ترجمه و شرح: (اين الطالب بذحول الانبياء و ابناء الانبياء)





ترجمه و شرح دعاي ندبه (33)
(کجاست آن منتقمي که خون پيغمبران و اولاد پيغمبران را مطالبه نمايد).
شرح: «ذحول»: جمع ذحل به معني خون پايمال شده است. و از جمله وظائف آن حضرت بعد از قيامش خون خواهي نمودن خون پيغمبران و اولياي خدا که به جهت تبليغ دين الهي و امر به معروف و نهي از منکر آنان را شهيد کردند، خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: «کلما جاءهم رسول بما لا تهوي أنفسهم فريقا کذبوا و فريقا يقتلون»- مائده 70 (1)- هر وقت پيغمبري حکمي که مخالف با هواي نفسشان بود آورد عده اي را تکذيب کرده و عده اي را مي کشتند، گروهي مانند نوح و صالح و لوط و شعيب و موسي و و و عليهم السلام را تکذيب کردند، و دسته ديگر را امثال حضرت يحيي عليه السلام و امثال او را به قتل رساندند.
و از جمله انتقام و خونخواهي از پيغمبر زادگان و فرزندان آنان که در راه حق به درجه ي رفيعه ي شهادت رسيدند، مي باشد چون ائمه اطهار عليهم السلام فرمودند: «ما منا الا مسموم او مقتول» (2) و اولادشان از بني الحسن و بني الحسين و زيد بن علي بن الحسين و يحيي بن زيد و و و که به وسيله خلفاي جور بني اميه و بني العباس به قتل رسيدند و قبورشان در گوشه و کنار بلاد اسلامي پراکنده است.
(کجا است آنکه خون (جد بزرگوارش) شهيد کربلا را انتقام کشد).
شرح: بدانکه از جمله القاب آن حضرت «المنتقم» است در کتاب کمال الدين صدوق (3) رحمه الله روايت شده که آن حضرت در سن طفوليت به احمد بن اسحاق أشعري فرمود: «انا بقية الله في أرضه و المنتقم من أعدائه» و در کتاب نجم الثاقب نوري ص 39 در أسماء و ألقاب آن حضرت به شماره ي 138 چنين نقل مي کند و در خطبه غديريه رسول خدا است در اوصاف آن جناب «ألا انه المنتقم من الظالمين».
حاصل آنکه از بعضي اخبار و روايات استفاده مي شود که از جمله مقاصد و فوائد ظهور و قيام آن حضرت عليه السلام خونخواهي و انتقام است از کساني که از نظر افکار و اخلاق و اعمال از قاتلين جد بزرگوارش ابو عبدالله الحسين عليه السلام به شمار مي آيند، و نيز شفا دادن قلوب مؤمنان است.
در تفسير عياشي (4) از امام پنجم عليه السلام نقل شده که در تأويل اين آيه مبارکه ي: «و من قتل مظلوما- الآيه»- اسرا: 33- و کسي که بي گناهي را بکشد ما براي او قدرت و سلطنت قانوني قرار داديم پس در خونريزي از حد تجاوز نشود که البته او مورد نصرت و ياري است. فرمود: (مصداق): «او حسين عليه السلام است و مائيم ولي خون او، و چون قائم ما قيام کند خونبهاي او را طلب مي نمايد، و مي کشد تا آنکه گفته مي شود که او در قتل اسراف مي کند. و آنگاه فرمود: مقتول حسين عليه السلام است و ولي دم او قائم است، و اسراف در قتل آنست که غير قاتل کشته شود «انه کان منصورا» و دنيا بسر نيايد تا اينکه شخصي از آل رسول خدا عليهم السلام قيام کند و بر دشمنان- پيروز شود و زمين را از قسط و عدل پر کند، همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد.
