ايدئولوژي شيطاني (1)

نويسنده: حميد رضا مظاهري سيف



(بررسي علل جذب و گرايش به فرقه هاي شيطاني)

مقدمه

امروزه در تمام كشورهاي دنيا جواناني ديده مي شوند كه سر و وضع عادي ندارند و سعي ميكنند طوري لباس بپوشند و خود را آرايش كنند كه وحشتناك به نظر برسند. اين افراد خود را شيطان گرا يا شيطان پرست معرفي كرده و از نمادها علائم خواص استفاده مي كنند. پرسش اصلي ما اين است كه چرا گروهي به فرقه هاي شيطاني جذب مي شوند و علل گرايش آنها چيست؟
در اين تحقيق ميكوشيم با رويكردي همه جانبه به موضوع بپردازيم و با روش تركيبي كتابخانه اي ميداني به پرسش تحقيق پاسخ دهيم. از اين جهت روش تلفيقي را استفاده كرديم كه خيلي از اين جوانان به ابعاد و مباني كاري كه انجام مي دهند آگاه نيستند و پژوهش ميداني به تنهايي پاسخ روشني به دست نمي دهد. همچنين كار كتابخانه اي محض هم مفيد نيست زيرا بايد به علل موثر و واقعي كه اين افراد را تحت تاثير قرار داده پي برد و تنها راه دست يابي به اين مطلب گفتگو با خود آنهاست.
در اين تحقيق به چند علت اساسي و مجموعه اي از ارزشها كه در ايدئولوژي شيطاني مطرح مي شود دست يافتيم كه با مستند كردن آنها به منابع و نقد ارزشهاي شيطاني تحقيق را پايان مي دهيم.

نمادسازي وسيع و ترويج آن در حوزه فرهنگ عمومي

انتقال و نشر انديشه ها از طريق گفتن يا نوشتن دشوار است و تعداد محدودي از مردم با آن ارتباط برقرار ميكنند. اما نمادها به راحتي جايگاه خود را در فرهنگ عمومي پيدا ميكنند و به خاطر اينكه ظرفيت كار هنري دارند، به صورت جذابي در جامعه، به خصوص بين جوانان و زنان گسترش مييابند. نمادهاي شيطاني در گستره بسيار وسيعي از لباس و كفش و ساعت گرفته تا رنگ و طرح داخل اتاق خواب تا عروسكي كه در تزئينات خودرو كاربرد دارد و انگشتر و دستبند و ده ها شيء ديگر كه در اشياء شخص و در منظر عمومي استفاده مي شود. اين نمادها متفاوت و خوش ساخت هستند و همه جا يافت مي شوند. از برچسبي كه كودك پنج ساله به دفتر نقاشي ميچسباند تا سردسته عصايي كه پير مرد هفتاد ساله به دست مي گيرد. اين نمادها همه جا حضور دارند. گذشته از اين طرحهاي خيالي از چهره شيطان روي بسياري از لباسها و ساير وسايل و اشياء شخصي ديده مي شود.
نمادهايي نظير ستاره پنجپر، صليب معكوس، صليب شكسته، چشم شيطان، عدد 666 و FFF كه ششمين حرف حروف انگليسي است و متناظر عددي آن 666 مي شود. اين عدد به گفته مكاشفه يوحنا در كتاب مقدس عدد شيطان است. در مكاشفات نوشته شده: «جانور عجيب ديگري ديدم كه از زمين بيرون آمد. اين جانور دو شاخ داشت مانند شاخهاي بره و صداي وحشتناكش مثل صداي اژدها بود... بزرگ و كوچك، فقير و غني، برده و آزاد را وادار كرد تا علامت مخصوص را روي دست راست يا پيشاني خود بگذارند. و هيچ كس نمي توانست شغلي به دست آورد يا چيزي بخرد مگر اينكه علامت مخصوص اين جانور يعني اسم يا عدد او را بر خود داشته باشد. اين خود معمايي است و هركس با هوش باشد مي تواند عدد جانور را محاسبه كند. اين عدد اسم يك انسان است كه مقدار عددي آن به 666 مي رسد. (1)
نماد ديگر دو مثلث روي هم است كه مثلث با راس پايين به معناي جام و مونث و مثلث با راس روبه بالا نماد شمشير و مذكر است، كه به ترتيب به معناي الاهه باروري و خداي جنگ و شكار هستند.(2) اين دو مثلث وقتي به صورت معناداري روي هم قرار ميگيرد معناي عشق - البته از نوع جنسي آن- را بيان ميكند و اين همان ستاره داوود است كه امروز در وسط پرچم اسرائيل ديده مي شود و با اعمالي كه عهد عتيق به پادشاهي به نام داوود نسبت مي دهد، كاملاً سازگاري دارد.
يكي ديگر از اين نمادها كه در عرفان كابالا نيز جايگاهي دارد، بز يا قوچي به نام بافومت Baphomet)) است كه هم با جانور شاخ دار يوحنا همانندي دارد و هم در اسطوره هاي مصري خداي هوش و دانايي معرفي شده و آفرينش انسان به وسيله چرخ سفالگري را به او نسبت مي دهند. خداي بزرگ (خنوم) او را از منطقه آبشار بزرگ نيل آفريد و فنون آفرينش انسان را به او آموخت. او همچنين به صورت دو جنسي و نماد زاد و ولد است.(3) و دو ماه سياه و سفيد در طرفين او نشانه تركيب روشنايي و تاريكي است. سر بافومت معمولاً در ميان ستاره پنج پر (پنتاگرام) طراحي مي شود.
پنتاگرام نماد ونوس الاهه زيبايي و عشق شهواني مادينه است.(4) و از زمان لئوناردو داوينچي كه طرح «مرد ويترووين(Vitruvian Man)» را طراحي كرد، به سمبل اصالت انسان و اومانيسم تبديل شد. تركيب سر بافومت با ستاره پنجپر، نماد روشن و گويايي براي تعاليم مكتب شيطان پرستي كرولي و لاوي است كه شيطان را سمبل انسان محوري و اصالت هوسها و لذت طلبي بشري مي دانند.
البته نمادها لزوماً يك ريشه يا معنا ندارند. بافومت ممكن است نماد بز قرباني در آيين يهود باشد كه بزي مقدس است و بنابر نقل عهد عتيق اين بز، قرباني حضرت اسحاق شد كه بني اسرائيل از نسل او هستند. شيطان هم به نوعيقرباني هدايت انسان و دست يابي او به درخت دانش و معرفت شد. با اين توضيح بز مي تواند نماد گويايي از ايثار بزرگ شيطان براي آدم باشد.
