ترجمه و شرح (اللهم لک الحمد علي ماجري به قضاؤک في اوليائک)

 




 

ترجمه و شرح دعاي ندبه (2)

(بار الها ستايش تو را سزا است بر آنچه از قضا و قدر درباره ي اوليائت و از نعمت و بلا و آسايش و رنج مقدر فرموده اي).
شرح: وجه اختصاص حمد بذات أقدس الهي را سابقا بيان کرديم. و در اينجا به تذکر اين نکته مي پردازيم که حمد و ستايش خداوند در تمام حالات، براي انسان لازم و شايسته است. چه در حال ابتلاء و گرفتاري، و چه در حال صحت و رفاهيت. زيرا هر آنچه از طرف حضرت أحديت رسد، مشتمل بر يک نوع مصلحت است. و از اين نظر لازم است، در مصيبت و بلائي که به انسان روي مي آورد، ثبات قدم بکار برد، و حمد و ستايش خدا را در نظر گيرد، همان طوري که سيره ي انبياء و اولياي حق بوده، و انسان با داشتن چنين صفتي منافات ندارد که از ظلم ظالم متأثر شود و او را لعن کند، و يا در مصيبتي محزون و گريان گردد.
در روايات است که جابر بن عبدالله انصاري در أواخر عمر خود که مبتلا به ضعف پيري، و ناتواني بود، حضرت امام محمد باقر عليه السلام به عيادت او رفت، و از حالش جويا شد. جابر گفت: حالم بجائي رسيده که پيري را از جواني و مرض را از صحت و مرگ را از زندگي بيشتر دوست دارم. و زنده بودنم را بر مرگ ترجيح نمي دهم. امام عليه السلام فرمود: «حال من چنان است که اگر مبتلا به پيري شوم همان را دوست دارم، و اگر واجد نعمت صحت باشم همان را، و چون زنده ام و زندگي را به من عطا کرده مي پسندم، و اگر دچار مرگ شوم همان را خواهانم». جابر وقتي که اين سخن را از آن حضرت بشنيد، صورت او را بوسيد، و گفت: راست گفت پيغمبر که به من فرمود: «جابر تو يکي از فرزندان مرا که هم نام من است خواهي ديد «يبقر العلم کما يبقر الثور الأرض» (که مي شکافد و واضح و روشن مي کند مسائل مشکله علم را، همانند شکافتن گاو نر زمين را) بعد گفت: سلام مرا به او برسان، و اشاره به همين مقام نموده. کسي که چنين سروده:
بحث علمي: به موجب آيات و اخبار وارده وجود موجودات و عروض بلايا و يا عطاي نعمتها همگي ارتباط با قضا و قدر الهي دارد. و قضا در نزد علماء و حکماء عبارت از علم خداوند به وجود اشياء و افعال است به نحوي که سزاوار است به نحو أحسن نظام ايجاد شود، و «قدر» هم عبارت است از وجود أشياء و أفعال در خارج به همان وجهي که در علم حق تقدير شده است. (2)
توهم نشود که أفعال حق هم مانند أفعال عباد محتاج به تصور است، تا در ايجاد آن محتاج به فکر باشد. در روايت (3) است که شخص راوي از حضرت ابوالحسن (امام موسي کاظم) عليه السلام درباره ي اراده خدا و اراده ي مخلوق از آن بزرگوار سؤال کرد، حاصل و مضمون جواب امام چنين است که: فرق است بين اراده خالق، و اراده مخلوق، اراده مخلوق ناشي از تصور عمل و سود و زيان آن، و ترجيح هر طرفي که نفع آن زيادتر باشد. که اگر انجام آن راجح و نفع در اقدام آن باشد، در انجام آن اقدام نمايد. و اگر ضرر و فسادش زيادتر باشد آن را انجام ندهد، و تصميم به ترک آن گيرد. ولي اراده خداوند متعال مسبوق به تصور و تفکر نيست. و اراده اش عين ايجاد است. که به اراده او محقق مي شود. پس اراده همان ايجاد است، که فرمود: «انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له کن فيکون»- يس آيه 83- البته کار او وقتي که چيزي را اراده کند فقط همين است که بدان گويد: باش پس وجود يابد. و اين تأخر، تأخر رتبتي است. و نيازي به فاصله و گفتن به زبان هم ندارد.
رفع شبهه: چنانچه گفته شود که اگر وقوع هر چيزي مسبوق بقضاء و قدر است، پس سعي و کوشش انسان چه فايده دارد؟ که اگر مقدر باشد، واقع خواهد شد خواه اين که انسان سعي کند يا نکند، و اگر هم مقدر نباشد، هر قدر کوشش شود نتيجه ي ندارد، و واقع نخواهد شد. جواب اين شبهه بطريق اجمال آن است که مقدرات دو قسم است مطلق و مقيد. چه بسا ممکن است وقوع آن امر مقدر باشد، ولي با اقدام شخص در انجام مقدمات آن، که بدون اقدام شخص در انجام مقدمات آن، نيل به مقصود حاصل نشود. (4)
(الذين استخلصتهم لنفسک و دينک)
(آن اوليائي که خالص نمودي، و برگزيدي، براي خود و دين خود).
شرح: اين جمله صفت اولياء است. و اولياي خدا به موجب آيات و اخبار عديده داراي مرتبه ي عالي و مقام شامخي هستند، و خدا مي فرمايد: «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»- يونس آيه 62- (هان بدانيد که اولياي خدا هيچ ترس و اندوهي ندارند) چون راضي به قضاي الهي هستند، و به دنيا پاي بند نيستند، و به زخارف آن علاقه ندارند، و از فقدان أموال و مراتب دنيائي محزون نمي شوند، و از مصيبات عارضه دلگير نمي باشند. اينان از جمله کساني هستند که بشارت بهشت به آنان داده شده «ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التي کنتم توعدون»- فصلت آيه 30- (البته آنانکه گفتند پروردگار ما خدا است، و بر گفته خود هم استوار بودند، ملائکه بر آنان نازل مي شوند و گويند نترسيد و غم مخوريد و مژده باد شما را به بهشتي که به شما وعده داده شده است). (5)
در مجلد 15 بحارالانوار ص 291 (6) از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده، که پس از تلاوت آيه ي: «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» فرمود: «آيا مي دانيد اولياي خدا چه کساني هستند؟ گفتند: اي اميرالمؤمنين آنان چه کساني هستند؟ فرمود: آن گروه، ما هستيم، و پيروان ما» (7) و در نهج البلاغه مي فرمايد: «ان اولياء الله هم الذين نظروا الي باطن الدنيا اذا نظر الناس الي ظاهرها. و اشتغلوا بآجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها، فاماتوا منها ما خشوا ان يميتهم، و ترکوا منها ما علموا انه سيترکهم، و راوا استکثار غيرهم منها استقلالا، و درکهم لها فوتا، أعداء ما سالم الناس، و سلم ما عادي الناس، بهم علم الکتاب و به علموا، و بهم قام الکتاب و به قاموا، لا يرون مرجوا فوق ما يرجون، و لا مخوفا فوق ما يخافون» (8) که در بيان صفات اولياي خدا است که مي فرمايد: «اولياي خدا کساني هستند که به باطن دنيا مي نگرند، وقتي که مردم نظر به ظاهر آن دارند. و به عاقبت و پايان آن پردازند، وقتي مردم به نعمت هاي حاضر آن مشغولند، و مي ميرانند از امور دنيا آنچه را که مي ترسند آنان را بميراند (يعني از آن اموري که موجب عذاب شود دوري مي کنند)، و رها مي کنند آنچه را که مي دانند آنان را رها مي کند (يعني آن علاقه به مال و اولاد و... که مانع فوز و رستگاريشان مي شود رها مي کنند)، و مي بينند بسيار بهره بردن ديگران (و دنيا پرستان) را از دنيا همان کم بهره بردن است. و دريافتشان از دنيا باعث از دست دادن (سعادت آخرت) است، و اينان دشمنند آنچه را که مردم به آن علاقمندند، و بالعکس، دوستند آنچه را که مردم با آن دشمنند، و به وسيله آنان کتاب (قرآن) دانسته شود. و هم به وسيله کتاب (فضل و شرف) آنان شناخته شود. (همانند آيات مودت تطهير و ولايت و ...) و کتاب (قرآن) به وسيله آنان برپا شود، به وسيله کتاب هم، آنان برپا بمانند، و اميد و آرزوئي بالاتر از اميدشان، و ترسي بالاتر از ترسشان نمي بينند، و البته اين اوصاف از جمله اوصاف أئمه معصومين عليهم السلام است.
استخلصتهم: کلمه خالص از نظر لغت به چيزي گويند که به چيز ديگري مخلوط نباشد. و عمل خالص هم عملي است، که جز براي خدا و تقرب به حق منظور ديگري در نظر نباشد.
ايقاظ- کساني را که خداوند متعال آنان را واسطه ي شناخت خود، و ابلاغ دين و أحکام و دستورات خود قرار مي دهد. اوصافي را دارا هستند، از جمله کمال آنان در اوصاف حکمت علميه و عمليه که در حکمت علمي به مقامي رسيده اند که هرچه را بخواهند بدانند با خواست و مشيئت حق عالم مي شوند و در حکمت عملي هم واجد ملکه مرتبه و مقامي هستند که از قصد و انجام معاصي و اعمال زشت و قبيح منزه مي باشند، و لذا معصوم اند و البته شناخت چنين کسي با چنين اوصاف و اخلاقي از حيطه ي قدرت بشر خارج است.
