سيماي سياسي اجتماعي سوريه
سيماي سياسي اجتماعي سوريه
سيماي سياسي اجتماعي سوريه
قرن بيستم را بايد قرن تحولهاي سياسي، اجتماعي از يک طرف، و قرن فجايع انساني از سوي ديگر لقب داد. قرن تحولات از اين نظر که واحدهاي سياسي زيادي به استقلال رسيدند و امپرياليسم عقب نشيني کرد، و بدان جهت قرن فجايع است که بيش از 210 جنگ با تلفاتي حدود 230 ميليون نفر به جاي گذاشته است. استقلال کشورهاي عربي انبوهي از مسئوليتها با خود به همراه داشت. احساس وحدت عربي با همسايگاني که از زباني مشترک (عربي) و ديني مشترک (اسلام) برخوردار بودند، در سايه منافع منطقه اي رو به سردي نهاد. بلند پروازيهاي ملي گرايانه در اين مناطق موجب گرديد که ملتهاي جديد از يکديگر جدا شده، جمهوريها عليه کشورهاي سلطنتي به پاخاسته و فرهنگهاي پيشرفته بر اقوام عقب مانده تسلط يابند، و کشورهاي نفت خيز و ثروتمند خاورميانه مورد حسادت ملتهاي فقير قرار گيرند.
در غرور تازه ناشي از استقلال در سوريه، طبعاً بر سينه ي هر نظر اصلاحي يا نفوذ طلبي کشورهاي امپراطوري سابق، دست رد زده مي شد. ايالات متحده آمريکا، که از زمان ورود نخستين هيئتهاي تبليغاتي از موضعي قديمي و مناسب در امور خاورميانه برخوردار بود، اکنون خود را در پيوند با کشورهاي استعماري، چون فرانسه و انگلستان، مورد سوء ظن مي بيند. به علاوه قرنها ستمگري ترکان و سالها سرکوب در زير قيموميت فرانسه موجب شده بود که تجربه ي زيادي در امر مديريت کشور به وجود نيايد. براي ايجاد تعديل، از مرحله ي مخالفت هميشگي با خط مشيهاي تحميلي تا مرحله طراحي خط مشيهاي جديد، براي پيشرفت ملي، وقت زيادي صرف شد. با اين حال، نيازها بسيار زياد بود و رهبران ملي با مسايل اساسي مربوط به آموزش و پرورش، آبياري، صنعتي کردن و توزيع مجدد زمين، با نيرومندي تمام دست و پنجه نرم مي کردند، اگر چه گاه با خردمندي نبوده است.
همانگونه که انتظار مي رفت حزبهاي سياسي در تلاش براي نزديک کردن شکاف ميان اقليت بسيار ثروتمند و انبوه عظيم تهيدستان، به سوسياليسم روي آوردند. حزب بعث که به صورت راسخ ترين نيرو در سياست ظهور کرده، سوسياليسم، آزادي و وحدت عرب را به عنوان هدفهاي عمده ي خود برگزيده است و حزب اخوان المسلمين که گرايشهاي مذهبي دارد مخالف حزب بعث مي باشد.
آنچه در پشت جمله پردازيهاي سياسي پنهان است، نياز بنيادين به اصلاحات ارضي در کشوري زراعت پيشه است. درآمد کشاورزان و در نهايت درآمد ملي به فروپاشي نظام فؤدالي وابسته است. در عين حال، بايد از طريق ماشين آلات، کود، آبياري پيشرفته و راهنماييهاي عملي به کشاورزان کمک نمود تا زمين خود حاصلخيز کنند. مجلس نمايندگان در زمان رياست جمهوري شکري القوتلي اين اقدام را شجاعانه آغاز کرد.
سوريه که تا آن زمان به دعوت سازمان ملل عضو آن سازمان شده بود، به اتحاديه عرب پيوست و علاقه موثري به امور جهاني نشان داد، اما راه، در داخل کشور ناهموار بود. يک جمهوري براي آنکه در اجراي کارها موفق باشد به جميع شهروندان هوشمند و با تدبير نيازمند است که به امور داخلي و خارجي هر دو آگاهي داشته باشند، ولي سوريه از اين موهبت برخوردار نبود.
به دنبال اعلاميه ي بالفور که ايجاد يک دولت يهودي را در فلسطين تأييد مي کرد، کشمکش ميان جامعه عرب با اسرائيل به اوج خود رسيد، و منجر به درگيريهاي متعدد نظامي شد. در طي هفت ماه اول سال 1949م، نمايندگان سازمان ملل متحد درباره قراردادهاي متارکه ي جنگ ميان کشورهاي در حال جنگ به مذاکره پرداخته و بر روي نقشه به طور شتاب زده، مرزي ميان اسرائيل و کشورهاي عربي کشيدند. اين خط مرزي غالباً روستاها را تقسيم مي کرد و کشاورزان را از زمينشان و روستاها را از منابع آبي خود محروم مي کرد. در نتيجه، حملات و حوادث مرزي همواره وجود داشته و خواهد داشت.
بيش از 900 هزار پناهنده ي عرب به کشورهاي سوريه، مصر، لبنان و اردن گريختند که کشور اخير بيشترين تعداد پناهندگان را پذيرا بود. هيچ يک از کشورها به قدر کافي صنعتي نشده يا آنقدر زمين کشاورزي در اختيار نداشتند تا بتوانند همه ي پناهندگان را به اقتصاد خود جذب کنند. پناهندگان با سهميه مالي که از طرف سازمان ملل متحد پرداخت مي شد، از طريق کمک کارگزاري مؤسسات خصوصي مسيحي و با هر مقدار اعانه اي که کشورهاي ميزبان بتوانند از منابع مالي محدود خود بپردازند، زندگي مي کردند. در اين شرايط، سياستمداران از پذيرفتن اسرائيل به عنوان امري وقوع يافته خودداري کرده و در نتيجه، براي رويارويي با واقعيتهاي مربوط به مسأله پناهندگان سعي چنداني نکردند.
