پیشرفت فرقهی فقراء در اروپا
برگردان: بهاءالدین بازرگانی گیلانی
قرن سیزدهم که عصر رونق و شکوفایی شهرها، بازرگانان، دانشگاهها و زبانهای قومی و ملی محسوب میشد، در عین حال تحت تأثیر و نفوذ دستهای از راهبان فرقههای موسوم به فقرا قرار داشت که تعالیم این فِرَق آثار بسیار درازمدتی در قاره اروپا از خود برجای نهاد. مهمترین این فرقههای جدید، یکی واعظان یا فرقه دومینیکیان و دیگری کهترها - یا فرقه فرانسیسیان بودند. این فرقهها دیگر فقط شامل راهبان نمیشدند که به صورت گروههای منزوی در داخل دیرها و صومعهها پناه میبردند، بلکه روحانیونی بودند که در میان مردم و در داخل شهرها و جوامع زندگی میکردند. این راهبان و کشیشان میخواستند از راه موعظه و عمل به فرائض و آئینهای دینی جامعه جدیدی ایجاد کنند و به نوع نوینی از مسیحیت واقعیت ببخشند که برای طبقات عادی مردم و غیر روحانیون جذبه بیشتری داشته باشد. این جماعت تلاش عمده و بسیار موفقیتآمیز خود را معطوف به این کردند که اقشار روحانی و عامی را با مناسبات متحول شده جدید که نهایتاً بتواند پیشرفت و ترقی اروپای مسیحی را با خود به ارمغان آورد تطبیق دهند.
معضلات بزرگی که کلیسا با آن دست به گریبان بود مستلزم یافتن راهحلی بوده است. این معضلات از جمله عبارت بودند از اصلاحات ناتمام گریگوریانی، گسترش شتابان بدعت و ارتداد، ناتوانی در تطبیق با جامعهای که گردش پول در آن جریان سریعی به خود گرفته و ثروت و مکنت به ارزش مبدل شده بود و این همه در حالی بود که فرهنگ دیری که منحصر به مناسبات حاکم بر روستاها بود دیگر در موقعیتی قرار نداشت که بتواند پاسخگوی انتظارات و نیازهای جوامع نصرانی باشد. پاسخگویی به این نیازها از جانب برخی شخصیتهای روحانی و یا غیر روحانی حاصل آمد، بنیانگذاران نوع جدیدی از فِرَق غیر دیری که دستگاه پاپ هم آنها را کم و بیش و با اکراه و امتناع پذیرفت و فعالیت آنها را مجاز شمرد. بر آنها «فرقه فقرا» نام نهادند، چرا که مشخصه اصلی و شگفتانگیزشان پیشه کردن فقر و فروتنی عملی در زندگی بود و این امر باعث شد که بر اعضاء این فرقهها (فرایارها) «برادران فقیر» نام نهند و یا به آن دسته که به فرقه فرانسیس آسیزی تعلق داشتند، «برادران حقیر» بگویند. توفیق این فرقهها و فرایارها و اقبال گسترده مردم به آنها باعث شد که در آغاز قرن سیزدهم فرقههای مختلف فراوانی از آنها ایجاد شود. اما دومین شورای جامع کلیسایی لیون در سال 1274 تقریباً همه این فِرَق را منحل کرد و فقط چهار فرقه را باقی گذاشت که عبارت بودند از فرقه واعظان دومینیکانی، فرقه فرانسیسیان کهتر، فرقه ارمیتیان آوگوستینوسی و فرقه کرملیان. (1) پاپ هم در آغاز قرن چهاردهم آئین فرقه خادمان مریم را تأئید نمود. فرقه مذکور از دستهای از تاجران تائب فلورانسی تشکیل یافته بود که در خدمت به بیمارستان وقف شده به مریم عذرا کمر بسته، خود را از دل شهر کنار کشیده و به طور دسته جمعی زندگی فقیرانهای را در پیش گرفته بودند. توفیق این فرقه عمدتاً به ایتالیا و به ویژه صفحات شمالی این مملکت محدود مانده بود. بسیاری از ایشان دوباره به شهرها و از جمله به رم بازگشتند و تصدی کلیسای سن مارچلو را به عهده گرفتند و برخی نیز برای تحصیل در دانشگاه روانه پاریس شدند. اما تاریخنگاری سنتی این فرقه را جزء فرقه فقرا محسوب نمیکند.
