نویسندگان: احد فرامرز قراملکی
محمدجواد فلاح

1) طرح مسئله

اخلاق به رفتار ارتباطی متعلق است، به اینکه طرف ارتباط خود فرد صاحب رفتار باشد یا نه. عده‌ای براساس ذومراتب بودن اخلاق، فروترین مرتبه اخلاق را رعایت حقوق طرف ارتباط دانسته‌اند: «الگوی رفتار ارتباطی درون‌شخصی و برون‌شخصی مبتنی بر رعایت حقوق طرف ارتباط». (1)
مراد از «الگو» در این تعریف، رفتارهای پایدار است که از آنها به خُلق و خوی تعبیر می‌شود و مقصود از «رفتار ارتباطی درون شخصی»، رفتار فرد با خود است. خودشناسی، خودفریبی، صداقت با خود، خود محاسبه‌گری، خودافشاگری، خودکشی، خوداحترامی نمونه‌هایی از رفتار ارتباطی درون شخصی هستند. مراد از «رفتار ارتباطی برون‌شخصی»، رفتار فرد با دیگران که به رفتار ارتباطی بین شخصی (فرد با دیگران) و رفتار ارتباطی با خدا و طبیعت قابل تقسیم است. پایبندی به حقوق طرف ارتباط (حقوق خود در رفتار ارتباطی درون شخصی و حقوق دیگران در رفتار ارتباط برون‌شخصی) ملاک حداقلی و عملیاتی برای تمایز رفتار اخلاقی از رفتار غیراخلاقی است. عده‌ای در تعریف اخلاق به جای حقوق، منافع را طرح می‌کنند. اخذ منافع در تعریف اخلاق، ملاک حداکثری را به میان می‌آورد. گروهی با تلفیق هر دو ملاک به نظام ارزشی در اخلاق می‌رسند. در این نظام رفتار ضداخلاقی، تعدی به حقوق دیگران است و رفتار غیراخلاقی، رفتار معطوف به منافع شخصی بدون تعدی به حقوق دیگران است و رفتار اخلاقی، رفتار معطوف به ترجیح منافع دیگران بر منافع خویش است. بحث و نقد در این آراء و بیان مبانی آنها مسئله تحقیق حاضر نیست. اخلاق امر ذومراتب است: رعایت حقوق افراد فروترین مرتبه و فداکاری، ایثار و خیررسانی فراترین مرتبه‌ی آن است، تأکید بر مرتبه‌ی فروتر جهت‌گیری آسیب‌شناختی دارد و به پیشگیری و درمان رذائل اخلاقی و تعالی اخلاق است: عبور از وضعیت نامطلوب (عدم رعایت حقوق) به وضعیت خوب (رعایت حقوق) و از وضعیت خوب به عالی (فداکاری و خیررسانی) است. و أما حق نماز اینست که بدانی نماز ورود به درگاه خدا است و تو در نماز برابر خدا می‌ایستی و چون بدین عقیده‌مند باشی شایسته است که چون بنده ذلیل در نماز بایستی که راغب و راهب و خائف و امیدوار و گدا و زاری‌کن است و آنچه که برابرش ایستاده به وسیله آرامی و سربزیری و خشوع اعضاء و فروتنی تعظیم می‌کند و از دل به خوبی با او راز می‌گوید و می‌خواهد که گردن او را از زیر بار خطاها که تو را فراگرفتند و گناهانی که به پرتگاه نابودیت کشاند آزاد کند، و لاقوة الا بالله. مسئله این فصل جستجو از مبانی دینی این نظریه در منابع روایی است.
در این پژهش به گزارش و تحلیل رسالة الحقوق امام سجاد می‌پردازیم. این رساله به بیان حقوق همه‌ی عناصر و افراد در رفتار ارتباطی درون شخصی، بین شخصی و برون‌شخصی می‌پردازد. ابتدا این رساله را به اختصار معرفی و آنگاه به گزارش و تحلیل هر یک از گونه‌های رفتار ارتباطی و حقوق مربوط به آنها می‌پردازیم.

2) معرفی اجمالی رساله

رساله حقوق بیانگر مصادیق روشن الگوی اخلاقی مسئولیت‌پذیری در قبال حقوق افراد است که امام سجاد صلوات الله علیه به بعضی از یارانش نوشته و او را با کلمه «اعلم ان لله عزّوجل علیک حقوقاً...» خطاب فرموده است. صدوق رحمةالله در خصال در باب «ابواب الخمسین و ما فوقه» آن را با سند معتبر از ابوحمزه ثمالی نقل کرده و گوید: «هذه رساله علی بن الحسین (علیه السلام) الی بعض اخوانه اعلم ان الله...» (2). و نیز در فقیه در کتاب حج: ج2 ص618 به بعد در باب الحقوق نقل می‌کند. (3) این رساله را حسن بن شعبه با عنوان «رسالته المعروفه برسالة الحقوق» (4) و محدث نوری می‌آورد. (5) و آن براساس نقل تحف العقول شامل پنجاه حق است: حق خدا، حق نفس انسان، حق زبان، حق گوش، حق چشم، حق پاها، حق دست، حق شکم، حق فرج و حق نماز، حق حج، حق روزه، حق صدقه، حق قربانی، حق پیشوایان، حق استاد، حق رعیت، حق رهبر، حق رحم، حق پدر، حق فرزند و ...
رسالةالحقوق به صورتهای مختلف منتشر و به زبانهای مختلف ترجمه و یا شرح شده است. (6) آخرین بار آقای جلالی آن را با تصحیح انتقادی و مقدمه‌ای تحلیلی منتشر کرده است. (7)
این رساله میراث گرانبهای معارف اولیای دین و گنجینه‌ای از دستورالعملهای اخلاقی است و انسانها را ترغیب به مسئولیت‌پذیری در برابر حقوق دیگران می‌کند. این حقوق تکالیفی اخلاقی را برعهده شخص می‌گذارد که نسبت به آن مسئوول است. گونه‌های این ارتباط را می‌توان در دو قسم درون شخصی، بین شخصی و برون‌شخصی تقسیم کرد و قسم برون‌شخصی تکالیف اخلاقی انسان در ارتباط با خداوند، و عباداتی مثل نماز، روزه، حج و قربانی ترسیم شده است. در قسم دوم یعنی رابطه انسان با خویشتن به بیان حقوق خویش در دو بخش جوانحی و جوارحی بیان شده است و در قسم سوم به معیارهای اخلاقی بین انسانها و اقشار مختلف انسانی اشاره شده است.