پايان نامطلوب دشمنيها در همه کشورهاي عرب، به وقوع بازتابهايي انجاميد: اتحاديه عرب در مورد همه کالاهاي اسرائيل تحريم عمومي اعلام کرد، در مصر، افشاي تکان دهنده اسرار فساد و رشوه خواري و خيانت، در ميان مقامهاي عالي رتبه، به تبعيد ملک فاروق و قيام عبدالناصر منجر شد، در سوريه، آرزوي قديمي براي ايجاد يک سپر بلا که از بين رفتن شان و شرف ملي در کشمکش با اسرائيل به گردن آن انداخته شود، موجب گرديد تا در دسامبر 1949 م سرتيپ شيشکلي رهبري کودتاي موفقي را برعهده گيرد، و از آنجا که وي به خانواده ي ممتازي تعلق داشت، با هر گونه اصلاحات ارضي مخالفت مي کرد، اما کوشش بسيار نمود، تا گران فروشي و فسادي را که در بين بازرگانان و سرمايه داران رواج داشت بگيرد، اما به دليل عدم قابليت روشن بيني و مديريت، و از سوي ديگر به دليل فشار گروههاي ناراضي در ارتش، به سويي گريخت، و مجدداً حکومت مشروطه در اواسط ماه مارس 1954 مستقر گرديد.
همه اين آشفتگيهاي سياسي، فرصتي براي حزب کمونيست به وجود آورد تا کشور را زير سيل کتابها و جزوات ارزان قيمتي که ايدئولوژي خاصي را ترويج ميکرد ببرد. کارگزاران حزب در ميان گروههاي مختلفي از اقليت ناراضي، کار مي کردند، و براي اصلاحات ارضي وعده هاي بزرگي به کشاورزان اجاره نشين عرب مي دادند. وضعيت به قدري وخيم شد که رهبران براي کسب حمايت معنوي به مصر روي آوردند. در سال 1955 م، نيروهاي مسلح دو کشور تحت فرماندهي واحدي قرار گرفته، و در پي آن در سال 1957 م توافقهاي فرهنگي و اقتصادي صورت گرفت. در اول فوريه 1958 م دو کشور به يکديگر پيوسته، و جمهوري متحد عرب را تشکيل دادند. در همين بين، حوادث متعددي روي داد که هم جهان عرب و هم دنياي غرب را لرزه درآورد، و آن عقب نشيني نيروهاي بريتانيا در سال 1956 م از کانال سوئز بود. البته اين خود بحث مفصلي است که در اين مجال نمي توانيم به جزئيات آن اشاره کنيم، فقط ذکر اين نکته ضروري است که ايالات متحده آمريکا در پس پرده قرار داشت، و هدفش خروج انگلستان از کانال سوئز بود، و در همين سال دومين جنگ اعراب و اسرائيل شروع شد.
کوشش براي جلب تأمين حمايت اعراب، در به اصطلاح " پيمان بغداد " به منظور ايجاد پرده اي ضد کمونيستي در سراسر مرز جنوبي روسيه، هنگامي به شکست انجاميد که سوريه و مصر از پيوستن به آن سرباز زدند. در همان سال، ايالات متحده آمريکا و بريتانيا تقاضاي مصر را براي گرفتن وام به منظور ساختن سدي بلند بر روي رودخانه نيل رد کردند. در نتيجه، ناصر رئيس جمهوري مصر براي تامين درآمدهاي مورد نياز، اقدام به ملي کردن کانال سوئز کرد، و براي جلب کمکهاي مهندسي و مالي در ساختن سد، به روسيه روي آورد. فرانسه و انگلستان به خشم آمدند، و وقوع اغتشاش هايي درمان ناپذير را پيش بيني کردند. اما در ميان شگفتي همه دسته هاي ذينفع، مصريان نه تنها به طور موفقيت آميزي از کانال سوئز بهره برداري کردند، بلکه تسهيلات آن را نيز بهبود بخشيدند. به دنبال ملي شدن کانال سوئز، اسرائيل، فرانسه و بريتانيا برنامه ي حمله اي نامحتاطانه را به " پورت سعيد " و کانال سوئز در اکتبر و نوامبر 1956 م به اجرا درآوردند. بسياري از مردم در بمباران، جان خود را از دست دادند و آبراه سوئز با کشتيهاي غرق شده، به مدت شش ماه بسته شد.
اتباع فرانسه و بريتانيا از دو شکور مصر و سوريه اخراج شدند. خشم و نفرت جهاني و اقدام سريع سازمان ملل متحد موجب گرديد که ترک مخاصمه و جنگ، تحت نظارت اين سازمان انجام گيرد. وحدت سوريه و مصر جبهه ي مقابل کمونيسم را تقويت کرد، و به اقتصاد سوريه ثبات بخشيد. اما ناحيه ي شمالي جمهوري متحد عرب که در سوريه واقع بود، گرفتار يک رشته خشکسالي و کمبود در برداشت محصول شد. کار و کسب رونقي نداشت و بازرگانان احساس مي کردند که ماليات بيش از حد بر آنان تحميل شده است. زمين داران بزرگ از اصلاحات ارضي که ناصر پيشنهاد کرده بود، خشمگين بودند. افسران ارتش از اينکه تحت فرماندهي عالي مصر باشند، رنج مي بردند. نمايندگان مجلس سوريه نيز از عدم نفوذ خود در اين حکومت دوگانه دل خوشي نداشتند. سرانجام در 28 سپتامبر 1961 م گروه کوچکي از افسران ارتش کودتايي را ترتيب دادند.
