامه هاي زنجيره اي همچون مسعود بهنود و محمد قوچاني با بررسي شيوه ي نگارش اکبر گنجي براي نقد و تخريب آقاي هاشمي به همگاني و عمومي کردن موضوع کمک کردند.
«يکي از فاحش ترين اشتباهات اصلاح طلبان، برخوردشان با آقاي هاشمي رفسنجاني بود که اين برخورد راديکال نشان مي دهد آنها چقدر از خودشان و قدرت خودشان مطمئن بودند.»(4)
اين اشتباه بزرگ اصلاح طلبان در تخريب آقاي هاشمي، که برخي آن را بزرگترين اشتباه تاکتيکي خود معرفي کرده اند، سبب شد که آنها در مراحل بعد تاوان سنگيني به خاطر آن بپردازند.(5)
اقدام ديگر تجديدنظر طلبان در اين انتخابات تمرکز بر شعار ايران براي همه ي ايرانيان بود. آنان اين شعار را، که گاهي از آن با عنوان گفتمان نام مي بردند، در مقابل شعار خودي و غيرخودي مطرح کرده بودند(6) و هدف شان ايجاد اشتراک مواضع با اپوزيسيون داخل و خارج کشور بود تا با چتري دموکراتيک همه ي تنوعات قومي، نژادي، زباني، جنسيتي، ديني و فرهنگي را پوشش بدهند. آنها معتقد بودند که براي تحقق اصلاحات بنيادي در مقابل طيف ها و افراد طرفدار نظام، نيازمند حمايت همه جانبه و هدفمند همه ي اپوزيسيون، به ويژه نيروهاي ملي - مذهبي ، هستند. تاکتيک گسترش چتر دموکراتيک بعد از انتخابات مجلس ششم با شعارهاي حقوق بشر و ايران مداري مورد تأکيد بيشتري قرار گرفت. (7)
«مفهوم خودي و غيرخودي براساس دين و مذهب بايد برداشته شود و به جاي آن، خودي و غير خودي براساس حقوق بشر نهاده شود و تحقق دموکراسي متوقف بر اين تحولات است.» (8)
يکي از اهداف برگزاري کنفرانس برلين اين بود که نيروهاي تئوريک، اجرايي و نويسندگان اپوزيسيون خارج ازکشور را به داخل وصل نمايد و بين طيف هاي مقابل نظام نوعي همسويي و همکاري ايجاد کنند.
تصور تجديدنظر طلبان اين بود که با متصل شدن به اپوزيسيون و مخالفان نظام، اولا رقابت در نظام را راحت تر مي توانند به رقابت با نظام تبديل کنند. ثانيا، اين اتصال قدرت آنها را در چانه زني با رقبا و عقب نشاندن آنها بالا مي برد. پيروزي در انتخابات مجلس ششم اگر چه قدرت اين طيف را درکشور بالا برد، ولي بيش از بالا رفتن قدرت، توهم قدرت و توانمندي آنها بالا رفت. متولدين سياسي بعد از انتخابات مجلس ششم به يکباره خود را برادر بزرگتر پيش کسوت هاي مجمع روحانيون مبارز، کارگزاران سازندگي و حزب همبستگي قلمداد کردند. (9) و برخلاف گرايش هاي دوستان دوم خرداديشان به عنوان گروهي پيشرو به سوي سکولاريسم، حقوق بشر و دموکراسي غربي حرکت کردند.
