برخي واژه نشانه ها در روايات علائم ظهور





از آن جا که محور اصلي مباحث اين نوشتار، (کتاب تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور - مصطفي صادقي) نشانه هاي ظهور است، لازم است معناي علامت و نشانه نيز مشخص گردد و از آن جا که در روايات مربوط به اين موضوع واژگان ديگري هم به کار رفته است بايد به مفهوم آن بپردازيم، نه معناي آن.

1. مفهوم علامت

کساني که از نشانه هاي ظهور بحث مي کنند تقريبا در همه ي موارد واژه هاي عربي «علامت» و جمع آن «علامات» يا عبارت فارسي «نشانه» و واژه متداول «علائم» (1) را به کار مي برند. اما در منابع قديمي کلمه «آيه» و جمع آن «آيات» نيز به کار رفته است. (2) بنابراين، نه با خصوص واژه علامت بلکه با مفهوم آن کار داريم و اگر بيشتر به علامت تعبير مي شود به جهت معمول بودن آن و فراواني کاربرد آن در منابع و روايات است.
کلمه علامت يا آيه به معناي نشانه و چيزي است که بر مطلبي راه نمايي و دلالت کند و موجب شناخت آن شود، گرچه «آيه» در موارد زيادي به معناي معجزه به کار مي رود، ولي آن هم در واقع نشانه ي حقانيت است. آن چه در اين جا براي ما اهميت دارد اين است که اين مفهوم در چه مواردي به کار مي رود و چه ويژگي هايي در آن لحاظ شده است؟ اين بحث در واقع به منزله تأسيس اصل و بيان مبنايي براي اين واژه هاست که پس از اين در موارد مشکوک بتوان به آن ارجاع داد و ضمنا مي تواند در فهم روايات به ما کمک کند.
پرسش اين است که آيا امکان دارد نشانه يک چيز با فاصله از آن واقع شود؟ با مراجعه به کاربردهاي اين لفظ چنين بر مي آيد که علامت، يا هم زمان و همراه يک مطلب واقع مي شود يا با فاصله کمي پيش از آن، زيرا آن چه موجب شناخت چيز ديگر است نمي تواند فاصله زيادي با آن داشته باشد؛ مثلا علائم بيماري همراه آن ظاهر مي شود و علامت هايي که براي راه نمايي و راه يابي قرار داده مي شوند کمي پيش از مقصد يا مطلبي هستند که انتظار آن مي رفته است. به همين جهت است که وقتي براي موضوعي علامتي قرار داده شد همه منتظرند آن موضوع (البته پس از وقوع علامت) هرچه زودتر محقق شود و اگر فاصله طولاني شود و در آن علامت ترديد ايجاد خواهد شد. در ادامه، درباره ي اين مدعا به دلايلي از قرآن و روايات اشاره مي کنيم.

