مفهوم خدا در هندوئيسم (The concept of God Hinduism)

نویسنده : مرتضي رحماني
منبع : راسخون


دين هندوئيسم مجموعه اي است ، وسيع و نامتجانس از نوشته هاي آسماني و آراء گوناگون نظري ، مکاتب فلسفي ، افسانه هاي مقدس و اساطيري که نظم و ترتيب خلل ناپذير آن عليرغم پيچيدگي و تعدد و تنوع مطالب ، شگفت آور و در خور ستايش است .
هندوان به تعريفات کلي و قضاياي مطلقه براي دين خود ترجيح نهاده اند ؛ بر حسب اقوال خودشان ، هندو عبارت است از مجموعه اعتقادات و سازمانهاي بي شمار و در هم آميخته که از زمان پيدايش آثار و کتب مقدس ودائي به ظهور رسيده و تا کنون ادامه دارد (1)
در مقام شرح و بيان موضوع مورد بحث مناسب است که آن را به دو فصل جداگانه تقسيم کنيم :
در فصل اول موضوع کلام ما چگونگي سير و تکامل اين مذهب از تعدد الهه ها و منتهي شدن آن به اصالت وجود محض و جهان انگاري است ، در راستاي ادوار مختلف تاريخي عصر ودائي و عصر برهمني ودا را آپاورشيا Apauresya يا غير انساني ، ( مافوق انساني ) ، مي نامند ؛ زيرا اين سروده ها به عقيده هندوان زائيده طبع شاعر پيشه هيچ مخلوقي نيست بلکه مبدأ غير انساني و وحياني دارد و همين امر موجب شده که وداها را جزء دسته نوشته هاي منزل Sruti به حساب آوردند . تاريخ نگارش آنها را سده ششم قبل از ميلاد دانسته اند ولي اين تاريخ نبايد حمل بر عدم قدمت آنها شود . بلکه قبل از آن بدون ترديد ، مطالب اين کتابها شفاهاً و سينه به سينه منتقل شده است . (2)
وداها عبارتند از ريگ ودا rg veda ، يا جور ودا yajur ، ساماودا Sama و آتهار ودا Athar که سه وداي متاخر از بسياري جهات وابسته به ريگ ودا مي باشند از آن جمله يا جور ودا که بيشتر کلام منثور است و در مورد آن گفته شده که ادعيه و اوراد و نمازهاي مذکور و مقرر در ريگ ودا را تکميل نموده است و وداي موسوم به ساما مجموعه اي از سرودهاي موزون است که برهمنان ( کشيشان ) در موقع قرباني و نياز به شراب سوما آنها را مي سروده اند اما آتهار ودا بيشتر از آن دو استقلال دارد و آن مجموعه اي مشتمل بر افسونها و اوراد ( منتره ها ) که از سحر و جادوي از ـ منه بسيار ديرين باقي مانده است . (3) ريگ ودا از ساير وداها از لحاظ ديرينگي ، اهميت و ارزندگي مطالب ، معتبرتر است و بر آن سه تقدم دارد ، سرودهاي آن جملگي مناجاتها و ادعيه اي است که هر يک از آنها به يکي يا دو خدا از خدايان گوناگون قديم خطاب مي کند . ريگ ودا مي گويد : اي يازده خدايي که جايگاهتان در آسمان است ، اي يازده خدايي که در آبها زيست مي کنيد . اي خدايان ف اين قرباني را با خوشي و مسرت بپذيريد .
در رساله نيروکتا ، کتاب علم الاشتياق ودائي که منسوب به ياکشا Yaksa است خدايان ودائي به سه گروه تقسيم شده اند که عبارتند از:
بعضي از ملل آريايي نزاد قديم مانند ايرانيان و يونانيها و روميها در اعتقاد به سه خدا ، مشترک بوده اند که عبارتند از :
مراتب سه گانه خدايان به صورت انفرادي يا گروهي جلوه مي کند ، ابتدا به دسته انفرادي آنها مي پردازيم و در حد توان و گنجايش بعضي از آنها را شرح مي دهيم :
1 ـ خدايان آسماني مثل : ( دياوس ) Dyaus ، وارونا Varuna ، ميترا Mitra ، وريا Surya ، ساويتري Savitr ، پوشان Pusan ، ويشنو Visnu ، اوشا Usas و آشوين Asvins
2 ـ خدايان برخي که بين زمين و آسمان قرار گرفته اند . مانند : ايندرا Indra ، آپات ناپات Apamnapat ، ماتاريشوا Matarisva ، رودرا Rudra ، وايوواتا Vayuvatan ، پارجانيا Parjanya و آپا Apah
3 ـ خدايان خاکي مثل پري تي وي Prthivi ، آگني Agni ، بري هاسپاتي Brhaspati و سوما Soma
دياوس : يکي از کهن ترين خدايان است که خداي مشترک جمله اقوام هند و اروپايي بوده است ، او خداي فرمانروايي بود که به مرور زمان اين خدا از مقام مذکور سقوط کرد و ب درجه ي پديده هاي آسماني چون روشنايي روز و غيره در آمده با نزول دياوس مفهوم خدايان فرمانروايي از افق علم الاساطير آريايي محو نشد بلکه خداي ديگري جايگزين او شد و اين خداي نوظهور وارونا بود . اين تغيير و تبديل گويا از همان آغاز دوران ودائي به وقوع پيوسته زيرا نام وارونا جزء اسامي خداياني که در معاهده بغازکوي ذکر شده آمده است متن اين قرار داد در سال 1907 کشف شد .
وارونا : خداي حکمت و عقل است که نخست خداي آسمان پر ستاره يا خداي شب بود و کم کم نظم و نسق کلي عالم به اراده ي او مربوط گشته و بالاخره نظارت بر سراسر جهان و هدايت ابناء انسان به او محول مي گردد اما وارونا در هر صورت خداي آسمان پر ستاره و شب است و همچنين ضامن ميثاقها و پيمانها و معاهدات و قولهايي است که آدميان را به هم مربوط مي سازد و نيروي الزامي است که باعث اجراي اين پيمانها و ميثاقها مي شود ريگ ودا ، وارونا را ويشوا دارشتا Visvadarsta يا ظاهر در همه جا نام نهاده . وارونا هزار چشم و ديده بانان بي شمار دارد و هيچ چيز از نظر باريک بين او در امان نيست .
