امام جواد (علیه السلام) مولودی بابرکت
پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) عدهای منکر وفات حضرت شدند و در انتقال امامت به امام رضا (علیه السلام) تردید کردند. یکی از مهمترین ادعاهای آنان، فرزند نداشتن امام رضا (علیه السلام) بود. امام جواد (علیه السلام) در چنین جوی پا به عرصه وجود نهادند. امام رضا (علیه السلام) او را مولودی بابرکت برای شیعیان دانستند؛ چون این تولد، جلو تحیر و انحراف جمعی از شیعیان را گرفت و به اعتقادات تشیع و امامت استحکام بخشید. این موضوع در این مقاله واکاوی میشود و علت بابرکت بودن حضرت جواد (علیه السلام) در چهار محور بررسی میگردد: تثبیت امامت، جلوگیری از تحیر شیعیان، ممانعت از انحراف خویشاوندان حضرت رضا (علیه السلام) و برکات علمی آن حضرت برای مسلمانان.
***
امام جواد (علیه السلام) مولودی بابرکت برای شیعیان و پدر بزرگوارش بودند. همه محبان اهل بیت (علیهم السلام) از تولد آن بزرگوار بسیار خوشحال شدند. تعبیر «مولودی بابرکت» که محور این مقاله است، دربارهی امام جواد (علیه السلام) از سوی پدر بزرگوار حضرت دربارهی ایشان به کار رفته است. کاربرد این تعبیر باید جهتی خاص داشته باشد.
اکنون جای این پرسشهاست:
1. به چه جهت تولد این امام، بابرکت دانسته شده است.
2. سرّ این تعبیر از زبان معصوم چیست؟
3. چرا در جمع معصومان، امام جواد (علیه السلام) مولود بابرکت معرفی شدهاند، در حالی که دیگر امامان نیز نقش مهمی در حفظ اسلام و تشیع داشتهاند؟
برای پاسخ به این پرسشها، به روایاتی در این باره میپردازیم؛ آن گاه با نگاهی به اوضاع زمان تولد آن بزرگوار، علت و چرایی آن را تبیین میکنیم. ولی قبل از آن لازم است نگاهی اجمالی به زمان تولد و آغاز امامت امام جواد (علیه السلام) داشته باشیم تا آنچه مطرح میشود، برای خواننده محسوس و ملموس باشد. شیخ مفید مینویسد: «بیشتر شیعیان، امامت امام رضا (علیه السلام) را از طریق نص پذیرفتند؛ اما گروهی به وقف بر امامت امام کاظم (علیه السلام) معتقد و مدعی شدند او زنده است و تصور کردند او مهدی است. گروهی هم گفتند: او مرده ولی به زودی برانگیخته میشود و او قائم است». نهمین امام شیعیان محمد بن علی، ملقب به تقی و جواد، با کنیه ابوجعفر در دهم رجب سال 195 قمری در مدینه (2) متولد شدند. (3) تولد ایشان دوازده سال پس از شهادت امام موسى بن جعفر (علیه السلام) ششم رجب سال 183 قمری بود. (4) در این زمان هارون خلیفه بود. پدرشان امام رضا (علیه السلام)، در صفر سال 203 قمری در توس به دست مأمون به شهادت رسیدند (5) و پس از آن امامت به امام جواد (علیه السلام) که فقط هفت سال داشتند منتقل شد. دوران امامت آن حضرت حدود نوزده سال طول کشید (6) و در 25 سالگی در آخر ذیقعده سال 220 قمری، در زمان معتصم عباسی در بغداد به شهادت رسیدند. (7)
نگاهی به روایات
تعبیر مولود بابرکت، دربارهی امام جواد (علیه السلام) در سه روایت آمده است. کلینی دو روایت آن را با سندی متفاوت آورده و یکی از سه روایت در ارشاد مفید نقل شده است:1. روایتی در اصول کافی در باب نص و اشاره بر امامت امام جواد (علیه السلام) از ابویحیی صنعانی، از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است.
وی میگوید: «به دیدار امام رضا (علیه السلام) رفتم. نزد حضرت بودم که فرزندش ابوجعفر را که کوچک بود آوردند، فرمود: "هَذَا المَولُودُ الَّذِی لَم یولَد مَولُودٌ أَعظَمُ بَرَکَةً عَلَی شِیعَتِنَا مِنهُ"؛ این مولود مبارکی است که در تاریخ اسلام مولودی مانند آن متولد نشده که برکت آن برای شیعیان ما، از او بیشتر باشد». (8)
شیخ مفید همین روایت را با یک واسطه از کلینی، به نقل از ابویحیی صنعانی نقل کرده است. (9)
2. در کتاب اطعمه فروع کافی از یحیی صنعانی آمده:
در مکه بر ابوالحسن رضا (علیه السلام) وارد شدم در حالی که پوست موز را میکند به فرزندش ابوجعفر میداد. گفتم: «فدایت شوم! این همان مولود مبارک است؟» فرمود: "نَعَم یا یحیی هَذَا المَولُودُ الَّذِی لَم یولَد فِی الإِسلَامِ مِثلُهُ مَولُودٌ أَعظَمُ بَرَکةً عَلَی شِیعَتِتنا مِنهُ"؛ (10) آری! ای یحیی! این مولود مبارکی است که در تاریخ اسلام مولودی مانند آن متولد نشده که برکت آن برای شیعیان ما، از او بیشتر باشد».
