چهرههای مرگ در پایان سدههای میانه
برگردان: بهاءالدین بازرگانی گیلانی
من همانند اکثر قرون وسطیشناسان اعتقاد دارم مصائب و تنگناهای صعب و دشوار سدههای 14 و 15 یک بحران ساختاری - رشدیافتگی در سراسر جوامع اروپایی در آستانه یک رنسانس نوین و بزرگ بود، تحولی که با بروز فاجعههای غیرمنتظره و مصیبتبار قرین گردید. مردمان قرن چهاردهم تحت تأثیر عقاید مکاشفهجویانهای که در آن دوران غالب بود - که البته آن هم از آسمان به زمین فرو نشسته بود - مصائبی را که به آن مبتلا شده بودند غالباً در هیبت سه سوار از غیب فرارسیده خلاصه کرده بودند: گرسنگی، جنگ و طاعون. هر یک از این مصائب در دورانهای مختلف قرون وسطی پدیدههایی شناخته شده بودند، اما این بار گستردگی و شدت و برخی ویژگیهای جدید آنها بیمثل و مانند به نظر میآمد.
گرسنگی و جنگ
گرسنگی خطر فوقالعاده و بیسابقهای بود. تعدادی از مورخان موضوعات جوّی و آب و هوایی مخصوصاً امانوئل لو روی لدوری (1) و پیر الکساندر (2) به وضعیت وخیم جوّی در شمال اروپا اشاره میکنند که ناشی از برودت طویل المدت هوا و بارندگیهای شدید و مداوم بود که طی سالهای 1315 تا 1322 موجبات قحطی گسترده و عوارض و پیامدهای ناگوار فراوانی را فراهم آورد.جنگ هم در قرون وسطی پدیدهای همیشگی و روزمره محسوب میشد. در عین حال اقدامات صلحخواهانه کلیسا و سلاطینی نظیر لوئی قدیس و مساعی آنها برای ایجاد زمینههای ارتقاء رفاه اقتصادی و مذمت و نکوهش عداوتهای شخصی توسط برخی سلاطین مقتدر و توانا همگی به تخفیف دامنه منازعات و ناآرامیها مددرسانده بود. بازگشت رویکردهای عمومی به جنگ، آنچه که موجبات حیرت هم عصران را فراهم کرده بود به دلیل شیوهها و اشکال جدیدی بود که رخدادهای جنگی به خود پذیرفته بود. پیدایش تدریجی دولتهای ملی که در بادی امر به فرآیند صلح برآمده از دعواها و منازعات فئودالی مدد رسانده، بعدها خود هرچه بیشتر باعث پیدایش شکل «ملی» جنگها گردید. جنگهای پایانناپذیر یکصد ساله که به منازعات قدیمی میان انگلستان و فرانسه طی سدههای 12 و 13 شکل مدرنی داده بود، نمونه خوبی در این زمینه است. پیشرفتهای فنی که به آهستگی گام به جلو مینهاد و عواقب پرهیجانی را در پی خود داشت نیز به نوبه خود جنگ را به یک پدیده جدید تبدیل کرده بود. اختراع توپ و باروت از توجه برانگیزترین این پیشرفتها به شمار میرفت و فنون و مهارتهای محاصره نیز تکمیل شده بود. همه این دگرگونیها باعث شدند که قلعهها به تدریج از بین بروند و به جای آنها دو نوع اقامتگاه جدید اشرافی در روستاها ظاهر شوند: یکی قصر که جایی برای تظاهر حشمت و جلال و محل آسایش و رفاه بود و عمدتاً محل سکونت اشراف به شمار میرفت و دیگری دژ نظامی که در اختیار پادشاهان و امیران بود و از آنجا با سلاحهای آتشین در مقابل دشمنان ایستادگی میکردند.
علاوه بر این جنگ اشاعه بیشتری پیدا کرد و عنصر نبرد و رزمآوری به صورت شغل و حرفه درآمد. بحرانهای اقتصادی و اجتماعی باعث شد که بسیاری افراد ماجراجو و خانه به دوش همین که سرکردهای پیدا کردند دست به تشکیل دستههای مسلح میزدند و غارت و ویرانگری این باندها از سپاهیان منظم بیشتر هم بود. در ایتالیا فرماندهان نامدار مزدوران - مشهور به Condottierie (3) - اغلب در خدمت شهرها و دولت شهرها بودند و گاهی درصدد قبضه قدرت برای خویش بر میآمدند. نهایتاً حکومتهای سلطنتی و به ویژه پادشاهان فرانسه درصدد تشکیل ارتش ثابت متشکل از سربازانی برآمدند که دستمزدهای منظمی دریافت میکردند و این در حالی بود که دستههای مزدور که در خدمت شهرها و امیران بودند از ساختارها و نظامات بهتر و پایدارتری برخوردار شده بودند. مردم کنفدراسیون سوئیس در ایجاد و گسترش مزدور سربازان آن روزگاران نقش عمده و ید طولایی داشتند.
ویلیام چستر جردن (4) تحلیل درخشانی از قحطی و گرسنگی سخت اوایل قرن چهاردهم به دست داده است. او به خوبی نشان داده است که مردم چگونه با این فاجعه «بیسابقه» و مصیبت عجیب و غریب دست و پنجه نرم میکردند، تو گویی همه عوامل طبیعی، انسانی و الهی دست به دست هم داده بودند تا چنین گرسنگی طاقتفرسایی را بیافرینند. مردم آن عصر وضعیت جوّی، بارانهای مداوم، جنگ و غضب پروردگار را از دلائل کاهش فوقالعاده برداشت غلات و بیماریهای مسری فاجعه بار احشام دانستهاند. قیمتها افزایش یافتند و خیل فقیران هرچه بیشتر و مسکینتر شدند و خانوارها با دستمزدهای رو به کاهش قادر نبودند از عهده افزایش قیمتها برآیند. سازمان ناقص و ناکارآمد سلطنت و شهرها، وضعیت نابهسامان حمل و نقل مواد غذایی و کمبود وسایل نگهداری و ذخیرهسازی مواد به وخامت اوضاع میافزودند و یا حداقل باعث میشدند که مبارزه مؤثر با آثار و پیامدهای قحطی و گرسنگی غیر ممکن گردد. یک اروپای همبستگی روستایی و یا تشکیل محافل و انجمنهای همبسته در عصر نقصان مواد غذایی هیچگاه قادر به ظهور و عرض اندام نبود.