«الله أعلم حيث يجعل رسالته»- انعام آيه ي 124- (خدا بهتر مي داند که پيغامبري خويش را کجا نهد) و خود اين حجت ها هم، حق تعيين حجت نبي و وصي بعد از خود را مستقلا ندارند. مگر آنکه خدا دستور دهد. و آن را تعيين نمايد. پس آن اوليائي که خداوند آنان را برگزيده است، داراي صفاتي هستند- که بعد از اين بيان خواهد شد- و منطبق بر غير رسول اکرم صلي الله عليه و آله اوصياي بعد از او نخواهد شد.
(اذا اخترت لهم جزيل ما عندک من النعيم المقيم الذي لا زوال له لا اضمحلال)
(هنگامي که براي ايشان عطاي بزرگ خود را از نعمت پايداري که زوال و نابودي برايش نيست اختيار کردي).
شرح: تمام موجودات و اجزاي عالم از اجرام علوي و سفلي همه در معرض فنا و نيستي قرار دارند، و لذا همه أقسام و أنواع نعمتهاي دنيا هم رو به فنا و زوال است. ولي عالم آخرت که عالم جاوداني است، نعمتهاي آن هم أبدي و هميشگي است. و از ميان نخواهد رفت. «و ما هذه الحياة الدنيا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهي الحيوان لو کانوا يعلمون»- عنکبوت آيه 64- (و اين زندگي دنيا چيزي جز سرگرمي و بازي نيست و مانند بازي کودکان که يک جا جمع مي شوند، و ساعتي به بازي سرگرم و مشغول و شادمان گردند، و اندک زماني بگذرد، و متفرق شوند- و محققا زندگي سر تا پا حيات عالم آخرت است، اگر بناي فهميدن را داشته باشند). حاصل آنکه خداوند براي اولياي خود نعمت هائي آماده و مهيا نموده، و آن نعمت ها هميشه خواهد بود. و مانند نعمت هاي دنيا و خود دنيا زوال پذير نيست.
(بعد ان شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنية و زخرفها و زبرجها) (بعد از اين که اعراض از مراتب و درجات و زر و زيور اين دنياي پست را براي آنان شرط کردي).
شرح: البته شرط نائل شدن به هر مقصد و رسيدن به هر مقام و مرتبه اي متوقف به سعي و کوشش است. و بدون تحمل رنج و محنت ميسر نخواهد شد. «و ان ليس للانسان الا ما سعي»- نجم آيه ي 39- و انسان را جز تلاش و کوشش در کارها، سرمايه اي نيست.
نابرده رنج گنج ميسر نمي شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
پس فائز شدن و رسيدن به نعمت هاي آن عالم هم بدون سعي و کوشش و جديت در اطاعت و فرمانبري از دستورات و اوامر أحديت و رنج و تحمل زحمت و مشقت ممکن نخواهد شد.
تنبيه- بدان که شرط رسيدن به هر هدف و مقصدي پيدا کردن راه و طريقه آنست، که بدون تشخيص راه و شناخت آن هدف و مقصد، هر چند سعي و کوشش نمايد به مطلوب و منظور خود نخواهد رسيد. پس لازم است، که با يک نظر عميق راه فوز به نعمت هاي عالم آخرت را پيدا کرد. و البته با کمي دقت و تأمل در کتب آسماني و آيات قرآني و أدعيه و أخبار وارده ي از منابع عصمت و طهارت عليهم السلام معلوم مي دارد که يگانه راه وصول به آن نعمتهاي فراوان زوال ناپذير و بي پايان عالم آخرت منحصر به اطاعت حضرت أحديت و اعراض از سرگرميهاي دنيا از لذات و شهوات و زينتهاي آن است، لذا در اين جمله از دعاء مي گوئي: بار الها نعمت هاي ثابت و دائم را بر ايشان مهيا نمودي پس از آنکه شرط نمودي بر ايشان که نسبت به دنيا و زينت و آرايش آن طريق زهد پيشه گيرند. «المال و البنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير املا»- کهف آيه 46- (مال و فرزندان زيور زندگي دنيا است و کارهاي شايسته ي ماندني را، نزد پروردگارت پاداشي بهتر و اميدي بيشتر است). و نيز در سوره ي آل عمران آيه ي 14 مي فرمايد: «زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسمومة و الانعام و الحرث ذلک متاع الحياة الدنيا و الله عنده حسن الماب» (زينت داده شده براي مردم خواسته هاي نفس، از زنان و فرزندان و هميانهاي پر از طلا و نقره و اسب هاي نشاندار و رمه ي چهار پايان و زرع و کشت، اين است کالاي بهره مندي از زندگي دنيا و بازگشتگاه نيک نزد خداوند است).
