نویسنده: لوران بره (1)
ترجمه‌ی عاطفه ابهری

 

1. کلیات

امروزه تحقیقات و مطالعات فرافرهنگ‌نویسی اختصاصاً بر محتوای فرهنگ متمرکز است، اما از آنجا که این تحقیقات به معرفی پدیده‌ی فرهنگ‌‌نویسی در کلیت آن می‌پردازند باید به طور اخص، جنبه‌های صرفاً صوریِ آن را نیز در بر گیرد. فرافرهنگ‌نویسی می‌بایست در کنار چیزهای دیگر، تحولات تاریخی فرهنگ‌نویسی و وضعیت کنونیِ فنونِ مختلفِ به کار گرفته شده در این حوزه (به ویژه از نظر ویژگی‌های حروف‌چینی) را توصیف و تفسیر کند تا مراجعه به فرهنگ و استفاده از آن تضمین شود. ضرورت این توصیف نقادانه آنجا مشخص می‌شود که امروزه شاهد نوعی بی‌توجهی عمومی مردم و حتی برخی از ناشران به مؤلفه‌های صوریِ فرهنگ هستیم (نک Thorndike, 1935, VI; GR, 1985, XXVII)، در واقع، به نظر می‌رسد که فرهنگ در شمار یکی از ابزارهای آشنایی است که روزمرّگی مانعِ توجهِ ما به آن می‌شود.
طی نزدیک به 5 قرن، هیچ‌گونه تغییر یا تحول چشم‌گیری نه در نظام فرهنگ‌ها صورت گرفته است و نه در فنون حروف‌چینیِ به کار رفته در آن‌ها، به طوری که میان اولین مجموعه‌ی لغاتی که به چاپ رسیده و ما از آن آگاهیم (Balbi, 1460) و فرهنگ‌های معاصر تفاوت‌های اساسی از حیث ویژگی‌های صوری و فیزیکی دیده نمی‌شود. طی قرن‌ها به دلیل این ایستایی در شکل و شمایل فرهنگ‌ها، که البته امری نسبی است، نوعی فرایند مأنوس شدگی با فرهنگ‌ها به وجود آمده است، اما فرافرهنگ‌نویسی با تأثیرات این روند مقابله می‌کند.
از دیدگاهی هم‌زمانی، هدف از تحلیل شکل ظاهریِ فرهنگ، بهبود تولید فرهنگ‌های موجود است. اما در چارچوب در زمانی، مطالعه‌ی تحولاتی که در نحوه‌ی عرضه‌ی متن فرهنگ به وقوع پیوسته است، به نوبه‌ی خود، در توصیف چگونگی خلق فرهنگ نقش دارد: «از این نظر، مطالعه‌ی اخیر، جزء لاینفک تاریخ فرهنگ‌نویسی است، همان طور که مثلاً مطالعه‌ی تحولات فنون تعریف چنین است». (Bray, 1986: 47)
آثاری که برای آشنایی با فرهنگ‌نویسی منتشر شده است، به طور کلی به بیان وابستگی میان چگونگی عرضه‌ی فرهنگ و قابلیت ارجاعیِ آن توجه دارند. با این وجود، از آنجا که این وابستگی ویژگی خاصی در فرهنگ نیست، تنها در چارچوب یک تحقیق میان رشته‌ای می‌تواند مورد مطالعه قرار گیرد. برای مطالعه‌ی جنبه‌های صوری فرهنگ، باید به نتایج تحقیقاتِ متخصصان علوم ارتباطات و روان‌شناسیِ شناختی توجه کرد. در این میان، متخصصان علوم ارتباطات به تحلیل مؤلفه‌های مادی‌ای می‌پردازند که ممکن است بر مطالعه‌ی متن یک فرهنگ یا رجوع به آن تأثیر بگذارند، و متخصصان روان‌شناسی می‌کوشند تا جدولی انتقادی از سازوکارهای دخیل در عمل خواندن تنظیم کنند.

2. تعاریف

فرهنگ‌ها جزء آن دسته از آثار هستند که گفته می‌شود برای رجوع تدوین شده‌اند. فرهنگ کتابی است که خواندن آن دو بُعد دارد: خوانش افقیِ مدخل مورد نظر، که برای این منظور نخست باید جای آن در فرهنگ مشخص شود و این مستلزم خواندن عمودی مدخل‌هاست. این خوانش دو بُعدی، رجوع به فرهنگ (2) نامیده می‌شود (Callignon/Glatigny, 1978, 73-4) خودِ این اصل یعنی رجوع به فرهنگ شیوه‌ی خاصِ عرضه‌ی متن فرهنگ را معیّن می‌کند: «بارزترین ویژگی فرهنگ چگونگی عرضه‌ی آن است» (Rey-Debove, 1971: 20) به همین ترتیب، میزان رجوع به فرهنگ، یعنی کارآیی زیاد یا کمِ آن در انتقال اطلاعات فرهنگ، متناسب است با چگونگی عرضه‌ی متن فرهنگ: فرهنگِ کارآمد فرهنگی است که متن آن طوری عرضه شده باشد که دسترسی به مفاهیم و اطلاعات موجود در آن آسان و سریع باشد.
متن فرهنگ، متن منقطع، یا کلان متن (3) مجموعه‌ای ساخت‌مند از متون پیوسته، مدخل‌ها یا خُردمتن‌های (4) فرهنگ است. (نک 1977:97 (Wooldridge,
با طرح این مطلب، می‌توان دو مرحله برای تحلیل میزان قابلیت رجوعِ فرهنگ در نظر گرفت: اولین مرحله به عوامل گوناگونی مربوط می‌شود، که بر میزان قابلیت رجوعِ کلان متن‌ها (شکل و قالب، صفحه‌بندی، آرایش بصریِ مدخل‌ها) تأثیر می‌گذارند، و دومین مرحله میزان قابلیت رجوع و خوانا بودن خردمتن (چگونگی آرایشِ بصریِ اطلاعات گوناگون موجود در فرهنگ) را متأثر می‌کند. با توجه به اینکه عناصر مربوط به آرایش صوری بر میزان مراجعه به فرهنگ، قابلیت و خوانا بودنِ متون پیوسته (خرده متن‌های فرهنگ) که قبلاً نوشته شده‌اند تأثیر می‌گذارند، توجه ما به طور خاص به مؤلفه‌هایی جلب می‌شود که بر میزان کاربردی بودن کلان متن تأثیر می‌گذارند، یعنی می‌توانند بر تعیین محل مدخل اثرگذار باشند. (اولین مرحله‌ی رجوع به فرهنگ)

3. قابلیت اجراعیِ کلان متن در فرهنگ

3-1 قابلیت کارریِ فرهنگ لغت

قابلیت مراجعه به فرهنگ، تابع قابلیت کاربریِ آن و ویژگی‌های ارگونومیک (5) آن است. ظاهر و شکل این واقعیت سه بعدی، یعنی همان فرهنگ لغت، باید با نوع کاربرد آن سازگار باشد. درست به همین علت است که کیستر (6) (1977: 23) به خریداران بالقوه پیشنهاد می‌کند که اول از همه به ظاهر فرهنگ توجه کنند: «آیا فرهنگ از نظر ظاهری مناسب است؟ آیا صحافیِ آن طوری هست که بتوان از آن زیاد و به طور دائم استفاده کرد؟ [...] آیا وقتی فرهنگ را باز می‌کنیم همچنان روی میز باز می‌ماند که برای استفاده‌های مکرر آماده باشد؟ [اگر] اندازه‌ی آن برای مطالعه یا برای گذاشتن بر روی میز زیادی بزرگ باشد فرهنگ مناسبی انتخاب نکرده‌اند». حجم کتاب را قطعِ آن و قطر مجموع صفحاتِ آن (به اصطلاح نوع و وزن کاغذ) و نیز به نوبه‌ی خود وزن کتاب را تعیین می‌کند. وزن مناسب برای فرهنگ‌های یک جلدی بین 1 تا 300 گرم است: از 25 گرم (Lilliput, 1961؛ 640 صفحه در قطع 35 در 50 میلی‌متر) تا 7/7 کیلوگرم (Funk & Wagnalls, 1963؛ 2817 صفحه در قطع 240 در 310 میلی متر).

