کاستیهای روشی در دفاع از ملاصدرا
اشاره:
در شمارهی شماره 63، (آذر 1391) مجلهی کتاب ماه فلسفه مقالهای به قلم استاد اکبر ثبوت با عنوان «دفاع از فیلسوف: فیلسوف مخالف تقید و مقلدان مخالف وی» منتشر شد که ادامه مقالات دنبالهدار و پیوستهای ایشان است که انتشار آنها از سالها پیش در این مجله آغاز شد و هماره موافقان و مخالفان را به بحث و چالش واداشته است. نوشتار حاضر نقدی است بر آن مقاله که به قلم دکتر سیدحسن اسلامی به نگارش درآمده است. امید آنکه در پرتو این گفتمانها شاید شکوفایی و بالندگی هر چه بیشتر اندیشههای فلسفی در ایران اسلامی باشیم.کتاب ماه فلسفه
استاد اکبر ثبوت در مقاله «دفاع از فیلسوف: فیلسوف مخالف تقلید و مقلدان مخالف وی»، (2) به منتقدان ملاصدرا میتازد و مدعی میشود که آنان از سر ناتوانی در فهم دیدگاه وی یا خصومت این کار را میکنند. وی در این نوشته سه گروه را در کنار هم گذاشته و به یکسان محکوم میکند:
نخست، برخی مخالفان صدرا که او را به ترویج لواط متهم کردهاند، مانند «فقیه نافذ الحکم آقا محمد علی کرمانشاهی» و فرزندش آقا محمد جعفر که مدعی شدهاند ملاصدرا «بر این فعل خبیث سخیف فوائد عظیمهی حکیمه و غایات فخیمهی عقلیه مترتب ساخته». حال آن که این تهمت، «آگر ناشی از غرضورزی نباشد، حاکی از آن است که معنی سخنان صدرا را نفهمیدهاند و چون روح خودشان آلوده بوده، او را مروج ناپاکی و آلودگی انگاشتهاند» (ص 97).
گروه دوم کسانی هستند که از سر نادانی و ناتوانی در درک دیدگاه صدرا یا بغض به جریانی خاص، صدرا را به انتحال متهم کردهاند.
و گروه سوم شماری از مقلدان صدرا که به جای ارزیابی دقیق میراث فلسفی وی، «مطالب خام و سخنان سستی را رواج» میدهند (ص 104).
اما بخش اصلی مقاله و روی سخنان با گروه دوم است و از این میان نیز آقای ثبوت ضیاء الدین دری را مخاطب ساخته و کوشیده است او را رسوا کند و نادرستی مدعیات او را نشان دهد.
در این نوشته کوتاه میکوشم تا برخی کاستیهای روشی استاد ثبوت را نشان دهم و روشن سازم که ایشانت در تقریر مدعیات خود و دفاع از صدرا همان روشی را به کار میبرد که مخالفان صدرا به کار بردهاند و میبرند. حال آن که از مدافعان فلسفه انتظار میرود که از روش و منشی فلسفی بهره گیرند.
1. بیرسمی صدرا ستیزان
بیروشی و گاه روشستیزی و اخلاقگریزی در میان برخی از معاصرانی که به نام دفاع از تشیع و اهل بیت (علیهم السلام) به نقد صدرا میپردازند، سکه رایجی شده است. یکی از اینان مدعی میشود که در فلسفه صدرایی کمونیسم جنسی «از مقتضیات دینشان» (3) به شمار میرود و دربارهی همجنسگرایی مینویسد: «صدرا میگوید: باید ترویج شود و سخت تأسف میخورد که مردمان نادان ارزش این بهرهمندی را نمیدانند و طرفدارانش میگوید: آنان که با این سخن صدرا مخالفاند، زیباشناس نیستند. این مسئله یکی از ثمرههای مشترک لیبرالیسم غربی و لیبرالیسم صدرایی است.» (4) دیگری از صدرای فیلسوف یک تفکیکی فلسفهستیز میسازد و کتاب خود را به «حضرت صدر المتألهین شیرازی - فیلسوف بزرگ و تفکیکی سترگ -» (5) تقدیم میکند. در عین حال هراسی ندارد او را کسی بداند که گاه پشت به شریعت کرده است و گاه پشیمان به سوی آن میشتابد و «ایستار» خود را عوض میکند و از گذشتهی خود پوزش میخواهد و از فیلسوف بودنش نادم میگردد. (6) من این منش و روش را در جای دیگری کاویدهام و کوشیدهام نشان دهم در نقد صدرا اصول سادهی نقد و تحلیل و ضوابط اخلاقی تحلیل و فهم به کار گرفته نشده است. (7)اما بر کسانی که حقیقت را چون مومی در دستان خود میدانند که هرگونه بخواهند آن را شکل میدهند، حرجی نیست؛ کسانی که فهرستی از فیلسوفان را قطار میکنند و مدعی میشوند که اینان ملاصدرا را تکفیر کردهاند و خواننده را برای دیدن مدارک سخن خود به منبعی دیگر ارجاع میدهند، اما چون مراجعه میکنیم، اثر و نشانی از مدارک این ادعای درشت دیده نمیشود. این از شیرینکاریهای آنان است که طباطبایی فیلسوف و مفسر عارف در نوشتههایشان به کسی بدل میشود که اعتراف میکند: «جمع بین قرآن و فلسفه و عرفان از محالات است، مانند محالات ریاضی.» (8) این شیوه آنان است که منتقدان را تحقیر کنند و آنان را «مبتدیان بیادب و خود عرضه کنانی بیبهره از مهله النظر» (9) بدانند وصلا در دهند کسانی که به نقد آنان دست میزنند: «خواه ناخواه، در حوزهی سیاست بنیامیه و بنیعباس حرکت میکنند.» (10)
اشارات بالا را آوردم تا نشان دهم که نقد صدرا و مدافعانی چون آقای ثبوت، ضرورتاً به معنای فلسفه ستیزی یا خصومت با صدرا نیست و نقد من از این موضع بسیار دور است.
