نویسنده: مرضیه شریفی

چکیده

علویان در ادوار مختلف، به دلیل نارضایتی از دستگاه خلافت، به قیام علیه خلیفه دست می‌زدند. برخی با استفاده از شعار «الرضا من آل محمد»، توانستند افراد زیادی را با خود همراه سازند که بیش‌تر از شیعیان کوفه و عراق بودند. عصر امام جواد (علیه السلام) نیز به دور از این قیام‌ها نبود؛ چنان که عبدالرحمان بن احمد علوی و محمد بن قاسم، دو تن از سران قیام‌های علوی در این عصر بودند که توسط دستگاه خلافت سرکوب شدند.
این مقاله درصدد پاسخ‌کویی به این سؤال است که چه قیام‌هایی در این دوران شکل گرفته و امام جواد (علیه السلام) چه موضعی در برابر آن‌ها داشته‌اند؟

مقدمه

عباسیان پس از سال‌ها تلاش، در سال 132 قمری با استفاده از شعار «الرضا من آل محمد»، توانستند عده زیادی را با خود همراه ساخته، قیام کنند و در این قیام، خلافت امور را برکنار سازند. اما پس از مدتی، مردم به ویژه شیعیان که به گمان آمدن فردی از آل محمد، با عباسیان هم کاری کرده بودند، از رفتارهای خلفای عباسی احساس نارضایتی کرده، هرکدام با استفاده از همین شعار به قیام برخاستند. اما قیام‌ها عموماً با شکست مواجه می‌شد و گاهی برخی در دورترین نقاط از مرکز خلافت به تشکیل حکومت پرداختند.
امام جواد (علیه السلام)، ملقب به ابن الرضا، در عصر مأمون و معتصم می‌زیستند. این دوران نیز مانند سایر ادوار، نارضایتی‌هایی از حکومت وجود داشت که باعث بروز قیام‌هایی شد. در این مقاله، سعی شده ابتدا به اوضاع سیاسی- اجتماعی عصر آن حضرت بیان گردد و در ادامه، دو قیام علوی مهمی که در این دوران شگل گرفت و دستگاه حاکمه را به خود مشغول ساخت با بیان عوامل، همراهان، رهبر و نتیجه قیام بررسی گردد. در آخر نیز موضع‌گیری امام جواد (علیه السلام) با توجه به زیدی بودن سران قیام آمده است. عبدالرحمان بن احمد علوی در سال 207 قمری به دلیل سوء رفتار عاملان یمن قیام خود را آغاز کرد و عده زیادی با وی بیعت کردند. وی از جمله رهبرانی بود که شعار «الرضا من آل محمد» را برای قیام خود انتخاب کرد که مأمون دینار بن عبدالله را با امان‌نامه‌ای به سوی وی فرستاد.

نگاهی به اوضاع سیاسی - اجتماعی عصر امام جواد (علیه السلام)

محمد بن علی الجواد (علیه السلام) در سال 195 قمری در مدینه به دنیا آمدند و در سال 220 قمری هنگامی که 25 سال داشتند، در بغداد توسط همسرش ام‌فضل و به دستور معتصم مسموم شده به شهادت رسیدند. مادرشان را سبیکه و یا خیزران نامیده‌اند. (1) با شهادت پدرشان، علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، در سال 203 قمری، امامت ایشان در هشت سالگی آغاز گردید. (2) همین سن کم حضرت، باعث بروز اضطراب‌ها و اختلافات بین شیعیان گشت. برخی به دنبال عبدالله بن موسی برادر امام رضا (علیه السلام) رفتند و وقتی با پرسیدن سؤالات مختلف، وی را در پاسخ‌گویی عاجز یافته، از دور او پراکنده شدند. (3)
گروهی دیگر نیز به واقفیه پیوستند که بر امام کاظم (علیه السلام) توقف کرده بودند؛ زیرا آن‌ها بلوغ را یکی از شرایط امامت می‌دانستند. (4) اما بیش‌تر شیعیان امامت امام جواد (علیه السلام) را پذیرفتند و حتی با مطرح نمودن سؤالاتی، به انتخاب خود اطمینان حاصل کردند. (5)
امام جواد (علیه السلام) با دو خلیفه عباسی، مأمون (ح 198- 218 ق) و معتصم (ح 218- 227 ق)، معاصر بودند. آن حضرت پانزده سال امامت خود را در دوران خلافت مأمون گذراندند. مأمون که سیاست مدارا با شیعیان را در پیش گرفته بود، امام رضا (علیه السلام) را به عنوان ولی عهد خویش انتخاب نمود (6) و بنابر نقل برخی، در همان زمان، یکی از دخترانش را به عقد امام رضا (علیه السلام) و ام فضل دیگر دخترش را به عقد امام جواد (علیه السلام) درآورد. (7) تا برای مدتی از شورش‌ها و قیام‌های ضد عباسی در گوشه و کنار مرزهای خلافت خویش جلوگیری نماید؛ (8) اما هم‌چنان این قیام‌ها ادامه داشت. نقل قول دیگر در مورد ازدواج امام جواد (علیه السلام) و دختر مأمون بعد از شهادت امام رضا (علیه السلام) است که مأمون به بغداد رفت و با فراخواندن حضرت به آن جا، دخترش را به ازدواج ایشان درآورد تا هم‌چنان به سیاست خود ادامه دهد. (9) وی با این روش، خود را به ائمه نزدیک نشان می‌داد. علاوه بر این، خلیفه مجالس مناظره‌ای برپا کرد تا علم امام را نزد همگان بیازماید. (10) ولی امام جواد (علیه السلام) با بازگشت به مدینه، خود را از دستگاه خلافت دور نمودند. (11)
مسأله مخاطره‌آمیزی که در این مقطع حساس شیعیان را تهدید می‌کرد، قدرت گرفتن و پیشرفت «مذهب معتزله» بود. مکتب اعتزال در آن زمان، رونق بسیاری گرفته بود و حکومت وقت، از طرف‌داران آن بسیار حمایت می‌کرد. آنان دستورها و مطالب دینی را به عقل خویش عرضه می‌نمودند و آن چه را که عقلشان آشکارا تأیید می‌کرد، می‌پذیرفتند و بقیه را انکار می‌کردند و چون نیل به مقام امامت در سنین خردسالی با عقل ظاهربینشان سازگار نبود، پرسش‌های دشوار و پیچیده‌ای را مطرح می‌کردند تا به دیندار خویش، حضرت جواد (علیه السلام) را در میدان رقابت علمی و سیاسی شکست دهند. اما آن امام با پاسخ‌های قاطع و استدلال‌های قوی، از این مناظره‌ها سربلند بیرون آمدند و هرگونه تردید در مورد امامت خویش را از بین بردند و اصل امامت را تثبیت نمودند و نشان دادند که برخوردرای از منصب الهی در خردسالی هیچ مشکلی ندارد. (12)
بعد از مرگ مأمون، با به حکومت رسیدن برادرش معتصم، ترکان بر دستگاه خلافت تسلط یافته، اوضاع امور را به دست گرفتند. در این دوران، معتصم هم‌چنان با مخالفان عباسی دست وپنجه نرم می‌کرد؛ چنان که شورش‌هایی در بصره، کوفه و دیگر شهرها از سر گرفته شد و خلیفه آنها را سرکوب می‌کرد. خلیفه معتزلی مذهب، کسانی را که مخالف عقیده خلق قرآن بودند، مجازات می‌نمود. احمد بن حنبل از جمله کسانی بود که به دلیل مخالفت با عقاید خلیفه، مجازات گردید.

قیام‌های علویان

قیام‌های این دوران عبارتند از:

1. قیام عبدالرحمان بن احمد علوی

عبدالرحمان بن احمد علوی در سال 207 قمری به دلیل سوء رفتار عاملان یمن قیام خود را آغاز کرد و عده زیادی با وی بیعت کردند. وی از جمله رهبرانی بود که شعار «الرضا من آل محمد» را برای قیام خود انتخاب کرد که مأمون دینار بن عبدالله را با امان‌نامه‌ای به سوی وی فرستاد. (13)

عوامل قیام

یمن از شهرهایی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال دهم هجرت، خالد بن ولید را برای دعوت به اسلام به آن جا فرستادند. اما خالد ناکام ماند و بعد از شش ماه بازگشت و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علی بن ابی طالب (علیه السلام) را به آن دیار فرستادند. (14) بعد از اسلام آوردن آن‌ها، ابوموسی عبدالله بن قیس اشعری و معاذبن جبل، به مردم آن سامان فقه آموختند (15) تا جایی که بعد از قیام زید بن علی، گروهی وی را امام دانسته، از پذیرش امامت امام سجاد (علیه السلام) سرباز زدند و زیدیه نام گرفتند. مرکز تجمع این گروه در یمن بود.
عبدالرحمان بن احمد علوی نیز از شیعیان سرزمین یمن بود که به نظر می‌رسد زیدی مذهب نیز بود. وی قیام خود را از بلاد عک به دلیل بدرفتاری کارگزار عباسی آغاز کرد. (16) چون ابراهیم افریقی، از کارگزاران عباسی در یمن، موفق نبود، مأمون ولایت یمن را به نعیم بن وضاح ازدی و مظفربن یحیی کندی سپرد.
این دو در سال 206 ق / 821 م به صنعا رسیدند. مظفر مدتی در «جند» اقامت گزید و پس از بازگشت به صنعا درگذشت و نعیم به تنهایی والی یمن شد. (17)
احتمالاً در هنگام قیام عبدالرحمان، نعیم والی این سرزمین بود که با ارسال خبر قیام به مأمون، خلیفه را به مقابله با وی برانگیخت.

شعار قیام

اغلب شعار شیعیان در قیام‌های خود «الرضا من آل محمد» بود. عباسیان با این شعار، توانستند نظر عده زیادی را جلب نموده، بر مسند خلافت تکیه زنند. اما چون پس از مدتی نارضایتی مردم را برانگیختند، افرادی برای مخالفت با دستگاه حاکمه از نقاط مختلف، با این شعار سر برآوردند تا بتوانند حقی را که عباسیان غصب کرده بودند به دست آورند و از طرفی نارضایتی خود را از دستگاه خلافت نشان دهند. هم‌چنین با این شعار توانستند نظر عده زیادی را به خود جلب کرده، با خود همراه نمایند.
عبدالرحمان نیز با همین شعار قیام خود را آغاز کرد و بنا به گفته طبری، افراد بسیاری با وی بیعت کردند. (18)

نتیجه قیام

مأمون خلیفه وقت عباسی، با شنیدن خبر قیام عبدالرحمان، دینار بن عبدالله را همراه با لشکری عظیم و امان نامه نزد وی فرستاد. رهبر قیام امان‌نامه را پذیرفت و او و همراهانش با پوشیدن لباس سیاه اجازه یافتند بر مأمون وارد شوند. (19)

2. قیام محمد بن قاسم

محمد بن قاسم در عهد معتصم به سال 219 قمری از طالقان قیام کرد. (20) ابراهیم بن عبدالله معروف به عطار از همراهان ابوجعفر محمد بن قاسم در طالقان بود. عده زیادی از مردم عراق با وی بیعت کردند و محمد در موکبی با شکوه از عراق به سمت خراسان روی آورد و در دهکده‌ای شیعی‌نشین فرود آمد. مردم دهکده او را در قلعه‌ای جای دادند که بسیار محکم بود. اما یارانش با مرد بدرفتاری کردند. محمد با شنیدن این خبر گفت: «این گونه می‌خواهیم دین خدا را یاری کنیم؟» سپس مردم را از خود دور ساخت و به طالقان بازگشت. (21)
هنگامی که او در طالقان بود، یارانش مردم را برای او دعوت می‌کردند. در همان جا عده زیادی دور او جمع شدند و او را شایسته خلافت و امامت دانستند. (22)
این خبر به عبدالله بن طاهر رسید و وی نیز لشکری به فرماندهی حسین بن نوح به جنگ با آنان فرستاد، ولی حسین شکست خورد و عبدالله سخت برآشفت.
بار دیگر نوح بن حیان، به نبرد علیه سپاه محمد بن قاسم اعزام شد اما وی نیز شکست خورد. نوح که از این شکست سخت شرمنده شده بود، نزد عبدالله بن طاهر بازنگشت و تنها با نامه‌ای از او عذرخواهی نمود. عبدالله نیز سپاهی بزرگ برای کمک فرستاد و با کمین‌های فراوان، توانستند ضربه‌ای سنگین بر آنها وارد نمایند. لذا سپاه محمد شکست خورد و او با قیافه‌ای ناشناس به «نسا» گریخت. ابراهیم بن عبدالله همراه تعدادی دیگر به تبلیغ ادامه دادند.
ابن‌طاهر، ابراهیم بن غسان عودی را با تهدید از سرپیچی فرمانش، با دادن صد هزار درهم و همراه کردن هزار سوار مسلح، با نامه‌ای به نسا فرستاد. آنان بعد از سه شبانه‌روز به یک فرسنگی نسا رسیدند آن جا نامه عبدالله را گشودند که در آن چگونگی صف‌آرایی سپاهیان برای او بیان شده هم‌چنین مکان دقیق محمد بن قاسم آمده بود.
ابراهیم بن غسان می‌گوید:
"هیچ فرمان در زندگی خود به نظیر این فرمان ندیده بودم؛ مثل این که وحی منزل بود. بعد از دست‌گیری محمد بن قاسم وی را سخت به زنجیر کشیده، از نسا به سمت نیشابور حرکت نمودند."
در روز ششم به نیشابور رسیدند و ابراهیم، محمد را به خانه خویش برد. او نیز به نماز ایستاد. عبدالله بن طاهر با ظاهری ناشناس برای دیدن محمد آمد و از این که غل و زنجیرهای زیاد به او بسته بودند، ابراهیم را توبیخ کرد و به او دستور داد زنجیرها را کم کنند.
عبدالله بن طاهر می‌دانست که در هر دهکده از دهکده‌های خراسان، گروهی از پیروان بیعت کرده محمد زندگی می‌کنند و بعید نیست یک باره برای نجات وی قیام کنند. به همین دلیل هر از چندی یک بار از اسطبل خود قاطرهایی را با هودج به این طرف و آن طرف می‌فرستاد تا مردم گمان کنند که محمد بن قاسم را از شهر نیشابور بیرون فرستاده‌اند اما باز قاطرها را به اصطبل بازمی‌گردانید. سرانجام او را با ابراهیم بن غسان از نیشابور به ری فرستاد.
ابراهیم با رسیدن به نهروان، نامه‌ای برای خلیفه معتصم فرستاد و از خلیفه اجازه خواست تا محمد بن قاسم را به بغداد آورده، تسلیم او سازند. معتصم نیز دستور داد او را در محملی بی‌روپوش قرار داده، با رسیدن به نهرین عمامه نیز از سرش بردارند و وارد شهر شوند. محمد بن قاسم با شنیدن این فرمان اندوهناک شد. او در نوروز سال 219 قمری به شماسیه رسید و مردم جلو محملش بازی و رقاصی می‌کردند. محمد با دیدن این صحنه بسیار متأثر گشت و تنها به تسبیح و تهلیل خداوند مشغول بود و از خدا طلب آمرزش می‌نمود و در حق این قوم نفرین می‌کرد.
با پایان این بازی‌ها، معتصم دستور داد تا محمد را به مسرور خادم بسپارند. او نیز محمد را در سردابی که به چاه شبیه بود، زندانی نمود. اما با تنگ بودن جای وی، معتصم فرمان داد او را به زندان دیگری بردند. مسرور چند تن از غلامان و افراد مورد اعتماد خود را برای نگبهانی گماشت. محمد بن قاسم به بهانه کوتاه کردن ناخن از زندانیان قیچی درخواست نمود و گلیم زیرپایش را نصف کرده با نصفش ریسمانی تهیه کرد و به بهانه اذیت و آزار موش‌ها، چوبی، نردبانی تهیه نمود و در شب عید فطر که محیط زندان خلوت‌تر بود، از پنجره زندان خارج شد و خود را تا صبح بین حمال‌هایی که طبق میوه برای خلیفه می‌بردند پنهان نمود و صبح از قصر خارج شد و به واسط رفت. با رسیدن خبر به خلیفه، معتصم با خون‎سردی گفت: «این مرد به هر جا برود از چنگ ما نتواند گریخت. اگر خودش را آشکار سازد، ما او را بار دیگر دست‌گیر خواهیم ساخت و اگر پوشیده و پنهان به سر ببرد و طریق صلح و صفا بجوید، کاری به کارش نخواهیم داشت». ابوالفرج اصفهانی فرار محمد از زندان را صحیح می‌داند. (23)
علی پسر محمد بن قاسم، در مورد ادامه زندگی پدرش بعد از رسیدن به واسط می‌گوید: «پدرم در واسط به خانه عموی خویش رفته، بعد از بیماری از درد ستون فقرات از دنیا رفت». (24)
البته در مورد آخر کار محمد اقوال دیگری نیز وجود دارد: برخی وی را در زمان خلافت معتصم و واثق سرگردان می‌دانند که در زمان متوکل در 53 سالگی (25) با دسور خلیفه به زندان افتاده، در همان جا از دنیا رفت، (26) برخی دیگر معتقدند توسط خلیفه مسموم شده و جان داده است، اما گروهی می‌گویند: شیعیان کنار زندان وی به درخت‌کاری مشغول بودند. پنهانی چاهی به زندان حفر نمودند تا توانستند محمد را از زندان فراری دهند. (27) گروهی از جارودیه (28) (از فرقه‌های زیدیه) معتقدند وی زنده است و روزی خواهد آمد که زمین را پر از عدل و داد می‌نماید. آنها محمد را مهدی امت می‌دانند. (29)