2. علامت در قرآن و حديث

به دليل اهميت و زير بنايي بودن مفهوم نشانه و براي دست يابي به معنايي صحيح، کاربرد اين واژه را در قرآن و حديث بررسي مي کنيم:
الف) علامت در قرآن: اين واژه با همين ماده تنها يک بار در قرآن به کار رفته است: (خداوند در زمين و کوه ها... و رودها... و علامت هايي قرار داد) (3) که مي توان مراد از آن را هر گونه علامت وضعي يا طبيعي و حتي زبان ها و اشاره ها دانست. (4)
کلمه ي ديگري که در قرآن بسيار تکرار شده و به معناي نشانه «آيه» و جمع آن آيات مي باشد. راغب مي گويد: «آيه يعني علامت آشکار و آن چه همراه چيز ديگري است که آشکار نيست. » (5) مفسران نيز آيه را مرادف علامت و نشانه گرفته اند. البته در موارد مختلفي که اين کلمه به کار رفته، تفاوت هايي جزئي وجود دارد؛ مثلا گاه به معناي معجزه (6) و گاه به معناي عبرت است (7) وگاه جزئي از قرآن (8)ازآن اراده مي شود. اما آن چه با بحث نشانه هاي ظهور تناسب دارد چند آيه بيش نيست. يکي، آيه ي 248 سوره بقره که مي فرمايد: (پيامبر بني اسرائيل به آنان گفت: نشانه ي پادشاهي طالوت صندوق مقدس حضرت موسي عليه السلام است). (9) دوم، آيه ي 41 آل عمران (10) و 10 مريم (11) که خداوند نشانه اي براي باردار شدن همسر زکريا عليه السلام قرار داد و آن از دست دادن قدرت تکلم با مردم بود. آن چه از اين سه آيه قرآن به خوبي استفاده مي شود همراه بودن علامت با رويدادي است که علامت براي آن قرار داده شده است.
ب) علامت در حديث: جست وجوي گسترده در ميان صدها روايتي که واژه علامت در آن به کار رفته، به خوبي نشان مي دهد که کاربرد آن در کلام معصومان همان مفهوم عقلايي و عرفي از نشانه است؛ يعني همراه و متصل به چيزي که نشانه برايش ذکر شده يا پيش از آن با فاصله بسيار کوتاه. رواياتي را که در آنها علامت به کار رفته مي توان به دوگونه تقسيم کرد: يک دسته روايات اعتقادي و اخلاقي که نشانه هايي براي دين، ايمان، مؤمن، محبت اهل بيت عليهم السلام، ظلم، بخل، ريا و... بيان کرده اند و دسته دوم، رواياتي که به نشانه هاي نبوت يا امامت يک پيامبر يا امام يا موضوعات ديگر مربوط اند. به تعبير ديگر، بخشي مربوط به امور معنوي و بخش ديگر امور ذاتي است.
از دسته اول مي توان اخبار زير را براي نمونه ذکر کرد: پيامبر فرمود: علامت مؤمن مهرباني و فهم و حيا است. علامت صابر چهار است: صبر بر مشکلات و عزم بر کارهاي خوب و تواضع و بردباري. (12) امام صادق عليه السلام فرمود: «لقمان به فرزندش گفت: براي هر چيز علامتي است که به آن شناخته مي شود و بر آن گواه است و براي دين سه علامت است: علم و ايمان و عمل به آن؛ و ايمان سه نشانه دارد: ايمان به خدا و ايمان به کتاب هاي او و ايمان به پيامبرانش». (13) اينها نمونه کوچکي از صدها روايت است که معصومين عليهم السلام درباره نشانه هاي رفتاري و اخلاقي انسان فرموده اند.
دسته دوم اخباري است که در آنها نشانه اي براي شناخت پيامبر، امام يا شناخت يکي از معصومان از زبان آنان بيان مي شود؛ مثلا اميرمؤمنان عليه السلام از رويدادهاي شب ولادت رسول خدا صلي الله عليه و آله به علامت تعبير کرده است. (14) در گزارشي از شيخ مفيد امام صادق عليه السلام، بودن شمشير و زره و ديگر وسايل رسول خدا نزد خود را نشانه امامتش دانسته است. (15) يا اميرمؤمنان عليه السلام در جنگ نهروان از پيش گويي رسول الله درباره ي قتل مخدج خبر داد، سپس فرمود: علامت ديگري در دست سالم او وجود دارد. (16)
البته اين کلمه در روايات زيادي وارد شده که شايد برخي از آنها معناي معجزه داشته باشد؛ ولي در هر حال اين نتيجه به دست مي آيد که هرگاه در کلمات معصومين عليهم السلام براي رويدادي نشانه اي ذکر شده، آن رويداد همراه آن نشانه يا با فاصله کوتاهي پيش از آن واقع شده است. بيان آنان درباره ي نشانه هاي ظهور مهدي عليه السلام هم از اين قاعده مستثنا نيست و آن چه به عنوان نشانه ظهور معرفي شده است بايد همراه آن يا در مدت کوتاهي پيش از آن محقق شود، چون ويژگي کلي علامت و نشانه اين است که موجب شناخت مي شود و آن چه موجب شناخت است نمي تواند با فاصله زياد اتفاق افتد.
بنابراين، تقسيم بندي علائم به متصل و منفصل - که تقريبا در همه ي کتاب ها و مباحث مربوط به علائم ظهور وجود دارد - صحيح نيست. اگر قرار است نشانه هاي بيان شده در احاديث واقع شوند، زمان ظهور خواهد بود و اگر آن حوادث در گذشته به وقوع پيوسته باشد ديگر معناي نشانه نخواهد داشت، بلکه يا پيش گويي است يا مطالبي است که معصومين عليهم السلام فرموده اند پيش از ظهور رخ خواهد داد نه اين که علامتي براي زمان ظهور باشد.
بنابراين نمي توان گفت مقصود معصومين عليهم السلام اين بوده که نشانه ها بايستي در طول زمان اتفاق بيفتد، هر چند فاصله زيادي از ظهور داشته باشد. علاوه بر اين که در بعضي از روايات سخن از آشکار شدن علائم در سال ظهور يا نزديک ظهور است. (17)

