معيار شناسي پيوند معنايي آيات قرآن (قسمت دوم)
 

 



 
نويسنده: علي فتحي



 

3- پيوند موضوعي :
 

يکي از راههاي اساسي در کشف پيوند معنايي ميان آيات قرآن ، اين است که موضوع يا موضوعات مطرح شده در آيه مورد تفسير را استخراج و سپس تمام آيات مرتبط - هر چند در حد بسيار کم - با آن موضوعات کنار هم ملاحظه گردد . در اين صورت ، مي توان رابطه ي معنايي آن آيات را به دست آورد. اغلب ارتباط ها ميان آيات ، ارتباط موضوعي است ؛ مسئله اي که به ويژه در تفسير موضوعي ، بسيار حائز اهميت است. براي نمونه ، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روايت مبسوطي خطاب به عبدالله بن مسعود (1) با بر شمردن آيات قرآن در کنار يکديگر ، به موضوعات مختلف اخلاقي از جمله صبر ، زهد ، عمل به علم و مانند آن اشاره مي کند. آيات مورد استشهاد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، که از سوره هاي مختلف استخراج شده اند ، از نظر موضوع ، به هم نزديکند . آن حضرت براي تبيين ارزش صبر به اين آيات استناد کرده اند : « انما يوفي الاصابرون اجرهم بغير حساب» ( زمر: 10) « اولئک يجزون الغرفة بما صبروا» ( فرقان : 75) ؛ « اني جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون » ( مومنون : 111) ؛ « و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا » (دهر: 12) « اولئک يوتون اجرهم مرتبن بما صبروا.» ( قصص: 54)
البته تشخيص ميزان ارتباط آيات با موضوع ، نيازمند تخصص ، معلومات قرآني و تفسيري کافي ، مطالعه ي عميق آيات به شيوه ي قرآن به قرآن و تفکر سيستمي است. درست به همين دليل ، گزينش آيات پيرو ذهنيت پژوهشگر قرآني است و برخي از آياتي که از نظر يک مفسر ، کاملا مرتبط است و به همين دليل ، توسط وي ضبط مي گردد ، از نظر ديگري ، بي ربط مي نمايد و فرو گذاشته مي شود. براي نمونه ، آياتي که شهيد سيد محمد باقر صدر از آنها ،در باب سنت هاي تاريخي يا عناصر جامعه ، بهره برده است ، چه بسا از نظر برخي ديگر ، بي ارتباط قلمداد گردد و يا مواردي را که علامه طباطبائي ، در تفسير آياتي مد نظر قرار داده است با آياتي که ديگران در تفسير همان آيات آورده اند ، متفاوت است.(2)
براي پيوند موضوعي ميان آيات ، مصداق هاي گوناگوني را مي توان ذکر نمود. در ذيل ، به مهم ترين آنها اشاره مي شود.

1 - 3 پيوند مفهوم و مصداق
 

در مواردي ، پيوند آيات با يکديگر ، به صورت تبيين و تعيين مصداق است ، به اين صورت که آيه اي از قرآن مطلبي را به صورت کلي بيان کرده است و مصاديق آن را معين نکرده است . ولي در آيات ديگر ، موارد و مصاديق آن مشخص شده است. مراجعه به اين آيات و جمع آوري و مقايسه ي آنها ، مصاديق آيات دسته اول را روشن مي سازد. بدين صورت ، اجمال آن آيات بر طرف و معناي آيه ي مورد بحث نيز روشن تر مي گردد . موارد ذيل را مي توان به عنوان نمونه نام برد:
نمونه ي اول : درباره ي « نعمت داده شدگان » در آيه ي شريفه ي «صراط الذين انعمت عليهم» ( حمد : 7) روايت است که فرمود : أي قولوا : اهدانا الصراط الذين انعمت عليهم بالتوفيق لدينک و طاعتک و هم الذين قال الله - عزوجل - « و من يطع الله و الرسول فاولئک مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئک رفيقا» ( نساء : 69) (3) در برخي از تفاسير اهل سنت نيز شبيه معناي ياد شده به ابن عباس نسبت داده شده است. (4) در اين آيه ، پيامبران ، صديقان ، شهدا و صالحان مصاديق کساني دانسته شده اند که به آنان نعمت داده شده است. در حقيقت، مصاديق آيه ي سوره ي حمد را مشخص و معناي آن را روشن ساخته است.
نمونه ي دوم : از امير المؤمنين علي عليه السلام روايت شده که در تفسير واژه ي « الظالمين» در آيه ي « لا ينال عهدي الظالمين» ( بقره: 124) فرمودند : « اي المشرکين » و دليل تفسير « ظالمين » به « مشرکين» را به کمک آيه ي ديگري از قرآن چنين بيان کردند: « لانه سمي الشرک ظلما بقوله « ان الشرک لظلم عظيم » ( لقمان : 13) يعني ، تفسير ظالمين به مشرکين از آن روست که خداوند متعال ، خود در آيه ي ديگر ( لقمان : 13) ، شرک را ظلم خوانده است. (5) ابن شهر آشوب نيز به نقل از ابن جرير ، همين مطلب را با اندکي تفاوتي در تعبير آورده است.(6)
تفسير ظلم به شرک ، در مورد ديگري از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز روايت شده است : ابن مسعود مي گويد : آن گاه که آيه ي « الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون » ( انعام : 82) نازل شد ، محتواي آيه بر اصحاب گران آمد و از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پرسيدند : اي پيامبر خدا ! کدام يک از ماست که بر خود ستم نکند؟ آن حضرت فرمود : « انه ليس الذي تعنون الم تسمعوا ما قال العبد الصالح : « ان الشرک لظلم عظيم» ( لقمان : 13) انما هو الشرک » (7)

