نویسنده: چارلز آدامز
مترجم: سعید عدالت نژاد
توانایی کامل جسمانی و فکری. مفهوم بلوغ (اَشُدّ، رُشد) درباره‌ی شخصی به کار می‌رود که رشد طبیعی کامل را به دست آورده و به طور تمام و کمال بالیده و قادر به پذیرش مسئولیت امور خویش است.

بلوغ جسمانی.

کلمه‌ی رایجی که بر رشد جسمانی دلالت می‌کند «اَشُدّ»، از ریشه‌ی ش د د به معنای «قوی شدن»، است. این کلمه هشت بار در قرآن به کار رفته و در هر مورد با صیغه‌ای از ریشه‌ی ب ل غ که فی‌نفسه بر «بالغ شدن» دلالت دارد مرتبط است. از همین ریشه کلماتی‌اند که بر بلاغت در سخن گفتن دلالت دارند و از این‌رو بیانگر ارتباط میان بلوغ و توانایی بیان مقصود خویش با قوت و به دقت است. کسی که مرحله‌ی توانایی بر عمل جنسی را گذرانده و به سن تکلیف رسیده بالغ است. در دو مورد، آیات 152 انعام و 34 اسراء، یک عبارت با مشتقات این دو ریشه به سرپرستی اموال یتیمان اشاره کرده است. به سرپرستان توصیه شده است که ثروت یتیمان را تصاحب نکنند و با آنها به بهترین وجه رفتار کنند تا آن یتیمان صغیر به حد رشد برسند، در این وقت، اگر در آنها توان اداره‌ی اموال وجود داشته باشد، باید این اموال را به آنها برگردانند. مکاتب فقهی همین قاعده را به قیمومت پدران نسبت به اموال فرزندان خود سرایت داده‌اند. رابطه‌ی بین بلوغ و ضبط و مهار اموال در داستان مواجهه‌ی موسی با یکی از بندگان خدا نیز آمده است، بنده‌ای که «از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود به او دانشی آموخته بودیم» (کهف: 65)، که معمولاً با لقب خضر معرفی می‌شود. دلیل اینکه خضر دیوار خرابی را در شهری که از او و موسی به طور ناپسندی استقبال شد ترمیم کرد با گنجی مرتبط است که در زیر آن دیوار قرار گرفته بود. این گنج متعلق به دو پسر بچه‌ی یتیمی بود که خدا می‌خواست آنها به بلوغ برسند و سپس بتوانند مدعی گنج خویش شوند. اما استثنائاتی در حرمت مطلق تصرف در اموال صغیر برای سرپرست وجود دارد، مانند آیه‌ی 6 نساء، که ظاهراً به سرپرستانی که خود از ثروت زیادی برخوردار نیستند اجازه می‌دهد به ازای تلاش‌هایشان در نظارت بر اموال صغیر از چیزی مثل اجرت برخوردار باشند. مهم این است که سرپرستان باید همواره در جهت بهترین منفعت صغیران عمل کنند و نه اینکه با اموال آنان بی‌احتیاطی و حمامقت مواجه شوند. قبل از اینکه صغیر به سنی برسد که مستحق دریافت اموالش باشد، به سرپرستان هشدار خاصی داده‌اند مبنی بر اینکه اموال صغیران را عجولانه در جهت منافع خود صرف نکنند.
رابطه‌ی بین بلوغ و ضبط و مهار اموال در داستان مواجهه‌ی موسی با یکی از بندگان خدا نیز آمده است، بنده‌ای که «از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود به او دانشی آموخته بودیم» (کهف: 65)، که معمولاً با لقب خضر معرفی می‌شود. دلیل اینکه خضر دیوار خرابی را در شهری که از او و موسی به طور ناپسندی استقبال شد ترمیم کرد با گنجی مرتبط است که در زیر آن دیوار قرار گرفته بود. این گنج متعلق به دو پسر بچه‌ی یتیمی بود که خدا می‌خواست آنها به بلوغ برسند و سپس بتوانند مدعی گنج خویش شوند.
مطابق رأی مکاتب فقهی، علائم بلوغ همان علائم رشد جسمانی است به گونه‌ای که فرد به طور طبیعی بتواند قادر به انجام عمل جنسی باشد. این علائم در پسران عبارت‌اند از پیدایش موی زِهار و وقوع انزال‌های شبانه، در حالی که در دختران عبارت‌اند از شروع دوره‌ی حیض، انجام زفاف و اینکه زن بتواند مدتی را با همسرش سپری کند. حاملگی نیز یکی از علائم بلوغ دختران است.
در میان مکاتب فقهی توافقی بر سر سن بلوغ کسانی که هنوز واجد علائم بدنی معمول رشد نیستند وجود ندارد. اکثر مکاتب فقهی معتقدند پانزده سالگی علامت گذر از بلوغ است. اگر علائم بلوغ جنسی وجود داشته باشد، بعضی از این مکاتب این سن را تا نه سالگی و نه زودتر به عقب می‌برند. ابوحنیفه (د. 150) به قیّم اجازه می‌دهد که سرپرستی خود بر اموال صغیر را تا سن بیست و پنج سالگی حفظ کند، مشروط بر اینکه چنین فردی به تنهایی قادر به اداره‌ی مناسب اموال خود نباشد. در چنین موردی واضح است که معیار تعیین بلوغ صرفاً رشد جسمانی نیست.
سن بلوغ با در نظر گرفتن ملاحظات خاص دیگری تا اندازه‌ای مبهم شده است. مثلاً گمان می‌رود که بچه در سن هفت سالگی قوه‌ی تمییز پیدا می‌کند، همین قوه‌ی او به طور قطع یکی از جنبه‌های بلوغ دانسته می‌شود. سن هفت سالگی برای پسران سنی است که آنها باید شروع به انجام وظایف دینی مثل نماز کنند، که برای مسلمانان بالغ واجب است. در مواردی که میان پدر و مادر بر سر قیمومت فرزند هفت ساله مناقشه وجود دارد، این فرزند را نگه می‌دارند تا قوه‌ی کافی تمییز پیدا و بتواند انتخاب کند که با کدام یک از آنها زندگی کند. ابهام مشابهی درباره‌ی بلوغ در ارتباط با سن ازدواج وجود دارد. اگرچه نامزدی فرزند در هر سنی از طریق قیّم او ممکن است، اما انجام زفاف واقعه‌ای است که احتمالاً بیانگر رشد کامل فرد است. از این‌رو است که حاملگی یکی از علامت‌های بلوغ است.
اموری هم هست که برای آنها بلوغ شرط ضروری است. اختیار هر کس بر خویش یا حق تصرف او در اموالش منوط به رسیدن به مرحله‌ی بلوغ است و این مسئولیت قبل از این زمان برعهده‌ی قیّم یا سرپرست شخص نابالغ است. بنابراین، حق قیمومت صغیر محدود به کسانی است که خود دارای سن کامل و آزاد باشند. ولّی یا قیّمی که برای کودک صغیر طرف ازدواج انتخاب می‌کند خود باید به سن کامل رسیده باشد. به طور مشابه، فقط شخصی که به سن کامل رسیده است می‌تواند کودکی را به فرزندخواندگی قبول کند، هرچند اگر زن بخواهد چنین کند باید رضایت همسر خویش را هم جلب کند. همچنین بلوغ شرط لازم و البته غیرکافی برای کسی است که می‌خواهد قراردادی را منعقد کند. شرط لازم اولیه برای شاهد در موارد جنایی این است که شاهد مرد عادلی باشد که یا قادر به عمل جنسی باشد یا به سن پانزده سالگی رسیده باشد. به طور کلی، چنان که این مثال‌ها گواه‌اند، بلوغ شرط لازم توانایی انجام امور حقوقی در قلمرو فقه اسلامی است.