3) گونه‌های مختلف رفتار ارتباطی

1-3- حقوق در ارتباط فرد با خداوند

ما از این نوع رفتار به نام ارتباط برون‌شخصی یاد می‌کنیم. منظور از رفتار ارتباطی برون‌شخصی ارتباطی است که با بیرون از خود برقرار می‌کند که عمده آن ارتباط با دیگران و نیز ارتباط با خداوند جزء آن است. در قسم اخیر یعنی ارتباط با خداوند امام سجاد (علیه السلام) به حقوقی که شخص باید در برابر خداوند و عباداتی که از طرف خداوند وضع شده اشاره می‌کند و در قالب حق الله به تکالیف انسان نسبت به خالق هستی اشاره می‌کند: «بدان خدایت رحمت کناد که خدا را بر تو حقوقی است که تو را در هر جنبش و آرامش و هر جا باشی فراگرفته‌اند». (8) حضرت مهم‌ترین حقوق را حق خدا و عبادات وضع شده از طرف خدا می‌داند:

حق خدا:

«اما حق بزرگتر خدا اینست که او را بپرستی و چیزی را شریکش ندانی». (9)
امام (علیه السلام) از این حق به عنوان حق اکبر یاد می‌کند و آن را بر همه حقوق مقدم می‌کند در ابتدای رساله علت این تقدیم را امام (علیه السلام) اینگونه ذکر کرده‌اند: «بعضی از حقوق بر بعضی بزرگترند بزرگترین حقوقی که خدا بر تو واجب کرده حق او است تبارک و تعالی که آن پایه همه حقوق است و همه از آن باز گرفته شوند». (10)
امام (علیه السلام) برای این مراعات حق الهی نتایجی مترتب می‌سازند: «و چون از روی اخلاص این کار را کردی خدا در عهده گرفته که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند و آنچه از آن بخواهی برایت نگهدارد». (11)
نکته دیگر آنکه در ارتباط عبد با خداوند اینکه ایفای این حقوق گاه در آیینه عباداتی که توسط خدا وضع شده امکان‌پذیر است، لذا امام سجاد (علیه السلام) برای برخی عبادات حقوقی ذکر کرده‌اند:

یک، حق نماز:

«و أما حق نماز اینست که بدانی نماز ورود به درگاه خدا است و تو در نماز برابر خدا می‌ایستی و چون بدین عقیده‌مند باشی شایسته است که چون بنده ذلیل در نماز بایستی که راغب و راهب و خائف و امیدوار و گدا و زاری‌کن است و آنچه که برابرش ایستاده به وسیله آرامی و سربزیری و خشوع اعضاء و فروتنی تعظیم می‌کند و از دل به خوبی با او راز می‌گوید و می‌خواهد که گردن او را از زیر بار خطاها که تو را فراگرفتند و گناهانی که به پرتگاه نابودیت کشاند آزاد کند، و لاقوة الا بالله». (12)
این کلام تفسیر کلام قرآن است که دستور به اقامه نماز می‌دهد «اقم الصلاه لذکری» چرا که اقامه نماز حق گذاری در برابر پروردگار است که در کلام امام سجاد (علیه السلام) منعکس شده است. این حق گزاری در کلام امام باقر (علیه السلام) به این صورت آمده است: «در حالی که کسل هستی و در حالی که خواب‌آلود هستی و شکمت پر است نماز نخوان چون از علامات نفاق است». (13)

دو، حق روزه:

«و أما حق روزه آنست که بدانی روزه پرده‌ایست که خدا بر زبان و گوش و چشم و فرج و شکمت افکند تا تو را از آتش دوزخ حفظ کند و همچنین در حدیث آمده که «روزه سپریست از دوزخ» و اگر اعضایت در پس پرده آن آرامند امیدواری که محفوظ شوی و اگر بگذاری در پرده خود پریشانی کنند و اطراف آن را بکنار زنی و بدان جا که نباید سرکشی نگاه شهوت خیز و پیروی خارج از حد خودداری داشته باشی در امان نیستی که پرده دریده شود و از آن بدر شوی. و لاقوة الا بالله». (14)

سه، حق صدقه:

«و أما حق صدقه اینست که بدانی این صدقه پس‌انداز تو است نزد پروردگارت و امانت بی‌نیاز از گواه تو است و چون بدین عقیده‌مند شوی بدان چه در نهانی بسپاری بیشتر اعتماد داری تا به آنچه آشکار باشد و تو را سزد که به خدا نهانی بسپاری هرچه را خواهی عیان کنی و این راز میان تو و او باشد در هرحال و در آنچه به او سپاری از گواهی گوشها و دیده‌ها بر علیه او پشتیبانی نخواهی به حساب اینکه به اینها بیشتر اعتماد داری نه به حساب اینکه در پرداخت سپرده به خدا اعتماد نداری، سپس به صدقه خود بر احدی منت منه زیرا که آن برای تو است و اگر بدان منت نهی در امان نیستی که بروز همان کسی گرفتار شوی که بدو منت نهادی زیرا این خود دلیل است که تو آن را برای خود نخواستی و اگر برای خود می‌خواستی برای احدی بدان منت نمی‌نهادی. ولاقوة الا بالله». (15)

چهار، حق حج و قربانی:

حق قربانی اینست که با قصد خالص برای پروردگارت باشد و تنها به منظور رحمت او و قبول او باشد و برای جلب نظر مردم نباشد، و اگر چنین باشی خودفروش و ظاهرساز نیستی و همانا قصد خدا را داری، و بدان که با آنچه میسور است باید خدا را خواست نه بدان چه دشوار است چنانچه خدا هم به خلق خود تکلیف آسان کرده و تکلیف دشوار نکرده، و همچنین فروتنی برای تو اولی است از خودنمایی و خان‌منشی زیرا خانها هستند که خودفروشی و پرخرجی می‌کنند و اما فروتنی و درویش‌مآبی نه کلفت دارد و نه خرج زیرا موافق سرشت آفرینشند و در طبیعت مخلوقند. «ولاقوة الا بالله». (16)

