تاریخ قدیم و جدید (1)





( پژوهشی در اصلی ترین منابع تاریخی بهائیان و تردیدها در مورد نویسندۀ آن)
پژوهشی از استاد محیط طباطبائی
در شماره دوازدهم از سال دوم مجله گوهر مقاله ای راجع به کتاب بی نامی ازمولف گمنامی در تاریخ بابیه انتشار یافت که این کتاب در بغداد هنگام مهاجرت و اقامت دسته جمعی بابیان بدان شهر در سال 1270 هجری به وسیله یک نفر اصفهانی (ظاهرا) تدوین گردیده و تا سال 1290 هم تقریبا بی آن که به نویسنده مشخصی نسبت داده شده باشد تنها مرجع تاریخی این گروه در میان آثار قلمی شناخته می شد. در اصلاح و تلخیص و تحریر تازه ای که از این اثر پس از سال 1290 هجری به وسیله یک یا چند نفر صورت گرفته و بدان کیفیت تازه و نام تاریخ جدید داده شده، سخن ازحاجی میرزا جانی کاشانی و تاریخ او، برای مبنی و مأخذ این حک و اصلاح جدید در میان آمده است و بی آن که در اثنای مطالب متن 1270 ،‌توجهی به نام حاجی کاشانی مانند ناقل برخی از روایات و یاشخص منقول در اصل برخی از روایات متن،‌شده باشد.متن تاریخ معهود به او نسبت داده اند و این نکته پروفسور برون را وادار کرد که بعد از دست یافتن به نسخه کتابخانه پاریس ازمتن تاریخ مذکور آن را به حاجی میرزاجانی منسوب دارد و از اختلاط عنوان رساله نقطة الکاف اثر نقطعه کافی یا حاجی کاشانی که در 1267، یعنی سه سال پیش ازتاریخ تحریر آن تاریخ تألیف شده بود، با درآمد تاریخ، نام نقطه الکاف را بدون ترجمه جنبه ترکیبی دو متن، برای تسمیه متن نسخه چاپی برگزیند که از روی نسخه متعلق به گوبینو در سلسله اوقاف کیب به سال 1328 هـ = 1910 م . انتشار داد.
مقاله گوهر در ضمن نقل دلایل سلب انتساب کتاب مزبور به حاجی میرزا جانی ابداً متعرض بحث در ماهیت مطلب و صحت و سقم اصل روایات نشد و چون بحث در باره کتاب از نظر کتاب شناسی صورت می گرفت دیگر متذکر مطالب دیگری که ازتاریخ انتشار کتاب یعنی سال 1328 هجری بدین طرف همواره مورد بحث و مناقشه دو طرف منتفع یا متضرر از بابت کار پروفسوربرون بوده است، نشد. اگر اشاره ای به کشمکش میان دو گروه متضاد از این فرقه شد برای ارائه جنبه غفلت سران هر دو دسته از وجود کتابی مشخص و مسلم به نام تاریخ حاجی میرزا جانی در دسترس خود هنگام انتشار همین کتاب بود و قرینه می نماید که در تاریخ 1910م = 1328 هـ نسخه ای از متن تاریخی تالیف 1270 و قبل از اصلاح و تحریر تازه 1299 گویا در دسترس هیچ کدام از روسای ازلی و بهائی در غوسه و حیفا و عکا نبوده تا به استناد آن متن چاپ برون رامورد سنجش برای تأیید قطعی و یا تکذیب ضمنی قرار دهند. آن چه که در آن تاریخ در دسترس هر دو دسته بود همان صورت اصلاح شده بعد از 1290 تاریخ بود که در برابر آن کتاب تاریخی نوشته سال 1270 تاریخ جدید نام گرفته بود. در باره تلخیص کننده و مصلح مطالب و عبارات آن از قبل اتفاق نظری نبود تا آن که میرزا ابوالفضل گلپایگانی بانی حقیقی و موسس اساس این تلخیص و قلمزن مقدمه و ذی المقدمه انتساب آن را به میرزاحسین نامی منشی دفتر تجارتی مانکجی زردشتی در تهران به نحوی اعلام کرد که برای خود میرزا و مانکجی حقی فراتر و سهمی موثر تر از نصیب میرزحسین همدانی یا بناء نسخه مانکجی تهرانی در این تلخیص و تدوین جدید قابل گردید.