ناصر از حمله به سوريه خودداري کرد و سربازان مصري خود را فراخواند. گفته مي شود که او از همان آغاز در مورد فکر اتحاديه، حرارت چنداني نداشته است. وي در نطق راديويي خود، در 15 اکتبر 1961 م، دستاوردهاي اتحاديه را جمع بندي کرد و گفت آنچه اهميت دارد اين است که سوريه بايد باقي بماند.
سوريه ديگر بار، در حکومت خاص خود که " جمهوري عربي سوريه " خوانده مي شد، سلسله اي از بحرانهاي کابينه اي، و چند بلواي ناخوشايند را به رهبري هواداران عبدالناصر پشت سر گذاشت. حزب سوسياليستي بعث، گر چه هم در سوريه و هم در عراق از لحاظ سياسي نيرومندترين حزب به شمار مي رفت، در موقعيت تنگ و حساسي قرار داشت. اين حزب، گو آنکه طرفدار وحدت عرب بود،در پيوستن به جبهه ي ملي ناصر که ائتلافي يک حزبي بود، مقاومت مي کرد. حزب بعث که نمايانگر طبقه متوسط روشنفکر و رو به رشد بود، پياپي از طرف راديو قاهره زير فشار قرار گرفت، تا در مورد شرکتهاي روستايي و اصلاحات ارضي کاري انجام دهد. از طرف ديگر، اين راديو با تبليغات زياد به دهقانان توسل مي جست که عليه حکومت، دست به تظاهرات زنند و خواستار وحدت با مصر شوند.
در اوايل فوريه 1963 م، عراق گرفتار طغيان ديگري شد و اين بار عبدالسلام عارف، سرتيپ قاسم و حکومتش را برانداخت. از آنجا که عبدالکريم قاسم به وعده هايش راجع به اصلاحات ارضي عمل نکرده، براي خودمختاري يا استقلال کُردها کار چنداني انجام نداده و در برابر نفوذ شوروي بردباري فزاينده اي از خود نشان داده بود، جرقه ي کودتاي نظامي در 8 مارس 1963 م در سوريه برافروخته شد، ولي به صورت نمايشي به ارتش اعلام شده بود که آرامش را در جزيره برقرار کند. (جزيره محلي در شمال شرقي سوريه بود که جمعيت کرد سوريه در آنجا ساکن بوده و براي استقلال تلاش مي کردند). بدين ترتيب حزب بعث رهبري سياسي را به دست گرفت. نظريه هاي سوسياليستي اندک اندک اشاعه يافته، بانکها و شرکتهاي بيمه به تدريج ملي شده، تقسيم اراضي پيشنهاد شد و داد و ستد بازرگاني به سبب وضع مقررات هر چه بيشتر دچار محدوديت گرديد.
سوريه که پس از تجربه ي ناموفق وحدت با مصر، فقط چهار سال حکومت مستقل خود را در دست داشت، در برابر پيشنهاد تازه اي براي تشکيل اتحاديه با عراق و مصر قرار گرفت، با اين اميد که يمن، کويت و الجزاير نيز بعدها به آن بپيوندند. به منظور اجتناب از خطاهاي وحدت، ابتدا منشوري تنظيم شد، ليکن باز هم مقدار زيادي از قدرت تعيين کننده در دست رئيس جمهور و به احتمال قوي عبدالناصر متمرکز مي شد. چنين فرضي امکان نداشت که مردم اين تمرکز قدرت را به يکباره و بي سروصدا بپذيرند؛ نارضايتي مردم با وقوع يک رشته کودتا به طور متوسط بيش از يک کودتا در سال، نشان داد که سرانجام اين کودتاها تنها به هم آميختن مجدد چهره هاي سياسي و آشناي قديم بود.
فکر هم پيماني، سرانجام به آرامي از ميان رفت، زيرا همه کشورها، درگير مسأله اسرائيل شده بودند. در ژوئن 1967 م، نفرت به جوش آمده مردم بر عليه اسرائيل در جنگي علني شعله ور شده و نبردهاي بعدي که به جنگ شش روزه شهرت يافت به پيروزيهايي براي ارتش اسرائيل انجاميد. سرتاسر شبه جزيره سينا، واقع در شرق کانال سوئز و نيز سواحل غربي اردن، به اشغال اسرائيل درآمد، اورشليم غربي و همچنين بلنديهاي جولان در سوريه که بر درياچه طبريه مشرف بود؛ اشغال شد. و سوريه نيز در واکنشي خشونت آميز نسبت به حمايت آمريکا از اسرائيل، آمريکاييان را از کشور اخراج کرد، و مرزهاي خود را حتي بر روي خبرنگاران و سياستمداران بست. از آن زمان تا کنون، سازمان ملل با تشکيل کميسيوني کوشيده است، تا آرامش را در سرحدات حفظ کند، و سرانجام، اين کميسيون در پاييز 1970 م، آتش بس را به سرپرستي اين سازمان برقرار نمود. اين آتش بس، به رغم تمام بدانديشيها و نهضتها، دوام يافت. در 6 نوامبر سال 1970 م، حافظ اسد با پشتيباني ارتش، قدرت را به دست گرفت 4 سال بعد، جنگ چهارم اعراب و اسرائيل اتفاق افتاد و اعراب سرزمينهاي بيشتري را از دست دادند. حافظ اسد تا کنون قدرت را در اين کشور همچنان در دست دارد.
