روابط زیدیه و امامیه با تکیه بر کتاب المحیط باصول الامامة

 



 

از اواخر قرن دوم با تر شدن مشخص تفاوت های فرق مختلف امامیه، گروه زیدیه آرام آرام تدوین عقاید خود را آغاز کرد و عالمان زیدی عراق خاصه شهر کوفه متاثر از جریان کلامی معتزله از سلف خود که آراء کلامی آنها جز در مواردی و آنهم در مسئله امامت تفاوتی نداشت، و همچون ديگر محافل اهل حديث در كوفه آراء‌ تشبيهي و جبري داشت، فاصله گرفت و در کنار تدوین آراء کلامی- فقهی و تفسیری خود با مبانی کلامی جدید آثاری در نقد امامیه تالیف کرده اند. [1] کهن ترین این آثار الرد علی الرافضة و الرد علی الروافض من اهل الغلو منسوب به عالم نامور زیدی قاسم بن ابراهیم رسی (متوفی 246ق) است. پس از این آثار که متن آنها به طور کامل باقی مانده، نقل قولهایی از کتاب الاشهاد تالیف ابوزید علوی که در ضمن ردیه عالم امامی بر آن، ابن قبه (متوفی پیش از 319ق) باقی مانده، اهمیت خاصی دارد. کتاب الاشهاد ظاهرا در اواخر عصر غیبت صغری تالیف شده است. در تداوم این ادبیات، ابوطالب یحیی بن حسین هارونی (متوفی 424ق) کتاب الدعامة فی تثبیت الامامة را نگاشته که شرحی مفصل بر آن به نام المحیط باصول الامامة علی مذهب الزیدیة از عالم نامور زیدی ایرانی ابوالحسین علی بن الحسین بن محمد زیدی مشهور به سياه سريجان در چند نسخه خطي باقی مانده است. نوشته حاضر بحثی درباره کتاب اخیر با توجه به چنين ادبياتي در ميان زيديه است.
سالهاي پاياني حكومت امويان كه در تب و تاب اختلافات داخلي خاندان اموي با آشوب و شورش هاي فراوان و نزاع بر سر قدرت در ميان خاندان اموي همراه بود با دشواري هايي ديگري نيز مواجه بود و آن قيام علويان و عباسيان بود. علويان كه در سال 122ق به همراه زيد بن علي بن الحسين در كوفه قيام كردند به دليل عدم توانايي كافي به سرعت شكست خوردند و قيام زيد بن علي توسط والي امويان سركوب شد. [2] عباسيان كه تجربه ناموفق علويان را در به دست آوردن قدرت فراروي خود داشتند، به طرحي بلند مدت رو آوردند و توانستد با كاري طولاني و با بهره گيري از نارضايتي هاي عمومي و زمينه هاي كه علويان فراهم آورده بودند، قدرت را به دست گيرند. با اين حال علويان كه حتي در برهه اي عباسيان با آنها بيعت كرده بودند در دوره عباسي، با شرايط دشوارتري مواجه شدند. [3] قيام هاي علويان در دوره نخست خلافت عباسي خاصه چند قيام مهم ناموفق محمد بن عبدالله بن حسن مشهور به نفس زكيه در دوران منصور، قيام حسين بن علي صاحب فخ در دوره الهادي و قيام محمد بن ابراهيم طباطبا در دوره مامون به همراه ابوالسرايا را رهبري كردند كه هر سه بيرحمانه سركوب شد و سرداران عباسي بيرحمانه تر از امويان قيام علويان را در خون فروشستند. [4]
در كنار فعاليت نظامي، علويان به تدوين كلام و فقه خود نيز پرداختند. كوفه كه به دليل گرايش هاي علوي، نخستين مركز مهم فعاليت زيديه گرديد و عالمان زيدي در آن شهر به تدوين آراء و عقايد خود پرداختند. اهميت زيديان كوفه در تكوين و شكل گيري مذهب زيديه نكته اي است كه با تاملي اجمالي بر كلام و مذهب زيديه مي توان آن را در يافت. سلف نخست زيديه در كوفه ، محدثان زيدي ناموري چون ابوالجاورد زياد بن منذر ، حسين بن علوان راوي و شايد تدوين گر المجموع الفقهي و الحديثي منسوب به زيد بن علي، در تدوين آراء فقهي زيديه با نگارش مجموعه هاي حديثي فعاليت خود را آغاز كردند. [5] با اقامت برخي از سادات زيدي در كوفه چون احمد بن عيسي بن زيد (متوفي 247ق)، مرحله تدوين فقه و حديث زيديه در كوفه وارد دور جديدي شد. شاگرد نامور احمد بن عيسي بن زيد، ابوجعفر محمد بن منصور بن يزيد مرادي با تدوين و تاليف آثار فراواني از جمله امالي احمد بن عيسي بن زيد كه خود مطالب فراواني بر آن افزود ، اثري جامع در فقه و حديث زيديه گردآورد. [6]
در كنار تدوين آراء‌ حديثي و فقهي، عالمان زيدي به نقد آراء‌ ديگر فرق خاصه اماميه كه اشتراكات زيادي با آن داشتند، توجه نشان دادند. [7] كهن ترين آثار موجود اين گونه دو رساله به نام هاي الرد علي الرافضه و الرد علي الروافض من اهل الغلو منسوب به قاسم بن ابراهيم رسي (متوفي 246ق) مشهورترين عالمان زيدي قرن سوم است كه تاثير جدي وي در سنت زيديه تا به امروز نيز مشهود است. [8] با وجودي كه در انتساب اين رساله ها به قاسم بن ابراهيم ترديد جدي وجود دارد و دست كم رساله الرد علي الروافض من اهل الغلو تاليف يكي از زيديان كوفه معاصر با امام هادي عليه السلام است، به دليل نكاتي كه در اين رساله در باب مجادلات اماميه و زيديه آمده و قدمت آن، اهميت فراواني دارد.
آغاز غيبت صغري در 260 و شرايط دشواري كه اماميه با آن روبرو شد، امكان بيشتري را براي زيديه فراهم كرد تا به نقد اماميه كه به گمان خود اصول آن را بيش از هر زماني آسيب پذير مي دانستند، بپردازند. [9] كتاب مشهور الاشهاد از عالم نامور زيدي ساكن در ري ابوزيد عيسي بن احمد بن زيد علوي مهمترين اثر باقي مانده از اين دوره است كه متن آن را عالم نامور امامي ابوجعفر ابن قبه (متوفي قبل از 319ق)‌ در ضمن كتاب خود نقض كتاب الاشهاد تقريبا به طور كامل نقل كرده است. [10]
تداوم اين ادبيات در دوره هاي بعدي نيز قابل رهگيري است. ابوالحسين احمد بن حسين بن هارون بطاحني (متوفي 411ق) و برادرش ابوطالب يحيي بن حسين بن هارون بطاحني (متوفي 424ق) كه در سنت زيدبه به اخوان شهرت دارند، هر دو با نگارش آثاري اين روند را ادامه دادند. ابوالحسين هاروني پاسخي به ابن قبه، احتمالا در نقد كتاب نقض الاشهاد وي نگاشت كه متاسفانه اثري از آن باقي نمانده است [11] اما كتاب ابوطالب هاروني، الدعامة في تثبيت الامامة‌ كه اثري مبسوط مي باشد، باقي مانده است. اجمال و نياز به شرح و بسط اين كتاب باعث شد تا يكي از زيديان نواحي خزري به نام ابوالحسين علي بن الحسين بن محمد الزيدي مشهور به سياه سريجان كتابي در شرح الدعامة با عنوان المحيط باصول الامامة‌ علي مذهب الزيدیة تاليف كند.