وجهه شاخص فرقههای دومینیکیان و فرانسیسیان ناشی از شخصیت ممتاز بنیانگذاران این دو فرقه بود. دومینیک در سال 1170 در کالروگا (2)ی کاستیل متولد شد و در 1196 به عنوان کشیش در کلیسای جامع اُسما (3) مشغول فعالیت گردید. در یک مأموریت مذهبی از شهر لانگدوک گذر کرد و از نفوذ و اقتدار بدعتگذاران در آن نواحی متحیر شد. دومینیک تصمیم گرفت با آنان در مناطق خودشان به مبارزه برخیزد، لذا با پیشه کردن فقری مثالزدنی در کسوت یک واعظ دوره گرد در آن نواحی ظاهر گردید. پایگاه تبلیغی او پروی (4) و فانژو (5) دو ناحیه کوچک واقع در میان کارکاسون (6) و تولوز بود. او جمعی از برادران روحانی را گرد خویش جمع کرد و برنامهاش را با چنان توفیقی به پیش برد که طریقت او در سال 1215 از سوی پاپ اینوسنت سوم به رسمیت شناخته شد. در همان سال چهارمین شورای جامع کلیسایی لاتران تأسیس فرقههای جدید را ممنوع اعلام کرد. اما همین که دومینیک و پیروانش در محافل دینی خود به اجرای آئینهای مرسوم قدیس آوگوستینوس متعهد شدند، توانستند در سال 1217 مجوز پاپی تأسیس «فرقه واعظان» را اخذ نمایند. دومینیک برادرش را روانه نواحی مختلف و حتیالمقدور مراکز شهری بزرگ - برخلاف فرانسیسیان که شهرهای کوچک و متوسط را ترجیح میدادند - و به ویژه شهرهای بولونی و پاریس کرد. علت این بود که دومینیک ارزش زیادی به اعزام واعظان به مراکز فعال مطالعاتی و علمی قائل بود. دومینیک در آخر عمر مساعی تبلیغیاش را در شمال ایتالیا متمرکز کرد و در سال 1221 در صومعه بولونی از دنیا رفت. دومینیک در سال 1234 قدیس اعلام گردید.
اما رویکرد فرانسیس آسیزی کاملاً متفاوت بود. او فرزند یک تاجر پارچه از شهر کوچک آسیزی بود که ابتدا به حرفه شهسواری و سربازی روی نهاده بود. در سال 1206 در یک رویکرد ناگهانی تصمیم گرفت از دنیا دوری کند و از ارث پدر که میخواست او جایگزینش در کار تجارت شود صرف نظر نمود. در برابر انبوه مردمان شهر تمام جامه از تن به در کرد، بر هرچه پول و کسب بود نفرین فرستاد و شهروندان را به فقر و در خدمت به مسیح دعوت کرد. با تعدادی از دوستانش تشکیل گروهی از واعظان دوره گرد داد و در دو کلیسای محقر - سان دامیانو (7) و سان ماریا د پُرتینکولا (8) در حومه آسیزی گردهم آمدند. فرانسیس پس از مذاکرات دشوار با پاپ اینوسنت سوم توانست او را متقاعد سازد تا جمع برادرانهاش متشکل از افراد روحانی و غیرروحانی را به رسمیت بشناسد. وی در عین حال محبور شد قواعد رهبانیتی را که برای فرقه جدید خود تدوین کرده بود طبق نظر پاپ هونوریوس سوم مکر را مورد تجدید نظر قرار دهد و بالاخره در سال 1223 و پس از این که تحریکآمیزترین بخشهای آن را در زمینه فقر و زندگی جمعی حذف کرد، تأئید نهایی پاپ را به دست آورد.