3. کلینی بخش اول این روایت را با سندی دیگر، در باب موز از یحیی بن موسی صنعانی نقل میکند: بر امام رضا (علیه السلام) در منی وارد شدم، ایشان در حالی که ابوجعفر ثانی روی ران حضرت نشسته بود و برایش موز پوست میکند و به او میخوراند، این سخن را فرمود». (11)
طبق این روایات، میتوان گفت: تولد این مولود برای شیعیان بسیار مهم بوده که برکت برای آنان را در پی داشته است. (ممکن است کسی بگوید که هر شخصی از داشتن فرزند آن هم فرزند پسر خوشحال میشود؛ ولی این سخن دقیق نیست؛ زیرا تعبیر حضرت دربارهی امام جواد (علیه السلام) بسیار بلند است و از نقش بابرکت این فرزند برای شیعیان، سخن گفتهاند. بنابراین میتوان موضوع یا نکاتی را تصور کرد که در این بیان برکت برای شیعیان تأثیرگذار بوده است. چه چیزی این مولود را بابرکت قرار داده است؟
نگاهی به راوی خبر
برخی براین نظرند که این سه روایت در واقع یکی است. آنان بر این باورند که ابویحیی و یحیی در خبر امام جواد (علیه السلام) یک نفرند؛ یعنی ابویحیی محرف یحیی است؛ زیرا برقی، (12) شیخ و ابن غضایری ابویحیی را از یاران امام صادق (علیه السلام) دانستهاند و نقل روایت وی از امام رضا (علیه السلام) ثابت نشده است. (13)آیت الله خویی بر این نظر است که اینها دو نفر هستند و سخن حضرت دربارهی امام جواد (علیه السلام)، در دو واقعه جداگانه بوده است. در نتیجه یحیی صنعانی، غیر از ابویحیی صنعانی است که در بخش کنیهها میآید. (14) آن چه ممکن است این نظر را تأیید کند، این است که یکی جریان حادثه و سخنان امام رضا (علیه السلام) را در مکه دانسته و دیگری در منی. امام رضا (علیه السلام) در آن سال سعی داشته فرزندش را به شیعیان معرفی فرماید تا شبهه آنان را برطرف نماید.
اگر به روایات دقت کنیم درمییابیم که دو خبر از دو نفر است و بعدی ندارد که ابویحیی زمان امام رضا (علیه السلام) را هم درک کرده باشد. اتفاقاً نقل شیخ طوسی نیز این مطلب را میرساند، زیرا ابویحیی صنعانی را در باب کنیه دوبار ذکر میکند. (15) وی در مورد دوم، ضمن کنیههایی که پدرشان نامشخص است مینویسد:
«از پدرش از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند و نام وی را ذکر نکرده است؛» (16) یعنی برای نقل از امام صادق (علیه السلام) در روایتی پدرش واسطه است.
نجاشی (17) و ابن غضایری (18) هر دو، نام ابویحیی را عمر بن توبه دانستهاند؛ در نتیجه، با یحیی که یحیی بن موسی است متفاوت خواهد بود.
شیخ مفید ابویحیی صنعانی را در جمع ثقات امام رضا (علیه السلام)، معرفی کرده است (19). عمربن توبه روایتی را از پدرش از عُرنی جدش، از حارث اعور از امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل میکند. (20) با توجه به سند، مر بن توبه که همان ابویحیی است، از خاندانهای شیعه و ثقه به شمار میآمد. او خبری از سلیمان خالد از امام صادق (علیه السلام) روایت میکند. (21) در خبری دیگری عمر بن توبه روایتی از پدرش از امام صادق (علیه السلام) در مسائل طبی نقل کرده است. (22)
گزارش روایت امام جواد (علیه السلام)
اگر هر دو روایت دربارهی امام جواد (علیه السلام) را در یک واقعه بدانیم که در منی اتفاق افتاده است و منظور از مکه را منطقه منی بدانیم، میتوان موضوع را این گونه ترسیم کرد:ابویحیی صنعانی همراه جمعی خدمت امام رضا (علیه السلام) در منی میرسند. در همین هنگام فرزند حضرت، ابوجعفر ثانی را نزد ایشان میآورند؛ زیرا شیعیان چندین سال است که منتظر فرزندی برای امام رضا (علیه السلام) بودند. در همین وقت، یحیی بن موسی صنعانی بر ابوالحسن رضا (علیه السلام) در منی وارد میشود که ابو جعفر دوم، بر روی پای حضرت نشسته است. حضرت برای فرزند در حال پوست کندن موز و دادن به اوست. (23) بدیهی است که این گونه به فرزند میوه دادن از سوی امام معصوم، برای حاضران شگفت انگیز بود که امام به کاری پرداخته که یک کنیز از عهده آن برمیآید. این جا پرسشی مطرح میشود که چرا باید امام، به چنین کاری بپردازد؟ شماری از حاضران که شیعه بودند، از گذشته منتظر تولد فرزندی برای حضرت بودند. یحیی بن موسی از این جمع بود. لذا به حضرت گفت: «فدایت شوم! هَذَا المَولُودُ المُبَارَک؛ این همان مولود مبارک است؟»
الف و لام کلمه «المولود»، برای عهد است که حضرت درگذشته وعده تولد مولودی را به آنان داده بودند و اکنون وی را در معرض دید شیعیان، قرار دادهاند. امام رضا (علیه السلام) در پاسخ فرمودند؛ "نَعَم! یا یحیی هَذَا المَولُودُ الَّذِی لَم یولَد فِی الإِسلَامِ مِثلُهُ مَولُودٌ أَعظَم بَرَکةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنهُ"؛ (24) «آرى! اى یحیى این همان مولود مبارکی است که در تاریخ اسلام مولودی مانند آن متولد نشده که برکت آن برای شیعیان ما، از او بیشتر باشد».
مطلب در نقل ابویحیی، اندکی متفاوت است. حضرت چنین فرمودند: " هَذَا المَولُودُ الَّذِی لَم یولَد مَولُودٌ أَعظَم بَرَکةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنهُ"؛ (25) «این همان مولودى است که مولودی برای شیعیان ما، بابرکتتراز وی تولد نیافته».
