درباره اخلاق انقلابیگری
انقلابیگری در چهارمین دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چه معنایی دارد؟ عمل انقلابی چگونه عملی است و چه مؤلفههایی دارد؟ پاسخ به این پرسش، متوقف خواهد بود بر بازشناسی معنای دقیق انقلاب. هنگامی که از یک کنش انقلابی یا عمل متصف و معطوف به انقلاب سخن گفته میشود، قبلاً باید تکلیفمان را با مفهوم انقلاب روشن کرده باشیم. این یادداشت میکوشد از این مسیر، طرحوارهای از مؤلفههای کنش انقلابی به دست بدهد.
تفاوت میان انقلاب اسلامی با سایر انقلابها
شاید جانمایهی تفاوت میان معنا و منظر انقلاب اسلامی و دیگر نظریههای انقلاب را بتوان در منشأ و موطِن انقلاب جستوجو کرد. یک تحلیلگر جریانهای اندیشه در غرب، استدلالی استعاری دربارهی رهیافت جدید عصر علم دارد که میتواند به توضیح مبنای عام و مشترک نظریههای انقلاب کمک کند: «عصر علم این کشف سکرآور را به ارمغان آورد که اصلاح امور بستگی به تحول از بیرون (یعنی از طریق ابزارهای علمی و اجتماعی) دارد، نه تحول از درون (چنانکه پولس رسول از تولد انسان نو سخن میگفت).»۱ ازآنجا که انقلاب درونی آغاز نقطهی انقلاب است، موتور محرکهی انقلاب نیز مردم هستند. مردم در اینجا وجه اجتماعی همان انسانِ انقلابیافته از درون یا انسان انقلابی است نظریههای مدرن انقلاب با همهی تکثرشان، از این کشف سکرآور متأثرند. این درست در نقطهی مقابل تشریحی است که رهبر انقلاب از مقولهی انقلاب دارند. از منظر ایشان، اصلاح امور اگرچه صرفاً با تحول از درون محقق نمیشود، اما با تحول از درونِ انسان آغاز میشود.۲ آیتالله خامنهای از سلسله مباحث طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن در سال ۱۳۵۳ تا سخنرانیهای متعدد پس از دوران رهبری، به این موضوع پرداختهاند که «انقلاب، انقلاب مردم است. انقلاب مناسبات اجتماعی و اقتصادی، فرع بر انقلاب مردم است. تا مردم منقلب نشوند، آن انقلاب اقتصادی و تغییر و تبدیل مناسبات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی هم اصلاً تحقق پیدا نمیکند.»۳دینامیسم یک انقلاب چیست؟
مسئلهی دیگر، موتور محرکهی انقلاب است. دینامیسم یک انقلاب چیست؟ نظریههای انقلاب را (دستکم در بازهی وقوع انقلاب اسلامی) از این حیث میتوان به دو دستهی کلی تقسیم کرد: نظریههایی که دینامیسم انقلاب را در پیشگامی یک حزب سیاسی میدانند و نظریههایی که نیروی انقلاب را در تضادهای میان طبقات اجتماعی جستوجو میکنند. پاسخ این دو دسته از نظریهها، که بهترتیب براساس تجربهی انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و انقلاب ۱۹۱۷ شوروی شکل گرفتهاند، بهطور کامل بر بنیاد مشترکشان در ساحت انسانشناسی استوار است. انقلاب به تحول از برون بازمیگردد. تفاوت تنها در تعریف برون است؛ برون سیاسی یا اجتماعی-اقتصادی. دینامیسم انقلاب اسلامی ایران اما متفاوت بود. آنقدر متفاوت که مشاهدهگری همچون میشل فوکو را به حیرت واداشت: «ما غربیها در صورتی یک انقلاب را به رسمیت میشناسیم که دو دینامیک در آن مشاهده کنیم: یکی دینامیک تضادی درونی این جامعه، یعنی دینامیک طبقاتی یا دینامیک رویاروییهای بزرگ اجتماعی، و دیگری دینامیک سیاسی، یعنی حضور یک طبقه، حزب یا ایدئولوژی بهعنوان پیشگام. اما به نظر میرسد در آنچه در ایران روی داده، نمیتوان هیچیک از این دو دینامیک را، که برای ما نشانههای بارز و علامت روشن پدیدههای انقلابیاند، تشخیص داد.»۴براساس دیدگاهی که آیتالله خامنهای در زمینهی مبانی انسانشناسی انقلاب میپرورانند، ازآنجا که انقلاب درونی آغاز نقطهی انقلاب است، موتور محرکهی انقلاب نیز مردم هستند. مردم در اینجا وجه اجتماعی همان انسانِ انقلابیافته از درون یا انسان انقلابی است؛ هنگامی که انقلاب درونی فراگیر شود و انقلاب از وجودهای انقلابیافته به آحاد جامعه سرریز شود. قرار نیست آرمانهای انقلاب بهیکباره محقق شود و مسیری تدریجی و تاریخی در پیش است.