قبل از این که استنباطی از آغاز بکار فرقه فرانسیسیان که برخلاف روند تأسیس فرقه دومینیکیان بسیار پرتنش بود داشته باشیم، میخواهم به ویژگیهای نوین هردوی این فِرَق اشارهای داشته باشم. طبیعتاً بدیعترین این ویژگیها منشاء شهری آنها و این که شهر را به عنوان مراکز فعالیت خود برگزیده بودند، بوده است. البته فرانسیسیان در قالب واعظان دورهگرد و سیار هم به کار تبلیغ مشغول بودند و ارمیتیان زندگی در مناطق سخت و متروک کوهستانی را نیز تجربه میکردند. شیوه امرار معاش فرایارها نیز از نوع زندگی راهبان دیرها و صومعهها بسیار متمایز بود. آنان هیچگونه تملک و دارایی از قبیل زمین در اختیار نداشتند و مستمری دریافت نمیکردند. زندگی فرایارها از راه صدقه که شامل پیشکش و هبه هم میشد تأمین میگردید و این عاملی بود که آنان را قادر میساخت - برخلاف دستورات مؤسسین این فرقهها - به احداث کلیساهای هرچه بزرگتر روی آورند، گرچه البته آنها را با زینت سادگی و بیآلایشی تمام مزین و اداره میکردند. از نظر فرقه فقرا، مسیح و انجیل او در مرکز ثقل دین نه تنها خودشان بلکه عامه مردم قرار میگرفت. فرانسیس آسیزی با مکاشفات و تأملات خود از لحاظ سنخیت و هم هویتی با مسیح در رأس دیگران قرار میگیرد: گویند هنگامی که به تنهایی در کوههای ایتالیای مرکزی مشغول مکاشفه بود یک سراف (9) در کوه لاورنا (10) بر او ظاهر شد و از این طریق داغ زخم مسیح - نشان جراحتی که مسیح بر صلیب یافت - بر بدن فرانسیس وارد آمد. فرقه فقرای مسیحی بسیار بر موعظه و اندرز اصرار میورزیدند تا اعمال و مناسک جدید مذهبی را به مردم و به خصوص مردم شهرها بیاموزند. توسط اینان بود که یک اروپای «کلام برآمده»، موعظه، که در مفهوم لائیسیتهی آن همان اروپای سخنرانی، تیبون و نطقهای آتشین است، پا به عرصه وجود نهاد.
فرانسیس که مجذوب کار خلقت است، خالق تمام هستی را در ترانههایی مورد حمد و ثنا قرار میدهد، به ویژه در مجموعه مشهور «ترانه شمس» که بعضیها آن را مبنا و آغاز طبیعتگرایی اروپائیان میپندارند. دیری نگذشت که فرقه فقرا که رسالت خویش را از همان آغاز در خدمت به کلیسا میدید، توسط حکومت پاپ از مراقبههای معنوی اولیه خود جدا ماند و به مأموریتهای دینی دیگری واداشته شد. کلیسا با توجه به رشد و گسترش کفر و ارتداد ضمن توجه دادن اعضاء فرقه مذکور به خطر موجود، سعی کرد رسالت آنها را مورد سوء استفاده قرار دهد و از راه موعظه دست به تفتیش بزند. هدایت محاکم انکیزیسیون را از اسقفها ستاندند و آن را در اختیار فرقه فقرا قرار دادند. از این روی آوازه برادران دینی این فرقه در جوامع اروپایی قرن سیزدهم بسیار محل بحث و مناقشه بود. از یک سو مورد تحسین و تکریم بودند و تودههای مشتاق از آنان پیروی میکردند، مثلاً در سال 1233 حرکت صلحخواهی آنان در مصالحه کردن منازعات میان شهرهای شمالی ایتالیا موسوم به نهضت هُللویا (11) تا مدتی با استقبال بینظیر مردم مواجه گردید. اما از سوی دیگر فرقه مذکور مورد تهاجم و خصومت مردم و تنفر بیحد آنان هم قرار گرفت. یک مورد بیسابقه در این زمینه پتروس شهید از فرقه دومینیکیان (که قدیس هم اعلام شد) بود که در ایتالیای علیا مفتش بیرحمی بود و عاقبت در سال 1252 میان کومو و میلان در ملاء عام به قتل رسید. او در شاکله یک قدیس که خنجری در جمجمهاش فرورفته، نماد شکاف و فاصلهای بود که در عصر انکیزیسیون میان کلیسا و فرقه فقرا از یک سو و قاطبهی مؤمنین از دیگر سو به وجود آمده بود.