ما باید خود را خیلی مدیون فیلیپ کُنتامین (5) مورخ فرانسوی بدانیم که به طور جامعی نشان داده است چگونه ارتشهای جدید در فاصله اوایل قرن چهاردهم و اواخر قرن پانزدهم در قاره اروپا تشکیل شدند. دگرگونی و ارتقاء کیفی علوم و فنون نظامی باعث شد - دقیقاً همانند کتب و رسالاتی که در زمینههای اقتصادی و کشاورزی انتشار یافتند - موضوعات آموزشی در زمینه فنون رزمی، دیسیپلین نظامی، و سازماندهی قشون به رشته تحریر درآیند و نشر و گسترش یابند. یکی از این رسالهها که در سال 1327 توسط تئودور پالایولاگوس (6) دومین پسر آندرونیکوس (7) دوم امپراتور بیزانس نوشته شده بود ابتدا به زبان لاتین و سپس در اواخر قرن چهاردهم به دستور فیلیپ دلیر، دوک بورگونی به زبان فرانسوی ترجمه شد. اونوره بُنه (8) از فرقه بندیکتیان کتاب «تدبیر جنگ Tractatus de bello» اثر جووانی اهل لیگنانو (9) حقوقدان ایتالیایی را مبنا و الگوی کتاب خویش «شجره نامه جنگها L`Arbre des batailles» قرارداد و آن را به شارل ششم پادشاه جوان فرانسه هدیه کرد. در سال 1410 خانم کریستین دو پیزان (10) که در دربار شارل ششم میزیست «کتاب نظامیگری و شهسواری Livre des faits d`armes et de chevalerie» را نوشت و در سال 1449 ماریانو دانیلو دی یاکوپو (11)ی ایتالیایی موسوم به «تاکولا» با رساله De machinis خود به فنون و علوم ماشینهای جنگی روی نهاد. برای سپاه و سازمان جنگ در سراسر اروپا آجودانیهای هرچه بیشتر و منظمتری ایجاد شدند: آجودانی فلورانس در سال 1369، آجودانی بزرگ شارل پنجم پادشاه فرانسه در سال 1374، قواعد نظامی و آجودانی ریشارد دوم و هنری پنجم سلاطین انگلستان به ترتیب در سالهای 1385 و 1419، تنظیمات و قواعد نظامی شارل دلیر در سال 1473 و مجموعه احکام و دستورات دوران جنگ که کانتونهای سوئیس آن را جاری و اجرا کردند.
باستانشناسی نمونهها و مواد اطلاعاتی بسیار غنی در اختیار ما قرار داده است که مکمل منابع و اسناد مکتوب میباشد. فیلیپ کُنتامین از کشفیات نزدیک آلژوبروتا (12) در پرتغال یاد میکند. در این محل حفرههایی در زمین به صورت طولی یا متداخل دیده میشوند که در سال 1385 توسط کمانداران انگلیسی اعزامی از گنت حفر شده بودند و در آنها تیرهای چوبی نصب کرده بودند تا به این وسیله مانع از تهاجم نیروهای سواره نظام کاستیلی شوند. حفاری قبرهای دسته جمعی که کشتهشدگان نبرد سال 1361 ویسبی در جزیره گوتلاند در آنها مدفوناند، بررسیهای علمی پیرامون مجموعه وسایل و تجهیزات دفاعی آن دوران را میسر ساخته است. همچنین به کمک باستانشناسی تأسیسات دفاعیای که برخی نوبیناد و برخی بازسازی شده بودند و به کمک آنها در اواخر قرون وسطی از شهرها، قصرها، کلیساها و منازل محافظت میشد نیز مورد شناسایی قرار گرفته است: دیوارهای حفاظتی یا حصارهای پیرامونی شهرهای آوینیون، یورک، روتنبورگ (13) و نوردلینگن (14) و یا سنگرهای دفاعی اطراف قصرها و قلاع در ونسن، (15) فوژر، (16) سالس، (17) کارل اشتاین (18) یا تاراسکون. (19) موزههای بسیاری در اروپا معرف اروپای مجهز به ساز و برگهای جنگی در سدههای 14 و 15 میباشند: موزه زرّادخانه برج لندن (20) و کلکسیون وُلیس (21) در لندن، موزه پورت دو هال (22) در بروکسل، موزه دولارمه (23) در پاریس، انگلزبورگ (24) در رم، موزه استیبرت (25) در فلورانس، آرمریا رئال در تورین، رئال آرمریا در مادرید و یا کلکسیون اسلحه آلات و تجهیزات جنگی کاخ آمبراس (26) در تیرول. (27)
فیلیپ کنتامین همچنین یادآور شده است که چگونه سرتاسر اروپا در دو سده آخر قرون وسطی مملو و آکنده از جنگ و نبرد، تدارک ارتشهای منظم و دسته سپاهیان مزدور بوده است: گران کمپانی (28)های فرانسه و اسپانیا؛ دستههای ماجراجو در ایتالیا؛ گوشبُرها (29) E`corcheurs، باجگیرها (30) و آرمانیاکها (31) در فرانسه یا در غرب نواحی آلمانی زبان؛ جنگ صد ساله؛ جنگ جانشینی در برتانی؛ جنگهای پیدایش و فروپاشی دوکنشین بورگونی؛ مناقشات شبه جنگ داخلی در کاستیل؛ جنگهای کلیسا برای بازیابی دولت - کلیساها؛ (32) جنگهای دریایی میان جنوا و ونیز و بین هانزاهای آلمان، دانمارک و انگلستان؛ جنگ علیه هوسیان (33) در چک؛ منازعات میان فرقه آلمانی و همسایگانش؛ جنگ گل رز (34) در انگلستان و خاتمه پادشاهی گرانادا در اسپانیا و این همه در حالی بود که سپاهیان ترک در منطقه بالکان رو به پیشروی نهاده بودند.