مسئلهی دیگر جهتگیری کلی نظریههای انقلاب است. از یک نظر میتوان موضع کلی نظریههای انقلاب را موضعی محافظهکارانه تلقی کرد؛۵ موضعی که انقلاب را بهمثابهی یک عارضه و یک تبِ تند ناشی از یک بیماری اجتماعی تلقی میکند. نظریههای انقلاب اغلب یا در موضع جلوگیری از وقوع انقلاب هستند یا آن را بهمثابهی عارضهی اجتنابناپذیر تعارض طبقاتی، تلقی و تجویز میکنند. انقلابیگری مستلزم دلسوزانهترین کنشهاست؛ دلسوزی برای تکتک انسانها تا به مسیر عدالتخواهی درآیند. اگر بنای انقلاب بر انقلاب درونی و انقلاب دلهاست، این انقلاب از مسیر دل منتشر میشود و اینجاست که دلسوزی اهمیت مییابد. انقلابیترین انسان تاریخ و هستی، دلسوزترین انسان برای انسانهاست. انگارهای که رهبر انقلاب در تشریح انقلاب اسلامی به آن میپردازند، براساس نگاه مثبت به انقلاب است. این انگاره انقلاب را تلاش برای تکامل میداند و در پی بازتولید آن است.
هفت مؤلفهی کنش انقلابی
بر این اساس میتوان فارغ از سویههای محتوایی و خواستههای یک کنش معطوف به انقلاب اسلامی، هفت مؤلفهی کنش انقلابی (کنش معطوف به انقلاب اسلامی) را اینچنین فهرست کرد:۱. کنش انقلابی یک کنش انسانی است و انسان انقلابی یک انسانِ دلسوز انسان است. انقلاب اسلامی در وهلهی اول بر یک انقلاب انسانی و تحول از درون استوار است؛ اگرچه در این مرحله متوقف نیست. در نظر انسان انقلابی، این انسان است که موضوع انقلاب است. به همین دلیل، کنش انقلابی یک کنش انسانمحور است؛ به این معنا که هدف کنش انقلابی، تکریم و در این راستا تغییر انسان است.
هدف انسان انقلابی تنها تغییر مناسبات ناعادلانهی بیرونی نیست تا شدت عمل، درگیری و خشونت لزوماً بر سرعت این تغییر بیفزاید.۶ البته ممکن است در جایی موانع بیرونی مانع تغییرات درونی شود که در آنجا درگیری و شدت عمل برای رفع موانع وجود خواهد داشت، اما هدف انسان است و در مواجهه با انسان، اصل بر گفتوگو و اقناع است. در جهانبینی انسان انقلابی، انسانمحوری یک نقطهی مؤثر و مهم است. در نظر او، خداوند هستی را به تسخیر انسان درآورده است.۷ انسان مورد تکریم خدا قرار گرفته است۸ و کرامتی تکوینی و تشریعی دارد: «آفرینش بر محور وجود انسان میچرخد.»۹
بر این اساس، حتی میتوان اینچنین استدلال کرد که هدف یک انقلاب توحیدی، گرچه اقامهی عدالت است، اما هدف از این بالاتر، برپا داشتن مردم به عدالت است. به همین دلیل، هدف انقلاب پیامبران، اقامهی قسط بیان نشده است. «لِیقُومَ الْقِسْط» نیامده، بلکه «لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط»۱۰ آمده است که بهمعنای باور عمومی به عدالتخواهی و اقامهی عدالت با کنشگری عموم انسانهاست. رهبر انقلاب نیز در اینباره میفرمایند: «از این آیهی شریفه در سورهی مبارکهی حدید، لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبِیِّنت وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتبَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط اینجور بهنظر میرسد در بادی امر، که هدف از ارسال رسل و انزال کتب و معارف الهی، اقامهی قسط است که حالا این جملهی «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط» را هرجور معنا کنیم - چه به این معنا بگیریم که «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط» یعنی «لِیُقیمَ النّاسُ القِسطَ» که مثلاً «باء» را «باء تعدیه» بگیریم، که این وظیفهی مردم است که در محیط زندگی خودشان اقامهی قسط کنند؛ یا نه، «باء تسبیب» که «لِیَقومَ النّاسُ بِسَبَبِ القِسط»، یعنی با قسط با مردم [رفتار کنیم]؛ هرکدام از این دو معنا یا معانیِ احتمالیِ دیگری که وجود دارد، اگر در نظر گرفته بشود - اهمّیّت اقامهی قسط را در جامعه روشن میکند.»
با این نگرش، انقلابیگری مستلزم دلسوزانهترین کنشهاست؛ دلسوزی برای تکتک انسانها تا به مسیر عدالتخواهی درآیند. اگر بنای انقلاب بر انقلاب درونی و انقلاب دلهاست، این انقلاب از مسیر دل منتشر میشود و اینجاست که دلسوزی اهمیت مییابد. انقلابیترین انسان تاریخ و هستی، دلسوزترین انسان برای انسانهاست. کسی است که از شدت دلسوزی برای مردم (و نهفقط مؤمنین) میخواهد خودش را به هلاکت بیندازد. آنقدر دلسوز مردم است که مورد خطاب قرآن قرار میگیرد: «فَلَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک عَلی آثارِهِمْ»۱۱ و یا «لَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک أَلاَّ یکونُوا مُؤْمِنینَ».۱۲
انسان انقلابی برای ایجاد انقلاب درونی در دیگران حریص است: «لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»۱۳ و روشن است این حرص یک تمنای معنوی و کمالخواهانه است. در مسیر این تمنا، روشهای پروپاگاندا و جنگ روانی، که اساساً از حرص مادی برخاسته است، هیچ جایگاهی ندارد. باید در وجود کسی میزان ژرفتری از انقلاب درونی وجود داشته باشد تا از مسیر دلسوزی، به دلهای بیشتری سرریز کند و دلهای بیشتری را منقلب سازد.
۲. کنش انقلابی تنها معطوف به نابودی نظم سابق نیست، سازندگی و بالندگی هم هست. انسان انقلابی انسانی است که برای سازندگی جهاد میکند. انسان انقلابی تنها اهل طرد وضع و نظم نامطلوب موجود نیست. اهل تمنای نظم و وضع مطلوب موعود نیز هست. البته نظم مطلوب او ممکن است خلافآمد عاداتِ منظم موجود باشد، اما بینظمی و درهمریختگی نیست. اتفاقاً انضباط انقلابی، ازآنجاکه ریشه در ذهن و دل و ایمان انسانی انقلابی دارد، بهمراتب مستحکمتر از نظم بیرونی بروکراتیک است.۱۴ اساساً رویش و سازندگی و سپس انباشت و بالندگی منهای وجود یک نظم، ممکن نیست. انسان انقلابی به همان میزان که اهل اعلامیه، مبارزه، روشنگری و افشاگری است، اهل جهاد سازندگی هم هست. اهل تشکیلاتی منظم و دقیق است که در شرایط درهمریختگی نظم کلاسیکِ برورکراسی در آغاز انقلاب و ناکارآمدی آن در ادامه، بار محرومیتها را از دوش مردم بردارد. بنابراین کنش انقلابی، یک کنش منظم و دقیق است.
