بینایی و نابینایی در آیات قرآن
قرآن وجود را به این دنیا و جهان دیگر تقسیم میکند، که همواره با تقسیم دیگر وجود به «شهادت» و «غیب» همراه است، چنانکه در آیهی 22 حشر آمده است: «اوست خدایی که غیر از او معبودی نیست، دانندهی غیب و
نویسنده: اسکات کوگِل
مترجم: امیر مازیار
مترجم: امیر مازیار
توانایی یا عدم توانایی مشاهدهی اشیاء مادی و در کاربرد استعاری، تصورات و مفاهیم.
قرآن بینایی حقیقی را با درک پیامبران و پذیرش میثاق ایشان پیوند میزند. در آیات 78-79 مائده آمده است که هرگاه پیامبری بر بنیاسرائیل فرستاده میشد همراه با پیامی که با خواستههای ایشان در تعارض بود بعضی از ایشان پیام پیامبر را دروغ میخواندند و با او مبارزه میکردند: «آیا گمان دارند که آزمایشی در کار نخواهد بود؟ از اینرو کور و کر شدند. باز هم خدا توبهی ایشان را پذیرا شد، اما همچنان بسیاری از ایشان کور و کر ماندند. تنها خداست که به هر آنچه آنان انجام میدهند بینا (بصیر) است».
قرآن اغلب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نبی را از آنچه میبیند یا در آینده خواهد دید آگاه میسازد و اهمیت معنوی آنچه را محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) میبیند یا رؤیتهایی پیش گویانه فراهم میآورند آشکار میکند (مثلاً اسراء: 60؛ فتح: 27). آیات مکی اغلب بیانگر رؤیتهای معادشناسانهاند (مثلاً سورههای زلزله و تکاثر)، در حالی که آیات مدنی اغلب به آنچه امت در آیندهی نزدیک این جهانی خواهد دید اشاره میکنند. قرآن اغلب وحی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم با دیدن و هم با شنیدن همراه میداند، مثلاً در آیهی 105 نساء آمده است: «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا میان مردم به آنچه خدا به تو نشان داده [أراکَ] داوری کنی».
قرآن رویکردی چندگانه را نسبت به بینایی معمول بیان میکند. قرآن انسانها را به مشاهدهی آیات الهی در طبیعت، تاریخ بشر و تجربهی بشری دعوت میکند. در آیات 3-4 مُلک پرسش شده است که «آیا در آفرینش آن بخشایشگر هیچگونه اختلاف میبینی (تَری)؟ باز بنگر آیا خللی میبینی؟» و در آیهی 41 نور میپرسد: «آیا ندیدهای (اَلم تَرَ) که هر که در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگوید؟ (حتی) پرندگان در حالی که در آسمان پر گشودهاند؟» در این نمونهها، دیدن گواهی دادن است نه ادراک حسی صرف. اگر بینایی سبب شود که قلب حضور خدا را باز شناسد شهادت بر حق خواهد بود، اما اگر بینایی قلب را به انکار حضور خدا یا خود بزرگبینی بکشاند جهل و پوشیدن حق (کفر) خواهد بود. در آیات 6-8 عَلَق آمده است: «حقا که انسان سرکشی میکند، همین که خود را بینیاز ببیند (رَءاهُ)، [اما] در حقیقت بازگشت به سوی پروردگار توست». تفسیرهای صوفیانه «بازگشت» را «به یاد آوردن» لحظهی شهادت اولیه به حق میدانند، زمانی که همهی انسانها پیش از آفرینش مستقیماً با دیدن و شنیدن و حاضر بودن [در پیشگاه او] به خدا گواهی (ش هـ د) دادند، چنانکه در آیهی172 اعراف آمده است.
