نویسنده: اندرو ریپین
مترجم: سیدعلی آقایی
روایاتی که عموماً از صحابه‌ی پیامبر نقل شده‌اند و سبب، زمان و مکان نزول بخشی از قرآن (معمولاً یک آیه) را بیان می‌کنند. در ورای مطالبی که به عنوان «اسباب نزول» نقل شده است، فهمی خاص از فرآیند وحی قرآنی وجود دارد. گفته می‌شود که قرآن به صورت قطعه قطعه در طول دوره‌ای حدوداً بیست و دو ساله از رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است. از این‌رو، مفسران مسلمان در چهارچوب حیات محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با قرآن مواجه شده‌اند، چنان‌که از ویژگی‌های متفاوت قرآن در زمان حضور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه در قیاس با زمان حضور او در مکه سخن گفته‌اند. آنها همچنین بر آن بوده‌اند که قطعاتی از قرآن در پاسخ یا در واکنش به شرایطی خاص در زندگی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است. هم ساختار و هم محتوای قرآن شواهدی برای این تصورات در اختیار آنان قرار داده است. ظاهراً تعارضی آشکار میان این دیدگاه و باور جزمی مسلمانان به اینکه قرآن کلام ازلی خداست، گه گاه بروز یافته است؛ این موضوع هم بن‌مایه‌ی مجادله‌ی میان مدعیان قدم قرآن و مخالفان آنها یعنی مدافعان خلق قرآن و هم درون‌مایه‌ی مجادلات میان ادیان بوده است. هرچند این‌گونه تعارضات نهایتاً با این عقیده‌ی جزمی حل شده است که هیچ تعارضی وجود ندارد و فعل خدا همواره به مصلحت مخلوقات خویش است. مثلاً مؤلف کتاب المبانی لنظم المعانی در قرن پنجم به سادگی اظهار می‌دارد که قرآن برحسب مقتضیات هر موقعیت نازل شده است، اما ترتیب متن آن‌گونه که امروز در اختیار است، بازنمود چیزی است که در لوح محفوظ بوده است (درباره‌ی مؤلف این اثر نک. Gilliot, Sciences coraniques, 57-60).
چون کار مفسران بر این فرض مبتنی بوده که متن قرآن در شرایطی خاص نازل شده است، در نظر ایشان آشکار بوده که تفسیر صحیح هر آیه وابسته به شناخت این شرایط است. این امر به شناسایی و تدوین روایات تفسیری انجامیده است که از نزول آیه‌ای خاص سخن گفته‌اند؛ ادعا شده است که شناخت این روایات کلید همه‌ی تفاسیر است (هرچند در هر رهیافت دیگری به تفسیر قرآن موضوع مشابه دیگیری نقش محوری می‌یابد). از نظر تاریخی، مشخص نیست که تدوین اسباب نزول چگونه رخ داده است. این روایات ممکن است از زمینه‌ی داستان زندگی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نشأت گرفته باشد؛ ممکن است از میان انبوه مطالب مورد استفاده‌ی واعظان در صدر اسلام اخذ شده باشد؛ ممکن است این روایات بخشی از مستندات مورد استفاده‌ی فقیهان بوده باشد تا دریابند یک حکم فقهی قرآنی چگونه اعمال می‌شده است؛ یا ممکن است خود به تنهایی گونه‌ای تفسیری بوده باشد. در متون عمومی تفسیری، روایات اسباب نزول معمولاً پراکنده‌اند و از دیگر مطالب متمایز نیستند و وقتی نقل می‌شوند، کارکردهای تفسیری متعددی دارند. عمده‌ترین این کارکردها عبارت‌اند از: تثبیت معانی لغوی، تحلیل صناعات ادبی، تأیید قرائت‌های مختلف، فراهم آوردن تفصیل داستان و روشن ساختن محدوده‌ی سیاق برای مقاصد داستانی و فقهی. اشارات مربوط به واژگان به سادگی در یک داستان درج می‌شود، به گونه‌ای که واژه‌بندی یک آیه با عبارات دیگر بیان می‌شود. اسباب در مقام نوعی از مطالب که مفسران مسلمان از آن بحث کرده و گرد آورده‌اند، بر مبنای خصوصیات ادبی خاص خود از دیگر مطالب تمایز می‌یابد. سبب روایتی است که در آن چیزی یا کسی دارای این مشخصه دانسته شده که به نحوی در حیات محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دخالت داشته است. این روایت حادثه یا موقعیتی را توصیف و اعلام می‌کند «آن‌گاه این آیه نازل شد» (فَنزَلت الآیه)، که آیه‌ای خاص را به این موقعیت پیوند می‌دهد. نمونه‌ای بارز از آن در زیر آمده است:
«درباره‌ی شراب و قمار از تو می‌پرسند. بگو در آن دو گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است، ولی گناهشان از سودشان بزرگ‌تر است». این آیه (بقره: 219) درباره‌ی عمربن خطاب و مُعاذبن جبل و گروهی از انصار نازل شد که نزد پیامبر آمدند و گفتند: «حکمی درباره‌ی شراب و قمار به ما بده که هر دو زایل کننده‌ی عقل و غارتگر اموالند». آن‌گاه خداوند این آیه را نازل کرد (واحدی، اسباب، 64-65).
چنین روایاتی جزء لازم همه‌ی تفاسیر بودند، گرچه در سده‌های نخست به هیچ‌وجه- نه به لحاظ اصطلاحات تخصصی و نه به لحاظ قالب زبانی- متمایز نبودند. ابوالحسن علی‌بن احمد واحدی نیشابوری (د. 468)، در کتاب أسباب نزول القرآن روایات فراوانی را که یافته، گردآورده و مطالب را در ارتباط با بخش‌هایی از هشتاد و پنج سوره‌ی قرآن ترتیب داده است. این کتاب هم مشهورترین اثر از این‌گونه است که به تدوین چنین مطالبی تخصیص یافته است و هم یکی از کهن‌ترین آنها (این کتاب دست کم اثری است که در تثبیت این‌گونه به طور جدی نقش داشته است). شکل‌گیری این کتاب واحدی را در کل می‌توان به پیدایش دوران حدیث‌گرایی در آموزش اسلامی مربوط دانست، که در آن حدیث نسبت به عقل معتبرتر تلقی می‌شد (بدین ترتیب، این مدعای صریح و بحث‌انگیز واحدی که اسباب کلید تفسیرند معنا می‌یابد).
چندین کتاب دیگر از سده‌های پس از واحدی موجود است که یا به قصد گردآوری مطالب فزون‌تر یا به قصد اصلاح معیار سنجش به کار گرفته شده در تدوین این روایات نگاشته شده‌اند. برخی از نویسندگان این آثار عبارت‌اند از: عراقی (د. 567) که می‌کوشد اسباب نزول را از داستان‌های پیامبران (قصص الانبیاء)، که واحدی غالباً این دوگونه را خلط کرده است، جدا سازد؛ جَعبَری (د.732) که کتابش نسخه‌ی ویراسته‌ای از متن واحدی است؛ ابن‌حجر (د. 852) که چکیده‌ای از روایات منابع تفسیری سنتی را به دست می‌دهد؛ سیوطی (د.911) که هم تکمله‌ای بر منابع واحدی است (و از این‌رو مطالبی درباره‌ی بخش‌هایی از 102 سوره را دربر دارد) و هم روایاتی را که بی‌ربط دانسته، حذف کرده است؛ و اُجهوری (د. 1190) که کتابش جامع مطالبی از علوم مختلف قرآنی از جمله «اسباب نزول» است. آثار ناشناخته و مجهول دیگری در کتابخانه‌های نسخ خطی در جهان وجود دارند و تعداد معدودی آثار جدید در این زمینه منتشر شده است، اما در مجموع، متون مختص به این عنوان در قیاس با دیگر گونه‌های تفسیری نظیر ناسخ و منسوخ بسیار اندک است.
در متون عمومی تفسیری، روایات اسباب نزول معمولاً پراکنده‌اند و از دیگر مطالب متمایز نیستند و وقتی نقل می‌شوند، کارکردهای تفسیری متعددی دارند. عمده‌ترین این کارکردها عبارت‌اند از: تثبیت معانی لغوی، تحلیل صناعات ادبی، تأیید قرائت‌های مختلف، فراهم آوردن تفصیل داستان و روشن ساختن محدوده‌ی سیاق برای مقاصد داستانی و فقهی. اشارات مربوط به واژگان به سادگی در یک داستان درج می‌شود، به گونه‌ای که واژه‌بندی یک آیه با عبارات دیگر بیان می‌شود.
