نویسنده: علی جعفری
1. «آسیب‌شناسی»، عنوان یکی از پربسامدترین گفتمان‌های اجتماعی سیاسی ایران است. این گفتمان مطرح، هم در فرهنگ عمومی ایرانیان و هم در فرهنگ تخصصی دانشکده‌های علوم انسانی و اجتماعی کشور حضور و نفوذی فعال دارد. ردپای این گفتمان را می‌توان روحیه‌های نوستالژیک ایرانی تا انبوه پایان نامه‌های جامعه‌شناختی و از صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها تا آثار ایران‌شناختی روشن‌فکران و منتقدان اجتماعی دانه درشت ملاحظه کرد.
گفتمان عمومی آسیب‌شناسی، حضور چشمگیری نیز در لایه‌های سیاستی و ذهنیت سیاست‌گذاران کشور دارد. اغلب تحلیل‌های مدیران فرهنگی اجتماعی خدماتی کشور از جامعه‌ی ایرانی و حتی جلوه‌های پساانقلابی آن، در چارچوب ادبیاتی ارائه می‌شود که دال مرکزی آن آسیب‌های اجتماعی است. این واقعیتِ گفتمانی، جنبه‌های مذهبی هم به خود گرفته است؛ آنجا که بخش‌های مهمی از بدنه‌های مذهبی کشور و حتی نامدارانی از روحانیون، جمع‌بندی وضعیت دینی کشور را با چاشنی عقب‌گرد نوستالژیک به دینداری قدیم، در فرایندی از آسیب‌شناسی تدین امروز ارائه می‌کند. این گفتمان باسابقه، مابازاهای روشنی از خود را در تلقی بسیاری از انقلابی حزب‌اللهی از فرهنگ مقاومت و انقلابی‌گری نیز تولید کرده است؛ آنجا که نوعی تصور نوستالژیک از دوران طلایی دهه‌ی شصت، دست مایه‌ی آسیب‌شناسی به غایت انتقادی از وضعیت حال می‌شود. در این میان، ظهور برخی پدیده‌های ویژه، مثل بدحجابی‌های خیابانی در دهه‌های هشتاد و نود، به مثابه سند محکمی در دفاع از صحت رویکرد آسیب‌شناختی مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. آسیب‌شناسی اجتماعی، گفتمانی علمی به معنای بی طرف آن نیست و به رغم صورت‌بندی‌های واقع‌گرایانه و داده‌پردازی‌های آماری، سویه‌های ایدئولوژیک به غایت غلیظی دارد. در گفتمان آسیب‌شناسی اجتماعی که به ناحق به جای «گفتمان بهسازی اجتماعی» نشسته است و بدون اینکه کاری پیش ببرد. 2. جامعه‌شناختی، بدان شیوه که در ایران مرسوم است، بزرگ ترین پشتیبان نظری این رویکرد قدرتمند به شمار می‌رود. جامعه‌شناسی ایرانی پررنگ‌ترین جلوه خود را در توصیف‌ها و تحلیل‌های آسیب‌شناسانه از ایران بروز داده است. غلظت کارکرد آسیب شناسانه‌ی نحله‌ی ایرانی جامعه‌شناسی به قدری زیاد است که آن را عملاً به «دانش آسیب‌شناسی اجتماعی» تبدیل کرده است. جریان غالب جامعه‌شناسی فعال در ایران، چه جریان‌های دانشگاهی و چه جریان‌های روشن فکری غیردانشگاهی، چه رویکردهای توصیفی تبیینی و چه رویکردهای تاریخی تحلیلی، آوردگاه و نمایشگاه انواعی از تنگناها، کژروی‌ها، بحران‌ها، بن بست‌ها، تردیدها، پشیمانی‌ها و تنبلی‌های ایرانیان است. در این نوع جامعه‌شناسی، فرهنگی و تاریخ ایران از طریق همنشین کردن افراطی آن با کاستی‌ها و ضعف‌ها و عیوب، عملاً تخطئه و تحقیر می‌شود. وضع موجود، به غایت سیاه و عقب افتاده تصویر می‌شود و امکان هر خیزش امیدوارانه به سوی آینده‌ی بهتر بسیار ناچیز ارزیابی می‌شود. نتیجه‌ی حاکمیت این رویکرد، تندشدن فضای انتقادی دانشکده‌های ایرانی علوم اجتماعی و بدبینی افراطی فارغ التحصیلان به حال و آینده‌ی ایران است؛ چنان که دانشجویان علوم اجتماعی در مقایسه‌ی با اغلب دانشجویان رشته‌های تحصیلی دیگر، خسته‌تر و ناامیدتر نشان می‌دهند. برای نمونه، بیشتر تولیدات «انجمن جامعه‌شناسی ایران» مستقر در دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران، طی دهه‌ی اخیر، سویه‌ی پررنگی در آسیب‌شناسی داشته و حتی تحت همین عنوان رونمایی شده است.
3. گره‌خوردگی فعالیت‌ها و پروژه‌های تحقیقاتی برخی سازمان‌های خدمات اجتماعی کشور مثل «ستاد مبارزه با مواد مخدر»، «سازمان بهزیستی»، «سازمان زندان‌ها و اقدامات تأمینی» و انواعی از مراکز سیاست‌گذاری و مدیریت اجتماعی مثل «شورای عالی انقلاب فرهنگی» «ورای فرهنگ عمومی»، «مرکز زن و خانواده‌ی نهاد ریاست جمهوری» و... با این گفتمان دانشگاهی، هم در تقویت اطلاعاتی و داده‌ای و هم در جاافتادگی بیش از پیش آن در فضای مدیریتی کشور مؤثر بوده است. انگیزه‌ی وافر سازمان‌های مرتبط با فقر، فساد، بزه و ناهنجاری برای حل یا کنترل این تحولات، وقتی با گرایش سنتی جامعه شناسان به بررسی آسیب‌ها پیوند می‌خورد، عملاً ظرفیت فضای نظری جامعه‌شناسی و نیز ظرفیت فضای اجرایی و نیز ظرفیت سرشماری‌های فرهنگی اجتماعی کشور را از رویکردهای بهسازانه و حل مسئله‌ای تهی و به رویکردهای آسیب شناسانه و انتقادی سوق می‌دهد.
