آیا امپراتوریها از بین میروند؟
برگردان: بهاءالدین بازرگانی گیلانی
امپراتوریها در سدههای چهاردهم و پانزدهم نه از جنبههای ارضی و اقلیمی و نه در عرصههای سیاسی از اذهان و تصورات اروپائیان محو نمیشوند. اما میتوان از یک فروپاشی و حتی امحاء و یا حداقل از تجزیه و تقسیم امپراتوریها سخن به میان آورد، زیرا میبینیم که پادشاهیها در سطوح ملی مثلاً در انگلستان و فرانسه قدرت روزافزونی مییابند و یا با توسعه قدرت آلمانیها و مخصوصاً شهرهای ایتالیا مواجهیم، لذا تحت چنین فرآیندی باید بگوئیم که امپراتوریها فقط به صورت نمادی از وحدت اروپایی برقرار مانده بودند. امپراتور شارل چهارم (امپراتور مقدس روم 1378-1355) در 25 دسامبر 1356 با صدور «منشور زرین» مقررات و آئین انتخاب پادشاه و امپراتور و نیز ترکیب شورای برگزینندگان را از نو تنظیم نمود. در این منشور شاهزادگان برگزیننده مشتمل بر هفت تن و به ترتیب ذیل تعیین شدند: اسقفهای اعظم ماینتس، تریر و کلن؛ پادشاه بوهم؛ مارکگراف براندنبورگ؛ دوک ساکسن و کنت کاخنشین (پفالز) راین. یک مجمع مشورتی امپراتوری هم تشکیل شده بود که جانب امپراتور را داشت. مجمع مذکور که از اواسط قرن پانزدهم رایشستاگ نامیده میشد عبارت از مجمعی متشکل از امیران و شاهزادگان روحانی و غیرروحانی و نیز نمایندگان دولت شهرها بود. شارل چهارم سعی کرد در تمام نواحی امپراتوری مقدس روم صلح ممالک امپراتوری برقرار کند، اما چنین اندیشهای در بهترین حالت خود فقط در چارچوب صلح مملکتی متجلی شده بود. در جریان سده پانزدهم در صفحات شرقی امپراتوری آلمان سه قدرت از اهمیت بیشتری برخوردار گردیدند که عبارت بودند از براندنبورگ، ساکسن و اتریش. شاهزادگان و امیران ممالک مختلف شئون کلیسایی قلمرو خود را رأساً تعیین میکردند به نحوی که از نیمه قرن پانزدهم دیگر کلیسای امپراتوری وجود خارجی نداشت. از منظر اروپایی مهمترین دگرگونی این قاره در امپراتوری آلمان و در قرن پانزدهم اتفاق افتاد و آن عبارت از تلاشی و تقسیم این امپراتوری به 350 مملکت و حاکمیتهای سرزمینی مختلف بود که سلاطین هر مملکت بر تمامی شئون روحانی، حقوقی - مالیاتی و سپاهی خود حاکمیت داشتند و این حق را داشتند که فرامین نظامی صادر نمایند. مسلماً تمامی اینگونه قدرتهای مستقل دارای وزن و اعتبار یکسانی از جنبههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نبودند.
در جریان سده پانزدهم در صفحات شرقی امپراتوری آلمان سه قدرت از اهمیت بیشتری برخوردار گردیدند که عبارت بودند از براندنبورگ، ساکسن و اتریش. با فرمانروایی خاندان هوهنتسولرن (1) بر براندنبورگ، مملکت مذکور قدرت زیادی به دست آورد. مارک گرافهای براندنبورگ شهرهای مختلف و از جمله برلین را مقهور خود ساختند (1448-1442)، نوی مارک (2) را از فرقه شهسواران (توتونی) آلمانی بازخریداری کردند، به بازسازی تشکیلات قضایی و مالیه پرداختند، حاکمیت خود را بر سرزمین لوزاس توسعه بخشیدند، بر ائتلاف همسایگان خود غلبه نمودند و در سال 1473 قانون جانشینی موروثی را بر مبنای حق اولین فرزند جاری ساختند. دوکنشین کوچک ساکسن - ویتنبرگ با وجودی که عنوان و اعتبار برگزینندگی داشت، در انتهای قرن پانزدهم از موقعیت چندان ممتازی برخوردار نبود. امپراتور سیگیسموند در ابتدای قرن، فرمانروایی بر این دوکنشین را به خاندان مقتدر وتین (3) واگذار کرد.