به عکس، اشخاص نابینا میتوانند بصیرت معنوی عمیق داشته باشند. سورهی عبس ماجرایی را ذکر میکند که در آن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی خود را از مرد نابینایی که هدایت معنوی میجست برگرداند.(1) مرد نابینا مذاکرهی پیامبر را با یکی از رهبران قومی قطع کرده بود که اگر به اسلام میپیوست حامی جامعهی اولیهی مسلمانان میبود. در آیات 1-6 عبس بیان شده است:
چهره درهم کشید و روی گردانید، که آن مرد نابینا (الأعمی) پیش او آمد. و تو چه دانی شاید او به پاکی گراید یا پند پذیرد و اندرز سودش دهد. اما آن کس که خود را بینیاز میپندارد، تو بدو میپردازی!
این فقره تنها موردی در قرآن است که در آن به شخص واقعاً نابینا اشاره شده و در آن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سرزنش میشود. بنابر احادیث اسلامی، پیامبر در طول حیات خود از این ماجرا پشیمان بود، تا آنجا که دوست داشت اگر ممکن باشد که عبارتی از قرآن حذف شود این آیات از جملهی آنها باشد. به این دلیل است که قرآن منافقان را به سبب ظاهر فریبندهی آنها (و قضاوت دربارهی مردم براساس ظاهرشان) سرزنش میکند: در آیهی 4 منافقون آمده است: «و چون آنان را ببینی (رأیتَهُم) هیکلهایشان (اجسامُهُم) تو را مجذوب سازد و چون سخن گویند به گفتارشان گوش فرا میدهی گویی آنان شمعکهایی پشت بر دیوارند [که پوک شده و در خور اعتماد نیستند]».
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.
شهادت بر غیب.
قرآن وجود را به این دنیا و جهان دیگر تقسیم میکند، که همواره با تقسیم دیگر وجود به «شهادت» و «غیب» همراه است، چنانکه در آیهی 22 حشر آمده است: «اوست خدایی که غیر از او معبودی نیست، دانندهی غیب و شهادت است» (نک. غیب و غایب). این دو تقسیم دوتایی در جهتی مهم با یکدیگر همپوشانی دارند. جهان دیگر تماماً نادیدنی است، اما این جهان برآمده از عناصر دیدنی و عناصر نادیدنی است. خداوند مرئی نیست، چنانکه در آیهی 143 اعراف آمده است: «موسی.... عرض کرد: پروردگارا، خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید». عناصر جهان نادیدنی با معجزاتی که برای پیامبران و اولیا مقدور است برای ایشان مرئی میشوند، مانند معراج محمد (صلی الله علیه و آله و سلم). در آیات 1-18 نجم بیان میشود که «آنچه را در دل [محمد] دید (رأی) انکارش نمیکند» (نجم: 11) و «دیده[اش] (بَصَر) منحرف نگشت و از حد درنگذشت» (نجم: 17). واژهی دال بر پیامبر، نبی، از ریشهای فعلی به معنای مرتفع بودن و ناظر بودن بر منظرهای دور (ن ب ی) برآمده است، که دلالت دارد بر توانایی اِخبار دیگران از آنچه ورای افقی بینایی ایشان است. در حدیثی آمده است که «رؤیت صحیح (الرؤیا الصالح) یکی از اجزای چهلگانهی نبوت است». قرآن اغلب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نبی را از آنچه میبیند یا در آینده خواهد دید آگاه میسازد و اهمیت معنوی آنچه را محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) میبیند یا رؤیتهایی پیش گویانه فراهم میآورند آشکار میکند (مثلاً اسراء: 60؛ فتح: 27).دیدن باور داشتن است.
آیات خدا در این جهان را میتوان دید و آنها میتوانند مردم را به ایمان به آنچه ورای ادراک معمول است ترغیب کنند. فرشتگان و جن معمولاً نادیدنیاند، اما میتوانند بر بشر آشکار شوند و دو مجرای مهم را بین عالم زندگی انسانی و رازهای ورای آن شکل دهند. مثلاً در آیهی 17 مریم آمده است که مریم فرشتهای را دید که به او بشارت تولد عیسی را داد: «پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا دقیقاً به صورت بشر بر او نمایان شد (تَمَثَّل لها)». بدین ترتیب، قرآن ژرفای بلندی به این حقیقت بدیهی میدهد که «دیدن باور داشتن است». دیدن استعارهای قومی برای ایمان است: ایمان بینایی قلب است (نک. مثلاً مجادله: 22) و نه چشمها (نک. مثلاً انعام: 103). به عکس، نابینایی استعارهای برای کفر عامدانه است، هنگامی که با حقیقت یا حساسیت معنوی روبهرو باشد و اغلب با ناشنوایی پیوسته است (مثلاً اعراف: 179؛ هود: 20؛ محمد: 23).قرآن بینایی حقیقی را با درک پیامبران و پذیرش میثاق ایشان پیوند میزند. در آیات 78-79 مائده آمده است که هرگاه پیامبری بر بنیاسرائیل فرستاده میشد همراه با پیامی که با خواستههای ایشان در تعارض بود بعضی از ایشان پیام پیامبر را دروغ میخواندند و با او مبارزه میکردند: «آیا گمان دارند که آزمایشی در کار نخواهد بود؟ از اینرو کور و کر شدند. باز هم خدا توبهی ایشان را پذیرا شد، اما همچنان بسیاری از ایشان کور و کر ماندند. تنها خداست که به هر آنچه آنان انجام میدهند بینا (بصیر) است».
قرآن اغلب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نبی را از آنچه میبیند یا در آینده خواهد دید آگاه میسازد و اهمیت معنوی آنچه را محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) میبیند یا رؤیتهایی پیش گویانه فراهم میآورند آشکار میکند (مثلاً اسراء: 60؛ فتح: 27). آیات مکی اغلب بیانگر رؤیتهای معادشناسانهاند (مثلاً سورههای زلزله و تکاثر)، در حالی که آیات مدنی اغلب به آنچه امت در آیندهی نزدیک این جهانی خواهد دید اشاره میکنند. قرآن اغلب وحی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم با دیدن و هم با شنیدن همراه میداند، مثلاً در آیهی 105 نساء آمده است: «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا میان مردم به آنچه خدا به تو نشان داده [أراکَ] داوری کنی».
قرآن رویکردی چندگانه را نسبت به بینایی معمول بیان میکند. قرآن انسانها را به مشاهدهی آیات الهی در طبیعت، تاریخ بشر و تجربهی بشری دعوت میکند. در آیات 3-4 مُلک پرسش شده است که «آیا در آفرینش آن بخشایشگر هیچگونه اختلاف میبینی (تَری)؟ باز بنگر آیا خللی میبینی؟» و در آیهی 41 نور میپرسد: «آیا ندیدهای (اَلم تَرَ) که هر که در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگوید؟ (حتی) پرندگان در حالی که در آسمان پر گشودهاند؟» در این نمونهها، دیدن گواهی دادن است نه ادراک حسی صرف. اگر بینایی سبب شود که قلب حضور خدا را باز شناسد شهادت بر حق خواهد بود، اما اگر بینایی قلب را به انکار حضور خدا یا خود بزرگبینی بکشاند جهل و پوشیدن حق (کفر) خواهد بود. در آیات 6-8 عَلَق آمده است: «حقا که انسان سرکشی میکند، همین که خود را بینیاز ببیند (رَءاهُ)، [اما] در حقیقت بازگشت به سوی پروردگار توست». تفسیرهای صوفیانه «بازگشت» را «به یاد آوردن» لحظهی شهادت اولیه به حق میدانند، زمانی که همهی انسانها پیش از آفرینش مستقیماً با دیدن و شنیدن و حاضر بودن [در پیشگاه او] به خدا گواهی (ش هـ د) دادند، چنانکه در آیهی172 اعراف آمده است.
نمودهای فریبنده.