2 - 3 پيوند مجمل و مفصل
 

در برخي از آيات قرآن، يک موضوع به صورت سربسته آمده و در بعضي ديگر، همان موضوع به تفصيل بيان شده است. در چنين مواردي ، آيات دسته دوم مفسر آيات دسته اول به شمار مي روند. ابن تيميه مي گويد :
آنچه که در جايي مجمل آمده ، در جاي ديگر تفسير شده است و آنچه در موضعي مختصر آمده است ، در موضع ديگر توسعه داده شده است . (8)
از اين رو ، گاهي بدون رجوع به آيات مبين ، مفهوم و معناي آيات مجمل روشن نمي شود و تفسير قرآن به درستي تحقق نمي يابد.
بنابراين ، هر نوع اجمال بدوي که در ابتداي امر نسبت به پاره اي از آيات قرآن مشاهده مي شود ، معلول عدم توجه به ساير آيات مشابه بوده ، با مراجعه و تدبر در مجموع آياتي که موضوع آنها با موضوع آيات مورد نظر يکسان و يا نزديک به آنهاست، بر طرف خواهد شد. (9)
در اينجا به چند نمونه از پيوند مجمل و مفصل اشاره مي شود:
الف. اجمال و تفصيل در ارائه ي داستان ها : اجمال و تفصيل در داستان هاي قرآن بسيار کارايي دارد. رعايت صنعت اجمال و تفصيل در ارائه داستان هاي قرآني ، يکي از جلوه هاي زيبايي اين کتاب آسماني است که اديبان را به شگفتي وداشته است. برخي از داستان هاي قرآني ، به طور کامل در يک سوره آمده است ؛ مانند آنچه در سوره ي قصص آمده و داستان هايي که در چند سوره از قرآن بيان شده ؛ مثل داستان حضرت يوسف عليه السلام اغلب اين داستان ها به انبياء عليهم السلام بر مي گردد. (10) براي نمونه ، داستان حضرت آدم عليه السلام و ابليس لعين در برخي از آيات مجمل آمده است ؛ مانند آيه ي 50 سوره ي کهف : « و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس کان من الجن ففسق عن امر ربه افتتخذونه و ذريته اولياء من دوني و هم لکم عدو بئس للظالمين بدلا»؛ و [ ياد کن] آن گاه که به فرشتگان گفتيم که آدم را سجده کنيد. پس سجده کردند ، مگر ابليس که از پريان بود و از فرمان پروردگارش بيرون شد . پس آيا او و فرزندانش را به جاي من دوستان و سرپرستان [خود] مي گيريد و حال آنکه شما را دشمنند؟ [ و ابليس] ستم کاران را بد بدلي - به جاي خداوند- است.
اين اجمال ، در سوره هاي ديگر به تفصيل بيان شده است. بعضي از تفاصيل داستان حضرت آدم عليه السلام ، در سوره هاي ذيل آمده است : بقره : 30-39 ، اعراف : 11-27 ؛ حجر : 36-50 ؛ اسراء : 61-65 ؛ طه: 115-127 ؛ ص : 67-85 همچنين سرگذشت حضرت موسي عليه السلام و فرعون در سوره هاي اعراف : 103-155 ؛ طه :9-98 و شعراء : 10 به بعد آمده است. در هر يک از اين سوره ها موضوع به صورت هاي مختلف و از ابعاد و شيوه اي بيان شده است که براي تفسير آنها به ناچار بايد به همه سوره ها مراجعه کرد.
ب: مجلات سوره ي فاتحه :