اینک در مقاله دوم از این رشته بحث کتاب شناسی، بی آن که نظری به ماهیت تألیف و تلخیص داشته باشیم، این اثر دوم را از نظر کتاب شناسی در پی تاریخ قبلی مورد بحث تفصیلی قرار می دهیم و امیدواریم دوستان علاقه مندی که در تهران و زواره و اصفهان و کرمان و مازندران و آذربایجان به بیسودی و یا زیان بخشی چنین نگارشی عطف نظر یا التفاتی داشته اند، به فوائد علمی ناشی از سنجش آن ،ر تشخیص کیفیت تطور این تاریخ که حوادث آن به مرور زمان در طی صد و بیست سال پیوسته در راه تحول وتغییر شکل ظاهری سیر کرده تا از آن صورت تاریخ قدیم 1270 به صورت تاریخ جدید 1290 و مقاله سیاح 1303 و کواکب الدریه 1342 و سرانجام متن انگلیسی تاریخ منسوب به نبیل زرندی در 1927 درآمده است بهتر آشنا گردند و بنگرند این تحول حوادث در چنین عصری ، یعنی در عصر چاپ و انتشار روزنامه و روابط بین المللی در طی یک قرن زمان از آن میزان تطورو تبدل برخوردار شده که هیچ واقعه نظیر آن در طی قرن های متعدد گذشت روزگار و تبدیل شرایط، از جزئی از چنین دیگرگونی برخوردار نشده است.
از طرف دیگر باید دانست که در این کارحد اعلاید دقت به کاررفته که نتیجه بحث نمودار واقعیتی باشد با وجود این هر گاه در باره آن نظر انتقاد و اعتراضی باشد بیش از نظر تأیید و تمجید مورد ملاحظه و مطالعه نویسنده قرارخواهد گرفت. و تقاضا دارد که از طرح و ذکر آن دریغ نورزند. اینک برای درک عوامل تلخیص متن تاریخی 1270 به تقدیم مقدمه مانندی می پردازد. در سال 1270 که تاریخ قدیم بابیه بغداد نوشته می شد،‌وضع کلی در آن شهر مانند تهران و اسلامبول و سایر اقطار تابع امپراتوری عثمانی با سال 1290 تفاوت فوق العاده داشت. چتر حمایتی که والی بغداد بعد ازقصد اقامت به نام تابعیت عثمانی بر سر ایشان گشوده بود مجال وسیعی را برای مباحثه و مناظره و مجادله و حتی مقاتله در بغداد برایشان فراهم ساخته به تدریج پیرامون مرکز برادران نوری که سرشناس ترین عناصر بابی مهاجر به بغداد از حیث تعداد و پیوند خانوادگی و مکنت بودند از وجود عناصر مزاحم و مخالف تمرکز، خالی می شد و زود به زود در کنار رود دجله افرادی از این جمع معدود به هلاکت می رسیدند و داستان قتل آنها مانند مرگ سید اسمعیل ذبیح اصفهانی در هاله ای از تخیل افسانه پردازان از نظر واقع بین مکتوم می ماند.
وجود چنین موقعیت محلی بی سابقه به نویسنده تاریخ در 1270 جرأت آن را می داد که مخالفان ایرانی خود را در هر مقام و منصبی قرار داشتند با اوصاف زننده به دلخواه خود یادکند و نام برد و در باره آنها نفرین و طلب عذاب کند. چهره ناصرالدین شاه و محمد شاه و میرزا تقی خان و حاجی میرزا آقاسی و سرداران و فرمانفرمایانی که در حوادث مسلحانه قلعه طبرسی و تبریز و زنجان شرکت جسته بودند و علما و فقهای مخالفو درباریان و وزراء و رجال سرشناس تهران هنگام نقل اسم مشمول آثار این نفرت و بغض قرار می گرفتند و از این که مثلاً مرگ محمد شاه را به عبارت زننده و نامناسبی از زیر قلم بگذرانند بیمی نداشتند. چه کسب تابعیت جدید دولت عثمانی طوری هسته مرکزی این اجتماع رادر بغداد از بابت تعرض مأموران ایران و اجرای مقررات کاپیتولاسیون در امان نگاه می داشت که ازاین عبارتهای بد و بیراه نسبت به امیر و وزیر تصور قبول شکایت و مزاحمتی از کارگزاران امور خارجه ایران در دستگاه پاشای بغداد نمی شد. ازاین رو، کتاب تاریخ 1270 سد آشتی ناپذیر و مایه دشمنانکی پاینده ای میان بابیان و حکومت قاجاریه شده بود که حمایت بی دریغ مأموران عثمانی از مهاجران تغییر تابعیت داده ایرانی، در بغداد بر قلم محمد رضای اصفهانی یا دیگری نهاد و در ضمن آن دیگر هیچ نشانه و امید سازشی میان دولت ایران و این دسته مقیم بغداد باقی نمی گذارد.
در فاصله 1270 و 1280 هجری اتفاقات خاصی در ایران و خارج رو داد که انعکاس آن در بغداد بیش ازهر محل دیگری که میان طهران و اسلامبول قرار داشت تجلی می کرد. شکست 1275 هرات به شاهزادگان قاجار فراری که پاتوق آنها بغداد شده بود به بهانه مجاورت عتبات عالیات از جانب عثمانی مأذون در اقامت بغداد شده بود امید تغییر وضع سیاسی و امکان تجدید دوران نفوذ و اعتباری می داد. میرزا ملکم خان و عده ای از یارانش بعد از بسته شدن فراموش خانه ایشان در شهر تهران (1275 هـ) به بغداد تبعید شدند و میان این عناصر مهاجر و بدخواه قاجاریه زمینه مناسبی برای افشاندن تخم نفاق و شقاق یافته ودند و در معاشرت با یکدیگر مقدمات همکاری مشترکی را برای آینده خود طرح می کردند.
حاجی میرزا حسین خان قزوینی (مشیر الدوله) که پیش از آن در تفلیس و بمبئی ضمن انجام کار جنرال کنسولی به روش کار مأموران سیاسی روس و انگلیس در بهره برداری از نفاق های داخلی و محلی آشنایی یافته بودند،مأمور سفارت ایران در اسلامبول شد و برای تجزیه این جبهه متحد بابی و فراماسون و ناراضیهای سیاسی ایرانی در بغداد مندرجاً میان مهاجران و پناهندگان سیاسی و مسلکی تفرقه افکند. عده ای بی اسم و رسم از این گروه جدا شدند و به اسلامبول رفتند و با پشتیبانی او در آن شهر به کارهای علمی و ادبی مشغول شدند مانند میرزا حبیب دستان اصفهانی ، میرزا ملکم خان و برادرش را به اسلامبول منتقل ساخت و بعد از مدتی بخت آزمایی ملکم در رفت و آمد با عثمانی ها از طهران کسب رضایت و اجازه کرد و او را در سفارتخانه کار داد. آن گاه برای نظارت بر اعمال باقیماندگان در بغداد جنرال کنسولی با دستور خاص به آنجا فرستاد. چون میرزا یحیی و میرزا حسینعلی پسران میرزا بزرگ نوری که مرکز توجه مهاجران و مسافران هم عقیده ایشان بودند از حمایت بی دریغ والی بغداد که تذکره تابعیت عثمانی بدیشان سپرده بود برخوردار بودند از نظر کاپیتولاسیون هم قابل تعقیب و توفیف و تبعید شناخته نمی شدند.
پس از مدتی کشمکش فکری و سلب امید از بازگرداندن آنها به ایران یا ترتیب دیگری ، سفارت اسلامبول را وادار به درخواست انتقال این عده که مخل به حسن رابطه همجواری محسوب می شدند از مجاورت سر حد ایران به نقطه دیگری از عثمانی نمود با درخواست مشیرالدوله موافقت شد. وقتی دستور انتقال ایشان از بغداد به اسلامبول برای والی بغداد رسید و به مهاجرین ابلاغ گردید اینان چنین حادثه ای را مقدمه گشایش عظیمی در آینده کار خود شمردند و چند روز را در بغداد به تهیه وسایل سفر مجلل با جشن و سرور گذراندند و عید گرفتند. اما وقتی به اسلامبول رسیدند و بر میزان نفوذ کلمه میرزا حسین خان که پس از مرگ میرزا جعفر خان به لقب مشیر الدوله ملقب شده بود در رجال دولت عثمانی واقف گردیدند آنگاه از حقیقت جریان امر استحضار یافتند. تا موقع ورود به اسلامبول ظاهراً در میان دو برادر که مهاجران یکی را به عنوان «حضرت ازل» و دیگری را با عنوان «جناب بهاء» در میان خود ذکر می کردند و خویشاوندان و بستگان ایشان هیچ گونه اختلاف عقیده ای و بنیادی دیده نمی شد. و شکوه ها از حد ظواهر امور زندگانی نمی گذشت .
اولیای دولت عثمانی که به دلالت مشیر الدوله بر حقیقت امردو برادر و کیفیت عقیده مذهبی این دسته منتقل از بغداد به پایتخت آگاه شدند اقامت اینان را به صورت دسته جمعی در شهری مانند اسلامبول که صدها ایرانی در هر سال بر آنجا می گذشتند و یا در آن جا به کار و کسب می پرداختند خالی از اشکال تازه نیافتند و لاجرم اینان را به شهر ادرنه در بخش اروپایی از عثمانی فرستادند که تبعه ایرانی در آنجا کمتر رفت و آمد داشت بلکه یونانی و آلبانی وبلغاری بعد از ترکان اکثریت سکنه آنجا را تشکیل می دادند. این انتقال و اقامت در محل محدودی مانند ادرنه که از فراخی معیشت و رفت و آمد دایمی و سر و سوقاتهای شهر بغداد نصیبی نداشت و اینان را ناگزیر می ساخت در اقامتگاه محدودی به مبلغ ماهیانه معینی که از طرف دولت عثمانی بدیشان پرداخته می شد قناعت ورزند . این پیش آمد میان یاران و بستگان دو برادر نفاق و دو دستگی افکند و هر کدام آن دیگری را مسئول چنین تغییر وضع نامناسبی می شمرد و این امر به کشمکش و ناراحتی محلی یاری می کرد . میرزا حسین خان مشیر الدوله باخواستن نماینده دوطرف به سفارت خواست تسویه محدودی به عمل آورد که به نتیجه نرسید. دولت عثمانی از بیم آن که این کشمکش در آدرنه وسیله ای برای دخالت دول اروپایی از راه تشبث و توسل اینان بر انگیزد ، پس از هجده سال همراهی و همکاری سود آور میان دو برادر جدایی افکند و یکی رابه ماغوسه در جزیره قبرس و دیگری را به عکا در ساحل فلسطین فرستاد تا از وقوع برخورد میان پیروانش جلوگیری کند.
در اواخر دوران توقف ادرنه بود که برادر بزرگتر بنا به تجربه ای که از امور دولتی ایران در طول عمر پنجاه ساله به دست آورده بود دریافت که با حکومت ایران و سلطنت ناصر الدین شاه نمی توان از در ستیزه جویی در آمد وقدرت نفوذ حکومت ایران را در دستگاه سیاست باب عالی به هنگام ضرورت ، از فواید کسب تابعیت دولت عثمانی برای تعیین سرنوشت یک تن ایرانی بیشتر موثر یافت و در صدد ترمیم خرابی و سد راه کدورت با دربار ایران بر آمد. درعریضه ای که به حضور ناصرالدین شاه نوشت این معنی را طوری بر بساط نگارش قرار داد که معلوم بود اینان بعد از بیست و اندی سال کشمکش قصد سازش و تبعیت از شاه را دارند. این نامه را بیست سال بعد از آن پسر بزرگ میرزا حسینعلی در پایان مقاله سیاح که تخلیص و تحریر سوم از همیت تاریخ جدید محسوب می شود عیناً نقل کرده و برون هم متن و ترجمه آن را به چاپ رسانیده است.
تحولی که اقامت طولانی بغداد در روش فکری بابیان مهاجر به وجود آورده بود یکی آشنایی ایشان از راه ملکم ویارانش با افکار فراماسونری و آزادیخواهی و قضایای تازه ای بود که در تفلیس و اسلامبول وطهران از نظر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جریان پیدا کرده بود در ادرنه با نوشته های آخوند زاده که در همان سال انتقال اینان از بغداد به اسلامبول برای تبلیغ اصلاج خط خود از تفلیس به اسلامبول آمده و درعمارت سفارت ایران مهمان مشیر الدوله بود،آشنا شدند و در ادرنه مکاتیب جلال الدوله و کمال الدوله او را دیده و به روش تحریر وتبلیغ افکار او آشنا شده بودند اینان به حکم هجده سال دوران فراغتی که زیر حمایت عثمانی و در کنار جریان های ملکمی و آخوند زاده و اصلاحات میرزا جعفرخانی که در ریاست وزرای کوتاه مشیرالدوله گذرانده بودند درافتند که در قلمرو فکری ایران حرف های تازه ای غیر از سخنان باب، از نظر طرح مسائل و افکار و عقاید تازه ای پیدا شده است که دشمنانه ترین آنها با دین اسلام و مذهب شیعه همانا در مکتوبهای سه گانه کلنل میرزا فتحعلی آخوند زاده تعبیه شده معتدل ترین آنها ضمن رسائل ملکم پیشنهاد گردیده و در طهران برای توجه بدانها و با تقبل مدلول آنها تا درجه ای دماغ های کوجک و بزرگ آماده شوند.
منبع: بهائي پژوهي - ماهنامه " گوهر"