ميترا : خداي روز و روشنايي و آسمان درخشان روز است او خداي حق و عدالت محسوب مي شود به دليل اينکه در پرتو روشنايي ، حق و عدالت بهتر مشخص مي شوند . او پيوند دهنده ي افراد است فعل پيوستن در ريگ ودا اصولاً به واژه مرکب تثنيه ميترا وارونا منسوب است و علت آن اين است که تعهد ، بدون نيروي الزامي که ضامن اجراي آن باشد سودي نخواهد بخشيد ، از اين رو مي توان گفت که اين دو خدا مکمل يکديگرند و با همکاري و تشريک مساعي خود چرخ نظام گيتي را مي گردانند و اين است که آنها را ريتاوان Rtavan يا صاحب ريتا وريتا سياگويا Rtasyagopa يا نگهبان ريتا نام گذارده اند . (5)
آدي تي ياها : تعداد آنها در ريگ ودا از عدد شش تجاوز نکرده است در آتهار ودا تعداد آنها را هشت دانسته اند و تعداد براهمانا دوازده است که با دوازده ماه سال تطبيق مي کند . آدي تي ياها در آسمان زيست مي کنند و بر عناصر عالم تسلط دارند . آدي تي ياها فرنزدان آدي تي ، الهه بزرگ هستند اين الهه را به آسمان بي حد و حصر و شب بي پايان منتسب ساخته و مادر خدايان دانسته اند . آدي تياها بنا به ريگ ودا عبارتند از ميترا ، وارونا ، آريامان ، بهاگا ، داکشا و آمشا .
بهاگا : به معني بخشنده است ، يعني کسي که نعمت و فراواني ارزاني مي دارد و در ريگ ودا گاهي به معني دارايي و بخت و گاهي به معني بخش کننده و گاهي به معني بخشنده آمده است .
آمشا : تقريباً مترادف همان مفهوم بهاگا است و داکشا مفهوم زيرکي و هوشياري و دانايي و مهارت را دارد . (6)
ايندرا : در رديف آن خداياني است که در فضاي ميانه واقع بين زمين و آسمان قرار گرفته و يکي از خدايان بيار محجوب ريگ ودا است و در بيش از يک چهارم از سرودهاي ودا ، نام او ذکر شده است .
صورت و علائم او از ساير خدايان ودائي مشخص تر و بيشتر صورت انساني دارد ، اوپ يش از هر چيز خداي طوفان و رعد و برق است . سلاح او را واجرا يعني رعد گويند . اين خدا علاقه شديد به نوشيدن شربت جاوداني سوما دارد و اغلب درياچه هاي پر از آن را در آني مي نوشد و به همين علت او را سوماپا مي گويند يعني کسي که سوما مي نوشد . ايندرا با خدايان بسياري مربوط بوده و مهمترين متحدين و دوستان او گروه ماروتها هستند و اسم ديگر ايندرا مارو توان يا آن کسي که ماروتها همراه او هستند و همچنين خداي جنگ نيز شمرده مي شده و در نظر پرستش کنندگان خود به هيکلي بس عظيم نمودار مي گردد که موهاي سر و رويش از هر طرف پريشان است . يکي از ارزنده ترين شاهکارهاي ايندرا بدون شک کشتن اهريمني ست به نام وري تا اين عمل پهلواني آنچنان در ذهن شاعران ريگ ودا نقش بسته است که پيوسته بدان اشاره مي کنند تا آنجايي که اين شاهکار در نام او نيز رسوخ کرده و او را وريتاهان يا زننده وريتا نام نهاده اند . ( 7)
رودراها و ماروتها خدايان فضاي ميان زمين و آسمان هستند .
در ريگ ودا سرودها و ادعيه هاي بسيار به نام رودراها ذکر شده است . آن قوم از اين خدا بيمناک بوده و از او حساب مي بردند و او را سبب و باني طوفانها و سيلابها که از قلل برف آلود هيماليا سرازير مي شده مي پنداشتند وي به صفات خود دشمن آريائيها شمرده مي شده و جان و مال ايشان را طعمه فنا و نابودي مي ساخته است .
پرستش کنندگان وي با خضوع و خشوع بسيار در برابر او افتاده و آن خداي جبار قهار ابدي را مي پرستيده و از او التماس مي کرده اند که به جاي خشم و غضب ، رحمت و لطف ابراز دارد و به فرزندان و نوادگان ايشان بخشايش و مهرباني کند . در حقيقت او در بدو تاريخ صورتي از خداي شيواست ، که بعدها در نزد هندوان محل عبادت قرار گرفت او کشنده و نجات دهنده است . دراوپانيشادها اين يازده رودرا را با حواس ده گانه و نفس ، که حس باطن است منطبق ساخته اند . اوپانيشاد مي گويد : هنگامي که حواس از جسم خارج مي شود خويشاوندان مي گريند و به همين علت اين حواس را رودرا يا مسببين گريه و زاري نام نهاده اند به علت اينکه رودرا از ريشه رود Rud يعني گريستن مشتق شده است . (8)
ماروتها در بيش از سي دو سرود ريگ ودا ذکر شده و اغلب به صورت دسته اي متشکل جلوه کرده است . آنها را درودا پسران رودراها مي خوانند و گاهي نيز آنان را رودرا مي گويند . ماروتها همه با هم برابرند و هم سن هستند و با هم بزرگ شده و متحدالفکرند . ماروت ها با رعد و برق پيوستگي دارند و همچون خورشيد و آتش هاي آسماني فروزان هستند . ( 9)
نا به طبقه بندي که از خدايان ودايي شده است آگني جزء دسته خدايان خاکي است و در پيش از دويست سرود ريگ ودا ، او آمده و همانند خدايان ديگر داراي صفات گوناگون و بسيار است ، که به پاره ايي از آنها اشاره مي شود .
آگني از جمله خداياني است ، که نقشهاي بسيار متضادي ايفا مي کند او با آنکه خدايي خاکي است ، مع الوصف کليه مراتب هستي را مي پيمايد و آئينهاي نيايش و قرباني متوجه اين خداي قرباني بوده و دهان آگني را مهراب مقدس آتش مي دانستند که در آن هدايا و نذورات قرباني را فرو مي ريخته اند ، او محصول ازدواج زمين و آسمان است . آگني آن موجود الهي است ، که چون رشته اي نامرئي ، سه عالم را به هم مي پيوندد و در آسمان چون خورشيد مي درخشيده و در فضاي ميانه همچون رعد و برق آتش مي افزوده و روي زمين از دو دست آدمي ( که چوبها را به هم مي مالند ) به وجود مي آيد . او همان پيوند و ميثاقي است که بين خدايان و آدميان از ازل موجود بوده ، که نيايش آدمي را به سوي بارگاه ايزدي مي رساند . (10)
برهمنسپتي ، که مي بايد در بزم پرستش حضور يابد ، اگر چه سرودهاي چنداني ، ( آن مقدار که براي آگني و سوما آمده ) در کتاب ريگ ودا به نام برهمنسپتي نيامده و ظاهراً پرستش او از تحولاتي است که در ادوار بعد ، ظهور يافته و برهمنان به دلايل خاص او را تجليل و تقديس مي کرده اند . ( 11 )
ويشواکارما يا پراجاپاتي : که فقط پنج بار نام او در رسودهخاي ريگ ودا ذکر شده و هر پنج بار در فصل دهم که يکي از فصلهاي متاخر ريگ ودا مي باشد منعکس شده است او صانع و خالق عالم است ؛ اين مفهوم خالقيت در اسم او نيز آشکار است ، ويشوا يعني همه و کار ما يعني به وجود آورنده و به عبارت ديگر او به وجود آورنده ي جمله ي عجائب و صنايع عالم است . او بيننده همه چيز است زمين را پديد آورد و با توانايي بزرگ خود ، آسمانها را آشکار ساخت ، او پدري است که ما را به وجود آورده ، چشمان او در همه سو موجود و دان او به سو گشاده ، دستها و پاهاي او در همه جا حاضرند .
