نویسنده: حمید یزدان پرست
 

نگاهی به اساطیر آسیای غربی و ریشه های تاریخی - اسطوره ای آیین نوروز

شاید برای بسیاری از ما ایرانیها یا کسانی که با فرهنگ و آیین و رسوم ما تا حدودی آشنایی دارند، بارها این سئوال مطرح شده باشد که عید نوروز و آیینهای مربوط به آن چه معنایی دارد؟ زیرا ممکن نیست مردم بسیاری در طول صدها و بلکه هزارها سال یک رشته اعمال مشابه را همه ساله انجام دهند، بی آنکه معنا و مفهومی برایش در نظر داشته باشند. با نگاهی گذرا به مراسم عید نوروز می توانیم آیینهای مربوط به آن را پیش چشم بیاوریم؛ آیینهایی که در طول زمان و حتی مکان از گذشته بسیار دور تا امروز، با وجود برخی دگرگونیها، همچنان پایدار مانده اند. هرچند که می توان پذیرفت مردم به مرور زمان به یک سلسله رفتارهای قالبی و تکراری خو می گیرند و در هر شرایطی خود را موظف به انجام آن می دانند، بی آنکه چندان آگاهی از علل بنیادی آن داشته باشند؛ ولی نمی شود قبول کرد که این اعمال و آیینها در زمان تاسیس و بنیانگذاری خود نیز بدون معنا و انگیزه بوده باشند.
با نگاهی گذرا به مراسم عید نوروز می توانیم آیینهای مربوط به آن را پیش چشم بیاوریم؛ آیینهایی که در طول زمان و حتی مکان از گذشته بسیار دور تا امروز، با وجود برخی دگرگونیها، همچنان پایدار مانده اند. ما هر سال از چند هفته مانده به عید، با ترقه بازیها، سر و صداها و حتی در چند سال اخیر با انفجارهایی که کودکان و نوجوانان به شکلی همه گیر و مکرر در سطح شهر به وحود می آورند، به یاد می آوریم سالی که در آنیم، رو به پایان است و در آستانه ورود به سال جدید قرار گرفته ایم. جنب و جوشی که در مردم برای خانه تکانی، سبزه سبز کردن و خرید لباس نو، آجیل، میوه و شیرینی می بینیم، همه و همه از این تحول حکایت می کنند. عده ای را می بینیم که در خیابانها عود می فروشند - چیزی که تقریباً در تمام طول سال بی سابقه است - و عده ای ترقه و نارنجک و فشفشه که باز در طول سال سابقه ندارد، و عده ای هم که پشته های خار فراهم کرده اند، با بانک بلند «شب چهارشنبه سوری، آی بته بته بته» برای جلب مشتری تلاش می کنند؛ هرچند که در سالهای اخیر از کندن خار ممانعت به عمل می آید و خیلی ها به جای آن به چوبهای بی استقاده و مقوا رو می آورند، اما این کار هم در طول سال دیگر تکرار نمی شود. و همین که آخرین چهارشنبه سال فرا می رسد و خورشید کم رمق آخرین روزهای زمستان از انظار ناپدید می شود، شور و شوق کم نظیری همه جا را در بر می گیرد. بسیاری از مردم، به ویژه کودکان و جوانان به خیابانها می ریزند و بساط آتش بر پا می کنند و با گفتن: «زردی من از تو، سرخی تو از من» خطاب به آتش، از روی آن می پرند، عده ای دیگر در همین وقف فشفشه رنگارنگ روشن می کنند، بعضی ها در نوعی بادبادک که «فانوس» نامیده می شود، شمع روشن می کنند و به هوا می فرستند، بعضی ها کوزه های رنگی روشن می کنند، بعضی ها با آتش گردانهایی که دیگر کمتر به چشم می خورد، نمایش اجرا می کنند. در سالهای اخیر این آتشبازیها شکلهای جدیدتری هم به خود گرفته که بر تنوع آن افزوده است. در همین وقت بعضی با انداختن چادر یا پارچه بر سر، کاسیه ای به دست می گیرند و با کوبیدن قاشق بر آن، به در خانه ها می روند و از صاحب خانه آجیل و شیرینی و... می گیرند. برخی صاحبخانه ها هم شیطنت می کنند و بر سر قاشق زنها آب می پاشند؛ اما این کار نه تنها از خنده و شادی دو طرف کم نمی کند، بلکه بر نشاط آن هم می افزاید. در برخی نقاط ایران همچون کردستان و آذربایجان، بچه ها به جای قاشق زنی، شالی به دست می گیرند و به پشت بام همسایه ها می روند و با انداختن یک سر آن به داخل خانه، به او خبر می دهند که عید در راه است و باید شادمانی کرد. صاحب خانه هم با خوشحالی هدیه ای به دم شال می بندد و آن را بالا می فرستد.