1. « يوم الدين » در آيه ي چهارم اين سوره ، مجمل است. اين اجمال در آيه ي ديگر تبيين شده است : « و ما ادراک ما يوم الدين ثم ما ادراک ما يوم الدين يوم لا تملک نفس لنفس شيئاً و الامر يومئذ لله » ( انفطار : 17-19) ؛ پس « يوم الدين» ي که بر اساس نص سوره ي فاتحه ، مالک آن خداي متعال است ، طبق بيان سوره ي انفطار ، همان روزي است که کسي براي کسي هيچ اختياري ندارد و در آن روز ، فرمان از آن خداست .
2. « صراط مستقيم » ، در « اهدنا الصراط المستقيم » ( فاتحه : 6) ، به اجمال ذکر شده است ؛ ولي اين معنا به صورت روشن تري در آيه ي 153 سوره ي انعام آمده است ؛ و آن اينکه هدايت به راه راست ، همان حرکت در مسير خدا ( دين الهي) است : « و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبيله ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون»
3- در آيه ي شريفه « صراط الذين انعمت عليهم » ( فاتحه :6) ، منظور از « منعم عليهم» ، به واسطه ي آيه ي « و من يطع الله و الرسول فاولئک مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئک رفيقاً» ( نساء: 69) تبيين شده است. از اين رو ، مراد از « منعم عليهم » ، پيامبران ، صديقان ، شهيدان و شايستگان مي باشند که هدايت به راه آنان را از خداي متعال مسئلت مي کنيم.
4- مراد از « غير المغضوب عليهم » ( فاتحه : 7) ، در آيه ي ديگر تبيين شده است : « قل هل انبئکم بشر من ذلک مثوبة عندالله من لعنه الله و غضب عليه و جعل منهم القرده و الخنازير و عبد الطاغوت اولئک شر مکانا و أضل عن سواء السبيل» ( مائده : 60)
5- « ضالّين » ، که در آيه ي 7 اين سوره آمده ، مجمل است؛ اما در سوره ي مائده تا حدي تبيين گرديده است : « قل يا اهل الکتاب لا تغلوا في دينکم غير الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا کثيرا و ضلوا عن سواء السبيل» ( مائده : 77) طبق بيان اين شريفه ، « ضالين» کافران از اهل کتابند که به ناحق در دين خويش غلو مي کنند ؛ آنهايي که از گروهي پيروي مي کنند که خود از پيش گم راه بودند و بسياري را هم گم راه کردند و از راه راست به دور افتادند. در روايت ماثور از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز « ضالين » تفسير به نصارا شده است. (11)
ج. نمونه ي ديگر : در آيه ي کريمه ي « ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا .... » ( عصر : 2-3) « ايمان » ، به نحو اجمال ، از ارکان سعادت به شمار آمده ، ولي تعيين متعلق آن و اينکه انسان به چه چيز بايد ايمان داشته باشد تا به خسران مبتلا نگردد ، با استفاده از آياتي مانند « ... و المومنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله ...» ( بقره :23) و « لکن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبيين» ( بقره : 177) و نظاير آن شناخته مي شود. (12)
و مانند تفصيل شرايط نماز و اوقات شرعي آن در آيات 78 اسراء و 114 هود و 102 نساء و ... ، نسبت به آيات سربسته پيرامون اصل نماز همچون آيه ي 43 بقره يا بيان تفصيلي شب نزول قرآن در آيه نخست سوره ي قدر و 185 بقره نسبت به آيه ي 2 دخان و... قابل جست و جو است. (13).