مجلس ششم، که به مجلس اصلاحات مشهور شد، براي موضوعاتي همچون اصلاح قانون مطبوعات، انتخابات، انحلال دادگاه ويژه ي روحانيت، حذف نظارت استصوابي شوراي نگهبان، تأمين آزادي مخالفان نظام و برخوردار کردن آنها از حقوق قانوني، برنامه ريزي و اقدامات عملي کرد تا به فتح سنگر به سنگر نظام بپردازد. اين راهبرد علاوه بر برانگيختن مقاومت همه جانبه ي جناح مقابل سبب شد تا بخش هايي از گروه ها و افراد داخل جناح دوم خرداد که نمي توانستند آن را بپذيرند در مجلس و دولت در مقابل تندروي طيف تجديدنظر طلب بايستند.(10)
اختلاف برخي چهره هاي جريان دوم خرداد با افراطي گري هاي تجديدنظرطلبان از مجلس ششم آغاز شد. اين افراد افراط گري را باعث بدبيني و از دست رفتن پايگاه اجتماعي شان نزد مردم مي دانستند و به همين دليل گاهي مرزبندي خود را با تجديدنظرطلبان به صورت شفاف بيان مي کردند. در مقابل تجديدنظرطلبان، منتقدان جبهه ي دوم خرداد را محافظه کاران جديدي مي دانستند که درمقابل لوايح ساختارشکن آنها مقاومت مي کردند. در مجله ي آفتاب که عمدتا افکار طيف تجديدنظرطلب دوم خرداد در آن منعکس مي شد، در اين خصوص آمده بود:
«اگر بر آن باشيم که تبصره هايمان را بر معرفي مجمع روحانيون مبارز به مثابه نهادي محافظه کار به فرجام برسانيم نبايد در اين نکته ترديدکنيم که فراکسيون موجود اين گروه در مجلس نقشي محافظه کارانه برعهده گرفته است. اتخاذ روش هاي غير دموکراتيک در گزينش نامزدهاي رياست و نيابت رياست مجلس و سهم خواهي هاي فزون تر از وزن اجتماعي در عهد تسلط باورهاي دموکراتيک بي شک ارتدادي محافظه کارانه از مبادي اصلاح طلبان است.»(11)
به دليل اختلاف هاي پيش آمده، تجديدنظرطلبان به اين نتيجه رسيده بودند که بايد در ابتدا با دوستان خود تعيين تکليف کنند و با پالايش ماهوي جبهه دوم خرداد براساس برنامه ها و اهداف جديد، ائتلاف تازه اي برمبناي ميزان باور و تعهد به اهداف مردم سالاري، جمهوريت و حقوق شهروندي تشکيل دهند.(12) آنها در مجلس براي مقابله با برخورد قوه ي قضائيه با روزنامه هاي زنجيره اي دوم خرداد درصدد اصلاح قانون مطبوعات برآمدندکه براساس نامه ي مقام رهبري به مجلس، رئيس مجلس آن را از دستور کار خارج کرد. اقدام رئيس مجلس نشان دهنده ي عدم توافق آشکار ايشان و دوستان دوم خردادي اش با افراطي گري هاي تجديدنظرطلبان بود. تجديدنظرطلبان شعارها و تهديدهاي بزرگي همچون خروج از حاکميت، استعفاي دسته جمعي و اجراي رفراندوم مطرح کردند که تمامي اين تهديدها به برخي اقدامات آنها در مجلس محدود شد و طرح هاي آنها پيش از رسيدن به شوراي نگهبان با مقاومت افرادي از مجلس روبرو مي شد.
«با رد لوايح دوگانه ي محمد خاتمي، آخرين اميد و شمع اصلاح طلبان درون حاکميت براي به راه انداختن کشتي به گل نشسته ي اصلاحات از بالا به خاموشي گراييد. شکست اين تجربه و تلاش، چنان عيان است که حاجت به بيان و استدلال نيست.»(13)
تاکتيک هاي اصلاح طلبان همچون فشار از پايين و چانه زني در بالا، که نگاهي ابزارگونه به مردم داشت، با همين تاکتيک از سوي جناح مقابل پاسخ داده شده بود و نکته ي قابل توجه آن بود که امکانات جريان مقابل براي چانه زني در بالا و بسيج نيروهاي متعهد در پايين از اصلاح طلبان بسيار بيشتر بود. آنها مجموعه هاي زيادي از نيروهاي فداکار داشتند که حاضر بودند هر هزينه اي را براي دفاع از نظام بپردازند. برخي برنامه هاي ديگر اصلاح طلبان همچون آرامش فعال که با آن مي خواستند با حفظ آرامش در جامعه و جلوگيري از تنش، اهداف اصلاح طلبي را تحقق ببخشند، با توجه به تعارضي که با راهبردهاي تجديدنظرطلبي مثل فشار از پايين و چانه زني در بالا داشت، نمي توانست کارايي قابل توجهي در تغيير ساختار فکري و ذهني جامعه و تصرف عرصه هاي عمومي و قانوني داشته باشد. آنها با برنامه هاي خود عملا به گوشه ي رينگ عرصه ي سياست رفتند و تنها راه باقي مانده براي فرار از وضعيت پيش آمده، خروج از حاکميت با استعفاي دسته جمعي بود که شعار و ادعاي عملياتي کردن آن با سروصداي زيادي مطرح شد.