فرانسیسیان و دومینیکیان در عرصههای علم، آگاهی و آموزش مشترکاً در معرض انتقادات علمای غیررهبانی بویژه دانشگاه پاریس قرار داشتند. برخی از مشایخ غیر رهبانی مخصوصاً گیوم دو سن آمور (12)، و شعرایی نظیر روتبوف (13) و ژان دو مون (14) فرقه فقرا را مورد حملات شدید خود قرار دادند. حملات آنان در وهله اول علیه خود فقر و گدایی جهتگیری شده بود. آیا واقعاً انسان - از جمله راهب - نباید از دسترنج خود زندگی کند و یا این که باید صدقه بگیرد تا باعث فقر و بیکاریاش گردد؟ چنانکه بعداً مشاهده خواهیم کرد چنین دیدگاههایی زمینههای درک و فهم جدیدی از عنصر کار را در اروپا فراهم آورد و باعث ارتقاء ارزش و منزلت کار گردید. آیا اعضاء این فرقه واقعاً فقیر بودند؛ آیا نباید «مستمندان واقعی» را که از سرِ نیاز و اضطرار محکوم به گداییاند بر اینان ترجیح داد؛ تصاحب وظایف روحانیون غیر رهبانی توسط راهبان فرقه فقرا نظیر همراهی و مشایعت در اجرای آئینهای مذهبی، اداره کلیساها و جمعآوری عشریه کشیشی باعث حیرت مؤمنین میشد و مخصوصاً ضدیتبخش بزرگی از روحانیون را علیه فرایارها برمیانگیخت. پاپ به جای این که این تضادها را تخفیف دهد و از شدت آن بکاهد بیشتر به آن دامن میزد و از جمله از اواسط سده سیزدهم اسقفها را هرچه بیشتر از میان راهبان این فرقه انتخاب میکرد و به این طریق حد و مرز میان روحانیون عادی و راهبان هرچه مبهمتر و پیچیدهتر میشد.
فرقه فقرا در میان دانشگاه و دانشگاهیان وجهه و موقعیت خوبی نداشت. گرچه دومینیکیان از آغاز تأسیس فرقه ارزش زیادی برای تحصیلات دانشگاهی قائل بودند، اما فرانسیسیان در بادی امر باید که بر مخالفت فرانسیس با این فعالیتها که بعدها حتی شامل خرید کتاب هم شد غلبه نمایند. وضعیت مخصوصاً در پاریس خوب نبود زیرا اقدام مشایخ غیرراهب دانشگاه در اعتصاب بزرگ 1229 تا 1231 مورد سوء استفاده راهبان فرقه قرار گرفت و آنان میخواستند کرسی تدریس در دانشگاه را هم از دست آنان خارج کنند و آن را خود برعهده بگیرند. راهبان به صورت اعتصابشکن موسوم به «زردها» عمل نمودند و در محیطهای دانشگاهی رخنه کردند. در سراسر قرن سیزدهم منازعات مکرر میان عناصر روحانی و غیر روحانی فضای دانشگاه پاریس را هرچه مسمومتر کرده بود. دستگاه پاپ مداخله میکرد اما اغلب جانب فرقه فقرا را میگرفت. اینگونه مساعی میانجیگرانه بیشتر آب به آسیاب منازعات میریخت تا جائی که بوناونتوره (15) و توماس آکویناس در مقام دفاع جانانه از فقر اختیاری و غیرحرفهای برآمدند و چنین فقری را امری مشروع و ارزنده مورد ارزیابی قرار دادند. قرن سیزدهم با پیدایش فرقه فقرا مقطع زمانی مهمی در تاریخ طویل فقر و فاقه در اروپا محسوب میشد، آنچه که تا امروزه نیز پایانی بر آن متصور نیست.