در براهمانا چنين آمده ، به راستي در آغاز اين عالم آب بود ، فقط آب آب دريا ، آبها اظهار داشتند چگونه مي توان توليد مثل بکنيم ،بنابراين به رياضت پرداختند و چون حرارت توليد شده ، هسته زريني پديد آمد . در آن هنگام زمان وجود نداشت ، بعد از يک سال مردي ( پراجاپاتي ) از آن به وجود آمد و بعد از آن يک زن ظاهر شد و سپس يک گاو . پراجاپاتي اين بيضه طلائي را شکست و مدت يک سال روي آبها ماند ، در پايان سال او کوشش کرد تا سخن گويد نسخت گفت : Bhuh و اين کلام زمين شد ، بعد بهوواه Bhuvah و اين سخن هوا شد ، بعد افزود اسواه Savah و اين گفتار آسمان شد و همان گونه که کودکي در پايان سال زبان باز مي کند پراجاپاتي نيز به همانگونه در پايان سال زبان باز کرد . (12)
ياما : يکي از موجودات جالب توجه در ريگ ودا همانا شخصي است به نام ياما يعني انسان نخستين که پس از مرگش ، خداي مردگان شده و بر عالم اموات حکومت مي کرد . در ريگ ودا نه تنها ستايش يا ماوروان مردگان فراوان است بلکه از پدران و نياکان مردم بسيار ياد کرده اند و معلوم است که آرياييهاي قديم درباره ي روح اجداد احترامي به حد ستايش رعايت مي کردند . (13)
در اين قسمت مناسب است يادآور شويم که بعضي از جامعه شناسان غربي مثل اسپنسر که منشاءء دين را خواب مي دانسته همين نمونه را براي اثبات ادعاهاي خود به کار گرفته که در اين موجز مجال بيان ادله ايشان نمي باشد .
در ريگ ودا نغمات ژرف و اشعار بلند در وصف خداياني که مظهر طبيعتند سروده شده که از آن جمله مي توان به موارد ذيل اشاره نمود :
وايو : خداي باد و حاصل عطر و بوي خوش و نيز از ارواح کوچک طوفاني است .
ماروت : به سرعت باد و باران حرکت کرده و در آسمان ها به تغني مشغول است .
اوشس : رب سپيده دم است او دوشيزه اي است جوان با جامه سپيد که بر فراز ارابه نشسته و اسبان خالدار او را به طرف که مي خواهد مي برند . وي بر فراز نشيمني از طلاي ناب قرار گرفته و زمام زرين اسبان را در دست دارد و چرخهاي پيکر ارابه نيز از زر ناب است و زودتر از يک طرفه العين مسافات طولاني را مي پيمايد .
سوريا : خداي پرتو آفتاب است .
ساويتار : خداي شعاع آفتاب است .
ويشنو : او نيز پروردگار آفتاب است ولي با گتامهاي وسيع خود بر سراسر کره ي زمين و جو محيط احاطه دارد و آسمان تا زمين را در سه قدم مي پيمايد و عالم را از شر ظلمت شب نجات مي دهد . (14)
در برخي از سرودهاي ودا به گروه خدايان دسته جمعي اشاره شده است که يان خدايان گروهي ، سه قسم مي باشند که عبارتند از : آدي تياها Adityas ، رودراها Rudras و واسوها Vasus که مشخصات آنها به صورت مختصر در بالا ذکر شد .
براهمانا نيز به اين گروه سه گانه خدايان اشاره کرده اند و همچنين در او پانيشاد ، مريدي نزد مرشد خويش مي رود و تعداد خدايان را از او مي پرسد ، مرشد در پاسخ مي گويد به راستي فقط سي و سه خدا وجود دارد و مابقي در حکم تجليات اينان اند اين سي و سه خدا عبارتند از : هفت واسو ، يازده رودرا و و دوازده آدي تي يا ف اينها به اضافه ايندراو پراچاپاتي سي و سه خداي اصلي ا تشکيل مي دهند . (15)
بر طبق سير تصورات هندوها که دنبال مي کرديم نوبت به براهماناها مي رسد که مراد از آنها مجموعه تفاسير و مباحث متوليان و متخصصين آئين نيايش و طريق انجام دادن مراسم قرباني است .
در آيين برهمن ، هر گونه قدرت به دست برهمنان داده شد و به هر شکلي که آنها ميل داشتند مي توانستند آئين برهمني را در محور منافع خود به گردش آرند و به نام مذهب ، طبقات چهارگانه را در جامعه پديد آوردند که عبارت بود از گزيده ترين و وارسته ترين و مقدسترين طبقه برهمنان که در بحران قدرت و شوکت ، کم کم خود را آفريده شده از قسمت علياي ( سر ) ، برهماي خالق معرفي کرده و نيز مدعي بودند عزل و نصب برخي از الهه ها و خدايان در دست آنهاست در رتبه دوم طبقه کشايرا Kshairas يا حکام و جنگجويان و روساي لشکر واقع اند و در طبقه سوم طبقه وايسيا Vaicya يا گله داران و کشاورزان قرار داشتند که اين سه طبقه از نژاد آريائيان بوده و طبقه چهارم را غير آريائيان تشکيل مي دادند به نام سودرا Soudras که شامل صنعتگران و کارگران و سياحان بود .