3. اقسام علامت

در کتاب هايي که از نشانه هاي ظهور بحث مي شود، اقسام گوناگوني براي علائم ذکر مي شود که غير از يک مورد، در روايات به آن تصريح نشده است؛ مثلا يکي از تقسيم هاي رايج همان متصل يا نزديک و منفصل يا دور است. تقسيم ديگر به حتمي و غير حتمي بودن نشانه هاست که اين در روايات آمده است. تقسيم ديگر به طبيعي و غير طبيعي يا عادي و خارق العاده است. تقسيم هاي ديگري که در کتاب ها به چشم مي خورد، عبارت اند از: کلي و جزئي يا عام و خاص، مجمل و کنايي، مقيد يا مشروط، قطعي يا مشکوک، واقع شده يا غير آن و تقسيم به لحاظ زمان و نوع رويداد. (18)
بسياري از اين تقسيم بندي ها پرورده ي افکار و سليقه نويسندگان است که به مرور زمان افزوده شده است. البته برخي از آنها مانند طبيعي و غير طبيعي قابل توجه و بعضي از اقسام قابل نقد است؛ مانند نشانه هاي نزديک و دور که بعضي، حوادثي از زمان ائمه عليهم السلام را به عنوان علائم ظهور معرفي کرده مي گويند اينها از نشانه هاي دور است. (19) چون علامت نمي تواند بافاصله دور واقع شود وخواهيم گفت که اين گونه نشانه ها در اخبار اهل بيت عليهم السلام به عنوان علامت ظهور معرفي نشده است، بلکه در صورت درستي روايت، بر پيش گويي حمل مي شود.
تنها تقسيمي که در روايات به آن تصريح شده حتمي بودن و غير حتمي بودن نشانه هاست که از آن دو به محتوم و موقوف تعبير مي شود. در روايتي از امام صادق عليه السلام چهار نشانه ذکر شده و فرموده اينها محتوم است. (20) در دو روايت ديگر، آن حضرت چندين نشانه ذکر کرده و در هر کدام کلمه «محتوم» را تکرار فرموده است. (21) البته به نشانه هاي غير حتمي تصريح نشده است ولي مي توان غير از اين موارد را جزء غير حتمي ها دانست. امام باقر عليه السلام درباره تفسير آيه ي: «قضي أجلا و أجل مسمي» (22) مي فرمايد: مقصود از آيه، اجل محتوم و موقوف است. محتوم آن است که غير آن نمي شود و موقوف آن است که به مشيت الهي بستگي دارد. (23)

4. نشانه ي سمبليک

گروهي از نويسندگان معتقدند که بعضي از نشانه هاي ذکر شده براي ظهور معناي ظاهري خود را ندارند بلکه مظهر يک پديده و سمبل آن هستند. سيد محمد صدر در کتاب دوم و سوم از موسوعه غيبت اين بحث را مطرح کرده و درباره احتمال رمزي بودن دجال، سفياني و يأجوج و مأجوج سخن گفته است. وي دجال را سمبل حرکت هاي ضد اسلامي و انحرافات عمومي از جمله مظاهر فريبنده ي تمدن غربي، سفياني را سمبل انحراف در ميان مسلمانان و يأجوج و مأجوج را گونه هايي از همان دجال يا تمدن مادي مي داند. (24)
از آن جا که در روايات متعدد، نشانه هاي ظهور غالبا با تعبير واحدي آمده است سمبليک دانستن آنها به راحتي ممکن نيست؛ مثلا اگر قرار بود مراد از سفياني، طرز تفکر اموي و ابوسفيان و مقابله با اسلام باشد مي توانست از آن تعبيرهاي ديگري هم بشود يا دست کم در يکي دو روايت رد پايي از رمزي بودن و سمبل بودن آن باشد و حال آن که چنين نيست. علاوه بر اين، اگر قرار باشد همه نشانه ها را سمبل انحراف، رفتار اجتماعي يا... بدانيم راه براي چنين برداشتي در ساير موضوعات هم باز خواهد شد. اين ديدگاه با اشکال هاي ديگري نيز روبه روست از جمله آن که: حمل نشانه ها به رمز بودن خلاف ظاهر روايات و ذهنيت عرفي مخاطبان آن است؛ تعبير يأجوج و مأجوج در قرآن هم به کار رفته و معناي ظاهري آن مراد است؛ حمل بسياري از نشانه هاي ظهور به معناي سمبليک امکان پذير نيست ضمن اين که نياز به قرينه دارد، يعني اصلي خارج و مجاز خواهد شد؛ اگر چنين باشد هر کس طبق سليقه خود علائم را تفسير و توجيه خواهد کرد و به طور کلي مفهوم علامت و اين ويژگي که موجب شناخت موضوع ديگر مي شود، با سمبليک بودن نمي سازد.