مشهودترين نماد شيطان گرايي ستون چهار ضلعي بلندي است به نام ابليسك (obelisk)، كه سمبلي از «رع» خداي خورشيد در مصر بوده است و در اثر افزايش قدرت فراعن به ممالك ديگر راه يافت. تفكر يهودي ريشه در تمدن مصر و آشور دارد ()5 و اسطوره هاي مصري حتي در نگارش عهد عتيق نقش تعيين كننده اي پيدا كرده است. يكي از اين اسطوره ها به ماجراي نوادگان رع به نام «سِت» و «اُزيريس» مربوط مي شود. «سِت» خداي ظلمت است كه در حمايت شديد رع قرار دارد. (6) او برادر خود «اُزيريس» را كشته و تاج و تخت را از چنگ فرزند او هوروس در مي آورد. دومين جريان بزرگ شيطان پرستي مدرن يعني ستيانيسم كه معبد «ست» را در سانفرانسيسكو تاسيس كردند اين خداي افسانه اي را ارج مي نهند و خواهان تحقق حكومت او در زمين هستند.
ابليسك را معمولاً نمادي از قدرت و سلطنت ازيريس مي دانند، سلطنتي كه پس از كشته شدن او، به دست برادرش ست مي افتد. ازيريس وقتي به دست همسرش آيسيس زنده مي شود، به جهان زير زمين مي رود و فرمانروايي مردگان را بر ميگزيند و حكومت را براي پسرش هوروس واميگذارد. اما اين سلطنتي است كه با حمايت «رع» به دست «ست» مي افتد و جنگ ميان او و هوروس به طول مي انجامد. و البته بايد توجه داشت كه بنابر اسطوره هاي كهن هرگاه خدايي بر خداي ديگر غالب مي شد، قدرت و صفات برجسته او را به دست مي آورد و كاملتر مي شد. بنابراين غلبه «ست» بر «ازيريس» به معناي كسب قدرت و سلطنت اوست. قهر و آشوب صفات برجسته «ست» بود، «اما به رغم بازتاب بد او در اسطوره پادشاهي، نبايد اين نكته را ناديده بگيريم كه در مواقعي حمايت از اين خدا بسيار نيرومند بوده است. بر اساس شواهد باستانشناختي كنوني، قطعاً «ست» خدايي قديمتر از «ازيريس» است، زيرا بر سر گرز عقربشاه، يكي از فرمانروايان مصر عليا و متعلق به دوران پيش سلسله اي، موجود مركبي را ميبينيم كه «ست» را به نمايش ميگذارد؛ اين گرز در موزه آشمولين آكسفورد قرار دارد.» (7)
ظاهراً اين سمبل در زمان حضرت ابراهيم عليه السلام هم وجود داشته و پيامبر بزرگ خدا با اين ذهنيت در حرم الاهي نماد شيطان را به صورت ابليسك ميسازند و آن را رمي ميكنند، تا با اين عمل تمام اوهامي را كه تا امروز هم ادامه يافته، طرد نمايند. اين نماد امروزه در ميادين بزرگ كشورهاي اروپايي و آمريكا ساخته شده و مردم هر روز به دور آن ميگردند. سي بناي ابليسك از مصر باستان باقي مانده كه سيزده عدد از آنها به روم برده شده و سايرين در شهرهايي نظير سيسيل، پاريس، لندن، نيويورك و سزاريا در قسمت اشغال شده فلسطين نصب شده است.
بزرگترين ابليسك دنيا در واشنگتن ساخته شده كه ارتفاع آن به 555 متر مي رسد اين ابليسك در فاصله 900 متري غرب كنگره و 900 متري جنوب خانه اصلي فراماسونري است و رئيس جمهورهاي آمريكا سوگند خود را در پاي آن ياد مي كنند. ابليسك نماد قدرت ست در زمين و حيات و حمايت جاوداني اُزيريس در دنياي مردگان است از اين رو سنگ هايي كه شبيه آن تراشيده شده در قبرستانها آمريكا بسيار به چشم مي خورد.
كاربرد گسترده اين نمادها باعث مي شود كه ذهنيتها و ارزش هاي مردم هماهنگ با معاني آنها شكل بگيرد. نمادها هويت سازند و به فرد و جامعه هويت مي بخشند و خودپنداره هايي را ايجاد ميكنند كه به زندگي و رفتارهاي افراد معنا مي دهد و مردم با همين معاني وجود و زندگي خود را تفسير كرده و ارزشها و اهداف زندگي خود را تعريف ميكنند. كاركرد هويت بخشي و معنا دهندگي نمادها در كنار گرافيك و طراحي متفاوت و چشم نوازشان و در دسترس بودن، مد شدن و تبليغاتي كه روي آنها صورت ميگيرد، باعث استفاده روز افزون از سوي مردم به ويژه جوانان و نوجوانان دنيا مي شود. پس از پذيرفته شدن اين نمادها در فرهنگ عمومي ملتها، انتقال ايدئولوژي مربوط به اين نمادها بسيار ساده و پذيرفتني مي شود.

مدل زندگي نامناسب و ميل به اعتراض

مدل زندگي امروز بشر با نيازهاي حقيقي و اساسي، تمايلات طبيعي، استعدادهاي نهفته درون و ساختار و هدف آفرينش انسان مغايرت دارد و اگر چه مردم ندانند كه اين تعارضها چيست و كجاست، اما ناگزير از آن رنج ميبرند و افسرده و سرخورده مي شوند. در اين ميان نوجوانان و جواناني كه تازه پا به عرصه حيات اجتماعي ميگذارند و از بيخبري و بازي كودكانه كمي فاصله ميگيرند، بيش از ديگران رويارويي با اين تعارضات را سهمگين ميبينند و از آن شگفت زده و با آن درگير مي شوند. از همين جاست كه ميل به اعتراض و نياز به فرياد برآوردن و سركشي در آنها شعله ور مي شود.
نظام آموزشي تحميلي كه قتلگاه استعدادها و خلاقيت هاست و مفاهيم و مطالب بيخاصيتي را آموزش مي دهد كه فقط افراد را براي خدمت به نظام سرمايه داري آماده ميكند و كاركردهاي اصلي، اما نهان آن عبارت اند از: «وقت شناسي، درس اطاعت و كار تكراري»(8) كه موجب مي شود در آينده كاملاً به قيموميت اولياء اجتماعي خود تن بدهند. اوليائي كه بعداً نمونه هاي كليتر آن در نظام سياسي تعريف مي شود. اين نوع تربيت باعث مي شود كه همه بنشينند و منتظر باشند تا دولت براي آنها شغل ايجاد كند، زمينه ازدواج فراهم كند و مثل كودكي كه به والدين خود وابسته است، مردم را به دولت (اولياء اجتماعي) وابسته مي كند و به صورت شهرونداني ناتوان و فرمانبردار در مي آورد.
اين نظام آموزشي در اوج انرژي و خلاقيت، نيروي جواني را به بازي مي گيرد و تحليل ميبرد تا سرانجام با گذشت بيش از نيمي از دهه سوم عمر هنوز انسان ساخته خود را به عنوان يك شهروند كامل نميپذيرد و براي او موقعيت اشتغال و ازدواج وجود ندارد. نظامي كه عملاً با فساد اخلاقي جوانان خود را تكميل ميكند و راه هاي مباح و مشروع زندگي را به بن بست رسانده است.
در كنار اين نهاد آموزش، نهاد خانواده اي است كه بر محور والدين از خود بيگانه شده و درگير با مقتضيات مدل زندگي امروزي و تمدن مدرن، تنها با فرزندان خود و حتي با همسر، هم خانه هستند و قرار است كه تا اطلاع ثانوي با هم زندگي كنند! (9) والديني كه عقده هاي اجتماعي خود را به خانه مي آورند و نظام آموزشي، هيچ مطلبي در مورد نحوه ارتباط و نيازهاي كساني كه با او هم خانه خواهند شد، به او نياموخته است. والديني كه تنها امر و نهي بلد هستند و شايد محبتي كه از قلبشان گامي به بيرون نميگذارد. و فرزنداني كه فقط با عصيان و سركشي هويت خود را مييابند و در اضطراب احساس آرامش مي كنند!
نظام سياسي كه صحنه جنگ ميان جناحهاي سياسي براي تصاحب سرزمين افكار عمومي و اراده مردم است. سياستي كه به جنگل مدرن و نزاع بي پايان اليتهاي شير و روباه تبديل شده است.(10) سياستي كه مفاهيم عالي انساني مثل آزادي، صلح، مهرباني، ضد تروريسم و عدالت را مسخ كرده و هوس قدرتطلبي به لباس بيتاروپود خدمت گزاري در آمده و پادشاهاني كه مطمئن هستند چشم ديدن و دست آوردن خدمت به مردم را ندارند، عريان در شهر ميگردند و ديگران را نيز كور ميپندارند.
اقتصادي كه مردانش بر طعمه نيم خورده سرمايه داران پشت پرده مثل سگ هاي گرسنه هجوم مي آورند و ديگران را زير پاي خود له ميكنند. اقتصادي كه مفاهيم بنيادين توليد، خدمات، رشد سرانه ملي و غيره در آن بي معنا مي شود و تنها مفهوم انباشت ثروت و مفاهيم وابسته به آن هر روز جديتر به نظر مي آيد. اقتصادي كه همه شئون زندگي را به خريد و فروش گذاشته و از نان تا علم و مدرك را به بازار كشيده است.
و اما نهاد دين كه گروهي رياكار و منفعتطلب آن را بازيچه تحميق خود و ديگران قرار داده و دين داران حقيقي را به كنج محراب و منزل رانده اند. دين كه به اندازه تعمير اتومبيل هم براي آن اعتباري قائل نبوده و هر كس را پيامبر خود و كارشناس مذهبي خود مي دانند. ديني كه با ليبراليسم الاهياتي به مجموعه اي از اوهام اثبات ناپذير تقليل يافته (11) و هر روز دين جديدي از گوشه و كنار جهان سر برمي كشد(12) و مراكز علمي وابسته به سرمايه داري نه تنها براي توليد به روز جنبش هاي ديني نوپديد برنامه ريزي دارند، بلكه براي ترويج آن هزينه هاي گزافي را تقبل ميكنند(13) و به زودي بايد از اقتصاد دين سخن به ميان آوريم و به مطالعه روي سودآوري دين و ارزش سرمايه گذاري روي مدعيان نبوت و مهدويت و مسيحايي و خالقيت بپردازيم. از سال 1970 موسسه باشگاه روم وابسته به موسسه روابط انساني تاويستاك برنامه اي را با نام «مركز پژوهشهاي تراوشات ديني» زير نظر «توماس بارني» پايه گذاري كرد تا سوپرماركت معنويت در جهان را هر روز رنگينتر و پر كالاتر كنند. در اين هرج و مرج، ديني كه نفساني تر باشد بازار بهتري خواهد يافت و شيطان پرستي هم به صورت يك دين عرضه مي شود.
اين اوضاع نابساماني است كه نوجوان و جوان امروز دنيا با آن روبرو است و فقط فضايي را براي فرياد كشيدن و لحظه اي را براي بيخبري ميجويد. جنبش متال و كج روي هاي شيطان پرستي به اين نياز و بلكه ضرورت جواني در تمدن مدرن پاسخ مي دهد و نيروي اعتراض او را در طرح هايي كه هوشمندانه طراحي شده تخليه و خنثي ميكند. در حالي كه دنياي امروز نياز به نيرو و انديشه جواناني دارد كه با بازگشت به ارزشهاي ناب انساني، به مدل ديگريبراي زيستن بينديشند و اعتراضي فعال و تحول آفرين را پديد آورند. امروز جهان و تاريخ تشنه چشمه هايي است كه تنها از قلب و انديشه جوانان مي جوشد، ولي كساني كه منافعشان درگرو حفظ وضع موجود است با ترويج موسيقي اعتراض!، دين قرن بيست و يك (شيطان پرستي) و هزاران فريب و نيرنگ كه در شالوده تمدن معاصر نهادينه شده، اين چشمه ها را گل آلود مي كنند و از آن انحرافات اخلاقي، خشونت، اعتياد و سرانجام شهرونداني ناتوان و تسليم بيرون مي آورند.

هيجان

مدل زندگي يك نواخت امروزي براي همه مردم به خصوص براي جوانان كه كانون جوشان و جاري نيرو و تحرك هستند، فرساينده و خسته كننده است. از اين رو به دنبال هيجان اند و فضاي شيطان پرستي به ويژه موسيقي متال اين هيجانات سركش را به طور كور و با كنترل بيروني، ميپذيرد و در خود هضم ميكند. داد و فرياد، تحرك، مواد مخدر، داروهاي روانگردان، زيرپاگذاشتن ارزشهاي انساني و اخلاقي، همه و همه لحظاتي متفاوت را ايجاد كرده و كاملاً هماهنگ با ساير قطعات پازل تمدن معاصر طراحي شده و فرصتي براي تجربه اوج هيجان فراهم ميكند. تجربه اي كه بعد از آن همه چيز همچنان باقي است و همه مي توانند سراغ زندگي خود بروند.
اين انرژي عظيم اگر با كنترل دروني و تدبير همراه شود، تحولات عظيمي را در زندگي امروزي رقم خواهد زد. تحولاتي كه نه فقط جامع و جهان را با مدل ديگري از زيستن آشنا ميكند، بلكه پيش از آن و بيش از آن در افق درون دگرگونيهاي ژرف معنوي را پديد مي آورد و انسان را به جلوه اي از حضور خداوند در زمين مبدل ميسازد. با مهار انرژي متراكمي كه جوان در اختيار دارد، مي تواند به انساني والا و خدايگون تحول يابد، اما از آن رو كه اين تغييرات با بازيابي كرامت انساني و عدم تسليم در برابر سلطه ديگران همراه است و فرصت سوء استفاده را از ابرقدرتها ميگيرد، ترجيح مي دهند كه اين نيرو به صورت كنترل شده تخليه و خنثي شود. (14) برنامه هاي شيطان پرستي چه با اين نام و آشكارا و يا به هر نام ديگر و به طور نهان روند خنثي سازي نيروي جواني را به نفع سلطهگران دنبال ميكند.

فطرت ناكام

هر فرد انساني در اعماق وجود خود يك تجربه معنوي نهفته دارد. تجربه اي كه روح ما قبل از همراه شدن با جسم و تولد در اين دنياي مادي به دست آورده است. همه ما با تمام وجود كمال مطلق و پروردگار و آفريننده خويش را ديده و اسماء و صفات نيكوي او را شناخته ايم. با مشاهده جلوه ها و صفات لطف و رحمت و حسن و جمال، عشق بيكران را چشيده و با درك جلوه هاي عظمت و جلال و جبروت و قهاريت، خوف و خشيت را تجربه كرده ايد. اكنون در اين جهان فرودست كه از آن مشاهدات دور افتاده ايم، گرايشي به سوي آن كمال بيكران و جمال و جلال بيپايان داريم.(15)
خاطره اين تجربه معنوي اگر چه در حافظه ذهني ما، كه از تجارب اين جهاني شكل گرفته و انباشته شده، وجود ندارد، اما در اعماق دل به روشني حاضر است (16) و اگر ذهن ما به سوي آن حقيقت هدايت نشود، اشتياق باز يابي آن عشق و خشيت فرونمينشيند و دست از دل برنمي دارد. اگر آدمي به زيبايي مطلق و حسن حقيقي برسد، عشق حقيقي را باز خواهد يافت و در غير اين صورت در توهم خود نقشي مي زند و به گرد آن بت ميگردد. همين طور اگر شكوه و عظمت حقيقي را بيابد، خشيت و هيبت آن دلش را لبريز ميسازد و در غير اين صورت بازهم در وهم خويش جلال و شكوهي موهوم را ميسازد و براي دقايقي هم كه شده، خوف موهوم را در برابر آن احساس ميكند و اگرچه با اين كار براستي ارضا نخواهد شد و همچنان ناكام و تشنه خواهند ماند، اما چاره اي جز اين ندارد؛ مگر اينكه به حقيقت راه يابد.
شيطان پرستي در آيين و هنر خود اليمانهاي وحشت را در كار مي آورد و هراس موهومي را ايجاد ميكند. هراسي كه قلبهاي ناآشنا با جلال و جبروت الاهي به آن نياز دارد و جذب مي شود و پيامد ثانوي اين هراس و اضطراب، احساس آرامشي سطحي و ناپايدار است. موسيقي شيطاني با حجم صداي بالا، سرعت زياد ريفها، تخريب صداي بعضي از سازها، نعره هاي دلخراش و دهشتناك، گريمهاي وحشتناك، استفاده از لرزش تصاوير، شوكهاي نورپردازي استفاده از تيغ و آتش و تاريكي، جنايتهاي نمايشي نظير كندن دست و پاي گربه (خواننده گروه ديسايد)، گاززدن و كندن سر يك خفاش زنده (خواننده گروه بلك سبث)، شكستن آلات موسيقي و وسايل روي صحنه و خودسوزي (متاليكا) همه و همه براي لحظاتي هيجان ترس را به دل راه مي دهد و براي دقايقي قلب را ميلرزاند و نفسها را حبس ميكند.
اما همه اينها بتهاي موهومي است كه نياز راستين انسان را به تجربه حقيقي خوف و خشيت در برابر عظمت و جلال خداوند ناكام ميگذارد و انسان را پريشانتر از پيش به حال خود وامينهد. زيرا فطرت انسان حنيف است و با امور موهوم و غير واقعي كامياب نمي شود.

شيطان درون

در روايتي از امام صادق عليه السلام ميخوانيم كه قلب هر انسان دو گوش دارد برگوش چپ شيطاني نشسته و همواره به سوي شر و پليدي دعوت ميكند و بر گوش راست فرشته اي است كه به خير و نيكي ميخواند. (17) درون انسان عرصه جنگ ميان شيطان و فرشته درون است. اگر شخص اراده خود را به سويفرشته معطوف كند، شيطان را شكست داده و تسليم خواهد كرد، اما در صورتي كه انسان به پيروي از شيطان درون روي آورد، فرشته دروني را تضعيف خواهد كرد و صد البته فرشته درون كه جلوه پروردگار زنده جاودان است، هيچگاه شكست نميخورد، انسان تنها مي تواند صداي او را نشنيده بگيرد ولي امكان از بين بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشته دروني همان نداي فطرت است كه تغيير و تبدلي پيدا نميكند.(18) به همين علت دنبال كردن نداي شيطان جنگ دروني را پايدار ميكند و چنين كسي هيچ گاه به آرامش نخواهد رسيد، و همواره با تضاد و تعارض دروني و احساس ناكامي زندگي خواهد كرد.
ممكن است ما از شنيدن انجام يك گناه احساس نفرت كنيم، اما گاهي نيز رغبتي در قلبمان ايجاد مي شود، ما انسانها گاهي از گناه و خطا و ضايع كردن حق ديگران براي منافع خود خوشمان مي آيد و به آن ميل پيدا ميكنيم، اينها نشانه فعاليت شيطان دروني است. جنبش شيطان گرايي و شيطان پرستي بر همين خصلت آدمي تكيه ميكند و سستي اراده و بيتوجهي به رسول باطني يا تمايلات متعالي فطرت سبب پذيرش دعوت شيطان از لحاظ روانشناختي و استقبال از جنبشهاي شيطان گرا به لحاظ جامعه شناختي مي شود.
جنبش شيطان گرايي ميخواهد با توجيه و مشروعيت دادن به شرارت و شيطنت، تضاد دروني و آشفتگي رواني را بكاهد و حتي وعده از بين بردن آن را مي دهد، اما اين وعده دروغي است كه هيچگاه محقق نخواهد شد. انسان هرچه قدر هم خطا كند و با فطرت و خرد و فرشته درون خود مبارزه كند، نمي تواند وجود خود را از حضور خداوند تهيسازد، فطرت در حقيقت نداي خالق و هستي بخش ماست كه درون ما حضور دارد و تا هستيم او با ماست.
به همين منظور شيطان گرايان از مرگ خدا سخن ميگويند تا بتوانند فرشته درون را نابود كنند و البته اين توهميبيش نيست. در اين مرحله كه به نتيجه نرسند ممكن است پايان دادن به هستي خود را پيش نهاد كنند و گمان كنند با خودكشي مي توان از هستي و هستي بخش رو گرداند و در آغوش شيطان كه مرگ و نابودي را به دست او مي دانند، قرار گيرند. ولي با مرگ نيز به خداوند نزديك تر مي شوند، در حالي كه قادر متعالي را از خود ناخشنود كرده و براي دريافت عشق بيكران او آماده نشده اند. از اين رو با قهر و غضب مواجه خواهند شد.
خداوند مهربان شيطانهاي درون و بيرون را قرار داد تا در مصاف با او نيروهاي عظيم خرد و اراده در انسان شكوفا شود و به مراتبي برتر از فرشتگان راه يابد. و با حسن اختيار، صلاحيت جانشيني خداوند و فرمانروايي بر تمام عالم را پيدا كند.

ارزشهاي شيطان گرايان

ايدئولوژي شيطان گرايي روي ارزشهايي تاكيد ميكند كه سبب جذابيت و گرايش به اين ايدئولوژي مي شود. ارزش به معناي ارزش اخلاقي مثبت نيست بلكه صرفاً به معناي مطلوبيت است. چنانكه يك كالاي ناياب ممكن است ارزشمند تلقي شود. ارزشهاي شيطان گرايي، چيزهاي مطلوبي است كه هر كس طالب آنهاست و اگر به شيطان هم نسبت داده شود طبيعتاً گرايش به آن را در پي خواهد داشت. اين ارزشها در نگاه تاريخي به روند پيدايش و گسترش شيطان گرايي بيان شد و در اين جا هر كدام از آنها به طور خاص و مستقل تبيين و نقد مي شود. لازم است اين پرسش جدي به ميان آيد كه به راستي شيطان چقدر از اين ارزشها برخوردار است؟ و كساني كه تا كنون به آن نزديك شده اند، چگونه از اين ارزشها بهره برده اند؟

قدرت

توهم قدرت براي شيطان از دوره زندگي بدوي انسان تا كنون موجب جذابيت و گرايش به شيطان پرستي بوده است. در حالي كه قدرت شيطان بسيار ناچيز و تنها در حد وسوسه انگيزي و ايجاد پندارهاي دروغين و نادرست است، كه البته اين هم در صورت پذيرش انسان موثر واقع مي شود. شيطان فقط حرف مي زند، وعده مي دهد و با صوت خود درون انسان غوغا به پاميكند و آنجا را به آشوب ميكشد تا در اين معركه وسوسه هاي خود را غالب كند و از آب گل آلود ماهي بگيرد.
خداوند ميفرمايد: «هنگامي كه به فرشتگان گفتيم بر آدم سجده كنيد، سجده كردند غير از ابليس كه گفت: آيا بر كسي سجده كنم كه از خاك آفريده اي. و گفت به من نشان بده، او كيست كه بر من بزرگ داشتي؟ اگر تا قيامت به من فرصت دهي، فرزندان او را به افسار ميكشم، غير از گروه اندكي. خداوند فرمود: برو، پس هر كس از تو پيروي كند دوزخ جزاي اوست، جزايي فراوان. هر كس را توانستي با صدايت برانگيز و با سواره و پياده ات بر آنها بتاز و در ثروث و فرزندان شريك آنها شو و به آنها وعده بده؛ بيترديد شيطان وعده اي غير از فريب نمي دهد. و تو اي شيطان! بدان كه بر بندگانم هيچ تسلطي نداري.» (19)
بنابراين شيطان نه تنها رقيب خداوند نيست، بلكه حتي رقيب انسان هم نيست. و فقط در چارچوب قوانين الاهي و به اذن او مي تواند كارهاي محدودي را انجام دهد. «سلطه او تنها بر كساني است كه نفوذ او را برخود ميپذيرند و او را شريك خداوند ميپندارند.» (20) تا وقتي كه انسان فريب او را نپذيرد و با ياد خدا درون خود را از غوغا و آشوب شيطان آرام نگهدارد، هيچ راه نفوذ و سلطه اي براي شيطان وجود نخواهد داشت. در اين شرايط شياطين گروه گروه به او هجوم مي آورند، ولي باز هم هيچ كاري از پيش نخواهند برد. «كساني كه پرهيزكاراند، اگر گروهي از شياطين به آنها دست يابند، خداوند را ياد كرده، پس در آن هنگام بينا مي شوند.»(21) به اين ترتيب شيطان در وجود انسان كه عرصه جولان اوست هيچ قدرت و نفوذي ندارد مگر به خواست خود شخص، چه رسد به جهان هستي كه خالق و مدبر يگانه آن شيطان را به ذلت از بارگاه خود رانده و عبادات و سجده هاي نفساني او را به خوبيشناخته و رسوا كرده است. عالم هستي سراسر ملك و محضر اوست. «تمام ستايشها مخصوص اوست كه فرزندي براي خود نگرفته و در حكومتش شريكي ندارد».(22)
ادامه دارد...