نکته دیگر دودستگی و تفرقه داخلی در میان فرقه فرانسیسیان قرن سیزدهم بود که فرقه مذکور را به شدت تکان داد. در دوران حیات فرانسیس قدیس تضاد میان رفتارهای زاهدانه و ریاضتی و گرایش به کنار آمدن با الزامات و نیازهای مادی در زندگی جوامع بشری به وجود آمده بود. فرانسیس غالباً جانب ریاضتطلبان را میگرفت اما همواره نافرمانی در برابر کلیسا و مقر مقدس را نهی میکرد. وجود شخص و خاطر او مانع بروز منازعات بود و بعد از مرگش در سال 1226 کشمکش و ناآرامی در فرقه دامن زده شد و لذا دستگاه پاپ به تعجیل در سال 1228 وی را به مقام قدیسی ارتقاء داد. اولین خشت تخطی از آئین فرانسیسیانی احداث کلیسای آسیزی به سبک باسیلیکایی توسط جانیشنش فرایار الیاس بود. الیاس گرچه توسط فرانسیس نصب شده بود اما پیرامون او مناقشه و اختلافنظر فوقالعادهای وجود داشت: وسعت و حشمت بنای جدید به نظر برخیها استهزاء مقام روحانی و معنوی قدیس آسیزی بود. متعاقباً اختلاف نظرات و مناقشات عمدتاً پیرامون شرح زندگانی و تذکرههای فرانسیس متمرکز شده بود و لذا وضعیتی پیش آمد که یکی از تذکرهنویسان بزرگ فرانسیس در عصر جدید به نام پاول ساباتیر (16) پروتستان در پایان قرن نوزدهم از آن به عنوان «مسئله فرانسیسان» یاد میکند. ساباتیر معتقد است مناقشات اساساً پیرامون تصمیم و رویدادی بروز یافت که قرار بود بر مشکل شرححالنویسی نقطه پایانی باشد: در سال 1260 مجمع عمومی فرقه تصمیم گرفت که به رئیس فرقه، بوناونتوره وظیفه تألیف و تدوین تذکره رسمی را محول نماید تا جایگزین همه تذکرههای گذشته گردد. شورای مذکور مضافاً به اقدام بیسابقهای هم امر کرد و آن از بین بردن همه تذکرههای قدیمی بود. اگرچه این اقدام توسط اتین تمپیه اسقف پاریس به شدت محکوم شد لیکن متأسفانه باید گفت که در قرن سیزدهم نه فقط یک اروپای انکیزیسیون که اروپای سانسور هم پا به عرصه وجود نهاده بود.