و زينت دنيائي مراتبي دارد. بعضي از مراتب آن به نظر شهوت رانان جلوه گرتر از بعضي ديگر است. مانند: زن و طلا و نقره، و لذا تعبير به زبرج و زخرف شده است، و زخرف شامل نقش و تصاوير هم مي شود. و تا اعراض از آن نشود، که آدمي را سرگرم و مشغول سازد، فضايل روحي حاصل نخواهد شد. و لذا در اين دعا اعراض از جميع مراتب آن آمده است، که نسبت به آنها بي توجه باشند. و محبت وعلاقه به آنها مانع از اطاعت و عمل به أحکام الهي نشود. همچنان که از کلمه ي «زهد» استفاده مي شود نه اينکه آنها را رها کند، و کنار گذارد، و فاقد تمام آنها باشد.
زهد- به معناي پارسائي و خلاف رغبت است. و در کتاب «معاني الاخبار» صدوق از پيغمبر اکرم صلي لله عليه و آله روايت شده که فرمود:
«الزهد من يحب ما يحب خالقه و يبغض ما يبغض خالقه» يعني: زاهد کسي است که دوست مي دارد آنچه را که پروردگارش دوست مي دارد، و متنفر است هر آنچه را که پروردگارش تنفر دارد. حاصل آنکه به هر عمل واجب و مستحبي علاقمند و از هر عمل حرام و مکروه نفرت داشته باشد. (9)
از بعضي از بزرگان نقل شده که او گفته: «زهد محقق نشود مگر به ترک سه چيز: زينت، هواي نفس، دنيا. که حرف «ز» زينت، علامت حرف اول زهد، و حرف «ه» هواي نفس، حرف دوم زهد، و حرف «د» دنيا علامت حرف سوم زهد است. و حقيقت معناي زهد همان طوري که از اولياي خدا و ائمه ي معصومين عليهم السلام نقل شده (10) همان است که در آيه ي 23 سوره حديد آمده که مي فرمايد: «لکيلا تأسوا علي ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم...» يعني ما اين را بدان جهت خاطر نشان ساختيم، تا از آنچه از دستتان مي رود، (از مال و اولاد و صحت و عافيت و نعمت هاي ديگر) محزون نشويد و به آنچه (از تعلقات دنيا) به شما روي مي آورد، شادمان نشويد. در تفسير صافي ذيل اين آيه ي مبارکه از تفسير قمي از امام سجاد عليه السلام نقل مي کند. (11) که فرمود: «بدانيد که حقيقت معني زهد آيه اي از کتاب خدا است، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «لکيلا تأسوا...».
در مجلد 17 بحار (12) از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: «خداوند به موسي عليه السلام گفت: هيچ زينتي نزد من همانند زهد نيست».
و در مجلد 9 بحار ص 502 (13) از «حلية الاولياء» أبونعيم نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود: «اي علي خدا تو را به زينتي آراسته که بندگان خود را به زينتي محبوبتر از آن نزد خود قرار نداده است، که زينت نيکوکاران است، و آن زهد در دنيا است».
تمام اولياء و حجتهاي الهي متصف به زهد بودند. و مرحوم شيخ عباس قمي در «سفينة البحار» نقل کرده است که مرحوم شيخ صدوق- رحمه الله- درباره ي زهد أئمه ي معصومين- عليهم السلام- کتابي نوشته (14).
و هر کس طالب مراتب زهد أميرالمؤمنين و اولاد معصومين او باشد مي تواند به مجلد 9 بحارالانوار ص 449 مراجعه نمايد. (15)
(فشر طوالک ذلک و علمت منهم الوفاء به)
(پس آنان هم اين شرط را پذيرفتند. و تو نيز وفاي به آنرا از آنان مي دانستي).
شرح- البته همه حجت هاي الهي از أنبياء و ائمه معصومين عليهم السلام به مقتضاي شرط عمل کردند، و نسبت به زخارف و زينت هاي دنيا زهد پيشه کردند، و هر کس به سيره و تاريخ حالات أنبياء و أوصياء عليهم السلام مراجعه کند، مراتب زهد آنان به خوبي برايش معلوم و محقق مي شود. و تحقيق در وقوع اين شرط از آنان، خارج از بحث اين تأليف است.
(فقبلتهم و قربتهم)
(پس از آنان پذيرفتي و آنان را مقرب خود گردانيدي).
شرح- البته مورد قبول واقع شدن و پذيرفتن آن، همان ترتيب اثر دادن به آن عمل است، به وجهي که مورد صلاح و مصلحت باشد. همچنانکه در قرآن کريم در خصوص درخواست مادر مريم آمده است: «فتقبلها ربها بقبول حسن»- آل عمران آيه 37- پس پروردگارش وي را به نيکوئي پذيرفت.
و به موجب آيات قرآن قبولي اعمال هم مشروط به تقوي است (16) و مقبول بودن شخص در درگاه حضرت احديت و قرب مقام او هم در اثر انجام عمل نيکي است، که به تقوي متصف باشد. و يگانه آثارش محبت و فرمانبرداري از او است. پس اطاعت از او همانند اطاعت از خدا و پيغمبر واجب و لازم است. که فرمود: «يا ايها الذين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و اولي الامر منکم...»- نساء آيه 59- (اي کساني که ايمان آورده ايد اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد پيغمبر خدا و صاحبان أمر از خودتان را). و در جاي خود ثابت شده که مراد از اطاعت «اولي الأمر» در آيه ي مبارکه اولياي معصومين عليهم السلام هستند.(17)
و چون اطاعت أوصياء و أولياء حق اطاعت رسول خدا صلي الله عليه و آله است و به موجب مفاد آيه ي شريفه ي: «من يطع الرسول فقد اطاع الله»- نساء آيه 80- اطاعت رسول هم اطاعت خداوند است.
و اما مقبول و مقرب واقع شدن شخص به درگاه حق تعالي وقتي است که اخلاق و صفات و أعمال او موافق با رضاي حق باشد. و چون خداوند منزه از مکان است، پس مراد از تقرب همان توجه عنايات خاصه، و مورد لطف او قرار گرفتن است، که همان قرب معنوي و کمال روحاني است.
و مقربين درگاه احديت را علاماتي است، که به طور جامع در اين آيه ي قرآن مجملا بيان شده که مي فرمايد: «السابقون السابقون اولئک المقربون»- واقعه آيه ي 10- (سبقت گيرندگان (به خيرات و مغفرت و رحمت) آنان همان مقربان درگاه خداوندي هستند). و آيات بعد وصف حال آنان را در بهشت و نعمت هائي که براي آنان مهيا و آماده شده بيان مي کند. و در اواخر سوره هم مي فرمايد: «فاما ان کان من المقربين فروح و ريحان جنة نعيم». (و چنانچه از مقربان باشد پس براي او آسايش و نعمت ابدي است).
(و قدمت لهم الذکر العلي و الثناء الجلي)
(و علو ذکر و ثناي آشکار به آنان عطا فرمودي).
شرح- افراد و انسان به مقتضاي فطرت و طبيعت نسبت به يکديگر مأنوس و مهربانند، و عداوت و دشمني از عوارض أخلاق رذيله و صفات ناپسنديده است که براي انسان ايجاد مي شود. پس تنها عاملي که سبب ايجاد محبت و انس و دوستي مي شود، و آن را ثابت و پايدار مي دارد، همان اخلاق حسنه است. که فرمود: «ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينک و بينه عداوة کانه ولي حميم»- فصلت آيه ي 34- (تو بدي را به نيکوترين (عکس العمل) دفع کن. تا آنکس که بين تو و او دشمني است، دست بردارد. آنچنان که گوئي دوست مهرباني است).
اگر شخص با انصافي به سيره و تاريخ زندگي حجج الهي نظر افکنده و آن را مورد مطالعه قرار دهد، به علو مقامشان اذعان مي کند، و به مدح و ثناي آنان مي پردازد: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا»- مريم آيه 96- (آنان که ايمان آوردند، و کارهاي شايسته انجام دهند، به زودي خداوند رحمان دوستي آنان را (در قلوب مردم) قرار مي دهد. (18)
پس کسي که با حجت خدا عداوت داشته باشد، در حقيقت خللي در ساخت وجودي و شخصيتي اوست. و چه بسا در اثر انعقاد نطفه او از حرام بوده باشد. در مجلد 7 بحارالانوار ص 389 باب «ان حبهم علامة طيب الولادة» (19) از امام صادق عليه السلام روايت شده که فرمود: «علامت زنازاده سه چيز است: يکي بد اخلاقي و بد زباني، که سبب شود مردم از او دوري کنند. و ديگر شوق ميل به عمل زنا. و بالاخره دشمني با ما اهل بيت است» و باز در همان مأخذ پيشين (20) از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت شده که فرمود: «کسي که عترت مرا دوست نداشته باشد، يکي از اين سه طايفه است: يا منافق است که ايمان قلبي ندارد، يا زنازاده است و يا مادرش او را در حال حيض حامله شده بوده».
(اهبطت عليهم ملائکتک)
(و فرشتگان خود را بر آنان نازل نمودي).
شرح: بدانکه از ملائکه و فرشتگان در آيات قرآن زياد نام برده شده، و به اسم بعضي از آنها هم تصريح شده است. و لازمه تصديق به قرآن تصديق به وجود آنهاست. (21)
(و اکرمتهم بوحيک)
(و به وسيله وحي خود آنان را گرامي داشتي).