۳. کنش انقلابی کنشی غایتمند است و انسان انقلابی موجودی است آرمانی و معطوف به افق. برای انسان انقلابی، مهم هدف است و تعدد سلایق در مسیر منتهی به هدف را میپذیرد. تکثر را میپذیرد و از نظر او، لازم نیست همه تفکر واحدی داشته باشند. وجود اختلاف، مفید و بلکه عدم آن احتمالاً مضر است.۱۵ وقتی تکثر را میپذیرد، یعنی میپذیرد کسانی مؤمن به انقلاب باشند، اما از لحاظ فکری با او مخالف باشند.۱۶
۴. کنش انقلابی (جز اینکه در پی عدالت است) خود عادلانه است و انسان انقلابی بیش از آنکه عدالتخواه باشد، خود عادل است. بهعبارتی این عدالت، هم وصف غایت مطلوب کنش انقلابی است و هم وصف خود کنش انقلابی. در مسیر عدالتخواهی و قیام به قسط، مخالفتها انسان انقلابی را از وادی عدالت و تقوا خارج نمیکند و به ورطهی عداوت نمیکشاند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی».۱۷ انسان انقلابی منصف است و رفتار او حتی نسبتبه مخالف خود، منصفانه است. یک انسان انقلابی، علیرغم پایبندی و پافشاری بر ارزشهای انقلابی خود، با کسانی که نظری غیر از نظر او دارند، با کسانی که کارهایی انجام میدهند که به نظر او اشتباه است، کاملاً روادار است. به رفتار آنها نقد دارد، ولی این نقد، او را از مسیر انصاف خارج نمیکند. انسان انقلابی به اسم انقلابیگری به دیگر مؤمنین به انقلاب که مانند او فکر نمیکنند، اهانت نمیکند، موجب ایذاء آنها نمیشود و به اسم انقلابیگری، امنیت روانی بخشی از مردم را سلب نمیکند و اخلاق را زیر پا نمیگذارد و اگر چنین کند، دیگر انقلابی نیست: «اگر به نام عدالتخواهی و به نام انقلابیگری، اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر کردهایم، از خط امام منحرف شدهایم. اگر به نام انقلابیگری، به نام عدالتخواهی، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به کسانی که از لحاظ فکری با ما مخالفاند، اما میدانیم که به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت کردیم، آنها را مورد ایذاء و آزار قرار دادیم، از خط امام منحرف شدهایم. اگر بخواهیم به نام انقلابیگری و رفتار انقلابی، امنیت را از بخشی از مردم جامعه و کشورمان سلب کنیم، از خط امام منحرف شدهایم.»۱۸
۵. کنش انقلابی عقلانی است و انسان انقلابی، عقلاییترین مسیر را میپیماید؛ عقلانیت بهمعنای خردمندانه بودن تا بتواند مورد پذیرش فطرت عمومی باشد. چون هدف هم اقامهی عدالت، و هم برپایی ناس به عدالت است و کنش انقلاب تا متکی به خرد نباشد، منتهی به برپایی عمومی نمیشود.
۶. انسان انقلابی پرخاشگر است، اما نه پرخاش به انسانها و به هرکس که غیر او میاندیشد، بلکه پرخاش به ساختارهای ظالمانه و انسانهایی که ابتدا خود و سپس دیگران را به بند ظلم این ساختارها کشیدهاند.۱۹ استکبار تجلی این ساختار است و آمریکا مصداق اتم آن. انسان انقلابی ظلم نمیکند، اما ظلم هم نمیپذیرد: «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون».۲۰ انسان انقلابی استقلالطلب است و میل او به استقلال، محصول همین عدم پذیرش ظلم و عدم انظلام است.
