نقش بينشهاي ديني در رشد خانواده
نقش بينشهاي ديني در رشد خانواده
1. اعتقاد به خدا:
از آثار ايمان به خدا، تسليم و رضا به مقدرات الهى است. پديدآيى اين حالت مبتنى بر فراهم شدن زمينه هاى شناختى و عاطفى است. فرد بايد باور داشته باشد كه همه ي رويدادهاى جهان منوط به اذن خداوند و توانى است كه او به اسباب و علل افاضه مى كند.(20) به علاوه، خداوند نه تنها نسبت به مصالح انسانها، آگاه تر است، بلكه خيرخواه تر و سعادت طلب تر از خود آنها نسبت به خودشان است؛(21) بنابراين، همه حوادث در جهت، خير و صلاح انسانها روى مى دهد. تسليم و رضا به حوادث جهان كه بر اساس خواست خداست، براى انسانى كه به امور ماوراى طبيعت باور و به خداوند تعلق عاطفى دارد، امرى مطلوب خواهد بود و اگر رضا را در پيش نگيرد، وضعيت دشوارتر مى شود.(22) اين حالت، به ويژه براي شرايطى سودمند است كه حوادثى روى دهد که تلاش و خواست انسانها در آن نقشى نداشته باشد. حوادثى مانند زلزله، سيل، بيمارى هاى علاج ناپذير و مرگ عزيزان، اغلب از حيطه كنترل افراد خارج است. بروز اين حوادث، خانواده ها را دچار مشكلات سازشى جدى مى كند؛ براى نمونه، گاه در حادثه اى مانند مرگ، بيمارى علاج ناپذير يا حتى بيمارى عادى فرزند، همه اعضاى خانواده دچار تنش مى شوند. در اين حالت ممكن است هر يك از پدر و مادر، ديگرى و اغلب خود را مسئول حادثه بدانند. در برخى خانواده ها، چالشهاي ناشى از بحران بيمارى يا ناتواني كودكان، تشديد مى شود و افزون بر آن، ممكن است دوره ي داغديدگى والدين بسيار طولانى شود و گاه سالها به طول انجامد.(23) در اين گونه موقعيتها اگر والدين در برابر قضاى الهى تسليم و راضى باشند، رويارويى با اين مشكلات آسان تر خواهد شد. حالت رضايت موجب مى شود اعضاى خانواده مشكلات را در زندگى، مثبت و تكامل بخش تلقي كنند و زمينه سازگارى با چنين حوادث بازگشت ناپذيرى را فراهم كرده و اختلافات، ناشى از اين حوادث را آسان تر حل كنند. در همين رابطه پژوهشهاى متعدد، تأثير باورهاي دينى بر رضايت مندي از ازدواج را تأييد كرده است. تحقيقات ديگر، دين را مهم ترين عامل ثبات و پايدارى ازدواج اعلام كرده است.(24)
2. اعتقاد با، رسالت و امامت:
در زندگى انسان، نقش باور به اصل نبوت و امامت به دو بعد، باز مى گردد: اولين بعد، آموزش امور دينى به ويژه زندگى بر اساس اصول دينى است. راه منحصر به فرد شناخت تعاليم دين، پس از كلام خداوند، سخنان پيامبر (ص) و جانشينان ايشان است، به گونه اى كه حتى استفاده صحيح از كلام خداوند نيز مبتنى بر شناخت و درك سخنان اولياي دين (ع) است. اين بعد از نقش باور به نبوت و امامت، در جاى جاى مباحث اين كتاب روشن شده است و در اين جا به بعد الگوپذيرى از اولياى دين (ع) مى پردازيم. اصل همانندسازى كه در ضمن تقليد و الگوگيرى از كودكى در انسان وجود دارد، عامل اساسى يادگيرى است، به گونه اى كه براى كودكان تقليد از الگوهاي شايسته، هنگام حل مشكل يا در رويارويى با محيط اطراف، تأثير بسيار مثبتى دارد.(28) افزون بر اين، از ميان شيوه هاى متعدد يادگيرى، مشاهده الگو مؤثرترين و پاياترين روشهاست. در زمينه ي چگونگى روابط اعضاى خانواده و نوع رفتارها نيز پيروي و همانندسازى با انسانهايي كه تعاليم دين به طور كامل در آنها تجلى يافته، ضروري است. از آن جا كه افراد براى يادگيري شيوه ي رفتار و برخورد مناسب در خانواده، به نمونه هاى عينى رفتارى در همه ابعاد زندگى نيازمند هستند، خواه ناخواه به سوى چنين الگوهايى كشيده مى شوند؛ از اين رو ارائه ي نمونه هاى مناسب، براى كارايى بهتر افراد و خانواده ها و رويارويى با مسائل زندگي، سودمند خواهد بود. در اين باره، قرآن افرادى راكه به دنبال كمال معنوي هستند، دعوت مى كند كه پيامبر (ص) را الگويى نيكو در زندگى در نظرگيرند.(29) همچنين در اين جهت، رفتار اولياى دين (ع) از اولين تا آخرين مرحله ي زندگى خانوادگى درس آموز است؛ مانند: گزينش همسر، مهريه و جهزيه، مراسم ازدواج، آداب معاشرت در همه ابعاد، روش برخورد با فرزندان؛ همچنين برخورد با والدين و آخرين ديدارها و توصيه ها در زندگى دنيا، كه در ضمن ارائه ي الگوهاى برتر زندگى خانوادگى به آنها اشاره مى كنيم.