«اساس اين راهکار و نقطه ي متمايز آن با آرامش فعال در اين است که معتقد است با روند کنوني، مخالفان افراطي اصلاحات حاضر نخواهند شد حداقل مطالبات مردم را پاسخگو باشند. اين راهکار مبتني است بر استفاده ي حد اکثري از ظرفيت ها ، چه در درون حکومت و چه در زمينه ي يافتن روش هايي که بتواند بدنه ي جنبش دوم خرداد را فعال کند، به صورتي که نتواند مورد سوءاستفاده ي نيروهاي افراطي مخالف اصلاحات قرار گيرد.»(14)
پيش فرض راهکار خروج از حاکميت آن بود که اصلاح طلبان متوجه شده بودند که وضع موجود به هيچ وجه به نفع آنها نيست و امکان دست يابي به اهداف تجديدنظرطلبي از طريق عمل کردن در چارچوب نظام و يا گفتگو و چانه زني از بين رفته است. تنها اميد آنها سازماندهي و بسيج ناراضيان و گسترش نارضايتي ها به مردم و ايجاد شرايط شبه انقلابي بود تا به واسطه ي آن به سوي ايجاد تغييرات حرکت کنند.
«طرفداران اين راهکار به حضور مستقيم و معترضانه ي مردم در کوچه و خيابان معتقدند، چرا که در اين مرحله رفتن مردم به پاي صندوقهاي رأي را ديگر کارگشا ارزيابي نمي کنند.»(15)
آنها براي عملياتي کردن اين راهکار با استفاده از برخي عوامل خود به سوي استفاده از برخي ناخرسندي ها و نارضايتي هاي صنفي رفتند و معتقد بودند که کشاندن مردم به کوچه و خيابان اگر چه امنيت و استقلال کشور را تهديد مي نمايد، ولي در نهايت با منفعل کردن جناح مقابل، آنها را وادار به عقب نشيني مي کند.
آخرين راهبرد افراطيون علاوه بر آنکه با قانون مداري و راهکارهاي مدني مخالفت صريح داشت، اقداماتي غيرمسئولانه و غيرسازنده بود که تبعات منفي زيادي براي خود اصلاح طلبان هم داشت. تاج زاده در اين باره مي گويد:
«يکي از مهمترين پيامدهاي خروج از حاکميت اين است که اساسا امکان استفاده از ظرفيت هاي نظام را به طور کامل از دست اصلاح طلبان خارج مي سازد و حتي حضور غير مستقيم آنان را در برخي نهادها از بين مي برد. به طور مثال، وزارت فرهنگ و ارشاد اکنون با مشي اصلاح طلبانه، نقش قابل توجهي در صدور مجوز روزنامه ايفا مي کند و به همين دليل تعطيلي مطبوعات تاکنون منجر به فاجعه نشده است، هر چند بسيار زيان بار بوده و هست، اما به هر حال توانسته ايم چند روزنامه ي اصلاح طلب در هر دوره داشته باشيم، ولي در آن شرايط ديگر اين امکان را نخواهيم يافت.»(16)
آنها بيش از هر چيز مطمئن بودند که خروج از حاکميت تنها در صورتي مي تواند موفقيت آميز باشد که با پشتوانه ي مردمي عملي شود و توسل به آن بدون تبعيت مردم نتيجه اي جز حذف آنها نخواهد داشت و مابقي ظرفيت و پتانسيل شان هم از دست مي رود. به همين دليل عباس عبدي به عنوان اولين کسي که در سرمقاله ي روزنامه ي نوروز، ارگان غير رسمي حزب مشارکت، وقتي در 20 تير 1381 از خروج اصلاح طلبان از حاکميت صحبت کرد از رئيس جمهور خواست با آنها در خروج از حاکميت همراه شود. (17) اصلاح طلبان مي دانستند در صورت عدم همراهي رئيس جمهور و ساير بزرگان جبهه ي دوم خرداد و مردم، خروج آنها از حاکميت چندان تأثيرگذار نخواهد بود . شايعاتي که بعد از اين تاريخ درباره ي ترديد آقاي خاتمي در باقي ماندن در مقام رياست جمهوري مطرح شد(18)، در همين جهت بود. آنها استدلال مي کردند که رئيس جمهور از پشتوانه ي رأي مردمي برخوردار است. و اين پشتوانه سبب مي شود آنها به راحتي در مقابل مخالفان ايستادگي کنند(19) و جنبشي اجتماعي راه بيندازند. اعلان رئيس جمهور مبني بر اينکه اگر مردم بخواهند او استعفا مي دهد، اگر چه با استقبال پرسروصداي طيف تجديدنظرطلب همراه شد(20)، ولي در اصل پاسخي به کساني بود که از او مي خواستند از حاکميت خارج شود.
اصلاح طلبان تجديدنظرطلب با تمام توان تبليغ مي کردند که رئيس جمهور بايد استعفا دهد و ديگران همراه با او از حاکميت خارج شوند. انگيزه ي آنها علاوه بر کشاندن مردم به صحنه ي اجتماعي اين بود که براي خود سرمايه ي داخلي و خارجي کسب کنند. در چنين شرايطي، به نظر آنها کشور مي توانست با بحران مشروعيت روبرو شود و چنانچه بحران مشروعيت داخلي با حمايت محافل بين المللي همراه مي شد، نظام براي جلوگيري از فروپاشي مجبور مي شد مجددا تجديدنظرطلبان را با اقتدار بيشتري بپذيرد و آنها را بر سر کار آورد.(21)
در انتخابات مجلس هفتم وقتي اصلاح طلبان خواهان عدم اجراي انتخابات توسط دولت شدند، برگزاري انتخابات از سوي آنها، زدن آخرين ميخ به تابوت اصلاحات تلقي شد. (22) آنها پس از عدم همراهي رئيس جمهور ، وي را تمام شده معرفي کردند و روزنامه ي شرق در انتقاد از ايشان نوشت:
«خاتمي روزي گفت تغيير قانون اساسي خيانت است و روزي به خبرنگاران گفت از کجا معلوم متهمان مطبوعاتي و سياسي مجرم نباشند... او هم عضو مجمع روحانيون مبارز است و هم منتسب به جريان روشنفکر ديني... مردي که او را روزي يک سينه سکوت خوانده و از خوان سکوتش ميوه مي چيديم، اينک در موقعيتي است که منطقي ترين دعوت و انتظار از او سکوت است.»(23)
دکتر عبدالکريم سروش، پدرخوانده ي واقعي تجديدنظرطلبان اصلاح طلب هم در انتقاد از خاتمي در عدم همراهي کاملش با اصلاح طلبان يادآوري مي کرد که براي آقاي خاتمي اصل مفهوم دموکراسي و آزادي حل نشده بود. اگر ايشان به شکل ذهني براي خود مسئله ي دموکراسي را حل مي کرد، در عمل شجاعت به خرج مي داد و دچار تذبذب عملي، که ريشه در تذبذب فکري داشت، نمي شد. (24)
بن بست تجديدنظرطلبان با عدم همراهي مسئولان، وزرا و مديران ارشد دولتي در خروج از حاکميت به طور قطعي مسلم شد و مطمئن شدند که خروج حداکثر 50 نماينده ي مجلس هيچ انعکاس گسترده اي نمي تواند داشته باشد.