پي نوشت :

1. کلمه علائم عربي نيست و در فارسي به عنوان جمع علامت به کار مي رود (ر.ک: لغت نامه دهخدا، ذيل« علامت» و فرهنگ عميد، ذيل «علائم» ابن منظور جمع واژه ي علامت را «علام» مي داند (لسان العرب، ج 9، ص 372).
2. در کتاب الغيبه نعماني ص 261 دو بار آيه ذکر شده است. (ح 8 و 11، باب 14) هم چنين در ص 317 (ح 16 باب 18) نيز آيه آمده است ولي امکان دارد آن را معجزه معنا کنيم. در الغيبه شيخ طوسي ص 444 کلمه آيه چندين بار در يک روايت به کار رفته و در کتاب الفتن ابن حماد، ص 150و 151 و 153 در کلام صحابه آمده است. هم چنين کلمه امارت در روايتي در کتاب الغيبه شيخ، ص 463 به کار رفته است. شيخ مفيد هم سه کلمه علامات، آيات و امارات را براي موضوع استفاده کرده است (ر. ک: الارشاد، ج 2، ص 368). گفتي است که فعلا در مقام اثبات اين روايات نيستيم و تنها به کاربرد اين واژه در منابع استناد مي کنيم. بنابراين حتي در صورت جعلي بودن برخي روايات نيز مي توان گفت اين واژ ها در آن دوران به کار مي رفته است.
3. (و ألقي في الأرض رو سي أن تميد بکم و أنهرا و سبلا لعلکم تهتدون* و علمت و بالنجم هم يهتدون) (نحل (16) آيات 16و 17).
4. طباطبائي، الميزان، ج 12، ص 217.
5. معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 28 (ذيل أي).
6. مانند: (قد جآءتکم بينه من ربکم هذه ناقه الله لکم ءايه فذروها تأکل في أرض الله و لا تمسوها بسوء) (اعراف (7) آيه 73).
7. مانند: (فاليوم ننجيک ببدنک لتکون لمن خلفک ءايه و ان کثيرا من الناس عن ءايتنا لغفلون) (يونس (10) آيه 92).
8. مانند: (تلک ءايت الله نتلوها عليک بالحق و انک لمن المرسلين) (بقره (2) آيه 252).
9. (و قال لهم نبيهم إن ءايه ملکه أن يأتيکم التابوت فيه سکينه من ربکم و بقيه مما ترک ءال موسي و ءال هرون تحمله الملئکه إن في ذلک لأيه لکم أن کنتم مؤمنين).
10. (قال رب اجعل لي ءايه قال ءايتک ألا تکلم الناس ثلثه أيام الا رمزا).
11. قال رب اجعل لي ءايه قال ءايتک ألا تکلم الناس ثلث ليال).
12. بحارالأنوار، ج 1،ص 120؛ اين روايت بسيار طولاني است و نشانه هاي هر خصلتي را بيان مي کند.
13. همان، ج 13، ص 415.
14. همان، ج 17، ص 293.
15. الارشاد،ج 2، ص 187.
16. بحارالانوار، ج 33، ص 400.
17. مانند کلمه «قدام» يا اين که فرموده اند: در سال ظهور چنين و چنان مي شود. يا سفياني و يماني و خراساني در يک سال قيام مي کنند. در اين باره ر. ک: نعماني، الغيبه، ج 5 و 6، 10، 36 و 62، باب 14.
18. درباره اين تقسيم بندي ها بنگريد به کتاب هايي که درباره نشانه هاي ظهور نوشته شده يا فصلي از آنها که مربوط به علائم است، مانند: سيد محمد صدر، تاريخ الغيبه الکبري، ص 527 به بعد، مقاله ي بررسي نشانه هاي ظهور در کتاب چشم به راه مهدي، ص 263.
19. علت اين گونه تقسيم بندي آن است که در روايات زيادي از سقوط بني اميه يا بني عباس يا اختلاف آنان يا حوادث ديگري سخن به ميان آمده و اين رويدادها جزء علائم ظهور معرفي مي شوند؛ به خصوص که در منابع قديمي ذيل عنوان علامات ظهور ذکر شده اند.
20. نعماني، الغيبه، ص 272، باب 14، ح 26.
21. همان، ص 262 و 265، باب 14، ح 11 و 15.
22. انعام(6) آيه 2.
23. نعماني، الغيبه، باب 18، ح 5؛ اين حديث در چاپ مورد نظر ما کامل چاپ نشده است. بنابراين بنگريد به چاپ هاي ديگر يا بحارالأنوار، ج 52، ص 249 و معجم احاديث المهدي، ج 5، ص 96.
24. ر. ک: سيد محمد صدر، تاريخ الغيبه الکبري، ص 640 تا 647؛ همو، تاريخ ما بعد الظهور، ص 149 و 173 و ر. ک: اسماعيلي، مقاله ي «بررسي نشانه هاي ظهور».

منبع: کتاب تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور