نویسنده: علی اکبر ذاکری خمی (1)

 

مقدمه

در میان معصومان سه تن از آنان دارای حکومت بودند؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، و امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)، سیره اطلاعاتی آنان برای نظام اسلامی مغتنم و مهم است. ما در این مقاله به سیره‌ی اولین امام می‌پردازیم. دوران حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مسائل اطلاعاتی دارای نکات مهمی است که نیاز به بررسی و واکاوی دارد. آنچه در سیره حضرت آمده استفاده از عین و جاسوس است که ما به نمونه‌هایی از سیره حضرت اشاره می‌کنیم.
هدف ما تبیین تمام موارد استفاده از نیروی اطلاعاتی نیست. بلکه به نمونه‌هایی می‌پردازیم که همراه با توطئه از سوی مخالفان داخلی و یا دشمنان خارجی باشد. در ارتباط با توطئه‌های مخالفان داخلی به منابع اطلاعاتی حضرت اشاره خواهیم کرد.
امروزه درباره نیروهای اطلاعاتی دو دیدگاه است. برخی آن را به عنوان چشم می‌دانند و برخی به عنوان بازو. به تعبیر دیگر آیا آنان فقط گزارشگر آنچه دیده‌اند هستند و حق انجام کاری را ندارند؟ یا افزون بر مأموریت جاسوسی و اطلاعاتی، تصمیم گیرنده برای ایجاد زمینه‌ی اجرای برنامه‌های حکومت‌ها نیز هستند (میر محمدی، 1390، ص 215). گاهی از آن تعبیر کارکرد سنت‌گرا و عمل‌گرا برای نیروی اطلاعاتی یاد می‌شود.
از سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام) استفاده می‌شود ایشان جاسوسان را چشم خود برای اشراف بر اطلاعات مختلف می‌دانست و فقط در برخی موارد جنگی با اجازه به عیون و جاسوسان خود حق عمل می‌داد که از گماردن جاسوسان در مقدمه سپاه در مواردی می‌توان این نکته را استفاده کرد.
بخشی از آنچه در این مقاله آمده دیگران نیز بیان کرده‌اند. اما در اینجا گزارش‌های بیشتر و دقیق‌تری درباره همان موارد بیان می‌شود و نمونه‌های دیگری از سیره حضرت عرضه می‌شود. مطالب مقاله دارای یک دسته بندی جدیدی درباره‌ی اشراف اطلاعاتی حضرت از مخالفان داخلی و دشمنان خارجی است.

انواع تجسس و اشراف اطلاعاتی

تجسس اقسام گوناگونی دارد. تجسس در کار افراد جامعه، تجسس در کار مخالفان، تجسس درباره‌ی دشمنان، تجسس در امور سیاسی، تجسس در امور نظامی و تجسس برای احراز شرائط لازم یک کارمند و یک مسئول. تجسس در کار مسئولان و کارگزاران نظامی و کشوری. البته بررسی موارد استفاده حضرت از اطلاعات درباره‌ی کارگزاران نیاز به مقاله‌ای مستقل دارد که بدانیم امیرالمؤمنین (علیه السلام) چقدر دقیق بوده است. حکم اولیه‌ی اسلام نهی از تجسس است؛ اما با توجه به قاعده تعارض اهم و مهم در مسائل مهم‌تر در مواردی، ممنوعیت آن برداشته می‌شود.
اشراف اطلاعاتی را برای کشف توطئه‌ها در دو گفتار بیان می‌شود. گفتار اول: مخالفان داخلی و افراد مشکوک. گفتار دوم: دشمنان خارجی.

گفتار اول: اشراف اطلاعاتی برای کشف توطئه‌های داخلی

لزوم اشراف اطلاعاتی بر برنامه‌های دشمنان، مورد اختلاف نیست. از آیات و روایات می‌توان لزوم آن را مطرح کرد. اما قبل از آن سخن از اشراف اطلاعاتی و جاسوسی درباره‌ی مخالفان داخلی و توطئه‌های آنان است. منظور از مخالفان کسانی هستند که در جمع مردم قرار دارند ولی با حکومت و نظام اسلامی مخالف هستند. آیا می‌توان درباره‌ی اینان که به ظاهر مؤمن و عضو جامعه اسلامی هستند، کسب اطلاعات کرد. آیا حکومت اسلامی می‌تواند از مخالفان خود تجسس به عمل آورد و درباره‌ی آن‌ها تحقیقات پنهانی داشته باشد؟
همیشه در میان ملت‌ها گروه‌هایی وجود دارند که به دلائل مختلف با اکثریت مردم که حکومت را برگزیده و تشکیل داده‌اند مخالف هستند. گاهی مخالفت آنان نفاق گونه است و زمانی به سبب یک مشکل اجتماعی، آنان در جمع مخالفان قرار می‌گیرند و زمانی خواسته‌ها و ایرادهای آنان به گونه‌ای است که مخالف زبانی آنان به مخالفت عملی بدل شده و دست به شمشیر و اسلحه برده و یا با دشمنان کشور ارتباط برقرار نموده و برای جامعه مشکل ایجاد می‌کنند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای آگاهی از موقعیت مخالفان و تلاش‌های آنان در موارد حساس، نیروی امنیتی تعیین می‌کرد و دستور گماردن نیروی اطلاعاتی را به کارگزاران خود، می‌داد. مردم نیز اطلاعاتی که درباره‌ی فعالیت آنان داشتند به حضرت گزارش می‌دادند. او اشراف کامل بر توطئه‌های مخالفان در داخل قلمرو خود داشت که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم.