شرح- وحي در اصطلاح أخبار و أحاديث چيزي است که از طرف خداوند به پيغمبرانش افاضه و القاء مي شود. «و يک نوع علم است» چون علوم انساني دو نوع است: يک نوع آن به طريق تعلم و استدلال است که آن علوم معمولي است. و يک نوع ديگر از علوم القاي در قلب است، و اين مرتبه از علم را وحي مي نامند. و بر دو قسم است: يکي وحي مصطلح است که اختصاص به انبياء و پيغمبران دارد، و ديگر وحي الهامي است که اختصاص به انبياء ندارد، و غير از انبياء هم از آن بهره مند مي شوند.
(و رفدتهم بعلمک)
(و به علم خود آنان را حمايت کردي، يعني از علم خود هم به آنان عنايت فرمودي).
شرح- يکي از صفات کماليه ذات مقدس أحديت علم اوست. و چون علم عين ذات اوست، و همانطوري که ادراک حقيقت ذات او محال است، پس ادراک حقيقت علم او هم غير ممکن است. و از لوازم اينکه علم عين ذات حق باشد همانا زايل نشدن صفت علم از اوست. و بر حسب روايات وارده در اين باب كه علم الهي قابل افاضه است، ذات أحديت را دو نوع علم است: اول- علم اختصاصي که اختصاص به خودش دارد، و ديگر علم افاضي که به ملائکه و أنبياء و أولياء افاضه مي شود. در مجلد 2 بحار ص 130 (22) از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده که فرمود: خداوند متعال را دو گونه علم است: علم افاضي و علم اختصاصي، علم افاضي علمي است که به ملائکه و أنبياء افاضه مي شود، و ما هم از آن علم بهره مي بريم، و أما علم اختصاصي متعلق به خود اوست، و در اصل و أم الکتاب محفوظ است.
در کتاب علم اليقين روايتي (23) از امام محمد باقر عليه السلام نقل شده- و راوي حديث فضيل بن يسار است- گويد از آن بزرگوار شنيدم که فرمود: «علم خدا دو گونه است: يکي علمي که نزد خداوند متعال محزون و مستور است، و کسي را بدان آگاه نکرده و ديگر علمي است که به ملائکه و رسولانش تعليم داده. و آنچه را که به ملائکه و رسولانش آموخته، واقع خواهد شد، و خدا و ملائکه و رسولانش دروغ نمي گويند، و أما علمي که پش او مخزون و پنهان است، اگر بخواهد وقوع آن را جلو مي اندازد و اگر بخواهد عقب مي برد، و يا اگر بخواهد آن را به همان حال ثابت و باقي مي گذارد. خلاصه هر طور مشيتش قرار گيرد، انجام مي دهد، و کسي را از آن اطلاعي نيست. «يمحوا الله ما يشاء و يثبت»- رعد آيه ي 39-.
(و جعلتهم الذرائع اليک و الوسيلة الي رضوانک)
(و آنان را واسطه (هدايت و معرفت) به خود و وسيله وصول و رسيدن به بهشت رضوان و رحمت خود قرار دادي).
شرح- رسيدن به هر هدف و مقصودي بدون وسيله ممکن نگردد. و از اين نظر فوز و نيل به سعادت دنيا و آخرت بدون توسل به وسيله الهي ممکن نشود. «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة...»- مائدة آيه 35- (يعني اي مؤمنين از مخالفت خدا بپريزيد و براي فوز به قرب او، وسيله اي طلب نمائيد) در تفسير صافي از کتاب عيون الأخبار روايت کرده که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: «امامان و پيشوايان حق از اولاد حسين مي باشند. هر کس اطاعت ايشان را کند، اطاعت خدا را نموده، هر کس از دستوراتش نافرماي نمايد، خدا را نافرماني نموده، و آنان عروة الوثقي و وسيله ي قرب به خدا هستند».
البته رسيدن به مقام قرب حق و سعادت دنيا و آخرت بدون پيروي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و عترتش ميسر نمي شود. زيرا فوز به اين مقام و مرتبه و سعادتمندي بدون ايمان و عمل صالح از انجام واجبات و ترک محرمات ممکن نشود، و اين أمر هم بدون متابعت از پيغمبر اکرم و اوصياء گراميش صلوات الله عليهم اجمعين محقق نگردد. شعر:
محبة اولاد الرسول وسيلة
الي نيل رضوان و ملک مؤبد
نراها لمن ابدي مودة عترة
بصدق و اخلاص و عزم مؤکد (24)
(فبعض أسکنة جنتک الي أن أخرجته منها)
(پس بعضي از آنان را در بهشت سکونت دادي تا اينکه او را (به جهتي) از آن بهشت بيرون کردي).