بزرگترین رشد و ترقی را اتریش از آن خود ساخت. پس از آنکه امپراتور فردریک سوم (1493-1440) به خاطر مسئله اتریش تقریباً به مدت 27 سال به مرکز امپراتوری ورود نکرده بود، پسرش ماکسیمیلیان اول ارکان حکومت و قدرت اتریش را تحکیم بخشید. او از راه ازدواج با دختر ارثی شارل دلیر دوک بورگونی، ندرلند (فروبومان) را به چنگ آورد. (4) در سال 1486 به عنوان پادشاه آلمان انتخاب گردید. ماکسیمیلیان بعد از مرگ ماتیاس کوروینوس (5) پادشاه مجارستان وین را بازپس گرفت (1490) و دولت تیرول را وادار به کنارهگیری کرد. و بالاخره وقتی که پدرش در سال 1493 از دنیا رفت ماکسیمیلیان یگانه سلطان سرزمینهای بسیار وسیعی شده بود که از تریست (6) تا به آمستردام امتداد مییافت. در آستانه عصر جدید که زمانه ایجاد تعادل و برابری میان قدرتهای بزرگ محسوب میشود، خاندان سلطنتی اتریش توانسته بود خود را در ردیف اول قدرتهای بزرگ اروپایی قرار دهد.
نقشه جغرافیایی اروپا ساده میشود
علیرغم تجزیه امپراتوری آلمان و برخلاف مناسباتی که بر این امپراتوری حاکم بود، ولی نقشه سیاسی اروپا در قرن پانزدهم به طور کلی رو به سادگی و یکدستی نهاده بود.انتهای سده پانزدهم با خاتمه جنگ یکصد ساله و با پیروزی فرانسه همراه بود. این در حالی بود که بسیاری از هم عصران این سده از نتیجه این جنگ طولانی بیاطلاع ماندند، جنگی که دو بزرگترین پادشاهیهای اروپایی آن دوران یعنی انگلستان و فرانسه از قرن دوازدهم به بعد بر سر بخش عمدهای از قلمرو فرانسه در منازعه با یکدیگر به سر میبردند.
شارل هفتم از سال 1435 کار را با بازپسگیری سلطنتش آغاز کرد؛ او در سال 1436 پاریس را بازپس گرفت و پس آنگاه مبادرت به بازپسگیری نورماندی در سال 1449 و بایون (7) در 1451 نمود. توفیق فرانسویان در جنگ با ظفرمندی در نبرد فورمینی (8) (15 آوریل 1450) و کاستیون (9) (12 ژویئه 1453) چهره خود را آشکار ساخت، نبردهایی که استفاده از توپخانه سنگین نقش مهمی در آن ایفاء نمود. پیمان اتاپله (10) به سال 1492- پس از ناکامی هنری هفتم پادشاه انگلستان در اعزام نیرو به بولونی - که با چشمپوشی انگلیسیها از تمام متصرفات قارهای خود، به استثنای کاله همراه بود آخرین تحول جنگ صد ساله محسوب میشد.
از جانب شرق هم سلطنت فرانسه توانست خود را از خطر تهدیدآمیز دیگری در امان نگه دارد و آن عبارت بود از ظهور پادشاهی قدرتمند بورگونی که این توان را داشت قلمرو شرق فرانسه را ببلعد. پس از فوت شارل دلیر (1477) و علیرغم ناکامی سلطنت فرانسه در امر ازدواج با دخترش ماری وارث سلطنت بورگونی که نهایتاً به عقد ازدواج ماکسیمیلیان هاپسبورگ درامده بود، فرانسه توانست با پیمان آراس (1482) مناطق پیکاردی، بولونه، (11) دوکنشین بورگونی، آرتوا و نیز فرانش - کُمته (12) را به دست آورد و ندرلند (فروبومان) را به ماکسیمیلیان واگذارد. پادشاهی فرانسه در مرحله بعدی از انقراض سلسله آنژون هم بهرهمند شد. شاه رنه (13) که فاقد هرگونه وارث مستقیمی بود در سال 1475 آنژو را به پادشاه فرانسه و ایالات من (14) و پرووانس را به برادرزاده دیگرش واگذار کرد که این دو ایالت هم البته با مرگ آخرین سرسلسله آنژونها در سال 1481 به دست سلطنت فرانسه افتاد. پس از اینکه وضعیت ناوار و آراگون در امتداد مرزهای جنوبی فرانسه هم روشن شد فقط دوکنشین برتانی خارج از سیطره پادشاهی فرانسه باقی مانده بود. ازدواج «آن دو برتانی» تنها وارثهی دوکنشین مذکور با شارل هشتم پادشاه فرانسه در سال 1491 و ازدواج مجدد وی با لوئی هفتم جانشین شارل در سال 1499 الحاق نهایی برتانی به پادشاهی فرانسه را تثبیت کرد.
سادهسازی دیگری از نقشه اروپا هم در شبه جزیره ایبری صورت تحقق به خود پذیرفت. بعد از فراز و نشیبهای فراوانی که در تاریخ پرتغال صورت گرفت این مملکت بالاخره به موجب مصالحهنامه سال 1479 آلکاچواز (15) و با چشمپوشی از کاستیل توانست به استقلال خود نائل گردد. کاتالان بار دیگر به پادشاهی آراگون ملحق شد و فردیناند ولیعهد آراگون در سال 1469 در والادولید (16) با ایزابل ملکه کاستیل ازدواج کرد. زوج مذکور «سلاطین کاتولیک» اروپا را تشکیل دادند و این پیوند نوید دهنده وحدت اسپانیا بود.
سلاطین کاتولیک پیش از همه خود را درگیر یک سلسله جنگهای جدید صلیبی در گرانادا که آخرین مقر فرمانروایی مسلمین در اسپانیا برقرار مانده بود کردند. آنان توانستند در سال 1487 مالاگا، (17) در سال 1489 بازا (18) و آلمریا (19) و بالاخره در دوم ژانویه 1492 گرانادا را به تصرف خود درآوردند. از منظر حساسیتهای امروزه ذکر این نکته را نباید فراموش کرد که در همان سال 1492 یهودیان هم از کاستیل اخراج شدند و کریستف کلمب سرزمینی را برای سلاطین اسپانیایی کشف کرد که بعدها نام آمریکا به خود گرفت.
از این قرار به نظر میرسید که نفوذ و اقتدار درازمدت مسلمانان در اروپا که از قرن هشتم در این قاره ریشه دوانده بودند به پایان رسیده باشد. در حالی که استیلای مسلمانان در جنوب غربی اروپا به انتهای خود رسید، تهدید دیگری از جانب مسلمانان در جنوب غربی قاره چهره خود را آشکار ساخت که عبارت بود از: خطر ترکان.
خطر ترکان
تهدید ترکان عثمانی در جنوب شرق اروپا از اواسط سده چهاردهم هرچه آشکارتر گردید. ترکها در فاصله سالهای 1353 و 1356 گالیپولی (20) و تراکیای (21) جنوبی را متصرف گردیدند، تسالونیکی در سال 1387 به دست آنان افتاد و در سال 1389 به صربها در نبرد آمزلفلد (22) (کوزوو) شکست خونباری وارد آوردند. قساوتی که ترکها در این نبرد علیه صربها روا داشتند تا به امروز نیز از خاطره جمعی اقوام صرب زدوده نشده است. سپاهی صلیبی که به فراخوان امپراتور سیگیسموند تشکیل شد زبدهترین سپاهی بود که اروپا در آن روزگاران قادر به تجهیز آن بود و به «گل سرسبد شهسواری» موسوم بود. سپاه مذکور در سال 1396 در نیکوپولیس (23) آسیای صغیر توسط ترکها به کلی تار و مار گردید. به این ترتیب بود که جنگهای صلیبی به طور محتوم خاتمه پذیرفت. کنگره امیران مسیحی اروپا که در سال 1459 پاپ پیوس دوم را برای آزادسازی قسطنطنیه به مانتوا (24) فراخوانده بود نیز در نیل به هدف خود کاملاً ناکام ماند. ترکها در سال 1453 شهر قسطنطنیه را متصرف شدند و دنیای غرب را دچار هراس شدیدی کردند و آنگونه بود که اروپای مسیحی هرگز نتوانست در برابر این رویداد مقاومت مؤثری از خود نشان دهد. بین سالهای 1463 و 1466 ترکان توانستند بوسنی را تصرف کنند و در 1478/79 در ناحیه فریاول (25) به اشتایرمارک (26) حملهور شدند و در 1480 اوترانتو (27) را اشغال کردند. با سقوط کافا در شبه جزیره کریمه توسط ترکان، حکومت جنوا در 1475 مستعمره با رونق خود را در آنجا از دست داد. همانگونه که تنها رسالهای در قرون وسطی که واژه «اروپا» را در عنوان خود به کار گرفت و قاره را با این نام یاد کرد گزارشی بود که پاپ پیوس دوم بلافاصله بعد از تصرف قسطنطنیه در 21 ژویئه 1453 برای نیکولای کوزائی نوشته بود. او در این گزارش به تهدیداتی که از سوی ترکان به خصوص متوجه سواحل ایتالیا و بخش اروپایی آدریاتیک شده است تأکید میورزد و پیشبینی میکند که تضعیف حکومت ونیز، حاوی نتایج مصیبتباری برای عالم مسیحیت خواهد بود. او مقالهاش را با این جملات خاتمه میدهد: «اکنون شمشیر ترکان بر فراز سرهای ما به جولان درآمده ولی ما در همین حال مشغول جنگ داخلی با یکدیگر هستیم، برادران خود را آواره میکنیم و به دشمنان مسیحیت فرصت میهیم علیه ما دست به یورش بزنند.» تصویر دقیقتری از تلاشی فاجعهبار دنیای مسیحیت و ناتوانی آن در برابر خطر ترکان را باز پیوس در نامه مورخ 25 سپتامبر همین سال 1453 به «لئوناردو بنوجلینتی» (28) سفیر سینا در ونیز نشان میدهد. او در این نامه هم در سیاق و فحوایی فوقالعاده و بینظیر از کلمه «اروپا» استفاده میکند و مینویسد: «چنین است سیمای اروپا، چنین است اوضاع و احوال دین مسیحیت».پینوشتها:
1. Hohenzollem خاندانی از امرای آلمانی بودند که از 1415 تا 1918 م. بر براندنبورگ؛ از 1525 تا 1918 م. بر پروس و از 1871 تا 1918 م. بر آلمان فرمانروائی کردند. اصل خاندان از جنوب آلمان برخاسته است و سابقهاش به قرن 11 م. میرسد و نام خاندان نیز از نام قلعهای در سوابیا مأخوذ است - مترجم.
2. Neumark بخش شمال شرقی مارک قدیم در ایالت براندنبورگ که از سال 1945 (متعاقب تسلیم آلمان هیتلری) تاکنون به لهستان تعلق دارد - مترجم.
3. Wettin سلسله مشهور آلمانی که شاخههای آن در ساکسن، تورینگن، لهستان، بریتانیای کبیر، بلژیک و بلغارستان فرمانروائی داشتند. سلسلهی وتین از قرن دهم م. که کشورگشائی ژرمنها به طرف مشرق را رهبری میکرد اعتبار یافت. نام آن از دژ وتین بر رود زاله، نزدیک هاله گرفته شده است - مترجم.
4. فردریک سوم امپراتور مقدس روم وسیلهی ازدواج پسرش (بعداً ماکسیمیلیان اول) را با «ماری دو بورگونی» فراهم ساخت. این ازدواج از وقایع مهم تاریخ اروپا است، زیرا سبب استقرار خاندان هاپسبورگ در اتریش و منشاء رقابت طولانی فرانسه و اتریش گردید و مقدمهای بر استیلای خاندان هاپسبورگ بر بخش اعظمی از قاره اروپا شد - مترجم.
5. Matthias Corvinus به مجاری «ماتیاس هولوش» پادشاه مقتدر مجارستان (و پسر هونیادی نایب السلطنه لادیسلاوس پنجم شاه مجارستان) که حکومت وی حاوی دوره پرافتخاری برای این کشور است ولی جانشینان او این اقتدار را به تدریج از دست دادند و زمینه تسلط عثمانیها بر مجارستان را فراهم آوردند. ماتیاس در 1485 م. به بوهم و اتریش تاخت و وین را اشغال کرد و فردریک امپراتور را ناچار به عقبنشینی کرد (فردریک پس از مرگ ماتیاس توسط پسرش ماکسیمیلیان که بیشتر کارهای امپراتوری را به او واگذار کرده بود در 1490 متصرفات خود از جمله وین را بازیافت). ماتیاس گرچه سلطانی مقتدر و کاردان بود و پیروزمندانه با ترکها جنگید ولی یکی از پادشاهان بسیار مستبد دوران رنسانس و مردی خشن و حریص به شمار میرفت. او در عین حال از دانش و فضل بسیار حمایت میکرد و کتابخانه مشهور «کوروینا» را در «بودا» بنیان نهاد - مترجم.