3-1-1 وزن کاغذ

قطر کتاب، میزان نرمی کاغذ، و به طور غیرمستقیم، چگونگی صحافیِ کتاب به وزن کاغذ (جرمِ آن در مترمربع) بستگی دارد. فرهنگ لغتی که روی کاغذی با وزن بالا چاپ می‌شود بسیار سخت ورق می‌خورد، صفحات آن بسیار سخت و خشک است و به سرعت می‌شکند. نسخه‌ای که ما از فرهنگ دوشازو (7) (1979) که روی کاغذی با اشکالات فوق چاپ شده، در دست داریم، هر گونه ارجاعی را با مشکل مواجه می‌سازد: کتاب به محض اینکه باز شود، خود به خود بسته می‌شود (!) و این اتفاق وقتی که به خصوصی صفحه‌ها باریک باشند خیلی راحت‌تر و سریع‌تر رخ می‌دهد (کاغذ 118 میلی‌متری).

3-1-2 قطع فرهنگ

قطع فرهنگ بستگی به هدفی دارد که کتاب به آن منظور تألیف شده است. و این موضوعی است که آن را میزان نیاز مخاطبان مورد نظر به اطلاعات و نیز وضع مالیِ آنان تعیین می‌کند. به یاد داشته باشیم که 50% کل هزینه‌های تولید کتاب صرف مواد و مصالح فیزیکیِ کتاب می‌شود.

3-1-2-1 تاریخچه‌ی تحولات در قطع کتاب

تحلیل تاریخیِ تحولاتِ قطع‌های مختلف نشان می‌دهد که عناصر مادیِ تشکیل دهنده‌ی یک فرهنگ به موازات شاکله‌ی اجتماعیِ بازار و ظرفیت جذب آن تغییر می‌کند: به مجرَد اینکه بازار خرید گسترده می‌شود و تیراژ بالا می‌رود، قطع کتاب‌ها هم تغییر می‌کند. رتا (8) (1984) توانست نشان دهد که طی نزدیک به یک قرن، حدوداً بین سال‌های 1650 تا 1750، بیشترِ فرهنگ‌های فرانسه در قطع رحلی چاپ شده‌اند. وی می‌نویسد: «قطع رحلی [...] قطعِ معمول تمام فرهنگ‌ها تا دهه‌ی 1760 است. [فرهنگ لغت] که مختص نخبگان و اُدباست، اثری کتابخانه‌ای است، که باید به هدف و محتوای فرهنگیِ آن در بخش اصلی کتاب اشاره شود» (Rétat, 1984: 188). در نیمه‌ی دوم سده‌ی 18 ناشران با پایین آوردن محتوای فرهنگ‌‌های بزرگ به موفقیت بزرگی دست یافتند و در نتیجه از قطع‌های ربعی و رقعی بهره جستند. کتاب در این قطع‌ها کم‌هزینه‌تر و ارزان‌تر بود و طیف گسترده‌تری از مخاطبان می‌توانستند به آن دسترسی داشته باشند. در همین راستا، از نیمه‌ی اول سده‌ی 18 شاهد افزایش چشمگیر تعداد فرهنگ‌های قابل حملی بودیم که قطع آنها ربعی، وزیری، رقعی یا جیبی بود (نک Bray, 1988). ویژگی شاخص نشر فرهنگ در فرانسه‌ی سده‌ی هجدهم آن بود که فرهنگ‌ها یا در حجم‌های بزرگ برای کتابخانه‌ها، دانشمندان و افراد پول‌دارِ تازه‌کار منتشر می‌شدند و یا به صورت فرهنگ‌های کوچک تلخیص شده، قابل حمل یا تخصصی (نک Rétat, 1984: 189). اما این خصوصیتِ دو قطعبی با آغاز سده‌ی 19 از بین رفت. چرا که بالا رفتن سطح آموزش عمومی و تعداد فزاینده‌ی کاربران بالقوه‌ی فرهنگ، موجب استفاده از اندازه‌های ربعی و رقعی شد.

3-1-2-2- قطع فرهنگ‌ها در دوره‌ی معاصر

با توجه به تعداد مدخل‌ها و ابعاد فیزیکی فرهنگ‌های در دسترس در بازار آمریکا، کیستر (1977) پیشنهاد می‌کند که آثار به چهار دسته تقسیم شوند.

مدخل ها

تعداد صفحات

قطع

(1) فرهنگ‌های تلخیص نشده (9)

250000 >

2470

230× 310 میلی‌متر

(2) فرهنگ‌های نیمه تلخیص شده (10)

130000-250000

1620

195×265 میلی‌متر

(3) فرهنگ‌های تلخیص شده (11)

55000-130000

910

155×225 میلی‌متر

(4) فرهنگ‌های جیبی (12)