آنها گفتند: «ای پیامبر، آیا صدقه دادن پنهانی بهتر است یا صدقه دادن آشکارا؟» آن‌گاه خداوند این آیه (بقره: 271) را نازل کرد: «اگر صدقه‌ها را آشکار کنید، این کار خوبی است و اگر آن را پنهان دارید و به مستمندان دهید، این برای شما بهتر است و بخشی از گناهانتان را می‌زداید» (واحدی، اسباب، 82).
در اینجا فعل «أبدی» (تُبدوا) در قرآن، به معنای «آشکار کردن»، با «عَلانیة» (آشکارا)، و «أخفی» (تُخفوا)، یعنی «پنهان کردن» با «سرّاً» (مخفیانه)، شرح داده شده است. در سیاق‌های دیگر، این‌گونه از تفسیر بیان دوباره‌ی معانی استعاری قرآن را به زبان غیراستعاری یا تدارک واژه‌ای را که به قرینه حذف شده تسهیل می‌کند. همچنین نقل روایت‌های مختلف می‌تواند به منظور تأییدی بر قرائات مختلف متن باشد.
تفصیل داستان ظاهراً نیاز داستان‌گویان قرآنی و شنوندگان آنان را منعکس می‌سازد. بسیاری از روایت‌های اسباب نزول به پرسش‌های افراد کنجکاو پاسخ می‌دهد که می‌پرسند: «چه کسی آن را گفت؟» یا «چرا فلان کس چنین کرد؟».
علی (علیه السلام) تنها چهار درهم داشت. او یکی را در شب، یکی را در روز، یکی را مخفیانه و یکی را آشکارا صدقه داد. پیامبر به او گفت: «چه چیز تو را واداشت تا چنین کنی؟» او پاسخ داد: «من چنین کردم تا مستوجب وعده‌ای باشم که خداوند به من داده است». پیامبر به او گفت: «اکنون این [وعده] از آنِ توست». آن‌گاه خداوند این آیه (بقره: 274) را نازل کرد: «کسانی که اموال خود را شب و روز، نهان و آشکارا، انفاق می‌کنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان برای آنان خواهد بود». (واحدی، اسباب، 86).
چنین روایتی آشکار می‌سازد که چه کسی آن عمل را عیناً با همان مشخصات انجام داد (اینکه چرا تنها به این چهار نوع از انفاق تصریح شده، ممکن است مایه‌ی شگفتی باشد). نکته‌ی جالب توجه در این مثالِ خاص امکان مجادلات مذهبی بر مبنای روایات اسباب نزول است. مثلاً این داستان در تأیید شیعه و مدعاهای ایشان درباره‌ی علی (علیه السلام) است.
با اینکه روایات ممکن است معانی ضمنی و حوزه‌ی فقه هم داشته باشد، اما به نظر می‌رسد انگیزه و مناسبت این روایات ابتدائاً در حوزه‌ای دیگر است. برای نمونه، وقتی قرآن در آیه‌ی 189 بقره اعلام می‌کند: «نیکی آن نیست که از پشت خانه‌ها در آیید»، شنونده‌ی کنجکاو طبیعتاً می‌پرسد که چه کسی ممکن است چنین کاری کرده باشد (بت‌پرستان عرب چنین کاری انجام می‌داده‌اند، البته درباره‌ی شرایطی که تحت آن چنین عملی انجام می‌گرفته است تفسیرهای مختلفی وجود دارد). همچنین وقتی قرآن در آیه‌ی 116 بقره بیان می‌دارد: «آنان گفتند که خداوند فرزندی برای خود اختیار کرده است. او منزه است!» یک سبب [نزول] می‌تواند به این پرسش پاسخ دهد که «آنان» که بودند که چنین چیزی می‌گفتند (به نوشته‌ی واحدی، اسباب، 36، آنان یهودیان مدینه و مسیحیان نَجران بودند).