3-3 پيوند مبهم و مبين
 

مبهم لفظي است که دلالت آن بر معنايش چندان روشن نباشد و در اينکه آيا اساسا در قرآن آيه ي مبهم وجود دارد يا نه ، اختلاف نظر وجود دارد. برخي بر اين باورند که بيشتر دانشمندان در وجود لفظ مجمل در قرآن ترديد نکرده اند ؛ (14) اما در اينکه آيا از آنها رفع ابهام شده ، يا همچنان به ابهام خود باقي هستند ، با يکديگر هم عقيده نمي باشند. به نظر سيوطي ، (15) صحيح ترين نظر آن است که از آيات مربوط به احکام عملي ، رفع ابهام شده است. با اين ضابطه ، ابهام و پيچيدگي خاصي که در مفهوم يک آيه ديده مي شود به واسطه ي تبيين آيه ي ديگر برطرف مي شود. براي نمونه، قرآن کريم در مورد خوردن گوشت حيوانات مي فرمايد : « احلّت لکم بهيمة الانعام الّا ما يتلي عليکم» ( مائده : 1) ؛ ( خوردن ) زبان بسته هاي دامي ، براي شما حلال شده است ، مگر آنچه ( حکمش) براي شما خوانده مي شود. در آيه ي ديگر نيز مي فرمايد : « حرمت عليکم الميتة و الدم و لحم الخنزير ... » ( مائده : 3) ؛ ( خوردن ) مردار و خون و گوشت خوک ... بر شما حرام شده است.
در آيه ي اول ، جمله ي « الا ما يتلي عليکم » به صورت مبهم بيان شده است. و در آيه ي ديگر ، از اين موارد رفع ابهام شده است. از اين رو ، مفسران قرآن ، آيه ي سوم همان سوره را مبين آن فراز بر شمرده اند. (16) البته اين رفع ابهام ، در غير آيات الاحکام نيز نمونه هاي فراواني دارد ؛ براي نمونه ، خداوند متعال در آيه ي 173 سوره ي شعراء ، درباره ي قوم لوط چنين مي فرمايد : « و امطرنا عليهم مطرا فساء مطر المنذرين » ؛ ما بر آنان باراني فرستاديم . چه بد بود باران بيم شدگان . اين آيه به اجمال از فرستادن باران سخن مي گويد ؛ ولي روشن نيست که اين ريزش ، از چه مقوله اي بوده است ، آيا ريزش آب بود يا ريزش سنگ ؟ آيا ديگر ، ابهام آيه ي مورد نظر را رفع مي کند: « و امطرنا عليهم حجارة من سجيل» ( حجر : 74) ما آنان را سنگباران کرديم. واژه ي « حجاره» روشنگر ابهام آيه ي نخست است.
نمونه ديگر : قرآن کريم در موردي مي فرمايد :
« هل ينظرون الا ان ياتيهم الله في ظلل من الغمام و الملائکة و قضي الامر و الي الله ترجع الامور » ( بقره : 210) ؛ [ گويي] جز اين انتظار ندارند که خدا و فرشتگان در سايبان هاي ابر به سوي آنان بيايند ، و کار انجام يابد و سرانجام کارها به خدا بازگردانده مي شود.
ظاهر آيه ي مزبور خالي از ابهام نيست ؛ زيرا آمد و رفت از اوصاف جسم است و ذات مقدس خدا از جسم و جسمانيات پيراسته است. اين ابهام به کمک آيه ي 33 نحل برطرف مي شود ؛ چرا که با فراز « ياتي امر ربک » ( فاعل واقعي « آمدن » ) روشن مي سازد مقصود از آمدن پروردگار ، آمدن امر الهي است: « هل ينظرون الا ان تاتيهم الملائکة او ياتي امر ربک .... » ( نحل : 33)
بنابراين ، ممکن است آيه اي ، در موضعي مبهم باشد ، اما در موضع ديگر به صورت روشن بيان شده و هر دو با يکديگر تناسب معنوي يا لفظي داشته باشند. استاد معرفت ، پس از تبيين اينکه استوارترين منبع براي تبيين قرآن ، خود قرآن است ، مي نويسد :
رفع ابهام از آيات قرآن به واسطه ي آيات ديگر به دو شيوه مي تواند باشد:
اول : تفسير آيه اي مبهم به واسطه ي آيه واضح - با وجود تناسب لفظي يا معنوي بين آن دو - به اين صورت که مطلبي در يک آيه مبهم و در آيه ي ديگر به طور واضح بيان شده است ؛ مانند آيه ي « انا انزلناه في ليلة مبارکة انا کنا منذرين فيها يفرق کل امر حکيم » ( دخان: 1-3) که در سوره ي قدر ، اين « ليله مبارکه » به شب قدر تفسير شده است : « انا انزلناه في ليلة القدر» ( قدر : 1) و در سوره ي بقره بيان شده که اين شب در ماه رمضان واقع شده است : « شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن ... » ( بقره : 185) از مجموع اين آيات مي توان به دست آورد که قرآن در شبي مبارک که همان شب قدر ماه رمضان است نازل شده است . نمونه هاي فراواني از اين قبيل وجود دارد.
دوم : آنکه آيه اي پيوند ظاهري لفظي و معنوي با مورد ابهام آيه ديگر ندارد ، ولي مي توان از آن آيه در رفع ابهام آيه ي ديگر شاهد آورد. امام جواد عليه السلام در مورد مقدار قطع دست دزد ، در آيه ي « و السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما » ( مائده : 38) به آيه ي « و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» ( جن: 18) استناد کرده ، و فرمودند : مقصود آن است که دست دزد را از انتها انگشتان قطع کنند ؛ چون - کف دست به عنوان يکي از - مواضع سجود ، براي خداست و چيزي که براي خداست قطع نمي شود. (17)
بديهي است که در چنين مواردي بدون ارشاد معصومان عليهم السلام رفع ابهام از آيه مشکل مي نمايد.