پي نوشت ها:

1. مكاشفات يوحنا/18-:11 13
2. دن براون، راز داوينچي، مترجم: سميه گنجي و حسين شهرابي، ساري: نشر زهره، چاپ ششم، 1385، ص.246
3. جرج هارت، اسطوره هاي مصري، مترجم: عباس مخبر، تهران: نشر مركز، چاپ اول 1374، ص27 و .26
4. دن براون، راز داوينچي، مترجم: سميه گنجي و حسين شهرابي، ساري: نشر زهره، چاپ ششم، 1385،ص)38
5. سروپالي راداكريشنان، تاريخ فلسفه شرق و غرب، جلد دوم (تاريخ فلسفه غرب) مترجم: جواد يوسفيان، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم 1382، جلد،2 ص.127
6. جرج هارت، اسطوره هاي مصري، مترجم: عباس مخبر، تهران: نشر مركز، چاپ اول 1374،ص44).
7. همان، ص.34
8. آلوين تافلر، موج سوم، مترجم: شهيندخت خوارزمي، تهران: نشر نو چاپ اول ،1362 ص.42
9. رك. آنتوني گيدنز، جامعهشناسي، مترجم: صبوري، تهران: نشر ني، چاپ دوم، ،1374 ص443-.423
10. رك، ليوئيس كوزر، زندگي و انديشه بزرگان جامعهشناسي، مترجم: محسن ثلاثي، تهران: انتشارات علمي، چاپ هفتم، 1377، ص.522
11. حميد رضا مظاهري سيف، «پيوند عقلانيت سكولار با معنويت ليبرال در شك پايدار» فصلنامه كتاب نقد، شماره 46، بهار 1387، ص.164
12. ر.ك: حميدرضا مظاهري سيف، جريانشناسي انتقادي عرفانهاي نوظهور، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، .1387
13. كميته300، ص28 و .27
14. حميدرضا مظاهري سيف، سياست در دامان عرفان، قم: بوستان كتاب، ،1387 ص.58
15. حميد رضا مظاهري سيف، «فطرت محجوب، معنويت ممسوخ»، حديث عشق و فطرت (مجموعه مقالات) تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1386، ص285 و .284
16. حميد رضا مظاهري سيف. خودشناسي عرفاني، قم: انتشارات نشاط، ،1381 ص.121
17. محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، جلد دوم، تهران: دارالكتب الاسلامي، ،1365 جلد2، ص.267
18. روم/.30
19. اسراء، آيات 65 - .61
20. نحل/.100
21. «إِنَ الَذينَ اتَقَوْا إِذا مَسَهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَيطانِ تَذَكرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»اعراف/.201
22. وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلهِ الَذي لَمْ يتَخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ يكنْ لَهُ شَريك فِي الْمُلْك وَ لَمْ يكنْ لَهُ وَلِي مِنَ الذُلِ وَ كبِرْهُ تَكبيرًا»(اسراء/111).

منبع: پگاه حوزه