این تعبیر شبیه تعبیری است که امام صادق (علیه السلام) دربارهی موسی بن جعفر به کار بردهاند. (26)
علل بابرکت بودن تولد امام جواد (علیه السلام)
با توجه به این که امام رضا (علیه السلام) فرزند خود را مولودی بابرکت برای شیعیان معرفی فرمودند، میتوان حدس زد این موضوع با عقاید شیعه و باورهای دینی آنان مرتبط است و حتی در یک نقل از اهمیت آن برای اسلام سخن به میان آمده بود. علل بابرکت بودن این مولود عبارتند از:1. تثبیت امامت
واقعیت این است که پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام)، شماری از شیعیان شبهاتی راجع به امام بعد از حضرت مطرح کردند. شیخ مفید مینویسد:«بیشتر شیعیان، امامت امام رضا (علیه السلام) را از طریق نص پذیرفتند؛ اما گروهی به وقف بر امامت امام کاظم (علیه السلام) معتقد و مدعی شدند او زنده است و تصور کردند او مهدی است. گروهی هم گفتند: او مرده ولی به زودی برانگیخته میشود و او قائم است». (27)
ادعای واقفه این بود که امام کاظم (علیه السلام) از دنیا نرفته و دلایلی را بر ادعای خود میآوردند و منکر امامت امام رضا (علیه السلام) شدند.
رجالشناسان عمدهترین علت این عقیده را مسائل مالی دانستهاند؛ چون آنان اموال امام هفتم را در اختیار داشتند و به بهانه اینکه آن حضرت زنده است، حاضر نشدند آن اموال را به امام بعدی تحویل دهند. (28) آنان دلایلی بر ادعای خود میآورند و درصدد فریب دیگر شیعیان بودند و گاهی به آنان وعده مال میدادند. (29)
یکی از دلایل آنان بر این عقیده باطل، فرزند نداشتن امام رضا (علیه السلام) بود. به ویژه که از زمان شهادت امام هفتم (سال 183ق) (30) تا تولد امام جواد (علیه السلام)، (سال 195ق)، (31) دوازده سال فاصله شد و حضرت رضا (علیه السلام) فرزندی نداشتند. واقفه چندین دلیل برای ادعای واهی خود آوردند؛ ولی آن چه دربارهی دیگر ادعاها و دلیلها گفته میشد، در حد نقل یک روایت بود که تعداد کمی مطرح کردند و چندان مورد توجه نبود. ولی نبود فرزند برای امام رضا (علیه السلام) امری روشن و برای همه قابل درک بود و آن حضرت نمیتوانستند منکر آن شوند. فقط میتوانستند با اظهارات خود، شیعیان را به تولد فرزند خود امیدوار کنند و کسی که امامت حضرت را قبول نداشت، سخن ایشان را هم باور نمیکرد. این دلیل و ادعای بیاساس، جمع زیادی را دچار تردید کرد.
این اشکال در روایات مختلف از سوی برخی از واقفه از جمله حسین بن قیاما گزارش شده است. وی یکی از واقفیان بود که بر این اشکال اصرار میورزید. چندین روایت در این باره از وی نقل شده است:
1. حسین بن قیاما در نامهای به امام رضا (علیه السلام) نوشت: «چگونه تو امام هستی در حالی که فرزندی نداری!» حضرت با غضب به او پاسخ میدهند: «چه کسی به تو آموخته که من فرزند ندارم! به خدا سوگند شبها و روزها بگذرد تا این که خداوند به من فرزند پسری بدهد که بین حق و باطل، جدایی بیندازد!» (32)
2. شیخ صدوق از عبدالرحمان بن ابی نجران و صفوان بن یحیی نقل میکند که گویند:
حسین بن قیاما که از رؤسای واقفه بود، از ما خواست برای دیدار با علی بن موسی الرضا (علیه السلام) برای او اجازه بگیریم. ما هم پذیرفتیم. وقتی ابن قیاما در برابر حضرت قرار گرفت، گفت: «آیا تو امام هستی؟» فرمودند: «آری!» ابن قیاما گفت: «من خدا را گواه میگیرم که تو امام نیستی». حضرت مدتی سرشان را به زیر انداختند و بعد فرمودند: «از کجا میدانی که من امام نیستم؟» گفت: «ما از امام صادق (علیه السلام) روایت داریم که امام عقیم نیست و تو به این سن رسیدهای و فرزندی نداری» حضرت سرشان را پایین انداختند و بیشتر از قبل طول دادند و فرمودند: «إِنِّی أَشهِدُ اللهَ أَنَّهُ لَا تَمضِی الأَیامُ وَ اللَّیالِی حَتَّی یَرزُقَنِی اللهٌ وَلَداً مِنِّی؛ خداوند را گواه میگیرم که روزگار نمیگذرد تا این که به من فرزند خواهد داد».
عبدالرحمان گوید: «به خدا سوگند کمتر از یک سال نگذشت که خداوند ابوجعفر را به وی عطا فرمود. (33)
امام رضا (علیه السلام) در 35 سالگی پس از شهادت موسی بن جعفر (علیه السلام) در سال 183 به امامت رسیدند. (34) سن حضرت در زمان این گفت وگو حدود 42 سال بوده است.