بلوغ فکری (رشد).

در آیات مربوط به اداره‌ی اموال یتیمان، به قیّمان توصیه شده است که قبل از آنکه اموال یتیمان را در اختیارشان گذارند آنها را بیازمایند (نساء: 6). مبنای تحویل اموال آنان این است که «اگر در ایشان رشد یافتید» یعنی قوه‌ی حُکم یا تمییز صحیح یا رشد فکری برای اداره‌ی امورشان. جنبه‌ی سلبی این دستور در آیه‌ی 5 نساء آمده است، آنجا که فرمان می‌دهد که «اموال خود را.... به سفیهان مدهید». توانایی فکری در داستان یوسف نیز با رسیدن به سن کامل همراه شده است، آنجا که درباره‌ی او گفته شده است که «و چون به حد رشد رسید او را حکمت و دانش عطا کردیم» (یوسف: 22). دقیقاً همین سخن در باب موسی هم گفته شده است (قصص: 14). ماوردی (د.450) و سایر مفسران قدیم اصرار دارند که بلوغ فکری (که به «عاقل» تفسیر شده است) شرط لازم برای خلافت است. (نک. al-Qadi, Term).

بلوغ معنوی.

آیه‌ای که به رفتار محبت‌آمیز با پدر و مادر سفارش می‌کند (احقاف: 15) بیانگر آن است که تحقق واقعی خیر خداوند وقتی فرامی‌رسد که «شخص بالغ شود و به چهل برسد». در این زمان است که او به سبب نعمت‌های عطا شده به خود و پدر و مادرش سپاسگزار خدا خواهد بود، از او توفیق عمل صالح چنان که مرضیّ خداست خواهد خواست، دعا می‌کند که فرزندانش صالح شوند و به مطیع بودنش در برابر خداوند اعتراف می‌کند. بنابراین، به نظر می‌رسد که تحقق معنویت کامل مدت‌ها پس از بلوغ جسمانی حاصل می‌شود.

بلوغ به عنوان برهانی بر قدرت خلاّقه‌ی خداوند.

در دو آیه از آیات قرآن (حج: 5 و غافر: 67) رسیدن به بلوغ به مثابه استدلالی بر سلطه‌ی خداوند بر جهان به عنوان آفریده‌اش معرفی شده است. خدا به عنوان کسی توصیف شده است که آدمیان را از خاک آفرید، آنها را در رحم مادران رشد داد و سپس آنها را به شکل کودکانی به دنیا آورد تا به بلوغ خود برسند (نک. مراحل زیستی انسان). فرآیند آفرینش و مراحل آن برهانی است ضد آنان که منکر قیامت‌اند. خدایی که نسل آدمی را به وجود آورد می‌تواند آن را که ظاهراً از دیده‌ها پنهان شده است دوباره زنده کند. در آیه‌ی 68 غافر، بلافاصله پس از توصیف رشد انسان و بیان مراحل حیات، نکته‌ی اصلی را این‌گونه خاطر نشان می‌سازد: «او همان کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند و چون به کاری حکم کند، همین قدر به آن می‌گوید: باش و آن بی‌درنگ موجود می‌شود».
منابع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمه‌ی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.