تعیین سیاق آیه‌ای خاص به خودی خود کارکردهای فراوانی دارد. گاهی اوقات لازم است حدود فقره‌ی قرآنی را مشخص کنیم تا از تفسیر نادرست آیات بعدی پرهیز کنیم. در این معنا، اسباب همچون نشانگر پاراگراف‌ها در متنی است که علائم نگارشی ندارد. این امر از تفاسیری که ممکن است نتایج فقهی جدی داشته باشند جلوگیری می‌کند. چنین نمونه‌ای در آیات 114-115 بقره دیده می‌شود. آیه‌ی نخست به موضوع تخریب مساجد می‌پردازد (در برخی روایات اسباب، این موضوع بر تخریب معبد اورشلیم به دست مسیحیان تطبیق شده است؛ واحدی، اسباب، 33)؛ سپس در ادامه‌ی آیه‌ی 115 می‌گوید: «مشرق و مغرب از آنِ خدا است؛ پس به هر سو رو کنید، آنجا [وجه] خداست». از این‌رو، برخی مفسران اظهار می‌کنند که این دو آیه همراه یکدیگرند؛ یعنی آیه‌ی 115 بقره به شرایطی اشاره دارد که در آن مسجدی تخریب شده است و در نتیجه قبله قابل تشخیص نیست (قرطبی، جامع، 83/2). هرچند بخش اعظم روایات سیاق دو آیه را تفکیک می‌کنند و در مورد آیه‌ی دوم از شرایط سخن می‌گویند که در آن عده‌ای در زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) (به اختلاف، همراه با پیامبر یا بدون ایشان) سفر کرده بودند و برای نماز توقف کردند. از آنجا که هوا ابری، تاریک یا مه‌آلود بود، آنان نتوانستند قبله را مشخص کنند. هر یک به جهتی که گمان می‌کرد بهتر است نماز خواند، اما به هنگام صبح خطا معلوم شد. آن‌گاه این آیه نازل شد. در حالی که ممکن است چنین گمان برود که این شرایط تابع همان قاعده‌ای است که درباره‌ی مسجد تخریب شده در آیه‌ی 114 بقره گفته شده است، این روایت روشن می‌سازد که حکم آیه‌ی 115 محدود به شرایط خاص آیه‌ی 114 نیست و قابلیت کاربردی عام‌تری دارد (برای نمونه نک. سیوطی، لُباب، 26-27). البته، چنان که در منابع اسباب نزول رایج است، مجموعه‌ای دیگر از روایات یافت می‌شود که شرایطی کاملاً متفاوت برای نزول آیه‌ی 115 به دست می‌دهند که آن را بیش از پیش از آیه‌ی 114 متمایز می‌کند. این روایات همگی به مجوزی پیوند می‌خوردند که برای ادای نماز مستحب در حال شترسواری داده شده است، بی‌آنکه جهتی که به آن رو کرده‌اند موضوعیت داشته باشد (برای نمونه نک. واحدی، اسباب، 35).
اما شاید در مجموع، بهترین فهم از کارکرد اساسی روایات اسباب نزول «تاریخمند کردن» قرآن باشد؛ این روایات متن را به گونه‌ای استوار در حیات محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌نشانند و متنی با سیاق مبهم را تا حد زیادی به بخشی از [تاریخ] حجاز قرن هفتم میلادی بدل می‌سازند. صرف‌نظر از جزئیاتی که این روایات ممکن است بگویند، این تعیین و تشخیص همواره شالوده‌ی داستان را تشکیل می‌دهد، گذشته از اینکه این داستان ممکن است چقدر سرراست یا پیچیده باشد. مفسران مسلمان این معنا را با نشان دادن شیوه‌ی دلالت این مطالب بر وحیانی بودن قرآن، بیان می‌کنند: سبب شاهدی بر عنایت خدا به مخلوقش است. سیوطی (اتقان، 83/1) این موضوع را چنین توضیح می‌دهد که سبب «ریسمان»ی (یکی از معانی لغوی واژه‌ی سبب) است که به کمک آن تفکر انسان درباره‌ی قرآن، حتی زمانی که به وجوه دنیوی این متن می‌پردازد، می‌تواند به بالاترین سطح ارتقاء یابد.
منابع تحقیق:
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1392)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمه‌ی حسین خندق‌آبادی و دیگران، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.