55000

460

95×150 میلی‌متر


جدول 1. طبقه‌بندی اندازه‌های فرهنگ‌ها (طبق نظر کیستر 1977: 4-5, 39-150)
(1): «فرهنگ تلخیص نشده» در آمریکا همان سنت فرهنگ‌های قطع رحلی را ادامه می‌دهد؛ برخی از مؤسسه‌های انتشاراتی هم این فرهنگ را همراه با یک میز تحریر عرضه می‌کنند [با این شعار که] «طراحی آمریکایی‌اش در خانه یا محل کار شما زیبا جلوه خواهد کرد»؛ (بر گرفته از ضمیمه‌ی «چگونه از فرهنگ مریام و بستر (13) تلخیص نشده‌تان [UMW] مراقبت کنید» که در ویراست سال 1934 به آن اضافه شد) این نوع فرهنگ را بیش از آنکه استفاده کنند نمایش می‌دهند. خصوصاً آنکه وزن زیاد این نوع فرهنگ از آن اثری غیرقابل استفاده می‌سازد. از طرف دیگر، اسپنسر و رینولدز (14) (1977: 360) خاطرنشان می‌کنند که قطع‌های بزرگ می‌توانند مانعی در راه خواندن ایجاد کنند. اسپنسر (1969: 48) نشان داد که «کتاب بزرگ و سنگینی که نتوان به راحتی آن را در دست گرفت، اگر به صورت افقی روی یک میز قرار گیرد، نسبت به کتاب کوچک‌تری که در دست می‌توان گرفت، با زاویه‌ی بسته‌تری از خط دید خواننده خوانده می‌شود. چرا که هر‌گونه انحرافی از زاویه‌ی 90 میزان دید را کاهش می‌دهد».
(2) و (3): وزیریِ بزرگ (تقریباً 150-180×250-300 میلی‌متر) قطع رایج فرهنگ‌های یک جلدی است که بیش از همه (در بازار) وجود دارد. این قطع در رده‌ی
فرهنگ‌های «نیمه- تخلیص شده» و «تلخیص شده» از طبقه‌بندیِ کیستر جای دارد. این فرهنگ حاوی مجموعه‌‌ی کاملی از واژگان است، اما استفاده از آن آسان است و جای آن روی میزِ دانشجویان و دانش‌آموزان است. این دو دسته از آثار، ذیل واژه‌ی فراگیرِ «فرهنگ‌های رومیزی» (15) گروه‌بندی می‌شوند. این فرهنگ‌ها معمولاً به دو صورت عرضه می‌شوند: با جلد معمولی یا با جلد سخت؛ که مورد آخر بادوام‌تر است.
(4): فرهنگ‌های جیبی معمولاً حاوی اطلاعات محدودی هستند و جلدی معمولی دارند. این فرهنگ‌ها صحافی متوسطی دارند اما در عوض ارزان قیمت‌اند. لوی دل (Luidl 1971: 60) استفاده از قطع‌های کوچک را در کتاب‌های مرجع پیشنهاد می‌کند: «قطع کوچک بهتر از قطع بزرگ است، چون هم سبک‌تر است و هم به دلیل کوچک بودنِ صفحاتش یافتن اطلاعات در آن آسان‌تر است».
3-2- فرهنگ‌های انگشتی‌دار
استفاده از فرهنگ‌های انگشتی‌دار (قسمتی که به صورت هلال نیم‌دایره روی کناره‌ی کتاب تعبیه می‌شود) را می‌توان حتی از آنجایی شروع کرد که هنوز فرهنگ بسته است. انگشتی، که حرف آغازین واژه‌ها روی آن چاپ شده، جست و جوی مدخل را تسهیل می‌کند؛ اما تنها هنگامی می‌توان از آنها استفاده کرد که حاشیه‌ی بیرونی فرهنگ نسبتاً پهن باشد: وجود انگشتی موجب می‌شود که نتوان از همه‌ی سطح صفحه استفاده کرد. فرهنگ انگشتی‌دار محصولی مشخصاً آمریکایی است که در آنجا بسیار مورد توجه است. این نوع فرهنگ در ایالات متحده و همچنین آمریکای جنوبی بسیار رایج است. (Karten, 1977) فرهنگ‌نویسان اروپایی به ندرت از انگشتی استفاده می‌کنند (Quillet, 1975) در فرهنگ‌های اروپایی، انگشتی در حاشیه‌ی کتاب چاپ می‌شود اما روی کناره‌ی کتاب به صورت هلالی بریده نمی‌شوند: در نتیجه تصویر یک پلکان نامرتب در کناره‌ی کتاب شکل می‌گیرد که می‌تواند تصویری از حروف را روی برش‌ها نیز نمایش دهد (Mackensen, 1964) یا ندهد. (Wahrig, 1986)
3-3 سرصفحه
سرصفحه واحدی است که حاوی اولین راهنمایی است. سرصفحه حدود محتوای هر صفحه را مشخص می‌کند. تا پایان قرن 19 سرصفحه‌ی فوقانی (که مجموعه‌ای از دو تا چهار حرف بود و در حاشیه‌ی بالای صفحه چاپ می‌شد). به شیوه‌ ای کم و بیش قاعده‌مند حروف آغازینِ نخستین واحدهای واژگانی. ستونی را که سرصفحه بر بالای آن آمده بود مشخص می‌کرد. سرصفحه که از همان ابتدای فرهنگ‌نویسی وجود داشته (نک Quemada, 1967: 331-3) از آنجا که تغییرات الفباییِ ستونِ مربوطه‌ی خود را نشان نمی‌داد، تنها به پیدا کردن جایگاه تقریبی مدخل‌ها کمک می‌کرد. از طرف دیگر، میزان کارآمدیِ آن بستگی به تعداد حروفی دارد که آن واحد را تشکیل می‌داده و این میزان با تعداد ستون‌هایی که سرصفحه به آنها مربوط می‌شده نسبت عکس داشته است. در قرن 17، با چاپ سرصفحه‌های داخلی که ستون را به زنجیره‌های الفبایی‌ای که بازیابی آنها آسان‌تر بود، تقسیم می‌کرد، تعیین محل مدخل‌ها دقیق‌تر شد (نک Bray, 1986: 48-52). چاپ این سرصفحه‌های داخلی، که به لحاظ اقتصادی چندان به صرفه نبود، تا نیمه‌ی دوم قرن 19 ادامه یافت (Académie, 1878) سرصفحه‌ی فوقانیِ حروف آغازین، که خیلی کارآمد نبود، به تدریج تا آخر قرن 19 ناپدید شد (اما همچنان در پتی لاروس جدید (NPL, 1971) وجود دارد) و به جای آن سرصفحه‌ای پدیدار شد که همه‌ی حروف اولین و آخرین واحد واژگانی موجود در صفحه را نشان می‌داد. این سرصفحه‌ها نخست در وسط حاشیه‌ی بالای صفحه چاپ می‌شد (Académie, 1878). امروزه سرصفحه‌ی فوقانی به دو صورت می‌آید: الف) در هر صفحه یک سرصفحه می‌آید؛ به این ترتیب که در قسمتِ چپِ صفحه‌ی سمتِ چپ، اولین مدخلِ آن صفحه نشان داده می‌شود و در سمتِ راستِ صفحه‌ی راست، آخرین مدخلِ صفحه نمایانده می‌شود؛ ب) در هر صفحه، دو سرصفحه می‌آید: یعنی در سمت چپِ سرصفحه اولین مدخل و در سمت راستِ آن آخرین مدخلِ صفحه نشان داده می‌شوند. این شق دوم که مشخص‌تر است، روند جست و جو را سرعت می‌بخشد. به ویژه در فرهنگ‌هایی که کلان متن آنها متراکم و انبوه است، (مثلاً هنگامی که متن فرهنگ در سه ستون چاپ شده است) این روش نسبت به روش نخست برتری دارد.

3-4 حواشی

در فرهنگ‌ها تلاش می‌شود که از فضای صفحه بیشترین استفاده‌ی ممکن شود. در کتاب‌های معمولی حدود نیمی از صفحه را مطالب چاپ شده اشغال می‌کند (Spencer/Reynolds, 1977: 359)، اما در فرهنگ این حجم به سه چهارم صفحه می‌رسد. به عبارت دیگر سطحی که در کتاب‌های معمولی به حواشی اختصاص یافته در فرهنگ‌ها به نصف تقلیل می‌یابد. تجربیات پَترسون (16) و تینکر (17) (1940) نشان می‌دهد که حواشی خیلی باریک (1/5 میلی‌متر) در متونِ کم‌تر از 500 واژه، خواندن را چندان دشوار نمی‌کند (Spencer, 1969: 48). بدین ترتیب باریکی حاشیه‌ی فرهنگ هم توجیه می‌شود. البته این امر تنها برای حواشی بیرونی (بخش سفید بزرگ حاشیه‌ی بیرونی)، بالایی (بخش سفید بالای صفحه) و پایینی (بخش سفید پایین صفحه) صدق می‌کند. در واقع، حاشیه‌ی داخلی صفحه‌ی فرهنگ (بخش سفید کنار شیرازه) اگر خیلی باریک باشد خواندن را بسیار سخت می‌کند: نیمه‌ی داخلی صفحه‌ی فرهنگ در حالت باز انحنا پیدا می‌کند (بسته به پهنای کتاب) و از آنجا که این انحنا باعث می‌شود صفحه‌ی کتاب عمود بر دیدِ کاربر نباشد، خوانش ستون‌های داخلی (ستون راست صفحه‌ی چپ و ستون چپ صفحه‌ی راست) مشکل می‌شود: «در صورتی که صفحه‌ی کتاب به صورت افقی قرار نگیرد و هنگام خواندن زاویه‌ی دید 90 درجه نباشد میزان کارآیی خواندن کاهش می‌یابد» (Spencer, 1969: 55). برای تسهیل خواندن ستون‌های داخلی می‌توان حاشیه‌ی داخلی را پهن کرد: هر چه این حاشیه پهن‌تر باشد، بخش خمیده‌ی سطح چاپی بیشتر مشخص می‌شود و خواندن صفحه آسان‌تر می‌گردد.

3-5 ستون‌ها

متن فرهنگ متنی است که انتظار داریم حامل اطلاعات زیادی در فضایی اندک باشد. برای برآوردن این انتظارات، از فرهنگ‌نگاری چند ستونی استفاده می‌کنیم، که به ما امکان می‌دهد حجم کمتری را به کار گیریم (Spencer/Reynolds, 1977: 359). تعداد ستون‌ها بستگی به طول سطر دارد. تینکر (1969) نشان داد، سطرهای خیلی کوتاه، زمان خواندن را افزایش می‌دهند. به عبارت دیگر، هر چه تعداد ستون‌ها بیشتر باشد، پهنای آنها کم‌تر شده و سرعت خواندن کم می‌شود. هر چه تعداد ستون‌ها بیشتر شود، قابلیت رجوع فرهنگ کاهش می‌یابد. تا قرن نوزدهم بیشتر فرهنگ‌ها دو ستونی بودند. در قرن نوزدهم، ناشرانِ فرهنگ‌های قطعِ بزرگ، به علت چاپ سرمدخل‌ها به صورت درشت‌تر (نک به بخش 3-6)، تعداد ستون‌ها را بیشتر کردند (بِشرِل Bescherelle, 1867 چهار ستون دارد). به استثنای تولیدات RFA که صفحه‌بندی آن سه ستونی است (رجوع کنید به فرهنگ آلمانی دودن (DUW, 1983) و واریگ (Wahrig, 1986)، فرهنگ‌های یک جلدیِ اروپایی معاصر (فرهنگ‌های رومیزی) که مختص بزرگسالان است عموماً دو ستونی‌اند (اما پتی لاروسِ مصور (PLI, 1984) سه ستونی است). امکان دارد فاصله‌ی میان ستون‌ها با چاپ یک خط عمودی کاهش یابد. (رجوع کنید به فرهنگ آلمانی مکنسن (Machensen, 1982)

3-6 مدخل‌ها

مدخل، به عنوان واحدِ کلان متن واحدی است که از طریق آن دسترسی به اطلاعات میّسر می‌شود؛ به همین دلیل، مدخل باید به راحتی قابل تشخیص باشد، یعنی (1) به وضوح از بقیه‌ی متن فرهنگ متمایز باشد و (2) آرایش صوریِ یک دستی داشته باشد. همچنین می‌توان با تغییر دادن جای مدخل و یا با چاپ آن با قلم سیاه، آن را برجسته‌تر کرد، سه شیوه برای آرایش صوریِ عنصرِ آغازین یک خردمتن وجود دارد.