2. تن دادن به شیوه بیرسمان
در این جا با این کسان، که برای بیاعتبارسازی فلسفه هر وسیلهای را مجاز میشمارند، کاری ندارم، اما سخنم با کسی است که خود را پرورش یافتهی فلسفه و مدافع کسانی مانند ملاصدرا میداند. اگر قرار باشد که در دفاع از فلسفه همان شیوه غیراخلاقی به کار گرفته شود که مخالفان فلسفه به کارش میگیرند، چه تفاوتی میان این دو جریان وجود دارد؟ به کارگیری این شیوه و بیرسمی را با بیرسمی پاسخ دادن، به گفته امام صادق (علیه السلام)، (11) مشروعیت بخشیدن به آن است. دفاع درست از شخصیتهای بزرگ و فیلسوفان نامور مسلمان آرمانی شریف است، اما به همان اندازه نیازمند وسایل شرافتمندان است. در غیر این صورت، تفاوتی میان مدافعان فلسفه، یا دوستداران حقیقت، و کسانی که برای حفظ دین عامهی مردم تهمت زدن را نیز امری مشروع میدانند، (12) بر جای نخواهد ماند. این توصیهی ارسطو باید آویزه گوش هر فلسفهورزی باشد: «وظیفه ماست که برای دستیابی به حقیقت بر عواطف خود چیره گردیم، خاصه از این جهت که ما فیلسوف یا دوستدار دانشیم».3. اشکالات روشی
در این جا به محتوا و هدف مقاله آقای ثبوت کاری ندارم و به این نکته نمیپردازم که آیا صدرا دست به انتحال زده است یا این ادعا تهمتی است بیبنیاد. زیرا این بحث را در مقاله دیگری به تفصیل کاویدهام. (13) از این رو، تنها به نحوه سلوک و مشی علمی به کار رفته در این مقاله میپردازم و آن را تحلیل میکنم.از لحن خطابی، غیر دقیق، گاه تند و در مواردی عامیانه، مانند «آی دزد، آی دزد» (ص 97) استاد ثبوت که بگذریم، راهی را که ایشان برای نشان دادن نادرستی اتهام انتحال و دفاع عمومی از صدرا در پیش گرفته است، در چهار گروه استدلال میتوان گنجاند:
1. انکار ادعای انتحال
2. حمله به شخص منتقد
3. توسل به شخصیتها
4. شخصی کردن بحث
از این رو، من نیز بحث خود را حول همین چهار محور دنبال میکنم.
1- 3. انکار ادعای انتحال
در بخش نخست، آقای ثبوت راههای مختلفی در پیش میگیرد تا اصل ادعای انتحال را منکر شود. حاصل این بحث آن است که برخلاف اتهامی که مدعیانی چون دُرّی بر ضدّ صدرا وارد کردهاند، دامان صدرا از این اتهام پاک است. وی برای رسیدن به این نتیجه راههایی را طی میکند که اگر بخواهیم آنها را نظم و نسقی موقت دهیم، در قالب زیر قابل بازسازی است:1- 3- 1. مقایسهی کار صدرا با خطیبان
آقای ثبوت میان کار صدرا، یعنی آوردن مطالبی از دیگران بیآنکه منابع سخن خود را بیاورد، با سخنرانی یک خطیب مشابهت برقرار میکند و میگوید: «شما یک سخنران و خطیب را در نظر بگیرید که سخنرانی خودش با بسم الله الرحمن الرحیم و بخشی از یک خطبه نهجالبلاغه و یکی دو آیهی قرآن آغاز کند» و در میان سخن نیز به آیات و روایات دیگری استشهاد کند و منبع سخن و منقولات خود را بیان نکند. حال آیا وی «با این شیوهی خواسته وانمود کند که آن آیات و احادیث و جملههای مأخوذ از نهجالبلاغه و گلستان و اشعار و جملههای دعایی، زاییده طبع خود اوست؟» (ص 98)اما این برابر گرفتن، به گفته اصحاب منطق، قیاس مع الفارق است. مقام منبر و خطابه غیر از مقام تصنیف و تألیف است. لذا اگر کسی سخنرانی کرد و در پایان سخنرانی خود منابع سخن خویش را ذکر نکرد، به سرقت علمی متهم نمیشود، اما اگر کتابی نوشت و در انتهای آن منابع سخن خود را حذف کرد و یا با عدم ذکر برخی منابع این تصور را در خواننده به وجود آورد که کار حاصل دسترنج خودش است، مرتکب خطا شده است. به تعبیر دیگر، خطیب و سخنران به «دانش عمومی» استناد میکند و هنگامی که در میان سخنان فارسی خود ناگهان متنی عربی را با سبک و طنین خاصی میخواند، مخاطبان متوجه میشوند وی دارد از منابعی دیگر بهره میبرد. از قضا همین خطیب اگر حادثهای را که راوی آن، مثلاً، سعدی است از گلستان نقل کند و بگوید این حادثه برای شخص من رخ داده است، دست به انتحال زده است. لذا بین قرآن و نهجالبلاغه که در میان مسلمانان بخشی از دانش عمومی دینی به شمار میرود و کتابهای فلسفی مثل اسفار باید تفاوت گذاشت.
حاصل آن که این سبک استدلال در برابر شواهدی که حریفان برای اثبات انتحال صدرا ارائه کردهاند، ناکارآمد است و حتی قدرت اقناع خطابی ندارد.
