نویسنده: ژاک لوگوف
برگردان: بهاءالدین بازرگانی گیلانی

 

در دانشگاه‌های اروپای سده‌های میانه به زبان لاتین تدریس می‌شد. لاتینی زبان فضل و دانش برقرار مانده بود و از آنجا که آئین‌نامه‌ها و صحیفه‌های دینی مسیحی هم به زبان لاتین بود لذا این امر باعث تقویت بیشتر موقعیت ممتاز آن هم گردید. اما در آخرین سده‌های حاکمیت امپراتوری روم میان سده‌های اول و چهارم زبان لاتین نه فقط دچار چنان انحطاطی گردید که نخبگان آن را حتی «لاتین متأخر» می‌نامیدند، بلکه با زوال مدارس، نوعی زبان محاوره محلی که در گذر ایام شباهت خود به زبان لاتین را از دست داده بود در میان توده‌ی عوام متداول گردید. مورخان همواره این سؤال را مطرح می‌سازند که مردم چه زمانی شروع به متوقف کردن محاوره به زبان لاتین کردند تا خویش را به زبان‌های اصطلاحاً ملی و قومی عادت دهند. از سوی دیگر مسیحیانی هم وجود داشتند که مطیع و مرید عالِم نصرانی شده بودند و پاره‌ای از آنان عمدتاً زبان‌های ژرمنی را با خود به همراه داشتند و کماکان به آن زبان تکلم می‌کردند و در این میان فقط روحانیون و عالمان و نخبگان بودند که همچنان توفیق این را داشتند که به آموختن زبان لاتین بپردازند.
زبانی که در قرن نهم توسط عامه مردم به آن تکلم می‌شد را دیگر نباید زبان لاتین دانست. اغلب تولد زبان‌های ملی را به متن مشهور به پیمان استراسبورگ مرتبط می‌دانند که در سال 842 توسط دو تن از پسران لوئی پرهیزکار به زبان‌های مختلف، یکی به زبان فرانسوی و دیگری به زبان آلمانی تدوین و منعقد گردید. سازمان سیاسی اروپای مسیحی زمانی شکل گرفت که ساختارهای ملی از میان شاکله‌های مشترک ایجاد شده بود. کلیسا هم مشروعیت زبان‌های ملی را به رسمیت شناخت. آباء کلیسایی سه زبان اصلی را از یکدیگر متمایز ساخته بودند که عبارت بودند از عبری، یونانی و لاتین. اما به نظر آوگوستینوس هیچ زبانی بر دیگری برتری ندارد - که در غیر این صورت اولین عید پنجاهه (1) چه معنا و مفهومی داشت که روح‌القدس بر رسولان و حواریون مسیح نازل شد و به آنان «زبان‌ها» آموخت تا همه آنها را بدون تمایز و برتری درک کنند و سخن بگویند؟ سیر قهقرایی زبان لاتین اولیای امور دینی و سیاسی قرون وسطای اولیه را ناچار ساخت در زمینه زبان تکلم و کتابت تصمیمات مهمی اتخاذ نمایند. در شورای جامع کلیسایی فرانکفورت به سال 794 به همین آراء آوگوستینوس تأکید شده که نباید کسی بر این عقیده باشد که عبادت خداوند را فقط به سه زبان رسمی به جای آورد: «عبادت پروردگار به همه زبان‌ها انجام می‌شود، و انسان وقتی حق و عدل مسئلت کند مورد استجابت قرار می‌گیرد.» اما مهمترین تصمیم در شورای جامع کلیسایی تور به سال 813 اتخاذ گردید که به موجب آن از وعاظ خواسته شد به زبان‌های محلی خود خطبه بگویند: «خوب است وعظ و روضه به زبان‌های ملی رومی یا ژرمنی به وضوح ترجمه گردد تا همه به سهولت معانی آن را درک کنند». می‌توان چنین متونی را «سجل تولد زبان‌های ملی» نام نهاد.
زبان‌های ملی در قرن سیزدهم تکامل بازهم بیشتری پیدا کردند و این فرآیند تا آخر قرون وسطی تداوم یافت و نهایتاً زبان‌های مذکور نه تنها به زبان محاورات که به زبان مکتوبات هم تبدیل شدند. کتابت به این زبان‌ها به نوبه خود باعث پیدایش ادبیات ملی و قومی و خلق شاهکارهایی چون شانسون دو ژست، رُمان‌های مؤدبانه یا حکایات منظوم (2) گردید. سؤال اینجا است که این گونه اغتشاشات زبانی و هرج و مرج‌های ادبی چگونه قادر بود در یک اروپای واحد رشد مشترک و جمعی بپذیرد؟ حتی زبان لاتین که مشایخ فلسفه‌ی مدرسی به آن می‌پرداختند نه دارای یک ویژگی کلاسیک بود و نه سنخیتی با یک زبان عامیانه داشت. زبان لاتین حوزه مدرسی مجموعه‌ای بود که - ولو با تأثیرات درازمدت بعدی - استفاده از آن برای تمام اشتغالات سطوح دانشگاهی از الهیات گرفته تا فلسفه یا تاریخ ادیان اجتناب‌ناپذیر بود. به گفته «کریستینه مورمان» (3) زبان لاتین در واقع «زبان فنی در محاورات انتزاعی و مجرد» محسوب می‌شد و استخوان‌بندی افکار و آراء اروپایی را ولو صرفاً برای طبقات نخبه جامعه تشکیل می‌داد.
زبان‌های ملی و قومی به تدریج رو به گسترش و تکامل نهادند (لفظ فرانسوی langues vernaculaires، به معنی زبان بومی و عامیانه، از کلمه verna به معنی برده ریشه گرفته و حاکی از آن است که این زبان محاوره کسانی بوده که از مرتبت اجتماعی و فکری نازلی برخوردار بوده‌اند). اولین مرحله اساسی در این زمینه تعلیم و آموزش خط و کتابت به ویژه متون قضایی و نهایتاً توسعه و تکامل ادبیات بومی و قومی بوده است. در این مرحله هم سده‌های 12 و 13 نقش تعیین کننده‌ای ایفا کرده‌اند. بالاخره مراحل بعدی ارتقاء و ترقی زبان‌های ملی در ارتباط تنگاتنگ با پیدایش دولت‌ها بوده و چنین تکاملی در فاصله سده‌های دوازدهم و شانزدهم - عمدتاً در سده سیزدهم - صورت تحقق به خود پذیرفته است.
بعد از هزاره اول زبان‌های ملی و قومی هر یک براساس بنیان‌های اولیه خود به چندین خانواده زبانی تقسیم گردیدند. در اولین گروه از زبان‌هایی نام برده می‌شود که از زبان لاتین پدید آمده‌اند و نسبتاً نزدیکی خود را به این زبان حفظ کرده‌اند که از جمله می‌توان از زبان‌های رومیایی (رومانس) - که عمدتاً شامل زبان‌های فرانسوی، ایبریایی و ایتالیایی می‌باشند نام برد.
زبان فرانسوی با امتزاجی از زبان لاتین و یکی از زبان‌های ژرمنی یعنی فرانکی به وجود آمد. ایجاد وحدت و یکپارچگی ناسره و خشن میان گویش‌هایی که در سرزمین گُل به آن صحبت می‌شد باعث گردید که در فرانسه دو زبان گفتگو پدید آید: یکی زبان اوکی langue d'oc که در جنوب و دیگری زبان اوئیلی langue d`oil که در شمال به آنها تکلم می‌شد. به مرور زمان در حوزه زبانی اوئیلی نوعی گویش میانه تحت نام فرانسی غالب گردید. این قرن سیزدهم بود که زبان اوئیلی به عنوان زبان دربار سلاطین فرانسه که در عین به عهده داشتن زعامت سیاسی، حافظان فرهنگ مملکت نیز بودند در شمال غالب گردید و نهایتاً همین زبان - به دنبال پیروزی‌ها، فتوحات و تهاجمات شمالی‌ها در صفحات جنوب نیز - که زبان اوکی در آن جاها متداول بود - سیطره یافت.
در انگلستان وضعیتی استثنایی حاکم بود، زیرا در قلمرو این مملکت تا قرن پانزدهم به سه زبان مختلف صحبت می‌شد. پس از فتح انگلستان توسط نورمان‌ها در سال 1066، لهجه فرانسوی آنگلونورمانی و نیز البته لاتینی در زبان انگلیسی کهن که زبان متداول آنگلوسکسن‌ها بود جذب و ادغام گردید. گرچه زبان انگلیسی در میان اقشار پائین هرچه بیشتر متداول گردید و از ویژگی پیشا ملّی برخوردار گردید، - ادوارد اول (1273-1307) اولین پادشاه انگلستان بود که به این زبان سرزمینی‌اش صحبت کرد -، در عین حال زبان فرانسوی تا قرن پانزدهم زبان حکومت، اشرافیت و بالاخره زبان محاوره کلیه کسانی باقی ماند که در پی مُد روز بودند. بسیاری از خاندان‌های بزرگ و اشراف فرزندان خود را برای خوب فراگرفتن زبان فرانسوی به نورماندی اعزام می‌کردند.
وحدت اقوام آلمانی نیز فرآیند دشواری را از سر گذراند. حتی لفظ آلمانی از جنبه معنا و مفهوم تازه در قرن نهم و آن هم با تأنی پدیدار شد. زبان گفتگو در آلمان تا مدت‌های زیادی به لحاظ سرزمینی به زبان‌های آلمانی سفلی، میانه و علیا، زبان فریزی و نیز زبان صُربی (4) در یک قلمرو کوچک بسته‌ی اسلاویش تقسیم شده بود.
وضعیت‌های سیاسی و قومی در شبه جزیره ایبری در گویش‌های اصلی و یا زبان‌های این منطقه ویژگی‌هایی ایجاد کرد و این ویژگی‌ها اغلب متأثر از متغیرهای سیاسی آن بود. با محو و انحطاط زبان مستعربی که اختلاطی از گویش‌های مسیحی و عربی بود (مستعرب از کلمه‌ی mustarab یا mustarib می‌آید که به معنای عربی شده است و این کلمه ریشه در قرن یازدهم دارد) (5)، زبان کاستیلی در قرن سیزدهم اغلب دیگر گویش‌ها از جمله گویش‌های لئونی و گالیسیایی را به کناری زد و فقط گویش‌های کاتالانی و پرتغالی باقی ماندند، به گونه‌ای که زبان گالیسیایی در تمام شبه جزیره فقط زبان شعرا محسوب می‌شد. روند یکپارچگی زبانی به نفع زبان کاستیلی تداوم یافت و متکامل گردید.
در تمام مناطق اروپا تقریباً همواره دو زبان وجود داشت، یکی زبان لاتین که عمدتاً طبقات بالا به آن دسترسی داشتند و کم و بیش به فراگرفتن آن همت می‌گماردند. اما نخبگان سیاسی و اجتماعی به طور روزافزونی بر آن بودند تا زبان‌های ملی و قومی را درک کنند و آنها را در گفتگوها به کار گیرند.
در فرانسه زبان فرانسی تحت نفوذ و مساعی توأمان دیوان‌های سلطنتی و دانشگاه پاریس در طول قرن سیزدهم از ویژگی بهنجار و ضابطه‌مندی در مقابل گویش اوئیلی برخوردار گردید و در عین حال در دانشگاه استفاده از زبان لاتین اجباری بود.
به گفته فیلیپ ولف (6) در حکم سال 1246 دانشگاه بولونی مجوز برگزاری آزمونی درج شده بود که به موجب آن داوطلبان اخذ گواهینامه محضرداری بایستی توانایی خود را در قرائت متنی از زبان لاتین به زبان عامیانه اثبات کنند.
وضعیت زبانی در ایتالیای سده سیزدهم چنان مغشوش و مغلطه بود که بسیاری از زبان‌شناسان به ندرت از وجود زبان ایتالیایی در این سده صحبت به میان می‌آورند. در اواسط سده سیزدهم سالیمبن پارمایی (7) گویش‌های توسکانی و لُمباردی را زبان‌های مستقلی در ردیف مثلاً زبان فرانسوی به حساب آورده است. دانته مهمترین زبان‌شناس اواخر قرن سیزدهم محسوب می‌شد. وی در یکی از آثارش به نام اندر فصاحت زبان بومی De vulgari eloquentia که حدود 1303 به زبان لاتین! نگاشته است 14 لهجه مختلف ایتالیایی را از یکدیگر متمایز می‌سازد ولی همه را ولو که زبان محاوره‌ی شناخته‌شده‌ای هم بوده‌اند نازل می‌شمارد چه زبان رومی بوده باشند یا میلانی، ساردنیایی بوده باشند یا سیسیلی و بولونیایی و یا حتی زبان توسکانی. او به یک زبان ادبی که آن را نقش عامیانه volgare illustre می‌نامد توصیه می‌کند که بر همه گویش‌ها تفوق دارد چرا که عناصر برگزیده همه را در خود جمع کرده است. از این روی در سرزمینی که وحدت سیاسی خود را تازه در قرن نوزدهم باز می‌یابد و وحدت فرهنگی‌اش تا دیرتر هنوز حاصل نشده است، دانته را باید پدر حقیقی ایتالیایی‌ها به شمار آورد.
مردمان قرون وسطی هم خود به وضوح دریافته بودند که تنوعات زبانی مانعی در مسیر ایجاد ارتباطات در میان‌شان بوده است، آن هم در اروپایی که زبان لاتینی‌اش - به خصوص در زمینه‌های اقتصادی - هرگز نتوانست از نقشی وحدت بخش برخوردار گردد. به این سبب اروپائیان درصدد برآمدند ابهامات و اغتشاشات زبانی را ساده‌سازی کنند و این تلاش مخصوصاً با تشکیل دولت‌ها که بایستی جای ملت‌ها هم بوده باشند صورت تحقق به خود پذیرفت. تنوع زبانی تا امروز هم بزرگ‌ترین و دشوارترین مشکلات قاره اروپا به شمار می‌رود. در عین حال نمونه‌ی قرون وسطایی نشان می‌دهد که تنوع محدود زبان‌های گفتگو در یک اروپای مشترک اتفاقاً مفید هم هست و چنین تنوعی خیلی بیشتر می‌تواند نویدبخش باشد تا هژمونی تنها یک زبان واحد که مسلماً از پشتوانه سنت‌های طویل فرهنگی و سیاسی بی‌بهره است. چنان است که پنداری انگلیسی زبان اروپا بوده باشد.
اگر آینده اروپا در قرن سیزدهم نمای پیچیده‌تری به خود پذیرفته است، این در وهله اول مرهون توسعه و تحول ادبیات است. اروپا مجموعه‌ای از آثار و سبک‌های گوناگون ادبی است و این شاهکارهای ادبی بودند که زبان‌های ملی را به حصول توفیقات مستمر یاری رساندند.

پی‌نوشت‌ها:

1. در تقویم دینی مسیحیان عید پنجاهه یا عید خمسین یا یکشنبه‌ی سفید مصادف با هفتمین یکشنبه بعد از عید فصح (عید پاک) می‌باشد. در اولین عید پنجاهه‌ی بعد از قیام عیسی مسیح یعنی پنجاه روز بعد از عید فصح که تاریخ مصلوب شدن او بود اعمال رسولان روح‌القدس بر پیروان وی نازل گشت و این روز را مسیحیان به یاد نزول روح‌القدس و همچنین به یادبود بنیان‌گذاری کلیسای مسیح عید می‌گیرند و حرمت زیادی برای آن قائلند. در نخستین پنجاهه روح‌القدس بر رسولان مسیح نازل شد و به آنان موهبت سخن گفتن به «زبان‌ها» اعطا کرد. در یهودیت هم عید پنجاهه وجود دارد که یهودیان ایران آن را عید گُل یا عید گُلریزان می‌نامند - مترجم.
2. Fabliau و جمع آن Fabliaux یا fablieaux و منظور حکایت‌های هزل و معمولاً بی‌نام و نشانی بودند که نقالان دوره‌گرد صفحات شمال شرق فرانسه در قرون وسطی (حدود قرن سیزدهم) می‌سرودند. این حکایت‌ها معمولاً دارای خصوصیات زشت و زننده بودند و طبقات مختلف جامعه را به سخره می‌گرفتند. این داستان‌سرایی‌ها در قرون بعدی توسط تعدادی از نویسندگان اروپایی بازپروری و تجدید نگارش شدند - مترجم.
3. Christine Mohrmann
4. Sorbische Sprache که زبان وندی نیز نامیده می‌شود به گروهی از زبان‌های اسلاو غربی تعلق دارد که خود به دو زبان صُربی علیا و صُربی سفلی تقسیم می‌شود. تاریخ رشد زبان صُربی در آلمان با مهاجرت‌های قومی از حدود قرن ششم آغاز گردید و از قرن دوازدهم به بعد با پیشروی دهقانان ژرمنی و سکنه آلمانی از فلاندر، زاکس، تورینگن و... و نیز ویران شدن سرزمین‌ها ناشی از جنگ‌های پی در پی، زبان صُربی به تدریج در آلمان سیر نزولی در پیش گرفت و در حال حاضر حدود 60000 صُرب زبان عمدتاً در ساکسن و براندنبورگ آلمان ساکن هستند - مترجم.
5. توضیح نویسنده کتاب درباره مستعربون (به انگلیسی Mazarab، به اسپانیایی Mazarabes و به پرتغالی Mocarabes) می‌باشد و منظور مسیحیان عرب‌زبان اسپانیا در زمان تسلط مسلمانان بر اسپانیا است که به نام مستعربون خوانده می‌شدند. این مسیحیان ادبیات خاصی به زبان عربی داشتند (Mozarabic) و مدت‌ها پس از فتح مجدد اسپانیا به دست مسیحیان بر عادات خاص خود باقی ماندند. در معماری و زرگری و سایر رشته‌های هنری نیز شیوه خاص خود را داشتند که به هنرهای مستعربی خوانده می‌شد. این مسیحیان در قبال پرداخت جزیه (هر چند به مسلمان شدن تشویق می‌شدند) دین، رسومات و محاکم آنها از سوی مسلمانان تحمل می‌شد و برخی حتی به مقامات بالای دولتی و قضایی نیز دست یافتند - مترجم.
6. Philippe Wolff
7. Salimbene da Parma یا Salimbene de Adam (1221-1288) وقایع‌نگار اهل شهر پارمای ایتالیا از فرقه‌ی فرانسیسیانی و فرزند یک جنگآور صلیبی است که نوشته‌های او مهمترین منبع تاریخ قرن سیزدهم ایتالیا محسوب می‌شود - مترجم.

منبع مقاله :
لوگوف، ژاک؛ (1391)، اروپا، مولود قرون وسطی (بررسی تاریخی فرآیند تکوین و تکامل اروپا در قرون وسطی (سده‌های 4 تا 16 میلادی)، ترجمه‌ی بهاءالدین بازرگانی گیلانی، تهران: انتشارات کویر، چاپ دوم.