سيماي پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آثار علامه شهيد مرتضي مطهري رحمت الله عليه (قسمت اول)




در خصوص خاتميت دو مطلب است. يکي اينکه نسخ احکام خداي تبارک و تعالي روي چه حسابي است. معناي نسخ اين است که حکمي را وضع بکنند و بعد آن حکم را برداشته و به جاي آن حکم ديگري بگذارند... اما درباره خدا هيچ تصور نمي رود که قانوني را خدا به وسيله يکي از پيغمبران وضع بکند و بعد از مدتي به اشتباه خود پي ببرد و بخواهد آن قانون را اصلاح بکند. علت نسخ در قانون الهي همانطور که عرض کردم آن علتي نيست که معمولا در قوانين بشري هست يعني پي بردن به نقص قانون. اين در علوم ناقص بشر صادق است ولي در علم الهي صادق نيست. پس چرا نسخ مي شود؟ از لحاظ مقتضيات زمان است. قانوني که بوسيله پيغمبر صلي الله عليه و آله سابق آمده است از اول محدود به زمان معين بوده است. پس چرا از اول براي هميشه وضع نکرد؟ مي گوئيم هر زماني يک اقتضائي دارد. قانون نوح(ع) يا قانون ابراهيم(ع) براي همان زمان خوب و مناسب بود اما زمان بعد قانون ديگري را ايجاب مي کرد.
اينجا يک سؤال و يک اشکال خيلي مهمتري به وجود مي آيد و آن اين است که اگر بناست شرايع به موجب تغييراتي که در زمان پيدا مي شود نسخ بشود پس هيچ شريعتي نبايد شريعت خاتم باشد چون زمان متوقف نمي شود. اين مطلب که دين اسلام و شريعت اسلاميه شريعت خاتم است.
يعني بعد از پيغمبر صلي الله عليه و آله مقدس اسلام ديگر پيغمبري هرگز نخواهد آمد جزء ضروريات دين اسلام است. اگر کسي منکر خاتميت بشود منکر اسلام شده است.
... اگر مسأله خاتميت را از جنبه آن معارف در نظر بگيريم به اين صورت است که: هر کدام از پيغمبران به اصطلاح يک حدي دارند، يک مقامي دارند معارف الهي را متناسب با درجه سير و سلوک خودشان يعني تا حد عروج خودشان بيان مي کنند. به عبارت ديگر هر پيغمبري از معارف الهي آن مقدار که توانسته است کشف بکند و به اصطلاح عرفا در حدي که مکاشفه اش رسيده است بيان مي کند. بيشتر نمي تواند بيان بکند قادر نيست.
بعد از او اگر مکاشف ديگري يک قدم از او جلوتر رفته باشد قهرا او مأموريت دارد که معارف و حقايق را براي مردم شرح بدهد.
مکاشفه معارف ممکن است ناقص باشد و ممکن است يک درجه کاملتر باشد، ولي يک حدي از مکاشفه است که آخرين حد آن است و به اصطلاح مي گويند ختام، يعني انساني از معارف الهي آنچه را که براي بشر مقدور است و امکان دارد که در يابد، دريابد(اگر انسان کامل باشد) به طوري که آنچه از معارف الهي که ممکن است کشف بکند، کشف کرده باشد.
در اين صورت اين بشر ديگر زمينه براي هيچ پيغمبري بعد ازخودش باقي نمي گذارد يعني آخرين حد معارف هماني است که او بيان کرده است ديگر ماوراي آن معارفي از معارف الهي وجود ندارد که ديگري بعد از او بيايد و بيان کند. به اصطلاح، او به لوح محفوظ الهي اتصال کامل پيدا کرده است. (اسلام و مقتضيات زمان ج 1/ص 358-355)
رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله هدف است نه شخص پيامبر صلي الله عليه و آله
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابکم» (144/آل عمران)
و محمد صلي الله عليه و آله نيست مگر پيامبري از طرف خدا که پيش از او نيز پيامبراني بودند که از اين جهان گذشتند اگر او نيز به مرگ يا شهادت در گذشت آيا شما بدين جاهليت خود باز مي گرديد؟ پس هر که به آن عادات، باز گردد، بخدا ضرري نخواهد رساند.
اين آيه در جنگ احد در آن هنگام که شايع شد رسول خدا صلي الله عليه و آله کشته شده است و به دنبال آن عده زيادي از مسلمانان فرار کردند نازل شد. آيه خطاب به مؤمنان مي گويد: محمد صلي الله عليه و آله پيامبري که آمده است، مردن دارد، کشته شدن دارد محمد براي شما از جانب خدا پيامي آورده است، خداي او زنده است. اگر فرضا پيغمبر بميرد يا کشته شود، آيا شما بايد به عقب برگرديد؟ در اينجا حرکت اسلامي به تعبير قرآن، حرکت به جلو است و بازگشت اين گروه از دين به معني برگشت به عقب و يا انقلاب است. انقلاب در تعبير قرآن يعني رو در جهت پشت قرار گرفتن و پشت در جهت رو.
(پيرامون انقلاب اسلامي/ ص105)
اخلاق دليل بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله
«انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق» (مکارم الاخلاق / ص 8)
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: «انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق» من مبعوث شده ام براي کاري، براي ساختني، براي يک سازندگي. ولي آيا مبعوث شده ام که راه و ساختمان براي مردم بسازم؟ آيا مبعوث شده ام طلا و نقره براي مردم بسازم؟ اتومبيل و هواپيما بسازم؟ نه، من مبعوث شده ام براي اينکه انسان بسازم. اين است که مي گويند شريفترين کارها انسان سازي است، هيچ کاري به پايه انسان سازي نمي رسد. پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله که مبعوث شد چه چيزي اگر ساخته بود مي توانست آنچنان چهره دنيا را تغيير دهد و تاريخ را در مسير جديدي بيندازد و تمدن و فرهنگي به وجود بياورد که به اقرار و اعتراف همه دانشمندان تمدن شناس و تاريخ شناس و جامعه شناس اروپا يکي از چند تمدن و فرهنگ معدود بزرگ دنياست؟ در حدود پنج شش قرن، سيادت علمي و فرهنگي دنيا را امت او داشتند. چه کاري اگر پيغمبر کرده بود مي توانست منشا چنين حرکتي شود؟ حرکتي که هنوز دنيا خود را به کتاب او و تعليمات او نيازمند مي بيند. اين چه فني است؟ چه هنري است؟ اين هنر آدم سازي است.
(آشنايي با قرآن ج7 / ص53)

طرق دعوت پيامبر

(ادع الي سبيل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن) (125 / نحل)
آيه «ادع الي سبيل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن» به اتفاق مفسرين سه وسيله مختلف براي دعوت و هدايت مردم ذکر کرده و هر يک از اين سه وسيله براي يک مورد مخصوص است. مي فرمايد: مردم را به راه پروردگارت بخوان. کلمه «رب» هرجا که ذکر مي شود عنايتي است به معني تربيت.
چون مقام، مقام دعوت و تربيت است با کلمه «رب» تعبير شده: مردم را به راه پروردگارت بخوان، آن راهي که مردم بايد پرورش داده شوند و تربيت شوند به آن راه. مردم را بخوان. با چه وسيله؟ به وسيله حکمت. حکمت يعني سخن متقن و محکم که قابل خدشه و تشکيک نيست، و به اصطلاح منطقيين و حکما يعني سخني که مقدماتش صد در صد يقيني است. يعني مردم را به راه پروردگارت بخوان و با برهان و حکمت و علم صددرصد خالص و عقل خالص.
مفسرين گفته اند دعوت کردن به وسيله حکمت و برهان و دليل عقلي و علمي براي يک دسته خاص است که استعداد آن را دارند.
«و الموعظه الحسنه» يعني مردم را به راه پروردگارت بخوان به وسيله موعظه خوب و پند و اندرزهاي دلپسند. بعضي از مردم استعداد بيان عقلي و علمي ندارند، اگر مسائل علمي براي آنها طرح شود گيج مي شوند. راه هدايت آنها پند و اندرز است. با تمثيل و قصه و حکايت وهر چيزي که دل آنان را نرم کند بايد آنها را هدايت کرد. سر و کار موعظه و اندرز با دل است، و اما سر و کار حکمت و برهان با مغز و عقل و فکر است. اکثريت مردم در مرحله دل و احساساتند نه در مرحله مغز و عقل و فکر. «و جادلهم بالتي هي احسن» اگر با کسي روبرو شديد که غرضش کشف حقيقت نيست، غرضش اين نيست که حقيقتي را بفهمد، آمده براي مجادله و حرف زدن و ايراد گرفتن، در کمين است يک کلمه اي بشنود آنرا مستمسک قرار دهد و هو کند و مجادله نمايد، تو هم با اينچنين شخصي مجادله کن. اما تو به نحو احسن مجادله کن، در مجادله از راه حق و حقيقت خارج نشو، در مجادله بي انصافي نکن، حق کشي نکن، دروغ به کار نبر، و امثال اينها.
(ده گفتار/ ص 199-197)
منبع: برگرفته از مجله ي سيماي پيامبر صلي الله و عليه و آله در آيات قرآن و آثار علامه مطهري (ره)