3-6-1 آرایش حاشیه‌ای

حروفی که در حاشیه آمده‌اند معرف سرمدخل‌هایی هستند که چند حرف آن در سمت چپ کناره‌ی عمودیِ سمت چپِ ستون مشخص شده است. این کار سخت و هزینه‌بر است اما استفاده از فرهنگ را آسان می‌کند. (Spencer, 1974). این نوع آرایش تا دهه‌ی دوم قرن 19 در بیشتر فرهنگ‌های اروپایی دیده می‌شود (Dasypodius, 1536; Estienne, 1549; Crusca, 1612; Richelet, 1680; Autoridades, 1726; Johnson, 1755; Adelung, 1793) استفاده از آرایش حاشیه‌ای در این فرهنگ را نشان می‌دهد که حروف چاپی تنها براساس دو عامل تغییر می‌کنند: شکل حروف (قلم عادی در برابر قلم ایتالیک، حروف بزرگ در برابر حروف کوچک) و میزان ضخامت آنها. به این ترتیب، این دو عامل روی شدت رنگ چاپ تأثیر نمی‌گذارند. از آنجا که صِرفِ تضادِ شکل و یا میزان ضخامت حروف باعث نمی‌شود که مدخل از لحاظ بصری برجسته شود، مؤلف با ایجاد نوعی بی‌نظمی شکل ستون، توجه کاربر را جلب می‌کند. برای این کار، او بخشی از سرمدخل را به حاشیه می‌راند. ابداع قلمِ سیاه توسط رابرت تورن در سال 1815، انقلابی در شیوه‌های مرسوم برجسته‌سازی در چاپ به وجود آورد (Zachrisson, 1965: 194) و به طور غیر مستقیم، بر شیوه‌ی عرضه‌ی ستون‌های فرهنگ نیز تأثیر گذاشت. چاپ حروف با قلمِ سیاه، بر جسته‌سازی مدخل را آسان می‌کند، رنگ چاپیِ تیره‌تر نیز باعث برجسته‌سازی می‌شود و در نتیجه، علامت‌گذاری در حاشیه غیرضروری می‌گردد. کنار گذاشتن روش علامت‌گذاری موجب افزایش میزان بهره‌برداری از فضای صفحه می‌شود و فضای جداکننده‌ی بین دو ستون را کاهش می‌دهد. پس چاپ حروف سرمدخل با قلمِ سیاه موقتاً باعث حذف روش آرایش حاشیه‌ای می‌شود و زمینه‌ی استفاده از دومین نوع آرایش را فراهم می‌کند.
 

3-6-2 آرایش فرورفته

در این نوع آرایش سرمدخل از کناره‌ی عمودی چپ ستون، دور می‌شود. آرایش مدخل به صورت فرورفته و با قلم سیاه یا نیمه سیاه، ویژگی فرهنگ‌های اروپایی قرن 19 است (Raymond, 1832; Poitevin, 1856; Sanders, 1876; Larousse, 1891)؛ با این وجود، این نوع آرایش مدخل را هنوز در بعضی فرهنگ‌ها می‌توان دید. (Durvan, 1964; TLF, 1971, De Felice/Duro, 1975; Paul, 1981)

3-6-3 آرایش چهار گوش

در مواردی که مدخل به صورت چهارگوش آرایش شده است، مدخل (به صورت سیاه) در ردیف کناره‌ی عمودی چپ ستون قرار دارد، گذار از یک خردمتن به خرد- متن دیگر به وسیله‌ی فاصله‌ای به اندازه‌ی یک سطر متن، مشخص می‌شود (نک Wahrig, 1986) که البته باعث صرفه‌جویی در فضا می‌شود اما سهولت خواندن و استفاده از فرهنگ را مختل می‌کند. آرایش چهار گوش باعث می‌شود حداکثر بهره‌برداری از پهنای ستون صورت گیرد.
در اینجا به آرایش پیشنهادی تایلور (18) اشاره می‌کنیم. وی با الهام گرفتن از جداول الگوریتمی، ادعا می‌کند که با حذف هجاهای تکراری یا حروف مشترک یا سایر سرمدخل‌ها، می‌توان استفاده از فرهنگ را آسان‌تر کرد.

* جدول 2. آرایش پیشنهادیِ تایلور (به نظر می‌رسد که چون او بخش معناییِ مدخل‌ها را در نظر نگرفته، اصل مورد نظر او در فرهنگ‌نویسی قابل استفاده نیست.)

 

3-6-4 مزیت آرایش حاشیه‌ای بر سایر آرایش‌ها از منظر جست و جوی سرمدخل‌ها

آگاهی از روانی متن فرهنگ، برای فهم چگونگی تأثیر برخی متغیرهای آرایش صفحه بر قابلیت مراجعه به فرهنگ، اجتناب‌ناپذیر است.
خواندن فرهنگ به مثابه‌ی یک جست و جوی بصری (19) است (Heron, 1957; Terrace, 1959; Hárcum/Jones, 1962)؛ جهت این جست و جو با توجه به عادات خواندن ما مشخص می‌شود: در جوامعی که حروف الفبای آنها از چپ به راست خوانده می‌شود این خوانش از سمت چپ شروع می‌شود و تا سمت راست ادامه پیدا می‌کند. واژه‌ای که در منتهاالیه سمت چپ قرار دارد سریع‌تر از همه بازشناسی می‌شود. اما وقتی که حروف از راست به چپ خوانده می‌شوند این روند کاملاً برعکس می‌شود (Mishkin/Forgays, 1952). بنابراین، از جنبه‌ی کاربردی می‌توان گفت که در فرهنگی که با الفبای لاتین نوشته شده، بهتر است مدخل‌ها را در سمت چپِ بدنه‌ی ستون نمایش دهیم. چون در این موارد، توجه اصلی کاربر فرهنگ، ابتدا به سمت چپ متن معطوف می‌شود؛ می‌توان اصلی را بیان کرد که بر مبنای آن هر چه عنصر مورد نظر بیشتر به سمت چپِ ستون متمایل باشد زودتر مدخل را می‌توان یافت. در واقع، استفاده از فرهنگ‌های لاتین وقتی که واحدهای آغازینِ خردمتن‌ها کمی به سمت راست تورفتگی داشته باشند (آرایش تورفته) بدون آنکه از لحاظ آرایش صوری برجسته شده باشند (مثلاً چاپ پررنگ‌تر) دشوار می‌شود. برای نمونه به فرهنگ دو زبانه‌ی فرانسه- لاتینِ مونه (20) (1636) اشاره می‌کنیم.
در این فرهنگ سطر اول مدخل به اندازه‌ی سه کاراکتر به سمت راست تورفتگی دارد: در نتیجه، در خود بدنه‌ی ستون باید به جست و جوی کلمه‌ی مدخل پرداخت (رجوع کنید به منتخب فرهنگ 1). در اینجا پیدا کردن جای مداخل به این علت مشکل است که به لحاظ صوری هیچ‌گونه تفاوتی با تعریف که به دنبالِ آن آمده ندارد (مدخل‌ها و تعریف‌ها به صورت ایتالیک چاپ شده‌اند).
به هر ترتیب، جست و جوی بصری در فرهنگ‌های زانسو یا فرهنگ‌هایی که در آنها زیر مدخل‌ها به اندازه‌ی کافی در متن برجسته نمی‌شوند، با مشکل روبه رو می‌شود. (رجوع کنید به فرهنگ زبان آلمانی دودن (DUW, 1983))
در فرهنگ‌نویسی، بهترین قاعده برای آرایش صوری آن است که: (1) حشو داشته باشد (استفاده از اَشکال و رنگ‌های گوناگون در آرایش صوری حروف (کاراکترها) برای نمایش مقوله‌های مختلف فرهنگ‌نگاری) و (2) ساز و کار روند خواندن را در نظر بگیرد. (آرایش حاشیه‌ای)
امروز در فرهنگ‌نگاری انگلیسی خصوصاً در آمریکا و بریتانیا، به فراوانی از شیوه‌ی آرایش حاشیه‌ای استفاده می‌شود؛ این کار در اروپا (Beaujcan, 1959; Anaya, 1980; Salinari, 1981; DUW, 1983) نسبتاً نادر است و خصوصاً در فرانسه که به نظر می‌رسد روند اقتصادی‌ترِ آرایش چهار گوش را به این روش ترجیح می‌دهند:
(DFC, 1966; GLF, 1971: در فرانسه) (Planeta, 1982; Zingarelli, 1983; Wahrig, 1986; Quillet, 1975; Logos, 1976; GDEL, 1982; GR, 1985)