2- 3- 1. استدلال بیسابقگی
دلیل دیگر آقای ثبوت آن است که اگر صدرا دست به انتحال زده بود: «چرا در طول قرنهای متوالی، بزرگترین فیلسوفان و حکمتشناسان ما این مطلب را در نیافتند؟» (ص 99).اما این دلیل درستی نیست. نظریه هیئت بطلمیوسی دست کم 12 قرن بر جهان متمدن چیره بود و بزرگترین منجمان و حکمتشناسان نیز متوجه نادرستی آن نشدند تا آن که سرانجام کسانی مانند کوپرنیک و کپلر، این باور را بیاعتبار ساختند. بسیاری از عقاید و باورهای نادرست سالیان دراز مقبول بوده است تا آن که کسی آمده و نادرستی آن را آشکار کرده است. مثالی از حوزهی فلسفه بزنم. کتاب اثولوجیا، قرنهای متوالی نه تنها منسوب به ارسطو که از آن وی به شمار میرفت و بخشی از تلاشهای فیلسوفان سازگار کردن اندیشههای مندرج در آن با دیگر آثار ارسطو میشد، تا آن که در قرن نوزدهم صحت انتساب آن نخست مورد تردید قرار گرفت و سپس انکار شد. در واقع، پس از آن که دیتریچی ترجمهی آلمانی این کتاب رامنتشر ساخت، والنتین روز (14) در سال 1883 در مجلهی آلمانی نقد کتاب، آن رامعرفی کرد و با ارائهی جدولی، مشابهات دقیق این کتاب را با تساعات نشان داد و روشن کرد که این کتاب در حقیقت تساعات چهارم، پنجم و ششم از تساعات یا انئاد فلوطین است. (15)
طُرفه آن که طی همین قرون متوالی بسیاری از فلاسفه مسلمان، از جمله صدرا و میرداماد به صراحت این کتاب را از ارسطو میشمردند و به آن استناد میکردند. برای مثال، صدرا اینگونه به این کتاب استناد میکند: «امام المشائین [....] قال فی کتاب اثولوجیا». (16) میرداماد نیز در مقام استناد به این کتاب مینویسد: «قال ارسطوطالیس فی کتاب اثولوجیا». (17) همچنین رجبعلی تبریزی در رسالهی اثبات واجب مینویسد: «اما معلم اول در اثولوجیا میفرماید». (18) باز فارابی اثولوجیا را از آن ارسطو میدانست. (19)
البته در برابر این واقعیت عریان، مرحوم مهدی حائری یزدی بر آن است که حکمای اسلامی اثولوجیا را از ارسطو نمیدانستند و این خطای مورخان غربی است که بر زبان محققان مسلمان نیز جاری شده است. (20)
حال اگر والنتین روز (که نه مدرس حکمت متعالیه است و نه استاد اسفار) مدعی شد که این کتاب از ارسطو نیست، باید به او جواب دهیم: «چرا در طول قرنهای متوالی، بزرگترین فیلسوفان و حکمتشناسان ما این مطلب را درنیافتند؟» (ص 99) به هر حال هر فکر و نظری آغازی دارد. بدین ترتیب، این سبک استدلال معیوب است.
3- 3- 1. استدلال «آیا میرداماد از آثار صدرا بیخبر بود؟»
دلیل دیگری که آقای ثبوت میآورد این است که اگر صدرا در آثار خود از کتاب الافق المبین میرداماد سرقت کرده بود، چرا میرداماد متوجه نشد و همچنان از او ستایش میکرد و شعر در مدحش میسرود؟ با این شیوه، وی مینویسد: «آیا میرداماد آثار صدرا از جمله مهمترین اثر وی اسفار را نخوانده بود؟» (ص 99)اما این دلیل موجهی نیست. بلی، چه اشکالی دارد که نخوانده باشد؟ قرار نیست که همهی استادان آثار شاگردان خود را بخوانند تا متوجه چنین انتحالی شوند. برای مثال، یکی از دانشجویانم که رسالهاش زیر نظر من مینوشت، از کتاب و مقاله خود من بدون ارجاع و استناد رونویسی کرده بود. با این تصور که متوجه نمیشوم. من هم در آغاز فکر نمیکردم دانشجوی خودم از اثر خودم چیزی را رونویسی کند و سپس برای داوری به خودم ارائه کند. اما تصادفاً متوجه قضیه شدم. لذا این استدلال، در واقع چیزی بیش از «استبعاد» نیست.
4- 3- 1. استدلال «تو بهتر میفهمی یا ...؟»
در جای دیگری آقای ثبوت در مقام انکار انتحال اینگونه استدلال میکند: «یعنی همه علمایی که در این مناطق بودند و به تدریس و ترویج اسفار و حل مشکلات و دقایق آن میپرداختند، مجموع آنان به اندازه آقا ضیاء عقل نداشتند که مسئلهای به این درجه از اهمیت را بفهمند؟» (ص 100)متأسفانه این سبک استدلال، درست مانند استدلال همان فلسفهستیزانی است
که آقای ثبوت قبولشان ندارد و در این فرمول خلاصه میشود: «تو بهتر میفهمی یا ...؟» و جای این سه نقطه شخص یا جریان مقبولی گذاشته میشود. اگر گوینده فلسفه ستیز باشد، مثلاً به جای سه نقطه خواجه نصیر یا سیدجمال میآید و اگر مدافع صدرا باشد، مدرسان فلسفه قرار داده میشود. اما ساختار استدلال یکی است. این هم بیش از آن که استدلال باشد، چیزی جز «استبعاد» و بیش از آن تحقیر و ارعاب حریف نیست. از قضا امروزه برخی کسانی که به نام مکتب تفکیک صدرا را آماج خود ساختهاند و گاه او را «تفکیکی سترگ» میخوانند، بارها از این شیوه استفاده کردهاند و با پرسشهای از این دست دهان حریف را میبندند. برای مثال، در نقد فلسفه و فلسفهورزی این گونه استدلال میکنند: «آیا کسی مانند شیخ بهایی که کتاب شفا را کاسهی زهر میداند، دین را نفهمیده است؟» (21)
این سبک استدلال و به کارگیری منطق «تو بهتر میفهمی یا...؟» بیش از آن که به فهم حقیقت کمکی کند، برای مرعوب کردن خوانندگان و مخاطبان کارآیی دارد و او را به خاموشی و تن دادن و تسلیم فرامیخواند. همچنین باید افزود در این جا بحث عقلی و تحلیلی نیست. بحث نقلی است. من بارها متنی را خواندهام و آن را از نویسندهی آن دانستهام، اما بعدها به دلایل برخی شواهد بیرونی متوجه مسروق بودن آن اثر شدهام یا کسی این مطلب را به من گفته است.