3. اعتقاد به زندگى پس از مرگ:
اثر دوم باور به معاد، ايجاد انگيزه در افراد و تشويق آنهاست. در كلمات اولياى دين (ع) به پاداشها و نعمتهاى اخروى اشاره شده كه در ازاي انجام وظايف خانوادگى به فرد داده مى شود. توجه به اين نعمتها و آسايش در زندگى اخروي، افراد را بر مى انگيزد كه رفتارهاي خود را در جهت كسب اين نعمتها، سوق دهند؛ براي نمونه، آياتى(32) از قبيل آيات ذيل، شوق افراد را در انجام وظايف بسيار تقويت مى كند: «شما و همسرانتان در نهايت شادمانى وارد بهشت شويد. سينى هايى از طلا و جامهايى در برابر آنها مى گردانند و در آن جا آنچه دلها بخواهد و چشمها از آن لذت ببرد، موجود است و شما در آن جاودانيد، و اين همان بهشتى است كه بخاطر اعمالى كه انجام مى داديد، وارث آن شده ايد.».
اثر سوم باور به معاد كه بى ارتباط با اثر دوم نيست، نقش آن در مقابله ي مناسب با مشكلات است. خانواده اى كه به فقدان عزيزى يا معلوليت گسترده يا مشكلات بسيار شديد اقتصادي دچار مى شود، در محدوده زندگى دنيوى، كم تر چيزى مانند باور به معاد مى تواند فرد را در رويارويى مناسب با مشكل و كسب آرامش روانى يارى دهد. اساسا برخى مشكلات جبران ناپذير است و افراد تنها با توجه به پاداشهاي زندگى اخروي مى توانند خود را آرامش بخشند؛ براي مثال، به چند مورد از پاداشهاي اخروى كه در اثر مشكلات خانوادگى به افراد داده مى شود، اشاره مى كنيم: در مورد مشكلات اقتصادى جملات زير قابل توجه است: «مصيبتها هديه هاى خدايند و تنگدستى در خزانه خداوند نگهدارى مى شود.»؛(33) «تنگدستى در نظر مردم مايه زشتى و نزد خداوند در قيامت، زيور و مايه آراستگى است.»؛(34) «تهيدستان شيعه و خانواده آن را حقير نشماريد؛ زيرا هر مردى از آنان به اندازه افراد يك قبيله [بزرگ] شفاعت مى كند.»؛(35) «خداوند در روز قيامت به مؤمنان تهيدست، با نگاهى پوزش خواهانه مى نگرد و مى فرمايد: به عزت و جلالم سوگند، من شما را در دنيا از روي خوارى و بى اعتنايى تهيدست نكردم،(36) اكنون ببينيد به جاي دنيا به شما چه دادم.».(37)
در مورد داغديدگى در مرگ فرزند نيز به پيامدهاي اخروي مانند كشيده شدن حصار محكمى در مقابل فرد كه او را از جهنم حفظ مى كند،(38) يا واجب شدن بهشت بر او اشاره شده است(39) همچنين آمده است كه هر كس هنگام مصيبت به خدا پناه برد و بازگشت خود را به سوي او بداند، بهشت بر او واجب مى شود.(40) از نظر روانى نيز هر كس مصيبت هاى كوچك را بزرگ بشمارد، دچار مصيبتهاى بزرگ ترى مى شود.(41)
در مورد بيماري نيز آمده است: «شبى را از بيمارى يا درد نخفتن، برتر و اجرش بزرگ تر از يك سال عبادت است.»؛(42) «هركس سه روز بيمار شود و از آن به هيچ يك از عيادت كنندگانش شكوه نكند، گوشت و خونى بهتر جايگزينش كنم؛ پس او را بدون گناه عافيت بخشم يا به جوار رحمت خود برم.»(43)