3-6-5 رنگ مدخل‌ها

از طرف دیگر چاپ سرمدخل به رنگی متفاوت از بقیه‌ی متن، یافتنِ آن را آسان می‌کند. البته این روندِ پرهزینه، به ندرت مورد استفاده قرار می‌گیرد. این روش معمولاً در فرهنگ‌هایی به کار گرفته می‌شود که برای نوآموزان تدوین می‌شود. مدخل‌های فرهنگ میکروروبر (1971) و روبر متدیک (1982) به رنگ قرمز (اُخرابی، قهوه‌ای) چاپ شده‌اند؛ مدخل‌های فرهنگ سِشه (Seche, 1983) به رنگ آبی چاپ شده‌اند. کارآمد بودن چاپ رنگی بستگی به نوع استفاده‌ای دارد که از آن می‌شود. ناشرانی که هم مدخل‌ها و هم برخی از واحدهای خرد متن را رنگی چاپ می‌کنند (Porrua, 1970; Panagoulos, 1980) ظرفیت قدرت تمیز چشم کاربران فرهنگ را بیش از آنچه هست تصور کرده‌اند: «چشم، در برابر اَشکالِ چاپی متنوع و متفاوت در یک صفحه، نسبت به تفاوت‌ها بی‌اعتناست و اهمیت یکسانی [...] برای همه‌ی عناصرِ صفحه قائل می‌شود». (Richaudeau, 1979: 67)

3-6-6 چگونگی چاپ مدخل‌ها

3-6-6-1 آشنا بودنِ شکلِ نوشتاریِ واژه‌ها

همه‌ی موقعیت‌های مراجعه به فرهنگ هنوز به صورت تجربی توصیف نشده است. با وجود این، تجربه به ما امکان می‌دهد که فرضیه‌ای نزدیک به حقیقت مطرح کنیم که بر طبق آن، در اکثر موارد، کاربر هنگامی به فرهنگ مراجعه می‌کند که یا بخواهد معنایی را بفهمد یا نسبت به درستیِ املای کلمه‌ای که برایش ناآشناست یا در مورد آن تردید دارد، اطمینان حاصل کند (به احتمال زیاد، واژه‌های حاشیه‌ای بیش از واژه‌های اصلی مورد مراجعه واقع می‌شوند). هنگامی که مراجعه کننده می‌خواهد املای درست واژه را ببیند یا معنای آن را دریابد، شکل نوشتاریِ واژه‌ی مورد جست و جو برایش آشنا نیست. از این رو، هنگام خواندن، شکل نوشتاری واژه ای که ساختاری نامتعارف دارد مانع بازشناسی واژه می‌شود. (در مورد تأثیر آشنا بودن انگیزه در خواندن رجوع کنید به (Pynte, 1983: 27-38)، با توجه به اینکه بسامد کاربرد اَشکالِ نوشتاری زیاد شده است، روند جست و جو نیز بسیار سریع گشته و این چیزی است که یاسترزمبسکی (21) (1981) هم براساس پژوهش‌هایش در مورد بازشناسیِ واژه‌های متن یک فرهنگ، تأیید کرده است.
به نظر می‌رسد که عدم اطمینانی که در مورد شکل نوشتاری واژه‌ها وجود دارد، خواه برای تعیین معنای آن و خواه صرفاً برای تصحیحِ املای آن، بیشترین دلیل مراجعه به فرهنگ است. زیرا در فرهنگ‌های معنایاب، دقیقاً از طریق شکل نوشتاریِ واژه به اطلاعات فرهنگ نگاشتی دسترسی حاصل می‌شود. پس در کار فرهنگ‌نویسی، باید توجه بیشتری به انتخاب قالب‌های نوشتاریِ مدخل‌ها و یا به سهولت خواندن معطوف داشت، یعنی: (1) مدخل‌ها باید به سرعت بازشناسی شوند و (2) شکلِ نوشتاریِ واژه‌ی مورد نظر کاربر با شکل نوشتاریِ «واژه‌ی موجود در فرهنگ» (واژه‌ای که نمایانگر واژه‌ی مورد نظر در کلان متن فرهنگ است) دقیقاً سازگار باشد، به طوری که هدف مراجعه‌ی فرد را به فرهنگ برآورده کند. در نتیجه شکلِ ظاهرِ حروف چاپیِ موردِ استفاده در فرهنگ باید برای کاربران آشنا بوده و با قلم‌های مرسوم تایپ شده باشد به همین دلیل آپدایک (22) (1962) پیشنهاد می‌کند که برای تحلیل طراحی صوری فرهنگ‌ها، تحولات تاریخی حروف چاپی بررسی شود. او می‌گوید «چون فرهنگ‌ها کتاب‌هایی مردمی هستند باید در آن‌ها از حروفی آشنا و آسان استفاده شود تا چشم به سرعت آن‌ها را درک کند و در نتیجه اگر از لحاظ هم زمانی مورد مطالعه قرار گیرد، نشان می‌دهد که: (1) چه انواعی از حروف در یک دوره‌ی مشخص از همه آشناتر بوده و (2) چه زمانی این انواع، مهجور و قدیمی شده‌اند». (Updike, 1962: 141) از طرف دیگر، باید به خاطر داشته باشیم که تغییر در شکل گرافیکیِ کاراکترها که امروزه به مدد فنون حروف‌چینیِ دیجیتالی رواج یافته است (نک Bigelow/Day, 1983) گر چه باعث صرفه‌جویی در جا شده است، می‌تواند به طور محسوسی فرایند خواندن را نیز دچار مشکل کند. به عنوان مثال، در اینجا از ریخت افتادگی چارچوپ گرافیکیِ ناشی از کوتاه شدن پایین g و q را در GWDS (1976) نشان می‌دهیم:
* نمونه‌ی منتخب 2. نمونه ای از کوتاه کردن قسمت پایینی g و q (برگرفته از GWDS, 1976: 5/2081) *
از ریخت‌افتادگی حروف چاپی (که در اینجا به سبب کوتاه کردن قسمت پایینی «پای» بعضی حروف به وجود آمده است) و براساس معیارهای کاملاً اقتصادی (صرفه‌جویی در جا به لحاظ فاصله‌ی بین خطوط) توجیه می‌شود، فرایند تشخیص را کُند نمی‌کند.
فرهنگ لغت نباید به بوته‌ی آزمایش و عرصه‌ی کسب تجربه در زمینه‌ی حروفچینی تبدیل شود. چگونگیِ عرضه‌ی فرهنگ باید مبتنی بر قراردادها و تجربیات معیار شده تایپوگرافی باشد، همان‌گونه که محتوای آن بازتاب قراردادهای زبانی است: «طراحی (فرهنگ) باید به طور مستقیم با محتوای آن سازگار باشد». (Zachrisson, 1965: 76)