5- 3- 1. استدلال لازمه بیربط
استدلال دیگر آقای ثبوت آن است که مرحوم شعرانی گفتهاند: «کسانی که صدرا را به سرقت آثار فکری و قلمی دیگران متهم میکنند، نه فقط به او توهین میکنند، بلکه به اکثریت قریب به اتفاق حکما و فیلسوفان ما از دوره او تا عصر حاضر اهانت میکنند» سپس نام فلاسفه متعددی از جمله علامه طباطبایی آورده و ادعا میشود: «به ادعای مخالفان صدرا همگی نامبردگان [...] افرادی نادان بودهاند و به دلیل نادانی از صدرا که به ادعای مخالفان سارق بوده است، آن همه تمجید کردهاند.» (ص 100)اما این استدلال خطا است و منطقاً هیچ ملازمهای میان ادعای سرقت صدرا و نادانی این بزرگان نیست. این بزرگان از این سرقت، در صورتی که رخ داده باشد، هیچ خبری نداشتند و در نتیجه نه از سر نادانی، بلکه به دلیل اعتماد و اصل حمل بر صحت و تفسیر به احسن از صدرا تمجید کردهاند. فراموش نکنیم در این کشور کتابهایی چاپ و منتشر شده است. و نویسندگان آنها تشویق شده و جایزه هم گرفتهاند. با این حال، پس از مدتی مشخص شده که بخشهایی یا همهی آن کتابها سرقت بوده است. این مسئله در عرصهی ورزش هم وجود دارد و بارها در سطح جهانی کسانی مدال طلای قهرمانی گرفتهاند و پس از ماهها مشخص شده است که دست به دوپینگ زدهاند. حال اگر کسی دست چنین سارقانی را رو کرد، باید به او گفت که با این کارش به ناشران، خوانندگان، تشویق کنندگان و جایزهدهندگان توهین کرده است؟ و اگر واقعاً مشخص شد که نویسندهای دست به انتحال زده است، دلیلی بر نادانی ناشر و خواننده به شمار میرود که به نوشتهی او اعتماد کردهاند؟
حاصل آن که بخش قابل توجهی از استدلالهای آقای ثبوت در واقع انکار اصل ادعا در قالب «استبعاد» و «استعجاب» است، نه اقامه دلایلی موجّه.
***
رورتی تا جایی پیش رفت که مدعی شد شخص ممکن است، «متفکر یا هنرمند عمیق، اصیل و بزرگی باشد و در عین حال یک عوضی تمام عیار باشد»
***
2 -3 . حمله به شخص منتقد
بخشی از استدلالهای آقای ثبوت، در نهایت به حمله به مدعیان انتحال ملاصدرا، یعنی مشخصاً آقا ضیاء الدین دری، منحصر میشود و ایشان به جای آن که نشان دهد انتحالی صورت نگرفته است، شخص مدعی را بیاعتبار میسازد و بدین ترتیبی به جای آن که اصل مسئله را حل کند، شخص منتقد را منحل میکند. در این مسیر، آقای ثبوت عمدتاً دو کار میکند: 1. تأکید بر به وابستگی شخصی و سیاسی دُرّی 2. ادعای انتحال متقابل1- 3- 2. تأکید بر وابستگی شخصی و سیاسی دُرّی
آقای ثبوت نزدیک به دو صفحه از مقالهی خود را به این مطلب اختصاص میدهد تا نشان دهد شخص دری ضد مشروطه، همسوی با شیخ فضلالله نوری و ستایشگر رضاخان بوده است. در این مقام، ایشان به استناد مرحوم شعرانی میگوید: «ضیاءالدین دری از مخالفان مشروطیت و از هواداران جریان مشروعهخواهی به رهبری شیخ فضلالله نوری بود» و بعدها نیز از رضاشاه حمایت کرد و از «ستایشگران وی بود» و «با کارگزاران او روابطی استوار داشت» (ص 100). همچنین بخشهایی از مقدمه کتاب کنزالحکمه را که در آن از رضاخان ستایش شده است نقل میکند.اما آیا این استدلال پذیرفتنی و قانع کننده است؟ به فرض که دُرّی چنین کسی بود، چه ربطی به بحث انتحال صدرا دارد؟ در این کشور زمانی برخی هوادار جریان مشروطهخواهی و برخی مشروعهخواهی بودند. عدهای موافق شیخ فضلالله نوری و عدهای دشمن خونی او بودند. اگر موافقت با فضلالله نوری دلیل بر «قدح» و بیاعتباری دُرّی باشد، بهتر است بدانیم که مخالفت با او و در اردوگاه مشروطهخواهان بودن نیز از نظر عدهای دلیل بر بیاعتباری افراد به شمار میرود.