2 ـ قوه مقننه: در نوامبر 1970 م، فرماندهي منطقه اي حزب بعث طي دستوري مجلس خلق را تشکيل داد. تعداد اعضاي اين مجلس در دوره اول، 190 نفر بود، و در پنجمين دوره عملکرد اين مجلس، اعضاي آن به 250 نفر افزايش يافت. دوره اين مجلس هر چهار سال يکبار است، و آخرين انتخابات در 1994 م برگزار گرديد. مجلس خلق زير نظر رئيس جمهور مي باشد. در ششمين و آخرين انتخابات اين مجلس که به دستور حافظ اسد انجام گرفت، از تعداد اعضاي مجلس خلق، سهم گروه کارگران و کشاورزان 50/8 درصد و سهم ديگر اقشار مردم، 49/2 درصد مي باشد. طبق ماده 50 قانون اساسي سوريه، حداقل نيمي از نمايندگان بايد از اين طبقه باشند.
3 ـ قوه مجريه: تعيين نخست وزير و تشکيل دولت در سوريه توسط رياست جمهوري انجام مي پذيرد.
ريئس جمهور بر وزرا کنترل و نظارت کامل دارد. عزل و تعيين اعضاي کابينه و از جمله نخست وزير، در اختيار رئيس جمهور مي باشد.علاوه بر کابينه دولت، مجلس و مؤسسات نظامي و غير نظامي سوريه مستقيماً زير نظر رياست جمهوري اداره مي شوند. رئيس جمهوري بايد عرب، سوري، بهره مند از حقوق مدني و سياسي و داراي چهل سال تمام باشد.
پس از رياست جمهوري بالاترين مقام اجرايي و اداري کشور را هيئت دولت دارا مي باشد، که در برابر رئيس جمهور مسئول مي باشد. اين هيئت به هنگام پايان دوره ياست جمهوري، تا زمان معرفي کابينه جديد، از سوي رئيس جمهور بعدي امور حکومت را به عهده مي گيرد.
4 ـ قوه قضائيه: دادگاهها در سوريه عمدتاً به دو دستگاه تقسيم مي شوند:
الف) دادگاههاي قضايي.
ب) دادگاههاي اداري.
هر کدام زير مجموعه هاي خود را دارند.
از سال 1973 م، دادگاه عالي قانون اساسي به عنوان بدنه اصلي و ثابت در ساختار سيستم قضايي کشور شناخته شده است.
5 ـ احزاب سياسي:
در سوريه احزاب چندي فعاليت دارند که شامل:
ـ حزب سوسياليست بعث عرب که فعاليت سياسي خود را در مخالفت آشکار با حکومت به وجود آورد و درپي جدايي مصر و سوريه به آن ادامه داد، در کودتاي 1963 م توانست زمام امور را به دست بگيرد؛
ـ حزب کمونيست سوريه.
ـ حزب اتحاد سوسياليست عرب.
ـ حزب جنبش سوسياليست عرب.
ـ حزب وحدت گراي سوسياليست.
ـ حزب وحدت گراي سوسيال دمکرات.
ـ جبهه ملي ترقي خواه سوريه.
حضور سوريه در لبنان بر اهميت استراتژيک سوريه در منطقه افزوده است، و لبنان براي سوريه حکم منطقه اي را دارد که دشمنان سوريه به هدف ضربه زدن به منافع منطقه اي و بين المللي دمشق، يا به شکست واداشتن هر گونه طرح و برنامه ريزي سياسي و نظامي دمشق، از آن طريق اقدام خواهند کرد. البته موقعيت کشور لبنان با منابع مالي و امنيت ملي سوريه پيوندهاي ناگسستني داشته، و سوريه ناچار از تثبيت موقعيت خويش در لبنان است، تا بتواند ضمن حفظ موقعيت استراتژيک خود در منطقه، جلوي ضربه زدن دشمنان را به منافع ملي خويش بگيرد. با اين مقدمه و در مجموع، بايد گفت که برنامه ها و اهداف ژئوپوليتيکي در سوريه همانند ساير کشورها، بايد در وهله اول اسباب يک اتحاد و اتفاق نظر ملي و سپس منطقه اي را فراهم آورد.
يکپارچه نمودن هويت سوري که در تعارض با پان عربيسم منطقه اي قرار گرفته است، عامل مهم و اساسي در تمرکز بخشيدن به انديشه هاي نيرومند محلي گرا مي تواند باشد. تغيير مرزهاي جغرافيايي سوريه در قرن بيستم زمينه رشد هر گونه ناسيوناليسم يکپارچه و پر مغز را از ميان برد، و شعور سياسي سوريها را چه قبل و چه بعد از استقلال بر هواداريهاي محلي يا وراي ملي قرار داد و شعارهاي پان عربيسم بعثي و سوريه بزرگ را همزمان در کنار آرمانهاي محلي گذاشت. عامل ديگري که مانع همبستگي و يکپارچگي در سوريه به شمار مي رود فقدان يک کانون جغرافيايي بارز است؛ دمشق و حلب که تا همين اواخر داراي وسعت يکسان بودند، به طور سنتي رقيب يکديگر بوده اند. توجيه هاي متضاد در سطح ملي و حتي روابط خارجي در اين شهر که از جانب احزاب سياسي رقيب، اعمال مي شد طي سالها در عدم ثبات سياسي و مشکلات اين کشور مؤثر بوده است.