بینایی ممکن است حق را نادرست جلوه دهد: دیدن چیزی از منظر خود فرد ممکن است به معنای اتخاذ رأیی باطل باشد. بدین سان، اغلب ریشهی فعلی «دید» (ر أ ی) را مترادف با ریشهی فعلی «پنداشت» (ز ع م) یا «گمان کرد» (ن ظ ر) به کار میبرد. نمونهای از این کاربرد در آیهی 46 انعام است: «بگو به نظر شما (اَرأیتُم) اگر خدا شنوایی شما و دیدگانتان (أبصارُکُم) را بگیرد و بر دلهایتان مهر نهد، آیا غیر از خدا کدام معبودی است که آن را به شما باز پس دهد؟» دیدن ممکن است به کژباوری انجامد اگر بصیرت معنوی قلب را تاریکی (نک. مثلاً انعام: 25؛ اسراء: 46؛ حج: 46) مرض (نک. مثلاً بقره: 10؛ مائده: 52؛ انفال: 49) یا زنگار (نک. مثلاً مطففین: 14؛ نک. شوری: 24؛ محمد: 24) پوشانده باشد.به عکس، اشخاص نابینا میتوانند بصیرت معنوی عمیق داشته باشند. سورهی عبس ماجرایی را ذکر میکند که در آن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی خود را از مرد نابینایی که هدایت معنوی میجست برگرداند.(1) مرد نابینا مذاکرهی پیامبر را با یکی از رهبران قومی قطع کرده بود که اگر به اسلام میپیوست حامی جامعهی اولیهی مسلمانان میبود. در آیات 1-6 عبس بیان شده است:
چهره درهم کشید و روی گردانید، که آن مرد نابینا (الأعمی) پیش او آمد. و تو چه دانی شاید او به پاکی گراید یا پند پذیرد و اندرز سودش دهد. اما آن کس که خود را بینیاز میپندارد، تو بدو میپردازی!
این فقره تنها موردی در قرآن است که در آن به شخص واقعاً نابینا اشاره شده و در آن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سرزنش میشود. بنابر احادیث اسلامی، پیامبر در طول حیات خود از این ماجرا پشیمان بود، تا آنجا که دوست داشت اگر ممکن باشد که عبارتی از قرآن حذف شود این آیات از جملهی آنها باشد. به این دلیل است که قرآن منافقان را به سبب ظاهر فریبندهی آنها (و قضاوت دربارهی مردم براساس ظاهرشان) سرزنش میکند: در آیهی 4 منافقون آمده است: «و چون آنان را ببینی (رأیتَهُم) هیکلهایشان (اجسامُهُم) تو را مجذوب سازد و چون سخن گویند به گفتارشان گوش فرا میدهی گویی آنان شمعکهایی پشت بر دیوارند [که پوک شده و در خور اعتماد نیستند]».
نابینایی استعاری.
به رغم این نمونه از فرد واقعاً نابینا قرآن عمدتاً به نابینایی در معنایی استعاری اشاره دارد. کسانی نابینا هستند که قلبشان فاقد ادراک معنوی است و اینان در معرض نقد، تمسخر و عذاباند. در آیهی 16 رعد (نک. ممتحنه: 50)، نابینا و بینا در پرسشی بلاغی در مقابل هم قرار گرفتهاند: «بگو آیا نابینا و بینا یکساناند؟ یا تاریکیها و روشنایی برابرند؟» در آیهی 19 فاطر پاسخ سلبی به این پرسش داده شده است (بینایان بهترند)؛ و در آیهی 58 غافر قیاس دیگری برای ایضاح اهمیت اخلاقی این پرسش طرح شده است: «نابینا و بینا (الأعمی و البصیر) یکسان نیستند و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند با بدکار یکسان نیستند!» آنان که ایمان دارند صاحب بصیرت حقیقیاند، چرا که قلب آنها واقعیت معنوی نتیجهی نادیدنی افعال را درک میکند. در مقابل، کسانی که بدکارند حقیقتاً نابینایند: غرور و سرکشی قلبشان، و نه بینایی چشمهایشان، آنان را نابینا ساخته است. آیهی 46 حج روشن میسازد که: «در حقیقت چشمها کور نیستند (لاتَعمی الأبصار)، لیکن دلهایی که در سینههاست کورند». ابوحامد غزالی (د.505) در رسالهی مشکاةالانوار شرحی مفصل در باب بینایی جسمانی و بصیرت معنوی داده است.پینوشتها:
1- به اعتقاد شیعه، ممکن نیست خطاب این آیات به پیامبر باشد.
منابع تحقیق :خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1390)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران: انتشارات حکمت.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}