و از ابوالصلت هروي نقل شده که گفته است: (5) از امام هشتم عليه السلام سؤال کردم چه مي گوئي درباره ي حديثي که از امام صادق عليه السلام روايت شده و فرموده: وقتي که قائم خروج کند از دودمان قاتلان حسين عليه السلام بواسطه ي اعمال پدرانشان از آنها مي کشد؟ حضرت فرمود: اين چنين است گفتم خداوند مي فرمايد: «و لا تزر وارزة و زر اخري» «و هيچ حامل باري بار (گناه) ديگري را بر نمي دارد» معني آن چيست؟ فرمود: خداوند در تمام سخنان و گفتارش صادق است، و ليکن نسل و ذريه قاتلين حسين عليه السلام به کارها و أفعال پدرانشان راضي و خشنودند و بدان افتخار مي کنند، و هر کس راضي به کاري باشد، همچون کسي است که آن را انجام داده باشد، و اگر کسي در مشرق کشته شود کس ديگر در مغرب بدان قتل راضي باشد، شخص راضي هم پيش خدا شريک قاتل است. و البته قائم هم وقتي که خروج کرد آنان را به وسيله رضايت بفعل پدرانشان مي کشد.
در مجلد 13 بحار ص 179 (6) از فضيل بن يسار از امام ششم عليه السلام روايت شده که فرمود: «له کنز بالطالقان ما و هو بذهب و لا فضة (7)، و راية لم تنشر منذ طويت، و رجال کان قلوبهم زبر الحديد- الي أن قال- يدعون بالشهادة و يتمنون أن يقتلوا في سبيل الله شعارهم يا لثارات الحسين» براي آن حضرت در طالقان گنجي است که نه طلا است و نه نقره، و ديگر پرچمي است از آن موقعي که پيچيده شده تاکنون باز نشده، و ديگر مرداني هستند که دلهايشان هچون پاره آهن سخت محکم و استوار است- تا آنکه فرود- رو به شهادت مي روند و آرزو مي کنند که در راه خدا کشته شوند، و شعار آنان «يا لثارات الحسين» است. و در کتاب غيبت از فضل بن شاذان مروي است که شعار اصحاب آن حضرت «يا لثارات الحسين» است.
در يکي از زيارات جامعه منقوله در مجلد 22 بحار ص 274 که ظاهرا از سيد بن طاووس است درباره آن حضرت گفته است: «السلام علي الامام العالم، الغائب عن الابصار، و الحاضر في الامصار، و الغائب عن العيون، و الحاضر في الافكار، بقية الاخيار، الوارث ذي الفقار، الذي يظهر في بيت الله الحرام ذي الاستار، و ينادي بشعار يا ثارات الحسين، أنا الطالب بالاوتار، أنا قاسم کل جبار» (8).
(کجا است آنکه خداوند او را بر متعديان و ستمکاران و مفتريان مظفر و منصور گرداند).
شرح- براي روشن شدن اين مطلب که چگونه بر آن بزرگوار ظلم و تعدي و بسا نسبت دروغ به آن حضرت داده مي شود، ابتدا بايد معني امامت را دانست و امام چه کسي است. بدانکه تعريف امامت که مورد اتفاق فريقين- علماي عامه و خاصه- است آنست که «الامامة هي الرياسة الالهية خلافة عن رسول الله في امور الدين و الدنيا بحيث يجب اتباعه علي جميع الامة» (امامت عبارت است از رياست الهيه بر خلق به نيابت و خلافت از جانب رسول خدا در امور دين و دنيا که پيروي آن بر تمام امت لازم و واجب است).
همچنان که خداي تعالي فرمايد: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل اليک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته- الآية»- مائده: 67 (9)- که به موجب اخبار وارده از طريق عامه و خاصه پيغمبر صلي الله عليه و آله در بيابان غدير خم علي بن ابي طالب عليه السلام را به عنوان خليفه و وصي خود معرفي نمود. و به مفاد آيه ي کريمه «يا أيها الذين امنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و اولي الامر منکم»- نساء: 59 (10)- و به موجب تفاسير و اخبار وارده مراد از اولوالامر ائمه معصومين مي باشند زيرا وجوب اطاعت اولوالامر همانند وجوب اطاعت پيغمبر صلي الله عليه و آله به يک فعل أمر آورده شد و معلوم مي دارد که مصاديق اولوالامر، کساني هستند که از نظر ملکات نفساني صفات روحاني همانند پيغمبر اکرم باشند تا بدين وسيله پيروي و اطاعت از آنان هم همان اطاعت و پيروي پيغمبر صلوات الله عليه به حساب آيد و يک فعل امر به هر دو منطبق شود.
