استقلال قرآن از امور انساني (قسمت اول)
استقلال قرآن از امور انساني (قسمت اول)
چکيده
کليد واژه ها : قرآن ، امور انساني ، استقلال ، جاودانگي، نزول ، فرهنگ ، زبان ، مصلحت ، مخاطبان.
مقدمه
ادعاي جاودانه و جهاني بودن قرآن (2) در ميان کتاب هاي آسماني ، اهميت موضوع را دو چندان کرده است؛ زيرا ممکن است گفته شود : با اثبات تاثير پذيري قرآن کريم از امور انساني ، به دليل آنکه اين امور ويژه ي مردمان عصر نزول بوده، پس قرآن کريم محدود به آن افراد و آن زمان است . به رغم انجام برخي تحقيقات در اين باره ، (3) نگاه جديد به اين موضوع و اثبات استقلال قرآن کريم - که از جمله مباني تفسير به حساب مي آيد- ضروري است. در سايه ي آن ، روشن خواهد شد که قرآن کريم خالي از هر سخن باطل و غير واقعي است. براي اثبات اين مدعا ، ديدگاه هاي ديگر در اين باره نيز نقد و بررسي مي شوند. پيش تر اين نکته يادآوري مي شود که منشاء الهي داشتن قرآن اصل مسلم و يکي از پيش فرض هاي بحث است و ديدگاه ها در قلمرو پذيرش اين اصل طرح و بررسي مي شوند. بنابراين، ديدگاه هاي نادرستي که قرآن را بشري و يا ساخته ي ذهن پيامبر مي دانند خارج از اين بحث قرار دارند. (4)
ديدگاه ها
1- قرآن ، بازتاب زبان ، فرهنگ و باورهاي مردمان عصر نزول است.
2- قرآن از زبان ، فرهنگ و باورهاي مردم عصر نزول اثر پذيرفته است.
3- نزول قرآن به زبان قوم و با عنايت به فرهنگ و باورهاي مردم عصر نزول و طرد عناصر منفي آن بوده است.
1. قرآن ؛ بازتاب زبان ، فرهنگ و باورهاي مردمان عصر نزول
براساس اين ديدگاه ، قرآن بازتاب تصورات و فرهنگ مردم عصر نزول آن است. همين امر دليل آمدن مسائلي همچون جن ، چشم زخم ، و سحر در قرآن است ، با اينکه اين امور واقعيت ندارند و از افکار و عقايد نادرست دوران جاهلي بوده و علم نيز آنها را تاييد نمي کند. اين ديدگاه با تاکيد بر نزول قرآن به زبان مخاطبان ، دو دليل متفاوت بر مدعاي خود آورده است که عبارتند از :
الف: زبان ، بازتاب تصورات ذهني انسان
نقد :
اولاً ، اين ديدگاه مبتني بر نظريه ي ناصحيح نشانه اي در باب لفظ و معناست که اولين بار فردينان دي سوسور مطرح کرد (6) و ابوزيد و مترجم سخن وي آن را پذيرفته و نقل کرده اند. (7) طبق اين نظر، الفاظ نه بر جهان خارج ، بلکه بر مفاهيم ذهني دلالت دارند و در آنها به کار مي روند که ممکن است مابازاي خارجي نداشته باشد. به همين دليل اشکالات جدي بر آن وارد است ؛ (8) از جمله :
1- مفاهمه مشکل است؛ زيرا ممکن است دو طرف سخن نسبت به شيء مورد نظر، ذهنيت مشترکي نداشته باشند.
2- اگر لفظ بر معناي موجود در ذهن و مراد متکلم وضع شود ، نمي توان از صحت يک کلام سخني به ميان آورد؛ مثلا ، اگر گفته شود : « آب از دو واحد هيدروژن و يک واحد اکسيژن تشکيل شده است » ، نمي توان بحث کرد که آيا واقعا چنين است ؛ چون معلوم نيست مراد گوينده و آنچه در ذهن اوست ، چيست.
3. لفظي که - مثلا - براي خورشيد ذهني وضع شده است، بر خارج انطباق ندارد ؛ زيرا کلمه ي « خورشيد» به ذهني بودن مقيد است و هيچ گاه مفهوم ذهني بر خارج صدق نمي کند ، مگر اينکه جهت ذهني ، که بخشي از آن است ، حذف شود که در اين صورت ، مجاز خواهد بود. (9)
ثانيا ، چگونه الفاظ قرآن حاکي از ذهن است ، نه واقع ! آن هم حاکي از ذهن پر خطاي بشر که لازمه ي آن بيان عقايد خرافي و گرفتار کردن انسان ها در ناداني است ، و حال آنکه هدف قرآن هدايت انسان است و قرآن خود را نور و کتاب هدايت معرفي مي کند؟
« شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس» (بقره : 185) ؛ ماه رمضان که در آن قرآن فرو فرستاده شده ، که راهنماي مردم است.
« و انزلنا اليکم نورا مبينا» (نساء : 174) ؛ و نوري آشکار به سوي شما فرستاديم.
نيز قرآن کريم خود را به دو راز هر باطلي معرفي مي نمايد :
« لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حکيم حميد » (فصلت : 42) ؛ از پيش روي آن و از پشت سرش باطل به سويش نمي آيد. قرآن [ نامه] اي است از سوي حکيمي ستوده [ صفات].
ثالثا ، دليل مقبولي بر خرافي بودن اعتقاد به وجود جن و چشم زخم اقامه نشده و عدم تاييد علم دليل بر حقيقت نداشتن آنها نيست ، زيرا اينها همانند بسياري از امور، از حيطه ي علوم تجربي خارجند . علوم امروزي از راه تجربه نمي توانند حقيقت وحي ، معجزه ي پيامبران ، فرشتگان و بسياري از ديگر موضوعات بيان شده در متون ديني را تبيين کنند.
چشم زخم نيز نه تنها محال عقلي ندارد ، بلکه شواهد روزمره ، تاثير چشم برخي افراد را نشان مي دهد. علاوه بر آيات قرآن کريم ، (10) روايات (11) نيز بر وجود چشم زخم دلالت دارند ؛ (12) مثلا ، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: اگر چيزي مي توانست بر قضا و قدر پيشي گيرد ، چشم زدن بود. (13)
حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: چشم زخم حقيقت دارد. (14)
ب. زبان ؛ آينه ي تجلي فرهنگ
« و ما ارسلنا من رسول إلا بلسان قومه ليبين لهم » (ابراهيم : 4) و ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم ، تا (حقايق را) براي آنان بيان کند.
«زبان قوم» يعني: قالب فرهنگ قوم ، زبان هر قوم آينه و تجلي فرهنگ ، معتقدات ، نظريه ها و جهان بيني آن قوم است . بنابراين، در قرآن فرهنگ و اعتقادات مخاطبان تبلور يافته است که عدم واقع نمايي را در برخي موارد به دنبال دارد. (15)
نقد : اين ادعا که مراد از « لسان » در آيه ي بيان شده ، فرهنگ است و شامل اعتقادات و آداب و رسوم مي شود ، درست نيست؛ زيرا :
اولاً ، واژه ي « لسان » در لغت عرب ، به معناي زبان (وسيله ي گويش) و لغت گويش (16) است ، نه فرهنگ . ابن منظور/ مي نويسد:
و قوله - عزوجل : « و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه » أي ، بلغة (زبان) قومه.
ثانيا ، بررسي کاربردهاي قرآني اين واژه خلاف اين مدعا را ثابت مي کند ؛ چون در تمام اين موارد ، لسان به معناي نحوه ي سخن گفتن و يا وسيله ي سخن گفتن آمده است ؛ (17) مانند :
«لا تحرک به لسانک لتعجل به» ( قيامه :16) ؛(18)
زبانت را به خاطر عجله براي خواندن آن [قرآن] حرکت مده.
ثالثا ، مفسران با الهام از کاربردهاي قرآني ، واژه ي «لسان» را به معناي «زبان» گرفته اند. علامه طباطبائي مي فرمايد : «اللسان هو اللغة» (19)
البته - چنان که خواهد آمد - معناي «لغت» شامل کنايات ، امثال و تشبيهات نيز مي شود. براين اساس ،مراد آيه اين است که پيامبران به زبان قوم خويش ، رسالت و پيام خود را ابلاغ مي کردند تا بتوانند پيام الهي را براي مردم بيان کنند. به همين دليل ، در پايان آيه ، آمده است : «ليبين لهم» در نتيجه ، مردم بدون نياز به مترجم مي توانستند سخنان پيامبر خويش را درک کنند. (20)
شيخ طوسي در تفسير اين آيه ي نوراني آورده است : خداوند بلند مرتبه [در اين آيه] خبر داده است که در زمان هاي پيشين ، هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاده است تا وقتي برايشان [وحي] بيان کرد پيام او را بفهمند و به کسي که آن را ترجمه کند نياز نداشته باشند. (21)
رابعا ، اگر « لسان » به معناي فرهنگ باشد ، مراد آيه ي شريفه اين خواهد بود که هر پيامبري بر اساس فرهنگ قوم خود برانگيخته شده و تمام آن را پذيرفته و هيچ مخالفتي با فرهنگ آنان در کتاب او وجود نداشته است. در نتيجه ، مردم هم هيچ مخالفتي با آنان نداشتند ، و حال آنکه هر پيامبري با فرهنگ ناردست قوم خود به صورت عملي مبارزه کرده است. قرآن کريم مبارزه با طاغوت و دعوت مردم به دوري از آنان ، در کنار دعوت به توحيد و عبادت خداوند را سر لوحه ي تبليغ تمام پيامبران الهي مي داند:
«و لقد بعثنا في کل امة رسولاً ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت» (نحل : 36) و در حقيقت، در هر امتي فرستاده اي برانگيختيم [تا بگويد] خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد.