ابوطالب هاروني و كتاب الدعامة

ابوطالب يحيى‏بن حسين‏بن محمدبن هارون‏بن حسين‏بن محمدبن هارون بطحانى حسنى، مشهور به الناطق بالحق، برادر امام زيدى المؤيد بالله احمدبن حسين است. [12] وى به سال 340 ق به دنيا آمد و بعد از مرگ برادرش در ذى‏الحجة 411، عهده‏دار امامت زيديه در شمال ايران شد. ابوطب هارونى و برادرش در آغاز امامى مذهب بودند ولى بعدها ظاهراً تحت تاثير ابوالعباس حسنى به زيديه گرويدند. شيخ طوسى (متوفى 460ق) به نقل از شيخ مفيد (متوفى 413 ق) درباره ابوالحسين هارونى نوشته است:
»سمعت شيخنا أبا عبدالله أيده الله يذكر أن أباالحسين الهارونى العلوى كان يعتقد الحق و يدين بالامامة فرجع عنها لما التبس عليه الامر فى اختلاف الاحاديث فترك المذهب و دان بغيره لمالم يتبين له وجوه المعانى فيها». [13]
احتمالاً تلمذ نزد معتزله نيز در اين تحول فكرى اين دو برادر، بى‏تاثير نبوده باشد. ابوطالب هارونى در بغداد نزد ابوعبدالله بصرى به تحصيل دانش كلام پرداخت. رونق شهر رى و حمايت صاحب‏بن عباد از معتزله و گرايش زيدى آل‏بويه، به مهاجرت وى به رى منتهى شد. [14]
وى كتاب‏هاى مهمى در فقه و كلام زيديه تاليف كرده است؛ در فقه كتاب التحرير فى‏الكشف عن نصوص الأئمة النحارير را نگاشته است. اين كتاب مشتمل بر امهات آراى فقهى امام قاسم‏بن ابراهيم رسى و نواده وى الهادى الى الحق يحيى‏بن حسين‏بن قاسم‏بن ابراهيم الرسى است در كتابخانه جامع كبير صنعاء به شماره 159 فقه هادوى نسخه‏اى از اين كتاب موجود است و ميكروفيلمى از آن به شماره 261 در دارالكتب قاهره موجود است. متن اين كتاب به كوشش محمديحيى سالم عزّان (1418 ق / 1998 م) در دو جلد به چاپ رسيده است. [15] در اصول فقه وى، كتابى به نام المجزى نگاشته كه به صورت نسخه خطي موجود است (واتيكان، ‌نسخه هاي عربي، شماره 1100). [16]
در تاريخ سيره‏نگارى زيديه كتابى به نام الافادة فى تاريخ أئمة السادة نوشته كه بخشى از آن را ويلفرد مادلونگ در كتاب أخبار أئمة الزيدية (بيروت، 1987م) به چاپ رسانده است. تمام متن اين كتاب را نخست محمديحيى سالم عزان با تغییر نام اصلی کتاب به الافادة فی تاریخ الائمة الزیدیة (صنعا، 1417 ق) و بار دیگر دو محقق یمنی با عنوان درست الافادة فی تاریخ الائمة السادة منتشر كرده اند. امالى الناطق بالحق موجود است كه در بيروت 1395ق به كوشش يحيى عبدالكريم الفضيل و بار ديگر توسط عبدالله بن حمود عزي (صنعاء ،‌1422ق) به چاپ رسيده است. [17]
از آثار كلامى وى، كتابى به نام الدعامة فى تثبيت الامامة در برخى منابع ياد شده و عبارت‏هايى از آن نيز نقل شده است. ابوسعيدبن نشوان حميرى (متوفى 573 ق) در كتاب الحورالعين دو نقل قول از كتاب الدعامه آورده است. [18] اين عبارت در نقد ديدگاه اماميه در باب امامت و فضليت زيدبن على است. ديگر عالم زيدى، احمدبن يحيى مشهور به ابن‏المرتضى (متوفى 840 ق) نيز با نقل عبارتى از كتاب الدعامه و با تصريح به نگارش آن توسط ابوطالب هارونى، دومين عالم زيدى است كه نقلى از اين كتاب آورده است (البته تا آنجا كه اطلاع دارم). [19]
نكته جالب توجه آن است كه اين عبارت‏ها در كتاب نصرةالمذاهب الزيدية كه با انتساب به صاحب بن عباد و به كوشش محقق عراقي ناجي حسن به چاپ رسيده، موجود است و اين خود دليلى بر عدم انتساب اين كتاب به صاحب‏بن عباد است. ناجى حسن نيز به تشابه اين عبارت‏ها با نقل‏هايى كه مؤلف الحورالعين آورده، اشاره كرده، اما توضيحي درباره علت اين تشابه ها نداده است. عبدالسلام بن عباس الوجيه كتاب‏شناس و فهرست‏نگار زيدى معاصر، به نقل از محمديحيى سالم عزان دراين‏باره مى‏نويسد:
«كتاب الدعامة فى‏الامامة قال محقق الفلك الدوار قام بتحقيقه الدكتور ناجى حسن ولكنه لم يوفق الى ما يلزم على‏المحقق من التأكد من اسم المؤلف و اسم الكتاب و المقابلة على النسخ المخطوطة فسماه أولاً نصرةالمذاهب الزيدية (بغداد 1977 و بیروت 1981) ثم نشره ثانياً بعنوان الزيديه (بیروت، 1986) و نسبه الى صاحب‏بن عباد و مازال مشوباً بالكثير من‏الأخطاء المطبعية والاملائية والتاريخية ولو تأمل فى‏المصادر التى رجع اليها لعرف مافات و مخطوط الدعامة بأيدينا و له شرح لطيف للحافظ العلامة على بن الحسين الزيدى سماه‏ المحيط بالامامة و شحنه بالاحاديث المسندة والروايات». [20]
با توجه به اين دلايل و وجود نسخه‏هاى خطى كتاب الدعامة، ترديدى در انتساب اين كتاب به ابوطالب هارونى باقى نمى‏ماند. اين نكته با توجه به از بين رفتن اغلب اين منابع ارزش بيشترى مى‏يابد. در اغلب منابع زيدى از اين كتاب ياد شده، از جمله المنصور بالله در كتاب العقدالثمين فى تبيين احكام الائمة الهادين.
كتاب الدعامة از چند جهت اثري مهم است. نخست برخى اشارات به ديدگاه‏هاى سياسى شيعه در آن دوران و ايراداتى درباب غيبت است. [21] نكته جالب توجه آن است كه برخى از اين ايرادات، با آنچه كه شيخ صدوق در كمال‏الدين آورده و به آنها پاسخ گفته، يكى است. آيا هارونى اين ايرادات را بيان كرده يا فرد ديگرى اين شبهات را آورده است؟ اين را مى‏دانيم كه كتاب الدعامة فى تثبيت الامامة قبل از سال 385 ق و در زمان حيات صاحب‏بن عباد نوشته شده است. دليل بر اين گفته، كلام هارونى در آغاز كتاب الدعامه است. هارونى در آغاز خطبه كتاب نوشته است:
«سألتكم اعزكم الله إملاء كتاب فى نصرة مذاهب الزيدية فى الامامة على إيجاز و اختصار، فأجبتم إلى ذلك، علماً منى بأن أصول هذاالباب و إن كانت مذكورة فى‏الكتب فهى منتشرة فيها و كثير منها يحتاج إلى تلخيص و تهذيب، متى جمعت أطرافها و هذبت بالنكت التى أفادتها مجالس الصاحب، كافى الكفاة و عمادالاسلام والمسلمين، أدام‏الله علوه و عند مسائلتنا إياه بيان نصرة هذه المذاهب عظم الانتفاع بذلك...». [22]
براساس تصريح هارونى براين كه مطالب بيان شده در اين كتاب به تفصيل در كتاب‏هاى ديگر عالمان زيدى آمده است، اين احتمال نيز مى‏رود كه وى مطالب خود را در نقد ديدگاه اماميه در باب غيبت از كتاب الاشهاد ابوزيد علوى برگرفته باشد. هرچند اگر تاليف كتاب كمال‏الدين ميان سال‏هاى 355 تا 367 ق باشد، ابوطالب هارونى، خود مى‏تواند شخصى باشد كه شيخ صدوق آراى وى را بدون تصريح به نامش نقل كرده است.

المحيط باصول الامامة و مؤلف آن

مطالب چنداني در متون شرح حال نگاري زيديه در باب شرح حال اين عالم زيدي نيامده است و غالبا آنچه كه در شرح حال وي گفته شده، مطالبي است برگرفته از كتاب او. احمدبن صالح بن ابي رجال (1029-1092ق) در كتاب ارزشمند مطلع البدور و مجمع البحور في تراجم رجال الزيدية‌ اشارات اندكي به شرح حال پدر وي آورده و چنين از او ياد كرده است:
«الحسين بن محمد سياه سريجان [23]، العلامة الفاضل شيخ العراق ابوعبدالله الحسين بن محمد سياه سريجان رحمه الله كان من كبار العلماء الاخيار الصالحين محققا من عيون اصحاب المؤيد بالله احمد بن الحسين الهاروني رضي الله عنهم». [24]
همو در شرح حال فرزند وي يعني ابوالحسين علي صاحب كتاب المحيط به اختصار نوشته است:
«علي بن الحسين المعروف سياه سريجان، العلامة الكبير رئيس العراق، حجة‌ الزيدية ابوالحسين علي بن الحسين بن محمد سياه سريجان. هو صاحب المحيط بالامامة، و هو كتاب حافل في مجلدين ضخمين او اكثر علي مذهب الزيدية‌، كثرهم الله تعالي، جمعه الشيخ ابوالحسين المذكور، و هو كشرح لكتاب الدعامة للامام ابي طالب و ان كان علي غير ترتيبه و قراه عليه العلامة زيد بن الحسن البيهقي قراءة‌ فهم و ضبط، هكذا حققه القاضي احمد بن سعد الدين (المسوري). و العلامة‌ صاحب المحيط ممن قرا علي ابي الحسن علي بن ابي طالب الملقب بالمستعين». [25]
تمام مطالبي كه در آثار زيديه در شرح حال ابوالحسين آمده، محدود به همين مطالب است كه گاه برخي با نقل عباراتي از صفحه عنوان نسخه كتاب او آن را بسط بيشتري داده اند. اطلاعات بيشتر درباره شرح حال وي را مي توان از طريق كتاب وي به دست آورد. ابوالحسين علي در كتاب المحيط از مشايخ خود به نام دو تن اشاره كرده است. نخست پدرش حسين بن محمد كه طريق او رواياتي از ابويعلي حمزة‌ ابن ابي سليمان علوي نقل كرده كه پدرش آنها از ابويعلي در قزوين سماع كرده است. در دو مورد نيز از علي ابن ابي طالب ابن قاسم حسني مشهور به المستعين بالله حديث نقل كرده است كه ظاهرا اشاره ابن ابي رجال به روايت ابوالحسين از اين فرد اخير مبتني بر همين مطالب آمده در كتاب المحيط باشد. به جز اين مطالب، نكته اي ديگري از شرح حال وي دانسته نيست. [26]

المحيط و نسخه هاي آن

از نكات جالب توجه در باب زيديان ايران اين است كه با وجودي كه آنها از قرن سوم تا قرن دهم در ايران نفوذ و جايگاه مهمي داشته اند، از آثار علمي تاليف شده توسط محدثان وعالمان زيدي، آثار اندكي در كتابخانه هاي ايران باقي مانده و عمده آثار آنها امروزه در كتابخانه هاي يمني و برخي كتابخانه هاي اروپايي آن هم از طريق يمن باقي مانده است. اين را مي دانيم كه عالمان زيدي نواحي خزري و خراساني نقش مهمي در انتقال ميراث زيديه ايران به يمن داشته اند، مطلبي كه پيشتر مورد اشاره محققان زيديه قرار گرفته است. [27] بر اساس آنچه كه در آغاز نسخه اي از كتاب المحيط كه تصوير آن در اختيارم مي باشد، نسخه حاضر نيز يكي از نسخه هاي است كه عالم نامور زيدي خراساني، زيد بن حسن بن علي بيهقي با خود به يمن برده و در آنجا رواج داده است. [28] نسخه حاضر كه استنساخي متاخر از همان نسخه بيهقي با واسطه يا بي واسطه است از جمله نسخه هاي خطي است كه زماني در كتابخانه متوكليه در جامع كبير صنعاء‌ بوده است. [29] نسخه اي ديگر و ناقص از آغاز و انتها از اين كتاب در اختيار من هست كه به لطف دوست ارجمند آقاي سيد علي موسوي نژاد دسترسي به آن امكان پذير شد و نسخه اي يمني است. نسخه اي از اين كتاب در كتابخانه آمبروزيانا نيز موجود است كه مادلونگ به آن اشاره كرده است.
آغاز نسخه: « بسم الله الرحمن الرحیم و به نسعتین الحمد العلی الرفیع المبدی البدیع المتفرد بالکبریاء المتوحد بالبقاء فاطر الارض و السموات رب الظلمة و الضیاء المتعالی عن الاضداد و الشرکاء و الانداد و النظراء و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له ... الارض و السموات و عالم السر و الخفیات و اشهد ان محمدا صلی الله علیه عبده و رسوله ارسله بالحجج البالغات و المواعظ الشافیات فبلغ الرسالةُ و ادی الامانة و حمل الناس علی المحجة حتی امن من آمن بالسیئات و هلک من هلک جد اقامة الدلالات کما قال مالک السموات لهلک من هلک عن بینة و صلوات الله علیه و علی اهل بیته الاخیار الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا صلوة لایتناهی عدده و لا ینقطع امده و بعد فانی تاملت کتاب الدعامة فی ابواب الامامة الذی عمله مولانا الامام السید الامام ابوطالب یحیی ابن الحسین ابن هارون الحسنی رضی الله عنه فکان اجل کتاب صنفت فی هذا الباب یرجع الی فواید عظیمة و علوم جمة جزیلة و مع عظم قدره و جلالة منزلته تنبه علی ما عداه من قانون هذا الباب و علمت ان کل احد لا یقدر ان یستدل بما فیه علی ما عداه فجمعت فی کتابی هذا ما قدرت علیه من علوم الامامة حتی یکون کالشرح لکتاب الدعامة و ان کان علی غیر ترتیبه و یجمع ابوابا لم یتعرض لذکره و کان مما دعانی الی ذلک بعد سوال جماعة من اخواننا الزیدیة کثرهم الله و وفقهم لمرضاته و رغبنی فی اجابتهم المصیر الی ارادتهم و حدانی کثیرا من علوم هذا الباب فی کتب مخالفینا مما صنفوه بعد تصنیف هذا الکتاب و اعترار کثیر من مخالفینا بذلک فاردت ان اذکر الجمیع و اتکلم علیها و انسب اکثر الادلة الی مخرجیها و اسال الله تعالی ان یوفقنا لمرضاته و یثبتنا علی الذب من اهل بیت نبیه صلی الله علیه و علیهم».

منابع کتاب المحیط

همانگونه که مؤلف المحیط خود در آغاز کتاب اشاره کرده، وی در تالیف کتاب المحیط از منابع متعددی بهره برده است که البته جز در مواردی به اسم این کتابها تصریح نکرده است. منابعی که مولف المحیط از آنها در تالیف کتاب خود استفاده کرده، به چهار دسته منابع زیدی، امامی، معتزلی و آثار دیگر قابل تقسیم است. از منابع زیدی وی از تالیفات الهادی الی الحق یحیی بن الحسین رسی (و روی الهادی الی الحق 44ب – 45 الف)؛ کتاب البساط ناصر اطروش (23ب) نام برده اما در دیگر موارد تنها با انتساب گفته به نام یکی از عالمان زیدی به نقل مطلب اکتفا کرده است. [30] بيشتر این موارد نقل قولهایی از ناصر اطروش است (استدل الناصر للحق 90الف؛ علی ما ذکره الناصر للحق 91 الف، 93الف، 93ب، 111الف، 112الف) و در مواردی به نقل از ابوالحسین احمد بن حسین هارونی (متوفی 411ق) و ابوطالب یحیی بن حسین هارونی (متوفی 424ق) مطالبی را نقل کرده است (ذکر السید الامام ابوطالب الهارونی 56ب – 57 الف، 59ب ، 62ب ، 64الف). مؤلف المحيط از منابع زيديه در نقل احاديث استفاده فراواني برده كه عموم اين احاديث تاييدي بر ديدگاه زيديه است.
از منابع امامیه، نقل قولهایی از کتاب نوادر الحکمة ابوجعفر قمی (33ب – 34الف، 43الف – 44الف)، بعضی از رسائل سید مرتضی (و ذکر الشریف المرتضی فی بعض ما سئل عنه 47الف)؛ کتاب الایضاح شیخ مفید (استدل ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان فی کتاب الایضاح 50الف ) آمده که به دلیل در اختیار نبودن اصل این منابع اهمیت فراوانی دارند. برخی از عبارتهای سید مرتضی در بحث امامت گرچه تصریحی در کتاب المحیط نیامده ،‌ ظاهرا به نقل از کتاب الشافی است (استدل الشریف المرتضی 70الف، 72ب). [31]
از منابع معتزلی، به نام آثار مختلفی اشاره شده است. کتاب التفصیل ابوعبدالله بصری (18ب، 83ب، 96ب، 99ب)؛ کتاب المحیط قاضی عبدالجبار معتزلی (قال فی المحیط 96الف)؛ کتاب الزیدیة الکبری جاحظ (و استدل الحاجظ فی کتاب الزیدیة الکبری 96ب، 112ب) و العثمانیه (97الف ، 105الف)؛ تفسیر رمانی (114ب) از جمله منابعی است که به نام آنها تصریح شده است. در موارد دیگر تنها عبارتی از عالمان معتزلی بدون ذکر نام کتاب آنها نقل شده است. عبارت های نقل شده از قاضی عبدالجبار فراوان است و به نحو طبیعی باید این مطالب از کتاب المغنی و بحث امامت او اخذ شده باشد (قال قاضی القضاة 18ب، 22الف، 24ب، 25الف). [32]
همچنین مولف کتاب المحیط از آثار تاریخی چون تاریخ طبری که از آن ماجرای سقیفه را نقل کرده (18 الف – 18ب)، کتاب النسب یا نسب آل ابی طالب یحیی بن حسن عقیقی (متوفی 277ق) (68ب) [33] ، مشکل القرآن ابوبکر محمد بن قاسم انباری (114الف ) و کتاب الجمل واقدی (68الف) مطالبی را نقل کرده است.

نسخه های کتاب

از نسخه های مختلف این کتاب، دو نسخه ناقص در اختيار نگارنده قرار داشت كه در نگارش این مقاله تنها يكي از آنها مورد استفاده قرار گرفت. نسخه کتابخانه المکتبة المتوکلیة در جامع کبیر صنعاء که البته این نسخه در حال حاضر در آن کتابخانه نیست،‌ اساس نوشتار حاضر است. این نسخه که تصویری از آن به همراه امالی اثنینیه المرشد بالله یحیی بن حسین شجری در مجموعه طاووس یمانی شماره 76 قابل دسترسی می باشد در 131 برگ کتابت شده است و تنها مشتمل بر بخشی از کتاب است و از انتهاء افتادگی دارد. نسخه ای دیگر از این کتاب که در تصویر آن به لطف دوست بزگوار جناب آقای سید علی موسوی نژاد در اختیارم قرار گرفته نسخه ای غیر خوانا و از آغاز افتاده است. در حقیقت این نسخه از میانه کتاب آغاز می شود و از انتها نیز افتادگی دارد و به علت ناخوانی، کمک چندانی در نگارش این نوشتار نکرد. نسخه سومي نيز از اين كتاب در كتابخانه آمبروزيانا ، نسخه هاي وجود دارد كه دسترسي به آن امكان پذير نشد. [34] A 23عربي
فهرست تفصیلی کتاب المحیط
فصل حد الامامة و الامام ، 2 الف – 3 الف
فصل فیما یدور علیه ابواب الامامة 3 الف
فصل فی حکم دلائلنا یدل علی وجوب الامامة 3 الف – 4 ب
فصل فیما جاء موکدا لما تقدم 4 ب. در ابن بخش كوتاه مؤلف المحيط با نقل حديثي از المؤيد بالله در تاييد مطالبي كه در بخش قبلي آورده مي نويسد:« روي المؤيد بالله عليه السلام عن النبي صلي الله عليه و آله «من سمع داعينا اهل البيت فلم يجب كبه الله علي منخريه في نار جهنم»، و هذا يدل علي وجوب اجابة‌ الامام و التزام طاعته و ذلك لا يكون الا علي ما قلناه و المشهور عن النبي صلي الله عليه و آله انه قال: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة‌ الجاهلية». و روي الناصر للحق عليه السلام من ابراهيم ابن عبدالله بن الحسن بن الحسن عليهم السلام انه سئل عن معني هذا الخبر، فقال: اراد عليه السلام من مات و لم يعرف امامه عادلا فيتبعه او جاير فتنجبه مات ميتة‌ جاهلية.
و قال الناصر للحق عليه السلام: الحق عندي ما قالوه هو ان المراد بهذا الخبر ما قالوه ان النبي صلي الله عليه و آله لامته «اني مخلف فيكم ما ان تمسكتم به من بعدي لن تضلوا كتاب الله و عترتي اهل بيتي انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض و هما الخليفتان من بعدي»، فجعلهما الامامين لعباد الله الي يوم القيامة ثم قال عليه السلام من مات و لم يعرف امامه مات ميتة‌ جاهلية بقول امامه من الكتاب و العترة و كل ذلك حسن و دليل علي وجوب معرفه الامام و لزوم طاعته » (4ب). [35]
فصل فی ذکر شبههم قالوا لو وجبت الامامة لم خلی منها و ما زمن الازمنه 4 ب – 5 ب
فصل فی ذکر دلیلنا الذی یدل علی ما قلناه 5 ب – 6 الف
فی فی ذکر شبه الامامیة فیما یذهبون الیه من وجوب الریاسة عقلا 6 الف – 7 الف
فصل آخر علیهم 7 الف – 7 ب
فصل آخر علیهم 7 ب – 12 ب
المقال الثالثة فیما لاجل یراد الامام 12 ب – 14 الف
فصل ذهب المتقدمون و من الامامیة الی انه یحتاج الی الامام لاجل ان الاختلاف قد کثر فی هذه الامة فلا بد من امام یرفعها و یبین صواب منها 14 الف – 14ب
فصل قالوا نحتاج الی الامام لان السهو و الغلط یجوزان علی المکلفین 14ب
فصل فان قال ما انکرتم ان وجود الامام لطف فی ترک الظلم و الفساد 14ب
فصل فان قال ما انکرتم انه نحتاج الی الامام لیقوم مقام الرسول صلی الله علیه و آله وسلم فی تادیه الشریعة و حفظها 14ب – 15 الف
فصل فان قال ما انکرتم انه نحتاج الی الامام لیبین بین الاطمعة و الالمعدیه و بین السموم لان الابدان لا تقوم الا بمعرفه هذه الامور 15الف
المقالة الرابعة فی صفات الامام 15 الف
فصل فان قال ما انکرتم انه نحتاج الی الامام من حیث کان النقص 15ب – 17 الف
از نكات جالب توجه در بخشي از اين بحث ، موضوع عصمت امام است. مؤلف المحيط در اشاره به نظرا اماميه در اين موضوع به تشابه نظر اماميه با نظر ابوالعباس حسني، [36] ‌عالم نامور زيدي طبرستاني اشاره كرده و مي نويسد:« ... و ذهبت الامامية ان الامام يجب ان يكون معصوما لا يجوز عليه الخطاء و ذهب السيد ابوالعباس الحسني رضي الله عنه من /16الف/ بين الزيدية الي ان الامام يكون معصوما و انه اذا لم يكن معصوما يجب علي الله تعالي ان يظهر سره و يبدي لنا عورته لنقف علي فسقه و نتبراء منه و لا نلتزم طاعته»(16ب).
فصل فی ان الامامة لا تصلح الا فی ولد الحسن و الحسین علیهما السلام 17الف – 17ب
«یجب ان نتبین اولا انه لابد من منصب مخصوص و انه لایجوز ان تکون الامامة فی ادنی الناس علی ما ذهب الیه ضرار و الدلیل علی ذلک هو انه قد ثبت باجماع اهل البیت علیهم السلام ان الامامة لا تصلح فی غیر ولد امیر المومنین علیه السلام لان اهل البیت علی فریقین فرقة یذهب الی ان النص الجلی قد حصل فی اعیان الائمة و هم من اولاد علی علیه السلام و فرقة لا یذهب الی النص علی هذا الحد ولکن لایجوز ان یکون الامام الا من اولاد علی علیه السلام فقد انعقد اجماعهم الی انه لا بد فی الامامة من منصب مخصوص و یدل ایضا علیه ان الامامة حکم شرعی فیجب ان یکون جمیع شروطها و اوصافها ماخوذة من الشرع و تجویزها فی ادنی الناس یقتضی اثبات بعض الاحکامها الا من جهة الشرع و قد عرفنا فساده لان العقل لا مدخل له فی اثباتها و اثبات احکامها و قد استدل ایضا علی ذلک بقول النبی صلی الله علیه و آله الائمة من قریش و هذا یدل علی بطلان امامة من لیس بقرشی». (17 الف)
فصل و ذهبت انه لا بد من منصب مخصوص و ان الامامة لا یجوز ان تکون فی ادنی الناس 17ب – 19الف
فصل فان قال قائل ما قولکم لو لم وجد فی اولاد الحسن و الحسین یصلح للامامة ایجوز ان ینسب من غیرهم؟ 19 الف – 19ب
فصل آخر روی الناصر للحق علیه السلام قال اخبرنا احمد ابن ضبي قا ل حدثنا ابوالصلت الهروي و ابراهيم ابن اسحاق قا ل حدثنا ابواحمد الزبيري قال حدثنا شريك ابن عبدالله عن الدكين ابن الربيع عن القاسم ابن حسان عن زيد ابن ثابت الانصاري قال سمعت النبي صلي الله عليه و آله و سلم يقول:
«اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي و هما خليفتان من بعدي و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» ، فيدل الخبر علي ان الخلافة في اهل البيت النبي صلي الله عليه و آله لا يتجاوز الي من سواهم و هذا الخبر مشهور و مقطوع به يدل علي ان اجماع اهل بيت حجة علي ما نذكره من بعد ان شاء‌الله عزوجل.
حدثني والدي رحمه الله تعالي قال حدثني ابويعلي حمزة‌ ابن ابي سليمان العلوي قال حدثني ابن البقال قال حدثني ابوعبدالله جعفر ابن محمد ابن الحسن الحسني نضر الله وجهه قال حدثنا عيسي ابن مهران قال حدثني الحسن ابن الحسن قال حدثنا يحيي ابن المساور قال حدثني فضيل بن الزبير قال سمعت زيد ابن علي عليه السلام قال: كل راية‌ رفعت ليست لنا و لا يدعي الينا فهي راية‌ ضلالة. و حدثني والدي رضي الله عنه قا ل حدثنا ابويعلي حمزة‌ ابن ابي سليمان العلوي قال حدثنا عبدالعزيز ابن البقال قال حدثني ابوالطيب علي ابن محمد ابن مخلد الجعفي الدهان قا ل حدثنا احمد ابن قاسم قال حدثنا علي ابن الحسن البزاز قال حدثنا محمد ابن اسحاق عن داود بن ابي سليمان الرازي عن زيد بن علي عليه السلام قال: نحن ولان اميرت امر الله و خزان علم الله و عترة‌ رسول الله صلي الله عليه و آله و سيعنا رعاة الشمس و القمر يعني لمواقيت الصلوة» (19ب).
فصل علی ما ذهب الیه الراوندیة من ان الامامة فی ولد العباس یتوارثون بالوصیة (19ب):
«فان قال فما دلیکم علی بطلان قولهم فجوابنا کل ما دللنا به علی ان الامام فی اولاد الحسن و الحسین علیهما السلام یدل علی بطلان قولهم و لان هذا قول حادث تقرب به الی العباسیة و نتبین بعد هذا لان الامامة لا یستحق بالارث و فی ذلک ابطال مذهبهم».
فصل فی بطلان قول من ذهب الی امامة العبد 19ب-20الف
فصل علی من قال بامامة الفاسق 20 الف – 20ب
فصل فیما ..... 20ب- 21الف
فصل فاما کونه ذکرا بالغا عاقلا 21الف
فصل فی انه یجب ان یکون افضلهم 21الف
فصل فان قال فما الدلیل علی ان امامة المفضول یا یجوز 21 الف – 22ب
فصل فان قال قائل ان لم یجر امامة المفضول فما قولکم فی الامام اذا ظهر فی ایامه من هو افضل منه یلزمه تسلیم الامر علیه 22ب- 23الف
فصل علی المتعزلة فیما یذهبون الیه فی جواز العدول علی الافضل بمنع من الموانع 23 الف – 25ب
فصل فی معنی الافضل الذی یعتبر فی الامامة 25ب – 26ب
فصل فیما به یعرف مسیر الفاضل من المفضول 26ب – 27 الف
فصل فیما به یبین به الفاضل و الافضل 27الف – 28 الف
فصل فی انه یجوز فی العقل ان یکون للمفضول ریاسة علی الفاضل و انه لا منع من ذلک الا ما قدمنا من الدلیل الشرعی 28 الف – 28ب
فصل فی شبههم 28 ب – 30الف
فصل فی ان الامام یجب ان یکون فی کل وقت واحدا 30 الف – 31الف
فصل فی شبههم 31 الف – 31ب
فصل فی ان الامام لا یجب ان یکون معصوما 31ب- 33الف
فصل فی شبهه المخالفین 33الف – 33ب
فصل فی صحة القیاس الشرعی 33ب – 34الف
فصل فی جواز ورود التعبد بالقیاس 34الف – 34ب
فصل فی ذکر شبههم 34ب – 36ب
فصل فی ان التعبد بالقیاس قد ورد 36ب- 37الف
فصل فی شبههم 38الف – 39الف
فصل فی انه یصح ورود التعبد بخبر الواحد 39الف – 39ب
فصل فی شبههم 39ب- 40الف
فصل فی التعبد بخبر الواحد 40 الف – 40ب
فصل فی ان اجماع الامة حجة 40ب- 41ب
فصل فی شبههم 41ب- 42ب
فصلی فی انه لا یمکنهم ...42ب- 45ب
فصل آخر فی انه لا یمکنهم معرفة الشرایع 45ب- 46ب
فصل فیما یذهبون الیه من ان اجماع الامامیة حجة 56ب- 56الف
فصل فی ذکر من ذهب الی عصمة الامام من الزیدیة 56الف
فصل فی انه لا یجوز ظهور المعجزات علی الائمة علیهم السلام 56 الف – 62الف
فصل فیما یزیل امامة الامام 62الف
المقالة الخامسة فی طریق کون الشخص و ما به یستحق 62الف – 63الف.
در پایان این بخش گفته شده که در این مبحث باید پیش از ورود به مباحث اصلی ، از این مقدمات بحث شود :« و هذه المقالة لا بد فیها من فصول ثمانیة الفضل الاول ان الامامة لا یستحق بالغلبة الفصل الثانی ان الامامة لا یستحق بمجرد الفضل و لا بد من انضام امر آخر الیه ، الفضل الثالث ان الامامة لا یستحق بالارث ، الفصل الرابع ان الامامة لا یستحق ... علی طاعات ، الفصل الخامس فی بطلان الختیار، الفصل السادص فی بطلان القول بوجود النص، الفصل السابع فی صحة القول بالدعوة ، الفصل الثامن فی نص الامام علی امام آخر». 63الف
فصل فی شبههم 66الف
فصل فی بطلان الاختیار 66الف – 66ب
فصل فی شبههم 66ب – 68الف
فصل و یقال لهم اذا کان العقل عندکم لا یدل علی جواز الاختیار فالذین رجعوا الی الاختیار و بنو امر الامامة فیها 68 الف – 69الف
فصل فی بطلان القول بوجوب النص 69الف – 69ب
فصل فی شبههم 69ب- 75ب
فصل فی صحة ما یذهب الیه من الدعوة . (75 ب – 77الف)
فان قال فما دليلكم علي صحتها فجوابنا الاجماع فان قال و كيف دل الاجماع عليها مع مخالفة‌ الجمهور فيها؟ فجوابنا لان الدليل علي ان الحق لا يخرج من بين هذه الامة و الامة قد اختلف علي الوجوه التي حكينا في الكتاب منهم ثم قال ان الامامة يستحق بالارث و منهم من قال الاختيار و قد ابطلنا كل ذلك و منهم من ذهب الي وجود النص في كل وقت و زمان و حين و اوان و ذلك مما نبطله من بعد و في بطلان هذه الاقاويل و قيام الدليل دليل علي ان الحق لا يخرج من سنن الامة دليل علي صحة ما يذهب اليه من الدعوة فان قال لست بهذا القول اولي من ان يقول اصحاب الاختيار به يثبت بطلان هذه الاقاويل. قالوا يجب اين يكون طريقه الاختيار.
فجوابنا انه ان كان المستدل هو اصحاب الاختيار ... لهم ايضا ان يذكروا هذا الاستدلال ولكن نقف صحته علي بطلان الدعوة و لا دليل لهم عليه و انما يتعلقون به من السنة فنحن نذكره من بعد و نتكلم عليه ....و نحن نذكر الان بعض ما وقع الينا من ائمة اهل البيت عليهم السلام و علمائهم و زهادهم و عبادهم ليكشف بذلك صحة ما ادعيناه و يتم لنا ما اروناه.
حدثني والدي رضي الله عنه قال حدثني ابويعلي حمزة ابن ابي سليمان العلوي بقزوين قا ل حدثني ابوالقاسم عبدالعزيز بن اسحق المعروف بابن البقال البغدادي قال حدثنا احمد بن عبدالله بن الماندح قال حدثنا محمد بن داود الجعفي حدثنا علي ابن جعفر قال سمعت اخي موسي بن جعفر يقول: ليس منا اهل البيت امام مفترض الطاعة و هو جالس في بيته و الناس يحظفون من وراء بابه لا يدفع عنه ظلما و لا يهديهم سبيلا انما الامام منا الباذل نفسه لله القائم بكتاب الله الداعي الي الحق الناهي عن الباطل، و بهذا الاسناد عن ابن البقال قا ل حدثنا محمد ابن حمدان بن عاصم الصفار الكوفي حدثنا ابوالصلت عبدالسلام بن صالح حدثنا عمرو ابن عبدالغفار التميمي قال سمعت الحسين بن علي الفخي المقتول بفخ صلوات الله عليه يقول: من قام منا اهل البيت داعيا الي الله و الي كتابه و الي جهاد ائمة الجور فهو من حسنات زيد ابن علي فتح و الله لنا زيد بن علي باب والي الجنة و قال لنا ادخلوها بسلام آمنين و بهذا الاسناد عن ابن البقال قال حدثنا احمد بن علي بن احمد بن الحسن علي الشهيد صاحب الفخ صلوات الله عليه: يا با زكريا كل مجاهد منا في سبيل الله الي ان تقوم الساعة ففي مني ان صاحبكم زيد بن علي عليه السلام فتح والله زيد بن علي باب الجنة‌ و قال ادخلوها يا بني علي بسلام آمنين، فبهذا الاسناد عن ابن البقال قال حدثنا ابوالطيب علي بن محمد الجعفي الكوفي الدهان حدثنا احمد ابن قاسم حدثنا حرب ابن الحسن و محمد ابن حفص ابن راشد قال حدثنا شاذان الطحان و كان من خيار اصحاب الحسن ابن صالح عن كهيمس بن الحسن عن سالم الحذاء عن زيد ابن علي قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله قول الله جل ثناوه قل هذه سبيلي ادعوا علي بصيره انا و من اتبعني يعني من اهل بيتي لا يزال الرجل بعد ... تقوم بدعوا الي ما دعوا اليه.
و بهذا الاسناد عن ابي البقال قال حدثنا احمد ابن حمدان ابن الحسين ثنا محمد ابن الازهر حدثنا حسين ابن علوان حدثنا ابوخالد قال سمعت زيد ابن علي عليهما السلام يقول: حقا علينا اهل البيت اذا قام الرجل منا فدعي الي كتاب الله و سنة‌ رسوله و جاهد علي ذلك و استشهد و مضي ان تقوم آخر يتلوه بدعوا الي ما دعي اليه ...الله عزوجل علي اهل كل زمان الي ان يقضي الدنيا.
و بهذا الاسناد عن ابي البقال قال حدثني ابوالعباس عبيدالله ابن سليمان احمد بن حمدان ابن الحسين حدثنا محمد ابن الازهر حدثنا عكرمة ابن ابراهيم حدثنا عمر بن خالد قال سمعت زيد بن علي عليهما السلام يقول: انا يكون اماما الجالس في بيته متسل ستره لا يامر بمعروف و لا ينهي عن منكر يجري عليه احكام ظلمة‌ و بهذا الاسناد / 76الف/ عن ابي البقال قال حدثني ابو العباس ابن عبيدالله ابن سليمان الايناري ... في داره قال حدثني احمد ابن همام حدثنا حسين ابن علوان حدثنا ابو خالد عمر ابن خالد عن زيد بن علي عليهما السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و علي آله ان افضل الشهداء رجل قام الي امام جاير فامره بتقوي الله فنهاه عن معيصة الله و جاهده مبتلا غير مدبر فقتل و هو كذل و بهذا الاسناد عن ابن البقال قال حدثني ابوعبدالله جعفر بن محمد بن جعفر بن الحسن الحسني ثنا محمد بن علي ابن ...العطار ثنا محمد بن كثير ثنا ابوالجارود قال قال محمد بن علي حلف (؟) و حدثنا عمرو بن عبدالغفار حدثنا ابوالجارود قال سمعت زيد بن علي عليهما السلام يقول: الن الله تعالي افترض طاعة‌ اربعة‌ منا امير المؤمنين و الحسن و الحسين عليهم السلام و الامام القائم بالسيف يدعوا الي كتاب الله و سنة رسوله و بهذا الاسناد عن ابي البقال قال حدثني ابوعبدالله جعفر بن محمد بن جعفر بن الحسن الحسني حدثنا عيسي بن مهران حدثنا نصر مولي الجعفرين عن موسي ابن جعفر الجعفري عن محمد بن موسي عن زيد بن علي عليهما السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله يا علي ان اقرب الشهداء‌ مني يوم القيامة و اولاهم بي و به بعد حمزة و جعفر رجل قام بسيفه فجاهد امام ضلاله حتي يقتل.
و اخبرني السيد ابوالحسن علي ابن ابي طالب الحسني قال اخبرنا الشيخ ابوالقاسم علي ابن محمد الابراتي قال اخبرنا قال اخبرنا السيد الثائر في الله ابوالفضل جعفر بن محمد قال اخبرنا الناصر للحق عليه السلام و ذكره في كتاب الامامة قال اخبرني اخي الحسين بن علي قال حدثني محمد بن سلام قال الحسن بن محمد ابن عبدالواحد قال حدثنا حسن ابن حسين العرني قال حدثنا الحسين ابن سداد الجعفي عن ابيه سداد بن رشيد عن جابر عن ابي جعفر محمد بن علي عليهما السلام قال: قال لي يا جابر انما الامام المفترض طاعته من شهر سيفه و دعي الي سبيل ربه و بهذا الاسناد عن الناصر للحق عليه السلام قال حدثنا اخي الحسين بن علي قال حدثنا احمد بن سهل الرازي قال حدثنا اسماعيل بن محمد ابن اسحق بن جعفر بن محمد و قد لفيته انا و اخي اسماعيل بن محمد و سمعنا منه غير هذا الحديث عن مشايخه عن ابي عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام قال قال لي ابوعبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام قائمنا لقاعدنا و قاعدنا لقائمنا انا لو خرجنا جميعا ... جميعا و لو قعدنا جميعا لبطلت حجج الله في الامر و النهي.
و بهذا الاسناد عن الناصر للحق عليه السلام روي لنا عن احمد بن محمد السندي عن محمد ابن ابي عمير عن يونس بن يقعوب قال سالت ابا عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام عن خروج زيد بن علي عليهما السلام فقا ل خرج مخرج آبائه و مخرج الحسين ابن علي صلوات الله عليهما و حدثني السيد ابوعبدالله يحيي ابن الحسين الحسني رحمه الله قال حدثني الشريف ابن عبدالله محمد بن علي بن الحسين ابن عبدالحرمن الحسني الكوفي /76ب/ الزيدي قال حدثنا ابوحازم محمد ابن علي بن الوشاء و زيد ابن حاجب لفظا و حسن بن حبيش و صالح بن احمد الخزاز قراءة قال حدثنا محمد بن احمد بن موسي الدهقان حدثنا عثمان بن محمد بن حسان ثنا حسن بن عبدالواحد ثنا ابوالطاهر احمد بن عيسي العلوي ثنا حسين بن علي المكفوف اخو حسين صاحب فخ عن محمد بن موسي عن زيد بن علي عليهما السلام قال قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اقرب الناس مني موقفا بعد حمزة و جعفر رجل خرج بسيفه علي امام جائر فقاتل حتي قتل.
و بهذا الاسناد عن الشريف ابي عبدالله محمد ابن علي الكوفي الزيدي قال اخبرنا علي بن محمد حاجب قراءة قال حدثنا محمد بن الحسين الاشناني قال حدثنا سليمان ابن الربيع قال سمعت عبدالله ابن بهرام الخراساني يحكي عن ابي اسحاق الفزاري قال قتل اخي بباخمري مع ابراهيم بن عبدالله، فليقت اباحنيفة فقال لي: اني كنت فعلت شهدت فخ الطوانه، فقال الموضع الذي قتل فيه اخوك احب الي من الموضع الذي كنت فيه. فقلت: فما منعك ان تكون خرجت معي؟ قال: كانت عندي ودائع، فاتت ابن ابي ليلي فابي ان تقبلها. [37]
و بهذا الاسناد عن الشريف ابي عبدالله الكوفي الزيدي قال اخبرنا الحسين بن محمد قراءة قال اخبرنا عبدالعزيز قال حدثني احمد بن عبدالله الماترح قال حدثنا سعيد بن مالك قال حدثنا عبدالله ابن ابراهيم قال حدثنا علي ابن علي قال كنت عند جعفر بن محمد فقال له رجل سمعت عمك زيد بن علي عليهما السلام يقول الامام منا اهل البيت الموثوق به في دينه و علمه و الباذل نفسه لربه يجاهد عن دينه. فقال جعفر: صدق عمي و بر. و بهذا الاسناد عن الشريف ابي عبدالله الكوفي رضي الله عنه اخبرنا محمد ابن علي الحكم قال حدثنا محمد ابن عمار العطار قال حدثنا الحسين ابن الحاكم قال حدثنا حسن ابن حسين قال حدثنا الحكم بن جامع الثمالي عن حسين ابن زيد عن امه رايطه عن زيد بن علي عليهما السلام قال انتهي رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم الي موضع فخ فصلي فيه باصحابه صلوة الجاير ثم قال: لقتل هذا رجل من اهل بيتي في عصبة‌ من المؤمنين ينزل اليهم باكفان من الجنة و حنوط من الجنة نستبق ارواحهم الي الجنة قبل اجسادهم و ذكر من فضلهم ما لم يحفظه رايطه. [38]
و حدثني والدي رضي الله عنه عن الشريف بن يعلي حمزة ابن سليمان العلوي عن ابن بقال عن ابي الطيب عن محمد بن مخلد الجعفي الدهان عن الحسين بن مسلم عن حسين ابن حسين المذكور نحوهن و ذكر ابوالعباس الحسني رضي الله عنه ان محمد بن ادريس (الشافعي) كان من مستجيبي يحيي بن عبدالله ابن الحسن بن الحسن ابن علي ابن ابي طالب عليهم السلام مع جماعة‌ من الطالبيين ... في المصابيح». 77الف. [39]
فصل فی شبههم 77الف – 81الف
فصل فی نص الامام علی امام آخر قد حکینا فی صدر المقالة 81 الف – 82الف
المقالة السادسة فی اعیان الائمة 82 الف – 83 الف
فصل فی الدلالة علی امامة امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام 83 الف – 97 ب
فصل آخر علی صحة الخبر المذکور فی الشوری 97ب
دلیل آخر علی امامة علی علیه السلام 111ب – 117الف
الطریقة الثانیة من الاستدال بهذا الخبر 117 الف – 118 الف
الطریقة الثالثة 118 الف – 122ب
فصل فی شبه المخالفین 122ب – 137 الف.
برخي از نكات مهم كتاب المحيط
سواي اهميت عام اين كتاب براي مطالعه ديدگاه زيديه در باب امامت و تحول آن و اشاراتي كه به آراء زيديان ايران در آن مي توان يافت، متن آن مورد استفاده عالمان بعدي زيديه در تاليف كتاب هاي خود در باب امامت قرار گرفته است. عالم نامور زيدي، المنصور بالله عبدالله بن حمزه (متوفي 614ق) در كتاب مهم خود به نام العقد الثمين كه اثري در نقد ديدگاه هاي اماميه در باب امامت است همانگونه كه محقق ارجمند آقاي حسن انصاري قمي در مقاله اي به تفصيل سخن گفته اند، با تكيه بر كتاب المحيط به نگارش كتاب خود پرداخته است. [40] پس از آن اشارات جسته گريخته اي به كتاب المحيط در منابع زيديه قابل مشاهده است. [41] در ادامه مقاله برخي از نكات با اهميت اين كتاب مورد اشاره قرار گرفته است.

اطلاعات فرق شناختی از نحله های امامیه

یکی از نکات با اهمیت کتاب المحیط، اطلاعات منحصر به فرد آن از فرق مختلف امامیه است. آنچه که بر اهمیت گزارش مولف المحیط می افزاید نقل این مطالب از کتاب الامامة ناصر اطروش (متوفی 304ق) است که خود شاهد برخی از حوادث آن دوران بوده است. [42] در آغاز بخش مقاله ششم در ذکر ائمه ، ابوالحسن زیدی در بخشی کوتاه به ذکر اختلافات در باب امامت پرداخته و بعد از گزارشی از آراء مختلف به ذکر فرقه های امامیه چنين آورده است:
المقالة‌ السادسة في اعيان الائمة: باب فی ذکر الخلاف فی هذه المقالة
اختلف الامة فی ان النبی صلی الله علیه و آله نص علی ان امام بعده ام لا؟ فقالت المعتزلة و اصحاب الحدیث و الخوارج و اکثر المرجئة و سلیمان بن جریر و البتریة ان النبی صلی الله علیه و علی ... لم ینص علی امام بعده و قال غیرهم قد نص علی امام و ذهبت الزیدیة و الامامیة الی ان النبی صلی الله علیه و آله نص علی امیرالمومنین علی علیه السلام و اتفقوا علی ان النبی صلی الله علیه و علی آله نص علی علی علیه السلام نصا لم یعلم السامعون مراد النبی صلی الله علیه و آله ضرورة ان مراده به الامامة و قالوا ان من لم یسمعه منه لا یعلم ان النبی صلی الله علیه و آله لا یعلم مراده الا بالاستدال.
و قالت الراوندیة الی ان الامام من بعد النبی صلی الله علیه و آله العباس ابن عبدالمطلب لانه العم و الوارث للمال و المقام و العصبة و لم یکن یجوز لاحد ان یتقدمه.
و الذین ذهبوا الی امامة ابی بکر بعد النبی صلی الله علیه و آله اختلفوا فذهبت المعتزلة و کثیر من المرجئة و کل الخوارج الی انه یستحق بالاختیار و ذهب الحسن البصری الی ان النبی صلی الله علیه و آله کان نص علیه نصا خفیا و هو تقدیم النبی صلی الله علیه و آله ایاه فی الصلوة و ذهب بعض اصحاب الحدیث الی انه کان نص علیه نصا جلیا و ذهب البکریة و الاباضیة و البیهیسیة و قوم من الحشویة الی ان النبی صلی الله علیه نص علی ابی بکر نصا ظاهرا و نصه للناس اماما و استخلفه علی امته و اختلفوا من وجه آخر.
فقال النظام و الجاحظ و بعض الحشویة ان اولی الناس بالامامة بعد رسول الله صلی الله علیه ابوبکر ابن ابی قحافة و قالت المعتزلة و اکثر المرجئة و البتریة ان اولی الناس بها بعد رسول الله صلی الله علیه و آله امیر المومنین علی ابن ابی طالب صلوات الله علیه و ان بیعة ابی بکر کانت صوابا و هذا لان الاصلح کان فیها. والواجب ما تولته الامة من امرها الا سلیمان و من یجیء خبره من البتریة فانهم قالوا ان بیعة ابی بکر و ان کان صوابا و هدی فان بیعة امیر المومنین صلی الله علیه کانت ... علی کل حال و اختلف الشیعة من وجه آخر.
[اختلاف الامامية]
اجمعت الامامیة و الزیدیة علی امامة الحسن و الحسین علیهما السلام و ان اختلفوا فمنهم من ذهب الی ان النبی صلی /82 الف/ الله علیه و آله لم ینص علی امیر المومنین علیه السلام ثم ان امیر المومنین نص علی الحسن ثم ان الحسن نص علی الحسین و اکثرهم علی ان النبی صلی الله علیه و آله کان نص علیهم جمیعا و اختلفوا بعد ذلک.
ذهبت الزیدیة الی ان الامامة بعد الحسين بن علی علیهما السلام فی اولاد الحسن و الحسین یستحق بالدعوة اذا حصلت علی الصفات التی ذکرنا منهم ، فاول من استحق ذلک بعد الحسین بن علی عند بعضهم الحسن بن الحسن بن علی لما روی من دعوته و عند بعضهم زید بن علی و بعد زید بن علی ، یحیی ابن زید، ثم محمد بن عبدالله النفس الزکیة ثم ابراهیم بن عبدالله علی الوجه المذکور فی کتبهم [43] و عند الامامیة ان الامام بعد الحسین بن علی کان علی بن الحسین زین العابدین ثم من بعده محمد ابن علی الباقر ثم جعفر بن محمد الصادق و لا یختلفون الی هاهنا و ان اختلفوا فی وجه الاستحقاق فمنهم من یقول ان النبی صلی الله علیه کان نص علی الائمة الاثنی عشر و منهم من قال ان الحسین بن علی نص علی علی بن الحسین و علی ابن الحسین نص علی علی بن محمد الباقر و محمد بن علی نص علی جعفر ابن محمد علیهم السلام ثم کذلک بعد ذلک.
و اختلفوا بعد جعفر بن محمد فزغم بعضهم انه قال فی حیاته و حیاة اسماعیل ابنه ان الامامة لاسماعیل بعدی فلما مات اسماعیل فی حیاة ابیه، قال قوم انه یجب الامامة فی ولد اسماعیل لان ولد اسماعیل من اسماعیل کالسماعیل و لان جعفر علیه السلام صادق لا یکذب فهم الان یقولون بواحد بعد واحد من ولد اسماعیل و یزعمون ان الامامة لهم دون غیرهم من العترة و یقال لهذه الفرقة القرامطة و فیهم غلو شدید. [44]
و زعم بعضهم ان جعفرا علیه السلام لم یمت و قالوا بالوقوف علیه و یقال لهولاء الخطابیة و قال بعضهم بان المستنحق للامامة من ولد جعفر ابنه محمد بن جعفر لانه شهر سیفه و شری نفسه لله عروجل و دعا الی سبیل ربه و قام بامر العباد کما فرض الله عزوجل علیه و یزعمون ان الامامة الان فی ولده من بعده فی واحد بعد واحد و غیر جائز ان یکون فی غیرهم و یقال لهذه الفرقة الشمطیة.
و قال بعضهم و هم القطعیة بان الله تبارک و تعالی بدا له اسماعیل فی امامته و جعل الامامته بعده فی موسی ابن جعفر علیهما السلام فکان قولهم بدا لله و وصفه بصفة المخلوقین فیما لم یصف به نفسه و هم الان یقولون من لم یصف الله عزوجل بالبداء و المشیة فلیس علی حقیقة من الدین فلما قتل موسی بن جعفر علیهما السلام افترقت هذه الفرقة فرقتین فقال بعضهم بان موسی بن جعفر لم یمت و لم یقتل بل رفعه الله تعالی کما رفع عیسی ابن مریم علیه السلام فهو حی یطیر مع الملائکة فی السماء حتی یکون الذی یملاء الارض عدلا کما ملئت جورا و یقال لهذه الفرقة الواقفة.
و قال بعضهم بان الامام بعد موسی بن جعفر علیهما السلام ابنه علی بن موسی علیه السلام فلما مات علی بن موسی علیه السلام بطوس و یقال انه قتل لم یکن له ولد ذکرا غیر ابنه محمد ابن علی بن موسی و کان عند موته طفلا رضیعا و زعم محمد بن ابی عمیر عالم القطعیة / 82 ب/ انه کان عند موت ابیه ابن سبع سنین و زعموا انه یجوز ان یکون الصبی الرضیع اماما للناس فی الدین و جائز ان یکون من لم یوجب الله عزوجل علیه فی نفسه حکما حاکما فی الامة فی الدماء و الفروج و الحقوق و رجع بعض من قال بامامة علی بن موسی علیه السلام لما لم یکن له خلف غیر صبی رضیع. فقالوا ایضا بالوقوف علی علی بن موسی بن جعفر علیه السلام مع الواقفین علیه و مرت القطعیة علی یحاجها و ادعا بها بهذه الامة لمحمد الصبی. [45]
و زعمت الامامیة ان الامامة بعد محمد بن علی علیه السلام فی ابنه علی بن محمد علیه السلام و انها بعد علی بن محمد فی ابنه الحسن بن علی علیهما السلام فلما مات الحسن بن علی لم یخلف ولدا یعرف اقر به فی ایام حیاته و لا علم له نسل و کان اخوه جعفر ابن علی تابعا له و احد من یقول بامامته بضع عشرة سنة و لم یدع لنفسه الامامة و طلب میراث اخیه بعد موته فادعت ام الحسن اخته حملا من جاریة کانت الحمیه فقال لها صیقل و منعت جعفر المیراث و وقع بینهما کل شیء و منازعة قبیحة حتی ترافعوا الی قضاة الظالمین و حکامهم و کان جعفر یرکب کل یوم فی خصومته الی الفاسقین حتی عدلت صیقل علی ید بعض العلویین من اربع سنین و حبس المیراث فی جعفر اربع سنین و بطل حمل الجاریه (و)
سلم المیراث الی جعفر فزعم بعض من یقول بامامة الحسن انه ولد له مستور بالحجاب و ان ذلک الولد هو الامام.
و قال بعض من کان لایقول بامامة الحسن علیه السلام ان الحسن لم یکن اماما و انهم کانوا غالطین فی نسبته الی الامامة بضع عشرة سنة و ان الامام کان بعد علی بن محمد ابن علی علیه السلام ابنه جعفر و لم یکونوا علموا بذلک و کان الذی فتح لهم هذا الباب علی بن محمد بن بشار القزوینی [46] و بعض بنی نواته (/ نوابه ؟) و هم ممن تبعهم الان یقولون بان الامامة بعد جعفر فی علی بن جعفر هذه کلها مما حکاه الناصر للحق علیه السلام فی کتاب الامامة عن مذاهب الامامیة و مقالاتهم و اختلافهم.
و الذی یجب ان نتکلم فی هذه المقالة فصول منها فصل فی ذکر الدلالة علی امامة امیر المومنین علی علیه السلام، فصل فی ذکر نسبة المخالفین، فصل فی بطلان امامة ابی بکر من جهة النص الجلی، فصل فی بطلان امامة ابی بکر من جهة النص الخفی، فصل فی بطلان امامة ابی بکر من جهة الاختیار، فصل فی امامة الحسن و الحسین علیهما السلام، فصل فی بطلان قول الامامیة فی النص الجلی، فصل فی امامة زید بن علی علیهما السلام و من بعده من الائمة ، فصل فی بطلان قول الامامیة فی النص علی الائمة، فصل فی بطلان ما یذهبون الیه من صحة الغیبة».