پس از اين نظر امامت مقام شامخ و رتبه عاليه ايست که اشخاص واجد شرايط آن اندکند، و ادعاء مردم هوا پرست که در هر عصر و زمان ادعاي چنين مقامي را مي کنند بزرگترين ظلم و تعدي است که به آن اولياء مي شود، چنانکه بعد از غيبت آن حضرت شياداني مدعي اين مقام شده و مي شوند، و اين خود يک قسم ظلم تعدي است که به آن حضرت شده است.
و چه بسا عده اي هم به دروغ و افترا ادعاي سفارت و نيابت خاصه از طرف آن بزرگوار را مي نمايند مانند شلمغاني و حلاج (11) و ديگران که ادعاي بابيت آنها در آن دوره و عصر بود، و به وسيله حسين بن روح نوبختي نايب خاص آن حضرت (در غيبت صغري از ناحيه ي مقدسه توقيعي در لعن آنان صادر گشت. و در اين ازمنه ي اخير هم ادعاي سفارت و بابيت شده است و حتي خود را به ادعاء به مقام نبوت و الوهيت هم رسانده اند، و در ميان جامعه شيعه مفتضح شده اند.
(کجا است آن مضطري که وقتي خدا را بخواند (دعايش) اجابت شود).
شرح- کسي که داراي مقام و مرتبه باشد البته وظائف و مأموريتي به عهده او محول مي شود، و او وقتي مي تواند مأموريت محوله را انجام دهد که مانع و رادعي در ميان نباشد که اگر ديگران مقام او را غصب نموده باشند و او را از انجام وظائف محوله اش باز دارند و قدرت بر أخذ حق خود و انجام مأموريت را نداشته باشد و از بسياري دشمن و جهات ديگري نتواند خود را و مأموريتي که به دو محول شده معرفي کند البته چنين کسي مضطر خواهد بود.
کدام اضطرار سخت تر و مهمتر از اين است کسي که حجت خدا و مبلغ قرآن و احکام الهي باشد، و ببيند رؤسا و حکام جور و مردم منافق هواپرست چگونه مي خواهند احکام قرآن را تغيير دهند و سنن و آداب پيغمبر را از ميان بردارند و دين اسلام را مسخ کنند، و ياران و علاقمندان او را هم مورد اذيت و آزار قرار دهند و شکنجه و اعدام نمايند.
در صحيفه ي سجاديه ي در دعاي روز اضحي و جمعه شماره (48) مي خواني: «اللهم ان هذا المقام لخلفائک و أصفيائک و مواضع امنائک في الدرجة الرفيعة التي اختصصتهم بها قد ابتزوها- الي- حتي عاد صفوتک و خلفاؤک مغلوبين، مقهورني مبتزين يرون حکمک مبدلا و کتابک منبوذا و فرائضک محرفة عن جهات أشراعک و سنن نبيک متروکة».
(بار خدايا اين مقام (خواندن خطبه و گذاردن نماز) مخصوص خلفاي تو و برگزيدگان تو و مقام امناي تو است در مرتبه بلندي که آنان را بدان اختصاص داده اي که (متأسفانه غاصبين) آن را ربوده اند- تا آنکه گويد: (و در اثر ربودن آن حقوق) برگزيدگان و خلفا و امناي تو مغلوب و مقهور و حقشان از دست رفته، و حکم تو را تبديل کردند و کتاب تو را کنار نهادند و واجباتت را از راههاي روشن تو تحريف نمودند و آداب و سنن پيغمبرت را متروک ساختند).
در مجلد 13 بحار ص 12 (12) در تفسير آيه ي مبارکه ي «أمن يجيب المضطر»- نمل: 62- از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است که فرمود: «اين آيه درباره قائم آل محمد (صلوات الله عليهم) نازل است (يعني مصداق کامل پيدا کرده) به خدا قسم مضطر اوست هنگامي که دو رکعت نماز در مکه در مقام (ابراهيم) انجام دهد و خدا را بخواند و دعا کند و خدا دعايش را اجابت نمايد و محنت و گرفتاري او را برطرف سازد، او را خليفه خود در زمين گرداند».
و در صفحه 15 (13) از امام ششم عليه السلام روايت شده که فرمود: «چون قائم خروج کند وارد مسجد الحرام مي شود و دو رکعت نماز در مقام (ابراهيم) بجا مي آورد، پس از نماز دستهاي خود را به سمت آسمان بالا مي برد و خدا را مي خواند و زاري مي کند و برو مي افتد، (سجده مي رود)، و همان سخن خدا عزوجل است که مي فرمايد: «أمن يجيب المضطر اذا دعا و يشکف السوء و يجعلکم خلفاء الارض»- نمل: 62- (يا آنکه دعاي بيچارگان مضطر را به اجابت مي رساند و رنج و غم را برطرف مي سازد و شما را جانشينان زمين قرار مي دهد آيا با وجود خداي يکتا خدائي هست فقط اندکي متذکر مي شوند). و به همين مضمون در همان صفحه- ذيل همان روايت فوق- از امام پنجم عليه السلام نقل شده.
(کجا است آنکه پيشوا و صدر نشين آفريدگان و اهل نيکوکاري و تقوي است).
شرح: البته حجت خدا از نظر اخلاق و رفتار بايد شايسته و برجسته باشد. يعني جامع کمالات نفساني و منزه از اخلاق رذيله و صفات ذميمه باشد، افعال و رفتارش نيکو و پسنديده باشد، زيرا رياست عامه ي الهيه و ولايت را کسي دارا مي شود که در هر صفت خوبي سر آمد خلايق باشد، اگر فاقد يکي از آن صفات و اخلاق باشد شايستگي و قابليت امر هدايت را ندارد همچنان که خداي متعال مي فرمايد: «أفمن يهدي الي الحق أحق أن يتبع أمن لا يهدي الا ان يهدي فما لکم کيف تحکمون»- يونس: 35- آيا کسي که راهنمائي به حق مي کند پيروي از او سزاوارتر است يا کسي که هدايت نمي کند مگر آنکه خود هدايت شود، و راهنمائيش کنند پس شما را چه مي شود چگونه حکم مي کنيد.
خلاصه آنکه اين مقام رياست الهيه بر خلق را کسي بايد متصدي گردد که جامع بر و نيکوئي و مصداق کامل اين آيه باشد «و لکن البر من آمن بالله و اليوم الآخر و الملائکة و الکتاب و النبيين و اتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السبيل السائلين و في الرقاب و أقام الصلوة و اتي الزکوة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرين في البأساء و الضراء و حين البأس أوليک الذين صدقوا و اولئک هم المتقون» (14) بقرة: 177-.
اوصافي که خداوند در اين آيه بيان فرمود از ايمان به خدا و روز آخرت و ايمان به کتب آسماني و پيغمبران و دادن مالي از جنبه ي محبت به خدا به ذوي القربي و يتيمان و مسکينان و به راه درماندگان، و سائلين و آزاد نمودن بندگان و برپا داشتن نماز، و دادن زکات و وفا نمودن به عهد، و صبر کردن در شدائد و گرفتاري و در موقع جهاد با دشمن، و البته اجتماع اين اوصاف به نحو اتم و اکمل اختصاص به کساني پيدا مي کند که معصوم باشند.
و اين اشخاص به موجب آيات و اخبار وارده، اميرالمؤمنين و يازده نفر از اوصيايش عليهم السلام مي باشند. و خداوند در آخر آيه مي فرمايد: «اولئک الذين صدقوا و اولئک هم المتقون» يعني اين جماعت که داراي اين اوصافند همانانند که راستي پيشه کرده اند و همينان خود پرهيزکارانند.
و اين اوصاف در اين عصر و زمان منحصر به ولي عصر- ارواحنا له الفداء- مي باشد که جامع آنست و اوست صاحب بر و تقوي و مصداق کامل اين آيه ي مبارکه ي «اتقوا الله حق تقاته»- آل عمران: 102- از خدا بترسيد آنچنانکه شايسته خدا ترس بودن است، و اين آيه درباره ي آن حضرت محقق است.
در تفسير برهان در ذيل آيه شريفه «اتقوا الله حق تقاته» روايتي آورده که راوي گويد از امير مؤمنان علي عليه السلام از معني اين آيه پرسيدم، فرمود: «به خدا قسم که به اين آيه عمل نکرده و مصداق آن را محقق نساخته اند مگر اهل بيت رسول خدا، آري مائيم که به ياد خدا هستيم و فراموش نمي کنيم، و او را شکر گزاريم و هرگز رو گردان نيستيم و کفران نمي کنيم، و خدا را اطاعت کرده و نافرماني او نمي کنيم».

پي نوشت ها:

1. و به همين مضمون آيه ديگري است در سوره بقره آيه 87.
2. 27 بحار جديد ص 216 و 217 نقل از کفاية الاثر.
3. ص 384 چاپ مکتبة الصدوق. و احمد بن اسحاق بن سعد اشعري قمي از اصحاب امام جواد و هادي و عسکري عليهم السلام است و گفته اند در زمان حضرت عسکري (ع) از دار دنيا برفت و قبرش در نزديکي پل ذهاب باختران مي باشد.
4. مجلد دوم ص 290 به نقل بحار مجلد 44 ص 218.
5. 52 ص 313 نقل از علل الشرايع، و عيون الاخبار.
6. 52 ص 307 حديث شماره ي 82.
7. 51 ص 307، و مجلد 60 ص 269 از کشف الغمه از کتاب تاريخ ابن اعثم کوفي متوفاي 314 ه ق از اميرالمؤمنين عليه السلام چنين نقل مي کند که فرمود: «و يحا للطالقان فان لله عزوجل بها کنوزا ليست من ذهب و لا فضة و لکن بها رجال مؤمنون عرفوا الله حق معرفته و هم أيضا انصار المهدي في آخر الزمان» مرحبا و شگفتا به طالقاني که در آنجا گنج هائي براي خداوند عزوجل که نه طلاست و نه نقره و لکن در آن ديار مرداني هستند مؤمن و معرفت کامل به خدا، و آنان نيز انصار و ياران مهدي در آخرالزمان هستند، و أيضا در کتاب کمال الدين صدوق ص 268 از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: «و له بالطالقان کنوز لا ذهب و لا فضة الا خيول مطهمة و رجال مسمومة...» و او را در طالقان گنج هائي است نه طلا و نه نقره است جز مرکبهاي چابک و مردان و سواران آماده و مهيا. و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ج 7 ص 48 در شرح خطبه ي 92 «ملاحم» از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي کند که فرمود: «محققا براي آل محمد در طالقان گنجي است که هر وقت مشيت خدا تعلق گيرد آن را آشکار خواهد ساخت، و آنان داعيان حقند که به اذن و اجازه خدا قيام کنند و مردم را به دين خدا دعوت نمايند».
8. 102 ص 193 نقل از ادعيه ي سيد بن طاووس- «الدعاء التاسعة».
9. اي رسول مکرم آنچه را که از طرف پروردگارت به تو نازل شده برسان که اگر عمل نکني (و نرساني) اصلا پيغام پروردگار را نرسانده اي و خدا تو را از شر مردم حفظ مي کند و خدا کافران را هدايت نمي کند.
10 اي کساني که ايمان آورده ايد فرمان بريد خدا را و فرمان بريد رسول و اولوالامر از خودتان را.
11. شلمغاني منسوب به شلمغان آبادي است در نواحي واسط عراق؛ و او محمد بن علي معروف به ابن ابي العزاقر است که ابتدا ادعاي بابيت و وکالت نمود، و سپس کارش به کفر و الحاد کشيد. و به سال 323 به دست محمد راضي بالله خليفه عباسي کشته شد. و حسين بن منصور حلاج هم قائل به اباحه و حلول و حتي ربوبيت شد، و گويند در ابتدا ادعاي نيابت و سفارت نموده بود و سال 309 به دست جعفر مقتدر بالله کشته شد. و ديگر ابو محمد شريعي و محمد نميري و أحمد بن هلال کرخي و محمد بن علي بن بلال است.
12. 51 ص 48 نقل از تفسير قمي و معني آيه چنين است (آيا بتها قابل پرستش هستند) يا آنکه اجابت مي کند درمانده را وقتي که او را بخواند و محنت را از شخص مضطر بر مي دارد.
13. 51 ص 59 نقل از کنز الفوائد کراجکي.
14. لکن نيکي (و نيکوکار) آن کسي است که به خدا و روز ديگر و فرشتگان و کتاب و پيغمبران ايمان آورده است و مال را با اينکه دوست مي دارد به خويشان و يتيمان و مسکينان و به راه درماندگان و فقيران و در آزادي بردگان دهد و نماز را برپا دارد و زکات را بپردازد و کساني که چون پيمان بستند به پيمان خويش وفادار باشند و صابران در سختي و مرض و هنگام جنگ و همينانند آنانکه راستي پيشه کردند و همينان پرهيزکارانند.

منبع: كتاب شرحي بر دعاي ندبه