عزتي، دکتر عزت الله: جغرافياي سياسي جهان اسلام، واحد تدوين کتب درسي، قم، 1378،صفحات 81 ـ 92.
برگرفته از کتاب نگاهي به تاريخ -تاريخ عمومي جهان اسلام -تاريخ کشورهاي اسلامي
/خ
در غرور تازه ناشي از استقلال در سوريه، طبعاً بر سينه ي هر نظر اصلاحي يا نفوذ طلبي کشورهاي امپراطوري سابق، دست رد زده مي شد. ايالات متحده آمريکا، که از زمان ورود نخستين هيئتهاي تبليغاتي از موضعي قديمي و مناسب در امور خاورميانه برخوردار بود، اکنون خود را در پيوند با کشورهاي استعماري، چون فرانسه و انگلستان، مورد سوء ظن مي بيند. به علاوه قرنها ستمگري ترکان و سالها سرکوب در زير قيموميت فرانسه موجب شده بود که تجربه ي زيادي در امر مديريت کشور به وجود نيايد. براي ايجاد تعديل، از مرحله ي مخالفت هميشگي با خط مشيهاي تحميلي تا مرحله طراحي خط مشيهاي جديد، براي پيشرفت ملي، وقت زيادي صرف شد. با اين حال، نيازها بسيار زياد بود و رهبران ملي با مسايل اساسي مربوط به آموزش و پرورش، آبياري، صنعتي کردن و توزيع مجدد زمين، با نيرومندي تمام دست و پنجه نرم مي کردند، اگر چه گاه با خردمندي نبوده است.
همانگونه که انتظار مي رفت حزبهاي سياسي در تلاش براي نزديک کردن شکاف ميان اقليت بسيار ثروتمند و انبوه عظيم تهيدستان، به سوسياليسم روي آوردند. حزب بعث که به صورت راسخ ترين نيرو در سياست ظهور کرده، سوسياليسم، آزادي و وحدت عرب را به عنوان هدفهاي عمده ي خود برگزيده است و حزب اخوان المسلمين که گرايشهاي مذهبي دارد مخالف حزب بعث مي باشد.
آنچه در پشت جمله پردازيهاي سياسي پنهان است، نياز بنيادين به اصلاحات ارضي در کشوري زراعت پيشه است. درآمد کشاورزان و در نهايت درآمد ملي به فروپاشي نظام فؤدالي وابسته است. در عين حال، بايد از طريق ماشين آلات، کود، آبياري پيشرفته و راهنماييهاي عملي به کشاورزان کمک نمود تا زمين خود حاصلخيز کنند. مجلس نمايندگان در زمان رياست جمهوري شکري القوتلي اين اقدام را شجاعانه آغاز کرد.
سوريه که تا آن زمان به دعوت سازمان ملل عضو آن سازمان شده بود، به اتحاديه عرب پيوست و علاقه موثري به امور جهاني نشان داد، اما راه، در داخل کشور ناهموار بود. يک جمهوري براي آنکه در اجراي کارها موفق باشد به جميع شهروندان هوشمند و با تدبير نيازمند است که به امور داخلي و خارجي هر دو آگاهي داشته باشند، ولي سوريه از اين موهبت برخوردار نبود.
به دنبال اعلاميه ي بالفور که ايجاد يک دولت يهودي را در فلسطين تأييد مي کرد، کشمکش ميان جامعه عرب با اسرائيل به اوج خود رسيد، و منجر به درگيريهاي متعدد نظامي شد. در طي هفت ماه اول سال 1949م، نمايندگان سازمان ملل متحد درباره قراردادهاي متارکه ي جنگ ميان کشورهاي در حال جنگ به مذاکره پرداخته و بر روي نقشه به طور شتاب زده، مرزي ميان اسرائيل و کشورهاي عربي کشيدند. اين خط مرزي غالباً روستاها را تقسيم مي کرد و کشاورزان را از زمينشان و روستاها را از منابع آبي خود محروم مي کرد. در نتيجه، حملات و حوادث مرزي همواره وجود داشته و خواهد داشت.
بيش از 900 هزار پناهنده ي عرب به کشورهاي سوريه، مصر، لبنان و اردن گريختند که کشور اخير بيشترين تعداد پناهندگان را پذيرا بود. هيچ يک از کشورها به قدر کافي صنعتي نشده يا آنقدر زمين کشاورزي در اختيار نداشتند تا بتوانند همه ي پناهندگان را به اقتصاد خود جذب کنند. پناهندگان با سهميه مالي که از طرف سازمان ملل متحد پرداخت مي شد، از طريق کمک کارگزاري مؤسسات خصوصي مسيحي و با هر مقدار اعانه اي که کشورهاي ميزبان بتوانند از منابع مالي محدود خود بپردازند، زندگي مي کردند. در اين شرايط، سياستمداران از پذيرفتن اسرائيل به عنوان امري وقوع يافته خودداري کرده و در نتيجه، براي رويارويي با واقعيتهاي مربوط به مسأله پناهندگان سعي چنداني نکردند.