2-3- حقوق در تعامل فرد با خویشتن

ما این نوع ارتباط را «رفتار ارتباطی درون شخصی» می‌نامیم. که اصول ارتباطی با خود، نظیر خودشناسی، خودفریبی، صداقت با خود، خود محاسبه‌گری را شامل می‌شود. البته عمده اینها مربوط به حالات روحی و قلبی‌اند. نوع دیگر ارتباط با خود، مربوط به اعضا و جوارح است که هر شخص را در قبال اعضا و جوارح خود مسئول می‌داند. امام (علیه السلام) با توجه به هر دو قسم حقوقی، اخلاقی را برای آنها برمی‌شمارد که حائز اهمیت است. نحوه تعامل با خویشتن و اهمیت آنرا می‌توان در کلام امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به تماشا نشست: «لازم‌ترین دانش برای تو دانشی است که ترا به تهذیب باطن راهنمایی کند و تباهی آن را به تو بنمایاند». (17) حتی برخی علمای اخلاق تعریف اخلاق را بر این ارتباط درونی استوار ساخته‌اند: و این تعریف که «اخلاق علمی است که از فضائل و رذائل و نیز گفتار و رفتار ناشی از آنها، همچنین کیفیت ظهور فعلی صفات (مثبت و منفی) نهفته در نفس بحث می‌کند». (18) بر این تصویر ناظر است.
چنانچه از نظر ابن‌سینا اخلاق علم به خود است که مردم به نفس خویش چگونه باید بود. (19) خواجه طوسی نیز می‌فرماید: «آن علمی است که نفس انسانی چگونه خلقی اکتساب تواند کرد که جملگی احوال و افعال که به اراده او از او صادر می‌شود جمیل و محمود بود». (20) به طور کلی در این تصویر درمی‌یابیم که علم اخلاق یک نوع خودشناسی برای خودسازی یا تهذیب نفس برای اتصاف به کمال است. امام سجاد نیز در ابتدای رساله در اهمیت این تعامل با خویشتن می‌فرماید: «و در هر اندامی بچرخانی و هر ابزاری بگردانی، آنگاه واجب نموده برای تو بر عهده تو از سر تا قدمت با اعضای مختلفت حقوقی را برای دیده‌ات بر تو حقی است و برای گوشت بر تو حقی است زبانت بتو حق دارد و دستت به تو حق دارد و پایت به تو حق دارد و شکمت به تو حق دارد و فرجت به تو حق دارد، این هفت عضو تو است که با آنها کار کنی». (21)

یک، حق نفس:

«حق خودت بر تو اینست که کاملاً او را در طاعت خدا بگماری، بزبانت حقش را بپردازی و بگوشت حقش را بپردازی و بچشمت حقش را بپردازی و بدست خود حقش را بپردازی و به پایت حقش را بپردازی و حق شکمت را بپردازی و حق فرجت را بپردازی و از خدا در این کار یاری جوئی». (22)

دو، حق زبان:

«حق زبانت اینست که آن را از دشنام ارجمندتر بدانی و به سخن خوب عادتش بدهی و مؤدبش داری و آن را در کام داری مگر در محل حاجت و برای سود دین و دنیا و آن را از پرگوئی و یاوه‌سرائی کم فائده که ایمنی از زبانش نیست و درآمدش کم است معاف داری، زبان گواه خرد و دلیل بر آن شمرده شود و آراستگی مرد به زیور عقل خوش زبانی او است، و هیچ جنبش و توانائی نیست جز به او».

سه، حق گوش:

«حق گوش پاک داشتن او است از اینکه راه دلت باشد مگر برای خبر خوبی که در دلت خیر پدید کند یا خلق کریمت نصیب کند زیرا گوش دروازه دل است هر نوع معنی خوب یا بدی را به آن می‌رساند و لاقوة الا بالله العلی العظیم». (23)

چهار، حق چشم:

«و أما حق چشمت اینست که از هرچه روا نیست آن را بپوشانی و مبتذلش نسازی مگر برای محل عبرت آوری که از آن بینا شوی یا دانشی بدست آوری زیرا دیده وسیله عبرتست». (24)

پنج، حق دو پاها:

«و أما حق دو پایت اینست که با آنها به جائی که روا نیست نروی و آنها را به راهی که باعث سبکی راهرو است نکشانی زیرا آنها تو را حمل می‌کنند و تو را به راه دین می‌برند و پیش می‌اندازند و لاقوة الا بالله».

شش، حق دست:

«و أما حق دست تو اینست که آن را بناروا دراز نکنی تا بدست اندازی بدان گرفتار عقوبت آخرت خدا شوی و گرفتار سرزنش مردم در دنیا و آن را از کاری که به تو واجب کرده نبندی ولی آن را احترام کنی باینکه از محرمات بسیارش ببندی و بسیاری از آنچه هم که بر او واجب نیست بکار اندازی و چون دست تو در این دنیا از حرام باز ایستاد و خود را شریف داشت یا با عقل و شرافت بکار رفت در آخرت ثواب خوب دارد». (25)

هفت، حق شکم:

«و أما حق شکمت اینست که آن را ظرف کم و یا بیش از حرام نکنی و از حلال هم به اندازه‌اش بدهی و از حد تقویت به حد شکم خوارگی و بی‌مروتی نرسانی، و هرگاه گرفتار گرسنگی و تشنگی شد، او را ضبط کنی زیرا سیری بی‌اندازه شکم را بیاشوبد و کسالت آورد که مایه باز ماندن و دور شدن از هر کار نیک و ارجمند است، و نوشابه‌ای که صاحبش را مست سازد مایه سبکسری و نادانی کردن و بی‌مروتی است». (26)

هشت، حقوق فرد در امور جنسی:

«و أما حق شما در امور جنسی نگهداری آنست از آنچه برایت حلال نیست و برای این امر می‌توانی از چشم‌پوشی از نامحرم مدد بگیری زیرا که آن بهترین یاور است، و نیز با بسیار یاد مرگ کردن (27) و خود را تهدید نمودن از خوف خدا، و از خدا است عصمت و تأیید و جنبش و توانی نیست جز به او». (28)

3-3- تعامل و ارتباط با دیگران

برخی اخلاق را با این مبنا یعنی تعامل و ارتباط با دیگران استوار کرده‌اند. این تصویر در واقع به نحوی شناخت رفتار ارتباطی با دیگران است و آن را آگاهی و اطلاع از عادات و آداب و سجایای بشری می‌دانند که مقصود از این کلمات مجموعه اعمال افراد انسان و اندیشه‌ها و عقایدی است که راجع به اعمال خود دارند. (29) و عده‌ای اخلاق را علم چگونه زیستن می‌دانند. (30) و بر طبق تعاریف مختلف «علم آداب و رسوم» (31)، «علم آداب و سلوک» (32) و «علم معاشرت با خلق» (33) نامیده‌اند. برخی غایت این علمای اخلاق را معاشرت مردم با هم ذکر کرده‌اند؛ (34) و برخی گویند اخلاق شکل اجتماعی دارد و حاصل فعالیت کسانی است که ارتباط فکری و اعتقادی معنی با یکدیگر دارند و آن را وسیله‌ای برای تحکیم منافع و عملکرد جامعه می‌دانند. (35) و برخی معتقدند که نقطه آغاز این علم از زمانی است که انسان به جستجوی زمینه معقولی برای قوانین پذیرفته شده بر رفتار برآمد که در این نقطه، از اخلاقیات و قوانین عرفی و مقررات متعارف اخلاقی درباره رفتار، به علم اخلاق و تبیین و توضیح معقول خواهد رسید. (36)
امام سجاد (علیه السلام) نیز دایره حقوق را از خود شخص به دیگران توسعه داده‌اند و در این حقوق اولویت قائل شده‌اند می‌فرمایند: «سپس دائره حق از تو به دیگران رسد که بر تو حق واجب دارند، و واجب‌ترین همه این حقوق بر تو حق پیشوایان تو است و سپس حقوق رعیتت و سپس حقوق خویشانت. اینها حقوقی است و حقوقی هم از آنها منشعب گردد و حق پیشوایان که بر تو است سه گونه است واجب‌ترشان حق سلطانست که تدبیر کار تو بدست اوست سپس حق آموزگار و سپس حق آقائی که مالک تو است، هر تدبیر کننده و سرپرستی پیشوا است». (37) نکته بسیار مهم در این عبادت توجه به تنوع طرف ارتباط در رفتار ارتباطی بین‌شخصی است و برحسب اصناف مختلف کسانی که با آنها در ارتباط هستیم حقوق هر یک بیان شده است.