تمثالنگاری و باستانشناسی نشان میدهند که عصر اسب در اروپا بالاخره آغاز شده بود و اسب بیش از هر زمان دیگری به عنوان یک وسیله جنگی و کمتر به عنوان ابزار شکار مورد استفاده قرار میگیرد. در سدههای مورد اشاره سپاه پیاده نظام نیز دچار دگرگونیهایی میشود. پیاده نظام که در فاصله میان نیمه قرن چهاردهم و نیمه قرن پانزدهم از جنبههای کمی و کیفی از اهمیت افتاده بود، مجدداً تقویت میشود و مخصوصاً به واسطه وجود مزدوران آلمانی، پیاده مزدوران و لشکر پیاده سوئیسی از وجهه بالایی برخوردار میگردد. ظهور و پیدایش توپخانه شگفتانگیزتر جلوه میکند. باروت و توپ در مدت فقط بیست سال یعنی از 1325 تا 1345 توسط مسلمانان از چین به ایتالیا و از آنجا به سراسر اروپا راه یافت. «این آلت جنگی یا ابزار اهریمنی که نام آن را توپ گذاشتند، همانگونه که جان مرفیلد (35) در سال 1390 هم گفته بود انقلابی تدریجی در کار جنگ و عمدتاً در دو زمینه پدیدار ساخت، یکی نقش توپ در میدان نبرد و دیگری به خاطر قدرت نفوذ پذیریاش در تهاجم به قلعهها و دیوارهای شهر. رقابت در ساخت توپهای هرچه با قدرتتر همان اندازه که برای تخریب و عملیات نظامی صورت میگرفت، جنبه پرستیژی هم داشت و ایجاد خوف و هراس از آن هم مورد نظر بود. در پایان قرن چهاردهم یک اروپای بمباردمان هم متولد شده بود. در نیمه دوم قرن پانزدهم بودجه برای تأمین توپخانه شهرها و حکومتها لاینقطع رو به افزایش نهاده بود. در انتهای این قرن صنعت فلزکاری که با چنین تسلیحاتی سر و کار داشت مخصوصاً در میلان و ایتالیای علیا از رونق زیادی برخوردار گردید و این هنگامی بود که واحد توپخانه فرانسه که اتفاقاً در میادین نبرد ایتالیا هم به کار گرفته میشد از پرقدرتترین و کارآمدترین توپخانههای دنیا به شمار میرفت.
میلیتاریزه شدن اروپا با ایجاد دگرگونیهای اساسی در سرویسهای جنگی متکامل گردید. در قرن چهاردهم سازمان نظامی فئودالی در انگلستان از میان رفت و ارتش ملی و گروهانهای داوطلب جایگزین آن شد. در اواسط قرن چهاردهم در پادشاهی فرانسه انعقاد قراردادهای سرباز مزدوری متداول گردید. در قرن پانزدهم هر محله و هر انجمن محلی کلیسایی موظف بود به منظور تقویت ارکان سلطنت، نیروهای تیرانداز و کماندار به صورت ذخیره در اختیار داشته باشد. در ایتالیا که اقشار بالای شهری از تقبل تعهدات نظامی طفره میرفتند و بیشتر به دستههای نظامی مزدور تکیه میکردند باعث شد که سیستم مزدوری Condotta بتدریج تثبیت و رایج گردد. مع ذلک طبقه اشراف تقریباً در سراسر اروپا نقش قدیمی خود را حفظ کردند و بخش اعظم سپاه سواره نظام در اختیار آنان بود. اروپای اشرافیت کماکان به سنتهای جنگآوری خود تکیه زده بود.
سرانجام در قرن پانزدهم تمامی سیستمهای سیاسی موجود در اروپا درصدد برآمدند کم و بیش ارتشهای ثابت و منظم ایجاد نمایند. جنگ فئودالی، جنگی غیر مداوم و فصلی و اغلب در فصل بهار صورت میگرفت و قشونکشیهای فئودالی به طور پراکنده و در مدت زمان محدود و معینی قابل اجرا بود. سال جنگی در اروپای فئودالی فصول استراحت و فاصلههای منقطع زیادی داشت. عنصر جنگ در اروپای جدید اما به تدریج به یک رویداد متداوم و یکپارچه تبدیل گردید. حتی شهرها و دولت شهرهای ایتالیایی کم کم این نیاز را احساس کردند که ارتشهای ثابت و مستقیماً تحت خدمت در اختیار داشته باشند. سنای ونیز در سال 1421 چنین اعلام کرد: «این باید جزء سیاستهای ما باشد که همواره چه در زمان صلح و یا در ایام جنگ مردان دلآور در اختیار خود داشته باشیم.»
در عین حال همین اروپای همیشه در حال جنگ و خشونت سعی و تلاش برای حصول به صلح را که آرمان بزرگی برای جامعه، کلیسا و حکومت در قرون وسطی به شمار میرفت از یاد نمیبرد.