1. اشراف بر توطئه طلحه و زبیر در سفر به مکه

طلحه و زبیر از امیرالمؤمنین درخواست اجازه سفر عمره را کردند. حضرت با اشراف اطلاعاتی که داشت می‌دانست هدف آنان مخالفت با حضرت است. به نصیحت آنان پرداخت و آنان را از ایجاد فتنه و غائله در میان مسلمانان بر حذر داشت (ذاکری، 1391ش، ج 2، ص 322). اما آنان منکر هرگونه کار سیاسی بودند. امیرمؤمنان از آنان خواست، بعد از انجام مراسم به مدینه بازگردند (ذاکری، 1391ش، ج 2، ص 324). زمانی که ابن عباس متوجه شد حضرت می‌داند آنان قصد توطئه دارند از اشراف اطلاعاتی حضرت تعجب کرد و گفت: ‌ای امیرالمؤمنین اگر این مسائل که آنان برای توطئه رفته‌اند نزد شما معلوم بود. چرا به آنان‌ها اجازه دادی؟ و چرا آن‌ها را زندانی نکردی و با آهن نبستی تا مسلمانان را از شر آنان حفظ کنی! حضرت در پاسخ به ابن عباس فرمود: «ای پسر عباس! آیا به من پیشنهاد می‌کنی که آغازگرِ ستم و بدی باشم، پیش از آن که نیکی کنم و با گمان و تهمت عقوبت کنم و یا به جرمی پیش از آن که جامه‌ی عمل بپوشد کسی را فرو گیرم؟ نه! سوگند به خدا که هرگز از پیمانی که خداوند برای حکومت عدل و عدالت از من گرفته است، عدول نمی‌کنم و آغازگر جدایی نخواهم شد.
ای پسر عباس! من به آن دو اجازه دادم و می‌دانم چه کاری از آن دو سر خواهد زد؛ ولی از خداوند بر ضد آنان یاری می‌طلبم» (مفید، 1413ق، ص 167؛ ذاکری، 1391، ج 2، ص 326).
این گزارش نشان می‌دهد حضرت اطلاع کاملی از نقشه‌ی طلحه و زبیر داشته ولی چون هنوز کاری انجام نداده‌اند از دستگیری و ایجاد محدودیت برای آن دو دوری کرده است و فقط آن‌ها را نصیحت نموده است.

2. اشراف بر امکان توطئه خریت

خریت بن راشد در جنگ صفین همراه امیرالمؤمنین بود. خریت به کوفه بازگشت و روزانه به دیدار ایشان می‌آمد.
عبدالله بن قعین که با خریت و نزدیکانش گفت و گو کرده بود سخنان آن‌ها را به حضرت منتقل و پیشنهاد کرد هم اکنون آنان را دستگیر و زندانی کنید.
حضرت در پاسخ وی فرمود: اگر ما این کار را درباره‌ی تمام کسانی که به مخالفت متهمشان می‌کنیم، انجام دهیم، باید زندان‌ها را از آنان پر کنیم. من از آنان نیستم که به مردم بتازم و آن‌ها را زندانی کنم و کیفر دهم، جر آن گاه که با ما در عمل اظهار مخالفت کنند.
حضرت فرمود: او را واگذار اگر حق را شناخت و برگشت و از او می‌پدیزیم و اگر نپذیرفت از او می‌خواهیم.
ابن قعین گوید: علی (علیه السلام) محرمانه به من فرمود: به خانه‌ی خریت برو و آنچه انجام داده به من گزارش نما، زیرا او کمتر روزی بود که پیش از این ساعت نزد من نیاید.
عبدالله گوید: به خانه او رفتم؛ هیچ کسی آن جا نبود. به خانه‌های یارانش رفتم؛ در آن جا نیز کسی نبود. علی (علیه السلام) آمدم. چون مرا دید فرمود: «آیا زیرکی کردند و ماندند یا ترسیدند و کوچیدند؟
گفتم: کوچ کردند! فرمود: خدا دورشان کند چنان چه قوم ثمود را دور و نابود کرد (ثقفی، 1410 ق، ص 223؛ سید رضی، 1414ق، ص 295، خطبه 181).
از این گزارش استفاده می‌شود امیرالمؤمنین (علیه السلام) اشراف اطلاعاتی بر عملکرد خریت و همراهانش داشته ولی برای جلوگیری از مخالفت آنان دستگیرشان نکردند به این دلیل که به صرف گمان نمی‌توان افراد را زندانی کرد. البته ممکن است حاکمی در چنین موقعیتی به گونه‌ای دیگر تصمیم بگیرد.

اشراف اطلاعاتی بر واردین به کوفه

گاهی برای جلوگیری از توطئه لازم است نام‌های واردین به شهرهای مختلف را کنترل کرد. امروزه ورود به سرزمین‌های مختلف نیاز به گذرنامه و ویزا دارد. و در مواردی در ورودی‌های شهرها واردان را کنترل می‌کنند. امیرالمؤمنین در مقطعی از زمان، لازم دانست واردین به شهر کوفه را کنترل کند و نام آنان را نوشته و به حضرت گزارش دهند.
امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «به درستی که علی دستور داد اسامی واردین به کوفه را برای وی بنویسند. پس نام مردمی را برای وی نوشتند و نام آنان را در نوشته‌ای به حضرت دادند. حضرت آن را خواند. وقتی به نام ابن ملجم رسید انگشت خود را بر روی نام وی نهاد. سپس فرمود: خدا تو را بکشد خدا تو را بکشد» و زمانی که گفته شد: اگر می‌دانی او تو را می‌کشد. پس چرا او را نمی‌کشی؟ فرمود: «خداوند عذاب نمی‌کند بنده را تا این که از وی گناه سرزند» (ابن شهر آشوب، 1379ق، ج 2، ص 271؛ بحرانی، 1413ق، ج 3، ص 42 و مجلسی، 1403، 1403ق، ج 41، ص 315).
از این گزارش استفاده می‌شود:
1. کار اطلاعاتی برای کنترل اسامی افرادی که ممکن است ایجاد خطر کنند جایز و رواست و امام علی (علیه السلام) از این شیوه بهره برده و نام واردان به کوفه را کنترل می‌کرده است.
2. در اینجا پیشنهاد مطرح شده درباره ابن ملجم این است که او را بکشد. اما حضرت آن را نمی‌پذیرد، زیرا وی هنوز کار خلافی انجام نداده است و امکان مجازات برای کاری که انجام نگرفته درست نیست.
از نقلی استفاده می‌شود که وی در آغاز ورود به کوفه بسیار اظهار علاقه به امیرالمؤمنین می‌کرد (ذاکری، ج 1، ص 217).
3. کنترل اسامی واردین به کوفه ممکن است برای آگاهی از ورود جاسوسان معاویه به آن شهر هم بوده باشد و جلوگیری از توطئه‌های دشمن قسم خورد حضرت در شام.