۷. کنش انقلابی یک عمل مداوم است و انسان انقلابی، انسانی است که همواره و هماینک در فرایند انقلابِ اکنون، مشارکت داشته باشد. این مهم نیست که کسی سابقهی انقلابیگری داشته باشد، مهم این است که اکنون چه نسبتی با انقلاب دارد.۲۱ در این سامان نظری، انقلاب معنایی تاریخی ندارد. آنچه در یک تاریخ مشخص روی داده است، تمام انقلاب نبوده و بعد از آن نیز انقلاب تمام نمیشود. آن رویداد تنها یک جلوهی بیرونی از انقلابی جاری و مستمر بوده که به نابودی نظم سابق منتهی شده است و انقلاب پس از آن نیز ادامه دارد. در این حرکت جاری، معیار انقلابی بودن، خود انقلاب است، نه انقلابیون. ازهمینروی محافظهکاری و حفظ وضع موجود، درست در نقطهی مقابل انقلابیگری و قتلگاه انقلاب است: «محافظهکاری و اکتفای به آنچه که داریم و نداشتن همت و بلندپروازی در همهی زمینههای فکر و فرهنگ، قتلگاه انقلاب است. انقلاب اساساً یعنی گام بلند، که پشت سرش باید گامهای بلند دیگری برداشته شود.»۲۲ به همین دلیل، برای انسان انقلابی، اصل اشخاص نیستند. انسان انقلابی قاطعانه عمل میکند و برای او رودربایستی وجود ندارد؛ چراکه به آوردهی قرآن ایمان دارد که حتی نزدیکترین قرابتها در مسیر برپایی قسط اهمیتی ندارد: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکمْ أَوِ الْوالِدَینِ وَ الْأَقْرَبینَ.»۲۳
اگر بخواهیم این مؤلفهها را در یک جمله خلاصه کنیم، این جمله را در تحلیل و تعبیر رهبر انقلاب میجویم که اینچنین استدلال میکنند: «انقلابیگری یعنی عادلانه، خردمندانه، دقیق، دلسوزانه، منصفانه، قاطعانه و بدون رودربایستی عمل کردن.»۲۴
پینوشتها:
۱. فرانکلین لوفان بومر، جریانهای بزرگ در تاریخ اندیشهی غربی، حسین بشیریه، چاپ سوم، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران (انتشارات باز)، ۱۳۸۵، ص۳۲۴.
۲. متجددان، انقلاب را در «تحول از برون» و متحجران، انقلاب را «تحول از درون» میدیدند و انقلاب اسلامی در برابر این دو گرایش، انقلاب را به تحول از درونی میدانست که منتهی به تحول از برون شود. امام خمینی و حضرت آیتالله خامنهای در مباحثشان پیرامون چگونگی یک انقلاب، به نسبت این دو سطح از تحول پرداختهاند.
۳. بیانات رهبر انقلاب، ۱ اسفند ۱۳۶۹.
۴. میشل فوکو، ایران: روح یک جهان بیروح، نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، چاپ اول، ۱۳۸۴، تهران، نی، ص۵۴.
۵. لورنس کاپلان، مطالعهی تطبیقی انقلابها از کرامول تا کاسترو، محمد عبداللهی، ۱۳۷۵، تهران، انتشارات علامه طباطبایی، ص۱۰.
۶. طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن، ص۳۵۱.
۷. آیات متعدد، از جمله «أَلَمْ تَرَوْا أَنَ اللَّهَ سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض» (لقمان: ۲۰).
۸. «وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً» (اسرا: ۷۰).
۹. بیانات رهبر انقلاب، ۱۲ آذر ۱۳۷۹.
۱۰. حدید: ۲۵.
۱۱. کهف: ۶.
۱۲. شعراء: ۳.
۱۳. توبه: ۱۲۸.
۱۴. رهبر انقلاب در این زمینه میفرمایند: «مطلقاً در ذات تحرک انقلابی، اغتشاش و بینظمی نیست. بهعکس، انضباط انقلابی از محکمترین و قویترین انضباطهاست. انضباطی که ریشه از ذهن انسان، از دل انسان، از ایمان انسان میگیرد، بهترین انضباطها را دارد. اول انقلابها، از جمله انقلاب ما، بینظمیهایی دیده میشود که این ناشی است از آغاز حرکت انقلابی، چون یک بنای کهنهی درهمریخته باید نابود شود و جایش یک بنای دیگر بیاید» (۲۵ تیر ۱۳۸۶).
۱۵. «اختلافات در میان انسانها یک سنت است و بودنش لازم است و... موجب تکامل است» (طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن، ص۳۲۰).
۱۶. بیانات رهبر انقلاب، ۱۴ خرداد ۱۳۹۰.
۱۷. مائده: ۸.
۱۸. بیانات رهبر انقلاب، ۱۴ خرداد ۱۳۹۰.
۱۹. بیانات رهبر انقلاب، ۲۳ خرداد ۱۳۶۸.
۲۰. بقره: ۲۷۹.
۲۱. بیانات رهبر انقلاب، ۱۴ خرداد ۱۳۸۷.
۲۲. بیانات رهبر انقلاب، ۹ اسفند ۱۳۷۹.
۲۳. نساء: ۱۳۵.
۲۴. بیانات رهبر انقلاب، ۹ تیرماه ۱۳۹۵.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}