در مورد پرستارى و كمك به بيماري آمده است: فردى كه يك شبانه روز در كنار بيماري بماند، خدا او را با ابراهيم خليل (ع) محشور مى كند و او به سرعت برق از پل صراط مى گذرد. كسى كه نياز مريضى را برآورده سازد، مانند روزى كه از مادر متولد شده از گناهان خارج مى شود.(44) همچنين كسى كه غذاى مناسب ميل بيمار به او بخوراند، خدا او را از ميوه هاي بهشتى، تغذيه نمايد.(45) همه اين تشويقها كه بيشتر به زندگى اخروى مربوط مى شود، اعضاي خانواده را بر مى انگيزاند كه در شرايط دشوار كه گاه جبران تلاشها در زندگي دنيا ممكن نيست، با شوق به مساعدت ديگران بپردازند، و تا حدي خود را تسليت داده و آرامش بخشند.
اثر چهارم باور به معاد، نقش مهاركننده و بازدارنده ي آن است. بسيارى از مشكلات خانواده به عدم مهار رفتارهايى باز مى گردد كه افراد را به تعدي به حقوق يكديگر، تحميل به ديگران و پرخاشگرى ها مى كشاند. باور به معاد و يادآوري عواقب بد تعدى به حقوق ديگران و عدم انجام مسئوليتها، افراد را تا حدى از رفتارهاى نامناسب باز مى دارد. در اين باره، قرآن به افراد باورمند هشدار مى دهد كه خود و خانواده ي خويش را از آتشى كه هيزم آن سنگ و انسانهاست، حفظ كنند؛(46) براي نمونه، يكى از آثار بد خلقى در خانواده فشار روحى در عالم برزخ است، به گونه اى كه حتى اگر فرد در ابعاد ديگر زندگى به وظايف خود عمل كند، ولى در خانواده رفتار نامناسب بروز دهد، در عالم برزخ دچار فشار و سختى شديد مى شود.(47) همچنين در كلمات اولياى دين (ع) به عواقب بدرفتارى با همسر اشاره شده است(48) كه توجه فرد به اين عواقب ناخوشايند در زندگي اخروي، مي تواند او را تا حدى از رفتار نامناسب باز دارد.
پي نوشت :
1. «و من أعرض عن ذکري فان له معيشة ضنکا» طاها، 124.
2. مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 13، ص 327 - 330.
3. قرائتي، محسن، تفسير نور، ج 7، ص 406 و 407.
4. احمدي ابهري، علي، «نقش ايمان و اعتقاد مذهبي...»، انديشه و رفتار، ضميمه ش 9 و 10، ص 27 - 33.
5. «ضرب الله مثلا رجلا فيه شرکآء متشکسون و رجلا سلما لرجل هل يستويان مثلا» زمر، 29و «انا لله و انا اليه رجعون» بقره، 156.
6. «ألا بذکر الله تطمئن القلوب» رعد، 28 و «هو الذي أنزل السکينة في قلوب المؤمنين» فتح، 4.
7. «ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العلمين» انعام، 162.
8. «هو معکم أين ما کنتم و الله بما تعملون بصير» حديد، 4.
9. «نحن أقرب اليه من حبل الوري» قاف، 16. کلمه وريد به شاهرگ و رگ قلب نيز ترجمه شده که موجب تفاوتي در محتواي آيه نمي شود.
10. نساء 40؛ يونس 44؛ توبه، 70 و آيات بسيار ديگر.
11. کهف 30.