اونوره بُنه از فرقه بندیکتی در کتاب خود «شجرهنامه جنگها» با تأسف چنین نقل میکند: «سراسر دنیای مقدس مسیحی را چنان از جنگ، نفرت، یغماگری و نزاع مأیوس و نابود شده میبینم که مشکل بتوانم حتی تنها از یک سرزمین کوچک، چه یک دوکنشین باشد و یا کنتنشین یاد کنم که صلح و صفای واقعی در آن حکمفرما بوده باشد». و گئورگ اهل پودیبراد (36) پادشاه بهم در قرن پانزدهم رسالهای به زبان لاتین درباره صلح نگاشت و در آن پیرامون صلح و آرامش، آنچه که به قول خودش «در سراسر عالم مسیحیت نایافتنی بوده» چنین ابراز امیدواری میکند: «ای کاش این همه جنگ، خونریزی، شورش، غارت و قتل که با تأسف تمام آنها را به جان میخریم، آنچه که مسیحیت را در همه جا به ورطه مصیبت و هلاک افکنده، ممالک مسیحی را ویران کرده، شهرها را به غارت کشیده، ایالات را از هم فروپاشیده، سلطنتها و امیرنشینها را فرسوده و ناتوان کرده و به انواع مصیبت و بلا مبتلا کرده، بالاخره زمانی به پایان خود برسد، بلکه بکلی ریشهکن گردد و با ایجاد اتحادیهای در خور تحسین بار دیگر شاهد فضای محبت و برادری که بسی ارزشمند است باشیم».
این پادشاه قرن پانزدهمی برای «اتحادیه اروپایی» آنچه که تازه شش قرن بعد باید که راه دشوار ایجاد خود را بپیماید، زیباترین نقشهها و بهترین تعاریف و توجیهات را ارائه کرده است: «یک اروپای صلح».
طاعون سیاه
در اواسط سده چهاردهم اروپای قرون وسطی به بدترین نوع فاجعه و بلا یعنی به طاعون سیاه مبتلا گردید. چنین اسمی را از آن جهت بر این بیماری نهادند زیرا طاعون غدهای در کنار نوع دیگری از همین مرض یعنی طاعون ریوی شیوع یافت، لیکن بسیار شدیدتر و کشندهتر از آن بود. اولین مشخصه بیماری این است که در کشاله ران غدد لنفی متورم و مملو از خون سیاه میشود. البته طاعون غدهای در قرن ششم و در دوران یوستیانوس، هم شرق و هم مغرب زمین را مبتلا کرده بود ولی بعدها از دنیای غرب به کلی محو و ناپدید شده بود. اما در حالی که این بلا در آسیای مرکزی و احتمالاً در شرق شاخ آفریقا به طور بومی زنده باقی مانده بود، مجدداً جان گرفت و در سالهای 1347/48 با توفندگی هرچه تمامتر به قاره اروپا بازگشت. مکانی که بیماری شیوع یافت روشن است: شهر کافا (37) که یک مهاجرنشین جنوائیها در کریمه بود مورد محاصره آسیاییها قرار گرفت و مهاجمان اجساد مردگان به مرض طاعون را به عنوان سلاح علیه محاصرهشدگان از روی دیوار به داخل پرتاب کردند. ناقل این بیماری از طریق کک موش و یا دلیلی که امروزه بیشتر پذیرفتنی است از راه تماس بدنی به داخل کشتیهای تجاری که از کافا میآمدند رخنه کرد. در سال 1348 این بیماری همهگیر عملاً سراسر قاره اروپا را دربرگرفت. در انگلستان 70 درصد مردم بر اثر طاعون تلف شدند و جمعیت این مملکت از حدود 7 میلیون به حدود 2 میلیون در سال 1400 تقلیل یافت. طاعون سیاه با شدت و حدت هرچه بیشتری که به خود میپذیرفت به پدیدهای فاجعهبار تبدیل شد و تمام عالم مغرب زمین را تا سال 1720 مورد تهدید خود قرار داد و آخرین شیوع طاعون که این بار نیز دارای منشاء شرقی بود تا به بندر مارسی هم رسید.مهمترین خصوصیت فاجعهبار این بیماری مسری سرعت و شتاب قربانی گرفتن آن بود. بیماری بعد از مدت کوتاه دوران نهفتگیاش ظاهر میشد و اغلب ظرف مدت 24 تا 36 ساعت به مرگ منجر میگردید. دومین علت خوف و هراس ناشی از این بیماری این بود که مردمان آن دوران برای اولین بار به قدرت و دامنه سرایت این بیماری به سایرین پی برده بودند. البته مردم فهمیده بودند که جذام هم میتواند مسری باشد - که البته اینگونه نیست - اما مرگ سیاه خطری غیرقابل جلوگیری بود. کلام آخر اینکه طاعون آثار جسمانی و اجتماعی دهشتناکی از خود برجای نهاد. بیمار طاعونی که اغلب دچار حرکات شدید و متوحشانه میشد منظرهای بسیار رقتانگیز ایجاد میکرد و از آنجا که خانواده و اطرافیان و نزدیکان بیمار عاجز از انجام هر کاری در مبارزه با این بلا بودند لذا بیماری ویژگی اهریمنی به خود گرفته بود. مخصوصاً آثار این اپیدمی نزد جوامع اروپایی که براساس ساختارهای اجتماعی به طور خیلی متراکم با هم زندگی میکردند مصیبتبار بود. اینگونه ساختارهای گروهی با این بیماری متلاشی شدند و در بسیاری مناطق از میان رفتند. خانوادهها، اشراف، صومعهها و محلات دیگر قادر نبودند در گذشتگان را به طور انفرادی و با عزت و احترام دفن کنند. برای بسیاری از مردگان مراسم آخرین تدهین به جای آورده نمیشد و هنگام تدفین در قبرهای دستهجمعی آئین نماز و نیایش برای آنها اجرا نمیشد.