تصور کنید کسی بخواهد مکتوبات و میراث فکری فروغی را ارزیابی کند و به همین شکل استدلال کند و نتیجه بگیرد که چون فروغی با رضاخان مناسباتی خوب و با کارگزارانش روابطی استوار داشت و حتی خودش از کارگزاران او بود، کلیات سعدی تصحیح شده به دست او یا ترجمهاش از رسالهی گفتار دکارت بیاعتبار است. از قضا کسانی مانند احسان طبری، در نقد ایدهآلیسم و از موضع مارکسیستی، درست همینگونه استدلال میکنند و او را بیاعتبار میسازند. به نوشته طبری: «محمد علی فروغی در کتاب سیر حکمت در اروپا که ترجمهی آزادی است از تاریخ فلسفه مورخ فرانسوی فوئیّه، خواسته است جلوهگر کند که گویا تمام سیر فلسفه قرون اخیر در اروپا، لااقل از مبدأ پیدایش فلسفهی انتقادی (سنجشی) امانوئل کانت، بشارتی است از طلوع خورشید عرفانی هانری برگسون که خود پرتویی است از منبع منیر عرفان شرقی به طور اعم و ایرانی به طور اخص . [...] به برکت فروغی و یارانش که آنها را کسروی گروه بدخواهان خواند، تعلیمات عرفانی در کتب درسی وزارت فرهنگ رخنه کرد.» (22) اما عقل حکم میکند که مناسبات سیاسی و شخصی فروغی را با مسائل علمی و داوری در باب آثارش خلط نکنیم.
آقای ثبوت پس از نقل مقدمهی دُرّی در مدرح رضاخان و با تأکید بر این که قصدشان «تعریض به مرحوم دُرّی و تخطئه شیوهی او» نیست و تصریح به این که «مدح و ثناخوانی برای ارباب قدرت، در تاریخ ما طولانی ما منحصر به فرد نبوده» هدفشان را صرفاً بیان واکنشهایی برمیشمارد که رفتارش در پی داشته دانستهاند و این که، «در این میانه چگونه برای صدرای شیرازی پرونده انتحال و سرقت تشکیل دادهاند. و انا الیه راجعون» (ص 102). حال آن که پیوندی منطقی میان این مقدمه چینی و نتیجه وجود دارد.
در این زمینه، زندگی و اندیشهی هایدگر درس خوبی برای فلسفهورزان فراهم میکند. مناسبات شخصی و سیاسی هایدگر و حمایتش از حکومت نازی و آلت فعل شدنش در دوران حاکمیت هیتلر زبانزد خاص و عام است و کتابها دربارهی آن نوشته شده است. کسانی همواره کوشیدهاند تا این ارتباط را منکر شوند، کمرنگ سازند و یا توجیه کنند. با این همه، ویکتور فاریاس (23) در پی تحقیقی گسترده در اسناد و مدارک بر جای مانده کتاب هایدگر و نازیسم (24) را در سال 1987 منتشر کرد و با ارائه اسناد و شواهدی روشن و قاطع ارتباط گستردهی هایدگر را با دولت نازی نشان داد و راه را بر هرگونه توجیه یا انکاری بست.
این کتاب بازتاب گستردهای داشت و کسانی به نقض یا ابرام محتوا پرداختند. در این میان، ریچارد رورتی با مروری که بر این کتاب نوشت، آب پاکی بر دست کسانی ریخت که همواره میان نوشته و نویسنده نقب میزنند و میکوشند با بررسی زندگی شخصی و خصوصی نویسنده نوشتهاش را اعتبارسنجی کنند. خلاصهی سخن رورتی در مقالهی «جدّی گرفتن فلسفه: مرور هایدگر و نازیسم» آن است که هایدگر با نازیها ارتباط داشت، شخصی بیاخلاق، خودشیفته و متکبر بود و همهی آن چه دشمنانش بر ضدّ او میگویند، درست است. وی با همهی وجود کوشید تا فیلسوف رسمی حزب نازی گردد و در این راه، از هیچ خوش خدمتی فروگذار نکرد. با این همه، این نکته دلیل نمیشود که فلسفهی او را اصیل ندانیم و کارش را جدی نگیریم. فرگه نیز هوادار نازیها بود. با این حال، ریاضیاتش اعتبار دارد. (25) رورتی در این مورد تا جایی پیش رفت که مدعی شد شخص ممکن است، «متفکر یا هنرمند عمیق، اصیل و بزرگی باشد و در عین حال یک عوضی تمام عیار باشد»
(26) به همین سبب، کتاب هستی و زمان هایدگر را میتوان، و باید، مجزای از این گونه مسائل خواند، تحلیل کرد و اعتبارسنجی نمود.
امام علی (ع) نیز در عین به پرسش گرفتن شخصیت امرء القیس و او را «ضلیل» نامیدن، او را برترین شاعر میداند. (27)
حاصل آن که ارتباط ضیاءالدین دُرّی با رضاخان، در اعتبارسنجی ادعای وی نقشی ندارد و اگر سخنی درباره انتحال گفته باشد، باید آن را بررسی کرد و درستی یا نادرستی آن را معلوم کرد. لذا پیش کشیدن پای شیخ فضلالله و جریان مشروعهخواهی و رضا خان، صرفاً برای غبارآلود کردن فضای علمی به کار میآید، نه فهم حقیقت. حال آن که فلسفهورزان، طبق تعریف، باید در پی فهم حقیقت و حقطلب باشند.