کتابهاي مقدسي که در آئين برهمني مورد توجه بوده اضافه بر چهار کتاب ودائي دو کتاب ديگرند به نام برهماناها يا اصول و تشريفات مذهبي براي برهمن ها و اوپانيشادها يا محاورات محرمانه براي خواص و فلاسفه که اين کتاب را بيشتر و دانتا Vedantas يعني نتيجه و محصل ودا و ما حصل معارفش را فلسفه و دانتا مي گويند و مشتمل بر متون ديني و فلسفه هايي باريک و عميق و معماگونه و در حقيقت مباني فلسفه و کلام آئين ودائي و برهمني و هندو مبدأ پيدايش مکتبهاي فلسفي ديگر در هند شده است و نزديک به اتمام عصر ودايي در روزگاري که عدد کشيشان ( برهمنان ) پيوسته رو به افزايش مي رفت و اقتدار و نيرومندي انها پيوسته زياد مي شد و آنان تمام اوقات خود را صرف کارهاي مذهبي و تحقيقات علمي و مراتب معرفت و دانش مي کردند ، اندک اندک بارقه عقيده اصالت وحدت در کل اشياء در نهاد ايشان تابش کرده است و از اينجاست که در بعضي از سرودهاي اخير ريگ ودا ناگهان مشاهده مي شود که به موجودات روحاني اشاره مي کنند که ساير خدايان را تحت الشعاع قرار مي دهد و به صورت واحد مستقلي متجلي مي وشد اين خالق و پروردگار جهان به عناويني مختلف بيان شده او را ويشواکارما Visvakarma ، پوروشا Purusa و پراجاپاتي Prajapati نام گذارده اند که ويشواکارما به معناي خالق کيهان ، پراجاپاتي يعني پادشاه آفريدگان يا آفريدگار کل و پوروشا يعني روح انساني که عظمت يافته و به صورت روح کيهاني ( جان جهان ) در آمده است . (16)
برهمنان در پايان دوره ي عصر ودايي کم کم داراي افکار مترقي فلسفي شده بوده و از آنجا که مي خواستند اصل پيدايش عالم را معلوم سازند و بدانند که اشياء از کجا آمده اند به ناچار به تفکرات فلسفي متوسل گشته اند و بالاخره در ذهن روشن ايشان اين فکر و انديشه شکل گرفت که قبل از آنکه جبال مرتفع و درياهاي عميق به وجود آيد و قبل از آنکه خدايان متعدد در آسمانها قرار گيرند و بالاخره قبل از آنکه قسمتي از دنياي محسوس ساخته و پرداخته شود يک موجود بي نام و نشان و مبدأ و مصدر کل ، وجود داشته است اين انديشه برهمنان را برانگيخته و براي آنکه او را به اسمي مخصوص موسوم سازند ، سعي بيار کرده ولي سرگردان مانده اند . همچنان که بشر از آن تاريخ تاکون همچنان در اين وادي راه پيموده و هنوز هم به مقصود نرسيده است .
برهمنان اين موجود نخستين و واحد اول را گاهي ايندراو زماني ميترا و وقتي وارونا و موقعي آگني ناميده و آن را رذاتي علوي و داراي نامهاي مقدس به نام گروتمان دانسته اند ف گروتمان يا گارودا در اساطير خندو ، پادشاه ياآله طيور است که بعضي اوقات او را کنايه از آفتاب مي دانند که خداي ويشنو بر آن سوار مي شود و آن بهص ورت مرغي است با سر و بال و چنگال و منقار عقاب ، ولي با اعضاء و جوارح آدمي . (17)
وضع آلوده برهمنان و مشاهده اختلاف طبقاتي شديد که خلقي کثير به حساب اجتماع نمي آمدند و حتي حق قرائت کتب ديني يا پرستش الهه را نداشتند تا چه سد به مراحل بالا و بالاتر و مسائل ديگر اجتماع اين فضا مغزها را براي پيکار و مبارزه به حرکت در مي آورد و به مقابله بر مي انيگزد . در قرن ششم قبل از ميلاد بود که فشار و اقتدار برهمنان و برخي از آداب و رسوم قشري آئين برهمني چون فديه و قرباني و طبقات چهارگانه و وجود برهمنان از چند جانب با مقابله مواجه گرديد از يک سو و آئيين بودايي و جيني به وجود آمد و تعداد زيادي به اين دو دين گرويدند و با آئين برهمني مبارزه کردند و از سوي ديگر مکتبهاي فلسفي گوناگوني پديد آمد ، برهمنان يا روحانيان آئين برهمني وقتي وضع را اين چنين نامساعد و آشفته و موجوديت خود را در معرض خطر ديدند ؛ اولاً با تمام قوا به پيکار و مقابله با آئين بودايي و جيني برخاستند و دوماً براي جلب توجه عوام و معتقدات عاميانه برخي از آراء مکاتب فلسفي را که ملايم بود پذيرفته و به تهريب و رنگ آميزي آئين برهمني پرداختند و سوماً برخي از مکاتب فلسفي مخالف همچون ماترياليسم را به باد انتقاد گرفتند اين اقدامات شکل آئيني برهمني را به شکلي ديگر تغيير داده و اين تغيير شکل همان است که آن را آئين هندو مي ناميم که از آن زمان تا امروز پا بر جا بوده و مهم ترين آئين هندوستان است که از اين قسمت بحث ، وارد فصل دوم يعني هندوئيسم جديد مي شويم (18) .
تبديل و تغيير معنويت هندو از دوره ي براهمانا به دوره ي اوپانيشاد يکي از شگفتيهاي اعجاز آميز تاريخ فلسفه به شمار مي رود ، آنچه در اين تحول مايه شگفتي است ؛ دروني شدن مسائل و مباحث بزرگ فلسفي و جهانشناسي است . کهن ترين اوپانيشادها در سالهاي 500 الي 800 قبل از ميلاد مسيح نگاشته شده و به طور قطع ما قبل بودايي است . قريب 200 اوپانيشاد در دسترس ماست که ديرينه ترين آنها عبارت است از :
اين يازده اوپانيشاد به اضافه کوشيتاکي kausitaki و ماهاناراياناmahanarayana و ميترا maitri اوپانيشادهاي اساسي را تشکيل مي دهند .
صاحبان افکار ثاقب و خداوندان قريحه حاد و هوش عميق درصدد برآمدند که برا يماهيت حق و ذات حقيقت تفاير تازه و فلسفي بيان کنند ف البته نوشته هايي که در يک دوره ي سيصد يا چهار سد ساله تا انتهاي
قرن سوم قبل از ميلاد به قلم اين صاحب نظران آمده است تا حدي وابسته و ملحق به مجموعه برهمنه ها مي باشد ولي انها مستقلاً عبارتند از : از يک سلسله مقالات که در زبان هندو به اوپانيشادها موسومند. او پانيشادها به طور کالي در يک قضيه اصلي ثابت هستند و آن عبارت است از اينکه کل اشياء خواه مادي ، خواه معنوي اعم از صور بشري و حيواني و نباتي و يا اجرام علوي و يا عناصر و يا ارواح مجرد و خدايان همه و همه در درياي حقيقت وحدت مستغرق هستند و آن عالم مافوق عالم محسوسات است و منتهاي عالم ماده و ذاتي غير محدود و قائم به نفس مي باشد و او حق است و بس ، براي اين حقيقت که غالباً به برهمن تعبير کرده اند ، تعريف واضح و روشني ننموده اند و توصيفاتي که از آن مي کنند مختلف است برهمن که آن را مانند موجودي لاشي و بلا حرکت و بدون احساس ستوده اند ف ذاتي غير شخصي که مانند رحم زاهدان است و عالم از آن زائيده شده و سرانجام هم به آنجا باز مي گردد ، اين هويت فرد ، اصل الاصول و جوهر الجواهر تمام موجودات است که رسيدن به اين عالم تنها از راه معرفت امکان پذير است . (19)
با نظر اجمالي به اوپانيشادها در آن چندين جريان فکري مربوط به مفهوم و فرضيه برهمن مي توان يافت که تار و پود اين رساله ها به شمار مي رود ، اولين اصلي که اساس و بنياد کليه ي تعلميات اوپانيشادها است همانندي محض و پيوستگي دو اصل فلسفي يعني آتمن و برهمن است و اين دو واقعيت دو قطب بزرگ و حقيقت مطلق در عالم صغير و کبير هستند ، جريان دوم مبحث وحدت وجود است که به موجب آن وحدت در کثرت منتشر و کثرت در وحدت مستغرق است و جريان سوم اشاره به مفهوم يک نوع آفريننده و پروردگار بزرگ و بي همتا است که جهان تحت فرمانروايي و استيلاي او است و اوست که چرخ گيتي را مي گرداند .