با این حال و پس از طی دو دهه از حاکمیت گفتمان آسیب‌شناسی انتقادی، حتی صاحبان و مروجان آن هم معتقدند که وضعیت آسیب‌های اجتماعی بهتر از قبل نشده است. جالب است که رویارویی‌های اخیر مردم و نظام با انواعی از ناهنجاری‌های برآمده از تحولات جمعیتی و تکنولوژیک جدید در حالی است که آسیب‌های سنتی و قدیمی نیز همچنان کنترل نشدنی و در حال رش نشان می‌دهد.
4. آسیب‌شناسی اجتماعی، گفتمانی علمی به معنای بی طرف آن نیست و به رغم صورت‌بندی‌های واقع‌گرایانه و داده‌پردازی‌های آماری، سویه‌های ایدئولوژیک به غایت غلیظی دارد. در گفتمان آسیب‌شناسی اجتماعی که به ناحق به جای «گفتمان بهسازی اجتماعی» نشسته است و بدون اینکه کاری پیش ببرد. انبوهی از استعدادهای سیاستی، مدیریتی، مهارتی، نظری، دانشگاهی و نهایتاً اجتماعی کشور را همچنان به خود مشغول کرده، لایه‌های عمیقی از «شرق‌شناسی» مستتر است. آسیب‌های برآمده از گفتمان آسیب‌شناسی اجتماعی آنجا به نقطه‌ی اوج خود می‌رسد که این عنوان همچون برچسبی برای دلالت بر «واقعیت‌گرایی اجتماعی» مصرف می‌شود؛ گویا شناخت واقعیت‌های اجتماعی و آنچه در جامعه می‌گذرد. صرفاً ذیل تابلوی آسیب‌شناسی و با رویکردهای آسیب شناسانه و عیب‌یابانه میسر است. در این منطق علم الاجتماعی، نسبت مستقیمی بین افزایش درجه‌ی انتقادی تحلیل اجتماعی با درجه‌ی واقع‌گرایی آن برقرار است. در رویکردهای متأثر از شرق‌شناسی، جمع بندی‌های مثبت و امیدآفرین اجتماعی، تحلیل‌هایی تخیلی و توهمی و در بهترین قرائت، آرمان‌گرایانه تفسیر می‌شود.
5. گرفتار آمدن در دوگانه‌ی «آرمان/ واقعیت» که با تبدیل کردن این دو به دیگری هم، لازمه‌ی گرایش به یک طرف را نادیده انگاشتن طرف مقابل القا می‌کند، از پیامدهای نظری تعهد به این گفتمان است. ظرفیت‌های تحلیلی این گفتمان بسیط، یارای تبیین نسبت پیچیده و درهم تنیده‌ی آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی ایرانی نیست و افق نظری آن توانایی پایش گرایش‌های آرمانی جامعه‌ی ایرانی را از ورای برخی چالش‌های آسیب‌آلود ندارد. این گفتمان به محض مواجهه با هر سطح از ناهنجاری یا آسیب، بلافاصله فاصله‌گیری کلیت نظام اجتماعی را از آرمان‌های فرهنگی و انقلابی نتیجه می‌گیرد. فارغ از ضعف ساختاری مزاج تحلیلی، حتی در مقام توصیف نیز انبوهی از پوشش‌های چشمگیر آرمان‌گرا، به مثابه اتفاق‌های دفعی و حاشیه‌ای، از دایره‌ی رصد و تبیین آسیب‌شناسان بیرون مانده است.
این گفتمان هرگز نتوانسته پدیده‌های اجتماعی عظیمی مثل «راه‌پیمایی‌ها»، «مقاومت‌های انقلابی»، «جلوه‌های شهادت طلبانه»، «رویکردهای جهادی در فعالیت‌های اجتماعی» و «رویش‌های ایمانی و استعدادی نسل‌های پساانقلابی ایران» و... را تبیین کند.
در چنین وضعیتی است که می‌توان گفت گفتمان آسیب‌شناسی اجتماعی، خود، در صدر فهرست آسیب‌های اجتماعی دانه درشت جامعه و دانشگاه ایرانی قرار می‌گیرد. گفتمانی که نه تنها انگیزه‌ی بهسازی اجتماعی را تضعیف می‌کند؛ بلکه کارکردهای جامعه‌شناسی را در آسیب‌شناسی واقعی، به کژکارکردهای انتقادی سیاه‌نما تبدیل می‌نماید. به نظر می‌رسد که پس از نزدیک به نیم قرن تکاپو و میدان‌داری گفتمان آسیب‌شناسی اجتماعی، دیگر نوبت به آسیب‌شناسی خود آن رسیده است. بدیهی است که پیش‌نیاز دستیابی به الگو یا الگوهای اصیل یا حداقل کم آسیب‌تر آسیب‌شناسی اجتماعی، بررسی انتقادی گفتمان موجود است. در این راستا، پیشنهاد مشخص این نوشتار برگزاری حداقل یک سمینار ملی با موضوع «آسیب‌شناسی گفتمان آسیب‌شناسی اجتماعی ایران» است.
منبع مقاله :
جعفری، علی؛ (1396)، فرهنگ ایده‌پردازی و ایده‌پردازی فرهنگی، اصفهان: نشر آرما، چاپ دوم.