نيز پيامبران هر يک علاوه بر دعوت مردم به انقياد در برابر اوامر و نواهي خدا ، بر مبارزه با مفاسد رايج زمان خود بيشتر تأکيد داشته اند؛ مثلا ، قرآن در چند مورد به دستور حضرت شعيب عليه السلام بر درست وزن کردن در خريد و فروش و نهي از کم فروشي اشاره دارد ؛ مانند :
« و إلي مدين أخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدوالله ما لکم من إله غيره قد جاءتکم بينة من ربکم فأوفوا الکيل و الميزان و لا تبخسوا الناس أشياءهم » ( اعراف : 85) ؛ و به سوي [مردم] مدين برادرشان شعيب را [ فرستاديم] ؛ گفت : اي قوم من ! خدا را بپرستيد که براي شما هيچ معبودي جز او نيست. در حقيقت ، شما را از سوي پروردگارتان برهاني روشن آمده است. پس پيمانه و ترازو را تمام دهيد ، و اموال مردم را کم مدهيد.(22)
به دليل مخالفت پيامبران با فرهنگ نادرست مردم بود که تمام آنان از سوي مردم تکذيب مي شدند. قرآن کريم علاوه بر اشاره به تکذيب برخي پيامبران توسط قومشان به طور مشخص ، (23) در چندين آيه ، به مخالفت مردم با بسياري از پيامبران اشاره دارد ؛ از جمله :
« ألم ياتکم نبا الذين من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم لا يعلمهم إلا الله جاءتهم رسلهم بالبينات فردوا ايديهم في أفواههم و قالوا إنا کفرنا بما أرسلتم به و إنا لفي شک مما تدعوننا إليه مريب» ( ابراهيم: 9) ؛ (24) آيا خبر کساني که پيش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پس از ايشان بودند [و] کسي جز خدا از آنان آگاهي ندارد ، به شما نرسيده است ؟
فرستادگانشان دلايل آشکاري برايشان آوردند ولي آنان دست هايشان را [ به نشانه ي اعتراض] بر دهان هايشان نهادند و گفتند : ما به آنچه شما بدان ماموريت داريد ، کافريم و از آنچه ما را بدان مي خوانيد ، سخت در شکيم.
عبارت « من بعدهم» در اين آيه ، دلالت دارد بر اينکه با تمام پيامبران پس از حضرت صالح عليه السلام مخالفت شده است. همچنين قرآن خطاب به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد : « و ان يکذبوک فقد کذبت رسل من قبلک» ( فاطر : 4) (25) و اگر تو را تکذيب مي کنند ، قطعا پيش از تو [هم] فرستادگاني تکذيب شده اند.
نتيجه آنکه به زبان قوم بودن قرآن کريم به معناي بازتاب فرهنگ مردمان زمان نزول در آن نيست ، بلکه قرآن آمده است که ناپاکي ها را از مردم بزدايد و آنچه آورده در نقطه ي مقابل فرهنگ مردم زمان جاهليت است. (26)
پي نوشت :
1- « رسلا مبشرين و منذرين لئلا يکون للناس علي الله حجة بعد الرسل و کان الله عزيزا حکيما» (نساء :165) ؛ پيامبراني فرستاديم که بشارتگر و هشدار دهنده بودتد تا براي مردم پس از [فرستادن] پيامبران در مقابل خدا [ بهانه و ] حجتي نباشد و خدا شکست ناپذير و حکيم است . از اين آيه استفاده مي شود که دانش عادي بشر براي شناخت راه کمال انساني ، کافي نيست ؛ زيرا بيان مي کند که اگر پيامبران نيامده بودند، مردم مي توانستند به حکمت الهي احتجاج کنند که خداوندا! تو ما را براي رسيدن به کمال آفريدي ؛ ولي دانش ما براي شناختن راه کمال کافي نبود ، تو نيز با فرستادن پيامبر و پيام وحياني ما را رهنمون نگشتي ؛ پس ما در نپيمودن راه کمال و انحراف از مسير درست کمال معذوريم ( نيز ر.ک. طه : 134) در صورت کفايت دانش عمومي انسان ، اين احتجاج درست نبود و به آنها جواب داده مي شد که شما از ابزار آگاهي خود استفاده نکرديد. و نيز درباره ي قرآن کريم آمده است : « الر کتاب انزلنا إليک لتخرج الناس من الظلمات إلي النور بإذن ربهم» ( ابراهيم : 1)
2- خداوند درباره ي قرآن کريم مي فرمايد : « و ما هو الا ذکر للعالمين» (قلم : 52) ؛ و آن [قرآن] جز تذکاري براي جهانيان نيست.
3- مانند قرآن و فرهنگ زمانه اثر سيد محمد علي ايازي ( رشت ، کتاب مبين ، 1378) / شبهات و ردود حول القرآن الکريم ( الباب الثاني) ، اثر محمد هادي معرفت ، بررسي شبهات قرآن و فرهنگ زمانه ، تاليف حسن رضا رضايي و مقالاتي که در اين باره نگارش شده است.
4- در اين باره ، ر.ک. مصطفي کريمي ، وحي شناسي ( قم ، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني ، 1386) ، ص 97-115.
5- ر. ک. نصر حامد ابو زيد. النص ، السلطة و الحقيقة ( بيروت ، المرکز الثقافي ، 1995 ) ، ص 79-81 / همو ، « تاريخمندي ، مفهوم پوشيده و مبهم » ، ترجمه و تحقيق محمد تقي کرمي ، نقد و نظر 12 ( پاييز 1376) ، پي نوشت و افزوده 2 از مترجم و محقق ، ص 357-358.
6- اين ديدگاه از فردينان دي سوسور زبان شناس سوئيسي در کتاب درس هاي زبان شناسي عمومي مطرح کرده است. در اين باره ، ر.ک. فرانک ر. پالمر ، نگاهي تازه به معني شناسي ، ترجمه ي کوروش صفوي ( تهران ، مرکز نشر ، 1366) ، ص 53-55.
7- نصر حامد ابوزيد ، النص ، السلطة و الحقيقة ، ص 79 / همو ، « تاريخمندي ، مفهوم پوشيده و مبهم» ، نقد و نظر 12 ، پي نوشت و افزوده 2 از مترجم و محقق ، ص 357.
8- ر.ک. فرانک ر. پالمر ، پيشين ، ص 53-55.
9- محمد کاظم خراساني ، کفاية الاصول ( قم ، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث الاسلامي ، 1409) ، ص 31.
10- مانند آيات قلم : 51 / يوسف : 67
11- ر. ک. محمد باقر مجلسي ، بحارالانوار ( بيروت ، الوفاء 1403) ، ج 60 ، ص 42.
12- ر. ک. سيد محمد حسين طباطبائي ، الميزان ( قم ، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلميه ، بي تا) ، ج 9 ، ص 388.
13- فضل بن حسن طبرسي ، مجمع البيان في تفسير القرآن ( بيروت ، دارالمعرفة ، 1408) ، ج 9-10 ، ص 513. اين روايت از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است. ر.ک . محمد باقر مجلسي ، پيشين ، ج 56 ، ص 335.
14-نهج البلاغه ، ح 400
15- ر.ک. هدايت الله جليلي ، « قرآن در همزباني با بشر» ، کيان 23 ( بهمن و اسفند 1372) ، ص 40-43.
16-ابن فارس ، معجم مقاييس اللغة ( بيروت ، دارالجبل، 1411) ، ماده ي «لسن»
17- حسن مصطفوي ، التحقيق في کلمات القرآن ( تهران ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1368) ، ج 10 ، ص 191.
18- و نيز در اين معنا ، آيه ي 9 سوره ي بلد و آيه 24 سوره ي نور را نيز مي توان ذکر کرد.
19- سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 12 ، ص 12.
20- ر.ک. فضل بن حسن طبرسي ، پيشين ، ذيل آيه ي 4 سوره ي ابراهيم / ناصر مکارم شيرازي و ديگران ، تفسير نمونه (تهران ، دارالکتب الاسلاميه ، 1366) ،ج 10 ، ص 269.
21- محمد بن حسن طوسي ، التبيان في تفسير القرآن ( بيروت ، داراحياء التراث العربي ، بي تا ) ، ج 6 ، ص 273.
22- « إذا قال لهم شعيب ألا تتقون إني لکم رسول امين فاتّقوا الله و أطيعون و ما أسالکم عليه من أجر إن أجري إلا علي رب العالمين أوفوا الکيل و لا تکونوا من المخسرين و زنوا با لفسطاس المستقيم و لا تبخسوا الناس أشياهم و لا تعثوا في الارض مفسدين» ( شعراء : 177-183)
23- ر. ک. سبأ: 45 / شعراء : 105 ، 123 ، 141 و 160.
24- ر.ک. حج : 42-44 / ق: 12-14.
25- نيز ر.ک . آل عمران : 184/ انعام : 34.
26- ر.ک. سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 4 ، ص 155.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}