کاربرد دستوریشدگی در تحلیل برخی تغییرات عام در فارسی نو
نویسنده: مهرداد نغزگوی کهن
چکیده
زبان همواره در حال تغییر است. بررسی اصول، فرایندها، علل و سیر تحول واحدهای زبانی، از دلمشغولیهای زبانشناسان تاریخی است. یکی از مهمترین فرایندهای تغییر زبانی، دستوریشدگی است. در این فرایند، واحدهای واژگانی / قاموسی به صورت واحدهای دستوری در میآیند و یا واحدهای دستوری، دستوریتر میشوند. براساس شواهد موجود از زبانهای مختلف، زبانشناسان برای این گونه تغییرات مراحلی را در نظر گرفتهاند و آنها را با نموداری با عنوان نمودار مرحلهای دستوریشدگی باز مینمایند. بر طبق این نمودار، به مرور زمان، کلمات واژگانی به کلمات نقشی تبدیل میشوند، کلمات نقشی به صورت واژهبست در میآیند، واژهبستها تبدیل به وندهای تصریفی میشوند و اگر تغییر تا آخرین مرحله ادامه یابد، وندهای تصریفی صورت آوایی خود را از دست میدهند و تبدیل به صفر میشوند. ما در این مقاله، ضمن توصیف دستوریشدگی و تاریخچه آن، نمودار مرحلهای دستوریشدگی را با مثالهای عینی از زبان فارسی محک میزنیم و نشان میدهیم در تاریخ زبان فارسی، مرحلهی تبدیل کلمهی واژگانی به کلمهی نقشی بیشتر وقوع و تداوم داشته است.مقدمه
اصطلاح دستوریشدگی در دو معنا به کار میرود. در معنای اول این اصطلاح ناظر بر چارچوبی است که به مطالعهی چگونگی به وجود آمدن امکانات دستوری، کاربرد و نقش آنها در زبان میپردازد. زبانشناسانی که در این چارچوب دست به مطالعات زبانی زدهاند، با توجه به شواهد فراوان از زبانهای مختلف، بر آناند که مرز میان مقولات دستوری از هم کاملاً مجزا نیست. به همین جهت تمایزی که از زمان سوسور بین زبانشناسی همزمانی و زبانشناسی در زمانی قائل میشوند، در چارچوب دستوریشدگی به زیر سؤال میرود. همین موضوع مهم باعث تمایز نظری این رویکرد از زبانشناسی ساختگرا و به خصوص زبانشناسی زایشی میشود. علاوه بر این، در رویکرد دستوریشدگی، خود مختار بودن نحو که از اساسیترین دیدگاههای زایشی است، به زیر سؤال میرود. در معنای دوم، دستوریشدگی ناظر بر فرایندی است که در طی آن عناصر زبانی (از جمله عناصر واژگانی، کاربرد شناختی و بعضی اوقات حتی آوایی) به صورت سازههایی از دستور در میآیند و یا با گذشت زمان دستوریتر میشوند؛ مثل، تغییر افعال قاموسی و تبدیل آنها به افعال معین، به وجود آمدن حروف اضافه از اسامی، یا تکوین امکانات تصریفی از پیش/ پس اضافههای آزاد. دستوریشدگی باعث خلق صورتهای دستوری جدید با نقشهای جدید میشود. فرایند مذکور به همراه سازوکارها و اصول حاکم بر آن، به تفصیل در چارچوب دستوریشدگی مورد بررسی قرار گرفته است (برای توضیحات بیشتر در مورد دستوریشدگی در هر دو معنا رک. هاپر و تراگوت 2003 و ویشر 2006). همکرد داشتن غالباً متضمن معنی تداوم اثر فعل است و بنابراین هم با فعل ساده و هم با فعل مرکب با کردن از این حیث تقابل دارد. این نکته خاصه از آنجا تأیید میشود که در قدیمیترین آثار بازمانده از فارسی دری، بعضی افعال را با آنکه صورت ساده یا پیشوندی آنها وجود داشته و به کار میرفته، به صورت فعل مرکب از صفت مفعولی با همکرد داشتن آورده و از آن وجهی خاص اراده کردهاند که متضمن این معنی دقیق است. در این مقاله، تنها به بررسی دستوریشدگی در معنای دوم، یعنی فرایندی در زمانی، میپردازیم و مواردی از تغییرات در زمانی صرف و نحو فارسی نو را که بر اساس فرایند دستوریشدگی قابل تبیین است باز مینماییم. با این تحقیق میتوان نشان داد که تحلیلی شدن زبان فارسی که از دورهی فارسی میانه شروع شده است (رک. صادقی 1357: 3و7)، در فارسی نو نیز ادامه مییابد و هنوز هم تداوم دارد. منظور ما از فارسی نو، دورهی اسلامی تا زمان حاضر است.1 تاریخچهی اصطلاح دستوری شدگی
اولین بار آنتوان میه در سال1912 از اصطلاح دستوریشدگی برای اشاره به تکوین صور دستوری (کلمات نقشی، وندها و جز آن) از مواد واژگانی اولیه استفاده کرد. میه دستوری شدگی و قیاس را از جملهی اصول مهم تغییر دستوری قلمداد میکند. تقریباً در همین دوران متخصصان هند و اروپایی به کار بردند، ولی با ظهور ساختگرایی و نظریهی زایشی، مطالعات مربوط به دستوریشدگی به کناری گذاشته شد؛ زیرا همان طور که گفتیم مفهوم دستوریشدگی پایههای نظری این چارچوبها را (مانند متمایز بودن مقولهها و خودمختاری نحو) زیر سوال میبرد. در دستور زایشی فرایندهای در زمانی مرکز توجه نبودند؛ با این همه، توجه به دستوریشدگی در دههی هفتاد در امریکا با انتشار مقالهی گیون (1971) با عنوان «نحو تاریخی و صرف همزمانی: سفر میدانی باستانشناختی»، دوباره احیاء شد. نقل قول معروف «صرف