رهبرقیام

محمّد بن قاسم بن علی بن عمر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب، علوی حسینی زاهد (30) از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) که در دین فاضل بود. (31) کنیه‌اش «ابوجعفر» و مادرش صفیه دختر موسی دختر عموی پدرش بود. محمد فردی دانشمند و زاهد بود که در مذهب از توحید و عدل پیروی می‌کرد و با زیدیه جارودیه هم کیش بود؛ اما بنابر نظر ابن‌حزم، وی به معتزله گرایش داشته است. (32)
مردم به او لقب «صوفی» داده بودند؛ زیرا از پشم سفید لباس می‌پوشید. (33)
ابراهیم بن غسان (مأمور دست‌گیری محمد از جانب عبدالله بن طاهر) می‌گوید:
"من هرگز در عمرم مردی به اجتهاد و عبادت و عفاف و ذکر و فکر محمد بن قاسم ندیده‌ام. مردی بود که از پروردگار متعالی بسیار یاد می‌کرد. قلبش همیشه مطمئن و آرام و خاطرش در همه حال آسوده بود. هرگز از این مرد عجز و ضعف و خضوع ندیده‌ام، هرچند در زیر سخت‌ترین فشارهای حوادث دست و پا می‌زد. اصحابش هرگز او را در یاوه‌گویی و شوخی و خنده به یاد ندارند. حتی یک بار هم او را در شوخی و استهزا ندیده‌اند. (34)"
محمد بن ازهر که او را هنگام ورود به بغداد دیده بود، وی را مردی چهارشانه و گندمگون وصف می‌کند که بر صورتش از آبله نشانه‌هایی مانده و پریشانی‌اش اثر سجده باقی بود. (35)  

شعار قیام

این قیام نیز هم چون قیام‌های رایج در این دوره که به منظور گرفتن خلافت و دادن به فرد مورد رضایت از خاندان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برپا می‌شد، با شعار «الرضا من آل محمد» آغاز گردید. (36)

همراهان قیام

با آمدن محمد بن قاسم از عربستان به مرو، پانزده نفر از اهالی کوفه او را همراهی کردند و قبل از رفتن به مرو در رقه بود که گروهی از شخصیت‌های برجسته زیدیه مانند یحیی بن حسن بن فرات و عباد بن یعقوب رواجنی نزد وی آمدند. اما آن‌ها با احتمال معتزلی بودنش، وی را ترک کردند. عده زیادی از کوفیان او را رها نمودند و تنها تعداد کمی گرد او جمع شدند. اما فرستاده‌های وی هم چون ابراهیم بن عبدالله معروف به عطار، در شهرهای اطراف پراکنده شدند و مردم را به سوی محمد دعوت کردند. مدتی نگذشت که چهل هزار نفر از مسلمانان عراق با وی بیعت کردند. (37) گروهی از زیدیه و سران برخی مذاهب نیز گرد او جمع شدند. (38)

هدف قیام

هیچ یک از منابع تاریخی، به بیان اهداف قیام محمد نپرداخته‌اند؛ زیرا هیچ کدام به سخنان وی در میان مردم اشاره نداشته‌اند. اما با توجه به سخت‌گیری‌هایی که در خلافت عباسی علیه شیعیان بود، واضح است که این دسته قیام‌ها برای مبارزه با ستم شکل می‌گرفته است. از طرفی استفاده از شعار «الرضا من آل محمد» نشان می‌دهد خلافت عباسی را قبول نداشته‌اند. هم‌چنین بیعت با محمد بن قاسم، بیان‌گر مردود دانستن خلافت است. او با قیام خود، قصد به دست آوردن خلافت را نیز در سر می‌پروراند.
از طرفی بعد از پایان جنگ که محمد را نزد معتصم آوردند و دلقک‌ها جلو او به بازی و مردم به رقص پرداختند، محمد با تأسف به آنها نگاه کرده، گفت: «خداوندا! تو می‌دانی که من همشه تلاش داشتم این اوضاع ناهنجار را تغییر دهم». (39) با این سخن وی می‌توان به هدف دیگری از این قیام پی برد که محمد قصد تغییر اوضاع را داشته است.

3. قیام احمد بن موسی

احمد بن موسی بن جعفر از فرزندان امام هفتم و مادرش ام‌احمد از زنان معتمد و مورد قبول امام کاظم (علیه السلام) بود. هنگام فراخواندن آن حضرت به بغداد توسط هارون، آن حضرت ودایع امامت را به ام احمد سپردند تا بعد از شهادت ایشان به امام بعدی بدهد. وی نیز بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام) بعد از مطالبه نمودن امام رضا (علیه السلام) ودایع امامت را به آن حضرت سپرد. (40)
احمد فردی بزرگوار و بخشنده بود. امام کاظم (علیه السلام) به او علاقه داشتند و زمین خویش در یسیره را به او بخشیدند. هم‌چنین گفته شده احمد هزار بنده آزاد کرده بود. (41)
با انتشار خبر شهادت امام کاظم (علیه السلام) در مدینه، شیعیان نزد احمد آمدند و با او در مسجد به عنوان خلیفه و امام بعدی بیعت کردند. وی نیز بر منبر رفته، خطبه‌ای در نهایت بلاغت و فصاحت قرائت نمود و در آخر خود را در بیعت برادرش علی بن موسی الرضا (علیه السلام) معرفی کرد و آن حضرت را امام و خلیفه بعد از پدر خویش خواند و اطاعت از آن حضرت را واجب دانست. حاضران نیز طبق سخن احمد عمل نموده، نزد امام رضا (علیه السلام) رفتند و با ایشان بیعت نمودند. (42)