1-3-3- حقوق پیشوایان

یکی از کسانی که در زندگی اجتماعی با آنان تعامل داریم، رهبران و پیشوایان هستند. در این رساله رهبران به گونه‌های مختلف رهبران مانند رهبران سیاسی، پیشوایان علمی و پیشوای مالک تقسیم می‌شوند ظاهر عبادت را مراد از پیشدامی مالک به رابطه‌ی بین برده و برده‌دار و وظایف اخلاقی برده در قبال حقوق برده‌دار ناظر است اما تأمل بیشتر نشان می‌دهد که مفهوم فراگیرتری در میان است. هر کسی که فرد خود را در استخدام وی قرار می‌دهد، نوعی مالک زمان، خدمات و توان اوست. براین اساس عبادت به ارتباط فرد مزدبگیر در ارتباط با کارفرما است. عبارتی که در ادامه‌ی مباحث در رساله می‌آید رابطه‌ی زوجیت، به منزله‌ی مصداقی بر پیشوایی مالک آمده است. تأمل در این مصداق بحث ولایت داشتن در مفهوم اعم مانند ولی، قوم و امثال آن را به میان می‌آورد. به هر روی این بحث محتاج پژوهش است.

یک، حق پیشوای حکومت:

«و أما حق پیشوای حکومت بر تو اینست که بدانی تو برای او وسیله آزمایش شدی و او هم به تو گرفتار است به خاطر تسلطی که خدایش به تو داده و باید خیرخواه او باشی و با او در نیفتی زیرا که بر تو نفوذ دارد و سبب هلاک خود و او گردی و خوار شوی و برای او فروتنی و نرمش کن تا آنجا که رضایت او را به اندازه‌ای که زیانش به تو نرسد بدست آری و زیان به دین تو نرسد و در این باره از خدا یاری جوئی و با او مبارزه و عناد نکنی زیرا اگر چنین کردی او را و خود را ناسپاسی کردی و خود را به بدی کشاند و او را هم از جهت خود به هلاکت رساندی و تو سزاواری که کمک او شمرده شوی بر ضرر خود و شریک او باشی در هرچه با تو کند، ولا قوة الا بالله». (38)

دو، حق پیشوای علمی (استاد و آموزگار):

«و أما حق پدر علمی تو و استادت تعظیم او و احترام مجلس او است که خوب به او گوش کنی و بدو رو کنی و به او یاری دهی برای خودت تا آنچه را نیاز داری به تو بیاموزد به اینکه عقل خود را خاص او سازی و فهم و هوشت را به او پردازی و دل خود را بدو دهی و خوب چشمت را به او اندازی سبب ترک لذات و صرف‌نظر نمودن و کم کردن از شهوات. و بدان که این که در هرچه به تو آموزد باید رسول او باشی و آن را به نادانان برسانی و بر تو لازم است که این رسالت را به خوبی از طرف او ادا کنی و در ادایش خیانت نورزی و خوب به آن بپردازی که عهده‌دار هستی، و لاحول و لاقوة الا بالله». (39)

سه، حق پیشوایی که مالک است:

«و أما حق مالک تو بمانند حق همان پیشوای حکومت تو است جز اینکه مالک اختیار بیشتری نسبت به تو دارد و طاقت آقای مالک در هر کم و بیش بر تو لازمست مگر اینکه بخواهد تو را از حق واجب خدا بیرون برد و میان تو و حق خدا و حقوق خلق حایل شود و چون حق خدا را ادا کنی نوبت حق مالک می‌شود و باید بدان مشغول باشی، و لاقوة الا بالله». (40) مراد از پیشوای مالک را می‌توان مطلق کارفرما دانست.

2-3-3- حقوق زیردست

این حقوق را می‌توان ملاک وظایف مدیران و سازمانها به شمار آورد که مسئولیت و سرپرستی امور مردم را به عهده دارند. ایشان بدین نحو این حقوق را معرفی کرده‌اند. «حقوق زیردست هم بر سه گونه است حق زیردست حکومت تو (رعیت) و سپس حق شاگرد و دانشجوی تو زیرا نادان زیردست و رعیت دانا است، و حق زیردستی که صاحب اختیار او هستی مانند زوجه و مملوک». مقایسه حقوق زیردستان با حقوق پیشوایان نشان می‌دهد که هر سه صنف در این دو گروه حقوق متقابلی دارند.

یک، حقوق رعیت:

«و أما حقوق رعیت تو در حکومت بر آنها اینست که بدانی همانا تو با نیروی فزون خود آنها را زیر رعیت گرفتی و همانا ناتوانی و زبونیشان آنها را رعیت تو کرده پس چه سزاوار است کسی که ضعف و ذلت او ترا بی‌نیاز ساخته از او که او را رعیت و زیردست تو ساخته و حکم تو را بر او نافذ کرده تا به عزت و نیروی خود در برابر تو نتواند ایستاد و بر آنچه‌اش از تو بزرگ و ناگوار آید جز [به خدا] بترحم و حمایت و صبر و انتظار یاری نجوید. و چه اندازه برای تو سزاوار است که چون بفهمی چه چیز خدا به تو داده از فزونی این عزت و نیروئی که بوسیله آن غلبه کردی بر دیگران که برای خدا شکر کنی و هر که شکر نعمت خدا کند به او نعمت بیشتری عطا کند و لاقوة الا بالله». (41)

دو، حقوق متعلم:

«و أما حق زیردست علمی و شاگردت اینست که بدانی خدا بوسیله علمی که بتو داده و خزانه حکمتی که به تو سپرده تو را سرپرست شاگردانت ساخته و اگر در این سرپرستی که خدایت داده خوب کار کنی و به جای یک خزانه‌دار مهربان و خیرخواه مولا باشی نسبت به بنده‌هایش که صابر و خداخواه است وقتی نیازمندی ببیند از اموالی که بدست او است به او بدهد، سرپرست درستی باشی و خادم با ایمانی هستی وگرنه به خدا خائن و به خلقش ظالمی و متعرض سلب او (این نعمت را از تو) و عزتش شده‌ای». (42)

سه، حقوق همسر:

«و أما حق زیردست زناشوئی تو که همسر تو است اینست که بدانی خدا او را آرامش جان و راحت باش توان و انیس و نگهدار تو ساخته و نیز هر کدام از شما زن و شوهر باید به نعمت وجود همسرش حمد کند و بداند که این نعمت خدا است که به او داده، و لازمست که با نعمت خدا خوش رفتاری کند و آن را گرامی دارد و با او بسازد، وگرچه حق تو بر زنت سخت‌تر و طاعت تو بر او نسبت بهر خواه و نخواه تو تا آنجا که گناه نباشد لازمتر است ولی آن زن هم حق دلنوازی و انس و حفظ مقام آسایش در دامن او را دارد برای کامیابی و لذت‌جوئی که باید انجام شود و این خود حق بزرگی است، ولاقوة الا بالله». (43)

چهار، حقوق مملوک:

«و أما حق زیردستی که مملوک است اینست که بدانی او هم آفریده پروردگار تو است و گوشت و خون تو است و تو اختیار دار او شدی نه اینکه در برابر خدا او را آفریدی و نه اینکه گوش و چشم به او دادی و نه اینکه روزی بخش او هستی، بلکه خدا است که همه اینها را کفایت کرده برای کسی که تو را بر او مسخر ساخته و تو را بر او امین کرده و او را به تو سپرده تا وی را درباره او مراعات کنی و به روش او با وی رفتار کنی، پس باید از هرچه خود می‌خوری بدو بخورانی و از هرچه پوشی بدو بپوشانی و به او تکلیف بیش از توان او نکنی و اگرش نخواستی خود را از مسئولیت الهی نسبت به او بیرون بری و با دیگری عوضش کنی و خلق خدا را شکنجه و آزار نکنی، و لاقوة الا بالله». (44)

3-3-3- حقوق خویشاوندی

«و حقوق خویشان فراوانست و پیوسته به اندازه پیوست رحم در خویشی، واجبتر همه بر تو حق مادر تو است و سپس حق پدر تو و سپس حق فرزندانت، سپس حق برادرت، سپس به ترتیب هر خویشی که نزدیکتر است». (45)

یک، حق مادر:

«و أما حق مادرت اینست که بدانی او را در درون خود برداشته که احدی را در آنجا راه ندهد، و از میوه دلش به تو خورانیده که احدی از آن به دیگری نخوراند، و او است که تو را با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و سراپایش و همه اعضایش نگهداری کرده و بدین فداکاری خرم و شاد و مواظب بوده و هر ناگواری و دردی را و گرانی و غمی را تحمل کرده تا دست قدرت او را از تو دفع نموده و تو را از او بر آورده تو را بر روی زمین آورده و باز هم خوش بوده است که تو سیر باشی و او گرسنه و تو جامه پوشی و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند، تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختی کشیدن تو را به نعمت اندر سازد و با بی‌خوابی خود تو را بخواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو و پستانش مشک آب تو و جانش فدای تو و بخاطر تو و به حساب تو گرم و سرد روزگار را چشیده به این اندازه قدرش بدانی و این را نتوانی جز بیاری توفیق خدا». (46)

دو، حق پدر:

«و أما حق پدرت را باید بدانی که او بن تو است و تو شاخه او هستی و بدانی که اگر او نبود تو نبودی، پس هر زمانی در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدان که از پدرت داری و خدا را سپاس‌گزار و به همان اندازه شکرکن، و لاقوة الا بالله». (47)

سه، حق فرزند:

«و أما حق فرزندت بدان که او از تو است و در این دنیا به تو وابسته است خوب باشد یا بد و تو مسئولی از سرپرستی او با پرورش خوب و رهنمائی او به پروردگارش و کمک او به طاعت وی درباره خودت و درباره خودش و بر عمل او ثواب بری و در صورت تقصیر کیفر شوی پس درباره او کاری کن که در دنیا حسن اثر داشته باشد و خود را به آن آراسته کنی و در نزد پروردگارش نسبت به او معذور باشی به سبب سرپرستی خوبی که از او کردی و نتیجه الهی که از او گرفتی، و لاقوة الا بالله». (48)

چهار، حق برادر:

«و أما حق برادرت بدان که او دست تو است که با آن کار می‌کنی و پشت تو است که به او پناه می‌بری و عزت تو است که به او اعتماد داری و نیروی تو است که با آن یورش بری، مبادا او را ساز و برگ نافرمانی خدا بدانی و نیز وسیله ظلم به حق خدا، و او را درباره خودش یار باش و در برابر دشمنش کمک کار، و میان او و شیاطینش حائل شو و حق اندرز او را بجای آور و به او رو کن برای رضای خدا اگر منقاد پروردگارش شد و به خوبی از او پذیرا گردید و گرنه خدا نزد تو مقدم باشد و از اویش گرامیتر بدار».

4-3-3- حقوق شهروندی

یک و دو، اما حق آزاد شده و حق آزاد کرده:

ما این قسم را به جهت عدم کاربردی بودن در حال کنونی ذکر نمی‌کنیم هرچند آن را مترقی‌ترین حقوقی می‌دانیم که حداقل در زمان تشکیل حکومت امام زمان کارگشاست. (49)

سه، حق احسان‌کننده:

«و أما حق کسی که به تو احسان کرده اینست که او را شکر کنی و احسانش را یاد کنی و گفتار خیر درباره او منتشر کنی و میان خود و خدا سبحانه برایش دعاء خالص بکنی زیرا چون این کار را کردی او را در نهان و عیان قدردانی کردی و سپس اگرت میسر شود به او عوض بدهی وگرنه درصدد آن باشی و خود را بر آن عازم کنی». (50)

چهار، حق مؤذن:

«و أما حق مؤذن اینست که بدانی تو را به یاد پروردگارت می‌آورد و به بهره‌ات دعوت می‌کند و بهترین کمک‌کاران تو است بر انجام فریضه‌ای که خدا بر تو واجب کرده و او را بر این خدمت بمانند کسی که بر تو احسان کرده قدردانی کنی، تو اگر در کار خود درون خانه‌ات بدو بدبینی نباید در کار او که برای خدا است بدبین باشی و باید بدانی که او بی‌تردید یک نعمت خدا داده است و با نعمت خدا خوشرفتاری کن و خدا را در هرحال بر آن حمد کن، ولاقوة الا بالله». (51)

پنج، حق پیش‌نماز:

«و أما حق پیش نمازت اینست که بدانی ایلچی میان تو و خدا است و نماینده تو است بدرگاه پروردگارت او از طرف تو سخنگو است و تو از طرف او سخن نگوئی او برایت دعا کند و تو برای او دعا نکنی و او برای تو خواسته و تو برای او نخواستی، و مهم ایستادن برابر خدا و خواهش کردن از او برایت کفایت کرده و تو برای او کاری نکردی اگر در اینها تقصیری باشد بگردن او است نه تو، و اگر گناهی کند تو شریک او نیستی و او را بر تو برتری نیست او خود را سپر تو کرده و نمازش را سپر نماز تو کرده و باید برای این قدرش را بدانی، و لاحول و لاقوة الا بالله». (52)

شش، حق همنشین:

«و أما حق همنشین اینست که او را به خوبی بپذیری و با او خوشامد بگوئی و در گفتگو با او به انصاف رفتار کنی و یکباره دیده از او برنگیری و قصدت از گفتن با او فهماندن او باشد و اگر تو رفتی و همنشین او شدی مختاری که هرگاه نمی‌خواهی برخیزی و اگر او آمده بر تو نشسته اختیار با او است و از جا برنخیز جز به اجازه او، و لاقوة الا بالله». (53)

هفت، حق همسایه:

«و أما حق همسایه حفظ او است هرگاه در خانه نباشد و احترام او است در حضور و یاری و کمک به او است در هرحال عیبی از او وارسی نکن و از بدی او کاوش منما که بفهمی و اگر بدی او را فهمیدی بی‌قصد و رنج باید برای آنچه فهمیدی چون قلعه محکمی باشی و چون پرده ضخیمی تا اگر نیزه‌ها دلی را برای یافتنش بشکافند بدان نرسند که بر آن پیچیده است، از آنجا که نداند به سخن او گوش مگیر، در سختی او را وامگذار و در نعمت بر او حسد مبر، از لغزشش در گذر و از گناهش صرف‌نظر کن و اگر بر تو نادانی کرد بردباری کن و به مسالمت با او رفتار کن و زبان دشنام را از او بگردان. و اگر ناصحی با او دغلی کرد جلوگیری کن و با او به خوبی معاشرت کن، و لاقوة الا بالله». (54)

هشت، حق رفیق:

«و أما حق رفیق و همصحبتت اینست که تا توانی به او احسان کنی و اگر نتوانی لااقل با انصاف باشی و او را به اندازه‌ای که احترامت می‌کند احترام کنی و چنانت که نگه می‌دارد نگاهش بداری، و در هیچ کرمی بر تو پیشدستی نکند و اگر پیشدستی کرد به او عوض بدهی و تا آنجا که شایدش در دوستی او کوتاهی مکنی، بر خود لازم دانی که خیرخواه و نگهدار و پشت و پناه او باشی در طاعت پروردگار او و کمک او بر خودش در اینکه قصد نافرمانی پروردگارش را نکند سپس بر او رحمت باشی و عذاب نباشی، و لاقوة الا بالله». (55)

نُه، حق شریک:

«و أما حق شریک اگر غایب باشد کار او را بکنی و اگر حاضر است با او برابر کار کنی و به نظر و رأی خود بدون مشورت او تصمیم نگیری و مالش را نگهداری و در آن کم یا بیش خیانت نکنی زیرا به ما رسیده است که دست خدا بر سر هر دو شریک است تا بهم خیانت نکرده‌اند، ولا قوة الا بالله». (56)

نُه، حق مال:

«و أما حق مال و دارائی اینست که آن را نگیری مگر از راه حلال، و صرف نکنی مگر در جای حلال، و بیجا خرج نکنی و از راه درست آن را بجای دیگر نبری، و چون خدا داده آن را جز براه خدا و آنچه وسیله راه خدا است بکار نبری، و به کسی که بسا قدردانی از تو نکند با نیاز خودت ندهی، و سزا است که درباره آن ترک طاعت خدا نکنی تا بجای تو میراث بماند برای دیگران، و کمک به وارث کنی که از تو آن را بهتر منظور دارد، در طاعت خدا به مصرف رساند، و غنیمت را او ببرد، بار گناه و افسوس و پشیمانی و عقوبت بدوش تو بماند، ولا قوة الا بالله».

یازده، حق طلبکار:

«و أما حق بستانکار تو اینست که اگر داری به او بپردازی و کارش را راه بیندازی و غنی و بی‌نیازش کنی و او را ندوانی و معطل نکنی زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده نپرداختن توانگر بدهکاری خود را ستم است، و اگر نداری او را به خوش‌زبانی خوشنود کنی و از او به آرامی مهلت بخواهی و او را به خوشی از خود برگردانی و با اینکه مالش را بردی با او بدرفتاری نکنی زیرا این پستی است، و لاقوة الا بالله». (57)

دوازده، حق همراه و معاشر:

«و أما حق معاشر با تو اینست که او را نفریبی و با او دغلی نکنی و به او دروغ نگوئی و غافلش نسازی و گولش نزنی و برای او کارشکنی نکنی مانند دشمنی که برای طرف خود ملاحظه‌ای ندارد و اگر به تو اعتماد کرد هرچه توانی برای او بکوشی، و بدانی که مغبون کردن کسی که به تو اعتماد کرده مانند ربا است، و لاقوة الا بالله». (58)

سیزده، حق مدعی:

«و أما حق طرفی که به تو ادعای دارد اینست که اگر درست می‌گوید دلیل او را نقض نکنی و دعوت او را ابطال نکنی، و با خودت طرف شوی و برای او حکم کنی و بی‌شهادت شهود گواه او باشی زیرا که این حق خدا است بر تو، و اگر ادعای او باطل است با او نرمش کنی و او را بترسانی و بدینش قسم بدهی: و با تذکر به خدا از تندی او بکاهی و پر و ناروا نگوئی که تجاوز دشمن را از تو برنگرداند بلکه به گناه او گرفتار شوی و شمشیر دشمنی او به این سبب بر تو تیز گردد زیرا سخن بد شرانگیز است و سخن خوب شر برانداز است، و لاقوة الا بالله». (59)

چهارده، حق مدعی علیه:

«و أما حق طرفی که به او دعوی داری اینست که اگرچه آنچه ادعا می‌کنی درست است در گفتگوی برای خروج از دعوی آرام باشی زیرا ادعا در گوش طرف کوبندگی دارد و دلیل خود را با نرمش به او بفهمانی با مهلت و بیان روشن و لطف کامل، و به سبب ستیزگی او با قیل و قال دست از دلیل خود برنداری تا دلیلت از دستت برود و جبران آن را نتوانی کرد، و لاقوة الا بالله». (60)

پانزده، حق مشاوره گیرنده:

«و أما حق کسی که با تو مشورت کند اینست که اگر نظر روشنی در کار او داری در نصیحت او بکوشی، و هرچه دانی به او بفهمانی و بگوئی که اگر بجای او بودی آن را بکار می‌بستی، و این برای آنست که از طرف تو مورد مهر و نرمش باشد زیرا نرمش وحشت را ببرد و سخت‌گیری انس را به وحشت کشاند، و اگر نتوانی به او نظری بدهی ولی کسی را بشناسی که اعتماد برای او داری و برای مشورت خودت او را می‌پسندی وی را بدان رهنمائی کنی و ارشاد نمائی، و درباره او کوتاهی نکنی و از نصیحت او کم نگذاری، و لاحول و لاقوة الا بالله». (61)

شانزده، حق مشاور:

«و أما حق کسی که به تو مشورتی دهد این است که اگر رأی ناموافق داد متهمش نکنی، که البته آراء مختلف است و تو در به کار بستن رأی او آزادی، و چنانچه شایسته مشورتش دانی حق اتهامش را نداری، بلکه باید از اظهارنظر و پذیرش مشورتش تشکر کنی، اگر رأی موافق (صواب) داد باید خدای را سپاسگزاری و از برادرت با تشکر بپذیری و در فکر تلافی (این محبت) باشی که اگر روزی با تو مشورت کرد جبرانی کنی، و لاقوة الا بالله». (62)

هفده، حق نصیحت‌خواه:

«و أما حق کسی که از تو نصیحتی جوید اینست که به اندازه استحقاقش و تحملش به او اندرز دهی و از راهی وارد سخن شوی که بگوشش خوش آید، و به اندازه عقلش با او سخن گوئی زیرا هر عقلی را یک نحو سخن باید که آن را بفهمد و درک کند و باید روشت مهربانی باشد، و لاقوة الا بالله». (63)

هجده، حق نصیحت کننده:

«و أما حق ناصح اینست که نسبت به او تواضع کنی به او دل بدهی و گوش فرا داری تا اندرز او را بفهمی، و سپس در آن تأمل کنی و اگر درست گفته خدا را بر آن حمد کنی و از او بپذیری و نصیحت او را قدر بدانی، و اگر درست نگفته به او مهربان باشی و او را متهم نسازی و بدانی که در خیرخواهی تو کوتاهی نکرده جز اینکه خطا کرده مگر اینکه در نظر تو مستحق تهمت باشد که به هیچ سخن او اعتناء مکن در هرحال، و لاقوة الا بالله». (64)

نوزده، حق بزرگسال:

«و أما حق کبیر اینست که سن او را احترام کنی و اسلامش را تجلیل نمائی اگر از اهل فضیلت در اسلام باشد به اینکه او را مقدم دانی و با او ظرفیت نکنی و در راه جلو او نروی و از او پیش نیفتی و به او نادانی نکنی و اگر به تو نادانی کرد تحمل کنی و او را گرامی داری برای حق مسلمانی و سن او، زیرا حق سن به اندازه مسلمانیست، و و لاقوة الا بالله». (65)

بیست، حق خردسال:

«و أما حق خردسال مهرورزی به او است و پرورش و آموزش و گذشت از او، و پرده‌پوشی و نرمش با او، و کمک او و پرده پوشی خطاهای کودکی او زیرا آن سبب توبه است، و مدارا کردن با او و تحریک نکردن او زیرا که این به رشد او نزدیکتر است». (66)

بیست و یک، حق سائل:

«و أما حق سائل اینست که اگر صدقه آماده داری به او بدهی، و نیاز او را برطرف کنی و برای رفع فقر او دعا کنی، و بخواست او کمک کنی، و اگر در صدق او شک کنی و او را متهم بدانی ولی بدان یقین نداری بسا که شیطان برایت دامی نهاده و می‌خواهد تو را از بهره‌ات باز دارد، میان تو و تقرب به پروردگار حایل شود. او را به حال خود واگذار و به خوشی جواب کن و اگر هم با این حال به او چیزی بدهی کار بجائی است».

بیست و دوم، حق درخواست شونده:
«و أما حق کسی که از او چیزی خواهند اینست که اگر چیزی داد با تشکر از او پذیرفته شود و قدردانی گردد، و اگر نداد او را به خوشی معذور دار و به او خوشبین باش و بدان که اگر دریغ کرد مال خود را دریغ کرده و نسبت به مال خود ملامتی ندارد و اگرچه ظالم باشد زیرا انسان ظلوم کفار است». (67)

بیست و سوم، حق شادی دهنده:

«و أما حق کسی که وسیله شادی تو شده اینست که اگر مقصود او شادی تو بوده خدا را حمد کنی و او را شکر کنی به اندازه‌ای که سزد، و او را پاداش بدهی و در مقام عوض به او باشی، و اگر مقصود او نبوده خدا را حمد کنی و شکر کنی و بدانی که از اوست و او مایه شادی تو شده و او را بعنوان اینکه یکی از اسباب نعمت خدا برای تو شده دوست بداری، و خیر او را بخواهی زیر اسباب نعمتها برکت است هرجا باشند و اگرچه او قصد نداشته باشد، و لاقوة الا بالله». (68)

بیست و چهارم، حق بدی کننده:

«و أما حق کسی که از قضا به تو بدی کرده اینست که اگر عمدی کرده بهتر است از او درگذری تا کدورت ریشه‌کن شود، و با این گونه مردم به ادب رفتار کرده باشی زیرا خدا می‌فرماید (69) و هر آینه کسی که به او ستم شده و انتقام جوید مسئولیتی ندارد- تا آنجا که- این از کارهای پابرجا و درست است- و خدا عزوجل فرموده (70) اگر کیفر دادید به همان اندازه باشد که زخم خوردید، و اگر صبر کنید و بگذرید برای صابران بهتر است، این در عمد است، و اگر بدی او تعمد نباشد با تعمد در انتقام به او ستم مکن تا او را عمداً به بدی عوض داده باشی بر کار خطا و با او تا توانی نرمی و ملاطفت کنی، ولا قوة الا بالله». (71)

بیست و پنجم، حق ملت:

«حق ملت و اما حق اهل ملت تو بطور عموم حسن نیت و مهربانی به همه و نرمش با کردارشان و تألیف قلب و اصلاح آنها است و تشکر از خوش‌کردارشان به خودش و تو، زیرا به خودش هم که خوبی کند به تو کرده چون از آزار تو خودداری نموده، و زحمت به تو نداده و خودش را حفظ کرده پس برای همه دعا کن و همه را یاری کن و از هر کدام نسبت به خود مقامی منظور دار بزرگتر را پدر خود بدان و خردسال را فرزند و میانه حال را چون برادر و هر کدام نزد تو آمدند با لطف و رحمت از آنها دلجوئی کن و با برادرت به حقوق برادری رفتار کن». (72)

بیست و ششم، حق اقلیتهای دینی:

«و أما حق أهل ذمه حکمش اینست که از آنها بپذیری آنچه را خدا پذیرفته، و آن ذمه و عهدی که خدا برای آنها مقرر داشته به آن وفادار باشی و آنها را بدان حواله کنی در آنچه خواهند و بدان مجبورند و در معامله با آنها به حکم خدا عمل کنی و به مراعات اینکه در پناه اسلامند و برای وفاء بعهد خدا و رسولش به آنها ستم نکنی زیرا به ما رسیده که فرمود: هر که به معاهدی ستم کنند من طرف او و خصم او باشم، از خدا بپرهیز، و لاحول و لاقوة الا بالله». (73)

نتیجه

امام سجاد (علیه السلام) در رساله حقوقیه خود در چهار فصل حقوق اخلاقی و ارتباطی با دیگران را گزارش کرده است. این حقوق که در نگاه حضرت اولویت‌بندی شده است در سه فصل اصلی ارائه شده است: حقوق ارتباط با خداوند، حقوق ارتباط با خویشتن و حقوق ارتباط با دیگران. در هر کدام از این تعاملات ارتباطی امام (علیه السلام) به مصادیق آن اشاره و الگوی ارتباطی متناسب با آن را معرفی نموده‌اند. این الگوها پنجاه حق و وظیفه اخلاقی را تصویر می‌کند که می‌تواند نقش راهبردی و تعیین کننده‌ای در نهادینه کردن اخلاق کاربردی در تعاملات و روابط انسانها داشته باشد.