امروز، نحو دیروز است» در همین مقاله (ص413) آمده است. گیون دوباره بر به وجود آمدن امکانات صرفی/تصریفی از دستوریشدگی اجزای ترکیبات نحوی صحّه میگذارد. بعدها زبانشناسان دیگر با شتاب و تمرکز بیشتری به تحقیقات خود در چارچوب دستوریشدگی ادامه دادند. بعضی نیز با ارائه شواهد فراوان سعی نمودند نشان دهند که تمام واحدهای مقید دستوری در نتیجهی نوعی ساختواژیشدگی، یعنی تبدیل یک واحد واژگانی به عضوی مقید، به وجود آمدهاند. علاوه براین، مطالعات مربوط به جهانیها و ردهشناسی زبان نیز در رشد و شکوفایی مطالعات مربوط به دستوریشدگی بیتأثیر نبوده است (برای توضیح بیشتر در مورد سیر تحول مطالعات در حوزهی دستوریشدگی رک. ویشر 2006: 130؛ هاپر و تراگوت 2003: 19-30؛ تراسک 1996: 115-118؛ فیشر 2006: 58-61).2 نمودار مرحلهای دستوریشدگی
با توجه به تحقیقات انجام شده در زمینهی دستوریشدگی در زبانهای مختلف، مشخص شده است که واحدهای زبانی هنگام تغیر در مسیر دستوریشدگی، یا بیشتر دستوری شدن، مراحل معینی را با ترتیبی خاص، پشت سر میگذارند. این مراحل را میتوان به صورت یک نمودار مرحلهای باز نمود (هاپر و تراگوت 2003: 7).جزء واژگانی آزاد > کلمهی نقشی > واژه بست > وند تصریفی (> صفر)
بر اساس نمودار فوق، در آغاز یک کلمهی معمولی با از دست دادن تعدادی از مؤلفههای معنایی خود، عامتر میشود و نقش دستوری کسب میکند. در مرحلهی بعد، جزء مورد نظر تبدیل به واژه بست (1) میشود. واژه بست با تغییری دیگر میتواند به صورت یک وند تصریفی درآید. بعضی زبانشناسان مرحلهی «صفر» را نیز در مقام آخرین مرحلهی دستوریشدگی در نظر گرفته (ویشر2006؛ 129). در مرحلهی اخیر، وندِ تصریفی با از دست دادن جوهر آوایی خود به تکواژ صفر تبدیل میشود (2).
1-2 ملاحظات کلی
نکات مهمی در این راستا قابل ذکر است:الف- تغییر از واحد واژگانی آزاد شروع میشود و به صفر پایان مییابد. بسیاری از زبانشناسان بر آناند که این تغییر یک سویه و برگشتناپذیر است (هاپر و تراگوت 2003: 139-99).
ب- تغییر زبانی میتواند در هر مرحلهای متوقف شود و به مرحلهی آخر نرسد.
ج- ترجیح هر یک از مراحل تغییر، از زبانی به زبان دیگر، فرق میکند. بعضی زبانها مرحلهی کلمهی نقشی را بیشتر ترجیح میدهند، و بنابراین تحلیلیترند، در بعضی تغییر ادامه پیدا میکند و در آنها تبدیل واحدهای زبانی و وند تصریفی بیشتر دیده میشود. همین امر باعث ترکیبی شدن زبانهای مذکور میشود.
3 نمونههایی از دستوریشدگی در زبان فارسی
در زبان فارسی برای همهی مراحل دستوریشدگی مثالهای وجود داردو در ادامه شواهد عینی را برای هر مرحله به تفکیک به دست میدهیم (برای شواهد دیگر رک. استاجی 1383: فصل سوم؛ خبّاز 1376).تبدیل جزء قاموسی آزاد به کلمهی نقشی
1-1-3 همکرد فعل مرکّب
فعل مرکّب از ترکیب اسم یا صفت (بخش غیر فعلی/ همراه) و فعلی که از معنای اصلی و قاموسی اولیه تهی شده است (همکرد) درست میشود. فعل مرکّب یک واحد واژگانی را تشکیل میدهد و سرجمع معنای اجزاء آن مساوی با معنای کل آن نیست. بعضی از همکردهای مهم در زبان فارسی عبارتاند از:1) کردن: آرایش کردن، شتاب کردن...
2) نمودن: بندگل نمودن، اصرار نمودن...
3) دادن: نجات دادن، آرایش دادن...
4) زدن: لبیک زدن، قرعه زدن...
5) خوردن: فریب خوردن، غوطه خوردن...
( برای فهرست کاملتری از همکردها به همراه مثال رک. خانلری 1374: ج2، 160-127، مثالهای فوق نیز از همین منبع انتخاب شده است.)
2-1-3 افعال معین فارسی
از افعال معین برای ساختن زمانهای دستوری، همچنین باز نمودنِ نمود، و جهیت و ساخت مجهول استفاده میکنند. افعال معین از دستوریشدگی افعال واژگانی مستقل به وجود آمدهاند. این افعال در بعضی از مواضع بیشتر مؤلفههای معنایی خود را از دست داده، و نقش دستوری یافتهاند. در ساخت افعال معین سازهوارگی جمله با سازوکار باز تحلیل (3) دچار تغییر میشود. کاربرد و نقش اصلی این افعال قاموسی هنوز در کنار نقش ثانوی دستوری آنها دیده میشود. در ادامه به بررسی بعضی از این افعال معین در زبان فارسی میپردازیم (نیز رک. سبزواری 1383).1-2-1-3 دستوریشدگی فعل «خواستن»
در زبان فارسی «خواستن» که فعل اصلی بوده است، در بعضی از کاربردهای خود به تدریج در مقام فعل معین باز تحلیل شده و برای ساخت زمان دستوری آینده به کار رفته است. به عبارت دیگر، در این زبان صورتهای «خواهم/ میخواهم، خواهی/ میخواهی و غیره»، همگی در نتیجهی با تحلیل برای ساخت زمان آینده/ مستقبل مورد استفاده قرار میگیرند: خواهم رفت، خواهی رفت وجز آن. فعل «خواستن» در فارسی امروز در معنا و کاربرد اولیهی خود نیز به کار میرود:6) میخواهم او را ببینم.
7) خواستن توانستن است.
فعل معینِ will در انگلیسی و werden در آلمانی نیز به همین صورت به وجود آمدهاند. این کاربرد را در اکثر زبانهای بالکان و ارمنی و همچنین زبانهای غیر خویشاوند و چون لَز و زبانهای خانواده کارتولی و جز آن نیز میتوان مشاهده کرد (هریس و کمپ بل 1995 :58) (4). دلیل دستوریشدگی «خواستن» برای باز نمودن زمان آینده در معنای این فعل مستتر است. ترتیب خطی و سامد فراوان آن نیز به دستوریشدگی این فعل کمک کرده است.
کاربرد دیگر فعل «خواستن» به عنوان فعل معین برای بازنمودن نمود اجتنابی یا تقریب است. در این کاربرد، فعل «خواستن» ناظر بر عملی است که در شرف وقوع بوده است ولی اتفاق نمیافتد (نمود اجتنابی) یا حکایت از عملی در شرف وقوع دارد که ممکن است اتفاق بیفتد یا نیفتد (نمود تقریب)؛ این گونه کاربرد بیشتر در گفتار دیده میشود:
8) میخواست سکته کنه. («در شرف سکته کردن بود»)
9) میخواد سکته کنه. («در شرف سکته است»)
2-2-1-3 دستوریشدگی فعل «داشتن»
در فارسی امروز فعل «داشتن» حداقل در سه کاربرد جداگانه به کار میرود:الف) در مقام یک فعل بسیط قاموسی در معنای «مالک چیزی بودن»؛
ب) به عنوان فعل معین برای به دست دادن نمود ناقص. این فعل در این کاربرد تنها دو صورت دارد و ناقص است:
دارم، داری، دارد...: دارم میروم، داری میروی، دارد میرود... .
داشتم، داشتی، داشت...: داشتم میرفتم، داشتی میرفتی، داشت میرفت... .
ج) به عنوان فعل معین برای به دست دادن نمود اجتنابی یا تقریب؛ این کاربرد فعل «داشتن» درست مانند کاربرد آخر فعل «خواستن» است که در بالا به ذکر آن پرداختیم؛ یعنی فعلی که در گذشته یا حال در شرف وقوع بوده است، ولی اتفاق نیفتاده (نمود اجتنابی) یا فعلی که در شرف وقوع است و ممکن است اتفاق بیفتد و یا نیفتد (نمود تقریب). فعل «داشتن» در این کاربرد قبل از افعال لحظهای به کار میرود:
10) داشتم سکته میکردم.
11) دارم سکته میکنم.
کاربرد دوم و (احتمالاً سوم) بسیار متأخر است. دهقان (1972 :202) بر آن است که دهخدا اولین نویسندهای است که در نوشتار (در چرند و پرند) از «داشتن» به عنوان فعل معین (در کاربرد دوم) استفاده کرده است؛ علاوه براین، وی احتمال میدهد این کاربرد ناشی از لهجهی تهرانی باشد (دهقان 1972: 198).
اینکه چرا «داشتن» به صورت عنصری دستوری برای نشان دادن نمود به کار رفته است ریشه در معنای آن دارد (رک. دبیر مقدم 1384: 187، پانوشت ش 2). خانلری نیز متوجه این نکته شده است و دربارهی معنای این فعل در افعال مرکب مینویسد:
همکرد داشتن غالباً متضمن معنی تداوم اثر فعل است و بنابراین هم با فعل ساده و هم با فعل مرکب با کردن از این حیث تقابل دارد. این نکته خاصه از آنجا تأیید میشود که در قدیمیترین آثار بازمانده از فارسی دری، بعضی افعال را با آنکه صورت ساده یا پیشوندی آنها وجود داشته و به کار میرفته، به صورت فعل مرکب از صفت مفعولی با همکرد داشتن آورده و از آن وجهی خاص اراده کردهاند که متضمن این معنی دقیق است. از آن جمله در تفسیر قرآن مجید نسخهی کمبریج که احتمال میرود تاریخ تألیف آن قرن هفتم هجری باشد:
بربسته داشتن# (به جای بستن) بربستن: پیرایهها بربسته دارند.
برنهاده داشتن# برنهادن: دست برنجنها برنهاده دارند.
پوشیده داشتن# پوشیدن: قرطههای بهشت پوشیده دارند. (خانلری1374: ج2، 163 -165)
دستوریشدگی معادلهای فعل «داشتن» فارسی در زبانهای دیگر نیز دیده میشود. مثلاً زبانهای آلمانی و انگلیسی نیز از آن در مقام فعل معین استفاده میشود. درانگلیسی فعل have هم به معنای «داشتن» است و هم در نقش فعل معین، زمانهای دستوری کامل با آن ساخته میشود. در زبان آلمانی نیز فعل haben به معنای «داشتن» است و در مقام فعل معین برای ساخت زمانهای دستوری کامل و گذشته از آن استفاده میشود.
3-2-1-3 دستوریشدگی فعل «بودن»
در فارسی امروز، فعل «بودن» هم میتواند به طور مستقل به کار رود و هم در مقام فعل معین در ساختِ ماضی بعید (رفته بودم، رفته بودی...)، و ماضی ابعد (رفته بودهام، رفته بودهای...) نقش ایفا کند. همین دو کاربرد که در کنار هم وجود دارد، نشان میدهد فعل «بودن»، در طی زمان با استفاده از سازوکار باز تحلیل دستوری شده است؛ به عبارت دیگر، «بودن» در مقام جزئی از فعل اصلی تلقی شده است. این جزء بار دستوری دارد و معنای اصلی فعل را ندارد.4-2-1-3 دستوریشدگی فعل «باشیدن»
صورتهای (می) باشم، (می) باشی، (می) باشد، (می) باشیم، (می) باشید، (می) باشند میان مضارع اخباری و مضارع التزامی مشترک است. پیشوند «می-» در این صورت به ندرت به کار رفته است. «این صیغه در فارسی دری مانند مضارع است که هم بر زمان حال و هم آینده دلالت میکند، و در دورههای دوم و سوم فارسی دری کم کم به جه التزامی اختصاص مییابد» (خانلری 1374: ج2، 287). گفتهی خانلری را میتوانیم چنین بازنویسی کنیم: این صورتها با گذر زمان معنای مستقل خود را از دست داده، با سازوکارِ باز تحلیل دستوری شدهاند و در ساخت التزامی مورد استفاده قرار گرفتهاند. در متون متقدم فارسی، فعلی به صورت «باشیدن» وجود دارد که فعل تام و کامل محسوب میشود و بیشتر به معنی «ماندن» و «سکونت کردن» است (این فعل به احتمال زیاد همان فعل اولیه است که کم کم از معنا تهی شده و با دستوریشدگی از راه باز تحلیل به صورت فعل معین در آمده است):12) به شام رفتن من و باشیدن از برای غزا و جهاد نبوده است (واعظ بلخی 1350: 111).
13) گفت: این جایگاه میباشید که هیچ کس برین جایگه گذر نیست (ارّجانی 1347: ج1، 126).
14) به حج رفت و حج گذارد و مدتی به عراق باشید (نرشخی 1351: 6).
5-2-1-3 دستوریشدگی فعل «شدن»
«شدن» در فارسی امروز به عنوان همکرد برای ساخت فعل مرکّب (گم شدن، آگاه شدن...) (5) و به عنوان فعل معین در انواع ساختهای مجهول (دیده شد، نوشته شده است...) به کار میرود. در هر دو کاربرد، این فعل با سازوکار بازتحلیل دستوری شده است و معنای اصلی فعل را در برندارد و تنها کارکردش دستوری است (نیز رک. دبیر مقدم1384: دوازده و پانوشت ص. 183).6-2-1-3 فعل نمودی «گرفتن»
فعل «گرفتن» در اصل به معنای «به دست آوردن» یا «ستاندن» است. در متون متقدم فارسی این فعل در بعضی کاربردهایش دستوری شده و برای نشان دادن نمود شروعی، در مقام عنصری فرعی در گروه فعلی باز تحلیل شده است. (6) «گرفتن» غالباً در متون متقدم بعد از مصدر به کار رفته است. در این کاربرد تنها در زمانهای دستوری مضارع اخباری و ماضی مطلق قابل مشاهده است:15) از جانب سجستان نارنج آوردن گرفتند (نظامی 1333: 51).
16) خورشید شاه مطربان استاد بخواند و آموختن گرفت (ارجانی 134:ج1، 9).
17) آب را و هر چه در آن موضع یابد گردانیدن گیرد تا غرقه کند (بکران خراسانی 1342: 24).
18) ترازو بیاوردند و برکشیدن گرفتند تا هر هزار امرود برکشیده شد (مبارکشاه 1364: 155).
همانطور که از مثالهای فوق پیداست، نمود آغازی با فعل «گرفتن»، تنها با دو صیغهی سوم شخص مفرد و سوم شخص جمع به کار میرفته و ناقص است.
در زبان فارسی گفتاری امروز نیز مواردی از دستوریشدگی فعل «گرفتن» برای نشان دادن نمود آغازی قابل مشاهده است، البته با این تفاوت که در کاربرد امروزی، فعل «گرفتن» قبل از فعل میآید:
و ناقص نیز نیست و با همه صیغهها کاربرد دارد:
19) بگیرید بخوابید.
20)گرفتیم خوابیدیم.
21)بگیر بنشین.
22) میگیریم همه لباسها را میشوریم.
23)برو آشپزخانه ظرفهایت را بگیر بشور.
محدودیتی که در این ساخت وجود دارد این است که «گرفتن» با افعال تداومی به کار میرود «افتادن» و «تصادف کردن» از افعال احظهای هستند و به همین علت کاربرد آنها با فعل دستوری شده «گرفتن» موجب غیر دستوری شدن دو جمله زیر شده است:
24)* بگیر بیفت.
25)* گرفتیم تصادف کردیم؟
2-3 تبدیل کلمهی نقشی به واژه بست
1-2-3 صورتهای مقید فعل بودن
در فارسی واژه بستهایی وجود دارد که در دستوریها از آنها با عنوان صورتهای تصریفی فعل «بودن» یاد میشود (برای فهرستی از واژه بستهای فارسی رک. کلباسی 1371: 32). این صورتها عبارتاند از:- (ا) م،- (ا) ی،- (ا) ست،- (ا) یم،-(ا) ید،- (ا) ند
صورتِ «است» در نوشتار و گفتارِ بسیار ادبی و رسمی هنوز به طور مستقل به کار میرود. ظاهراً این صورتها در گذشتههای دور همگی مستقل بودهاند و بعدها با سایش آوایی و باز تحلیل، وابسته به اجزای زبانی دیگر وابسته شده، دستوری شدهاند. در رسمالخط بعضی از متون متقدم، هنوز ضمایر متصل به صورت منفصل نوشته میشده است؛ بهار (1375:ج1، 367) این امر را تنها مربوط به رسمالخط میداند، ولی همانطور که گفتیم، این احتمال وجود دارد که صورتهای «ام، ای، است، ایم، اید، اند» هنوز ماهیت مستقل خود را در قرون متقدم حفظ کرده باشد. شواهدی که این گفته را تأیید میکند، کاربرد صورتهای مستقل «هیند، هیی، هییت...» در بعضی متون متقدم فارسی است (7):
26) کسانی هیند که میگویند گرویدیم به خدای و روز قیامت (نسفی 1362: 4).
27) و از ایشان گروهی هیند که زفانهای خویش به خواندن تورات تحریف کرده میگردانند (نسفی 1362: 117).
28) و هیند کافران بر مخالفت خداوندشان یاریگر شیطان (نسفی 1362: 687).
29) بیارند سخنی همچون وی اگر هیند راست گویان (نسفی 1362: 995).
30) این مر شمار را بهتر اگر هییت مؤمنان (نسفی1362: 307).
31) بفکن برما پارهای از آسمان، اگر هیی از راستگویان (نسفی1362: ج 20، 539، به نقل از خانلری 1374: ج2، 202).
32) بیار به ما آنچه وعید میکنیمان، اگر هیی از راستگویان. (نسفی 1362: ج2، 729، به نقل از خانلری: همان جا).
هنر (1371) ضمن به دست دادن شواهدی از مولوی، شاهنامه، قرآن قدس و تفسیر نسفی، نشان میدهد که صورتهای مورد بحث حتی تا قرن نهم هجری نیز وجود داشته است. وی در تأیید این مطلب مثالهایی را از اشعار شاه داعی که به فارسی شیرازی است، نقل کرده است. به هر حال، ماهیت مستقل این صورتهای قدیمی مبین این است که آنها به تدریج با سازوکار بازتحلیل دستوری شدهاند و به عنوان وابستهی دستوری اجزای دیگر زبانی مورد استفاده قرار گرفتهاند.
3-3 تبدیل واژهبست به وند
از این مرحله میتوانیم تبدیل eš - به شناسه در فارسی محاورهای را مثال بزنیم (برای مثالهای بیشتر رک. مقالهی «از واژهبست تا وند تصریفی» در همین کتاب):33) علی رفتش.
34) نازنین گفتش دیر میآید.
«در این جملات پیبست - ِش به کار رفته است، ولی نقش مفعولی ندارد و در جملهی (اول) نمیتواند حتی نقش مطابقهی مفعولی داشته باشد؛ زیرا فعل جمله لازم است. از طرفی، تنها پی بستی که این کاربرد را دارد نشانهی مفعولی سوم شخص مفرد است و دیگر پی بستهای ضمیری در این جایگاه کاربرد ندارند. دلیل وجود این ساختهای این است که در فارسی، شناسهی سوم شخص مفرد در زمان گذشته صفر است و نمود آوایی ندارد و سخنگویان در زبان محاوره این پیبست ضمیری را به جای شناسه سوم شخص مفرد به کار میبرند»
(راسخ مهند 1383: 17؛ نیز رک. جهان پناه 1380).
البته واقعیت فوق را میتوان به صورت دیگری نیز تحلیل نمود و ادعا کرد که در اینجا صفر به وند تبدیل شده است. چنین تحلیلی، مطلق بودن حرکت یک سویهی دستوریشدگی را به زیر سؤال میبرد. بنابراین میتوانیم نتیجه بگیریم که یکسویگی تغییرات دستوریشدگی در زبانهای جهان تنها یک گرایش قوی است و نه یک جهانی مطلق.
4-3 تبدیل وندها به صفر
اگر دستوریشدگی تا مرحلهی آخر ادامه یابد، وندها فرسایش پیدا میکنند و تبدیل به مواد واجی بیمعنی میشوند و یا به طور کامل حذف میشوند (ویشر 2006: 130). شناسهی سوم شخص مفرد در زمان گذشته به این صورت به وجود آمده است؛ زیرا ما برای همهی شخصها و شمارها در زمان حال شناسه داریم، و در زمان دستوری گذشته نیز تنها سوم شخص مفرد است که صورت آوایی ندارد (در مورد ریشهی شناسهها رک. خانلری1374: ج2، 92).4 گذر از بیش از یک مرحله
در زبان فارسی (مانند بسیاری از زبانهای دیگر)، بعضی از مراحل دستوریشدگی یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته شدهاند. در این راستا میتوانیم به تکوین پیشوندهای تصریفی فعلی از کلمات مستقل نقشی/ دستوری اشاره کنیم (نیز رک. به مقالهی «از واژه بست تا وند تصریفی» در همین کتاب).1-4 وندهای تصریفی فعلی
وندهای تصریفی فعل، اجزائی هستند که به فعل متصل میشوند و نقش دستوری دارند. پیشوندهای تصریفی می-، بـ-، نـ-و مـ-و شناسههای فعل همگی در ابتدا تکواژ آزاد بودهاند و بعدها به صورت وند تصریفی فعلی درآمده اند.1-1-4 پیشوند «همی- /می-»
جزء «همی/ می» در اصل یک واژهی مستقل بوده است. در فارسی میانه، «همی ham در مقام قید زمان به معنای « همیشه» به کار رفته است (آموزگار و تفضلی 1373: 60). بعد از ظهور اسلام و طی قرون اولیهی هجری به تدریج این جزء ماهیت مستقل خود را از دست داده و به صورت پیشوند فعلی و جزئی از فعل به کار رفته است. البته این تغییر تدریجی همراه با تغییر معنایی / نقشی و همچنین تضعیف/ سایش آوایی رخ داده است و «همی» به «می» تبدیل شده است. لازم است در اینجا یادآوری کنیم «در هیچ یک از آثار و اسنادی که از فارسی دری در دست داریم صورت همی منحصراً دیده نمیشد. تنها در بعضی از این آثار صورت کهنتر، یعنی همی غلبه دارد، و در بعضی دیگر صورت جدیدتر، یعنی می»(خانلری 1374: ج2، 222). از قرن هفتم به بعد، به ندرت میتوانیم اثری از «همی» بیابیم. در متون متقدم فارسی (حتی تا اوایل قرن هفتم هجری) همی/ می با فاصله از فعل (قبل یا بعد از آن) میآمده است. همین امر نشان میدهد که همی/ میدر آغاز تکواژ آزاد بوده است؛ یعنی هنوز تا حدّی آن استقلال اولیهی خود را حفظ کرده است. در زیر مواردی از کاربرد همی/ می با فاصله از فعل را آوردهایم:
35) وای آن روز مر آنها را که حق را می دروغ دارند (نسفی 1362: 992).
36) بهر آسمان صد هزار سال همی بالا گرفتم (رشیدالدین میبدی 1331: 74).
37) نام من بکژی می بیرون دهند و میکژ گردانند (رشیدالدین میبدی1331: 5).
38) ای کسانی که مؤمنانید می آزمون کند شما را خدای (یاحقی 1364: 111).
39) همی دروغ گویند (یاحقی 1364: 328).
40) اگر می این نبایدی گفتن (رشیدالدین میبدی 1331: 310).
41) همی با خود گفت (دانشپژوه 1345: 109).
42) حرهی عاقلهی بالغه برخالص حق خویش می تصرف کند روا باشد (دانشپژوه 1345: 39).
43) ایشان جماعتی باشند و همی دعوی کنند که افسونها کنیم (بکران خراسانی 1342: 113).
کاربرد پیشوند «همی/ می» قبل از پیشوند بـ- فعلی در بعضی از متون متقدم، میتواند نشان دهد که کاربرد همی / می با فعل، متأخرتر از کاربرد پیشوند تصریفی بـ است (بعدها «می» به تنهایی با افعال در فارسی به کار رفته است):
44) این پندی است که به وی پند داده میشود، هر که از شما یه خدای تعالی و به قیامت میبگرود (نسفی 1362: 74).
45) بیشتر خوردنیها میبپوساند (جرجانی 1344: 2).
46) میبنگذارد (رشیدالدین میبدی 1331: 244).
47) اگر میبگشانید سیلان میافتد (نظامی 1333: 133).
48) همی بجنبد (نصرالله منشی 1328 ه: 205).
49) میبفریوند (یاحقی 1364: 92).
البته ما عکس حالت فوق یعنی ترتیب بـ+ می را نیز در متون سراغ داریم:
50) قبالها بمی خواست (الراوندی : 381).
51) و این صفات هر یک در مقام خویش بمی باید (نجم رازی 1352: 119).
52) بمی باید گذشتن. (بهار 1318: 499).
گاهی نیز ترتیب بـ + همی/ می یا همی / می+ بـ هم زمان در یک اثر به کار رفته است:
53) بمی گردانی (میهنی 1366: 87).
54) میبرود (همان: 225).
55) همی بمردم. (همان : 60).
این گوناگونیها میتواند دلایل گویشی و یا جغرافیایی داشته باشد، ولی آنچه مهم است این است که در همهی مناطق «همی / می» در آغاز تکواژ آزاد بوده و کم کم به صورت پیشوند مقید فعلی در آمده است. این تغییر با کاهش بسامد وقوع «همی» همراه بوده است. «می» در این دوره، در یکی از کاربردهایش، برای نشان دادن نمود مستمر به کار میرفته است:
«این جنبهی میبسیار قویتر از امروز بوده است و امروز ارزش این استمراری می بخصوص در مضارع ضعیف شده است؛ به طوری که در زبان محاوره برای جبران ضعف از فعل معین داشتن استفاده میشود، مانند دارم میروم...» (فرشیدورد 1352: 485 - 486).
2-1-4 پیشوند «بـ»
«بـ» در آغاز به صورت تکواژ آزاد بوده است. جالب توجه است که بدانیم در بعضی متون متقدم، «بـ» در کاربرد دستوری اولیه هنوز در مقام جزء تمام عیار فعل در نیامده است. بهار (1375:ج1، 335) در این زمینه مینویسد»:«گاهی بین باء تأکید و فعل اسمی، یا صفتی فاصله میشده است، چنانکه گویند: فلان بازرگان مالی بحاصل کرد، و در اسکندرنامه گوید: «باید که خدای تعالی مرا روزگار تا پیش از مرگ مرا دیدار تو بروزی کند» یعنی : روزی بکند.»
بعدها جایگاه جزء «بـ» در مقام پیشوندی تصریفی که به همکرد متصل میشده، تثبیت شده است. در دستوری سنّتی فارسی، این «بـ» به باء تأکید معروف است. در متون قرون متقدم این پیشوند در کاربرد مزبور در ساخت مضارع اخباری، ماضی مطلق، ماضی استمراری، ماضی نقلی، ماضی بعید، مستقبل، مضارع التزامی، امر، وجه دعایی و وجه شرطی تحقق نیافتنی به کار رفته است (برای کاربردهای «بـ» رک. مقاله «کاربردهای نقشی بـ در فارسی نو از منظر دستوریشدگی» در همین کتاب؛ نیز قس. مکینان1977).
3-1-4 پیشوند نفی «نـ»
پیشوند نفی «نـ» تکواژی مقید است. در فارسی امروز این جزء به فعل متصل میشود و معنای آن را منفی میکند و صورت آزاد «نه» نیز در مقام قید مورد استفاده قرار میگیرد. شواهد موجود از متون متقدم نشان میدهد که پیشوند نفی «نـ» از همین کاربرد آزاد به وجود آمده است. در متون متقدم فارسی جزء نفی با فاصله از فعل به کار میرفته است. این استقلال حتی زمانی که این جزء در مقام پیشوند فعلی به کار رفته، در خط منعکس شده است:56) اگر نه چنین کردی رویت به آتش دوزخ بسوختی (ابوالفتوح رازی 1369: ج. 1، 28).
57) نه فصاحت ازین کاملتر دیدهام (نصرالله منشی 1328 هـ : 342).
58) پس معلوم شد که سبب اسلام صحابه نه بنظر بوده است (القزوینی الرازی: 263).
59) من نه بطلب زر آمدهام (الراوندی 1333: 78).
60) من میگویم هرکه نه چنین گوید و نه چنین داند کافر او باشد
(غزنوی1340: 45).
61) و عوام ماهی بزرگ را نهنگ گویند و در اصل نه چنان است (بکران خراسانی1342: 46).
62) گفت چه خسبی؟ که نه جای خفتنست (سعدی 190: 1345).
63) بعضبی از آن اجزا نه اصلی باشند (مینوی و مهدوی 1337: 482).
64) اگر نه آنستی که به طریق ذوق مرا این معانی معلوم شده بودی، هرگز کجا در خاطر من بگذشتی که آتشپرستی و بتپرستی ... راست است (منزوی و عسیران 1350: 308).
65) نه این زنان که مؤمنانند آن کافران را حلال باشند، و نه آن شویان کافران مر زنان مومنان را حلال باشند (متینی 1342: 2؛ 398 به نقل از خانلری 1374: ج. 3، 211).
مواردی نیز سراغ داریم که در آنها «نـ» بر خلاف امروز، به جای فعل، به عنصر پیش فعلی فعل مرکب متصل شده است:
هر که جز مسلمانی دینی جوید آن از وی نپذیرفته شود (نسفی 1362: 120).
در فارسی متقدم قرون اولیهی هجری صورت «نی» نیز وجود داشته که با یاء مجهول به صورت nē تلفظ میشده و کاربرد آزاد داشته است:
66) به عقوبت گرفتار شدن است وهیچ رهانیدن نی (نسفی 1362؛ ج42، به نقل از خانلری 1374: 3، 211).
67) خالق و رازق وی است بت نی و یکی است... کسی را با وی شرکت نی (همان: ج. 8، به نقل از خانلری 1374: ج 3، 211).
تلفظ ne در دورههای بعد تحول یافته و به صورت ne در آمده و ne با یک تحول دیگر به na بدل شده است. تلفظ ne هنوز در بسیاری از مناطق ایران متداول است (صادقی 1365: 19). در واقع همین صورت تحول یافته (یعنی «نه») که تکواژ آزاد بوده است، در یکی از کاربردهایش در مقام جزئی از فعل، باز تحلیل شده و به صورت تکواژ تصریفی «نـ» در آمده است؛ به عبارت دیگر «نه» دستوری شده است. نکته جالب توجه این است که «نی» هیچگاه برسر فعل نمیآمده است. پس تحول جزء نفی را میتوانیم به صورت زیر طرحبندی کنیم:
نی
4-1-4 پیشوند نفی «مـ»
در متون متقدم فارسی، جزء نفی «مـ» نیز وجود داشته است. کاربرد این جزء در متون، نشانهی قدیمی بودن متن است. از «مـ» برای ساختن صورتهای زیر استفاده شده است:الف) فعل نهی: در متون متقدم امر منفی (نهی) با استفاده از پیشوند «مـ» یا «نـ» بر سر بن مضارع ساخته شده است؛ گرچه توزیع این دو در متون یکسان نیست. مواردی از کاربرد «مـ» در نهی:
69) فرمود که مکنید و بازو در مبندید که من از و کرامتهای بزرگ مشاهده کردهام (غزنوی 1340: 51).
70) بعد از این پیراهن آن مگردید (جوینی1366: ج. 1، 108).
71) با امیران پیشی مجوی. ( بلخی 1339: 15).
ب) فعل دعایی:
72) مبادا که جز چنین باشد (منزوی و عسیران 1350: 218).
73) مباد که روزگار مجلس سامی زین سام مشوش باشد (قزونی 1329: 104).
74) خدای آن زن را خیر مدهاد (بخاری1369: 193).
75) مبادا که چشم زخمی رسد (افشار 1346: 107).
شواهدی در فارسی نو در دست است که نشان میدهد این جزء در ابتدا مستقل بوده است و بعدها با استفادهی از باز تحلیل دستوری شده و به صورت پیشوند مقید تصریفی درآمده است. مثلاً در کتاب اسکندرنامه موارد زیر را داریم:
76) مه تو رستی و مه کیش تو (افشار 1346: 344).
77) مه تو رستی و مه هر پدر (همان : 427).
جدا افتادن این جزء نفی از فعل حکایت از آزاد بودن آن دارد. با گذشت زمان و با به وجود آمدن «نـ»، کم کم این تکواژ جای تکواژ مقید شده قدیمی «مـ» را گرفته است. در متون متقدم بسامد وقوع «مـ» زیاد است و هر چه به قرون ششم و هفتم هجری نزدیک میشویم، میزان کاربرد آن کم و کمتر میشود. البته این جایگزینی در نهی و فعل دعایی منفی (تحذیری) با تأخیر بیشتری صورت گرفته است و حتی تا قرن هفتم هجری گرایش غالب در این گونه افعال استفاده از «مـ» به جای «نـ» است (رک. نغزگوی کهن 1378: 227- 229). خانلری (1374: ج2، 336) در این زمینه میگوید:
«وجه تمنایی [= دعایی] دو صورت مثبت و منفی دارد و صورت منفی آن که تحذیری نیز خوانده میشود همیشه با حرف نهی مـ به کار میرود و با حرف نفی نـ به ندرت دیده شده است.»