و اما جريان اول : در اوپانيشادها آمده که مابين برهمن و آتمن يک هويت مشترک يا وحدت کامل وجود دارد و همه نفوس در تمام مظاهر خود ، خواه نفس انساني و خواه روح بهيمي و خواه روان حشره و روح نباتي و ماهي و بالاخره نفس هر موجود زنده همان برهماست و لاغير . تعبير از نفس ناطق به اتمن در اوپانيشاد شده هر چند گاهي به معني شخصيت جسماني آدمي که مشاهده و محسوس مي شود ، استعمال شده ولي غالباً اشاره به روح باطني و جوهر نفساني انسان است که غير محسوس است و از بدن و جسم به کلي متمايز مي شود يعني حقيقت ذات و گوهر واقعي غير معلوم که از آن به اصطلاح تعبير به نفس ( اگو ) کنند . (20)
جريان دوم : شانکارا برهمن را به دو قسمت تقسيم و تعريف مي کند :
الف ) برهمن خنثي که عاري از هر گونه صفت و کيفيت بوده و مقام ذات است ، اشاره به ذات نامتناهي بعد تنزيهي حق است .
ب) برهمن به صيغه مذکر که کليه صفات و کيفيات است که به برکت نيروي مايا از بعد تنزيهي ، وصف بي صفتي در مي آيد و به کليه صفات موصوف مي شود و فاعل و منفعل جلوه مي کند در اين صورت آن را خداي آفرينش و مظهر نيروي انبساط مي دانند ، خداي ازلي که با صيغه خنثي آمده به عقيده هندوان بر اثر قصور ادراکات بشري نسبت به ذات اقدس او ، تمام حقيقتش را در سه مظهر و الهه تجلي مي دهد .
مهابهاراتا درباره ي تثليت مذکور مي گويد برهمن به صيغه خنثي به صورت برهمن مي آفريند و به صورت ويشنو حفظ مي کند و به صورت شيوا معدوم مي سازد اين برهمن اصل ممتاز عالم عين است . چنان که اصل ممتاز عالم ذهن ، آتمان بود و اين دو چنان که گفته شد دو قطب واقعيت هستند . برهمن به صيغه خنثي هم ساکن و هم متحرک ، هم دور و هم نزديک ، هم در جنوب و هم در شمال و در همه جا است . (21)
جريان سوم : پيرامون مبحث خالق و پروردگار برهمن که متجلي برهمن به صيغه ي خنثي مي باشد ، او گرداننده ي چرخ گيتي و ناظم کائنات مي باشد او کمتر مورد عبادت و پرستش قرار مي گيرد و در سراسر هند فقط در حدود شش معبد مخصوص او وجود دارد . در واقع او را رب الارباب و خداي خدايان هند مي دانسته اند که پس از آفرينش جهان ديگر در روي زمين فعاليت و کاري ندارد . مع ذلک هندوان هنوز به برهمن احترام زيادي مي گذارند و صورت او را به شکل پادشاهي ترسيم مي کنند که چهار سر دارد و به خواندن و داها مشغول است و غالباً او را سوار بر مرغابي سفيدي مي نگارند ، که رمزي از علو مقام و رفعت جاه اوست در صفاتي که به برهمن تعلق مي گيرد از قبيل از خود پديد آمده Svayambhu يا شهريار مخلوقات pajapati ، استاد بزرگ Brhaspati ، نخستين سخنگوي Adikavi ، سازمان بخشنده Vidni ، ترتيب دهنده و غير ، صفت آفريننده را براي برهمن به خوبي روشن مي کند . برهمن منشاء هر دانش و فرزانگي است و همسر او را ساراسواتي يا مظهر کلام يا چشمه رود کلام ايزدي مي دانند (22)
ويشنو : در آئين متأخر هندو ويشنو به اصل حفظ کننده کائنات مبدل مي گردد ، يعني نيرويي که به واسطه ي آن عناصر و کائنات به هم مي پيوندند و انتظام و هيات کيهان استوار مي شود . او منشاء خيرات و مبرات مي باشد و او را مظهر کامل مهر و محبت و لطف علوي مي دانند وي از فراز آسمان مراقب اعمال مخلوقات است و هر جا ملاحظه کند که شيء عزيز در خطر و يا نفسي شريف در مهلکه مي باشد قوه و نيروي خود را به کار مي برد تا او را ياري نمايد . از اين رو عامه نخلايق در کشور هند ويشنو را هم طراز شيوا مي ستايند و تصوير او را با چهار دست و بازو مي نگارند ، که ويشنو در اين رابطه خود را ستوده مي گويد چهار دست من ، بوق ، چرخ ، گرز و کمان را گرفته و بازوانم به دستبندهاي زيبا آراسته ، حلقه گل و نيم تاج گوهر نشاني بر سر نهاده ام و گوشواره هايي به شکل حيوانات دريايي تزئين يافته است . بوق مظهر صوت و اثير عناصر خمسه است که در قلمرو حواس است ، چرخ که چون خورشيد مي تابد مظهر نيروي ذهني است ، کمان تمثيل توهم و روياي جهاني و گل نيلوفري مظهر گردش گيتي است و گرز مظهر معرفت و نخستين خرد است . همچنين وي مي توانسته با برداشتن سه گام تمام فضاي عالم را بپيمايد که ريگ ودا مي گويد :
دو قدم ويشنو به جهانيان مشهود و گام سوم او نامرئي است و وراي خط سير پرندگان است . ويشنو را گرداننده کائنات نيز مي گويند او گردونه 360روز سال را به حرکت باز مي دارد و تمام کائنات قائم بر اوست و در کليه ي شئون حيات منتشر و در عين حال اصل و اساس حيات و زندگي مي باشد و همچنين نيروي گسترش بي نهايت دارد و کسي را ياراي آن نيست که در انبساط و بزرگي ا او برابري کند بيشتر تمثال ها و مجسمه ها ، اين خدا را در حالت خواب نشان مي دهند .