نکته‌ای مهم

امام علی (علیه السلام) با این که از توطئه دشمنان مطلع بود در برابر آن عکس العمل نشان نمی‌داد. و هرگونه مجازات و یا سختگیری و کیفر را به بعد از عمل توطئه‌گران محول می‌کرد. این نکته‌ای است که کمتر حاکمی بمانند آن عمل کرده است و آن را عدالت معرفی می‌کند.

4. دستور بر اشراف اطلاعاتی و کنترل افراد مشکوک

امام علی (علیه السلام) در آغاز خلافت وقتی که کارگزاران خود را اعزام می‌کرد و یا به آن‌ها نامه می‌نوشت. در موارد خاصی توصیه می‌کرد نسبت به افراد مریب و مشکوک سخت گیر باشند.
مریب یعنی مشکوک (عسکری، 1400ق، ص 92). این واژه از ریب می‌آید و معنای آن به تناسب موضوع متفاوت است. فرد مریب در گواهی عادل؛ یعنی کسی که وضعیت وی مشخص نیست و برابر روایات شهادت وی در قضاوت، مردود است (صدوق، 1404ق، ج 3، ص 40؛ طوسی، 1407ق، ج 6، ص 242؛ ج 27، ص 378؛ لَا یَجُوزُ شَهَادَةُ المُرِیب). اهل ریب در مسائل عقیدتی؛ یعنی کسی که اندیشه وی همراه با بدعت در دین است. امام علی می‌فرماید: و خُذُوا عَلَی یَدِ المُرِیبِ؛ مانع افراد مشکوک شوید (صدوق، 1404ق، ج 1، ص 521). این مریب را کسی دانسته‌اند که دارای فساد عقیده است.
مرحوم مجلسی اول در شرح حدیث می‌نویسد: مانع تلاش افراد مشکوک و ایجاد شبهه آنان شوید با زندان کردن آن‌ها یا ارائه قاطع در برابر شبهه‌افکنی‌های آنان (مجلسی اول، 1406ق، ج 2، ص 770).
چنانچه کسی با چنین افرادی نشست و برخاست داشته باشند مریب و مشکوک محسوب می‌شدند و از هرگونه همکاری با آنان نهی شده است.
امام علی می‌فرماید: افراد منافق نیز مریب هستند (خوانساری، 1366ش، ج 4، ص 529). هر منافقی مشکوک است.
مریب در مسائل سیاسی؛ یعنی کسی که به وظیفه‌ی خود عمل نمی‌نماید و منافقانه عمل می‌کند. کسی که وظیفه دارد با حاکم بیعت کند. عدم بیعت وی، باعث می‌شود که وی مشکوک و مریب و منافق باشد و جزو مخالفان محسوب شود. دراین صورت کنترل و مراقبت وی لازم است. چنانچه چنین فردی شبانه سلاح حمل کند محارب و مخالف نظام اسلامی محسوب می‌شود کلینی، 1407ق، ج 7، ص 246؛ صدوق، 1404ق، ج 4، ص 68؛ طوسی، 1407ق، ج 6، ص 157؛ ج 10، ص 134).
در کلام حضرت علی (علیه السلام) معمولاً چنین افراد مشکوکی مطرح هستند. بنای حاکم باید بر این باشد که همه مردم برابر وظیفه خود عمل می‌کنند و دو رو نیستند و نسبت به آن‌ها شک نداشته باشد.
از پیامبر نقل شده است: امیر و حاکم هرگاه تردید و شک نسبت به مردم را برگزیند، مردم را فاسد می‌کند (ابوداود، ج 4، ص 272).
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در چند موردی که مطمئن بوده افراد مریب و مشکوک و منافق در آن منطقه هستند. از حاکم و کارگزار خود خواسته که به آن‌ها سخت‌گیری نماید و تکلیف حاکمیت را با آنان مشخص نماید و آنان باید بیعت کنند.

راه‌ها و منابع اطلاعاتی برای کشف توطئه‌های داخلی

امیرالمؤمنین (علیه السلام) افزون بر اشراف اطلاعاتی مستقیم که نمونه‌هایی از آن را ذکر کردیم، برای اشراف بر توطئه‌های مخالفان داخلی منابع و راه‌هایی داشت که از همه آن‌ها برای این موضوع استفاده می‌کرد. به تعبیر دیگر از ظرفیت‌های مختلف برای کسب اطلاعات بهره می‌برد.

الف) کارگزاران

بخشی از اطلاعات حضرت درباره توطئه‌گران داخلی توسط کارگزاران حضرت به اطلاع ایشان می‌رسید. به چند نمونه اشاره می‌کنم.

1. توطئه فرار از مدینه

وقتی سهل بن حنیف کارگزار مدینه بود به اطلاع حضرت رساند جمعی از بنی امیه مدینه را ترک و به ترک شام می‌روند فرار آنان قبل از جنگ صفین بود. حضرت نامه‌ای به سهل نوشته و فرمود آنان از حق فرار می‌کنند و به عدل نمی‌پیوندند (سید رضی، 1414 ق، نامه 70، ص 461).

