خاطرات « مهناز رئوفي » يک نجاتيافته
خاطرات « مهناز رئوفي » يک نجاتيافته
خاطرات « مهناز رئوفي » يک نجاتيافته
گفتگو با خانم مهناز رئوفي
خانم مهناز رئوفي، در محيط بهائي رشد يافت، اما فسادها و تناقضهايي که در کار همکيشان خود (بويژه سران محفل بهائيت) ديد،وي را بشدت از اين مسلک بيزار کرد و اين امر، همراه با مطالعه مستقيم درباره اسلام، باعث تشرف او به اسلام و تشيع گرديد. خاطرات خانم رئوفي که اخيراً تحت عنوان « سايه شوم؛ خاطرات يک نجاتيافته از بهائيت» توسط انتشارات کيهان نشر يافته، حاوي نکات بسيار جالبي در افشاي مواضع ضد اسلامي و ضد انقلابي تشکيلات بهائيت است.
با هم بخشهايي از آن را ميخوانيم:
عکس: خانم مهناز رئوفی
مهدي ذهنيت مرا نسبت به اسلام تغيير داد و طوري به تبليغ اسلام پرداخت که واقعاً منقلب شدم و شک و ترديدم نسبت به حقانيت بهائيت بيشتر شد. آن روز... من به مطالبي پي بردم که قبلاً از آنها بياطلاع بودم و در اثر تبليغات سوء تشکيلات، عکس قضيه در مغزم فرو رفته بود. عمده مطالب اين که تشکيلات اسلام را براي ما ديني کوچک و عقبافتاده که پر از خرافات و اوهام است معرفي کرده بود و من فهميدم که بهائيان اعتقادات خرافي بعضي از مردم بيسواد و بياطلاع را به عنوان اسلام به ما معرفي کردهاند، در حالي که خود اسلام ديني بسيار جامع و کـامـل و بـينـقـص اسـت کـه بسيار انسانساز و تعاليبخش است.
در حالي که وسايلم را جمع ميکردم چشمم به تابلوي عکس عبدالبهاء افتاد. با عصبانيت تابلو را برداشتم و بر زمين کوبيدم و با هر دو پا روي آن ايستادم و گفتم: تشکيلاتي که ارمغان اراجيف توست مرا بدبخت کرد... آقاي منطقي لبخند تلخي زد و گفت: تو خيلي اشتباه کردي. اتفاقاً اعضاي محفل حرفهايترين خلاف کاريهاي دنيا هستند و کثيفترين گناهان از آنان صادر ميشود. خود من شاهد تعويض زنان محفل با همديگر بودهام و به حدي از آنان کثافتکاري و رذالت ديدهام که اگر پاکترين افراد عضو محفل شوند هرگز به آنان اعتماد نخواهم کرد. حرفهاي آقاي منطقي برايم تازگي داشت او از غيرانسانيترين اعمال که از اعضاي محفل قبل از انقلاب سر ميزد برايم گفت و ايرادهايي اساسي از خود بهائيت گرفت... من مبهوت و متحير به آقاي منطقي نگاه ميکردم. او به چه جراتي چنين چيزهايي را ميگفت به او گفتم: از اين که طرد شويد نميترسيد؟ گفت... تصميم داريم به خارج از کشور برويم و از دست بکننکنهاي اين تشکيلات راحت شويم. گفتم پس چه کسي واقعاً بهائي است؟ همه که يا از ترس بهائي ماندهاند يا منفعتي را دنبال ميکنند يا مثل شما، ظاهراً بهائي هستند. پرسيدم به بهاء و عبدالبهاء چه؟ به آنها هم ايمان نداريد؟ عينکش را کمي بالاتر برد، دستي بر محاسن خود کشيد و گفت: آدمهاي زرنگي بودهاند؛ خوب توانستند چيزي مشابه با اديان ديگر درست کنند. علاوه بر مقام و منزلت، پول خوبي هم به جيب زدند...!
منبع: ايام 29
/خ
خانم مهناز رئوفي، در محيط بهائي رشد يافت، اما فسادها و تناقضهايي که در کار همکيشان خود (بويژه سران محفل بهائيت) ديد،وي را بشدت از اين مسلک بيزار کرد و اين امر، همراه با مطالعه مستقيم درباره اسلام، باعث تشرف او به اسلام و تشيع گرديد. خاطرات خانم رئوفي که اخيراً تحت عنوان « سايه شوم؛ خاطرات يک نجاتيافته از بهائيت» توسط انتشارات کيهان نشر يافته، حاوي نکات بسيار جالبي در افشاي مواضع ضد اسلامي و ضد انقلابي تشکيلات بهائيت است.
با هم بخشهايي از آن را ميخوانيم:
بهائيان دو دستهاند
فساد اخلاقي در بهائيت
بيبند و باران تشويق هم ميشوند!
ارتباط با علما ممنوع!
شستشوي مغزي کودکان
عکس: خانم مهناز رئوفی
بگذار مردم با موشک باران صدام بميرند!
شادي در رحلت امام
يک بسيجي، مرا آگاه کرد
مهدي ذهنيت مرا نسبت به اسلام تغيير داد و طوري به تبليغ اسلام پرداخت که واقعاً منقلب شدم و شک و ترديدم نسبت به حقانيت بهائيت بيشتر شد. آن روز... من به مطالبي پي بردم که قبلاً از آنها بياطلاع بودم و در اثر تبليغات سوء تشکيلات، عکس قضيه در مغزم فرو رفته بود. عمده مطالب اين که تشکيلات اسلام را براي ما ديني کوچک و عقبافتاده که پر از خرافات و اوهام است معرفي کرده بود و من فهميدم که بهائيان اعتقادات خرافي بعضي از مردم بيسواد و بياطلاع را به عنوان اسلام به ما معرفي کردهاند، در حالي که خود اسلام ديني بسيار جامع و کـامـل و بـينـقـص اسـت کـه بسيار انسانساز و تعاليبخش است.
ديگر به بهاء و عبدالبهاء ايمان ندارم!
در حالي که وسايلم را جمع ميکردم چشمم به تابلوي عکس عبدالبهاء افتاد. با عصبانيت تابلو را برداشتم و بر زمين کوبيدم و با هر دو پا روي آن ايستادم و گفتم: تشکيلاتي که ارمغان اراجيف توست مرا بدبخت کرد... آقاي منطقي لبخند تلخي زد و گفت: تو خيلي اشتباه کردي. اتفاقاً اعضاي محفل حرفهايترين خلاف کاريهاي دنيا هستند و کثيفترين گناهان از آنان صادر ميشود. خود من شاهد تعويض زنان محفل با همديگر بودهام و به حدي از آنان کثافتکاري و رذالت ديدهام که اگر پاکترين افراد عضو محفل شوند هرگز به آنان اعتماد نخواهم کرد. حرفهاي آقاي منطقي برايم تازگي داشت او از غيرانسانيترين اعمال که از اعضاي محفل قبل از انقلاب سر ميزد برايم گفت و ايرادهايي اساسي از خود بهائيت گرفت... من مبهوت و متحير به آقاي منطقي نگاه ميکردم. او به چه جراتي چنين چيزهايي را ميگفت به او گفتم: از اين که طرد شويد نميترسيد؟ گفت... تصميم داريم به خارج از کشور برويم و از دست بکننکنهاي اين تشکيلات راحت شويم. گفتم پس چه کسي واقعاً بهائي است؟ همه که يا از ترس بهائي ماندهاند يا منفعتي را دنبال ميکنند يا مثل شما، ظاهراً بهائي هستند. پرسيدم به بهاء و عبدالبهاء چه؟ به آنها هم ايمان نداريد؟ عينکش را کمي بالاتر برد، دستي بر محاسن خود کشيد و گفت: آدمهاي زرنگي بودهاند؛ خوب توانستند چيزي مشابه با اديان ديگر درست کنند. علاوه بر مقام و منزلت، پول خوبي هم به جيب زدند...!
منبع: ايام 29
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}