ويشنو هنگام انحلال عالم بر تخت مار شکل خود که بدان ششا Sesa گفته اند مي آرامد ، اين مار حلقه هاي بي شماري دارد و حلقه ها مظهر ادوار جهاني است ف براي ويشنو به موجب روايات مکتوب ده هبوط يا تجلي ثبت کرده اند ولي اعتقادات عاميانه بر اين عدد مقداري ديگر افزوده است ، از آ« ده ظهور تا کنون نه مرتبه انجام شده و ظهور دهم او هنوز در پرده ي غيب مستور و موکول به آينده مي باشد ، هبوط هاي او ب يان شکل بود که اولين بار به صورتماهي جلوه گر شده و آدم نخستين را که نام او مانومسوم بود نجات داد و آنچنان بود که سراسر زمين را طوفاني سهمناک فرا گرفت ، ويشنو به صورتماهي تجلي کرد و کشتي او را به خشکي کشيد ، در موقع ديگر به صورت لاک پشت نمودار گشت در آن موقع عالم به صورت اقيانوسي از شير خالص بود و خدايان از او که در زير کوه ماندارا شنا مي کرد ياري و مصاعدت گرفتند و آن شير را به وسيله ي او به حرکت در آوردند تا کره و روغن ابدي از آن شير گرفته شود ، بار ديگر به صورت گرازي ظهور کرد و در آن موقع کره ي زمين در قعر اقيانوس متروک فرو افتاده بود ويشنو با دندان خود آن را بلند کرد و به عالم نور و روشنايي آورد و نوبت ديگر ويشنو به صورت انسان و پيکر شير پديدار شد ، در آن موقع شيطاني مي خواست فرزند خود را پاره پاره کند ، آن طفل به ويشنو متوسل شد و دعا کرد ، پس ويشنو آمد و او را نجات داد .
وقت ديگر ظهور او در هنگامي بود که ما بين صنف کشتريه با صنف برهمنان جنگ در گرفت که ويشنو به صورت برهمن ظاهر گشت و در بيست و يک ميدان جنگ ، کشتريه ها را شکست داده ، تفوق و برتري طايفه برهمنان را ثابت و مقرر فرمود و بار ديگر بهص ورت گوتمه يعني بودا بود که شارع و باني شريعت بودايي در جهان شد و سه بار ديگر به صورتهاي راماي تير به دست ، راما ،کريشنا ظهور کرد و در دفعه ي دهم ويشنو بهص ورت کالکي در زمان آينده ظهور خواهد کرد مانند مسيج براي نجات عالم مي آيد و شمشيري از شعله آتش در دست دارد و بر پشت اسب سفيد سوار است و مي آيد تا حق را برقرار و باطل را محو سازد و از آن پس دنيا به آخر مي رسد ناگفته نماند همان طور که ويشنوي متجلي در صورت راما در حماسه ها و رزم نامه هاي هندي مظهر کامل مردانگي و رجوليت است همان طور زن اوستا نيز تجلي کامل صفات انوثيت مي باشد ، چنان که افسانه هاي رامايانه حکايت مي کند . ( 23 )
شيوا : يکي از بزرگترين خدايان آسيا است و او را مهادوه يعني رب اکبر لقب داده اند و براي او صفات پيچيده و غامض و مظاهر گوناگون قايل شده اند از آ« جمله او را مانند رودره خداي کشنده و مهلک و فنا کننده موجودات مي پندارند ، به موجب نص کتاب يا جورودا شيوا قهار و جبار و مسبب عذاب و آزار و بيماري و مرگ است ، حتي اگر برگي خشک شده از درختي فرو مي افتد معلول قدرت اوست ، ولي نبايد شيوا را منبع شرور و مصائب دانست بلکه نام وي موجب تبرک و فرخندگي هم مي باشد غالباً شيوا را در حالت رقص بر روي جسد شيطان کذب و فريب نشان مي دهند که چهار بازو از دو طرف گشاده و در هوا دست افشاني مي کند ، در دستي طلبي کوچک دارد و در دست ديگر شعله اي فروزان و شکل هلالي ( ماه نو ) بر روي سر او قرار دارد ، آب رود کنگ از گيسوان او جريان يافته و از سراپاي وجود او نيروي حيات و قدرت وجود جلوه گر است و گويند که رقص او رمز سلامت دوران ، چرخ موت و ولادت است او در وسط پيشاني چشمي سومين دارد که آن رمز قدرت و حيات است و نيز بشره اي کبود و تيره گون دارد و در اطراف گردن ، گردنبندي گوناگون فرو بسته است در بعضي تمثالهاي شيوا براي او پنج يا شش صورت مي نگارند که در هر يک سيمايي خاص دارد و هر يک از آنها رمز صفات و قواي گوناگون وي مي باشد ، بعضي صور ، شيوا را نشان مي دهند که در حال تفکر و مراقبه عميقي فرو رفته است و اطراف بدن عريان او را خاکستر ريخته اند و او گيسوان را مانند مرتاضان و جوکيان پريشان کرده است ، از اين رو او را حامي و حافظ جماعت مرتاضان هم مي دانند و همچنين تمثال آلت تناسلي در مجسمه هاي او به چشم مي خورد . همسر الوهي شيوا که تجسم اشخاص متعدد در پيکر واحد است ، در نواحي و مناطق مختلف هند به اسامي و القاب گوناگون ذکر مي شود در يک جا او را پارباني يعني کوهنورد و در جاي ديگر او را اوما يعني نور ، گاهي او را دورگا يعني تصرف ناپذير و گاهي چاندي يعني وحشي و گاهي کالي يعني سياه مي نامند ؛ اين خداي مونث در آن واحد هم سود بخش و مفيد است و هم مضر و زيان آور ، اين خداي مادينه ناشر امراض و موجب آلام و اسقام است ولي در همان حال خصم شيطان و اهريمنان مي باشد و نسبت به ياران خود نيکوکار و بخشاينده ، پرستش زوجه يا زوجات شيوا در مذهب هندويي برجستگي و عنوان خاصي پيدا کرده و آن را شکتي ، يعني نيروي انوثيت ، نام نهاده اند ، شعرا و دانشمندان قرون اخير مانند تاگور ، شاعر معروف بنگالي و راماکريشنا از اسرار شکتي سخن گفته و از حقايق عالم کون در پرتو اين فلسفه بحث نموده اند ، آنها شکتي را با مايا که در اوپانيشادها به بناي حقيقت نهايي موجود و از عالم ماده منبعث است ، شيء واحد مي دانند . (24)
اين سه خداي بزرگ علم الاساطير هندوان با اينکه به ظاهر نقشهاي گوناگوني را ايفا مي کنند و ليکن در اصل واحد و تفکيک ناپذيري هستند و چه بسا هر يک از آنان صفات آن ديگري را به خود مي گيرد و حد فاصل بين آنان نمي يابيم و نمي توانيم آنان را در مقوله اي مستقل بگنجانيم ، به نظر پيرو دين ويشنويي ، ويشنو هم برهمن است و هم شيوا يعني او هم مي آفريند و هم مي پروراند و هم معدوم مي کند و در دين شيوايي و برهمني نيز همچنين مي باشد . (25)
در آخر بحث در اين جا دو ديگاه از مردم آئين هندوئيسم پيرامون مفهوم خدا در غالب معتقدات خواص و معتقدات عوام ارائه مي نماييم . اوپانيشادها مخصوصاً مقالاتي از آنکه در شرح توحيد فلسفي يا وحدت وجود بيان دشه پايه و اساس فلسفه ودا نتا را به وجود آورد ، مقصود از ودنتا که از لحاظ لغوي به معني خاتمه است اجزاي قسمت آخر وداهاست که مبادي فلسفي است و در اوپانيشادها ذکر شده ، اولين بار که براي اثبات عقيده وحدت صرف بر طبق تعاليم اوپانيشادها کوشش به عمل آمده و آن را به صورت يک مکتب فلسفي درآورده ، در مجموعه نوشته هايي است که به نام مقالات و دانتاسوتره مدون ساخته اند و محتوي بريک رشته ي قواعد و کلمات قصار بسيار کوتاه و مشکل است که معلمي معروف به نام بادراينه که ظاهراً يک قرن قبل از ميلاد مي زيسته آن مجموعه را تدوين کرده که تفاسير و تأويلات اين مجموعه در طول قرون و دهور ادامه داشته و در نتيجه آن سه شعبه فلسفي متمايز از ريشه مکتب و دانتا متفرع گشته است که آنها را شنکره ( شانکارا ) را مانوجه ، مدوه نام داده اند
پس به اين ترتيب مي توان گفت که مفسران و علمداران بزرگ مکتب و دانتا عبارت بودند از شانکارا و رامانوجه از سايرين مهمتر هستند و بين اين دوي اخير شانکارا داراي مقام بالاتر و ممتازتري است به نحوي که بعضي عقيده دارند که مکتب ودانتا معادل همان آئين است که شانکارا ابداع کرده است و بعضي شرح نويسان مثل ماداوا يا آنانداگيري داد سخن درباره ي کرامات او داده اند و حتي او را يکي از مظاهر شيوا دانسته اند و افسانه هاي ديگر ، او را فرزند شيوا معرفي مي کنند که ما نظرات بعضي از اين مفسرين که از اهميت بيشتري برخوردارند را مطرح مي کنيم . گوداپاتا مهمترين حکيمي است که بعد از سرايندگان نابغه آساي اوپانيشادها برخاسته و کوشش کرده که تمايلات يکتپرستي صرف اوپانيشادها را با شيوه اي روشن و دلپذير بيان بکند و آنان را به صورت منظم سازمان بخشيد ،شانکارا معتقد بود که آئين ودانتاي عاري از ثنويت راگوداپادا از ودا استخراج نموده و ابداع کرده است ناگفته نماند که گوداپادا استاد گويندا بوده و گويندا استاد شانکارا . گوداپادا اثر خوذ را به چهار فصل تقسيم کرده است :
در فصل اول گوداپادا سه درجه هستي مراتب وجود را بررسي مي کند و سپس نظرات و آراء مختلف آفرينش جهان را بر مي شمارد و مي گويد ، گروهي گويند که خلقت اراده خالق است ، برخي پيدايش موجودات را زمان مي دانند ، گوداپادا بعد به تفسير مرتبه چهارم وجود که مقام بي مقامي و در حکم بعد تنزيهي و جنبه ي لايتناهي و سرمدي برهمن است مي پردازد و مي گويد : توريا ( مرتبه ي چهارم مرتبه ي ذات ) موجب خاموشي کليه ي رنجهاست و آن يزدان ، گرداننده ابدي و عاري از ثنويت و منشاء و کليد هستيها است در فصل دوم گوداپادا جهان را رويا و سرابي بس فريبنده تصور مي کند و منکر واقعيت آن مي گردد در فصل سوم گودابادا مي گويد ، حالا از برهمن سخن خواهم گفت ، برهمني که آزاد از محدوديت است هرگز پيدا نشده و همانندي محض است .
در بند اول فصل چهارم ايشان لب به ستايش مي گشايد و صفات معبودي را مي ستايد که به طرز عجيبي شبيه بودا است وي مي گويد که آن مرد بزرگ را مي ستايم که معرفتي فراخ چون آسمان داشت .
شانکارا : تمايلات يکتاپرستي اوپانيشاد را بسط و ترويج داد و به عقايد و آراي برهماسوترا سازمان بخشيد و اساس و حمل تغييرناپذير کليد واقعيتهاي جهان را برهمن دانست يعني اصل خنثي که در بعد تنزيهي و جنبه ي لايتناهي خود به هيچ صفتي موصوف نيست و آن را فقط به صفات سلبيه بيان کرد برهمني که هستي صرف است و راي تعينات ذهني و عيني جهان بوده و معادل آتمان بوده که درباره ي اين تفسير شانکارا ، الترامار معتقد است که شانکارا در تفسير خودسوتراها را زير پاي مي نهد و مي کوشد تا پاکي و بي آلايشي آئين ابتداي اوپانيشادها را بيابد .
گات مي گويد : آئين شانکارا هر چند هم از لحاظ فلسفي با ارزش باشد هر چند هم از لحاظ کوششي که وي جهت نظام بخشيدن به اوپانيشادها کرده داراي اهميت باشد با وصف اين باز با روحيه سوتراها بيگانه است .
روش شانکارا همان اثبات وحدت وجود و بطلان عالم ظاهري است و آن را سيستم ضد ثنويت آدوائيتا لقب داده اند و برآنند که جهان و برهما در حقيقت از يکديگر جدا و منفصل نيستند و همان وجود برهماست که به طور اطلاق و کليت غير قابل توصيف وجود دارد باقي همه انديشه ي باطل و خيال ميان تهي ماياست . عالم جسمانيات و روح فردي و توالد پياپي و تناسخ همه و همه فريبنده ايي بيش نيست . مانند خيالات وهمآميز يا شبيه به ظاهر هستند که در عالم خواب و رويا در ذهن ظاهر مي شود .
شانکارا شرح فلسفي خود را بر مجموع ودانتا سوتره در حدود هشتصد ميلادي به قلم آورد ولي سيصد سال بعد از او حکيمي ديگر به نام رامانوجه نکه از اجله علماي مذهب ويشنو بود شرح و تفسير جديد بر اوپانيشادها نگاشت و سعي کرد ثابت بکند که ويشنو فقط روح يگانه و معبود حقيقي است پس او به اصل وحدت مفلسفي قائل گرديد ولي با شرط و قيود چند ، از اين رو مکتب او را ضد ثنويت مشروط نام داده اند وي گفته است که عالم جسم و روح شخصي و نفس فردي و حقيقت نهاني يا وجود کلي متعالي ، همه در حد خود واقعيت دارند ولي در عين حال همه واحد هستند ، زيرا آن دو مانند بدن و روحند و روح و روان کلي و هم روح و روان فردي هر دو صوري هستند که حق در آنها متجلي و ظاهر گشته است و حق در واقع ، هم در جزئيات و هم در کليات متجلي مي شود و آن همانا خداي ويشنوست به عبارت ديگر ويشنو و برهمن هر دو يکي مي باشند که اين تعبير رامانوجه نه تنها بر پيروان وي بلکه در سراسر هند تاثير وسيع بر جاي گذاشته و بسياري از جنبشهاي آزاد انديشانه نوين اگر هم اساس اعتقادات خود را بر اين مبنا استوار نساخته اند لااقل موضع کلي فلسفي خويش را مرهون آنند .