نمایش پی نوشت ها:
1- احد فرامرز قراملکی، درآمدی بر اخلاق حرفه‌ای (تهران، سرآمد، 1387)، ص11.
2- علی بن الحسین (صدوق)، الخصال، (قم، جامعه مدرسین، 1362)، ج2، ص564.
3- علی بن الحسین (صدوق)، من لایحضره الفقیه، (جامعه مدرسین، 1404)، ج2، ص618.
4- ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، (قم، جامعه مدرسین، 1404)، ص255.
5- میرزاحسین محدث نوری، مستدرک الوسائل، (قم، آل البیت، 1407)، ج2، ص274.
6- نک: آغا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، (بیروت، بی‌تا)، ج7، ص42.
7- محمدرضا حسینی جلالی، جهاد الامام السجاد، (قم، دارالحدیث، 1377).
8- ابن شعبه حرانی، پیشین، ص256.
9- همان.
10- همان، 255.
11- همان، 256.
12- همان، 258.
13- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت، دار احیاء التراث؛ 1403)، ج84، ص230؛ موارد بیشتر را ر.ک: همان، 237 و حر عاملی، وسائل الشیعه، (بیروت، دار احیاء التراث، 1402ق)، ج7، ص261.
14- ابن شعبه حرانی، پیشین؛ مواضع دیگر را ر.ک: حر عاملی، 4، 176و 177.
15- ابن شعبه حرانی، پیشین، ص259؛ در رسالةالحقوق، صدقه در رفتار ارتباطی فرد با خدا به میان آمده است در حالی که به ظاهر امر آن رفتار ارتباطی بین شخصی بین صدقه دهنده و صدقه گیرنده و از گونه امداد است. اینکه در این رساله، صدقه، حق الله تلقی می‌شود سرّی دارد و آن سوق دینداری و اخلاق‌ورزی از گونه‌ی بیرونی به گونه درونی است و توجه به آن آثار فراوانی دارد.
16- همان.
17- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج78، ص333.
18- محمدرضا امین زاده، اخلاق اسلامی (انتشارات در راه حق، 1378)، ص9.
19- حسین بن عبدالله (ابن‌سینا)، دانشنامه علایی، مقدمه و حواشی و تصحیح محمد معین: تهران، کتابفروشی دهخدا، 1353، ص3.
20- خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، (تهران، انتشارات خوارزمی، 1360)، ص48.
21- ابن شعبه حرانی، پیشین، ص256.
22- همان.
23- همان، 257.
24- همان.
25- همان.
26- همان، ص258.
27- ظاهراً مولوی به بیت زیر از این روایت استفاده کرده است:
چون کند چک چک تو گویش مرگ و درد *** ناشود این دوزخ نفس تو سرد (دفتر دوم)
28- همان.
29- پیر ژاند، اخلاق، ترجمه بدرالدین کتابی، (اصفهان، اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان، 1373)، ص53.
30- عبدالکریم سروش، (تحت نظارت)، یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، (تهران، 1375)، ص406.
31- آندره لالاند، فرهنگ علمی و انتقادی فلسفه، ترجمه غلامرضا وثیق، (مؤسسه انتشاراتی فردوسی، 1377)، ص249.
32- علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، (کتابفروشی، خیام، 1355)، ج1، ص136.
33- علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه، ج1، (آ-اردی)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372، 1، 1296.
34- احمد امین، الاخلاق (بیروت، دارالکتب العربی، 1974م)، ص2.
35- محمدرضا صادقی، پایه‌های اجتماعی اخلاق، (نشر اشاره، 1371)، ص5.
36- هوارد سلزام، علم اخلاق و پیشرفت، ترجمه مجید مددی، (انتشارات روشنگران، 1375)، مقدمه، ص6.
37- ابن شعبه حرانی، پیشین، ص256.
38- همان، ص260.
39- همان.
40- همان.
41- همان، 261.
42- همان.
43- همان، ص263.
44- همان.
45- همان، ص255.
46- همان، ص266.
47- همان.
48- همان.
49- همان، ص265.
50- همان.
51- همان.
52- همان.
53- همان، ص266.
54- همان.
55- همان، 267.
56- همان.
57- همان، ص268.
58- همان.
59- همان.
60- همان، ص269.
61- همان.
62- همان.
63- همان، ص269.
64- همان.
65- همان، ص270.
66- همان.
67- همان.
68- همان، ص271.
69- شوری/41.
70- نحل/126.
71- همان، ص271.
72- همان.
73- همان.

نمایش منبع ها:
ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، دانشنامه علایی، مقدمه و حواشی و تصحیح محمد معین، تهران، کتابفروشی دهخدا، 1353.
امین، احمد، الاخلاق، بیروت، دارالکتاب العربی، 1974م.
امین زاده، محمدرضا، اخلاق اسلامی، انتشارات در راه حق، 1378.
دهخدا، علی‌اکبر، لغت نامه، ج1 (آ-اردی)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372.
ژاند، پیر، اخلاق، ترجمه بدرالدین کتابی، اصفهان، اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان، 1373.
سروش، عبدالکریم (تحت نظارت)، یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، تهران، 1375.
سلزام، هوارد، علم اخلاق و پیشرفت، ترجمه مجید مددی، انتشارات روشنگران، 1375.
صادقی، محمدرضا، پایه‌های اجتماعی اخلاق، تهران، نشر اشاره، 1371.
طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران، انتشارات خوارزمی، 1360.
فرامرز قراملکی، احد، چکیده درسنامه اخلاق حرفه‌ای، بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی، امور مدیران، 1380.
فرامرز قراملکی، احد، درآمدی بر اخلاق حرفه‌ای، تهران، سرآمد، 1387.
فرامرز قراملکی، احد، «مبانی ترویج اخلاقی حرفه‌ای در دانشگاه»، فصلنامه پژوهشنامه اخلاق، 1378.
لالاند، آندره، فرهنگ علمی و انتقادی فلسفه، ترجمه غلامرضا وثیق، مؤسسه انتشاراتی فردوسی، 1377.
نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ نفیسی، کتابفروشی خیام، 1355.
The world Book Encyclopedia, world Book INC London, 1995, Vol:6

منبع مقاله :
فرامرز قراملکی، احد، (1389) اخلاق کاربردی در ایران و اسلام، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.