12. «کتب ربکم علي نفسه الرحمة» انعام، 54 و «ربکم ذو رحمة وسعة» انعام، 147 و «ان ربي رحيم و دود» هود، 90 و «ان ربکم لرءوف رحيم» نحل، 7.
13. «ان الله هو الرزاق ذو القوة المتين» ذاريات،58؛ «ان الله قوي عزيز» حديد، 25؛ «أن القوة لله جميعا» بقره، 165؛ «لا قوة الا بالله» کهف، 39.
14. «أليس الله بکاف عبده» زمر، 36 و «کفي بالله حسيبا» نساء، 6 و «کفي بالله نصيرا» نساء، 45 و «کفي بربک هاديا و نصيرا» فرقان، 31.
15. «ان الله تعالي خلق مائة رحمة فرحمة بين خلقه يتراحمون بها» و «فاحبط رحمة منها الي الارض فيها تراحم الخلق» متقي هندي، کنزالعمال،ح 5667.
16. «واذا تليت عليهم ءايته زادته ايمنا و علي ربهم يتوکلون» انفال، 2 و «قل هو ربي لا اله الا هو عليه توکلت و اليه متاب» رعد، 30.
17. ديمائتو، روان شناسي سلامت، ج 2، ص 757.
18. «و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب» طلاق، 2 و 3.
19. «...قالت ما يهمک ان کنت لرزقک فقد تکفل لک به غيرک... قال رسول الله (ص)... لها نصف اجر الشهيد» حرعاملي، وسائل الشية، ج 14، ص 17.
20. «لا قوة الا بالله» کهف، 39 و «کلا نمد هولاء من عطاء ربک» اسراء، 20.
21. «انا اعلم بما يصلح عليه امر دين عبادي المؤمنين» و «عبدي المؤمن لا أصرفه في شيء الا جعلته خيرا له فليرض بقضائي» و «فاني انا الله الرحمن الرحيم» کليني، اصول کافي، ج 3، ص 100 و 101.
22. «وليرض بقضايي اکتبه في الصديقين عندي» و «من رضي بالقضاء اتي عليه القضاء و عظم الله اجره و من سخط القضاء مضي عليه القضاء و احبط الله اجره» همان، ص 102.
23. ديماتئو، روان شناسي سلامت، ج 2، ص 730.
24. غباري بناب، باقر، «باورهاي مذهبي و اثرات آنها بر بهداشت روان»، انديشه و رفتار، سال اول، ش4، 1374.
25. «کل ءامن بالله و ملئکته و کتبه و رسله لا نفرق بين أحد من رسله» بقره، 285.
26. ماند: رواياتى که در مورد آيه «و أنذر عشيرتک الأقربين»، شعراء، 214، آمده است و حديث «ثقلين» و حديث «الخلفاء بعدي اثني عشر».
27. طباطبايي، سيد محمد حسين، شيعه در اسلام، ص 180 - 189.
28. بي ريا، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، ج 2، ص 555.
29. «لقد کان لکم في رسول الله أسوة حسنة لمن کان يرجوا الله و اليوم الأخر» احزاب، 21.
30. يونگ، کارل، گوستار، روان شناسي و دين، ص 12، 13، 85 و 174.
31. هاپ واکر، ل، «دين به زندگي معنا مي بخشد»، ترجمه اعظم پويا، مجله نقد و نظر، سال هشتم، ش 1 و 2، ص 141.
32. زخرف، 70 - 72.
33. کليني، کافي، ج 2، ص 260.
34. محمدي ري شهري، ميزان الحکمة، ج 10، ص 4662.
35. مجلسي، بحارالانوار، ج 72، ص 35.
36. همان، ص 11.
37. کليني، اصول کافي، ج 3، ص 361 و 364.
38. مجلسي، بحارالانوار، ج 82، ص 131.
39. صدوق، محمد بن علي، الخصال، ص 180، ح 245.
40. «انا لله و انا اليه راجعون» بقره، 156؛ بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 364.
41. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 98.
42. کليني، کافي، ج 3، ص 114.
43. همان، ص 115.
44. مجلسي، بحارالانوار، ج 76، ص 366.
45. همان، ج 81، ص 224.
46. تحريم، 6.
47. مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 220.
48. همان، ج 103، ص 473.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}