پايان نامطلوب دشمنيها در همه کشورهاي عرب، به وقوع بازتابهايي انجاميد: اتحاديه عرب در مورد همه کالاهاي اسرائيل تحريم عمومي اعلام کرد، در مصر، افشاي تکان دهنده اسرار فساد و رشوه خواري و خيانت، در ميان مقامهاي عالي رتبه، به تبعيد ملک فاروق و قيام عبدالناصر منجر شد، در سوريه، آرزوي قديمي براي ايجاد يک سپر بلا که از بين رفتن شان و شرف ملي در کشمکش با اسرائيل به گردن آن انداخته شود، موجب گرديد تا در دسامبر 1949 م سرتيپ شيشکلي رهبري کودتاي موفقي را برعهده گيرد، و از آنجا که وي به خانواده ي ممتازي تعلق داشت، با هر گونه اصلاحات ارضي مخالفت مي کرد، اما کوشش بسيار نمود، تا گران فروشي و فسادي را که در بين بازرگانان و سرمايه داران رواج داشت بگيرد، اما به دليل عدم قابليت روشن بيني و مديريت، و از سوي ديگر به دليل فشار گروههاي ناراضي در ارتش، به سويي گريخت، و مجدداً حکومت مشروطه در اواسط ماه مارس 1954 مستقر گرديد.
همه اين آشفتگيهاي سياسي، فرصتي براي حزب کمونيست به وجود آورد تا کشور را زير سيل کتابها و جزوات ارزان قيمتي که ايدئولوژي خاصي را ترويج ميکرد ببرد. کارگزاران حزب در ميان گروههاي مختلفي از اقليت ناراضي، کار مي کردند، و براي اصلاحات ارضي وعده هاي بزرگي به کشاورزان اجاره نشين عرب مي دادند. وضعيت به قدري وخيم شد که رهبران براي کسب حمايت معنوي به مصر روي آوردند. در سال 1955 م، نيروهاي مسلح دو کشور تحت فرماندهي واحدي قرار گرفته، و در پي آن در سال 1957 م توافقهاي فرهنگي و اقتصادي صورت گرفت. در اول فوريه 1958 م دو کشور به يکديگر پيوسته، و جمهوري متحد عرب را تشکيل دادند. در همين بين، حوادث متعددي روي داد که هم جهان عرب و هم دنياي غرب را لرزه درآورد، و آن عقب نشيني نيروهاي بريتانيا در سال 1956 م از کانال سوئز بود. البته اين خود بحث مفصلي است که در اين مجال نمي توانيم به جزئيات آن اشاره کنيم، فقط ذکر اين نکته ضروري است که ايالات متحده آمريکا در پس پرده قرار داشت، و هدفش خروج انگلستان از کانال سوئز بود، و در همين سال دومين جنگ اعراب و اسرائيل شروع شد.
کوشش براي جلب تأمين حمايت اعراب، در به اصطلاح " پيمان بغداد " به منظور ايجاد پرده اي ضد کمونيستي در سراسر مرز جنوبي روسيه، هنگامي به شکست انجاميد که سوريه و مصر از پيوستن به آن سرباز زدند. در همان سال، ايالات متحده آمريکا و بريتانيا تقاضاي مصر را براي گرفتن وام به منظور ساختن سدي بلند بر روي رودخانه نيل رد کردند. در نتيجه، ناصر رئيس جمهوري مصر براي تامين درآمدهاي مورد نياز، اقدام به ملي کردن کانال سوئز کرد، و براي جلب کمکهاي مهندسي و مالي در ساختن سد، به روسيه روي آورد. فرانسه و انگلستان به خشم آمدند، و وقوع اغتشاش هايي درمان ناپذير را پيش بيني کردند. اما در ميان شگفتي همه دسته هاي ذينفع، مصريان نه تنها به طور موفقيت آميزي از کانال سوئز بهره برداري کردند، بلکه تسهيلات آن را نيز بهبود بخشيدند. به دنبال ملي شدن کانال سوئز، اسرائيل، فرانسه و بريتانيا برنامه ي حمله اي نامحتاطانه را به " پورت سعيد " و کانال سوئز در اکتبر و نوامبر 1956 م به اجرا درآوردند. بسياري از مردم در بمباران، جان خود را از دست دادند و آبراه سوئز با کشتيهاي غرق شده، به مدت شش ماه بسته شد.
اتباع فرانسه و بريتانيا از دو شکور مصر و سوريه اخراج شدند. خشم و نفرت جهاني و اقدام سريع سازمان ملل متحد موجب گرديد که ترک مخاصمه و جنگ، تحت نظارت اين سازمان انجام گيرد. وحدت سوريه و مصر جبهه ي مقابل کمونيسم را تقويت کرد، و به اقتصاد سوريه ثبات بخشيد. اما ناحيه ي شمالي جمهوري متحد عرب که در سوريه واقع بود، گرفتار يک رشته خشکسالي و کمبود در برداشت محصول شد. کار و کسب رونقي نداشت و بازرگانان احساس مي کردند که ماليات بيش از حد بر آنان تحميل شده است. زمين داران بزرگ از اصلاحات ارضي که ناصر پيشنهاد کرده بود، خشمگين بودند. افسران ارتش از اينکه تحت فرماندهي عالي مصر باشند، رنج مي بردند. نمايندگان مجلس سوريه نيز از عدم نفوذ خود در اين حکومت دوگانه دل خوشي نداشتند. سرانجام در 28 سپتامبر 1961 م گروه کوچکي از افسران ارتش کودتايي را ترتيب دادند.