2- 3- 2. ادعای انتحال متقابل
باز آقای ثبوت دلش آرام نمیگیرد و لازم میبیند «برای آشنایی با خلق و خو و شیوهی کار آقا ضیاءالدین دری که بیش از همه در متهم کردن صدرا به سرقت و انتحال پافشاری کرده، دو نکته دیگر را» بیفزاید (ص 102). حاصل این دو نکته، به استناد سخنان استاد مشکات و مهدی الهی قمشهای و مرور پانوشتهای کتاب کنزالحکمه دُرّی، آن است که خود دُرّی نیز مرتکب انتحال شده و در مواردی «مأخذ خود را ذکر نکرده» است. با این همه، وی «با این شیوهی مرضیه در مراعات امانت! و عدم تعدی به حقوق دیگران! صدرالمتالهین را» به انتحال متهم کرده است. (ص 103).این ادعای انتحال، به فرض صحت، اساساً ربطی به بحث ندارد. خوب است که شخص «آمر» به گفتههای خود نیز پایبند باشد و به آنها «عامل» باشد. اما از عامل نبودن یا عالم بیعمل بودن، نباید نتیجه گرفت که اساساً علم نیز وجود ندارد. اتفاقاً احسان طبری نیز با همین شیوه بر ضد فروغی استدلال میکند. محمد قزوینی، با استناد فروغی، میرزا ملکمخان را به انتحال آثار ولتر و منتسکیو متهم میکند. طبری، داوری قزوینی را احساسی میداند و میافزاید: «گواهی فروغی دربارهی انتحال نیز از دو جهت بیاساس است [...] دوم از این جهت که خود فروغی در عین انتحال تاریخ فلسفه Fouillet (که آن را به نام سیر حکمت در اروپا نشر داده است)، حق اخلاقی زیادی برای نسبت انتحال به دیگران ندارد.» (28)
حال آن که منطقاً دلیلی برای صحت چنین استدلالی وجود ندارد و در این جا وی مرتکب مغالطه «خودت هم!» (29) شده است. یعنی وی به جای آن که نشان دهد ملکم خان مرتکب انتحال نشده است، مدعی میشود که فروغی نیز چنین کاری کرده است. اما به فرض که حق با طبری باشد، باز «انتحال» عمل نادرستی است و ارتکاب آن از سوی فروغی دلیلی بر صحت عمل ملکم خان نیست. این شیوهی نادرستی است که در عرصههای گوناگونی به کار برده میشود و به دلیل شهرت آن در کتابهای منطق عملی و تفکر انتقادی بحثی خاص بدان اختصاص یافته است. (30)
3-3. توسل به شخصیتها
یکی از شیوههای رایج مخالفان صدرا در روزگار معاصر، توسل به شخصیتهای نامدار برای نشان دادن بیاعتباری فلسفه، به خصوص از نوعی صدرایی آن است. برای مثال، در کتاب الهیات الهی و الهیات بشری نام بیش از چهل تن از معاریف، که شماری از آنها خود فیلسوف به شمار میروند، نقل و ادعا شده است که آنان طی اظهاراتی، فلسفه و فلسفه صدرایی را نادرست اعلام کردهاند. غافل از آن که این ادعا، به فرض صحت، قادر به اثبات مدعای حریف نیست. من این مطلب را در جای دیگری روشن ساختهام (31) و به آن نمیپردازم. تنها به یک نکته بسنده میکنم؛ مسائل عقلی و نظری را با قطار کردن شخصیتها نمیتوان حل کرد و به تعبیر فنیتر «اجماع» در امور عقلی حجت نیست. آقای ثبوت نیز همین شیوه را در پیش میگیرد و برای اثبات مدعای خود به شخصیتهای معتبری متوسل میشود تا خطای حریف را آشکار کند. برای مثال، در پاسخ به ادعای کسانی مانند آقا محمد علی کرمانشاهی، بیست و چهار استاد مبرز و معتبر فلسفه را نام میبرد که اسفار را تدریس میکردهاند و سپس میپرسد: «آیا بیشرمی نیست که ادعا شود اسفار [...] برای ترویج عمل لواط نوشته شده؟» (ص 97)این استدلال مناسبی نیست. کسانی که حاضرند ملاصدرا را به چنین تهمتی بیالایند، پروایی ندارند که آن را شامل دست پروردگان مکتب صدرایی نیز کنند. یا دست کم ادعا کنند که این کسان «متفطن» این نکته نشدهاند و دهها توجیه دیگر. راه درست آن است که با اشاره به مطلبی که در اسفار آمده و دستاویز چنین تهمتی شده است،توضیح کافی داده شود، نه آن که به سبک حریف و به شکلی جدلی نام عدهای اینگونه آورده شود. زیرا اگر این رویه باب شود، طرف مقابل نیز میتواند چهل و هشت تن از فلسفهستیزان را ردیف کند که دربارهی صدرا چه و چه گفتهاند. در عرصهی بحث فلسفی به جای لیست کردن نامهای گوناگون، باید استدلالهای استوار پیش کشید.