«همراهي يا هماهنگي استعفاي مقام هاي اصلي دولت با استعفاي نمايندگان مجلس، ابعاد اثربخشي اين ضربه را در سطح دروني و بيروني کشور چند برابر خواهد کرد. در اين حالت موضوع مشروعيت و مقبوليت جمهوري اسلامي به شدت در سطح داخلي و بين المللي مطرح خواهد شد.»(25)
عليرغم سروصداي فراوان درباره ي خروج از حاکميت و تصويب اين نکته در کنگره ي چهارم حزب مشارکت، که اگر لوايح دوگانه به نتيجه نرسد اين جبهه خروج از حاکميت را به عنوان خط مشي خود برمي گزيند(26)، اصلاح طلبان در آستانه ي انتخابات مجلس هفتم، که صلاحيت برخي از آنها رد شد، تنها به تحصني اعتراض آميز دست زدند که نه تنها انعکاس وسيعي در جامعه نداشت، بلکه اعلان حمايت تأثيرگذاري هم از آنها به عمل نيامد. عدم انسجام اصلاح طلبان در راهبردهاي افراطي به گونه اي شده بود که تقريبا طرفداران آنها هم مطمئن شده بودند که ديگر نمي توانند اميدي به موفقيت آنها داشته باشند. هر طيف دوم خرداد مدعي رهبري بود و لايه هاي اجتماعي و مدني آنها هم هر کدام از آغاز براي خود ساز جداگانه اي مي زد.
«در ميان رهبران ميان سال و درجه ي دوم جبهه ي دوم خرداد نيز انسجام لازم وجود ندارد. حتي ميان مجاهدين انقلاب اسلامي به عنوان تشکلي استراتژيک با اعضاي ميانه ي جبهه ي مشارکت ايران اسلامي، که در روزنامه ي صبح امروز فعال هستند، هماهنگي محسوس ديده نمي شود. اين تفاوت ها در ميان چهره هاي ژورناليست گرايش هاي مزبور هم ديده مي شود. در نتيجه ي عدم رهبري واحد در برخورد با پديده ها و وقايع، اين چهره ها مواضع متعارض يا موازي با يکديگر اتخاذ مي کنند.»(27)
انتخابات شوراها در 9 اسفند 1381 به اصلاح طلبان گوشزد کرد که طرفداران آنها از عملکردشان سرخورده و دلسرد هستند و فتح سنگرهاي قدرت و جار و جنجال هاي سياسي، به ويژه در اولين دوره ي انتخابات شوراي شهر تهران، بر خدمت به مردم و توجه به خواست هاي آنها غلبه يافته است. اصلاح طلبان عدم استقبال از کانديداهاي شان را اين گونه توجيه کردند که مردم از راه هاي مسالمت آميز نااميد شده و خواهان حاد کردن اوضاع و اقدامات افراطي شده اند. بعد از انتخابات شوراها، اصلاح طلبان در شرايطي قرار گرفتند که هم حضورشان در انتخابات و هم تحريم آن مساوي با باخت براي آنها بود. آنها در موارد متعدد اعلام کردند که از تاکتيک خروج از حاکميت گذر کرده و موضوع استعفاي آنها منتفي شده است(28)، ولي شرايط به گونه اي پيش رفته بود که برگرداندن اعتماد مردم به آنها تقريبا غيرممکن شده بود. در مورد انتخابات مجلس هفتم هم بين آنها در اتخاذ رويکرد تحريم يا شرکت در انتخابات شکاف هاي اساسي پديد آمد. آنها از خواست عمومي مردم عاجز شده و از جنبش عمومي مردم عقب افتادند (29) تا اينکه مردم از کساني که اصلي ترين شعارشان گذر از نظام، ولايت، قانون اساسي و رئيس جمهور بود گذر کرده و طي چند انتخابات آرائي را که به آنها داده بودند پس گرفتند.

پي‌نوشت‌ها:

1- محمد حسين غياثي، «ستيز براي زيستن»، مجله ي آفتاب، سال سوم، شماره ي 30، آبان 1382، ص 19.
2- روزنامه ي عصر آزادگان، 1378/10/15.