ناصر از حمله به سوريه خودداري کرد و سربازان مصري خود را فراخواند. گفته مي شود که او از همان آغاز در مورد فکر اتحاديه، حرارت چنداني نداشته است. وي در نطق راديويي خود، در 15 اکتبر 1961 م، دستاوردهاي اتحاديه را جمع بندي کرد و گفت آنچه اهميت دارد اين است که سوريه بايد باقي بماند.
سوريه ديگر بار، در حکومت خاص خود که " جمهوري عربي سوريه " خوانده مي شد، سلسله اي از بحرانهاي کابينه اي، و چند بلواي ناخوشايند را به رهبري هواداران عبدالناصر پشت سر گذاشت. حزب سوسياليستي بعث، گر چه هم در سوريه و هم در عراق از لحاظ سياسي نيرومندترين حزب به شمار مي رفت، در موقعيت تنگ و حساسي قرار داشت. اين حزب، گو آنکه طرفدار وحدت عرب بود،در پيوستن به جبهه ي ملي ناصر که ائتلافي يک حزبي بود، مقاومت مي کرد. حزب بعث که نمايانگر طبقه متوسط روشنفکر و رو به رشد بود، پياپي از طرف راديو قاهره زير فشار قرار گرفت، تا در مورد شرکتهاي روستايي و اصلاحات ارضي کاري انجام دهد. از طرف ديگر، اين راديو با تبليغات زياد به دهقانان توسل مي جست که عليه حکومت، دست به تظاهرات زنند و خواستار وحدت با مصر شوند.
در اوايل فوريه 1963 م، عراق گرفتار طغيان ديگري شد و اين بار عبدالسلام عارف، سرتيپ قاسم و حکومتش را برانداخت. از آنجا که عبدالکريم قاسم به وعده هايش راجع به اصلاحات ارضي عمل نکرده، براي خودمختاري يا استقلال کُردها کار چنداني انجام نداده و در برابر نفوذ شوروي بردباري فزاينده اي از خود نشان داده بود، جرقه ي کودتاي نظامي در 8 مارس 1963 م در سوريه برافروخته شد، ولي به صورت نمايشي به ارتش اعلام شده بود که آرامش را در جزيره برقرار کند. (جزيره محلي در شمال شرقي سوريه بود که جمعيت کرد سوريه در آنجا ساکن بوده و براي استقلال تلاش مي کردند). بدين ترتيب حزب بعث رهبري سياسي را به دست گرفت. نظريه هاي سوسياليستي اندک اندک اشاعه يافته، بانکها و شرکتهاي بيمه به تدريج ملي شده، تقسيم اراضي پيشنهاد شد و داد و ستد بازرگاني به سبب وضع مقررات هر چه بيشتر دچار محدوديت گرديد.
سوريه که پس از تجربه ي ناموفق وحدت با مصر، فقط چهار سال حکومت مستقل خود را در دست داشت، در برابر پيشنهاد تازه اي براي تشکيل اتحاديه با عراق و مصر قرار گرفت، با اين اميد که يمن، کويت و الجزاير نيز بعدها به آن بپيوندند. به منظور اجتناب از خطاهاي وحدت، ابتدا منشوري تنظيم شد، ليکن باز هم مقدار زيادي از قدرت تعيين کننده در دست رئيس جمهور و به احتمال قوي عبدالناصر متمرکز مي شد. چنين فرضي امکان نداشت که مردم اين تمرکز قدرت را به يکباره و بي سروصدا بپذيرند؛ نارضايتي مردم با وقوع يک رشته کودتا به طور متوسط بيش از يک کودتا در سال، نشان داد که سرانجام اين کودتاها تنها به هم آميختن مجدد چهره هاي سياسي و آشناي قديم بود.
فکر هم پيماني، سرانجام به آرامي از ميان رفت، زيرا همه کشورها، درگير مسأله اسرائيل شده بودند. در ژوئن 1967 م، نفرت به جوش آمده مردم بر عليه اسرائيل در جنگي علني شعله ور شده و نبردهاي بعدي که به جنگ شش روزه شهرت يافت به پيروزيهايي براي ارتش اسرائيل انجاميد. سرتاسر شبه جزيره سينا، واقع در شرق کانال سوئز و نيز سواحل غربي اردن، به اشغال اسرائيل درآمد، اورشليم غربي و همچنين بلنديهاي جولان در سوريه که بر درياچه طبريه مشرف بود؛ اشغال شد. و سوريه نيز در واکنشي خشونت آميز نسبت به حمايت آمريکا از اسرائيل، آمريکاييان را از کشور اخراج کرد، و مرزهاي خود را حتي بر روي خبرنگاران و سياستمداران بست. از آن زمان تا کنون، سازمان ملل با تشکيل کميسيوني کوشيده است، تا آرامش را در سرحدات حفظ کند، و سرانجام، اين کميسيون در پاييز 1970 م، آتش بس را به سرپرستي اين سازمان برقرار نمود. اين آتش بس، به رغم تمام بدانديشيها و نهضتها، دوام يافت. در 6 نوامبر سال 1970 م، حافظ اسد با پشتيباني ارتش، قدرت را به دست گرفت 4 سال بعد، جنگ چهارم اعراب و اسرائيل اتفاق افتاد و اعراب سرزمينهاي بيشتري را از دست دادند. حافظ اسد تا کنون قدرت را در اين کشور همچنان در دست دارد.