4- 3. شخصی کردن بحث
همانگونه که گذشت، حمله به شخص و تلاش در جهت بیاعتبارسازی وی نادرست است، اما این کار در برخی از عرصهها موجّه است. برای نمونه در قبال ادعاهای تاریخی یا در باب احادیث اگر توانستیم نشان دهیم که فلان مورخ یا راوی، شخصیت مخدوش و نادرستی دارد، میتوانیم در باب داوریها و منقولات وی نیز تردید کنیم و بدینترتیب با «جرح» وی نشان دهیم که وی شخصیت قابل اعتمادی نیست. حال آن که در بحث انتحال منسوب به صدرا اساساً با بحث تاریخی یا نقل یک حادثه مواجه نیستیم. زمانی کسی یا کسانی مدعی شدند که صدرا دست به انتحال زده است و مواردی را برشمردند. اینک ماییم و آثار صدرا و منابعی که ادعا شده است وی از آنها سرقت کرده است. در این جا عالمانهترین و درستترین کار آن است که اولاً با بررسی متون ببینیم چنین کاری شده است یا خیر، و در صورتی که پاسخ مثبت بود، در پی توضیح یا «توجیه» این مسئله برآییم.اما آقای ثبوت به جای پیمودن این راه، مسیری را در پیش گرفته که نه از نظر اخلاقی موجّه است و نه کارآیی دارد. پرداختن به زندگی آقاضیاءالدین دُرّی و رسوا کردن وی، «تهمت» انتحال را که بر دامان صدرا نشسته است، کمرنگ نمیکند. زیرا به فرض که موفق به بیاعتبارسازی دُرّی شدیم، با دیگران چه باید کرد؟
امروزه تعداد قابل توجهی از استادان مسلّم حکمت متعالیه و مدافعان فلسفهی صدرایی این نکته را قبول دارند که صدرا در برخی آثار خود از کتابهای دیگران استفاده کرده است و به شکل مناسبی به منابع خود اشاره نکرده است. برخی از این استادان، که خود از مصححان کتابهای صدرا به شمار میروند، عبارتند از: دکتر محسن جهانگیری، (32) دکتر رضا اکبریان، (33) دکتر نجفقلی حبیبی، (34) دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، (35) همچنین آیتالله جوادی آملی، که آقای ثبوت او را مدرس اسفار میداند و از نامش بر ضد حریف استفاده میکند. (36) حتی مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی که مخالف نسبت انتحال به صدرا است، به این واقعیت اشاره میکند که خودش: «چندین موضوع را یافته است که او از المباحث المشرقیة اقتباس کرده و بدون نام در کتاب اسفار اربعه ذکر کرده است.» (37) به واقع، این افراد همه از مدافعان صدرا هستند و نمیتوان بر آنان این حکم را راند که: «چون عموماً قادر به نقد نظریات وی به گونهی صحیح نیستند، متهم کردن او به سرقت و انتحال را آسانترین راه برای تخطئه وی پنداشته»اند (ص 97).
از قضا همان فصلی که مستمسک کسانی مانند آقا محمدعلی کرمانشاهی شده است تا صدرا را به ترویج همجنسگرایی متهم کند، بر گرفته از رسائل اخوان الصفا است. این نکته را آقای علیرضا ذکاوتی خاطر نشان ساخت و نوشت: «یک فصل کامل در عشقبازی با سادهرویان عیناً از رسائل اخوان الصفا در اسفار هست، هر که میخواهد مقایسه نماید.» (38) نگارنده نیز این توصیه را به جای آورد و نتیجه همان بود. رسالهی سی و هفتم اخوان الصفا در ماهیت عشق است (39) و صدرا همان بحث را با کمی دستکاری در اسفار خود آورده است. (40)
با توجه به این نکات، اولاً در این بحث نباید به اشخاص کاری داشت و دیگر آن که نباید اگر هم سراغ کسی میرویم، آن را منحصر به آقا ضیاء الدین دُرّی یا هر کس دیگری کنیم. به همین سبب به جای چندین صفحه معایب و «مثالب» وی را ردیف کردن، بهتر بود که توجیهی وجیه برای کار صدرا به دست داده میشد.
4. فرجامین سخن
آقای ثبوت به جای پاسخ به مسئلهی اصلی، یعنی انتحال ملاصدرا و توضیحی دربارهی آن، در کنار انکار این ادعا و نادیده گرفتن شواهد گوناگون، به شخص مدعی حمله میکند و عمدتاً از دو شیوه شناخته شده بهره میگیرد: یکی مسموم کردن چاه (41) و دیگری مغالطه خودت هم! گاه نیز مرتکب مغالطه بیسابقگی میشود. از نظر آقای ثبوت کسانی که بر این باور هستند که صدرا دست به انتحال زده است، «با فلسفه یا مشرب فلسفی صدرا مخالف» (ص 97) بودهاند. این گونه داوری کردن شایستهی منش فیلسوفانه نیست و قرینهی نیرومندی به سود آن در آثار مدعیان جدی انتحال دیده نمیشود. این توصیهی ارسطو باید آویزه گوش هر فلسفهورزی باشد: «وظیفه ماست که برای دستیابی به حقیقت بر عواطف خود چیره گردیم، خاصه از این جهت که ما فیلسوف یا دوستدار دانشیم.» (42)در واقع، ایشان با شخصی کردن بحث، به جای آن که به پیشبرد اندیشه صدرا و دفاع از او یاری برساند، از شیوههای نامقبول فلسفهستیزانی بهره میگیرد که در پی نقد مدعیاتشان برآمده است؛ حال آن که آن که «خون به خون شستن محال است و محال».
نمایش پی نوشت ها:
1. دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب.
2. کتاب ماه فلسفه، شماره 63 ، آذر 1391، صص 97- 104.
3. محیالدین در آئینه فصوص: شرحی بر فصوص الحکم، ص 73.
4. همان ص 74.
5.معاد جسمانی در حکمت متعالیه، صفحه اهدائیه.
6. برای بحث بیشتر در این باره نک: رؤیای خلوص؛ بازخوانی مکتب تفکیک.
7. الهیات الهی، الهیات بشری؛ نقدی روششناختی.
8. معاد جسمانی در حکمت متعالیه، ص 31.
9. عقلانیت جعفری، ص 13.
10. مقدمه بر متأله قرآنی: شیخ مجتبی قزوینی خراسانی، ص 69.
11. الکافی، تهران، ص 322.
12. در این باره، نک: اخلاق مخالفت.
13. ملاصدرا و معضل انتحال: بازسنجی دفاعیهها، صص 22- 36.
14. Valentin Ruse.
15. افلوطین عند العرب، ص 6.
16.الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، ج9، ص 129. مصحح در پانوشت کتاب به این خطا اشاره و با نقل قول از مرحوم سیدجلالالدین آشتیانی در رسائل فلسفی (ص 32)، مینویسد: «اثولوجیا قطعاً از ارسطو نمیباشد [...] و فلاسفه اسلام اشتباه کردهاند که آن را به ارسطو نسبت دادهاند.»