شواهدی راکه وی راجع به کاربرد پیشوند نـ در این ساخت به دست میدهد متعلق به کتابهای قصص قرآن مجید، اسکندرنامه، تفسیری بر عشری از قرآن مجید و ترجمهی قرآن پارس است. میدانیم که ترجمهها و تفسیرهای قرآنی و همچنین کتابهایی که جنبه روایی داشتهاند و در قرون اولیهی هجری نوشته شدهاند، به گفتار روزمرهی مردم نزدیکتر بودهاند. کتابهایی که خانلری از آنها نام برده است از این دسته هستند؛ بنابراین میتوانیم نتیجه بگیریم که جایگزینی مـ با نـ ، در این دوره در گفتار بسیار زودتر رخ داده است.
نتیجهگیری
اگر به شواهدی که در این مقاله ارائه کردیم با دقت بیشتر توجه کنیم، به این نتیجه میرسیم که در فارسی نو بعضی مراحل دستوریشدگی بیشتر ترجیح داده میشود. مثلاً تبدیل کلمهی نقشی به واژه بست/ وند تصریفی در فارسی قرون متقدم اسلامی بسیار زیاد اتفاق افتاده است، ولی بعد از قرن هفتم و هشتم هجری دیگر تقریباً موردی را پیدا نمیکنیم که نشان دهندهی به وجود آمدن وند تصریفی باشد. در عوض، مرحلهی تبدیل کلمهی واژگانی به کلمه نقشی از همان قرون اولیهی هجری و حتی فارسی میانه وجود داشته است و این روند همچنان ادامه دارد. کاربرد فعل «داشتن» در مقام فعل معین در سدهی اخیر و به وجود آمدن مداوم افعال مرکّب نشاندهندهی این است که زبان فارسی مرحلهی تبدیل کلمهی واژگانی به نقشی را بیشتر ترجیح میدهد.نمایش پی نوشت ها:
1) واژه بست جزئی با نقش دستوری خاص است که به کلمهی مجاور خود متصل میشود و تکیه نمیگیرد (برای توضیح بیشتر رک. مقالهی «از واژه بست تا وند تصریفی» در همین کتاب؛ نیز شقاقی 1376و راسخ مهند 1383).
2) نمودار مرحلهای مورد نظر تاریخی است، ولی از منظر هم زمانی نیز میتوان به این نمودار نگاه کرد و آن را در مقام پیوستار واحدهای زبانی در نظر گرفت. در دو طرف این پیوستار، دستوریترین و واژگانیترین واحدهای زبانی قرار دارند. در اینجا، دیدگاه هم زمانی، مورد نظر ما نیست و از همان اصطلاح نمودار مرحلهای استفاده میکنیم که جهتدار است.
3) بازتحلیل در تغییرات صرفی نیز نقش ایفا میکند (رک. مقاله «نقش بازتحلیل در تغییرات صرفی زبان فارسی» در همین کتاب).
4) در بعضی زبانهای دیگر از فعلی که مفهوم «بایستن» دارد برای بیان این معنی استفاده میشود. از آن جمله در زبان فرانسوی صیغهی آینده futur صیغهی نو ساختهای است مرکب از دو جزء که در زبان لاتینی جزء اول مادهی فعل اصلی و جزء دوم معین فعل habeo به معنی بایستن یا بر عهده داشتن است. این دو جزء با هم جوش خورده و صیغهی صرفی خاصی از آن حاصل شده، به طریقی که امروز فرانسوی زبانان «جز کسانی که با زبانشناسی سر و کار دارند) از صیغهی آیندهی افعالی مانندje dirai مفهوم دو جزء مختلف «بایستن» یا «داشتن» و گفتن» را درک نمیکنند و فقط جریان فعل dire بعنی گفتن را با وقوع در زمان آینده به ذهن میآورند. نظیر این ترکیب است عبارت I shall go در زبان انگلیسی که از آن نیز مفهوم صیغهی فعل رفتن در زمان آینده بر میآید؛ و کلمهی shall در اصل به معنی «بایستن» بوده است» (خانلری 1374: ج2، 287- 288).
5) این تحلیل از آن دبیر مقدم 1376 است (در مورد تحلیلی دیگر از این ترکیبها رک. طباطبایی 1384؛ طبیبزاده 1385 الف ؛ و طبیبزاده 1385 ب؛ 177-178).
6) نمود مقولهای است که در توصیف دستوری افعال مورد استفاده قرار میگیرد. نمود دو گونه است: واژگانی و دستوری (مثلا، در آغاز فعل «داشتن» فارسی نیز نوع عمل تداومی را داشته است و بعد با توجه به معنایش، دستوری شده است. نیز رک. دبیر مقدم 1384: 150)؛ نمود به ساختار زمانی فعل ممکن است مربوط باشد و در بسیاری از زبانها با اصطلاح زمان دستوری ارتباط تام دارد. البته باید میان زمان دستوری و نمود تمایزی را قائل شد (تراسک1996).
7) صورتهای اخیر بازماندهی فعل معین ah (ریشهی مضارع فعل بودن) در فارسی میانه هستند که به h تخفیف یافته و با شناسه ترکیب شده است
(خانلری1374؛ ج2: 92، 195، 202؛ ابوالقاسمی 1375؛ 172).
نغزگوی کهن، مهرداد؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان (مجموعه مقالات)، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}