3-6-6-2 قاعده‌مندی شکل حروف

هویت چاپی حروف مدخل، ضامن وضوح و شفافیت کلان ساختار فرهنگ (ساختار مجموعه‌ی لغات فرهنگ) است. هر قلم مشخصی باید با بخشی مشخصی از فرهنگ مرتبط باشد. در نتیجه، استفاده از فرهنگ‌هایی که در آنها این قاعده‌ی تناسب مشاهده نشود، پیشنهاد نمی‌شود. این ایراد را می‌توان در چاپ‌های دوباره‌ی فرهنگ‌های تازه ای که به طور سطحی اصلاح شده‌اند- و با هزینه‌ی کمتری تولید شده‌اند- مشاهده کرد (Duden FremdWB, 1982, PR, 1986). بریده‌ای از فرهنگ که در نمونه‌ی 4 آمده مثالی است از عدم قاعده‌مندی قلم مربوط به مدخل‌ها:
* نمونه منتخب 3. مثالی از عدم قاعده‌مندی در قلم مدخل‌ها (برگرفته از PR, 1986: 1277)
در اینجا سه قلم متفاوت در چاپ واحدهای کلان ساختار این فرهنگ به کار رفته است (که به سادگی در حروف M قابل تشخیص است). این چند دستی قلم‌ها لاجرم باعث ایجاد عدم اطمینان کاربر فرهنگ در مورد اصول حاکم بر وضع مدخل‌ها می‌شود.

4. قابلیت مراجعه به خُرد متنِ فرهنگ

مؤلفه‌های متفاوت و محسوسی که بر قابلیت مراجعه یا روانی متون پیوسته، یا به بیان دیگر، خردمتن‌های فرهنگ تأثیر می‌گذارند، در بعضی آثار تخصصی به دقت توصیف شده‌اند، این مؤلفه‌ها عبارتند از: (1) سمت و سوی نشانه‌ها، (2) چارچوب گرافیکیِ آنها، (3) جزئیات اجرای نشانه‌ها، (4) بلندی خطوط، (5) فاصله‌ی بین خطوط و (6) محل قرار گرفتن واحد‌های تایپوگرافیک. (Spencer, 1969; Richundeau, 1976; Kapr, 1983) اصول مربوط به «مصورسازیِ پایگان»، باید هنگام طراحیِ فرهنگ‌های دانشگاهی مورد توجه قرار گیرد. متذکر می‌شویم که تینکر، آثار گلن ویل/ کریزر/ دالن باخ (23) (1946) در مورد روانی خُردمتن را به طور کامل تشریح کرده است. (1969: 221-25)