17. الصراط المستقیم (فی ربط الحادیث بالقدیم)، ص 9.
18. منتخبانی از آثار حکمای الهی ایران، از عصر میرداماد و میرفندرسکی تا زمان حاضر، ج1، ص 241.
19. برای نقل و نقد این سخن، نک: رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه، ج6، ص 280.
20. جستارهای فلسفی (مجموعه مقالات)، ص 518.
21. «عقل خودبنیاد دینی»، همشهری ماه، شماره 9، آذر 1380، ص 43.
22. ایران در دو سده واپسین، ص 249. از استاد حسین توفیقی که این مطلب را به من خاطر نشان کردند و این کتاب را در اختیارم گذاشتند، سپاسگزارم.
23. Victor Farias.
24. Heidegger et le Nazisme.
25. Richard Rorty, "Taking philosophy seriously: A review of Heidegger et le Nazisme by Victor Farias, "in About Philosophy, Robert Paul Wolff, 10 th edition, Pearson Prentice Hall, USA, 2009, p. 42-47.
26. lbid, p. 44.
27. نهجالبلاغه، حکمت، ص 456.
28. ایران در دو سده واپسین، ص 131.
29. You also.
30. Douglas Walton, Ad Hominem Arguments, The University of Alabama press, 1998, p. 14.
31. برای توضیح بیشتر در این باره، نک: الهیات الهی، الهیات بشری؛ نقدی روش شناختی.
32. کسر اصنام الجاهلیة، مقدمهی مصحح، ص 34.
33. الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، ج9، ص 101.
34. مفاتیح الغیب، ص 245.
35. نیایش فیلسوف (مجموعه مقالات)، صص 451- 452.
36. رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه، ج9، ص 205.
37. کاوشهای عقل نظری، ص 32.
38. سیر تاریخی نقد ملاصدرا، ص 18.
39. رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا، ج3، صص 269- 286.
40. الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، ج7، صص 229- 239.
41. Poisoning the well.
42. اخلاق نیکوماخوس، 1378، ص 22.
منابع و مآخذ تحقیق:
- نیایش فیلسوف (مجموعه مقالات)، غلامحسین ابراهیمی دینایی، مشهد: دانشگاه علوم رضوی، 1377).
- اخلاق نیکوماخوس، ارسطو، ترجمهی محمد حسن لطفی، تهران: طرح نو، 1378.
- «الهیات الهی، الهیات بشری؛ نقدی روششناختی»، سیدحسن اسلامی، هفت آسمان، شماره 45، بهار 1389).
- رؤیای خلوص؛ بازخوانی مکتب تفکیک، سید حسن اسلامی، قم: بوستان کتاب، 1387.
- «ملاصدرا و معضل انتحال: بازسنجی دفاعیهها»، سید حسن اسلامی، آینهی پژوهش، شماره 131، آذر و دی 1390.
- منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، از عصر میرداماد و میر فندرسکی تا زمان حاضر، سیدجلالالدین آشتیانی، به کوشش قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378.
- افلوطین عند العرب، عبدالرحمن بدوی، کویت: وکالة المطبوعات، 1977.
- «دفاع از فیلسوف: فیلسوف مخالف تقلید و مقلدان مخالف وی»، اکبر ثبوت، کتاب ماه فلسفه، شماره 63، آذر 1391.
- رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه، عبدالله جوادی آملی، قم: اسراء، 1376.
- جستارهای فلسفی (مجموعه مقالات)، مهدی حائری یزدی، به اهتمام عبدالله نصری، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1384.
- کاوشهای عقل نظری، مهدی حائری یزدی، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1384.
- «عقل خودبنیاد دینی»، محمدرضا حکیمی، همشهری ماه، شماره 9، آذر 1380.
- عقلانیت جعفری، محمدرضا حکیمی، قم: دلیل ما، 1390.
- معاد جسمانی در حکمت متعالیه، محمد رضا حکیمی، قم: دلیل ما، 1381.
- سیر تاریخی نقد ملاصدرا، علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، تهران: هستینما، 1386.
- متأله قرآنی: شیخ مجتبی قزوینی خراسانی، محمدعلی رحیمیان فردوسی، نوشته قم: دلیل ما، 1382.
- رسائل اخوان الصفا و خلال الوفا، چاپ افست، مکتب الاعلام الاسلامی، قم: 1405 ق.
- محی الدین در آئینه فصوص: شرحی بر فصوص الحکم، مرتضی رضوی، قم: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فخر دین، 1383.
- الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، ج9، تصحیح رضا اکبریان، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1382.
- الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی، ج7، تصحیح مقصود محمدی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1380.
- مفاتیحالغیب، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران: بنیاد اسلامی صدرا، 1386.
- کسر اصنام الجاهلیة، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، تصحیح محسن جهانگیری، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1381.
- ایران در دو سده واپسین، احسان طبری، تهران: انتشارات حزب توده، 1360.
- الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران: اسلامیه، 1365.
- الصراط المستقیم (فی ربط الحادث بالقدیم)، محمدباقر میرداماد، به کوشش علی اوجبی، تهران: مرکز نشر میراث مکتوب، 1381.
- اخلاق مخالفت، سید حسن اسلامی، هفت آسمان، شماره 47، پاییز 1389.
Rorty, Richard "Taking philosophy seriously: A review of Heidegger et le Nazisme by Victor Farias, " in About Philosophy, Robert Paul Wolff, 10 th edition, Pearson Prentice Hall, USA, 2009.
Walton, Douglas, Ad Hominem Arguments, The University of Alabama press, 1998.
ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب ماه فلسفه، سال ششم، شمارهی 67، فروردین 1392.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}