منابعی در اختیار نداریم که بتوانیم میزان مرگ و میر طاعونهای بزرگ را بطور نسبتاً دقیق تخمین بزنیم. اما میزان آن در هیچ جا شاید کمتر از ثلث جمعیت نبوده است و محتملترین ارزیابیها در غرب مسیحی بین نصف تا دو ثلث جمعیت جوامع بوده است. در انگلستان 70 درصد مردم بر اثر طاعون تلف شدند و جمعیت این مملکت از حدود 7 میلیون به حدود 2 میلیون در سال 1400 تقلیل یافت. فاجعه طاعون با بازگشت کم و بیش منظم آن که هر بار از شدت کم و زیادی برخوردار بود تشدید میشد. طاعونی که از 1360 تا 1362 شیوع یافت مخصوصاً اطفال را مبتلا کرد، بعدی از سال 1366 تا 1369 و دیگری از سال 1374 تا 1375 سپس در سالهای 1400؛ 1407؛ 1414 تا 1417؛ 1424؛ 1427؛ 1432 تا 1435؛ 1438 تا 1439؛ 1445؛ 1464 و همین طور ادامه یافت. همراه با طاعون اغلب بیماریهای دیگری نظیر دیفتری، سرخک، اوریون، مخملک، تیفوس، آبله، آنفولانزا و یا سیاه سرفه هم شایع میشد. تداخل و همزمانی اینگونه بلایا و امراض بر شدت هول و هراس میافزاید، چون ارتباط سه پدیده طاعون، جنگ و گرسنگی را مظهر و نشانه آخرالزمانی میپنداشتند.
اطبای قرن چهاردهم عاجز از تشخیص علل طبیعی این بیماری همهگیر بودند. نکته مسلم این بود که بیماری وجود داشت و اینکه آنچه عمدتاً باید با آن مبارزه شود مسئله مسری بودن بیماری است، نقطه مقابل توضیح متداول در جامعهای بود که میپنداشت این بلا نشانه غضب پروردگار است.
گرچه اطلاعات پزشکی درباره علل بیماری وجود نداشت، اما با بررسیهای دقیقتر تجویزهای مفیدی ارائه میشد. مثلاً جمع شدن کنار رختخواب بیمار یا متوفی، مشایعت مردگان هنگام تدفین و استفاده از لباس بیماران طاعونی ممنوع شد و مردم به طور کلی سعی میکردند از سرایت بیماری به خود جلوگیری کنند. مؤثرترین اقدام پیشگیرانه فرار از معرکه و رفتن به روستاها و نواحی دارای سکنه کم و پراکنده بود و مردم حتیالمقدور سعی میکردند خود را از شهرهای پر جمعیت هرچه دورتر سازند. بوکاتچو در مقدمه اثر مشهورش «دکامرون» (38) فرار اهالی ثروتمند فلورانسی به خانههای روستایی خود را بیان میکند - نوعی مبارزه علیه طاعون و اقدامی که البته فقط برای اغنیا و نخبگان میسر بود. مرگ سیاه منازعات اجتماعی و نیازمندی فقیران را تشدید کرد و زمینه بروز خشونتهای جمعی را که درباره آن به سخن خواهیم نشست فراهم کرد.
مقامات مسئول مخصوصاً در شهرها و در وهله اول شهرهای ایتالیا سلسله تدابیری اتخاذ کردند که از جمله شامل دستورالعملهایی در رعایت نظافت و پاکیزگی بود و این تدابیر به طور کلی در زمینههای بهداشت محیط پیشرفتهای قابل توجهی با خود به ارمغان آورد. اولیای امور قوانینی علیه تظاهر به تجملات و رفاهطلبی اغنیا که موجبات تحریک را فراهم میآورد و این خوف وجود داشت که اینگونه اعمال بتواند غضب و کیفر خداوند را به دنبال داشته باشد تصویب و اجرا کردند. طاعون ضمناً شکل جدیدی از تقوی و دینداری در دنیای مسیحیت به وجود آورده بود، مخصوصاً باعث توسل مردم به قدیسانی شده بود که در سراسر اروپا موسوم به قدیسان طاعون از منزلت ممتازی برخوردار شدند: از جمله قدیس سباستیان (39) که وجه مشخصهاش تیرِ کمان بود که به هر کس اصابت میکرد - بلای قرن چهاردهم نامیده میشد و یا قدیس روخوس (40) که در غرب و جنوب اروپا به او توسل میجستند.
مرگ، نعش و رقص مرگ
طاعون زمینه پیدایش نوع جدیدی از رقت قلب و حساسیت و گرایشهای تازه به مذاهب را فراهم آورد. تاکنون مردم از پدیده مرگ عمدتاً از جهنم هراسناک بودند، اما حالا بعد از اینکه چهره هولناک مرگ از پرده بر افتاد، مردم از خود مرگ هم به هراس افتادند چون به وضوح میدیدند که هول مرگ از عذاب دوزخ کمتر نیست. صد البته همانگونه که شمایلنگاریها نشان میدهند حتی تا بعد از نیمه قرن چهاردهم خوف از جهنم کماکان وجود داشت، گرچه که به قول ژان دولومو (41) این گرایش هم ایجاد شده بود که ترس از دوزخ با لذت و کامجوئی از بهشت متعادل گردد. بنابراین در وهله اول این جنازه و نعش بود که شاید بتوان گفت توسط مردم نسبت به آن رقّت و حساسیت تازهای به جای مرگ نشان داده میشد.رویارویی انسان با پدیده مرگ در شاکله اسکلت در اواسط سده چهاردهم به سوژه مهمی برای شمایلنگاریها و تندیسپردازیها تبدیل شده بود. به تصویر درآمدن «سه زنده و سه مرده» نشان از آن دارد که سه جوان زیبا، شادمان و فارغ البال در مقابل سه اسکلت که معمولاً در تابوت و قبرستان هستند قرار میگیرند. موضوعی که در سراسر اروپای مسیحی نقش بارزی به خود پذیرفته بود و با شیوع طاعون از اهمیت خارقالعادهای برخوردار گردید عبارت بود از: اجتنابناپذیر بودن مرگ. «Memento mori، بیندیش که خواهی مُرد»، اساس و بنیان دینداری، طرز زندگی و اندیشهورزی را تشکیل میداد. این امر باعث خلق آثار و رسالههای مشهوری پیرامون «ars moriendi، هنر مردن» گردید که آلبرتو تننتی مورخ ایتالیایی درباره آنها بررسیهای عمیقی انجام داده است. مونتانی (42) در قرن شانزدهم اینگونه اشتغالات با پدیده مرگ را در این جمله خلاصه کرده است: «فلسفیدن یعنی مُردن آموختن». به این ترتیب بود که در سراسر اروپا سوژهای برای شمایلپردازی و تندیسسازی بسط و گسترش یافت که منعکس کننده هم احساس بود و هم فلسفه و آن یعنی: «هراسپردازی». (43) یکی از هیجانیترین شکل بیان این نوع اندیشه و احساس به تصویر درآوردن نعش زوالیافته شخصیتهای ممتاز بر گور آنان بود. در فرانسه مشهورترین اثر از این دست نقوش هراسآور - در فرانسه موسوم به transi (44) - در سال 1400 بر مقبره کاردینال ژان دو لاگرانژ (45) نقش بست. در سراسر اروپا 75 نقاشی از اینگونه شمایل مربوط به قرن پانزدهم شناسایی شده است.