شرح- اولين خليفه و حجت خدا در زمين آدم ابوالبشر بوده، و درباره اش خداوند عزوجل مي فرمايد: «و اذ قال ربک للملائکة اني جاعل في الارض خليفة»- بقره آيه ي 30- (و ياد آور هنگامي را که پروردگارت به ملائکه خطاب کرد و گفت که من در زمين خليفه و جانشين قرار مي دهم) و چون او را خلق کرد، ابتداء در بهشت خود او را سکونت داد. چنانکه فرمود: «و قلنا يا آدم اسکن أنت و زوجک الجنة»- بقره آيه 35- (و گفتيم اي آدم تو و همسرت در بهشت سکونت کنيد).
بهشتي که آدم در آن ساکن شد، مورد اختلاف است، که آيا بهشت عالم آخرت بوده، يا جنت دنيائي. و آنچه از أخبار و أحاديث استفاده مي شود، جنت آخرت نبوده (زيرا آن جنت پس از مرگ و در نتيجه اعمال بدست مي آيد) بلکه جنت ديگري بوده است.
در کتاب بحار مجلد 5 ص 28 (25) درباره بهشتي که آدم در آن سکونت کرد از حضرت صادق عليه السلام سؤال شد که آيا از بهشت هاي عالم دنيا بوده، يا از عالم آخرت؟ آن حضرت در جواب فرمود: «از بهشت هاي عالم دنيا بوده که در آن خورشيد و ماه طلوع مي کند، و اگر از بهشت هاي آخرت مي بود، هرگز از آن خارج نمي شد مخلد بود».
به موجب اخبار و روايات وارده عدد انبياء حدود يکصد و بيست و چهار هزار نفر بوده، و به همين مقدار هم اوصياء بوده اند. در مجلد 5 بحار ص 9 روايتي از حضرت رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: «خداوند عزوجل يکصد و بيست و چهار هزار پيغمبر آفريد، و من گرامي ترين آنانم، و فخر نمي کنم. و يکصد و بيست و چهار هزار وصي آفريد، و علي أکرم و أفضل آنانست». (26)

پي نوشت :

1. شعر ديگري در همين معني منسوب به بابا طاهر است که گويد:
يکي درد و يکي درمان پسندد
يکي وصل و يکي هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
2. أصل قضا به معناي ايجاب و انجام، و قدر بمعناي اندازه و تعيين است. و اصولا وجود هر حادثه و واقعه، و همچنين شکل و اندازه ي آن تابع علت و سبب است، و از آن سرچشمه مي گيرد. و اين است أصل معناي قضا و قدر، که همان نظام علت و معلولي است، که در نظام خلقت جريان دارد، و از علم و اراده حق سرچشمه مي گيرد. و شرح و تفسير آن را استاد محقق و عالي قدر شهيد مطهري- رضوان الله عليه- در کتاب «انسان و سرنوشت» بيان نموده است.
3. بحارالانوار مجلد 4 چاپ جديد ص 137 نقل از «توحيد» صدوق و «امالي» طوسي.
4. چون قضا و قدر همان نظام علت و معلول و سبب و مسببي است که در نظام جهان حاکم است، که از جمله آن نظام و اراده و اختيار انسان است، که مربوط به طرز فکر و انتخاب اوست که از صفات اخلاقي و روحي و ميزان تعقل و دور انديشي انسان سرچشمه مي گيرد.
5. و آيه ي پس از آن مي فرمايد: «نحن أولياوکم في الحياة الدنيا و في الآخرة و لکم فيها ما تشتهي أنفسکم و لکم فيها ما تدعون نزلا من غفور رحيم» فرشتگان گويند: آري مائيم اولياي شما چه در دنيا و چه در آخرت. و شما در بهشت آنچه دلتان بخواهد و طلب کنيد در اختيار خواهيد داشت. اينها همه مراسمي است که قبلا براي پذيرائي شما از طرف آمرزنده مهربان فراهم شده است. از نمونه ي ديگر اين آيات، آيه 13 و 14 سوره ي احقاف است.
6. مجد 69- چاپ جديد- ص 277 نقل از تفسير عياشي.
7. البته منظور، مصداق و نمونه عالي و کامل اولياي خدا است.
8. باب مواعظ و حکم نهج البلاغه شماره 432.
9. اين بيان فقط قسمتي از روايت است، که شيخ صدوق آن را در کتاب «معاني الاخبار» ص 261 نقل مي کند. و جبرئيل أمين در پاسخ سؤال پيغمبر از تفسير زهد آن را توضيح مي دهد. و مرحوم مجلسي هم آن روايت را در بحارالانوار مجلد 15- چاپ قديم- که مجلد 70- چاپ جديد- ص 312 است نقل مي کند. و مرحوم مؤلف هم در حاشيه يادداشت خود اجمالا بدان اشاره مي کند.