3. مشابه این روایت را کلینی نقل نموده که حسین بن قیاما گوید:
بر علی بن موسیالرضا (علیه السلام) وارد شدم؛ به او گفتم: «آیا دو امام با هم خواهند بود؟» فرمودند: «نه! جز این که یکی از آنان ساکت خواهد بود». در آن زمان ابوجعفر امام جواد (علیه السلام) هنوز متولد نشده بود. پس حضرت به من فرمودند: «به خدا سوگند خدا چیزی از من قرار خواهد داد که حق و اهل آن را ثابت نماید و باطل و اهل آن را از بین ببرد!» پس از یک سال ابوجعفر متولد شدند. به ابن قیاما گفته شد: «آیا این نشانه که حضرت خبر داده بود تو را قانع نکرد که امامت حضرت را بپذیری؟» گفت: «به خدا سوگند این نشانه بزرگی است ولی چه کنم که با آن چه امام صادق (علیه السلام) دربارهی فرزندش فرموده (و او را قائم دانسته، مخالف است)». (35)
4. زمانی که خداوند فرزند به حضرت میدهد و ابن قیاما بر ایشان وارد میشود میفرماید:
«إِنَّ اللهَ قَد وَ هَبَ لِی مَن یرِثُنِی وَ یَرِثُ آلَ دَاوُدَ»؛ «خداوند به من فرزندی داده که وارث من و وارث آل داوود خواهد بود». (36)
ولی حسین بن قیاما بر عقیده باطل خود اصرار میورزد و حاضر نمیشود امامت امام رضا (علیه السلام) را بپذیرد و گویا امام هفتم در خبری به تحیّر وی اشاره کرده بودند. (37) امام رضا (علیه السلام) در خبری، تحیر وی را دربارهی امامت امامان شیعه از زمان موسی بن جعفر (علیه السلام) دانسته است. (38)
از گزارشهای نقل شده، استفاده میشود که برخی از این جمع، از عقیده خود برگشتند و گروهی در تحیر ماندند که ابن قیاما از این دسته بود.
بنابراین تولد حضرت جواد (علیه السلام) در تثبیت امامت امام رضا (علیه السلام) و رفع نگرانی شیعیان، نقش اساسی داشت و شبهه واقفه را برطرف کرد؛ به همین علت تولد ایشان برای شیعیان بابرکت بود؛ چون باعث تداوم امامت و استواری عقاید شیعیان گردید. در چنین جوی که هجوم علیه امام رضا (علیه السلام) شدت گرفته بود و به جهت نداشتن فرزند امامتش انکار میشد و مورد شدیدترین اتهامات قرار میگرفت و از سوی دیگری جمعی از شیعیان نگران و حیران بودند، ابوجعفر دوم امام جواد (علیه السلام) متولد شدند و مهر بطلان بر این ادعای بیاساس بدخواهان زدند. از این رو امام رضا (علیه السلام) او را مولودی بابرکت برای اسلام و تشیع دانستهاند.
2. جلوگیری از تحیر شیعیان
تولد امام جواد (علیه السلام) همانگونه که باعث تثبیت امامت امام رضا (علیه السلام) شد، در جلوگیری از انحراف شیعیان از مسیر امامت نقش داشت. به همین جهت تولد حضرت برای شیعیان بابرکت بود. شیخ مفید در گزارشی مینویسد:«پس از وفات ابوالحسن رضا (علیه السلام) و به جای نهادن فرزند خود ابوجعفر که هفت ساله بود، شیعیان به سه فرقه تقسیم شدند. گروهی به امامت امام جواد (علیه السلام) قائل شدند که آنان جمع زیادی از شیعیان بودند. فرقهای به قول واقفه برگشتند که به امامت امام رضا (علیه السلام) معتقد شده بودند و جمعی هم احمد بن موسی را وصی امام رضا (علیه السلام) دانستند و مدعی بودند حضرت بر امامت وی، تصریح کرده است. (39)
به نظر میرسد گروهی که به عقیده واقفه بازگشتند، سن حضرت را برای امامت کافی نمیدانستند. این شبههای است که امام رضا (علیه السلام) در خراسان به آن پاسخ دادند؛ وقتی که جمعی از شیعیان پرسیدند: «اگر برای شما حادثهای رخ دهد امام بعدی کیست؟» فرمودند: «فرزندم ابوجعفر!» گفتند: «اگر سن او را کم دانستند؟» فرمودند: «خداوند عیسی را در سن کمتر از این به رسالت گمارد». (40) امام جواد (علیه السلام) نیز این شبهه را در دیدار با برخی از یاران خود پاسخ دادند. علی بن اسباط گوید:
«ابوجعفر بر من وارد شد. به او مینگریستم تا اوصافش را برای شیعیان بیان کنم. حضرت فرمودند: «ای علی خداوند به امامت مانند نبوت احتجاج نموده؛ ممکن است پیامبری در خردسالی به درجه نبوت برسد و ممکن است در چهل سالگی؛ امامت هم این گونه است»». (41)
حضرت جواد (علیه السلام) افزون بر این، توانستند در آغاز امامت خود، مسیر درست را به شیعیان نشان دهند. از اخبار استفاده میشود مدعیان امامت بعد از امام رضا (علیه السلام) افراد متعددی بودند که امام جواد (علیه السلام) با وجود داشتن سن کم مانع انحراف شیعیان از مسیر امامت گردیدند و آنان را از حیرت خارج ساختند.
پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) در سال 203 قمری، امام جواد (علیه السلام) حدود هفت سال داشتند. (42) در کتاب دلائل الامامه آمده بزرگان شیعه در همه شهرها دربارهی امام بعد از حضرت رضا (علیه السلام)، دچار تحیر شدند. جمعی از شیعیان مانند ریان بن صلت، صفوان بن یحیی، محمد بن حکیم، عبدالرحمان بن حجاج، یونس بن عبدالرحمان و جمعی از بزرگان شیعه در منزل عبدالرحمان در منطقهای از بغداد جمع شده، گریه میکردند و ناراحت از مصیبتی بودند که رخ داده و امام بعدی برای آنان مشخص نبود. یونس گفت: «گریه را رها کنید! چه کسی به مسائل نوپیدای ما پاسخ میدهد تا این که این بچه (ابوجعفر) بزرگ شود؟» بعد خود پاسخ داد: «جای نگرانی نیست! من و مانند من به آن پاسخ میدهند». ریان به شدت ناراحت شد؛ حرکت کرد و گلوی یونس را گرفت و مداوم به سر و صورت او میزد. سپس به وی توهین کرد و گفت: «اگر او از جانب خدا امام باشد، فرزند دو روزه مانند مرد صدساله است و اگر از نزد خدا امام نباشد، پنج هزار سال هم عمر کند، نمیتواند مانند بزرگان گذشته عمل کند یا بعضی از آن مسائل را پاسخ دهد. به این نکته باید توجه شود». در این هنگام جمعیت به سوی یونس هجوم آورده، به سرزنش وی پرداختند.