سياست و حکومت
2 ـ قوه مقننه: در نوامبر 1970 م، فرماندهي منطقه اي حزب بعث طي دستوري مجلس خلق را تشکيل داد. تعداد اعضاي اين مجلس در دوره اول، 190 نفر بود، و در پنجمين دوره عملکرد اين مجلس، اعضاي آن به 250 نفر افزايش يافت. دوره اين مجلس هر چهار سال يکبار است، و آخرين انتخابات در 1994 م برگزار گرديد. مجلس خلق زير نظر رئيس جمهور مي باشد. در ششمين و آخرين انتخابات اين مجلس که به دستور حافظ اسد انجام گرفت، از تعداد اعضاي مجلس خلق، سهم گروه کارگران و کشاورزان 50/8 درصد و سهم ديگر اقشار مردم، 49/2 درصد مي باشد. طبق ماده 50 قانون اساسي سوريه، حداقل نيمي از نمايندگان بايد از اين طبقه باشند.
3 ـ قوه مجريه: تعيين نخست وزير و تشکيل دولت در سوريه توسط رياست جمهوري انجام مي پذيرد.
ريئس جمهور بر وزرا کنترل و نظارت کامل دارد. عزل و تعيين اعضاي کابينه و از جمله نخست وزير، در اختيار رئيس جمهور مي باشد.علاوه بر کابينه دولت، مجلس و مؤسسات نظامي و غير نظامي سوريه مستقيماً زير نظر رياست جمهوري اداره مي شوند. رئيس جمهوري بايد عرب، سوري، بهره مند از حقوق مدني و سياسي و داراي چهل سال تمام باشد.
پس از رياست جمهوري بالاترين مقام اجرايي و اداري کشور را هيئت دولت دارا مي باشد، که در برابر رئيس جمهور مسئول مي باشد. اين هيئت به هنگام پايان دوره ياست جمهوري، تا زمان معرفي کابينه جديد، از سوي رئيس جمهور بعدي امور حکومت را به عهده مي گيرد.
4 ـ قوه قضائيه: دادگاهها در سوريه عمدتاً به دو دستگاه تقسيم مي شوند:
الف) دادگاههاي قضايي.
ب) دادگاههاي اداري.
هر کدام زير مجموعه هاي خود را دارند.
از سال 1973 م، دادگاه عالي قانون اساسي به عنوان بدنه اصلي و ثابت در ساختار سيستم قضايي کشور شناخته شده است.
5 ـ احزاب سياسي:
در سوريه احزاب چندي فعاليت دارند که شامل:
ـ حزب سوسياليست بعث عرب که فعاليت سياسي خود را در مخالفت آشکار با حکومت به وجود آورد و درپي جدايي مصر و سوريه به آن ادامه داد، در کودتاي 1963 م توانست زمام امور را به دست بگيرد؛
ـ حزب کمونيست سوريه.
ـ حزب اتحاد سوسياليست عرب.
ـ حزب جنبش سوسياليست عرب.
ـ حزب وحدت گراي سوسياليست.
ـ حزب وحدت گراي سوسيال دمکرات.
ـ جبهه ملي ترقي خواه سوريه.
تحليل ژئوپوليتيکي سوريه
حضور سوريه در لبنان بر اهميت استراتژيک سوريه در منطقه افزوده است، و لبنان براي سوريه حکم منطقه اي را دارد که دشمنان سوريه به هدف ضربه زدن به منافع منطقه اي و بين المللي دمشق، يا به شکست واداشتن هر گونه طرح و برنامه ريزي سياسي و نظامي دمشق، از آن طريق اقدام خواهند کرد. البته موقعيت کشور لبنان با منابع مالي و امنيت ملي سوريه پيوندهاي ناگسستني داشته، و سوريه ناچار از تثبيت موقعيت خويش در لبنان است، تا بتواند ضمن حفظ موقعيت استراتژيک خود در منطقه، جلوي ضربه زدن دشمنان را به منافع ملي خويش بگيرد. با اين مقدمه و در مجموع، بايد گفت که برنامه ها و اهداف ژئوپوليتيکي در سوريه همانند ساير کشورها، بايد در وهله اول اسباب يک اتحاد و اتفاق نظر ملي و سپس منطقه اي را فراهم آورد.
يکپارچه نمودن هويت سوري که در تعارض با پان عربيسم منطقه اي قرار گرفته است، عامل مهم و اساسي در تمرکز بخشيدن به انديشه هاي نيرومند محلي گرا مي تواند باشد. تغيير مرزهاي جغرافيايي سوريه در قرن بيستم زمينه رشد هر گونه ناسيوناليسم يکپارچه و پر مغز را از ميان برد، و شعور سياسي سوريها را چه قبل و چه بعد از استقلال بر هواداريهاي محلي يا وراي ملي قرار داد و شعارهاي پان عربيسم بعثي و سوريه بزرگ را همزمان در کنار آرمانهاي محلي گذاشت. عامل ديگري که مانع همبستگي و يکپارچگي در سوريه به شمار مي رود فقدان يک کانون جغرافيايي بارز است؛ دمشق و حلب که تا همين اواخر داراي وسعت يکسان بودند، به طور سنتي رقيب يکديگر بوده اند. توجيه هاي متضاد در سطح ملي و حتي روابط خارجي در اين شهر که از جانب احزاب سياسي رقيب، اعمال مي شد طي سالها در عدم ثبات سياسي و مشکلات اين کشور مؤثر بوده است.
عزتي، دکتر عزت الله: جغرافياي سياسي جهان اسلام، واحد تدوين کتب درسي، قم، 1378،صفحات 81 ـ 92.
برگرفته از کتاب نگاهي به تاريخ -تاريخ عمومي جهان اسلام -تاريخ کشورهاي اسلامي
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}