تکوین مسئله امامت در میان زیدیه

در منابع فرق نگاري در اشاره به مسئله امامت در سنت زيديه غالبا گفته شده كه آنها معتقد بوده اند كه هر علوي قيام كننده كه برخي منابع با حصر فاطمي از آن ياد كرده اند، امام شناخته مي شود. اين تعريف چندان دقيق نيست و در حقيقت در سنت زيديه قيام تنها يكي از شرايط چندگانه اي است كه امام بايد داشته باشد. [47] مؤلف المحيط در بحثي جالب توجه تصريح مي كند كه امامت در زيديه تنها در فرزندان امام حسن و امام حسين عليهما السلام محصور است و در اين باب مي نويسد:
« فصل في ان الامامة لا تصلح الا في ولد الحسن و الحسين عليهما السلام
يجب ان نتبين اولا انه لابد من منصب مخصوص و انه لا يجوز ان تكون الامامة في ادني الناس علي ما ذهب عليه ضرار و الدليل علي ذلك هو انه قد ثبت باجماع اهل البيت عليهم السلام ان الامامة لا تصلح في غير ولد امير المؤمنين عليه السلام لان اهل البيت علي فرقتين فرقة يذهب الي ان النص الجلي قد حصل في اعيان الائمة‌ و هم من اولاد علي عليه السلام و فرقة‌ لا يذهب الي النص علي هذا النحو ولكن لا يجوز ان يكون الامام الا من اولاد علي عليه السلام فقد انعقد اجماعهم الي انه لابد في الامامة‌ من منصب مخصوص و يدل ايضا عليه ان الامامة‌ حكم شرعي فيجب ان يكون جميع شروطها و اوصافها ماخوذة من الشرع و تجويزها في ادني الناس يقتضي اثبات بعض احكامها الا من جهة الشرع و قد عرفنا فساده لان العقل لا مدخل له في اثباتها و اثبات احكامها و قد استدل ايضا علي ذلك بقول النبي صلي الله عليه و اله الائمة‌ من قريش و هذا يدل علي بطلان امامة‌ من ليس بقرشي»(برگ 17الف).
بحث ديگر جالب مؤلف كتاب المحيط، موضوع دو امام است. بحث از دو امام خاصه بعد از تشکیل حکومت مستقل زیدیه در طبرستان و حکومت الهادی الی الحق در یمن که معاصر به حیات ناصر اطروش بوده، لزوم توجه به مسئله دو امام را به جهت واقعیت یافتن این مسئله در میان زیدیه الزامی نمود و شگفت نیست که توجه به این مسئله اساسا در همین دوره نیز مطرح شده است. مولف المحیط در اشاره به همین مسئله نخست اشاره می کند که نظر متداول میان زیدیه پذیرش امامت یک تن در یک زمان است اما در باب آراء مختلف در پذیرش دو امام می نویسد:
«و منها ان عند عامة الزیدیة و جمیع من ابت الامامة انه یجب ان یکون الامام واحدا فی کل وقت و لا یجوز امامان فی وقت واحد و قال طائفة من الشیعة و الحمزیة من الخوارج من اصحاب حمزة بن آذرک قد یجوز کون امامین فی عصر واحد و قال الناصر علیه السلام لو خرج اثنان و ثلاثة من ولد فاطمة علیهما السلام صالحون یدعون الی الله تعالی متفرقین مستعین امر الله بالدعاء الیه آمرین بالمعروف، ناهین عن المنکر کان واجب علی من قاربهم و سمع دعاهم اجابة من قرب منه و منهم و عونه بالمال و النفس فاذا تبین لهم الافضل بعد ذلک وجب علی المفضول تسلیم الامر الیه منه». 16ب
اما تفصیل بحث از دو امام را در فصلی جداگانه با عنوان «فصل فی ان الامام یجب ان یکون فی کل وقت واحدا» آورده است (30الف – 31الف) و به تفصیل در این باب به بحث پرداخته است. بخشي از اين بحث چنين است:
«فصل في ان الامام يجب ان يكون في كل وقت واحدا فان قال فما دليلكم عليه ؟ فجوابنا اجماع الصحابة. فان قال فما دلیکم علیه فجوابنا اجماع الصحابة . فان قال و کیف دل اجماعهم علیه؟ فجوابنا ان المعلوم من حال الصحابة الاتفاق علی ان الامام فی کل وقت یجب ان یکون واحدا لانهم مع اختلافهم فی اعیان الائمة لم یختلفوا فی ان من ثبتت امامته لا یجوز ان یشارکه غیره فیها و ان سبیله ان یکون یده فوق یده الجماعة و ان طاعته لازمة للکافة و لذلک ذهب اصحاب النص الی ان المنصوص علیه واحد و ذهب اصحاب الاختیار الی اختیار واحد و ابقاع العقد له دون غیره و لذلک لما جعل عمر شوری بین الستة جعل المتعاقدین ان یعقدوا لهم علی البدل دون الشرکة فکان من المتظاهر المعلوم بینهم ان الامامة فی کل زمان لایثبت الا لواحد سواء کان طریق ثبوتها النص و الاختیار ثم استمر هذا الاطباق الی ایام التابعین و من بعدهم من حیث لم یحک فیه الخلاف علی احد من العلماء الی ان ظهر الخلاف فیه بعض المتاخرین و قد سبقه الاجماع و الحجة فلا اعتبار بقوله فان قال کیف یدعون الاجماع و قد حکیتم للناصر للحق علیه السلام انه جوز کون امامین فی وقت واحد؟ فجوابنا ذکر السید ابوطالب رضی الله عنه ان قول الناصر للحق علیه السلام لا یقتضی کون امامین فی وقت واحد لانه قال ان اثنین من افاضل هذا البیت اذا کانا فی طرفین متباعدین و اظهر الدعوة فعلی من قرب من کل واحد منهما من الناس ان ینصره الی ان یتقاربا فسلم احدهما الامر ممن صاحبه لان لا نضیع القیام بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر و هذا غیر بعید لانه لا یمتنع ان یقوم کل واحد منهما بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر فقط داعیا الی الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ثم یسلم الامر من الاولی و لم یحک عنه علیه /30الف/ السلام ان کل واحد منهما یکون اماما بل قوله لئن لا نضیع الامر بالمعروف و النهی عن المنکر یشهد للوجه الذی حملناه علیه ما حکی عنه و ان قال ما انکرتم ان الصحابة انما فرغت الی العقد لواحد لانها ذات المصلحة فیه فی ذلک الوقت فاذا کان المصلحة فی نصب امامین بعد ذلک یجب این یکون جائزا ؟» (30ب). فجوابنا ان المعلوم من حالهم انهم كانوا يفرعون الي العقد لو اجد علي وجه لا يجوز ارتفاع العقد لغيره الي تري انه كان يقع بينهم اختلاف فيمن هو اولي بالامامة و يختلف في ذلك ....و يدل علي ذلك ايضا انه لو جاز كون امامين في زمان واحد لجائز ذلك في بلد واحد و لجاز في بلد قرييتين فلما اجمعنا علي انه لا يجوز في بلد واحد امامين و لا في بلد علمنا انه لا يجوز امامان في وقت واحد بيان ذلك ان الولايات لا تاثير لها بين ان يكون في بلد واحد و بين اين يكون في بلدين متقاربين او بلدين متباعدين الي نزي انه لما حاز الاميران في بلد متباعديين حاز في بلد متقاربتين و في بلد واحد /30ب/ فلو جاز ذلك في الامام لوجب ان يكون حالهم كذلك و قد استدل ابوهاشم رحمه الله علي ذلك بما روي عن النبي صلي الله عليه و آله انه قال ان وليتم ابابكر يجدوه قويا في دين الله ضعيفا في بدنه و ان وليتم عمر تجدوه قويا في دين الله قويا في بدنه و ان تومروا عثمان تجدوه ضالا مضلا كالعقل الرومي ضلي قلبه و ان وليتم عمر عليا و لا اراكم تفعلون تجدوه هاديا مهديا يسلك بكم الطريق و ... ان ظاهر هذا الكلام يدل علي ان اقامه جميهم في وقت واحد لا يصح لان ادخال حرف الشرط فيه ... و اعلم ان هذا الذي ذكره لا يصح الاعتماد عليه لان هذا الخبر من الاخبار الاحاد فلا يصح الاعتماد عليه فيما طريقه الاعتقادات علي انه ان دل انما يدل علي انه لا يجب الجمع بينهم و ليس فيه دليل علي انه لا يجوز الجمع علي انه قد ثبت عندنا علي ان الاخبار باطل و في ذلك فساد هذه الخبر و استدل ايضا ابوهاشم بان قال لو جاز امامان في زمان واحد واحد لجاز ذلك في بلد و بلاد و كان لا يصح صرف الانصار عما عزموا عليه و قولهم منا امير و منكم امير و هذا الاستدلال لا يصح لانهم انما صرفوا عما عزموا عليه بعلة ما روي ان الائمة من قريش و عبد فانهم عزموا علي نصب امامين في بلد واحد و ذلك مما لايجوز الخصم» (31الف).
منبع:www.historylib.com