تنوع گویشی و ترجمه قهری
اینکه چه حدی از تفاوت موجب میشود که جدایی دو طرز سخن گفتن از حد دو گویش به حد دو زبان مستقل برسد، مسئلهای پر چالش است که اساساً ضرورتی برای درگیر شدن در آن در این مجال نیست و به سبب نسبی
نویسنده: احمد پاکتچی
اینکه چه حدی از تفاوت موجب میشود که جدایی دو طرز سخن گفتن از حد دو گویش به حد دو زبان مستقل برسد، مسئلهای پر چالش است که اساساً ضرورتی برای درگیر شدن در آن در این مجال نیست و به سبب نسبی بودن مرزها میان گویش و زبان، در واقع سخن قاطعی هم درباره آن گفتنی نیست. اما تفاوت زبان و گویش هر چه باشد، میدانیم که جوامع مختلف، برخی از طرز سخن گفتنها درون جامعه زبانی خود، یا در جامعههای زبانی همجوار را در حد گویش تلقی کردهاند. تا آن اندازه که به زبان عربی در آستانه نزول قرآن و صدر اسلام بازمیگردد نیز خبر داریم که جمعیتی از مردم که خود را عرب زبان میانگاشتند، درون جامعه زبانی خود معتقد به وجود گویشهایی بودند که گاه مانند گویش طیء و تمیم به قبیله، (1) گاه به ناحیهای خاص مانند عمان، (2) و گاه به ترکیبی از قبیله و ناحیه مانند ازد شنوئه منسوب میشد. (3)
اما اکنون جا دارد بار دیگر به همان بحث زبان و گویش باز گردیم و یادآور شویم که فاصله این دو هر چه باشد، هر دو ناظر به یک طرز سخن گفتن هستند که از طرز سخن گفتنهای دیگر متمایز است؛ گویشها نیز همچون زبانهای مستقل میتوانند برای متکلمان به گویش دیگر سخت فهم یا نافهم باشند و فاصلهها به اندازهای باشد که اقتضای ترجمه قهری در روند زندگی گویشوران را داشته باشد. درباره گویشها هم مانند زبانها ممکن است یک گویش نسبت به دیگران، غالبیت داشته باشد و ممکن است زبان چند کانونی باشد و چند گویش نسبت به باقی گویشها از اهمیت ویژهای برخوردار باشند؛ چنانکه دیده میشود در شکلگیری زبانهای ادبی، نیز معمولاً یک گویش غالب، مانند محوریت گویش ایل دوفرانس (4) در زبان فرانسه، یا چند گویش کانونی مانند محوریت گویش شماخی و باکو در زبان آذری جمهوری آذربایجان (5) مبنای شکلگیری زبان ادبی شدهاند. اینجاست که سخنوران به گویشها، زمانی که وارد ارتباطات در سطح کلان در جامعه زبانی خود میشوند، درگیر ترجمه قهری به گویش غالب، یا گویشهای کانونی میشوند. این همان اتفاقی است که برای یک مشهدی یا کرمانی به هنگام سخن گفتن با مردم تهران و دیگر شهرهای ایران رخ میدهد و به طور خودکار نهایت کوشش خود را در زدودن ویژگیهای گویش خود و درآوردن کلامش در چارچوب گویش غالب تهرانی به عمل میآورد. (6)
زمانی که درباره یک جامعه زبانی در برههای تاریخش سخن میگویم که هنوز زبان ادبی آن شکل نگرفته است، تنها چیزی که در روابط بین گویشی وجود دارد، گویش غالب است در مرکز یک منظومه از گویشها، یا گویشهای کانونی با جاذبههای متفاوتشان که منظومهای پیچیده از روابط اقماری میان گویشهای یک زبان را پدید میآورند؛ به هر حال، هر چه هست، هنوز یک زبان معیار، با سابقه ادبیات مکتوب، آموختنی و پژوهیدنی وجود ندارد که بتوان به عنوان معیار ارزیابی گویش از آن استفاده کرد. تا آنجا که به حجاز و درون شبه جزیره در آستانه ظهور اسلام و صدر اسلام باز میگردد، زبان عربی کاملاً در چنین شرایطی بوده است. گویش قریش در آن زمان و نه هیچ زمان دیگر نه تنها گویش معیار برای شکلگیری زبان ادبی عربی نبود، بلکه حتی در نگرش چند کانونی به منظومه گویشهای عربی، قویترین کانون محسوب نمیشد. بر این پایه میتوان انتظار داشت که در دوره تاریخی مورد بحث، زبان عربی به عنوان زبانی با کانونهای پراکنده گویشی، در شرایطی بوده باشد که عملاً سخنوران هیچ گویشی و از آن میان حتماً قریش، از نیاز به ترجمه قهری بیناگویشی در امان نبودهاند. البته بودهاند گویشهایی مانند گویش قریش که از اعتباری نسبی در فضای عرب زبانان برخوردار بودهاند، ولی برخی از گویشهای رقیب در بادیه عربستان آن قدر قدرتمند بودهاند که زبان قریش را گویشی آمیخته با واژگان عجمی و غیر اصیل بینگارند و حتی قریشیان را وادار سازند که چنین برتری را برای گویشهای بادیه بپذیرند. (7) گویش قریش در آن زمان و نه هیچ زمان دیگر نه تنها گویش معیار برای شکلگیری زبان ادبی عربی نبود، بلکه حتی در نگرش چند کانونی به منظومه گویشهای عربی، قویترین کانون محسوب نمیشد. بر این پایه میتوان انتظار داشت که در دوره تاریخی مورد بحث، زبان عربی به عنوان زبانی با کانونهای پراکنده گویشی، در شرایطی بوده باشد که عملاً سخنوران هیچ گویشی و از آن میان حتماً قریش، از نیاز به ترجمه قهری بیناگویشی در امان نبودهاند.
با تکیه بر آنچه درباره شرایط گویشی زبان در این نظام گویشی نیز توجه شود. در تاریخ اسلام میخوانیم که چگونه به هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانانی که تا آن زمان به حضرت ایمان آورده بودند، از مکه راهی یثرب - اکنون دیگر مدینة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) شدند و در کنار مردم بومی آن شهر که انصار نام گرفتند، با اشاره به هجرتشان، به مهاجرین ملقب شدند. با در نظر گرفتن اینکه از زمان هجرت تا پایان رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها ده سال امکان همزیستی با فاصله نزدیک و بسامد بالا میان مهاجرین و انصار وجود داشته است و این نزدیک به ثلث یک نسل جامعهشناختی است، بسیار نابجاست اگر انتظار داشته باشیم که در این زمان کوتاه، فاصله گویشی میان زبان مکیان مهاجر و یثربیان مقیم از میان رفته باشد.
در این باره جا دارد به نمونهای از مکالمات میان مهاجرین و انصار اشاره کرد که در این خصوص بسیار گویاست؛ زمانی که بیدرنگ پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمایندگانی از مهاجران و انصار برای تعیین جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سقیفه بنی ساعده جمع شد، پیشنهاد انصار چنین بود: "منا امیر و منکم امیر" و پاسخ مهاجرین مکی این بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: "الائمة من قریش". (8) آن مفهوم مرجع که گویشوران مدنی از آن به امیر تعبیر میکردند و گویشوران مکی به امام، در واقع یک مفهوم بود و به همین سبب است که مناظره معنادار میشد، در غیر این صورت میتوانست صرفاً یک منازعه در لفظ و نه محتوا باشد. نه مهاجران سعی داشتند به زبان انصار سخن گویند و نه انصار به زبان مهاجران، زیرا که گویش هیچ یک از آن دو بر دیگری غلبه کافی نداشت. بدین ترتیب هم مهاجران مکی و انصار مدنی در مراودات روزمره خود با یکدیگر، به طور مستمر درگیر ترجمه قهری بودهاند. در میان محققان معاصر نیز به مناسبت بحث از قراءات قرآن، سخن از حضور گویشهای موازی در قرآن کریم و قراءات مختلف آن به میان آمده است، هرچند اختلاف گویشها به این معنای اخیر، به دوره قراء و تحولات عربی قدری پس از صدر اسلام بازمیگردد. به هر روی اینکه بخشی از قرآن در مکه و بخشی در مدینه نازل شده، به طور طبیعی زبان عربی استفاده شده در قرآن را نیز با این ترجمه قهری بیناگویشی به عنوان امر اجتماعی حاضر در جامعه نبوی پیوند میزده است. اما مسئله تنها در حد گویش مکه و مدینه نبود و شاید آنچه در منابع متقدم به عنوان جست و جوی گویشهای مختلف عرب شمالی در زبان قرآن از زمان صحابه و تابعین دیده میشد، در واقع بازتابی از روابط بیناگویشی در منظومه گویشهای عرب شمالی در زمان نزول قرآن کریم بوده است. نمونههای متعددی از پیجویی گویشهای مختلف از سوی صحابه و تابعین و به طور کلی مفسران متقدم را میتوان در منابعی خاص همین موضوع مانند لغات القبائل فی القرآن الکریم از ابوعبید قاسم بن سلام (د 224 ق) و نیز المتوکلی از جلالالدین سیوطی (د 911 ق) بازجست. در میان محققان معاصر نیز به مناسبت بحث از قراءات قرآن، سخن از حضور گویشهای موازی در قرآن کریم و قراءات مختلف آن به میان آمده است، (9) هرچند اختلاف گویشها به این معنای اخیر، به دوره قراء و تحولات عربی قدری پس از صدر اسلام بازمیگردد.
پاکتچی، احمد، (1392)، ترجمهشناسی قرآن کریم، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ دوم.
اما اکنون جا دارد بار دیگر به همان بحث زبان و گویش باز گردیم و یادآور شویم که فاصله این دو هر چه باشد، هر دو ناظر به یک طرز سخن گفتن هستند که از طرز سخن گفتنهای دیگر متمایز است؛ گویشها نیز همچون زبانهای مستقل میتوانند برای متکلمان به گویش دیگر سخت فهم یا نافهم باشند و فاصلهها به اندازهای باشد که اقتضای ترجمه قهری در روند زندگی گویشوران را داشته باشد. درباره گویشها هم مانند زبانها ممکن است یک گویش نسبت به دیگران، غالبیت داشته باشد و ممکن است زبان چند کانونی باشد و چند گویش نسبت به باقی گویشها از اهمیت ویژهای برخوردار باشند؛ چنانکه دیده میشود در شکلگیری زبانهای ادبی، نیز معمولاً یک گویش غالب، مانند محوریت گویش ایل دوفرانس (4) در زبان فرانسه، یا چند گویش کانونی مانند محوریت گویش شماخی و باکو در زبان آذری جمهوری آذربایجان (5) مبنای شکلگیری زبان ادبی شدهاند. اینجاست که سخنوران به گویشها، زمانی که وارد ارتباطات در سطح کلان در جامعه زبانی خود میشوند، درگیر ترجمه قهری به گویش غالب، یا گویشهای کانونی میشوند. این همان اتفاقی است که برای یک مشهدی یا کرمانی به هنگام سخن گفتن با مردم تهران و دیگر شهرهای ایران رخ میدهد و به طور خودکار نهایت کوشش خود را در زدودن ویژگیهای گویش خود و درآوردن کلامش در چارچوب گویش غالب تهرانی به عمل میآورد. (6)
زمانی که درباره یک جامعه زبانی در برههای تاریخش سخن میگویم که هنوز زبان ادبی آن شکل نگرفته است، تنها چیزی که در روابط بین گویشی وجود دارد، گویش غالب است در مرکز یک منظومه از گویشها، یا گویشهای کانونی با جاذبههای متفاوتشان که منظومهای پیچیده از روابط اقماری میان گویشهای یک زبان را پدید میآورند؛ به هر حال، هر چه هست، هنوز یک زبان معیار، با سابقه ادبیات مکتوب، آموختنی و پژوهیدنی وجود ندارد که بتوان به عنوان معیار ارزیابی گویش از آن استفاده کرد. تا آنجا که به حجاز و درون شبه جزیره در آستانه ظهور اسلام و صدر اسلام باز میگردد، زبان عربی کاملاً در چنین شرایطی بوده است. گویش قریش در آن زمان و نه هیچ زمان دیگر نه تنها گویش معیار برای شکلگیری زبان ادبی عربی نبود، بلکه حتی در نگرش چند کانونی به منظومه گویشهای عربی، قویترین کانون محسوب نمیشد. بر این پایه میتوان انتظار داشت که در دوره تاریخی مورد بحث، زبان عربی به عنوان زبانی با کانونهای پراکنده گویشی، در شرایطی بوده باشد که عملاً سخنوران هیچ گویشی و از آن میان حتماً قریش، از نیاز به ترجمه قهری بیناگویشی در امان نبودهاند. البته بودهاند گویشهایی مانند گویش قریش که از اعتباری نسبی در فضای عرب زبانان برخوردار بودهاند، ولی برخی از گویشهای رقیب در بادیه عربستان آن قدر قدرتمند بودهاند که زبان قریش را گویشی آمیخته با واژگان عجمی و غیر اصیل بینگارند و حتی قریشیان را وادار سازند که چنین برتری را برای گویشهای بادیه بپذیرند. (7) گویش قریش در آن زمان و نه هیچ زمان دیگر نه تنها گویش معیار برای شکلگیری زبان ادبی عربی نبود، بلکه حتی در نگرش چند کانونی به منظومه گویشهای عربی، قویترین کانون محسوب نمیشد. بر این پایه میتوان انتظار داشت که در دوره تاریخی مورد بحث، زبان عربی به عنوان زبانی با کانونهای پراکنده گویشی، در شرایطی بوده باشد که عملاً سخنوران هیچ گویشی و از آن میان حتماً قریش، از نیاز به ترجمه قهری بیناگویشی در امان نبودهاند.
با تکیه بر آنچه درباره شرایط گویشی زبان در این نظام گویشی نیز توجه شود. در تاریخ اسلام میخوانیم که چگونه به هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانانی که تا آن زمان به حضرت ایمان آورده بودند، از مکه راهی یثرب - اکنون دیگر مدینة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) شدند و در کنار مردم بومی آن شهر که انصار نام گرفتند، با اشاره به هجرتشان، به مهاجرین ملقب شدند. با در نظر گرفتن اینکه از زمان هجرت تا پایان رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها ده سال امکان همزیستی با فاصله نزدیک و بسامد بالا میان مهاجرین و انصار وجود داشته است و این نزدیک به ثلث یک نسل جامعهشناختی است، بسیار نابجاست اگر انتظار داشته باشیم که در این زمان کوتاه، فاصله گویشی میان زبان مکیان مهاجر و یثربیان مقیم از میان رفته باشد.
در این باره جا دارد به نمونهای از مکالمات میان مهاجرین و انصار اشاره کرد که در این خصوص بسیار گویاست؛ زمانی که بیدرنگ پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمایندگانی از مهاجران و انصار برای تعیین جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سقیفه بنی ساعده جمع شد، پیشنهاد انصار چنین بود: "منا امیر و منکم امیر" و پاسخ مهاجرین مکی این بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: "الائمة من قریش". (8) آن مفهوم مرجع که گویشوران مدنی از آن به امیر تعبیر میکردند و گویشوران مکی به امام، در واقع یک مفهوم بود و به همین سبب است که مناظره معنادار میشد، در غیر این صورت میتوانست صرفاً یک منازعه در لفظ و نه محتوا باشد. نه مهاجران سعی داشتند به زبان انصار سخن گویند و نه انصار به زبان مهاجران، زیرا که گویش هیچ یک از آن دو بر دیگری غلبه کافی نداشت. بدین ترتیب هم مهاجران مکی و انصار مدنی در مراودات روزمره خود با یکدیگر، به طور مستمر درگیر ترجمه قهری بودهاند. در میان محققان معاصر نیز به مناسبت بحث از قراءات قرآن، سخن از حضور گویشهای موازی در قرآن کریم و قراءات مختلف آن به میان آمده است، هرچند اختلاف گویشها به این معنای اخیر، به دوره قراء و تحولات عربی قدری پس از صدر اسلام بازمیگردد. به هر روی اینکه بخشی از قرآن در مکه و بخشی در مدینه نازل شده، به طور طبیعی زبان عربی استفاده شده در قرآن را نیز با این ترجمه قهری بیناگویشی به عنوان امر اجتماعی حاضر در جامعه نبوی پیوند میزده است. اما مسئله تنها در حد گویش مکه و مدینه نبود و شاید آنچه در منابع متقدم به عنوان جست و جوی گویشهای مختلف عرب شمالی در زبان قرآن از زمان صحابه و تابعین دیده میشد، در واقع بازتابی از روابط بیناگویشی در منظومه گویشهای عرب شمالی در زمان نزول قرآن کریم بوده است. نمونههای متعددی از پیجویی گویشهای مختلف از سوی صحابه و تابعین و به طور کلی مفسران متقدم را میتوان در منابعی خاص همین موضوع مانند لغات القبائل فی القرآن الکریم از ابوعبید قاسم بن سلام (د 224 ق) و نیز المتوکلی از جلالالدین سیوطی (د 911 ق) بازجست. در میان محققان معاصر نیز به مناسبت بحث از قراءات قرآن، سخن از حضور گویشهای موازی در قرآن کریم و قراءات مختلف آن به میان آمده است، (9) هرچند اختلاف گویشها به این معنای اخیر، به دوره قراء و تحولات عربی قدری پس از صدر اسلام بازمیگردد.
نمایش پی نوشت ها:
1.مثلا ابوعبید، 1342، ج1 ص126، 127، جم.
2. مثلا همان، ج1 ص 126، 128، جم.
3. مثلا همان، ج1، ص 127، 181، جم.
4. île de France.
5. Gadzhieva, 1966. p. 67.
6. پاکتچی، 1392، صص 79- 70.
7. ابن عساکر، 1415، ج51، ص 285.
8. بلاذری، 1417، ج2، ص 262، 266؛ ابن عساکر، 1415، ج3، ص 286؛ نیز نک: ابن حزم، 1404، ج7، ص 428؛ ابن حجر عسقلانی، 1415، ج1 ص 699، به نقل از الموفقیات زبیر بن بکار؛ مقایسه شود با منابعی که در پاسخ مهاجرین هم واژه الامراء را به کار بردهاند و به نظر میرسد نقل به معنا باشد؛ مانند: بخاری، 1407ق، ج3 ص 1341؛ صنعانی، 1403، ج5 ص 444.
9. ولفنزن، 1980، ص 208- 210؛ راجحی، 1996، ص 67 بب
پاکتچی، احمد، (1392)، ترجمهشناسی قرآن کریم، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ دوم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}