مدوه : که در سيزدهم ميلادي به ظهور رسي و آن را مکتب ثنويت محض نام داده اند . مدوه بر آن رفت که ارواح جزيي و نفوس منفرد با روح کلي و نفس مطلق نه در اين جهان و نه در آن جهان اتصال و اتحادي نداشته و نخواهد داشت ، نظريه اين حکيم گر چه بر پايه توحيد قرار دارد و معتقد است که روح متعال يعني خدا مافوق تمام ارواح قرار دارد و نفوس زکيه و روانهاي مطهر از حضور او کسب فيض و برکت مي کنند ولي ارواح خبيث و روانهاي ناپاک يا در چرخ توالد مکرر افتاده ، پياپي در گرداب موت و حيات رهسپار مي وشند يا در عوالم جنمي محکوم به عذاب مي باشند وي گفت که رحمت الهي پيوسته به وسيله ي وايو که خداي بادها و فرزند نرينه ويشنو مي باشد و عامل رحم و عفو ويشنوست سعادتمندان را فرا مي يگرد .
متفرکان وداناياني که اوپانيشادها را تدوين کرده اند در اين حد و مقام متوقف نمانده و قدمي فراتر نهاده و فلسفه خود را به سر حد عرفان کشيده اند و مي گويند بايد براي تکميل نفس ، وارد مراحل فنا يعني نيروانا گرديد به اين معنا که هنگامي که روح انساني واقف به يگانگي و اتحاد خود با روح جهاني گشت و با برهمن متصل شد ، اين علم حالت جذبه و جدي توليد مي کند که به مرحله ي اشتغال مي رسد چون به مرحله ي عين اليقين واصل شد نفس را سعادتي و حظي حاصل مي شود که قابل توصيف نيست و کلمات از تبيين معناي آن عاجز و عقل در وصف آن حيران است . (26)
انبوه مردم هندو در اعماق اين مباحث فلسفي فرو نرفته اند و اعتقادي عميق و انديشه اي روشن از آنچه بيان شد حاصل نکرده اند . نزد جماعت عوام و اکثريت خلايق مسئله دين بيشتر بر پايه ي روايات اخباري محلي قرار دارد که از ديرباز در هر ناحيه و قريه انتشار داشته است . يعني اعمالي که عوام الناس به نام مذهب انجام مي دهند ترکيبي است از همه گونه اعتقادات مخلوط و به هم آميخته مانند آنيميزم و فيتيشيزم و شمنيزم و شيطان پرستي و حيوان پرستي و ايمان به ارواح خير و شر و خداهاي کوچکتر که معبودهاي محلي مي باشند . عامه هندوان در عين اينکه بعضي به خدايان بزرگ معتبر هند کما بيش عقيده مندد دنبال عقايد خرافي و روايات معمول در قريه و قصبه خود نيز مي روند و به قول يکي از صاحب منصبان انگليسي مامور هند که در گزارش رسمي خود نوشته است مردم روستايي هندو از عالم عقبي و حيات بعد از ممات بي خبر هستند و به همان قانع اند که خداهاي کوچک خود را مورد پرستش قرار دهند و آنها را عبادت کند ، براي نزول باران و يا ازدياد محصول و نجات از چنگال امراض عفوني مانند طاعون و وبا و آبله خاز آنها استعانت و شفا بجويند و در واقع در آن کشور دو درجه دين وجود دارد يکي در سطح عقايد عوام که متناسب با احتياجات زندگاني روزانه است و دوم عالي و فلسفي که آيين خواص است تعداد الهه عوام هندو از حد شمار برون است که معمولاً مي گويند عدد خدايان ايشان به 33 کرور ( کرور در اصطلاح قديم ايران پانصد هزار است و دو کرور يک ميلون مي شود ) اما هندوان يک کرور را برابر ده ميليون معادل صد لک که هر لک صد هزار است ) يعني 330 ميليون بالغ مي گردد از اين رو هندوان خدايان را نه فقط در معبد و در برابر محراب آنها عبادت مي نمايند بلکه در هر گوشه و کنار از ساحل رودخانه گرفته تا پاي درختان بلند هر جا سنگ به نام شيوا گرد کرده آن را مورد عبادت و پرستش قرار مي دهند . (27)
1 ـ شايگان ، داريوش . اديان و مکتبهاي فلسفي هند .مؤسسه انتشارات امير کبير . چاپ سوم
2 ـ جان باير ناس . تاريخ جامع اديان . مترجم علي اصغر حکمت . انتشارات علمي فرهنگي . چاپ چهاردهم .
3 ـ آيت الله علامه نوري ، يحيي . اسلام و عقايد و آراء بشري يا جاهليت و اسلام . انتشارات مجمع مطالعات و تحقيقات اسلامي . چاپ هشتم .

پی نوشت :

1 ـ شايگان ج 1 ، جان ناس ص 130
2 ـ شايگان ج 1 ، ص 31
3 ـ شايگان ص 44 ، جان ناس 142
4 ـ شايگان ص 51 ـ 50 ـ 44 ، جان ناس 135
5 ـ شايگان 51 ـ 52 ـ 56 ـ 57 ـ 58 ، نوري 72 ، جان ناس 138
6 ـ شايگان 76 ـ 75
7 ـ شايگان 5 ـ 64 ، جان ناس 6 ـ 135 ، نوري 72
8 ـ شايگان 73 ، جان ناس 7 ـ 136
9 ـ شايگان 74
10 ـ شايگان 70 ـ 9 ـ 8 ـ 67 ، جان ناس 139 ، نوري 74
11 ـ جان ناس 141
12 ـ شايگان 79 ـ 78
13 ـ جان ناس 138
14 ـ جان ناس 137
15 ـ شايگان 72
16 ـ شايگان 77 ـ 46 ، نوري 78 ، جان ناس 143
17 ـ جان ناس 145
18 ـ نوري 86
19 ـ شايگان 98 ـ 97 ـ 90 ، جان ناس 150 ـ 9 ـ 148
20 ـ شايگان 3 ـ 102 ، جان ناس 150
21 ـ شايگان 78 ـ 5 ـ 274 ـ 250 ـ 105 ، نوري 100
22 ـ شايگان 276 ـ 107 ، جان ناس 277
23 ـ شايگان 6 ـ 265 ـ 263 ـ 262 ـ 261 ، جان ناس 3 ـ 2 ـ 281
24 ـ شايگان 251 ، جان ناس 280 ـ 279 ـ 277
25 ـ شايگان 277 ـ 249 ، جان ناس 276
26 ـ شايگان 783 ـ 782 ـ 1 ـ 780 ـ 775 ـ 772 ـ 771 ـ 770 ، جان ناس 274 ـ 275 ـ 272 ـ 271 ـ 152
27 ـ 285 ـ 275