این گزارش، نشانهای از تحیر و نگرانی شدید شیعیان و ناراحتیای است که دربارهی امام بعد از حضرت رضا (علیه السلام) داشتند. لذا دربارهی امامت امام جواد (علیه السلام)، با یک دیگر درگیر شدند. آنان تصمیم گرفتند در مراسم حج شرکت کنند و به حضور امام برسند. هنگام حج هشتاد نفر از آنان پس از انجام دادن مراسم حج، به مدینه رفتند. وقتی به منزل امام صادق (علیه السلام) رسیدند، عبدالله بن موسی بن جعفر، بیرون آمد و در صدر مجلس نشست. منادی اعلام کرد: «این فرزند رسول خداست. هرکس سؤالی دارد بپرسد؟» افراد از عبدالله سؤال میکردند و او پاسخهایی میداد که قانع کننده نبود. پرسشگران از آن متحیر شدند. همه جمع به گریه افتادند و تصمیم به بازگشت داشتند که ابتدا موفق خادم و سپس امام جواد (علیه السلام) وارد شدند. همه در جای خود باقی ماندند. شخصی که سؤال کرده بود، همان سؤالها را از امام جواد (علیه السلام) پرسید: «ای فرزند پیامبر چه میگویید دربارهی مردی که به زنش گفت: تو مطلقه هستی به تعداد ستارههای آسمان؟» حضرت فرمودند: «قرآن بخوانم! طلاق دوبار است یا نگه داشتن به معروف و یا رها کردن به احسان.» سائل گفت: «عمویت پاسخ داد که زن طلاق داده شده است». حضرت فرمود: «یا عَمِّ، اتَّقِ اللهَ، وَ لَا تُفتِ وَفِى الأُمَّةِ مَن هُوَ أَعلَمُ مِنک؛ ای عمو، از خدا بترس و فتوا مده، در حالی که در میان امت کسی دانشمندتر از تو وجود دارد!».
فرد دوم حرکت کرد و سؤال خود را مطرح کرد: «ای فرزند رسول خدا، چه میگویید دربارهی مردی که حیوانی را وطی کرده است؟» حضرت فرمودند: «آن مرد تعزیر میگردد و پشت حیوان داغ میشود و از این شهر خارج میگردد تا ننگ آن بر مرد باقی نماند». پرسشگر گفت: «عمویت این گونه و آن گونه جواب داد». حضرت فرمودند: «خدایی جز خدای یکتا نیست! ای عمو این نزد خدا بسیار بزرگ است که در برابر او قرارگیری و خداوند به تو بگوید: چرا پاسخ بندگانم را به چیز دادی که نمیدانستی، درحالی که در امت اعلم از تو بوده است». (43) این خبر به گونه دیگر نیز نقل شده است. (44)
بنابراین امام جواد (علیه السلام) برای شیعیان بابرکت بودند. ممکن است گفته شود که ایشان مانند دیگر امامان بودند که به پرسشهای شیعیان پاسخ میدادند. ولی باید توجه داشت که یک تفاوت اساسی بین امام جواد (علیه السلام) و دیگر امامان وجود دارد؛ یعنی تفاوت سنی که آن حضرت کم سنترین امام تا آن زمان بودهاند. حضرت با این سن کم، توانستند بسیاری از تردیدها را از شیعیان برطرف سازند و آنان را در مسیر حق قرار دهند.
از گزارشهای تاریخی استفاده میشود که جمعی از واقفیان هنوز بر ادعای خود اصرار میورزیدند و در امامت موسی بن جعفر (علیه السلام) توقف کردند. به همین جهت مورد لعن و نفرین و تحقیر امام جواد (علیه السلام) و دیگر امامان قرار گرفتند. روایاتی از حضرت جواد (علیه السلام) در رجال کشی، نقل شده است که واقفه، هم ردیف با ناصبیان معرفی شدهاند. (45) از امام هادی (علیه السلام) نیز مانند آن نقل شده است. (46) امام جواد (علیه السلام) (علیه السلام) واقفه را حمیر شیعه دانستهاند؛ (47) یعنی انسانهای نفهم و نادان. ممکن است این تعبیر، از آن جهت بوده که برخی از آنان حقایق را مانند بلعم باعورا میدانستند؛ ولی آن را انکار نمودند.
3. تولد امام جواد (علیه السلام) مانع ادامه انحراف خاندان موسی بن جعفر (علیه السلام)
با نگاهی به کتابهای روایی، استفاده میشود فرزندان و خویشان موسی بن جعفر (علیه السلام) نیز در امامت حضرت رضا (علیه السلام) تردید داشتند و این تردید را در سطحی بالاتر از واقفه مطرح میکردند. خویشاوندان حضرت، بعد از تولد امام جواد (علیه السلام) در انتساب این طفل به امام رضا (علیه السلام) تشکیک کردند. نتیجه این تشکیک انکار امامت حضرت رضا (علیه السلام) بود. آنان پس از تولد امام جواد (علیه السلام) و رفع شبهه برای مردم، شبهه دیگری را مطرح کردند. آنان مدعی شدند: «امام جواد (علیه السلام) فرزند امام رضا (علیه السلام) نیست؛ زیرا رنگ چهرهاش با رنگ چهره افراد در خاندان ما و امامان گذشته متفاوت است». اینان بر ادعای خود اصرار داشتند. چون با نفی فرزند از امام رضا (علیه السلام)- به ویژه که مادر امام جواد (علیه السلام) کنیز بوده (48) و اتهام به کنیز کاری نسبتاً آسان بوده است- درصدد نفی امامت حضرت برآمده بودند. آنان راه حل را در این دیدند که قیافهشناسی را برای تأیید یا رد این ادعا دعوت کنند، حتی در این موضوع فردی مانند علی بن جعفر عموی حضرت هم نقش داشته و دچار تردید شده است و از این ستم خود و دیگر اقوام اظهار ناراحتی میکند. وقتی قیافهشناس امام را با جمعی در مزرعه میبیند و فرزند را نزد او میآورند، او را به امام رضا (علیه السلام) نسبت میدهد وی میگوید که این بچه از آن این مرد است و شبهه اقوام حضرت در انتساب امام جواد (علیه السلام) به ایشان، برطرف میشود. (49)درنتیجه این مولود، برکت زیادی در جلوگیری از انحراف خاندان موسی بن جعفر(علیه السلام) در مسیر تداوم امامت داشته است.
4. برکات علمی امام جواد (علیه السلام) برای مسلمانان
برکت امام جواد (علیه السلام) منحصر در شیعیان نبود، بلکه ایشان برای دیگر مسلمانان نیز بابرکت بودند؛ زیرا با وجود کمی سن، نقش زیادی در بیان مسائل دینی داشتند. آن حضرت در جلسههای بحث و مناظره، به خوبی از عهده پرسشهای مطرح شده برآمدند و مدعیان را مبهوت و شیفته خود کردند و امامت را تداوم بخشیدند و نکات جدیدی در تبیین مسائل دینی به جامعه اسلامی تقدیم کردند.امام جواد (علیه السلام) در مجالس بحث و مناظره با علمای بنام زمان خود، شرکت میکردند. ایشان توانستند با نشان دادن توانایی علمی خویش، نظر علمای برجسته جهان اسلام را به خود جلب کنند و حکم برخی موضوعاتی را که کمتر مورد توجه بود، بیان نمایند. (50) مانند تعیین محدوده جای قطع دست دزد، در زمان معتصم که دربارهی آن، اختلاف رخ داد که دست دزد از مچ یا چهار انگشت باید قطع شود. حضرت جواد (علیه السلام) با استناد به آیات قرآن بر لزوم قطع چهار انگشت دست، استدلال کردند. (51) نمونه دیگر سؤالات ابن اکثم از امام جواد (علیه السلام) است که به چند مورد آن در کافی اشاره شده است. وی از حضرت میپرسد: «سخن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرمودند خنثی ارثش بر اساس خروج بول اوست یعنی چه؟» حضرت پاسخ دادند: «آیینهای قرار میدهند و چند نفر عادل مینگرند که بول وی از آلت مردانه اوست یا زنانه او». (52) یحیی بن اکثم در موردی دیگر از پرسشهای متعدد خود از امام جواد (علیه السلام) در جوار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گزارش میدهد که در پایان از امام وقت میپرسد و حضرت خود را امام و حجت معرفی میفرماید. (53)
نتیجه
از مطالبی که بیان شد نکاتی به دست میآید:1. اهمیت تولد امام جواد (علیه السلام) و بابرکت بودن آن، به این علت بود که باعث رفع نگرانی شیعه و تداوم امامت شد و اندیشههای انحرافی را در روند امامت، از بین برد و ادعاهای باطل را در این باره زدود.
2. در زمان امام رضا (علیه السلام) گروهی که به واقفه مشهور شدند، منکر شهادت موسی بن جعفر (علیه السلام) گردیدند و ادعاهایی در انکار امامت حضرت رضا (علیه السلام) مطرح کردند که یکی از آنها نداشتن فرزند بود. دلیل اصلی که باعث این عقیده شد، تصاحب مالهای امام هفتم بود، زیرا آنان نمایندگان موسی بن جعفر (علیه السلام) بودند و لازم بود اموالی که شیعیان به آنان داده بودند، به امام بعدی بدهند؛ ولی با انکار امامت حضرت رضا (علیه السلام)، آن اموال را تصاحب نمودند و خود مصرف کردند.
3. امام رضا (علیه السلام) در دیدار با واقفه در برابر ادعای نداشتن فرزند میفرمود: خداوند به زودی به من فرزند میدهد؛ ولی پس از تولد امام جواد (علیه السلام)، باز جمعی از آنان بر ادعای باطل خود اصرار داشتند. تولد امام جواد (علیه السلام) باعث شد که عموم شیعیان متوجه شوند که ادعای واقفه نادرست است و حضرت رضا (علیه السلام) جانشین امام کاظم (علیه السلام) هستند و خود حضرت نیز جانشینی دارند و جلو انحراف در امامت گرفته شد. به همین جهت، امام جواد (علیه السلام) مولودی بابرکت معرفی شده است.
4. تولد امام جواد (علیه السلام) برای مسلمانان هم بابرکت بود؛ زیرا آثار علمی به جای مانده از آن حضرت زیاد است. ایشان نکاتی را مطرح کردند که درگذشته سابقه نداشت و در رشد علمی جامعه اسلامی نقش داشتند.
نمایش پی نوشت ها:
1. عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. طوسی، تهذیب الأحکام، ج6، ص90؛ کلینی، کافی، ج1، ص492.
3. طوسی، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص805.
4. کافی، ج1، ص276.
5. تهذیب الأحکام، ج6، ص83.
6. کافی، ج1، ص497.
7. تهذیب الاحکام، ج6، ص90؛ کافی، ج1، ص492.
8. کافی، ج1، ص321، «عَنهُ عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِی عَن أَبِی یَحیی الصَّنعَانِی قَالَ: کنتُ عِندَ أَِبی الحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) فَجِیءَ بِابنِهِ أَبِی جَعفَرِ (علیه السلام) وَ هَوَ صَغِیرٌ».