اهداف قیام

در مورد اهداف و چگونگی شکل‌گیری قیام، هریک از منابع سخنان مختلفی رانده‌اند. به گفته مجلسی، هنگامی که امام رضا (علیه السلام) به دعوت مأمون به خراسان آمد و خلیفه حضرت را به عنوان ولی عهد خویش انتخاب نمود، احمد بن موسی با گروهی قصد زیارت آن حضرت را داشتند. آنها به سمت شیراز در حرکت بودند که عامل مأمون در شیراز قتلغ‌خان به جنگ با احمد و سپاهیانش پرداخت. (43) نقل قول دیگر، حاکی از آن است که احمد با شنیدن خبر شهادت امام رضا (علیه السلام) در بغداد بود؛ لذا همراه سی هزار نفر از سادات قیام خود را آغاز نمود که به نظر می‌رسد به هدف خون خواهی از امام مسموم باشد. (44)
ولی مترجم شدالازار، هدف قیام احمد را جنگ با مجوسیان شیراز بیان داشته که بعد از شهادت امام رضا (علیه السلام) و در زمان خلافت مأمون آغاز شده است؛ (45) در حالی که نویسنده شدالازار، با عبارت «قدم شیراز فتوفی بها فی ایام المامون بعد وفاه خیه علی الرضا بطوس»، حضور وی در شیراز را بیان داشته بدون این که اشاره‌ای به جنگ و درگیری یا قیام داشته باشد. (46)

نتیجه قیام

هنگامی که احمد همراه با سپاهیان و یارانش بود که برخی تعداد آنها را بیش از دوازده هزار نفر بیان کرده‌اند، کارگزاران و مأموران مأمون، این خبر را به او رساندند. وی نیز از حرکت آنها ترسان شد و به حاکمان بلاد، فرمان داد از حرکت ایشان جلوگیری نماید، ولی این فرمان به هر جا می‌رسید کاروان از آن جا گذشته بود، جز فارس که حاکم آن قتلغ‌خان پس از دریافت فرمان خلیفه، در منطقه خان زنیان راه را بر آنان بست و پس از مدتی گفت گو درگیری آغاز شد. با آغاز درگیری بین دو گروه و ترس حاکم عباسی از شکست، حیله‌ای کرد و به برخی از سربازان گفت تا خبر شهادت امام رضا (علیه السلام) را در بین سپاهیان احمد پراکنده سازند. اطرافیان احمد نیز که این حرف را شنیدند، از دور او پراکنده شدند و جز چند نفر از بستگان و برادرانش باقی نماندند. وی که دیگر راه بازگشت نداشت، به طرف شیراز رفت و مخالفان نیز او را تعقیب کردند و او را در همین محل دفن شده، به شهادت رساندند. (47)

موضع‌گیری امام جواد (ع)

درباره موضع‌گیری امام جواد (علیه السلام) در برابر قیام‌های مذکور، نمی‌توان به صراحت مطلبی یافت؛ چنان که در مورد دو قیام نخست، به دلیل زیدی بودن سران قیام و هم‌چنین دیدگاه امام در مورد این گروه عدم موضع‌گیری امام روشن خواهد شد. در مورد احمد بن موسی نیز از امام نهم هیچ موضع‌گیری موجود نیست؛ البته برخی منابع، حرکت احمد را قیام و برخی ملاقات با امام رضا (علیه السلام) نقل کرده‌اند که در مورد هیچ کدام از این نقل‌قول‌ها نظری از امام جواد (علیه السلام) وجود ندارد.

دلایل عدم موضع‌گیری امام جواد (علیه السلام)

با توجه به عصر امام جواد (علیه السلام) و شکل‌گیری فرقه‌های مختلف، به دلایلی از جمله سن کم امام، آن حضرت بیش‌تر به آگاه‌سازی شیعیان و هم‌چنین تربیت و داشتن ارتباط با آنان در مناطق دور پرداختند تا جان خود و شیعیان را از هر گونه گزندی محفوظ دارند.
دو دلیل اصلی عدم موضع‌گیری ایشان عبارتند از:

الف) برخورد با گروه‌ها و فرقه‌های انحرافی

امام جواد (علیه السلام) همانند پدر بزرگوارشان، در دو جبهه سیاست و فکر و فرهنگ قرار داشتند. موضع‌گیری‌ها و شبهه‌افکنی‌های فرقه‌هایی چون زیدیه، واقفیه، غلات و مجسمه، امام را بر آن داشت تا در حوزه‌ی فرهنگ تشیع در برابر آنان موضعی شفاف اتخاذ کنند. زیدیه یکی از فرقه‌های شیعه است که پیروان آن معتقدند پس از امامت سه امام اول و زید بن علی، امامت به هر مردی از اولاد حضرت فاطمه (علیها السلام) می‌رسد که مردم را به امامت خود دعوت کند و در ظاهر، عادل، عالم و شجاع باشد و مؤمنان با او برای جهاد بیعت کنند. (48) زید بن علی، رهبر این فرقه، با تأکید بر امر به معروف و نهی از منکر، مشروعیت حکومت امویان را زیر سؤال برده، قیام علیه آنها را نه تنها جایز، بلکه واجب می‌دانست. وی معتقد بود که باید رفتار حاکم زیر ذره‌بین مردم باشد و هر جا لازم است، نقد گردد. او مشروعیت نظام اسلامی را انطباق آن با سنت دانسته، و حکومت غیرمنطبق با شرع را مشروع نمی‌دانست. اختلاف او با امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) در این بود که امام صادق (علیه السلام) می‌فرمود: «این دیدگاه درست است، ولی تا سنت تبیین نشود و همه جوانبش مشخص نگردد، انطباق معنا ندارد. دیگر این که امر به معروف و قیام مسلحانه شرایطی دارد و تا شرایطش فراهم نگردد، قیام ابتر می‌ماند.» شاید به همین دلیل ائمه اطهار (علیهم السلام) قیام را به زمان قائم موکول می‌کردند و فراهم شدن شرایط را فقط در آن زمان می‌دیدند. امام صادق (علیه السلام) می‌فرمود: «نمی‌توان با جامعه‌ای جنگید که اکثریت آن، تفکر ما را نمی‌پذیرند و اگر قیامی صورت گیرد، سریع به شکست می‌انجامد». پیش‌بینی و تحلیل امام صادق (علیه السلام) درست بود و بیش‌تر قیام‌های علویان زیدی مذهب به شکست انجامید. (49)
به نظر می‌رسد به همین دلایل، ائمه هیچ یک از قیام‌های زیدیان و علویان را آشکارا تأیید نمی‌کردند و حتی در برخی مواقع، دوستان خود را از هم کاری با آنان نهی می‌نمودند؛ چنان که وقتی ابن‌ابی عمیر از امام جواد (علیه السلام) در مورد تفسیر آیه (وُجُوهُ یومَئِذٍ خاشِعَة عامِلَة ناصِبَة) (50) سؤال نمود، ایشان فرمودند: «در مورد ناصبیان و زیدیه نازل شده و واقفیه از ناصبیان هستند». (51) ایشان زیدیه را در کنار ناصبیان آورده و می‌تواند برای شیعیان حجتی باشد که به کمک زیدیه در قیام‌ها شرکت نکنند و یا تحت تأثیر عقاید آنها نباشند.
البته آن حضرت علاوه بر بیان این گونه احادیث، در برخورد با زیدیه به تبلیغ و ترویج درست تشیع می‌پرداختند که گاه سبب هدایت آن‌ها می‌شد. قاسم بن عبدالرحمان می‌گوید:
"به مذهب زیدیه گرایش داشتم که به شهر بغداد سفر کردم. مدتی در آن جا بودم. روزی در یکی از خیابان‌های آن شهر، مردم را دیدم که با شور و شوق در جنب وجوش هستند. بعضی می‌دوند و برخی سعی می‌کنند تا خود را به نقاط بلند برسانند. بعضی نیز ایستاده و به نقطه‌ای خیره شده بودند، پرسیدم: «مگر چه شده؟» گفتند: «ابن الرضا (علیه السلام) می‌آید.» من هم ایستادم و به نظاره پرداختم. حضرت سوار بر مرکب به سوی ما می‌آمدند. همان‌طور که به ایشان نگاه می‌کرم، با خودم گفتم: «خداوند گروه امامیه را از رحمت خود دور کند! آنان معتقدند که پروردگار سبحان، اطاعت از این جوان را بر مردم واجب گردانیده است». همین که این به ذهنم خطور کرد، حضرت خطاب به من این آیه را تلاوت کرد: (فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ)؛ (52) «قوم ثمود گفتند: آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ اگر چنین کنیم، در گمراهی و جنون خواهیم بود». در این هنگام با خود گفتم: «مثل این که او ساحر است و از دل من خبر می‌دهد». بار دیگر حضرت خطاب به من این آیه شریفه را تلاوت کردند: «أَأُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ)؛ (53) «آیا تنها به او وحی نازل شده است؟ نه او آدم بسیار دروغ‌گو و خودپسند است».
وقتی دیدم که حضرت از اندیشه‌های قلبی من خبر می‌دهند، اعتقادم به آن بزرگوار کامل شد و از مذهب زیدیه دست برداشتم و به امامت ایشان اقرار و اعتراف نمودم که او حجت خدا بر مردم است. (54)"
حضرت در برابر غالیان زمان خویش به رهبری ابوالخطاب که حضرت علی (علیه السلام) را تا مرز الوهیت و ربوبیت بالا برده بودند، فرمودند:
"لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و کسانی که درباره‌ لعن او توقف کرده یا تردید کنند. (55)"
موضع‌گیری تند حضرت درباره این فرقه تا جایی بود که حضرت در روایتی به اسحاق انباری می‌فرمایند: «ابوالسمهری و ابن ابی الرزقاء به هر طریقی باید کشته شوند!» (56) حضرت در برابر فرقه مجسمه که برداشت‌های غلط آنان از آیاتی چون (یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ) و (إنَّ ‌اللهَ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى) خداوند سبحان را جسم می‌پنداشتند، فرمودند: «شیعیان نباید پشت سر کسی که خدا را جسم می‌پندارد نماز گزارند و به او زکات بپردازند!». (57)
فرقه کلامی معتزله که پس از به قدرت رسیدن عباسیان به میدان آمدند و در سده نخست خلافت عباسی به اوج خود رسیدند، یکی دیگر از جریان‌های فکری و کلامی عصر امام جواد (علیه السلام) بود. موضع‌گیری حضرت در این برهه و در مقابل این جریان کلامی، جایگاه ویژه‌ای دارد تا آن جا که مناظرات حضرت جواد (علیه السلام) با یحیی بن اکثم - از بزرگ‌ترین فقهای این دوره - با اهمیت بوده است. (58)