6. Triest و به ایتالیایی «تریسته» شهری در شمال ایتالیا و دریا بندری بر رأس آدریاتیک - مترجم.
7. Bayonne دپارتمان باس - پیرنه در جنوب غربی فرانسه و در ناحیه باسک - مترجم.
8. Formigny شهر کوچکی در دپارتمان کالوادوس در منطقه نورماندی فرانسه - مترجم.
9. Castillon
10. E`taples شهری در دپارتمان پا - د - کاله در شمال فرانسه - مترجم.
11. Boulonnais
12. Franche-Comte`
13. Rene` یا رنه د / آنژو یکی از جانشینان لوئی اول ناپل است. آنژون نام دو سلسله از فرمانروایان قرون وسطایی است که اصلاً از ناحیه آنژو (دوکنشین سابق در شمال غربی فرانسه) برخاسته بودند. سلسله اول بر قسمتهایی از فرانسه و بر اورشلیم و انگلستان فرمانروایی داشت و سلسله دوم که شاخه کهتری از کاپسینها بود، بر قسمتهایی از فرانسه و بر ناپل و مجارستان سلطنت کرد و مدعی اورشلیم نیز بود. رنه د / آنژو در سال 1480 م. وفات یافت و چون بیعقبه بود، ادعای خاندان آنژون بر ناپل به پادشاه فرانسه منتقل شد - مترجم.
14. Maine ایالت سابق و ناحیه شمال غربی فرانسه واقع در شمال نورماندی - مترجم.
15. Alcacovas
16. Valladolid استانی در مرکز اسپانیا که مرکز آن شهری به همین نام است و امروزه یک شهر صنعتی در این کشور محسوب میشود - مترجم.
17. Malaga
18. Baza
19. Almeria
20. به ترکی گلیبولو و باستانی کالیپولیس به ناحیهای در ترکیه اروپایی بر انتهای شرقی داردانل در مدخل دریای مرمره گفته میشود. گالیپولی همواره در دفاع از قسطنطنیه دارای اهمیت سوقالجیشی بوده است - مترجم.
21. یا تراکیه، به ناحیهای در جنوب شرقی اروپا گفته میشود که گوشهی جنوب شرق شبه جزیره بالکان را فراگرفته و مشتمل بر شمال شرقی یونان، جنوب بلغارستان و قسمت اروپایی ترکیه است. پس از سقوط قسطنطنیه در سال 1453 م. ترکان عثمانی بر تمام ناحیه استیلا یافتند، ولی بعد از این که بلغارستان در 1885 م. روملیای شرقی را به قلمرو خود ملحق کرد، تراکیا به قسمت جنوبی ناحیه که در دست ترکان عثمانی باقی ماند اطلاق شد - مترجم.
22. Amselfeld محلی است در اطراف شهر امروزی «پرشتینا» در کشور بوسنی و هرزگوین که نبرد معروف آمزلفلد در 28 ژوئن 1389 م. در آن اتفاق افتاد و به پیروزی سپاه عثمانی انجامید. در این جنگ سپاه عثمانی به فرماندهی سلطان مراد اول به استعداد حدود 40 هزار مرد جنگی در مقابل سپاه صرب به فرماندهی شاهزاده «لازار هربلژانوویچ» با حدود 25 هزار جنگآور قرار گرفت. دو هر فرمانده مذکور در این جنگ کشته شدند - مترجم.
23. Nikopolis یا «عمواس» و نام باستانی آن «اماوس» شهر قدیم یهودا در فلسطین واقع در شمال غربی اورشلیم است - مترجم.
24. Mantua به ایتالیایی «مانتووا» شهری در استان لومباردی در شمال ایتالیا بر رود مینچو که در ابتدا شهری رومی بود - مترجم.
25. Friaul به ایتالیا «فریولی» که امروزه ناحیهای واقع در شمال شرقی ایتالیا میباشد - مترجم.
26. Steiermark یکی از استانهای جنوب شرقی اتریش امروز که در دوران رومیان بخشی از ایالت نوریکم محسوب میشد - مترجم.
27. Otranto شهری در ایالت آپولیا در جنوب ایتالیا است و قبل از آنکه ترکان عثمانی آن را در 1480 م. ویران کننده بندر پر رونقی در کنار تنگهی اوترانتو بود. تنگه اوترانتو بین جنوب شرقی ایتالیا و غرب آلبانی دریاهای آدریاتیک و یونیائی را به هم مرتبط میکند - مترجم.
28. Leonardo Benvoglienti
لوگوف، ژاک؛ (1391)، اروپا، مولود قرون وسطی (بررسی تاریخی فرآیند تکوین و تکامل اروپا در قرون وسطی (سدههای 4 تا 16 میلادی)، ترجمهی بهاءالدین بازرگانی گیلانی، تهران: انتشارات کویر، چاپ دوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}