اروپای نیکوکاری
فرایارهای فرقه فقرا فقط با موعظه و اندرز تأثیرگذاری نکردند و راه و رسم سخنرانی را باب نکردند بلکه یک اروپای نیکوکاری و تأمینهای اجتماعی را هم با مساعی خود ایجاد نمودند. در قرن سیزدهم سیستمی تحت عنوان «عمل به کار خیر» به مرحله اجرا درآمد. این سیستم براساس نصّ انجیل (متی باب 25 آیات 31 تا 36) شکل گرفت که گفت: بنی بشر در روز رستاخیز از جماعت آدمیان جدا میشود و به خاطر کار خیری که در حق نوع بشر انجام داده عرش خدایی را به ارث میبرد. اعمال نیکوی خیّرین عمدتاً عبارت بودند از: عیادت از بیماران، سیراب کردن تشنگان، اطعام گرسنگان، خرید زندان زندانیان - در قرن سیزدهم این امر عمدتاً شامل زندانیان مسلمانی میشد که در دریای مدیترانه به راهزنی میپرداختند -، جامعه پوشاندن افراد بیلباس، دادن مسکن و مأوی به غریبهها و برگزاری مراسم ترحیم برای درگذشتگان. فرایارها فقط واعظان فعال و ماهری نبودند بلکه در محبت و مهربانی به دیگران نیز ید بسیار طولایی داشتند و در بیمارستانها و نواخانهها که تعداد آنها در محیطهای شهری رو به تزاید بود به کار پرستاری بیماران مشغول بودند. بعدها احداث بیمارستان در سرتاسر اروپا رو به توسعه گذاشت.فرقه سوم: مابین روحانی و غیرروحانی
آخرین دستآورد فرقه فقرای مسیحی تأسیس فرقه موسوم به فرقه سوم بود که حاصل توجه و علاقه آنها به طبقات عادی و غیر روحانی مردم شهرها بوده است. فرقه سوم طبقات مختلف غیر راهب و غالباً شهروندان غنی و مرفه را که قادر به تأمین معاش برادران دینی بودند میپذیرفتند و این برادران در عین حالی که در خانوادهشان باقی میماندند ولی وظایف فرقهای خود را نیز به اجرا در میآوردند. وجه تسمیه فرقه سوم این بود که فرقه فقرا اساساً طبق خواست مؤسسش به سه شاخه تقسیم شده بود: شاخه مردانه یا فرقه اول، شاخه زنانه یا فرقه دوم - که در فرقه فرانسیسیان، کلارها (17) و در فرقه دومینیکیان راهبههای دومینیکانی بودند - و نیز یک فرقه سوم ویژه مردمان عادی بود که باعث توسعه زیاد نفوذ و اقتدار فرقه فقرا در جوامع و محافل شهری گردید. این سه فرقه عملاً تمامی اقشار شهری را پوشش میدادند ولی نقش غالب همواره در اختیار فرقه اول یعنی در دستان برادران، مردان و حکومت پاپی بود. این فرقهها البته در درازمدت هرگز نتوانستند جلوی علاقه مردم به کشیش و روحانی شدن را بگیرند و همانطور که کشیش تیری دبونه (18) در مورد فرانسیسیان نشان داده است فرقه فقرا به سرعت از «حالت شهودی به وضعیت نهادی» (19) تبدیل شد. با وجود تمام پیشرفتهایی که عامه مردم به عنوان اعضاء کلیساها به دست آوردند مع ذلک در قرن سیزدهم ایجاد یک اروپای عوام و غیرروحانی میسر نگردید.پینوشتها:
1. یا کارملیتها فرقهای از میان راهبان فقیر (فقرای مسیحی) که ظاهراً در آغاز رهبانانی بودند که بر کوه «کرمل» فلسطین میزیستند. در حدود سال 1150 م. که قدیس برتولد سرپرستی آنان را به دست گرفت ظاهراً اروپائی بودند و در سال 1328 به قبرس و از آنجا به اروپایی غربی مهاجرت کردند و به فرقهای از فرایارها مانند دومینیکیان و فرانسیسیان نزدیک شدند - مترجم.
2. Caleruega
3. Osma شهر کوچکی در استان سوریای اسپانیا با حدود 5000 سکنه که مشتمل بر دو بخش است یکی شهر اُسما و دیگری برج اُسما که این دومی بعضاً فقط به نام برج El Burgo نامیده میشود. اسم این شهر کوچک تاریخی از زبان سلتی - رومی Uxama گرفته شده است - مترجم.
4. Prouille قصبه کوچکی در لانگدوک فرانسه که اولین صومعه دومینیکانی در اواخر 1206 یا اوایل 1207 در آنجا احداث گردیده است - مترجم.
5. Fanjeaux دهستانی است در دپارتمان اود Aude واقع در جنوب غرب فرانسه - مترجم.
6. Carcassonne شهر تاریخی و مرکز دپارتمان اود در استان سابق لانگدوک در جنوب غرب فرانسه که در مأخذ اسلامی به آن قرقشونه گفتهاند. در اوایل خلافت هشام ابن عبدالملک (105-125 ه ق) به دست مسلمانان افتاد. قسمت قدیم بارودار قرون وسطائی آن که بوسیله رود اود از شهر جدید جدا میشود در قرن نوزدهم تجدید بنا شد. شهر از استحکامات آلبیگائیان بود و در 1209 به تصرف سیمون دو مونفور درآمد - مترجم.
7. San Damiano
8. San Mariae de Portincula
9. جمع آن سرافیم یا سرافین است و آنان گروهی از فرشتگان پرستش با شش بال (با شاکله مار بزرگ) هستند که همراه با کروبیان (کروب هم فرشته بالدار در شکل انسان یا حیوان و مظهر پاسبانی از بعضی از اماکن مقدس است) در اطراف عرش الهی سکنی دارند - مترجم.
10. La Verna
11. Hallelujah یا Alleluia کلمه عبری مرکب از دو کلمه Hallelu به معنای حمد و Yah خلاصه شده کلمه yaHWeH یهوه (به معنای ستایش بر یهوه باد) است و در مقام حمد و تسبیح خداوند در عبادات و مناجات یهودیان به کار میرود. این کلمه 24 مرتبه در تورات به کار برده شده است و در دعاهای مسیحیان و مخصوصاً در عید پاک هم استعمال میشود. تقریباً معادل کلمات الحمدالله و الله اکبر در اسلام است - مترجم.
12. Guillaume de Saint-Amour از اندیشمندان فلسفهی مدرسی قرن سیزدهم که نوشتههای او علیه راهبان و مخصوصاً اعضاء فرقه فقرای مسیحی (فرایارها) مشهور است. او حدود سال 1200 در ناحیهای در بورگونی متولد شد و تحت حمایت کنت ساووا در دانشگاه پاریس تدریس میکرد و بسیار فعال بود - مترجم.
13. Rutebeuf یا Rustebuef حدود 1245-1285 شاعر فرانسوی که به سرودن اشعار عامیانه، مذهبی و مخصوصاً بیشتر هجو میپرداخت - مترجم.
14. Jean de Meun یا Jean de Meung حدود 1250 - حدود 1305 نویسنده فرانسوی که رمان گُل رُز وی مشهور است. او در آثارش انتقادات تلخ و گزندهای را متوجه اعضاء فرقه فقرا (فرایارها) کرده است - مترجم.
15. Bonaventura 1221-1274، قدیس، متأله مدرسی ایتالیایی - فرانسوی، کاردینال، مجتهد کلیسا و ملقب به استاد اسرافیل صفت. نزدیک ویتربو متولد شد. در دانشگاه پاریس نزد آلکساندر هیلزی علم آموخت و سپس به تدریس پرداخت تا به مقام ریاست فرقه فرانسیسیان رسید (1257) و آنگاه اسقف اعظم پاریس شد (1265). آثار اولیه او در الهیات و فلسفه بیشتر در تلفیق میان حکمت ارسطو و تعالیم آوگوستینوس بود. آثار اخیرش مبتنی بر عقاید صوفیانهی قدیس برنار کلرووئی است - مترجم.
16. Paul Sabatier
17. Klarisse منظور اعضای فرقه راهبههای فرانسیسی یا کلارهای فقیر است. فرقه مذکور در سال 1212 توسط قدیسه کلارا آسیزی یا قدیسه کلاره آسیزی (1195-1253) تأسیس گردید. کلارا در شهر آسیز ایتالیا متولد شد و در جوانی مرید قدیس فرانسیس آسیزی بود و در خدمت وی طریق فقر را در پیش گرفت و عمرش را در ریاضت گذرانید - مترجم.
18. Thierry Desbonnets
19. Intuition to Institution
لوگوف، ژاک؛ (1391)، اروپا، مولود قرون وسطی (بررسی تاریخی فرآیند تکوین و تکامل اروپا در قرون وسطی (سدههای 4 تا 16 میلادی)، ترجمهی بهاءالدین بازرگانی گیلانی، تهران: انتشارات کویر، چاپ دوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}