پي نوشت :
 

1- محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار ( بيروت ، مؤسسة الوفاء 1403) ، ج 74 ، ص 92-110.
2- ر. ک. علي فتحي ، « تفسير موضوعي و مراحل آن» ، معرفت 107 ( آبان 1385) ، ص 98-99.
3- شيخ صدوق ، معاني الاخبار ( قم ، جامعه ي مدرسين ، 1361) ، ص 36/ سيد هاشم بحراني ، البرهان في تفسير القرآن ( تهران ، بنياد بعثت ، 1416) ، ج 1 ، ص 115/ عبدالعلي حويزي ، نورالثقلين ( بيروت ، مؤسسة التاريخ العربي ، 1422) ، ج 1 ، ص 515 ، ح 344.
4- اسماعيل بن کثير ، تفسير القرآن العظيم ( بيروت ، دارالاندلس ، بي تا ) ، ج 1 ،ص 53 / محمد بن علي شوکاني ، فتح القدير ( بيروت ، دارالکلم الطيب ، 1416) ، ج 1 ، ص 29.
5- عبدالعلي حويزي ، پيشين ، ج 1 ، ص 151 ، ح 344.
6- محمد بن علي ابن شهر ، متشابه القرآن و مختلفه ( قم ، بيدار 1410) ، ج 2 ، ص 27.
7- محمد بن اسماعيل بخاري ، جامع الصحيح ( بيروت ، دارالفکر ، 1426) ، کتاب تفسير قرآن ، سوره انعام ، ح 4629 ، ص 1139/ ترمذي ، سنن ( بيروت ، دار احياء التراث العربي ، بي تا) ، کتاب تفسير قرآن ، سوره ي انعام ، ح 3067 ، ص 262 / ابن کثير ، پيشين ، ج 4 ، ص 444.
8-احمد بن تيميه ، مقدمة في اصول التفسير ( بيروت ، منشورات دارمکتبة الحياة ، بي تا ) ص 93.
9- عباسعلي عميد زنجاني ، مباني و روشن هاي تفسير قرآن ( تهران ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، 1379) ، ص 361.
10- ر. ک. علي الاوسي ، روش علامه طباطبائي در تفسير ، شناخت نامه ي علامه طباطبائي ( قم ، اسوه ، بي تا ) ، ج 2 ، ص 152.
11- ر. ک. عبدالفتاح خالدي ، تعريف الدارسين بمناهج المفسرين ( دمشق ، دارالقلم ، 1423) ، ص 160
12-علي اکبر بابايي و ديگران ، پيشين ، ص 280.
13- ر. ک. محمد ابوطبره ، المنهج الاثري في تفسير القرآن ( قم ، مکتب الاعلام الاسلامي ، 1414) ، ص 72.
14و 15- ر. ک. جلال الدين سيوطي ، الاتقان في علوم القرآن ( مصر ، دارمصر للطباعة ، بي تا) ( النوع السادس و الاربعون ) ، ص 323-325.
16- محمد بن مسعود عياشي ، پيشين ، ج 1 ، ص 319-320 / محمد هادي معرفت ، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب ( مشهد ، الجامعة الرضوية للعلوم الاسلامية ، 1419) ، ج 2، ص 22-25.
17- ر. ک. محمد هادي معرفت ، پيشين ، ج 2 ، ص 22.
 

منبع:مجله معرفت شماره 122