3- عباس بشيري، انصراف نشر اساتيد قلم ايران، تهران، 1380، ص 190.
4- صادق زيباکلام، «اصلاح طلبان اشتباه کردند»(گفتگو)، همشهري ماه ، شماره ي سيزدهم، دي ماه 1384، ص 22.
5- ماشاءالله شمس الواعظين، مصاحبه با راديو آمريکا و ايسنا در تاريخ هاي 16 و 25 شهريور ماه 1380.
6- مصطفي تاج زاده، «اصلاحات نيمه تمام»، مجله ي آفتاب، شماره ي 30، سال سوم، آبان 1382، ص 5.
7- عزت الله سحابي، «انتخابات مجلس، تحريم يا مشارکت فعال»، مجله ي آفتاب، پيشين، ص 41.
8- محسن سازگارا، روزنامه ي فتح ، 1378/10/27، ص 8.
9- محمد قوچاني، برادر بزرگتر مرده است، پيشين، ص 14.
10- عليرضا علوي تبار، «به سوي آينده»، مجله ي آفتاب، شماره ي 28، پيشين ، ص 4.
11- محمد قوچاني، پيشين، ص 23.
12- مجله ي آفتاب، سال سوم، شماره ي 22 ، دي و بهمن 1381، ص 1، نويسنده مطلب خود را معرفي نکرده است.
13- بابک اميرخسروي، «تغيير مکان مرکز ثقل جنبش اصلاحات»، مجله ي آفتاب، سال سوم، شماره ي 29، مهر 1383، ص 120.
14- مصطفي تاج زاده، «چهار راهبرد جنبش اصلاحات»، مجله ي آفتاب، شماره ي 11، دي ماه 1380، ص 14.
15- احمد صدري، «استعفا آري يا نه»، ترجمه ي نسيم آگاه، مجله ي آفتاب، شماره ي 27 تير 1382، ص 4.
16- مصطفي تاج زاده، پيشين، ص 16.
17- عباس عبدي، سرمقاله ي روزنامه ي نوروز، 20 تير 1381.
18- مهدي رجبي، «اصلاح طلبان بر سر دو راهي»، مجله ي آفتاب، شماره ي 25، ارديبهشت 1382، ص 120.
19- حميدرضا جلايي پور، «زير بار افسانه ي ناکامي اصلاحات نمي روم»، روزنامه ي ايران ويژه نامه سه شنبه 1384/5/11، ص 7.
20- رضا فاني يزدي، «استعفاي خاتمي و پيامدهاي آن»، مجله ي آفتاب ، شماره ي 27، تير 1383، ص 6.
21- همان، صص 7-6.
22- سعيد حجاريان، «دستگاه مختصات خاتمي با ما متفاوت است»، ويژه نامه ي ايران، سه شنبه 1384/5/11، ص 3.
23- روزنامه ي شرق ، سرمقاله، «در ستايش سکوت»، 24 آذر 1382.
24- عبدالکريم سروش، نسبت ميان اسلام و دموکراسي، سخنراني در مرکز مطالعات و تحقيقات عالي علوم اجتماعي پاريس، جمعه 29 آبان 1383.
25- مهدي رجبي، «اصلاح طلبان بر سر دو راهي»، مجله ي آفتاب، شماره ي 25، ارديبهشت 1382، ص 121.
26- روزنامه ي شرق، يکشنبه 12 بهمن 1382، سال اول، شماره ي 130.
27- تقي رحماني، «حاميان اصلاحات، کاستي هاي راهبردي»، مجله ي ايران فردا، سال هشتم، شماره 59، چهارشنبه 1378/7/14، ص 30.
28- روزنامه ي شرق، شنبه 22 آذر 1382، سال اول، شماره ي 88.
29- رضا فاني يزدي، «انتخابات مجلس هفتم، شرکت يا عدم شرکت در انتخابات»، مجله ي آفتاب ، شماره ي 30، آبان 1382، ص 28.

منبع:کتاب اصلاح طلبان تجديدنظرطلب و پدرخوانده ها