از دیگر مراسمی که عده ای - به ویژه زنها - در چهارشنبه سوری به انجامش مقیدند فالگوش ایستادن است. بعضی از آنها کلیدی زیر پا می گذارند و دم در خانه می ایستند و با دقت به حرفهای مردم گوش می سپارند و آن را با نیت خود تطبیق می دهند، مثلاً اگر اولین جمله ای که شنیدند، این باشد که : «تا چند روز دیگر درست می شود...» کسی که نیت کرده: «آیا امسال خانه می خریم یا نه؟» با شنیدن این جمله چنین تعبیر می کند که: «بله، امسال خانه می خریم»، همین طور آن کسی که نیت کرده: «آیا امسال دخترم به خانه بخت می رود یا نه؟» از شنیدن این جمله خوشحال می شود که بخت دخترش گشاده شده و در همین چند روز آینده خیل خواستگاران پاشنه در را خواهند کند! در سالهای اخیر آجیل مخصوص چهارشنبه سوری هم که تا حدودی متفاوت با آجیل عید است، در مغازه ها عرضه می شود و بر بساط شب چره رونق می بخشد. ضمن اینکه در برخی نقاط رقص و پایکوبی جوانان علی رغم سختگیری افراد مخالف تا پاسی از شب ادامه می یابد.  
معمولاً از فردای چهارشنبه سوری و حتی یک دو روز پیش از آن، در جای جای شهر با مردانی روبرو می شویم که لباس قرمزی پوشیده اند و کلاهی بوقی بر سر نهاده اند و با چهره ای که کاملاً سیاهش کرده اند، در حالی که دایره ای به دست گرفته اند، می زنند و می خوانند و می رقصند و با تکرار این جمله که: «حاجی فیروزه، سالی یک روزه» رهگذران را تشویق به پرداخت وجهی می کنند. در برخی نقاط دیگر ایران مانند مازندران در همین ایام گروهی از کودکان در کوچه و خیابان به راه می افتند و این ابیات را در دستگاه شور می خوانند که:
ای خان آقای با خدا
ایشاالله بوری [= بروی] کربلا
دست بکن جیف درون
بیرون بیار چند قرون
نوروز سلطان آمه
عید بزرگان آمده
این کار تا یکی دو روز پس از حلول سال نو همچنان ادامه می یابد. رسم دیگر این است که در آخرین پنج شنبه و به تعبیری شب جمعه آخر سال، مردم به گورستانها و زیارت اهل قبور می روند، بر سر مزار خویشان و نزدیکان می نشینند، در اندوه فقدانشان می گریند و برای آمرزش و آرامش آنها دعا می خوانند و خیرات می کنند. بسیاری نیز شمع یا فانوسی بر سر مزار روشن می کنند و سپس به خانه باز می گردند. شب سال نو را «شب علفه» نیز می نامند؛ چون معمولاً در این شب سبزی پلو ماهی و یا کوکو سبزی می خوردند و معتقدند با این کار در طول سال از «کو؟ کو؟» گفتن خلاص می شوند. روز اول سال هم رشته پلو می خوردند تا رشته کارها به دستشان بیاید. با فرا رسیدن چهاردهم فروردین کارها نظم همیشگی خود را پیدا می کند و مردم فعالیتهای روزمره خود را آغاز می کنند و منتظر می مانند تا سال بعد و از سر گرفتن همه آنچه برشمردیم که به طور خلاصه عبارت بود از: سبزه سبز کردن، خانه تکانی، خرید آجیل و شیرینی و میوه و لباس نو، آتشبازی شب چهارشنبه سوری، قاشق زنی، فالگوش ایستادن، زیارت اهل قبور در شب جمعه آخر سال، سبزی پلو ماهی خوردن در شب سال نو، نشستن سر سفره هفت سین، آمدن حاجی فیروز، دید و بازدید رفتن، هدیه دادن، سیزده بدر کردن و سبزه در آب انداختن و کاهو خوردن. رسم است که در ایام عید سفره ای بیندازند و هفت چیز که نامشان با حرف «سین» آغاز می شود در آن بگذارند؛ مانند سبزه، سیر، سکه، سنبل، سماق، سنجد و سمنو، به شیرینی، آینه و قرآن کریم برخی نیز گلاب پاش، شمالی از حضرت علی (ع) و دیوان حافظ را هم بر آن می افزایند. روزهای اول سال نو عمدتاً به دید و بازدید و تبریک فرا رسیدن عید می گذرد که از بزرگ اقوام شروع و به کوچکترها ختم می شود. و دیگر مراسم خاصی نیست تا روز سیزهم فروردین که به «سیزده بدر» معروف است.