ب) تربیت شاگردان

از امور فرهنگی که ابن‌الرضا (علیه السلام) به آن مشغول بودند، تربیت شاگردانی نمونه بود که هر کدام نقشی بارز در تاریخ شیعه ایفا کردده‌اند تا جایی که تاریخ شیعه را می‌توان مرهون زحمات ایشان در خدمت ائمه (علیهم السلام) دانست. با دقت در کتب رجالی، می‌توان دریافت که این امام بزرگوار، با توجه به دوره فشار و اختناق، شاگردان بسیاری را تربیت نموده‌اند. ایشان به تربیت 117 شاگرد پرداختند که آنان 220 حدیث درباره مسائل مختلف اسلامی از حضرت نقل کرده‌اند. از جمله یاران ایشان، عبدالعظیم حسنی از راویان امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) است.
امام هادی (علیه السلام) فرمودند: «زیارت قبر عبدالعظیم همانند زیارت مرقد حسین بن علی (علیه السلام) است»، (59) نیز ابراهیم بن محمد همدانی که امام وی را وکیل خویش نزد مردم همدان کرده بودند، (60) و احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی. (61)

نتیجه

امامت امام جواد (علیه السلام) از سال 203 تا 220 قمری همزمان با دو خلیفه عباسی، مأمون و معتصم بوده است. در این دوران نیز مانند دیگر ادوار حکومت خلفای عباسی، قیام‌هایی از سوی مخالفان در قلمرو عباسیان شکل می‌گرفت که خلیفه نیروهای خود را برای از بین بردن آن‌ها گسیل می‌داشت.
یکی از این قیام‌ها، قیام عبدالرحمان بن احمد علوی در سال 207 قمری از یمن با شعار «الرضا من آل محمد» بود که با پذیرفتن امان‌نامه از مأمون، تسلیم گردید. قیام محمد بن قاسم بن علی بن عمر در سال 219 قمری نیز با همان شعار بود. او گروه زیادی از شیعیان و زیدیه را با خود همراه ساخت و بعد از چند نبرد سنگین شکست خورد. محمد را نزد خلیفه آوردند، معتصم نیز او را زندانی نمود اما محمد توانست از زندان بگریزد. در مورد سرانجامش اقوال مختلف است.
از دیگر قیام‌ها که علت منابع هر کدام دلیلی بر آن قیام ذکر کرده‌اند، قیام احمد بن موسی بن جعفر (علیه السلام) است که طبق نقل برخی بعد از شهادت امام رضا (علیه السلام) به خون‌خواهی حضرت، قیام خود را از بغداد آغاز کرد و سرانجام توسط قتلغ‌خان، حاکم عباسی در شیراز، در چند فرسخی شهر جنگی بین دو گروه درگرفت که با حیله سپاهیان عباسی، او شکست خورده، به شهادت رسید.
امام جواد (علیه السلام) در مورد قیام احمد موضعی بیان نکرده‌اند. هم‌چنین با توجه به زیدی بودن قیام‌ها از طرفی با مشترک بودن روش ائمه در این گونه موارد و نهی امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) از قیام‌هایی که نتیجه آنها منجر به شکست می‌انجامد و هیچ فایده‌ای جز کشته شدن برای شیعیان نداشت، در این مورد موضع صریحی نداشتند. البته حضرت در روایتی، زیدیه را همراه با ناصبیان و واقفیه برابر با آیه سه سوره غاشیه می‌دانستند. آن حضرت سعی داشتند با برخورد و عمل نیک خویش دیگران را هدایت نمایند.

نمایش پی نوشت ها:
1. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 273؛ طبری، دلائل الامامه، ص 395.
2. ابن خیاط، تاریخ خلیفه، ص 312.
3. مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 382- 383.
4. المقالات و الفرق، ص 95.
5. الاختصاص، ص 102؛ طبری، دلائل الامامه، ص 204-206.
6. تاریخ طبری، ج8، ص 554؛ تاریخ اسلام، ج14، ص 5.
7. شرح الاخبار، ج3، ص 342.
8. تاریخ طبری، ج7، ص 139؛ مقاتل الطالبین، ص 405 و 499.
9. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 454.
10. مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 381.
11. شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص 281.
12. اسماعیل نساجی زواره، مقاله «مقام علمی سیاسی امام جواد»، مجله پاسدار اسلام، آذر 1387 ش، ص 44.
13. تاریخ طبری، ج8، ص 593.
14. همان، ج3، ص 132؛ شیخ مفید، ارشاد، ج1، ص 62.
15. تاریخ اسلام، ج2، ص 691؛ مکاتیب الائمه، ج1، ص 67.
16. تاریخ طبری، ج 8، ص 593.
17. تاریخ الیمن الاسلامی، ص 68؛ دولت زیدیه در یمن، ص 23.
18. تاریخ طبری، ج8، ص 593.
19. همان، ج8، ص 593.
20. همان، ج9، ص 7.
21. مقاتل الطالبیین، ص 465.
22. الکامل، ج6، ص 442.
23. مقاتل الطالبیین، ص 465-471.
24. همان، ص 471.
25. التحف شرح الزلف، ص 147.
26. مقاتل الطالبیین، ص 472.
27. مروج‌الذهب، ج3، ص 465.
28. من لا یحضره الفقیه؛ ج4؛ ص 543؛ تاج العروس، ج4، ص 386. جارودیه فرقه‌ای از زیدیه که به رئیس خود ابوجارود زیاد بن منذر همدانی کوفی نسبت داده شده‌اند. بعد ازخروج زید بن علی تغییراتی داد.
29. مروج الذهب، ج3، ص 465؛
30. تاریخ الاسلام، ج15، ص 389.
31. جمهره انساب العرب، ص 53- 54.
32. همان، ص 54.
33. مقاتل الطالبیین، ص 465.
34. همان، ص 469.
35. مقاتل الطالبیین، ص 472.
36. تاریخ طبری، ج9، ص 7.
37. مقاتل الطالبیین، ص 466.
38. التحف شرح الزلف، ص 147.
39. مقاتل الطالبیین، ص 472.
40. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج48، ص 307.
41. شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص 244؛ الفصول المهمه، ج2، ص 961.
42. بحارالانوار، ج48، ص 308.
43. همان.
44. الحیاه السیاسیه للامام الرضا، ص 427.
45. تذکره هزار مزار، ص 333.
46. شد الازار فی حط الاوزار، ص 289.
47. بحارالانوار، ج48، ص 308؛ آفتاب شیراز، ص 46.
48. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 39.
49. مهدی فرمانیان، درسنامه عقاید زیدیه، ص 13-14.
50. سوره غاشیه، آیه 3.
51. رجال‌کشی، ج2، ص 495.
52. سوره قمر، آیه 24.
53. سوره قمر، آیه 25.
54. محدث اربلی، کشف الغمه، ج2، ص 874.
55. رجال‌کشی، ج2، ص 811.
56. رجال‌کشی، ج2، ص 811؛ مسندالامام جواد، ص 144.
57. شیخ طوسی، تهذیب، ج3، ص 283.
58. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 283.
59. ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ص 99.
60. رجال شیخ طوسی، ص 373؛ رجال برقی، ص 56.
61. رجال علامه حلی، ص 13.