ایتالیا در قرن چهاردهم سوژه شمایلپردازی دیگری که به «غلبه مرگ» موسوم بود برگزید که نمونه ممتاز آن به سال 1350 یعنی دو سال بعد از شیوع طاعون سیاه در کامپو سانتو (46)ی پیزا نقش بست. مضافاً هنرمندان اغلب دو موضوع دیگر را نیز برای کار انتخاب کرده بودند: یکی به تصویر درآوردن جمجمه مُرده موسوم به Vanitas (47) که در سراسر دوران رنسانس تا عصر باروک مورد علاقه مردم بود و دیگری رقص مرگ (48) که از ویژگیهای هنر و ابراز احساسات قرن پانزدهم محسوب میشد.
نکته قابل توجه در رقص مرگ هم نوع افرادی است که در دایره رقص شرکت میجویند و هم شیوه اجرای رقص است. نعش اساساً صرفاً نقشی انتزاعی و فردی از مرگ متجلی میسازد در حالی که رقص مرگ تمام اقشار جامعه اعم از طبقات اجتماعی و یا سیاسی را به تصویر میکشد. رقص مرگ پاپ و قیصر را در موقعیت رهبری و تمام دیگر ابناء بشر از پادشاه گرفته تا اشرافی و از شهری گرفته تا روستایی همه را در خود جای داده است. حتی زنان نیز در آن میرقصند. جنبه قابل توجه دیگر، خود رقصیدن است. کلیسا رقصیدن را امری غیراخلاقی، بیمعنی و یا حتی شرکآمیز میانگاشت و شدیداً آن را قدغن کرده بود. رقص محترمانه و اشرافی که تازه در سدههای شانزدهم و هفدهم متداول شد و کاملاً رواج یافته بود به تدریج رقصهای دایرهای روستایی را کنار زد. رقص مرگ فرهنگ عامیانه را با طرز تفکر کلیسایی پیوند داد. رقص مرگ نشان میدهد که رقصیدن، عیش بدفرجامی است که جامعه را رقصکنان به ورطهی زوال فرو میبرد و دیگر به شیطان نیازی نیست تا چنین زحمتی به خود روا دهد. اروپای رقص مرگ یک اروپای بیخردی بود. به این ترتیب بود که کلاف قرمز سالهای دیوانگی و بیخردی باز شد و تاریخ اروپا را تا مدتهای مدید در خود فرو پیچید.
تصاویر رقص مرگ بر دیوارهای اروپای مسیحی در سده پانزدهم نقش بست. اولین شاهکار بزرگ دیوارنگاره در سال 1425 بر روی دیوار قبرستان اوسن اینوسنت در پاریس خلق شد. در سال 1440 از این طرح تقلید گردید و بر دیوار قبرستان سنت پائول در لندن نقاشی شد. کنراد ویتس (49) نقاش بزرگ، رقص مرگی را بر دیوار گورستان صومعه دومینیکانی در بازل بزرگ (50) به تصویر درآورده است؛ دیوارنگارههای رقص مرگ در اولم، (51) در کلیسای مریم در لوبک و یکی دیگر هم در سال 1470 در لا شز - دیو (52) خلق شدند. نکته قابل توجه اینکه میتوان نقوش رقص مرگ را در کلیساهای شهرهای کوچک و حتی در روستاها نیز یافت، مثلاً در کنارهی کلیسای کرناس کلدان (53) در برتانی (مربوط به نیمه دوم سده پانزدهم)، در کلیسای نیکولای در تالین (انتهای سده پانزدهم)، در برام (54) (ایستریا، 1474)، نور آلسلو (55) (در دانمارک بین سالهای 1480 و 1490)، سانت ماریا در سیلویس (56) در پیزون (57) نزدیک فرارا (58) (1490)، خراستولیه (59) (اسلونی، 1490)، کرماریا (60) (برتانی، 1490) و یا در موله - لو - گرونه (61) (در دپارتمان اور - اِ - لوار، (62) انتهای سده پانزدهم/ آغاز سده شانزدهم).
پینوشتها:
1. Emmanuel Le Roy Ladurie مورخ فرانسوی متولد سال 1929 و فرزند ژاک لو روی لدوری وزیر کشاورزی مارشال پتن که بعداً به نهضت مقاومت فرانسه در مقابل ارتش نازی پیوست - مترجم.
2. Pierre Alexander
3. در قرون سیزدهم و چهاردهم دولت شهرهای ایتالیا نظیر ونیز، فلورانس و جنوا در تجارت با شرق به ثروت زیادی دست یافته بودند. این دولت شهرها ارتشهای بسیار کوچکی داشتند و اغلب مورد تهاجم قدرتهای خارجی و همسایگان حسود خود قرار میگرفتند. اشراف حاکم بر این شهرها برای مدافعه از خود به فکر اجیر کردن دسته جنگآوران مزدوری برآمدند که به («contract») condotta مشهور شدند. هر یک از این دستهها توسط یک condottiere رهبری میشد که بعدها نام مترادف «captain» به خود پذیرفت - مترجم.
4. William Chester Jordan
5. Philippe Contamine
6. Thodor Palaiologos
7. Andronikos II Palaiologos 1260-1332 م. امپراتور بیزانس که از سال 1282 تا 1328 حکومت کرد - مترجم.
8. Honore`Bonet
9. Johannes von Lignano (لیگنانو سابیادورو شهری در استان اودینه واقع در شمال شرقی ایتالیا است) - مترجم.
10. Christine de Pisan 1364-1430 م. زن نویسنده، خطیب و منتقد قرون وسطایی فرانسوی که انحصار مردان در عرصههای هنر و نویسندگی و شاعری را در آن دوران شدیداً به چالش طلبید. او در طول بیش از سی سال کار نویسندگی حدود چهل اثر به رشته تحریر درآورد و از نخستین زنان نویسنده حرفهای محسوب میشود. پیزان در شهر ونیز ایتالیا متولد شده بود که بلافاصله پدرش توماس دو پیزان که در سلطنت شارل پنجم پادشاه فرانسه به شغل طبابت و نجوم رسیده بود او را با خود به فرانسه برد - مترجم.
11. Mariano Daniello di Jacopo (Taccola) 1382 - حدود 1453 م. مدیر، هنرمند و مهندس اوایل عصر رنسانس. تاکولا به خاطر رسالههای متعددی که در زمینه ابداعات فنی و صنعتی نگاشته مشهور است. رسالات او بعدها مورد تقلید مهندسین و صنعتگران بسیاری و احتمالاً حتی لئوناردو داوینچی قرار گرفت - مترجم.
12. Aljubarrota ناحیهای است واقع بین شهرهای لیریا و آلکوباثا در مرکز پرتغال. در 14 اوت 1385 م. نبردی در این ناحیه بین نیروهای پرتغالی به فرماندهی شاه ژان اول و ژنرال سپاه او به نام «نونو پریرا» با ارتش کاستیل درگرفت که حاصل آن شکست سنگین کاستیلیها بود. به این ترتیب ژان اول به سلطنت رسید و سلسله آویشن را در پرتغال تأسیس کرد. پسر ژان معروف به «هانری دریانورد» امپراتوری پرتغال را بنیان نهاد - مترجم.
13. Rothenburg شهری در آلمان و در شمال غرب باواریا که در قرن یازده م. بنا شد و شکل قرون وسطایی خود را تقریباً بکلی حفظ کرده است - مترجم.
14. Noerdlingen شهری در باواریای غربی در آلمان. در جنگ سی ساله صحنه مداخلات متعدد فرانسویان بود و آثار معماری فراوانی از سدههای 14 و 15 میلادی دارد - مترجم.
15. Vincennes ناحیهای تاریخی در جنوب شرقی فرانسه - مترجم.
16. Fougeres
17. Salses
18. Karlstein
19. Tarascon شهری تاریخی در جنوب شرق فرانسه بر رود رون - مترجم.
20. Tower of London Armoury Museum
21. Wallace
22. Porte de Hal
23. Musee de l`Armee
24. Engelsburg
25. Stibbert
26. Ambras
27. Tirol ایالت سیاحتی و بسیار زیبای اتریش واقع در غرب این کشور و در کوههای آلپ که مرکز آن شهر اینسبروک میباشد. گرچه کنگره وین (1815) تمام تیرول را به اتریش واگذار کرد ولی بعد از جنگ اول جهانی به موجب پیمان سن - ژرمن تیرول جنوبی به ایتالیا واگذار گردید - مترجم.
28. Grand Compagnie
29. دستههای مسلحی که در دوران زمامداری شارل هفتم در فرانسه دست به غارتگری و تخریب میزدند. معروف است که ضمن سرقت همه چیز قربانیان خود، حتی آنها را کاملاً لخت میکردند - مترجم.
30. Schinder
31. Armagnacs نام حزبی در تاریخ قرن 15 م. فرانسه که نزاع آنها با بورگینیونها مشهور است. نزاع این دو دسته از رقابت لوئی د/ اورلئان و ژان بی ترس فرمانروای بورگونی برخاست. پس از قتل لوئی، برنار هفتم که کنت آرمانیاک (ناحیه جنوب غربی فرانسه در گاسکونی و دپارتمان فعلی ژر) بود رهبر پیروان او شد. بورگینیونها (پیروان ژان بیترس) در پاریس نیرومند بودند و در آنجا کابوشیان افراطی نیز از آنها پشتیبانی میکردند. در 1411 جنگ داخلی درگرفت و پس از 1415 با جنگ صد ساله درآمیخت. در 1418 بورگینیونها پاریس را گرفتند و آرمانیاکها را قتلعام کردند ولی آرمانیاکها در 1419 ژان بی ترس را کشتند. آنگاه بورگینیونها با انگلستان متحد شدند و آرمانیاکها نیز به رهبری دوفن (بعدها شارل هفتم) حزب ملی فرانسه را تشکیل دادند - دائرةالمعارف فارسی.
32. Kirchenstaat مناطق تحت حاکمیت پاپها در ایتالیای میانه که در سال 754 پیدایش یافت و تا سال 1870 - که ارتش ملی ایتالیا آن را از میان برداشت - همراه با منازعات فراوان تداوم یافت - مترجم.
33. Hussites پیروان «یان هوس» مصلح مذهبی - اجتماعی در بوهم و موراوی که در قرون 15 و 16 م. جنگهایی را در این مناطق علیه کاتولیکها برپا کردند. نهضت هوسیان پس از سوزاندن یان هوس در سال 1415 که به موجب حکم شورای جامع کلیسایی کنستانس صورت گرفت آغاز گردید - مترجم.