9. مفید، ارشاد، ج2، ص279، «أَخبَرَنِی أَبُوالقاسِمِ جَعفَرَ بنُ مُحَمَّدٍ عَن مُحَمَّدِ بنِ یَعقُوبَ عَن أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ. عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِی عَن أَبِی یَحیی الصَّنعَانِی قَالَ: کنتُ عِندَ أَِبی الحَسَنِ (علیه السلام) فَجِیءَ بِابنِهِ أَبِی جَعفَرِ (علیه السلام) وَ هَوَ صَغِیرٌ فَقَالَ هَذَا المَولُودُ الَّذِى لَم یُولَد مَولُودٌ أَعظَمُ عَلَى شِیعَتِنَا بَرَکَةً مِنهُ». 10. کافی، ج6، ص360، «عِدَّةٌ مِن أَصحَابِنَا عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ عَن عَلِى بنِ أَسبَاطٍ عَن یَحیِی الصَّنعَانِی قَالَ: دَخَلتُ عَلَى أَبِى الحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) وَ هُوَ بِمَکَةَ وَ هُوَ یقَشِّرُ مَوزاً وَ یطعِمُهُ أَبَا جَعفَرٍ (علیه السلام) فَقُلتُ لَهُ جُعِلتُ فِدَاک هَذَا المَولُودُ المُبَارَک قَالَ نَعَم».
11. کافی، ج6، ص360، « عِدَّةً مِن أَصحَابِنَا عَن أَحمَدَ بنِ أَبِی عَبدِ اللهِ عَن أَبِیهِ عَن مُحَمَّدِ بنِ أَبِی عَمَیر عَن یَحیى بنِ مُوسَى الصَّنعَانِى قَالَ: دَخَلتُ عَلَى أَبِى الحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) بِمِنّى وأَبُو جَعفَرالثَّانِی (علیه السلام) عَلَى فَخِذِهِ وَ هُوَ یقَشِّرُ لَهُ مَوزاً وَ یطعِمُهُ».
12. برقی، رجال برقی (الطبقات)، ص36، عمربن توبه.
13.کافی، حاشیه، ج12، ص568.
14.خویی، معجم رجال الحدیث، ج21، ص98، «الظاهر تعدد القضیة، و یحیی الصنعانی هو یحیی بن موسی الصنعانی، و هو غیر أبی یحیی الصنعانی الذی یأتی فی الکنی».
15. رجال طوسی، ص325.
16. همان، ص327، «أبو یحیی الصنعانی، عن أبیه، و لم یسمه، عن أبی عبدالله».
17. رجال نجاشی، ص284، «فی حدیثه بعض الشیء یعرف منه وینکر، ذکر أصحابنا أن له کتاب فضل إنا أنزلناه».
18. ابن غضائری، الرجال، ص75.
19. ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب (علیه السلام)، ج4، ص380، «وَ قَد ثَبَتَ بِقَولِ الثِّقَاتِ ... وَ أَبُو یحیی الصَّنعَانِى».
20. بحرانی، مدینة معاجز الأئمة الإثنا عشر، ج1، ص255.
21. مفید (منسوب)، الإختصاص، ص298.
22. مجلسی، بحارالأنوار، ج59، ص147.
23. کافی، ج6، ص360، «دَخَلتُ عَلَى أَبِی الحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) بِمِنّى وَ أَبوُ جَعفَرٍالثَّانِی (علیه السلام) عَلَى فَجِذِهِ وَ هُوَ یقَشِّرُ لَهُ مَوزاً وَ یَطعِمُهُ».
24. همان، ج6، ص360.
25. همان، ج1، ص321.
26. همان، ج1، ص309.
27. مفید، الفصول مختار، ص313.
28. رجال کشی (إختیار معرفة الرجال)، ص459 و ص597؛ طوسی، الغیبه، ص65.
29. الغیبه، ص64.
30. کافی، ج1، ص276.
31. تهذیب الاحکام، ج6، ص90؛ کافی، ج1، ص492.
32. کافی، ج1، ص320؛ الإرشاد، ج2، ص277، «قَالَ: کَتَبَ ابنُ قِیامَا إِلَی أَبِی الحَسَنِ (علیه السلام) کتَاباً یقُولُ فِیهِ کَیفَ تَکونُ إِمَاماً وَ لَیسَ لَکَ وَلَدٌ فَأَجُابَهُ أَبُوالحَسَنِ الرضا (علیه السلام) شِبهَ المُغضَبِ وَ مَا عَلَّمَکَ أَنَّهُ لَا یکونُ لِی وَلَدٌ وَ اللهِ لَا تَمضِى الأَیامُ وَ اللَّیالِى حَتََّى یرزُقَنِى اللهَ وَلَداً ذَکراً یَفرُقُ بِهِ بَینَ الحَقِّ وَ البَاطِلِ».
33. صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص209.
34. کافی، ج1، ص476.
35. کافی، ج1، ص321 وص354؛ مفید الإرشاد، ج2، ص277، «قَالَ لِى: وَاللهُ لَیجعَلَنَّ اللهُ مِنِّى مَا یثبِتُ بِهِ الحَقَّ وَ أَهلَهُ وَ یَمحَقُ بِهِ البَاطِلُ وَ أَهلَهُ. فَولِدَ لَهُ بَعدَ سَنَةٍ أَبُوجَعفَر (علیه السلام). فَقِیلَ لِابنِ قِیامَا: أَلَّا تُقنِعُکَ هَذِهِ الآیَة؟ فَقَالَ: أَمَا وَ اللهِ إِنَّهَا لآَیةً عَظِیمَةٌ وَ لَکن کَیفَ أَصنَعُ بِمَا قَالَ أَبُو عَبدِ اللّه (علیه السلام) فِی ابنِهِ».
36. صفار، بصائرالدرجات، ص138.
37. صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص210.
38. کافی، ج8، ص347.
39. الفصول المختاره، ص315.
40. طبری، دلائل الإمامه، ص388، «فَقَالَ لَهُ أَبُوالحَسَنِ: إِنَّ اللهَ بَعَثَ عِیسَی بنَ مَریمُ قَائِماً بِشَرِیعَتِهِ فِی دُونَ السِّنِ الَّتِى یقُومُ فِیها أَبُوجَعفَرِ عَلَى شَرِیعَتِهِ».
41. کافی، ج1، ص384؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص292.
42. همان، ج1، ص486.
43. طبری، دلائل الإمامه، ص389؛ مسعودی، اثبات الوصیه، ص221؛ ابن عبد الوهاب، عیون المعجزات، ص12؛ بحارالأنوار، ج5، ص100 لَا إَلَهَ إِلَّا اللهُ، یا عبدالله، إِنَّهُ عَظِیمٌ عِندَ اللهِ أَن تَقِفَ غَداً بَینَ یدَی اللهُ فَیقُولَ لَک: لِمَ أَفتَیتَ عِبَادِی بِمَا لَا تَعلَمُ وَ فُی الأُمَةِ مَن هُوَ أَعلَمُ مِنک؟.
44. مفید (منسوب)، الإختصاص، ص102.
45. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص229.
46. همان، ص229، «الصَّادِقِ عَلِى بنِ مُحَمَّدِ بنِ الرِّضَا (علیه السلام) أَنَّ الزَّیدِیةَ وَ الوَاقِفَةَ وَ النِّصَّابَ بِمَنزِلَةٍ عِندَهُ سَوَاءٌ».
47. همان، ص460.
48. کافی، ج1، ص492.
49. همان، ص322؛ علی بن جعفر مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص321.
50. قمی، تفسیرالقمی، ج1، ص183؛ مفید (منسوب) الاختصاص، ص98.
51. عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص319.
52. کافی، ج7، ص158-159.
53. همان، ج1، ص353.
50. قمی، تفسیرالقمی، ج1، ص183؛ مفید (منسوب) الاختصاص، ص98.
51. عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص319.
52. کافی، ج7، ص158-159.
53. همان، ج1، ص353.
نمایش منبع ها:
ابن شهرآشوب، محمد بن علی (588ق.)، مناقب آل ابی طالب، قم، انتشارات علّامه.
ابن غضائری واسطی بغدادی، احمد بن حسین (450ق)، الرجال، تحقیق محمدرضا حسینی، چاپ اول، قم، دارالحدیث، 1364ش.
ابن عبدالوهاب، حسین، عیون المعجزات، چاپ اول، قم، مکتبة الداوری، بیتا.
بحرانی سید هاشم بن سلیمان (م 1107ق)، مدینة معاجز الأئمة الإثنا عشر، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیه، چاپ اول، 1413ق.
برقی، احمد بن محمد بن خالد برقی (م274ق)، رجال برقی، چاپ دانشگاه تهران.
خویی، سید ابوالقاسم موسوی (1413ق)، معجم رجال الحدیث، ویرایش دوم، مطابع مرکز نشر الثقافة الاسلامیه، 1413ق.
صدوق (م 381ق)، عیون اخبار الرضا، تحقیق مهدی لاجوردی، چاپ اول، تهران، نشر جهان، 1378ق.
صفار، محمد حسن بن فروخ (م 290ق)، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، تحقیق کوچه باقی، چاپ دوم، قم، مکتبة آیة الله مرعشی، 1404ق.
طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم (قرن ششم)، دلائل الإمامه، تحقیق قسم الدراسات الإسلامیة مؤسسة البعثه، قم، بعثت، 1413ق.
طوسی، شیخ محمد بن حسن (م 460ق)، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن موسوی خرسان، بیروت، دارالتعارف، نشر صدوق، 1404ق.
____، رجال طوسی، تحقیق محمد جواد قیومی، قم، مؤسسه نشراسلامی.
____، الغیبه للحجه، چاپ اول، قم، دارالمعارف الإسلامیه، 1411ق .
____، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، چاپ اول، بیروت، مؤسسة فقه الشیعه، 1411ق.
عریضی، علی بن جعفر، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، چاپ اول، قم، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت، 1409ق.
عیاشی، ابونضر محمد بن مسعود، (م 320ق)، تفسیرعیاشی، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیه.
قمی، ابوالحسن علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم، دارالکتاب.
کشی، محمد بن عمر بن عبدالعزیز (م 330ق)،اختیار معرفة الرجال، (رجال کشی)، تحقیق حسن مصطفوی، مشهد، انتشارات دانشگاه.
کلینی، محمد بن یعقوب رازی (م 329ق)، کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، و قم، تحقیق و چاپ دارالحدیث، چاپ اول 1429ق. ترجمه سید جواد مصطفوی، چاپ اول، تهران، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، 1369ش.
مجلسی، علامه محمد باقر(م 1110ق)، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء.
مسعودی، علی بن الحسین (م 346ق)، اثبات الوصیه، چاپ سوم، قم، انصاریان، 1426/ 1384ش.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان بغدادی، (م 413ق.)، الإختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی.
____، الارشاد فی معرفة حجج اللهِ علی العِباد، قم، تحقیق و چاپ مؤسسه آل البیت.
____، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، گزیده سید مرتضی، تحقیق سید علی میرشریفی، کنگره هزاره شیخ مفید، چاپ دوم، بیروت، انتشارات دارالمفید، 1414ق 1993م.
نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی (م 450ق)، رجال نجاشی، تحقیق سید موسی زنجانی، قم، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه.
انجمن تاریخ پژوهان؛ (1395)، مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد (علیه السلام) ج1، قم: مرکز مدیریت حوزههای علمیه، چاپ اول.
مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد (علیه السلام)، (1395)، قم: انجمن تاریخپژوهان حوزه علمیه قم، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}