4-1 مصور‌سازی اطلاعات

اطلاعاتی که در خُردمتن‌های فرهنگ آمده‌اند، برای کاربر فرهنگ، همگی از یک میزان اهمیت برخوردار نیستند. بسته به اینکه نوع فرهنگ مورد استفاده چه باشد، برخی از اطلاعات، اصلی هستند و برخی فرعی، و حتی برخی از آنها اختیاری‌اند.
لازم است گفته شود که (1) هر بخش تشکیل دهنده‌ی خُردمتن دارای اطلاعاتی ویژه است و (2) در درون خردمتن اطلاعات به صورت سلسله مراتبی تنظیم می‌شوند. نخستین کار حروفچینی در فرهنگ، نشان دادن این سلسله مراتب است (نک Richaudeau, 1979). سلسله مراتب اطلاعاتی باید با سلسله مراتب تایپوگرافیک همراه باشد، که این امر با ترکیب سه ویژگی حروف چاپیِ مدرن قابل حصول است: شکل حروف، میزان ضخامت حروف و شدت رنگ چاپ آنها. سلسله مراتب تایپوگرافیک ثابت نیستند؛ هر فرهنگی و هر ناشری، نظام تایپوگرافیک خاصی دارد (Ilson, 1984: 80-81). این نظام باید مورد ارزیابی قرار گیرد البته نه بر اساس انواع تفاوت‌های تعبیه شده میان موارد مختلف (کاربرد فلان قلم برای فلان نوع از اطلاعات)، بلکه بر مبنای ظرافت ساختار فرهنگ و نیروی بالقوه‌ی تمایز‌دهنده‌ی آن. در خُردمتن مطلوب‌ترین کارآیی تمایزدهنده‌ی تایپوگرافی وقتی به وجود می‌آید که هر قلم فقط برای یک نوع بار اطلاعاتی خاص به کار رود، به عبارت دیگر، هر قلم باید کارکردی تک ارزشی داشته باشد. بدین ترتیب، می‌توان گفت که میزان تمایزدهندگی نظام تایپوگرافیکِ فرهنگ فورتی‌یر (1690) ناچیز است، زیرا در آن تنها از یک نوع قلم برای چاپ تعاریف، داده‌های دستوری، نکات کاربردی، مثال‌ها و نقل قول‌ها استفاده کرده است.
سلسله مراتب تایپوگرافیک در هر دوره تغییر می‌کند؛ این امر تابع سنت‌های تایپوگرافیک هر منطقه هم هست. شایان ذکر است که تعاریف عرضه شده در فرهنگ‌های معاصر آلمانی زبان معمولاً به صورت ایتالیک چاپ می‌شوند (DUW, 1983; HWDG, 1984; Wahrig, 1986) در حالی که تعاریف فرهنگ‌ها در اکثر کشورهای اروپایی با قلم عادی یا غیرایتالیک چاپ می‌شوند. برای یک کاربر خارجی که از این ویژگی اطلاع ندارد، فرهنگ‌های یک زبانه‌ی آلمانی ابهام ایجاد می‌کند. فِلک (24) (1978) هم در تحلیل خود از فرهنگِ واریک به این نکته اشاره می‌کند:
«در فرهنگ واریک (1975) برای تعاریف از قلم ایتالیک استفاده می‌شود در حالی که در فرهنگ‌های سایر زبان‌ها برای ثبت نقل قول‌ها از قلم ایتالیک استفاده می‌شود و تعاریف با قلم عادیِ متن اصلی چاپ می‌شوند و این مسئله خصوصاً برای مترجمان مشکل ایجاد می‌کند». (Fleck, 1978: 37)
بنابراین، شکل مطلوب در فرهنگ‌نویسی، یک دست شدنِ شیوه‌های تایپوگرافیک است: این امر، باعث می‌شود که فرهنگ در تمام دنیا قابل استفاده شود (فرهنگ‌های دو زبانه و چند زبانه). ضابطه‌ی DIN 2336 که توسط مؤسسه‌ی استاندارد آلمان (1979) پیشنهاد شد، نخستین کوشش برای یک دست کردنِ نمادهای فرهنگ لغت بوده است و بر این امر تأکید می‌شود که: «استفاده از ضابطه‌ی DIN 2336 در فرهنگ لغات عمومی بسیار مطلوب است».
منابع تحقیق:
Academie 1878 = Academie fran^aise: Diction- naire de r Academie francaise. Septieme ed. Paris 1878 [Vol. 1: A-H. LXXI, 903 p. Vo*. 2: I-Z. 967 p.].
Adelung 1793 =» Johann Christoph Adelung: Grammatisch-kritisches Worterbuch der Hoch- deutschen Mundart [...]. Leipzig 1793—1801 [VoLl: A—E. VIII, 1992 col. Vol. 2: F-L. 2140 col. Vol. 3: M-Scr. 1762 col. Vol. 4: Seb-Z. 1796 col. Reimpr.: Hiidesheim. New York 1970J.
Anaya 1980 Diccionario Anaya de la lengua [...] elaborado [...] bajo la direccion de Enrique Fontaniilo Merino [...}. Madrid 1980 (XXI, 730 p.J.
Autoridades 1726 = Real Academia Espanola: Diccionario de la lengua castellana en que se ex¬plica el verdadero sentido de las voces [...]. Ma¬drid 1726-1739 [Vol. 1: A-B. LXXXXVI, 723 p. Vol. 2: C. 714 p. Vol. 3: D- F. 816 p. Vol. 4: G-N. 696 p. Vol. 5: O-R. 656 p. Vol. 6: S-Z. 578 p. R&impr.: Madrid 1979].
Balbi 1460 m Giovanni Balbi: Summa quae voca- tur Catholicon. Mayence 1460.
Beaujean 1959 m A. Beaujean: Dictionnaire de la langue franqaise abrege du dictionnaire de Littrfc. Paris 1959 [2449 p.J.
Bescherelle 1867» Louis Nicolas Bescherelle: Dictionnaire national ou dictionnaire universel de la langue frangaise. Douzieme ed. Paris 1867 [Vol. 1: A-C. VII, 863 p. Vol. 2: D-I. - 1319, 274 p. Vol. 3: J—P. — 1036 p. Vol. 4: Q-Z. — 1683 p.].
Crtisca 1612«Vocabolario degli Accademici della Crusca [...]. Venezia 1612 [960 p. Reimpr.; Firenze 1976].
Dasypodius 1536 Petrus Dasypodius: Dictiona- rium latinogermanicum [...]. Strasbourg 1536 [489 p. Reimpr.: Hildesheim. New York 1974].
De Felice/Duro 1975 Emidio de Felice/AIdo Duro: Dizionario della lingua e della civilta itali- ana contemporanea. Firenze 1975 [XXI, 2221 p.]. DFC 1966 » Jean Dubois et al.: Dictionnaire du fran?ais contemporain. Paris 1966 [XXII, 1224 p.]. Du Chazaud 1979 = Henri Beitaud du Chazaud: Dictionnaire des synonymes. Paris 1979 [IV, 468 pj.
Duden Fremd WB 1982 ** Duden Fremdworter¬buch. 4., neu bearb. u. erw. Aufl. Bearb. von Wolf¬gang Muller [...]. Duden Band 5. Mannheim. Wien. Zurich 1982 [813 p.]- Durvan 1964 =* Diccionario Durvan de la lengua espanolaf...]. Barcelona 1964 [7,1312 p.).
DUW1983 «* Duden Deutsches Universal worter¬buch. Hrsg. u. bearb. [...] unier Leitung v. Gunther Drosdowski. Mannheim. Wien. Zurich 1983 [1504 p,j.
Esiienne 1549« Robert Estienne: Dictionnaire Francoislatin, avctrement diet Les mots Francois, auec les manieres dvser diceulx, toumez en Latin. Paris 1549(675 p. Reimpr.: Gendve 1972).
Funk & Wagnalls 1963 m Funk & Wagnalls New Standard Dictionary of the English Language: Complete in one Volume. New York 1963 [LXX, 2817 p.J.
Furetiere 1690 «= Antoine Furetiere: Dictionaire universe!, contenant generalement tous les mots fran$ois.[..La Haye. Rotterdam 1690 [3 vols. Reimpr.: Paris 1978].
GDEL 1982 » Grand dictionnaire encyclopedia que Larousse. Paris 1982—1985 {10 vols.].
GLF1971 = Grand Larousse de la langue fran- Oaise en sept volumes. Paris 1971—1978.
GR 1985 = Paul Robert/Alain Rey: Le grand Robert de la langue fran$aise. Dictionnaire alpha- betique et analogique de la langue fran^aise. 2eme ed. entierement revue et enrichie. Paris 1985 [9 vols.].
GWDS 1976 «* Duden. Das grofle Worterbuch der deutschen Sprache in secbs Banden [...] unter Leitung von Gunther Drosdowslri. Mannheim. Wien. Zurich 1976-1981 [6 vols.].
HWDG 1984 ** Handworterbuch der deutschen Gegenwartssprache. In zwei BSnden. Von einem Autorenkoiiektiv unter der Leitung von Gunter Kempcke. Berlin 1984 [Vol. 1: A- 1C XXXI, 705 p. Vol. 2: L-Z.- 1399 p.].
Johnson 1755 ** Samuel Johnson: A Dictionary of the English Language [...] in two Volumes. Lon¬don 1755 [Vol. 1: A-K. Vol. 2: L-Z. non pagi- nes. Reimpr.: Hildesheim 1968].
Karten 1977 * Diccionario Karten Ilustrado Buenos Aires 1977 [1629 p.].
Larousse 1891 = Pierre Larousse: Dictionnaire complet illustrfc [...]. 57eme ed. Paris 1891 [1464 p.],
Lilliput 1961 = Langenscheidt’s Lilliput Diction¬ary. English-Spanish. Berlin. Mtinich 1961 [649 p.].
Littrk 1863 — Emile Littre: Dictionnaire^de ia langue fran^aise [...]. Paris 1863 [Vol. 1: A—C. LIX, 944p. Vol. 2: D-H. —2080 p. Vol. 3: I-P. II, 1396 p. Vol. 4: Q-Z. -2628 p.].
Logos 1976 = Jean Girodet: Logos. Grand dic¬tionnaire de la langue fran$aise. Paris 1976 [Vol. 1: A-E. XV, 1165 p. Vol. 2: F-N. -2173 p. Vol. 3: O—Z. —3113,68 p.].
Mackensen 1964 — Lutz Mackensen: Deutsche Rechtschreibung. Gutersloh 1964 [741 p.]. Mackensen 1982 — Lutz Mackensen: Deutsches Worterbuch [..;]. 10. erw. Aufl. Munch en 1982
[1228 p.].
Micro Robert 1971 *= Paul Robert: Micro Robert. Dictionnaire du fran9ais primordial. Paris 1971 [XIV, 1207 p.}.
Monet 1636 ™ Philibert Monet: Invantaire des devs langves, fran^oise et latine [...]. Lyon 1636 [990 p. Reimpr.: Geneve 1973].
NFL 1971 « Nouveau Petit Larousse. Diction¬naire encyclopedique pour tous. Paris 1971 [1790 p.].
Panagopoulos 1980? — Andreas Ch. Panagopou- los: Hyperiexiko tis neoellinikis glossas monoto- niko [..Athenes s. d. (1980?) [6 vols.].
Paul 1981 = Hermann Paul: Deutsches Worter¬buch. Bearb. v. Werner Betz. 8. Aufl. Tubingen
1981 [X, 841 p.].
Planeta 1982 ™ Diccionario Planeta de la lengua espanola usual. Barcelona 1982 [1351 p.].
PL1 1984 ** Petit Larousse illustre. Dictionnaire encyclopedique pour tous. Paris 1984 [XXXI, 1798 p.].
Poitevin 1856 = P. Poitevin: Nouveau dictionnaire universel de la langue fran9aise rfcdige d’apres les travaux [...] des membres des 5 classes de l’lnstitut [...J Paris 1856-1860 [VoLl: A-G. 16, XII, 1063 p. Vol. 2: H-Z. 1014 p.].
Porrua 1970 » Diccionario Porrua de la lengua espanola preparado.por Antonio Raluy Poudevida [...] revisado por Francisco Monterde [..Ter- cera ed. Mexico 1970 [IX, 848 p.].
PR 1986 => Paul Robert: Le Petit Robert 1. Dic¬tionnaire alphabetique et analogique de la langue fran9aise. Redaction dirigfce par A. Rey et J. Rey- Debove. Nouv. ed. revue, corrigee et mise & jour pour 1986. Paris 1985 [XXXI, 2171 p.].
Quillet 1975 « Dictionnaire Quillet de la langue fran9aise. Paris 1975 [Vol. U A-C. Vol. 2: D-J. Vol. 3:1C—P. Vol. 4: Q—Znon pagines].
Raymond 1832 = F. Raymond: Dictionnaire ge¬neral de la langue fran9aise et vocabulaire univer¬se! des sciences, des arts et des metiers [...]. Paris 1832 [Vol. 1: A-L. 12, LIX, 862 p. Vol. 2: M-Z. 784,39,99,5 p.].
Richelet 1680 * Cesar-Pier re Richelet: Diction¬naire franvois contenant les mots et les choses [.. Genfcve 1680-1679 [Vol. 1: A-L. 88, 480 p. Vol. 2: M-Z. 560 p.].
Robert Methodique 1982 «= Le Robert Methodi- que. Dictionnaire methodique du fran9ais actuel. Redaction dirigee par Josette Rey-Debove. Paris
1982 [XXIII, 1617 p.].
Salinari 1981 = Carlo Salinari: Dizionario ragio- nato della lingua partata in Italia. Milano 1981
[1222 p.].
Sanders 1876 « Daniel Sanders: Worterbuch der deutschen Sprache. Mit Belegen von Luther bis auf die Gegenwart [...]. Leipzig 1876 [Vol. I: A—K. VIII, 1065 p. Vol. 2: L-R. 825 p. Vol. 3: S-Z. —1828 p. Reimpr.: Hildesheim 1969].
Seche/Seche 1983 = Luiza Seche/Mircea Seche: Dicjionarul limbii romane pentru elevi. DREV. Bucarest 1983 [896 p.].
Thorndike 1935 =* E. L. Thorndike: The Thorn- dike-Century Junior Dictionary. Chicago 1935.
TLF1971 » Tresor de la langue fran9aise. Dic¬tionnaire de la langue du XIXe et du XXe siecle (1789—1960). Publie sous la direction de Paul Imbs. Paris 1971—.
UMW1934 = Webster’s New International Dic¬tionary of the English Language. Second Ed. Un¬abridged. [. ..]. Springfield, Mass. 1934 [3350 p.].
Bigelow/Day 1983 *» Charles Bigelow/ Donald Day: La typographic numerique. In: Pour la science. Octobre 1983,48—62.
Bray 1986 = Laurent Bray: Cesar-Pierre Richelet (1626—1698). Biographie et ceuvre lexicographic que. With an English Summary. Tubingen 1986 (Lexicographica Series Maior 15).
Bray 1988 — Laurent Bray: Notes sur la genSse des dictionnaires portatifs franfais. L’exemple du «Dictionnaire portatif de la langue fran^oise, ex- trait du grand dictionnaire de Pierre Richelet» 1756. In: Hdfler 1988 (a paraitre). Cottignon/Glatigny 1978 — Lucien ColH-
gnon/Michel Giatigny: Les dictionnaires. Initia¬tion a la lexicoeranhie. Paris 1978.
Deutsches Institut JUr Normung 1979 = Deutsches Institut fiir Normung. DIN 2336: „Lexikographi- sche Zeichen fur manueli erstellte Fachwdrter- bucher‘\ Berlin. Koln (Marz) 1979.
Fleck 1978 = Klaus E. W. Fleck: Compte-rendu dc « Gerhard Wahrig: Deutsches Worterbuch 1975» In: Lebende Sprachen 23.1978,36—8. Glanville/Kreezer/Dallenbach 1946 — A. Dou- glas Glanville/George L. Kreezer/Karl M. Dallen- bach: The effect of type size on accuracy of appre¬hension and speed of localizing words. In: The American Journal of Psychology 59.2. April 1946, 220-35.
Harcum/Jones 1962 ** E. R. Harcum/M. L. Jo¬nes: Letter recognition within words flashed left and right of fixation. In: Science 138.1962,444— 5.
Heron 1957 =* W. Heron: Perception as 2 function of retinal locus and attention. In r Ameri¬can Journal of Psychology 70.1957,28—48.
Hdfler 1988 = Manfred Hdfler (ed.): La lexico¬graphic fran^aise du 18eme au 20eme siecle. Acte.* du Congres de Dusseldorf (septembre 1986). A pa- raltre. .
Ilson 1984 ® Robert Ilson: The communicative significance of some lexicographic conventions In: Reinhard R. K. Hartmann (ed.): Lexeter ’83 Proceedings. Papers from the International Con¬ference on Lexicography at Exeter, 9—12 Septem¬ber 1983. Tubingen 1984 (Lexicographica Series Maior), 80—6.
Jastrzembski J981 * J. E. Jastrzembski: Multiple meanings, number of related meanings, frequencj of occurence and the lexicon. In: Cognitive Psy¬chology 13. 1981,278—305.
Kapr 1983 « Albert Kapr: Schriftkunst Ge- schichte, Anatomie und Schonheit der lateinischen Buchstaben. Munchen 1983 [lere 6d.: Dresden 1971].
Kimura 1959 * D. Kimura: The effect of lettei position on recognition. In: Canadian Journal of Psychology 13.1959,1—10.
Kisterl977 = Kenneth Kister: Dictionary Buying Guide. New York. London 1977.
Luidt 1971 » Philipp Luidl: Typografie neu. Stuttgart 1971.
Mishkin/Forgays 1952 == M. Mishkin/D. G. For- gays: Word recognition as a function of retinal locus. In: Journal of Experimental Psycholoay 43. 1952,43 -8.
Paterson/Tinker 1940 ** D. G. Paterson/Miles A. Tinker: How to make type readable. New York 1940.
Pynte 1983 = Joel Pynte: Lire... Identifier, com* prendre. Lille 1983.
Quemada 1967 m Bernard Quemada: Les dic¬tionnaires du fran$ais moderne. 1539—1863. Etude sur leur histoire, Ieurs types et leurs methodes. Pa* ris 1967.
Retat 1984 *» Pierre R6tat: L’aee des dicrionnai-^ res. In: Henri-Jean Martin et R. Chartier (eds.): Histoire de 1’edition franfaise. Paris 1984. II, 186-94.
Rey-Debove 1971 *■». Josette Rey-Debove: fetude linguistique et semiotique des dictionnaires fran- 9ais contemporains. The Hague. Paris 1971 (Ap¬proaches to semiotics 13).
Richaudeau 1976 = Francois Richaudeau: La H- sibilite. Paris 1976. [lire 6d.: 1969]
Richaudeau 1979 j= Francis Richaudeau: Con¬ception et production des manuels scolaires. Guide pratique. Paris 1979.
Richaudeau/Dreyfus 1977 *■ Franfois Richau- deau/John Dreyfus (eds.): La chose imprimee. Pa¬ris 1977.
Spencer 1969 ■* Herbert Spencer: The Visible Word. London 1969.
Spencer 1974 *= Herbert Spencer: La lisibllite en lecture de recherche. In: Communication et Langa- ges 21.1974,66-75.
Spencer/Reynolds 1977 *= Herbert Spencer/L. Reynolds: Lisibilite. In: Richaudeau/Dreyfus 1977,350-64.
Taylor 1931 «*» Nelson W. Taylor: On the im¬provement of the dictionary. In: Science 74. No. 1919. October 1931,367-8.
Terrace 1959 *» H. Terrace: The effect of retinal locus and attention on the perception of words. In: Journal of Experimental Psychology 58. 1959, 382-5.
Tinker 1969
Updike 1962 0 Daniel Berkeley Updike: Printing Types. Their History, Forms, and Use. A Study in Survi vals London 1962 [1 ere ed.: 1922}.
Wooldridge 1977 = Terrence Russon Wooldridge: Les dfcbuts de la lexicographic franqaise. Estienne, Nicot et le Thresor de la langue franqoyse (1606). Toronto 1977.
Zochrisson 1965 ** Bror Zachrisson: Studies in the Legibility of Printed Text. Stockholm 1965.

پی‌نوشت‌ها:

1. Laurent Bray. "Consultabilité et lisibilité du dictionnaire: aspects formels", in Dictionaries: An International Encyclopedia of Lexicography. edited by F. J. Hausmann et.al. Berlin, New York: Walter de Gruyter, 1989; 135-146.
2. consultation
3. macro texte
4. micro textes
5. ergonomiques
6. Kister
7. Du Chazaud
8. Rétat
9. unabridged dictionaries
10. semi-unabridged dictionaries
11. abridged dictionaries
12. pocket dictionaries
13. Merriam Webster
14. Spencer / Reynolds
15. desk dictionaries
16. Paterson
17. Tinker
18. Taylor
19. scanning
20. Monet
21. Jastrzembski
22. Updike
23. Glanville/Kreezer/Dallenbach
24. Fleck

منبع مقاله :
ترجمه‌ی: عاطفه‌ی ابهری...[ و دیگران]، (1395)، فرهنگ‌نویسی: مباحث نظری و کاربردی، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.