در این روز دیگر سفره هفت سین برچیده می شود و مردم از صبح زود شروع به رفتن از خانه و گشت و گذار در سبزه زارهای اطراف شهر می کنند. به گونه ای که واقعاً هیچ وز دیگر سال در خلوتی به پای این روز نمی رسد، گویی مردم نگران اند چنان که در خانه بمانند، حادثه ناگواری برایشان رخ دهد. از آیینهای ویژه این روز «سبزه گره زدن» است که مخصوص دختران دم بخت است. در وقت گره زدن به شوخی یا جدی می گویند: «سیزده بدر، سال دیگر، خونه شوهر!» ضمناً در این روز کسانی که سبزه سبز کرده اند، حتماً آن را با خود بیرون می برند و در آب روان می اندازند، چون اعتقاد دارند: نگهداشتن سبزه از آن پس شگون ندارد. در این روز خوردن کاهو با سکنجبین یا سرکه هم بسیار رایج است. عصر یا شب که فرا رسید، به خانه بر می گردند و خود را برای از سر گرفتن فعالیتهای روزمره آغاز می کنند. تا سالها پیش (مرحوم قزوینی آخرین نمونه آن را در سال 1302 گزارش کرده) در همین چند روز تعطیل، شخصی به عنوان «میر نوروزی» تعیین می کردند و اوامر او را که معمولاً هم خنده دار بود، اجرا می کردند و پس از سپری شدن آن چند روز مشخص، که معمولاً پنج روز بود، به جانش می افتادند و تا می خورد کتکش می زدند!.
باری، با فرا رسیدن چهاردهم فروردین کارها نظم همیشگی خود را پیدا می کند و مردم فعالیتهای روزمره خود را آغاز می کنند و منتظر می مانند تا سال بعد و از سر گرفتن همه آنچه برشمردیم که به طور خلاصه عبارت بود از: سبزه سبز کردن، خانه تکانی، خرید آجیل و شیرینی و میوه و لباس نو، آتشبازی شب چهارشنبه سوری، قاشق زنی، فالگوش ایستادن، زیارت اهل قبور در شب جمعه آخر سال، سبزی پلو ماهی خوردن در شب سال نو، نشستن سر سفره هفت سین، آمدن حاجی فیروز، دید و بازدید رفتن، هدیه دادن، سیزده بدر کردن و سبزه در آب انداختن و کاهو خوردن.
بر سر سخن آغاز مقال می رویم و می پرسیم: آیا این همه رسم و رسومات که همه ساله تکرار می شود، بی معناست و مردم فقط به خاطر یک رشته عادات رفتاری از پیش تعیین شده به انجام آن می پردازند یا اینکه تمام این اعمال معنی دار و قابل توجیه است؟ شک نباید کرد که هیچ عمل فراگیر و مکرری وجود ندارد که سالها دوام بیاورد (چه برسد به اینکه همچنان در دل و جان مردم نفوذ داشته باشد، مگر اینکه اصیل، معنی دار، قابل توجیه دینی و مقدس باشد. آیا آیینهای نوروزی از این قاعده مستثنا هستند یا ما به مرور زمان شان تاسیس آن را از یاد برده ایم و به جنبه شاد و سرگرم کننده آن بسنده نموده ایم؟
با تحقیقات جدیدی که اسطوره شناسان کرده اند و نتایجی که به دست آورده اند، به نظر می رسد که با تاملی در تاریخ باستان و عقاید و آرای مردم آن زمان و نیز سیری در اساطیر منطقه وسیعی که شامل کشور ما نیز می شود، می توانیم معنای یکایک این کارها را درک کنیم و از آن پس از زاویه ای دیگر به این مراسم که ممکن است برای بسیاری خرافی و کفر آمیز باشد، بنگریم. به شرط آنکه به گذشته ای آنقدر دور برگردیم که بنیانگذاری آن را از فاصله ای نسبتاً نزدیک ملاحظه کنیم. با ما همراه شوید:
از آنجا که ما نشانی از نوروز را در کتاب دینی ایرانیان باستان یعنی «اوستا» نمی بینیم، با اینکه به جشنهای مذهبی دیگر اشاره کرده، می توانیم چنین نتیجه بگیریم که احتمالاً نوروز جشنی وابسته به آیین زرتشتی نیست و نیز از آنجا که در منابع «ودایی» هم اشاره ای به آن نشده، می توانیم احتمال دهیم که همه این مراسم - جز در مواردی - ریشه هند و ایرانی ندارد؛ از این رو جز این چاره ای نداریم که به سراغ بومیان این سرزمین پهناور برویم و با کند و کاو در دین و آیین شان، ریشه های مراسم نوروز را حدس بزنیم. هرچند آثار به جا مانده از تمدنهای کهن تر از آریایی - همچون سومر - بابل، آشور و سومر - در این زمینه چندان هست که ما را مطمئن می سازد ریشه این آیین چقدر تا دوره ورود آریاییها به منطقه فاصله دارد؛ (1) لذا درست تر این است که نقطه آغاز بررسی و پژوهش خود را تا قدیمی ترین تمدن منطقه، یعنی سومر عقب ببریم و از آن دوره به بعد را مورد کاوش و بررسی قرار دهیم.

پی نوشت ها :

1- پژوهش حاضر با این فرض که آریاییها از جایی دیگر به این سرزمین آمده اند، تهیه شده است.

منبع مقاله: محمد حمید، یزدان پرست لاریجانی؛ (1385)، نامه ایران (مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی) جلد سوم، تهران: اطلاعات، چاپ اول.