34. منظور جنگ میان خاندان یورک (با نشان رز سفید) و لنکستر (با نشان رز سرخ) بر سر سلطنت انگلستان 1455-1485 است - مترجم.
35. John Mirfield
36. George of Podiebrad 1420-1471 پادشاه بوهم از 1458 تا 1471 م. او اولین سلطان یک مملکت کاتولیکی بود که از این دیانت روی برتافت و به مذهب «یان هوس» گروید - مترجم.
37. Caffa وقتی جنوائیها در قرن سیزدهم میلادی مهاجرنشین با رونقی در جنوب شرقی اوکرائین در کریمه ایجاد کردند و عملاً تجارت در دریای سیاه را به انحصار خود درآوردند نام آن را «کافا» گذاشتند. امروزه این شهر فئودوسیا (واقع در اوکرائین) خوانده میشود و از بنادر مهم و تفریحی دریای سیاه محسوب میشود. خانهای کریمه در 1475 آن را فتح کردند و تا 1783 که روسها کریمه را به خاک خود منضم کردند، تحت حکومت ترکان تاتار بود. این شهر در محل شهر تئودوسیا که مهاجرین یونانی در قرن ششم بنا کرده بودند قرار دارد - مترجم.
38. Decameron به معنی ده روز و به ایتالیایی «il Decamerone» از شاهکارهای ادبیات ایتالیایی نوشته جیوانی بوکاتچو Giovanni Boccaccio شاعر، اومانیست و رماننویس ایتالیایی (1375-1313) است که مرکب از صد قصه میباشد. هفت زن و سه مرد جوان برای فرار از طاعون در شهر فلورانس به خارج شهر پناه میبرند و قرار میگذارند در مدت ده روز قصههایی بگویند و نام کتاب به همین مناسبت انتخاب شده است. سبک استادانه بوکاتچو در این کتاب که در واقع یک «کمدی انسانی» و بسیار متنوع است بیش از دو قرن سرمشق نوسیندگان در ایتالیا و دیگر ممالک اروپای غربی بود - مترجم.
39. Sebastion یا سباستیانوس شهید مسیحی رومی که ابتدا مورد عنایت دیوکلسین امپراتور روم بود. سپس به مسیحیت گروید و در سال 288 بعد از میلاد به مرگ محکوم شد و با تیر کمان ابتدا او را زخمی کردند و پس از التیام با گرز کشتند - مترجم.
40. Rochus قدیس، 1327-1295 طبق اساطیر از مونپلیه برخاسته بود و در سال 1317 عازم زیارت رم شد و در بین راه و نیز در رم به درمان و پرستاری بیماران طاعونی میپرداخت و گویا خود نیز به این بیماری مبتلا شد. روخوس فرشته محافظ انسان در مقابل امراض محسوب میشد - مترجم.
41. Jean Delumeau متولد 1923 در نانت فرانسه. او مورخ موضوعات کلیسای کاتولیکی و نویسنده کتب زیادی در همین موضوعات است و در «کالژ دو فرانس» به تدریس تاریخ مشغول میباشد - مترجم.
42. Michel Eyquem de Montaigne (اکم دو مونتانی) 1592-1533 م. سیاستمدار فرانسوی و نویسنده مشهور عهد رنسانس که اثر چندین جلدی او Essais با عنوان («مساعی») بسیار نافذ و با اهمیت بوده است. افکار مونتانی تأثیرات بسیاری بر نویسندگان و مشاهیر بعد از خود از شکسپیر گرفته تا امرسون و از نیچه تا روسو بر جای نهاده است - مترجم.
43. Makabre
44. (از ترس) میخکوب و هاج و واج ماندن - مترجم.
45. Jean de Lagrange
46. Campo Santo به لاتین campus sanctus یا «میدان مقدس» یک اسم ایتالیایی و اسپانیایی است که برای قبرستان به کار میرود و برای اولین بار در قرون وسطی برای قبرستان شهر پیزا در ایتالیا که در آن محل تدفین عمومی و بنای کلیسا و محوطهی مربوط به آن از هم جدا شدند، به کار گرفته شد - مترجم.
47. معانی و تعابیر مختلفی از جمله پوچی، بیهودگی، بیاعتباری، بیحاصلی، اغوا، فریب و نیز عُجب و تکبر دارد - مترجم.
48. (Dance of death) Totentanz به تصویر کشیدن پدیده مرگ که رقص کنان انسان را به کام خود میکشد - مترجم.
49. Konrad Witz نقاش آلمانی قرن پانزدهم که در ژنو و بازل فعالیت میکرد و بسیاری از آثار او در بازل به جای مانده است - مترجم.
50. Grossbasel به بخشی از شهر بازل سوئیس که در سمت چپ راین واقع شده است بازل بزرگ میگویند. بازل بزرگ همراه با کلیسا و بخش قدیمی شهر در اطراف میدان بازار و ساختمان شهرداری که مربوط به قرن چهاردهم است مرکز اصلی شهر بازل را تشکیل میدهد - مترجم.
51. Ulm شهری در جنوب غربی آلمان در ایالت بادن ورتمبرگ که بعد از قرن 14 م. از شهرهای آزاد امپراتوری شد. اولم زادگاه آلبرت اینشتین میباشد - مترجم.
52. La Chaise-Dieu یکی از کمونهای قدیمی فرانسه واقع در دپارتمان هوت لوار است - مترجم.
53. Kernascleden
54. Beram
55. Norre Alslev
56. Silvis
57. Pisogne
58. Ferrara از استانهای شمال ایتالیا - مترجم.
59. Hrastovlje
60. Kemaria
61. Meslay-le-Grenet
62. Eure-et-Loir
لوگوف، ژاک؛ (1391)، اروپا، مولود قرون وسطی (بررسی تاریخی فرآیند تکوین و تکامل اروپا در قرون وسطی (سدههای 4 تا 16 میلادی)، ترجمهی بهاءالدین بازرگانی گیلانی، تهران: انتشارات کویر، چاپ دوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}