نمایش منبع ها:
قرآن مجید.
ابن بابویه، محمد بن علی (381 ق)، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم: چاپ دوم، 1413 ق.
ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی (588 ق)، مناقب آل أبی طالب (علیه السلام)، قم: علامه، چاپ اول، 1379 ق.
ابن اثیر جزری (630 ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، 1385 ش.
ابن حزم اندلسی (456 ق)، جمهره انساب العرب، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1418 ق.
احمدی میانجی، علی (1421 ق)، مکاتیب الأئمه (علیهم السلام)، تحقیق مجتبی فرجی، چاپ اول، قم: دارالحدیث، 1426 ق.
ابن خیاط، ابوعمرو خلیفه (م 240)، تاریخ خلیفه بن خیاط، تحقیق فواز، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415ق / 1995 م.
ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه فی معرفه الائمه، چاپ اول، قم: دارالحدیث، 1422 ق.
اصفهانی، ابوالفرج (356 ق)، مقاتل الطالبیین، بیروت: دارالمعرفه، بی‌تا.
علامه مجلسی، بحارالانور الجامعه لدرراخبار الائمه الاطهار، چاپ دوم، تهران: اسلامیه، 1363 ش.
برقی، احمد بن محمد بن خالد، رجال، برقی، انتشارات دانشگاه تهران، 1383 ق.
حسینی زبیدی، محمد مرتضی (1205ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق علی هلالی و علی سیری، چاپ اول، بیروت: دارالفکر، 1414 ق.
خضیری احمد، حسن، مصطفی بادکوبه‌ای هزاوه‌ای، دولت زیدیه در یمن (280 - 298 ق/ 893- 911 م)، قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380 ش.
ذهبی، شمس‌الدین (748 ق)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، چاپ دوم، بیروت: دارالکتاب العربی، 1409 ق.
شیخ صدوق، ثواب الأعمال وعقاید الاعمال، قم: انتشارات شریف رضی، 1364 ش.
شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان (413 ق)، الإختصاص، چاپ اول، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
ـــــ ، الإرشاد فی معرفه حجج‌الله علی‌العباد، چاپ اول، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
ــــ ، اوائل المقالات، تحقیق ابراهیم انصاری زنجانی، چاپ اول، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
شیرازی، جنید بن محمود، تذکره هزار مزار، تحقیق عبدالوهاب نورانی وصال، ترجمه عیسی بن جنید شیرازی، تهران: کتابخانه احمدی شیراز، 1364 ش.
شیرازی، معین‌الدین ابوالقاسم جنید بن محمود عمری (م بعد از 740 ق)، شدالازار فی حط‌الاوزار عن زوارالمزار، تحقیق محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران: مطبعه مجلس، 1368 ق.
طبرسی، فضل به حسن (548 ق)، اعلام الوری باعلام الهدی، چاپ سوم، تهران: اسلامیه، 1390 ق.
طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، بیروت: دارالتراث، 1387 ق.
ــــ ، دلائل الإمامه، قم: بعثت، چاپ اول، 1413 ق.
طوسی، محمد بن حسن (م 460 ق)، تهذیب الاحکام، تحقیق حسن خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق.
ـــــ ، رجال، قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1415 ق.
عاملی، جعفر مرتضی، الحیاه السیاسیه للامام الرضا، قم، جامعه مدرسین، چاپ سوم، 1416 ق.
علامه حلی، رجال علامه حلی، قم، دارالذخائر، 1411 ق.
فرمانیان، مهدی، سید علی موسوی‌نژاد، درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه، قم، نشر ادیان، 1389ش.
کشی، محمد بن عمر، رجال‌کشی - اختیار معرفه الرجال (مع تعلیقات میرداماد الأسترآبادی)، تحقیق مهدی رجایی، قم، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول، 1363 ش.
کلانتری، علی اکبر، آفتاب شیراز، شیراز: دانشگاه شیراز، چاپ اول، 1390 ش.
محدث اربلی (692 ق)، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، قم، رضی، چاپ اول، 1421 ق.
مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی (م 346)، مروج الذهب و معادن الجواهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409 ق.
مطاع، احمد بن احمد بن محمد، تاریخ الیمن الإسلامی من سنه 204 ق - إلی سنه 1006، تحقیق عبدالله محمد حبشی، بیروت، منشورات المدینه.
مغربی، قاضی نعمان (363 ق)، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار (علیهم السلام)، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1409 ق.
مویدی، ابی الحسین مجدالدین بن محمد بن منصور، التحف شرح الزلف، صنعاء مکتبه بدرالعلمی و الثقافی، چاپ سوم، 1417 ق.
یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب (م بعد 292)، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا.

منبع مقاله :
مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد (علیه السلام)، (1395)، قم: انجمن تاریخ‌پژوهان حوزه علمیه قم، چاپ اول.