2. شناسایی جاسوس دشمن

قبل از حرکت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به مقصد صفین، مالک بن حبیب مسئول نیروی انتظامی کوفه، حنظلة بن ربیع تمیمی را متهم به جاسوسی برای معاویه کرد و به علی گفت:‌ ای امیرالمؤمنین (علیه السلام) به من خبر رسیده، این حنظله با معاویه مکاتبه دارد. او را در اختیار ما قرار ده تا او را زندانی کنیم تا زمانی که جنگ تو به پایان رسد. حضرت این نظر را نپذیرفت و حنظله منکر جاسوسی شد. اما شبانه به سوی معاویه فرار کرد (منقری، 1404ق، ص 96؛ اتابکی، 1370 ش، ص 136).

ب) بخشنامه در تعیین جاسوس برای شناسایی

بعد از فرار خریت بن راشد از کوفه، امام علی در بخشنامه‌ای برای تعقیب وی به کارگزاران خود چنین نوشت: اما بعد، گروهی از مردم که با ما بیعت کرده‌اند، از نزد ما گریخته‌اند، پنداریم رهسپار بصره شده اند. از اهل بلاد خود درباره آن‌ها سؤال کن و در هر ناحیه از قلمروت جاسوسان و گزارشکران بگمار. هرچند شنیدی به من گزارش نما (ثقفی، 1410ق، ص 225؛ ابن أبی الحدید، 1404ق، ج 3، ص 130؛ مجلسی، 1403ق، ج 33، ص 407؛ آیتی، 1374ش، ص 122).
در این نامه حضرت توصیه می‌کند که جاسوسانی بر آنان بگمارند تا مسیر حرکت آنان را مشخص نمایند و این نامه یکی از دلایل لزوم نیروی اطلاعاتی و اشراف اطلاعاتی بر مخالفان داخلی است. بدیهی است باید افرادی که به تعقیب مخالف می‌پردازند از مهارت کافی در انجام وظیفه خود برخوردار باشند که توسط دشمن شناسایی و دستگیر نشوند.

ج) نقباء و عرفا

نقبا و عرفا رابط‌های مردم و حکومت بودند. نقباء جمع نقیب است. جصاص گوید: اصل نقیب از نقب گرفته شده و به معنی شکاف وسیع است. از آن جهت به نقیب، نقیب قوم گفته‌اند که بر احوال قوم خود آگاه است و از ضمیر پنهان آنان و اسرار آن‌ها مطلع. پس رئیس عرفاء به این جهت نقیب نامیده شده است (جصاص، 1405ق، ج 4، ص 40). رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیعت عقبه دستور تعیین نقیب را به مردم تازه مسلمان مدینه داد که دارای سازمانی منسجم باشند، آنان دوازده نفر نقیب داشتند (بلاذری، 1417ق، ج 1، ص 240؛ مجلسی، 1403ق، ج 36، ص 223).
عرفاء جمع عریف است. ابن اثیر برای عریف دو معنی ذکر کرده است. کسی است که مسئول و قیم امور قبیله است. گروهی که مسئول امور مردم هستند.
عریف مسئول امور قبیله یا جماعتی از مردم است. امیر وضعیت اقوام را از طریق وی می‌شناسد (ابن اثیر، 1367ش، ج 3، ص 218).
شماری زیادی مَنکِب را دستیاران عریف شمرده‌اند (ابن اثیر، 1367ش، ج 5، ص 113؛ طبری، 1412ق، ج 6، ص 148). برخی مانند لیث رئیس عرفاء را منکب دانسته‌اند (ازهری، 1421ق، ج 10، 158). که البته کمتر استعمال می‌شود.
جرجی زیدان درباره عرفا می‌نویسد: عریف زیر نظر امیر و فرمانده بود و هر عریفی بر ده تن از سپاهی نظارت می‌کرد و شماره عریف‌ها تا صد فزونی یافت (جرجی زیدان، 1356ش، ص 135).
در زمان حکومت علوی تمام قبائل شهر کوفه به هفت گروه تقسیم شده بود و هر یک از این گروه‌ها مسئولی داشت که به آنان رؤسای اسباع (رئیسان هفتگانه) می‌گفتند. تحت نظر هر یک افرادی به عنوان عریف بود. اموال بیت المال به آنان داده می‌شود و آنان بین مردم افراد قبیله، تقسیم می‌کردند (ذاکری، ج 3، ص 609 و ص 617).
عرفاء موظف بودند هرگونه خبر جدیدی را که محدوده قبائل آنان رخ داده، به اطلاع حاکم برسانند. مارودی وظائف عرفا را در سه چیزی دانسته است.
1. وضعیت فرزندان تولد یافته جدید را بداند و در دیوان ثبت کند.
2. از حال درگذشتگان مطلع باشد و نام آن‌ها را از دفتر حذف کند.
3. از ورود افراد غریب، مسافر و مقیم به قبیله، مطلع شود و نام آنان را در دیوان مربوط به خود ثبت نماید (ماوردی، 1414ق، ج 14، ص 331).
بدیهی است کنترل اسامی تازه واردها به قبائل به معنی تحت نظر داشتن آن‌ها هم هست که اگر افراد ناشناس و مشکوک بودند، درباره‌ی آنان تصمیم لازم گرفته شود.
همان گونه که در تعریف دوم ابن اثیر ذکر شد عریف به معنی مسئول است. پیامبر فرمود:
از آنچه ذکر شود بخوبی استفاده می‌شود که عرفا و نقبا کار یک سازمان اطلاعاتی را به عهده داشته و مانع جاسوسی نیروهای دشمن در حوزه اسلامی می‌شدند. این نوعی سازمان و تشکیلات مردم نهاد بوده است و از این طریق امیرالمؤمنین (علیه السلام) اشراف اطلاعاتی بر حوادث داخلی داشته است.

د) افراد قبیله

بیشتر قبایل کوفه به امیرالمؤمنین (علیه السلام) وفادار بودند و اگر یکی از افراد قبیله آنان خیانت می‌کرد به حضرت گزارش می‌دادند. به ویژه اگر همکاری با دشمن داشتند. قائد بن بکیر و عیاش بن ربیعه از بنی عبس به امام علی گفتند: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ما خبر رسیده که این هم قبیله‌ای ما عبدالله به معتم با معاویه مکاتبه دارد (و جاسوسی می‌کند) او را زندانی فرما یا به ما اجازه زندانی نمودن او را بده تا جنگ‌هایت پایان یابد و برگردی. امام علی (علیه السلام) نظر این دو را در دستگیری ابن معتم که متهم به جاسوسی بود نپذیرفت. با ناراحتی آن دو مرد عبسی گفتند: این پاداش کسی است که به نفع شما می‌اندیشد و به فکر درست بین شما و بین دشمن شما نظر می‌دهد. علی به آن دو که ناراحت شدند. فرمود: خداوند بین من و شما قضاوت کند و شما را به خدا واگذار می‌نمایم و به حمایت الهی بر آنان پیروز می‌شوم هرجا می‌خواهید بروید (منقری، 1404ق، ص 96 و زکی صفوت، بی‌تا، ج 1، ص 317).

گفتار دوم: تجسس و اشراف بر عملکرد و توطئه‌های دشمن

منظور ما از دشمن در اینجا دشمن خارجی است کسانی که در سرزمین دیگری قرار دارند و برای نابودی ملتی تلاش می‌کنند. این تلاش‌ها گاهی نظامی و در حین جنگ است و گاهی در زمان صلح است. به همین جهت تجسس درباره دشمنان یک کشور، در دو مقطع قابل تصور است، مقطع صلح و مقطع جنگ.
بیشترین حجم جاسوسی در صدر اسلام مربوط به دوران جنگ و درگیری نظامی است. به نمونه‌هایی از آن در سیره پیامبر و امام علی اشاره می‌کنیم.
از منابع مختلف استفاده می‌شود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به نیروی اطلاعاتی در برابر دشمن بسیار توجه داشته است. نیروهای اطلاعاتی در زمان حضرت با زمان رسول خدا تفاوت داشت. پیامبر در برابر دشمنان کافر قرار داشت و ده سال با آنان درگیر بود. اما حکومت امام علی کمتر از پنج سال بوده و درگیری‌های ایشان با نیروهای مسلمان بوده است. بخشی از مخالفان داخلی بودند که در قبل اشاره شد و جمعی نیز مسلمان خارج از قلمرو حضرت که معاویه و مردم شام بودند.
ارسال نیروی اطلاعاتی در هنگام جنگ با دشمن به صورت طلایه داران سپاه ارسال می‌شدند و نسبت به دشمن خارج از قلمرو خود؛ یعنی شامیان، نیروی ویژه برای جاسوسی به آن سرزمین ارسال می‌کرده است.
نیروهای اطلاعاتی حضرت در ارتباط با معاویه که در شام بود، با دو هدف و برای دو جهت سازمان دهی می‌شدند. تعیین جاسوس در مرکز حکومت معاویه در شام. تعیین جاسوس قبل از نبردها برای کسب اطلاع از دشمن و توصیه به کارگزاران در این مورد.

الف) تعیین جاسوس و دیده‌بان در نبردها

وقتی سپاهی به جنگ دشمن می‌رود باید اشراف اطلاعاتی دقیقی از توان و مقدار نیروی دشمن داشت. تا بتواند با آگاهی کامل نیروهای خودی را سازمان دهی کرد.
نکته دیگر این است که گاهی ممکن است دشمن برای آسیب رساندن به رقیب خود کمین گذاشته و قبل از نبرد در صحنه اصلی، نیروی مخالف خود را دچار تزلزل و زمینه شکست سریع آن را فراهم سازد. از این روی در چنین نبردی حرکت به سوی دشمن باید بسیار آگاهانه و همراه با احتیاط کامل باشد.
نیروی پیش قراول سپاه به همین جهت زودتر ارسال می‌شد و وظایف خاصی را به عهده دارد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه‌هایی جداگانه که دارند این نکات مهم را تذکر می‌دهند. در گذشته این اطلاعات درباره عُدّه و توان دشمن و مقصد آنان بوده است. اما امروز آگاهی از نوع تسلیحات آنان و توان کار الکترونیک آنان برای اشراف اطلاعاتی کاری لازم است.

1. توصیه به مقدمه سپاه

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) وقتی که زیاد بن نضر را به عنوان مقدمه سپاه خود در صفین ارسال کرد. در نامه‌ای به وی، بر ارسال نیروی جاسوس و اطلاعاتی پیشاپیش سپاه تأکید کرد (حرانی، 1404ق، ص 191 و اتابکی، 1376 ش، ص 186). در نامه‌ای دیگر بر اهمیت دیده وران در این باره تأکید نمود (سید رضی، 1414ق، 371، نامه 11 و حکمیمی، 1380ش، ج 2، ص 374).

2. خبر نیروی اطلاعاتی حضرت از نیروی کمکی دشمن

حضرت در هنگام جنگ، نیروی اطلاعاتی و جاسوس داشت که اطلاعات خاص را به ایشان می‌رساندند. اگر شخصی با دشمن ارتباط برقرار می‌کرد. به حضرت گزارش می‌دادند و ایشان نیز در این باره تحقیق می‌نمود. از جمله نوشته‌اند در هنگامه نبرد صفین به حضرت خبر رسید که برای معاویه نیروی کمکی می‌آید.
وَ جَاءَت عُیُونُ عَلِیٍّ فَأخبَرَتهُ بِمَا قَد کَانَ؛ جاسوسان علی آنچه را گذشت به آن حضرت گزارش دادند. (منقری، 1404ق، ص 360؛ اتابکی، 1370ش، ص 494). این عبارت نشان می‌دهد جاسوس‌های مختلفی اعزام کرده است.

3. دستور به ابن ابی بکر در تعیین جاسوس برای نبرد با عمرو عاص

وقتی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطلع شد، عمرو بن عاص درصدد تصرف مصر است. نامه‌ای به محمد استاندار مصر نوشت و دستوراتی خاص راجع به انتخاب جاسوس داد و نوشت: و او را به حفاظت و پاسداری امر می‌کند و او را به دقت در ارسال نیروهای اطلاعاتی (إذکاءِ العُیُونِ) و گردآوری پیروانش توصیه می‌نماید (بلاذری، 1394ق، ج 2، ص 401).
إذکاء العیون، تعبیر بسیار زیبایی است. إذکاء به معنی برافروختن آتش و چراغ است و در اینجا نشانه‌ای از ارسال نیروهای جاسوسی توانمند به سوی دشمن دارد. که گاه برای کسب اطلاعات است و گاه برای نفوذ در جمع دشمنان.
ابن ابی الحدید می‌گوید: در برخی کتاب‌های فارسیان آمده که پادشاهی پرسید کدام یک از نیرنگ‌های جنگ استوارتر است؟ گفتند: فرستادن جاسوسان و آگاهی از اخبار (ابن أبی الحدید، 1404ق، ج 15، ص 97).

ب) تعیین نیروی اطلاعاتی منسجم در شام قلمرو دشمن

امیرالمؤمنین (علیه السلام) از زمانی که استانداری را به شام اعزام کرد و طرفداران معاویه اجازه‌ی ورود به شام به او ندادند (ابن اثیر، 1385ق، ج 3، ص 201) و شامیان به رهبری معاویه به بیعت با رهبر مسلمین پاسخ منفی دادند (ابن أبی الحدید، 1404ق، ج 1، ص 231). منطقه شام را منطقه‌ای دانست که در اختیار دشمن است و هر روز ممکن است توطئه‌ای علیه حکومت نوپای علوی داشته باشد. در نتیجه لازم بود تمام تحرکات دشمن در آنجا تحت نظر باشد و نباید از آن غفلت کرد.
از گزارش‌های تاریخی استفاده می‌شود امیرالؤمنین (علیه السلام) نیروهای اطلاعاتی خاص خود را از آغاز خلافت به شام گسیل داشته است. آنان اطلاعات گوناگونی را پی در پی برای حضرت ارسال می‌کردند. برابر گزارشی جاسوس حضرت عبدالرحمان بن مسیب فزاری در شام همیشه هوشیار بود و شب نمی‌خوابید (ابن أبی الحدید، 1404ق، ج 6، ص 91). شماری از گزارش‌های نیروهای اطلاعاتی امیرالمؤمنین را که از شام به کوفه ارسال کرده‌اند و در منابع تاریخی انعکاس یافته، نقل می‌کنیم.

1. اخبار مربوط به قیس بن سعد در شام

قیس بن سعد بن عباده جزو اولین گروه کارگزاران اعزامی امیرالمؤمنین (علیه السلام) از مدینه بود که به مصر رفت (ابن اثیر، 1385 ق، ج 3، ص 201). در آنجا جمعی بودند که با حضرت بیعت نکرده بودند. نظر حضرت این بود که آنان به بیعت ملزم شوند. قیس عقیده داشت چون مشکل آفرین نیستند لازم نیست با آنان برخوردی صورت گیرد. از سوی دیگر معاویه حضور قیس را در مصر به ضرر خود می‌دید. از این روی تلاش کرد او را جذب نماید و به همین جهت نامه‌ای به قیس نوشته و قیس بن سعد پاسخی ملایم به وی داد. اما معاویه نامه‌های دیگری به قیس نگاشت و قیس به او پاسخی صریح داد. معاویه که دید نمی‌تواند با تهدید و تطمیع قیس را به خود متمایل کند، از راه دیگری وارد شد و نامه‌ای از قول قیس جعل کرد که خواهان مصالحه با معاویه است و نامه را بالای منبر مسجد شام خواند و بین مردم شایعه شد که قیس با معاویه مصالحه کرده است. و در این زمان علی (علیه السلام) در کوفه بود. خبر این شایعه از طریق جاسوسان علی در شام، به کوفه رسید. گروهی از مردم علیه قیس در کوفه سخن گفتند. علی بناچار محمد بن ابی بکر را به مصر فرستاد و قیس عزل شد. در کتاب الغارات می‌نویسد:
وَأتَتَ عُیُونُ عَلِیٍ ع...؛ این خبر را جاسوسان علی بن ابی طالب برای وی آوردند و علی آن را عظیم و بزرگ دانسته و از آن تعجب فرمود (ابن أبی الحدید، 1404ق، ج 6، ص 62؛ مجلسی، 1403ق، ج 33، ص 538؛ ثقفی، 1410 ق، ج 1، ص 217).
از این تعبیر استفاده می‌شود که جاسوسان متعددی حضرت در شام داشته است و همه‌ی آنان، این خبر را که در شام شایع شده بود برای امام علی (علیه السلام) ارسال کرده‌اند. معاویه می‌دانست علی در شام جاسوسانی دارد که این خبر را به کوفه گزارش خواهند کرد. گرچه آنان را نمی‌شناخت.

2. نامه به قثم کارگزار حضرت در مکه

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه‌ای به قثم بن عباس کارگزار خود در مکه و طائف نوشتند که جاسوس من در مغرب؛ یعنی شام خبر ورود جمعی بی‌ایمان را داده که در مراسم حج شرکت خواهند کرد.
أمَّا بَعدُ، فَإنَّ عَینِی بِالمَغرِبِ...؛ اما بعد، جاسوس من در مغرب (شام) به من نوشته است که دسته‌ای از شامیان را برای روزهای حج روانه‌ی مکه نموده است؛ مردمی کوردل که گوش‌هاشان در شنیدن سخن حق ناشنواست و دیده‌هاشان در دیدن حق نابینا. کسانی که حق را از راه باطل می‌طلبند، و با فرمانبرداری آفریده‌ها و مردم، راه نافرمانی آفریننده و خدا را می‌پیمایند (سید رضی، 1414ق، ص 407، و شهیدی، 1369ش، ص 308).
برابر نقل بلاذری این گزارش را جاسوس امام علی (علیه السلام) در شام درباره‌ی بسر بن ارطات برای حضرت از شام ارسال کرده بود (بلاذری، 1394ق، ج 2، ص 455). اما این گزارش دقیق نیست چون بسر به مناطق مختلف حمله کرد و قصد تنها مکه را نداشت، بلکه اشاره به حمله یزید بن شجره رهاوی است که برای مراسم حج سال 39 به مکه آمد و اجازه نداد قثم حج را برگزار کند (ثقفی، 1410ق، ص 349). و در نامه حضرت همه به این نکته اشاره شده که برای موسم حج آمده است.

3. خبر شهادت محمد بن ابی بکر

وقتی که خبر جنگ عمرو عاص با محمد بن ابی بکر در مصر به علی در کوفه رسید آن حضرت نیروهایی برای کمک وی اعزام کرد. هنوز آنان از کوفه دور نشدند که جاسوس امام علی در شام به کوفه آمد و خبر شهادت محمد بن ابی بکر را به حضرت داد. ایشان به نیروهای کمکی پیام داد برگردند (ثقفی، 1410، ص 194؛ ذاکری، ج 2، ص 243). به نظر می‌رسد نیروی اطلاعاتی حضرت در شام با سرعت زیادی برای رساندن این خبر به سوی کوفه آمده است.
این گزارش‌ها نشانه‌ای روشن از داشتن نیروی اطلاعاتی متعدد برای آگاهی و اشراف بر توطئه‌های معاویه در شام و آگاهی از وضعیت اجتماعی و سیاسی آن منطقه است.

نتیجه‌گیری

از آنچه ذکر شد نکات مهمی استفاده می‌شود.
1. حضرت امیر (علیه السلام) اشراف کامل بر توطئه‌های مخالفان در داخل داشتند. مانند آگاهی از توطئه طلحه و زبیر در سفر به مکه و آگاهی از احتمال شورش خریت بن راشد ناجی. حضرت در چنین مواردی با این پیشنهاد دستگیری این دسته افراد مطرح می‌شد با آنان کاری نداشت تا عمل خلافی از سوی آنان سرزند.
2. امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت به توطئه افراد مشکوک که با تعبیر مریب از آنان یاد می‌کرد حساس بود و از کارگزاران خود می‌خواست به آنان سخت بگیرد. نمونه روشن آن نامه حضرت به حذیفه و قیس بن سعد کارگزار مصر بود. به جهت بی‌توجهی قیس به این فرمان زمینه برکناری وی فراهم شد.
3. امام علی (علیه السلام) منابع اطلاعاتی مختلفی داشت و از طرق مختلف بر توطئه مخالفان و دشمنان داخلی اشراف پیدا می‌کرد. مانند کارگزاران، صدور بخشنامه به کارگزاران، نقباء و عرفاء و گاهی افراد قبائل مختلف گزارش‌هایی اطلاعاتی خاص را به حضرت می‌دادند.
4. تجسس از دشمنان خارج از قلمرو حکومت حضرت در دو محور تبیین شد. کسب اطلاعات برای آگاهی از وضعیت نیروهای دشمن که اهتمام حضرت به نیروی اطلاعاتی را نشان می‌دهد. و در مواردی دستور عمل بعد از اطلاع از وضعیت دشمن می‌داد.
5. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از آغاز مخالفت معاویه به حضرت نیروی اطلاعاتی یا عین به شام اعزام کرد و چنین به نظر می‌رسد گروه‌های مختلفی اعزام کرده است. مورخان گزارش‌های متعددی از عملکرد این نیروهای اطلاعاتی در شام نقل کرده‌اند. که در این مقاله به سه نمونه روشن آن اشاره شده است. شایعه همکاری قیس با معاویه در شام، نامه به قثم و خبر یورش یزید بن شجره به مکه، و خبر شهادت محمد بن ابوبکر در مصر و سقوط آن به دست عمرو عاص. این سه مورد نمونه است و موارد دیگری نیز بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانش آموخته حوزه علمیه قم و استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پژوهشکده تاریخ و سیره

منابع تحقیق :
* آیتی عبدالمحمد (1371ش)، ترجمه الغارات، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ اول.
* ابن ابی الحدید عبدالحمید معتزلی (1404ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، مکتبة آیة الله مرعشی، چ اول.
* ابن اثیر جزری ابوالحسن علی بن عبدالواحد (1385 ق)، الکامل فی التاریخ، 13 جلدی، بیروت، دارالفکر، چ اول.
* ابن اثیر مبارک بن محمد جزری (1367 ش)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چ چهارم.
* ابن درید أبوبکر محمد بن حسن أزدی (1988م)، جمهرة اللغه، بیروت، دارالعلم للملایین، چ اول.
* ابن شهر آشوب، رشید الدین محمد بن علی مازندرانی (1379ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق رسولی، قم، انتشارات علامه، چ اول.
* ابن منظور، جمال الدین (1414ق)، لسان العرب، بیروت، دارصادر، چ اول.
* أبو داود سلیمان بن الأشعث سجستانی أزدی (بی تا)، السنن، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالفکر.
* اتابکی پرویز (1376ش)، رهاورد خرد، ترجمه تحف العقول، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، چ اول.
* اتابکی، پرویز (1370ش)، پیکار صفین، ترجمه وقعة صفین، تهران، سازمان انتشارات و آموزش اسلامی، چ اول.
* احمدی میانجی علی (1419ق)، مکاتیب الرسول (چهار جلدی)، قم، دارالحدیث، چ اول.
* أزهری محمد بن احمد (1421ق)، تهذیب اللغه، تحقیق محمد عوض مرعب، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چ اول.
* انوری، دکتر حسن (1381 ش)، فرهنگ بزرک سخن، تهران، انتشارات سخن، چ اول.
* بحرانی، سید‌هاشم بن سلیمان، (1413ق)، مدینه معاجز الأئمة الإثنی عشر، قم، مؤسسه المعارف الإسلامیه، چ اول.
* بخشی عبدالله (1393)، اطلاعات و امنیت در کتاب و سنت، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشکده اطلاعات، چ اول.
* بلاذری، ابوالحسن احمد بن عیسی بن جابر (1394 ق)، أنساب الأشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، مؤسسه اعلمی، چ اول، جلد دوم.
* بلاذُری احمد بن عیسی (1417 ق)، جمل من أنساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار، 11 جلدی، بیروت، دارالفکر، چ اول.
* ثقفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد (1410ق)، الغارات، تحقیق عبدالزهراء حسینی، بیروت، دارالاضواء، چ اول.
* جرجی زیدان (1356ش)، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه و نگارش علی جواهر کلام، تهران، امیرکبیر، تهران، چ اول.
* جصاص ابوبکر احمد بن علی رازی (1405 ق)، أحکام القرآن، تحقیق محمد صادق قمحاوی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چ اول.
* جوهری اسماعیل بن حمّاد جوهری (1407ق)، صحاح اللغه، تحقیق احمد بن عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چ اول.
* حر عاملی محمد بن حسن (1409ق)، وسائل الشیعه، قم، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت، چ اول.
* حرانیِ، حسن بن شعبه (1404ق)، تحف العقول، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چ دوم.
* حکیمی محمد رضا، محمد و علی حکیمی (1380ش)، الحیاة، ترجمه احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ اول.
* آمدی عبدالواحد (1366ش)، غررالحکم و دررالحکم، ترجمه و شرح جمال الدین محمد خوانساری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چ چهارم.
* ذاکری، علی اکبر (1386ش)، سیمای کارگزارن علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام، قم، بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم)، چ پنجم، جلد اول.
* ذاکری علی اکبر (1391 ش)، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام، قم، بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم)، چ چهارم، جلد دوم.
* ذاکری، علی اکبر (1385ش)، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام، قم، بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم)، چ اول، جلد سوم.
* ذهبی، ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان (1413ق)، تاریخ الاسلام، تحقیق دکتر عمر عبدالسلام، تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چ دوم.
* راغب اصفهانی ابوالقاسم حسین بن محمد (1412ق)، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت - دمشق، دارالقلم، الدار الشامیة، چ اول.
* سید رضی (1414ق)، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، قم، هجرت، چ اول.
* سید رضی (1369ش)، نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ پانزدهم.
* زبیدی مرتضی، محمد بن محمد (1414ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، چ اول.
* زکی صفوت احمد (بی تا)، جمهرة خطب العرب، قاهره، المکتبة العلمیه، چ اول.
* زمخشری أبوالقاسم محمود بن عمر الزمخشری (1417 ق)، الفائق فی غریب الحدیث، بیروت، دارالکتب العلمیه، چ اول.
* شولسکی ابرام (1394 ش)، نبرد بی‌صدا، درک دنیای اطلاعات، ترجمه معاونت پژوهشی دانشکده اطلاعات. تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشکده اطلاعات، چ هفتم.
* صدوق ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه (1362ش)، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چ اول.
* صدوق ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه (1404 ق)، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چ دوم.
* طبری، محمد بن جریر طبری (1412ق)، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، چ اول.
* طوسی، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن (1407ق)، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن موسوی خرسان، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چ چهارم.
* عسکری أبوهلال حسن بن عبدالله بن سهل (1400ق)، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چ اول.
* فراهیدی خلیل بن احمد (1409ق)، العین، قم، دارالهجره، چ دوم.
* فیومی أحمد بن محمد (1414ق)، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، دار الهجره، چ دوم.
* قاضی نعمان، ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمی (1385ق)، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، قم، مؤسسه آل البیت، چ دوم.
* کلینی محمد بن یعقوب کلینی (1407 ق)، الکافی (اصول، فروع، روضه)، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ چهارم.
* ماوردی ابوالحسن علی بن محمد بن حبیب (1414ق)، الحاوی الکبیر، تحقیق علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، چ اول.
* مجلسی محمد باقر (1403ق)، بحارالأنوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چ دوم.
* مجلسی محمد تقی بن مقصود علی (1406ق)، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، قم، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، چ دوم.
* مفید محمد بن محمد (1410ق)، المقنعه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چ دوم.
* مفید محمد بن محمد (1413ق)، الجمل و النصرة لسید العتره، تحقیق سید علی میر شریفی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چ اول.
* میر محمدی مهدی (1390ش)، «سازمان‌های اطلاعاتی و سیاست خارجی چارچوبی برای تحلیل»، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره 53 پائیز.
* منقری، نصر بن مزاحم (1404ق)، وقعه‌ی صفین، تحقیق محمد‌ هارون، قم، کتابخانه‌ی آیة الله العظمی نجفی، چ دوم.
* نوری، حاج میرزا حسین (1407ق)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت، چ اول.
* واقدی، محمد بن عمر (1405ق)، المغازی، تحقیق مارسن جونس، قم، نشر دانش اسلامی، چ اول.

منبع مقاله :
گروهی از نویسندگان؛ (1395)، اطلاعات و سیره معصومین (ع)، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی، چاپ اول.