10. در مجلد 70 بحارالانوار- چاپ جديد- ص 309 «باب الزهد و درجاته رواياتي از کتب مختلفه نقل مي کند».
11. اين روايت را هم مجلسي در مجلد 70 بحار ص 310 از دعوات راوندي، و ص 311 از تفسير علي بن ابراهيم قمي نقل مي کند، و در ص 310 از معاني الأخبار، ص 252 از امام پنجم عليه السلام و ص 311 از تفسير قمي و «خصال» و «امالي» صدوق، و «کافي» کليني از امام ششم عليه السلام هم آورده است. و در نهج البلاغه باب «حکم و مواعظ» شماره 439 و 431. و به نقل بحارالانوار مجلد 70 ص 319 از روضة الواعظين فتال نيشابوري از علي عليه السلام هم نقل شده است.
12. مجلد 77 بحار- جديد- ص 94 از جمله ي مواعظ رسول خدا صلي الله عليه و آله به عبدالله بن مسعود.
13. مجلد 40 بحار چاپ جديد ص 334 نقل از «کشف الغمة» علي بن عيسي اربلي از علماي قرن هفتم و او از کتاب ابونعيم اصفهاني نقل مي کند. و به اين مضمون هم روايتي در ص 319 همان مجلد بحار از أمالي طوسي به نقل از مناقب ابن شهر آشوب آورده است.
14. مجلد اول ص 571 در تفسير کلمه «زهد»
15. مجلد 40 بحار ص 398، باب «زهد أميرالمؤمنين و ورعه عليه السلام».
16. که در سوره مائده آيه 27 فرمايد: «انما يتقبل الله من المتقين».
17. چون در آيه ي مبارکه اطاعت «رسول» و «اولي الامر» را با يک فعل فعل أمر «أطيعوا» بيان شده معلوم مي شود که تجانس و سنخيتي ميان آن دو برقرار است. و از اين نظر مراد از «أولي الامر» کساني هستند که در ايمان، و اخلاقي، و صفات نفساني همانند رسول خدا صلي الله عليه و آله مي باشند. و مصداق کامل آنان أئمه معصومينند عليهم السلام.
18. البته انسان بنا به سرشت پاک و فطرت اوليه خود به نيکان و صالحان علاقمند است و آنان را دوست مي دارد. و جهت مخالفت عمده با آنان همان اصطکاک با منافع شخصي است. در مجلد 72 بحار ص 132 روايتي از علل الشرايع صدوق از امام صادق عليه السلام نقل شده که آن حضرت به عبدالله بن سنان فرمود:«ناصبي دشمن ما نيست. و تو کسي را نمي يابي که نسبت به محمد و آل محمد کينه و عداوت داشته باشد، بلکه ناصبي کسي است که با شما دشمن است با اينکه مي داند شما ما را دوست مي داريد و از شيعيان ما هستيد». و اين روايت با زندگي راوي خبر، بي ارتباط نيست و نکته اي از آن استفاده مي شود.
19. مجلد 27 بحار ص 145 نقل از امالي صدوق.
20. مجلد 27 ص 147 به نقل از خصال صدوق.
21. از جمله مأموريت ملائکه ابلاغ دستورات الهي به انبياء و اولياي حق و گفتگو با آنان است.
22. مجلد 4 بحار چاپ جديد ص 89 نقل از بصائر الدرجات صفار قمي متوفي به سال 290 ه ق.
23. اصل اين روايت در مجلد اول کافي چاپ مکتبة الصدوق ص 147، و نيز بحارالانوار مجلد 4 چاپ جديد ص 113 منقول از محاسن برقي قمي متوفي به سال 274، و تفسير عياشي که در تفسير آيه 39 سوره رعد آمده است که مي فرمايد: «يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الکتاب» يعني: خدا هر چه را بخواهد و مورد مشيت قرار گيرد، محو و اثبات مي کند، و اصل و ريشه ي کتاب و نوشته نزد اوست.
24. يعني: دوستي فرزندان رسول خدا صلي الله عليه و آله وسيله ايست براي رسيدن به بهشت رضوان و مسند أبدي. و مي بينيم آن را براي کسي که محبت عترت را از روي صداقت و اخلاق و اراده مؤکد اظهار مي دارد.
25. مجلد 11 چاپ جديد ص 143 به نقل از تفسير قمي. و به اين مضمون روايات ديگري هم هست. و البته منظور از بهشت، دنيا، مقابل عالم آخرت است. ولي باغ آن همانند ساير باغ هاي روي زمين نيست. و سکونت آدم و حوا هم در آن به طور موقت و آزمايشي بوده. و خلقت آن دو از ابتداء براي زندگي و مرگ در روي زمين بوده است.
26. مجلد 11 بحارالانوار چاپ جديد ص 30 به نقل از خصال و امالي صدوق.

منبع:كتاب شرحي بردعاي ندبه