طبقه و انقلاب فرانسه
کریستوفر پارکر
مترجم: محمد تقی ایمان پور
نمیگوییم که تفسیرها ضرورتاً به یک اندازه خوب هستند یا این که هر تفسیری از دید نسل خودش درست است. بحثهای انجام شده دربارهی ریشههای انقلاب فرانسه را، که برای تقریباً چهل سال پس از جنگ جهانی دوم به طور جدی ادامه داشته است، در نظر بگیرید. در اینجا باز هم تفسیر مارکسیستی از انقلاب فرانسه به چالش کشیده میشود. بسیاری موفقیت آلفرد کوبان (Alfred Cobban) را در به چالش کشیدن تفسیر مارکسیستی از انقلاب فرانسه، آن گونه که توسط ژرژ لوفور (Georges Lefebvre) تفسیر شده است، پیروزی تجربهگرایی انگلیسی بر مارکسیسم فرانسوی میداند. کوبان با اطمینان آن را این گونه میدید:
یکی از هدفهای این مطالعه (تفسیر اجتماعی انقلاب فرانسه، ج1، 1964: (The Social Interpretation of the French Revolution)، این بوده است که با فراهم کردن نمونههای مثبت، احتمال رویکرد تجربی را برای نوشتن تاریخ اجتماعی ارائه کند، که در این صورت آنها را قادر خواهد ساخت تا خود را از قید نمونههای خشک تغییرناپذیر که آنها را به طور نظاممند از نظریههایشان استنباط کردهاند، برهانند. (1) بنابر برخی تفسیرها از مارکسیسم، برای انجام گرفتن تحولات سیاسی لازم است که ابتدا در روابط تولیدی دگرگونی رخ دهد، و لوفور این بحث را به عنوان یک اصل پذیرفته بود. اگرچه در مقایسه با نقد پسامدرنیستی، این نقد تجربه گرایانه رویکردی متفاوت دارد؛ اما میتوانیم برخی از شباهتها را ذکر کنیم: هر دو با شیوههای متفاوت، رویکرد ماتریالیستی نسبت به ساختار اجتماعی را نفی میکنند و هر دو زبان را به عنوان مسئلهای کلیدی در نظر میگیرند؛ هر دو در تلاش برای فهم گذشته، زبان گذشته را برای مخالفت با نظریهی اجتماعی غیر تاریخی به کار میبرند. در پرتو این بحث، از هنگام حملهی کوبان مطالعات انقلاب فرانسه از نظر روششناسی در حد زیادی بسیار صریحتر گردید. تفسیر لوفور که تحت عنوان ظهور انقلاب فرانسه (The Coming of the French Revolution) به انگلیسی ترجمه شد، در آن علت انقلاب را اساساً ناشی از ظهور بورژوازی میدید و بدین سان لوفور برای مارکسیسم نمونهای از تغییرات اجتماعی- سیاسی را فراهم کرد و آن را نتیجهی تغییراتی میدانست که در روابط اجتماعی و تولیدی اتفاق افتاد و تا آن زمان ویژگیهای فئودالی داشت و سپس به مرحلهی سرمایه داری (کاپیتالیسم) رسید. کریستوفر هیل (Christopher Hill) نیز به شکل مشابهای جنگ داخلی انگلیس را به عنوان انقلاب بورژوازی توصیف کرد. تفسیر لوفور سادهانگارانه و جبرگرایانه نبود. چنانکه دویل (Doyle) سخن لوفور را به بیانی دیگر چنین مطرح میکند:
دست کم در کوتاه مدت هرگز چیزی اتوماتیکوار و غیرمنطقی در این تحول دیده نمیشود. بورژوازی توانست آریستوکراسی (حکومت اشراف) را براندازد، زیرا اقتدار سیاسی سلطنت سقوط کرده بود. سقوطش بدان سبب بود که سلطنت نمیتوانست هزینهی آن را بپردازد، و نمیتوانست هزینه آن را بپردازد، زیرا آریستوکراسی، «نظمی مبتنی بر امتیازات» اشراف و روحانیان بود که به معافیتها و امتیازات ایشان عادت داشت و آنان از قدرت سیاسیشان استفاده میکردند تا مانع از این شوند که شاه اصلاحات لازم را انجام دهد. (2)
اگرچه متن بالا یک بازنویسی و خلاصه شده است، اما نمونهای عالی از گونهای تاریخ نویسی به شمار میرود که در جستجوی توضیح رویدادهاست؛ رویکردی است که در آغازهای سدهی بیستم میلادی کمتر متداول بوده است. اما این تقارن رویدادها برای تأمین پیروزی بورژوازی کافی نبود. پس از خودآگاهی در برابر ترفندهای اشراف، بورژوازی، شهرنشینان فقیر و عامهی مردم پاریس را فرا خواند؛ و سپس شورش دهقانی نظم فئودالی را در کشور از بین برد. با صرف هزینه، چهار انقلاب اتفاق افتاد که البته در نهایت بورژوازی از آن سود بود؛ و آن لحظهی تاریخی انقلابها بود. این مطالب توضیح دقیق این نکته محسوب میشود که به هر حال، باید از رویکردهای ساده انگارانه و بیش از حد اقتصادگرا اجتناب ورزید.
کوبان توانست با نشان دادن نمونهای ساده آن نگرشهای ساده انگارانه را از بین ببرد. بدین سان، وی اعلام نمود: «بورژوازی انقلابی» به معنای خیزش طبقهی سرمایهدار، بازرگانان و کارفرمایان، با آن تحلیلی که مارکسیسم از بورژازی کلاسیک دارد، نبود؛ بلکه خیزش بخش آسیب پذیر طبقات متوسط، شامل وکلای دادگستری و اعضای صنف لیبرال و دارندگان شغلهای کوچک و کم درآمد دولتی محسوب میشد که با رشوه زندگی میکردند. به عبارت دیگر، انقلاب توسط افرادی انجام گرفت و در نهایت توسط کسانی اداره شد که با ظهور بورژوازی که اقتصاد فرانسه را متحول میکرد، مخالف بودند. به هر حال، این مورد نمونهای کاملاً دقیق از پیروزی تجربهگرایی انگلیس نسبت به نظریه پردازی فرانسه آن گونه که معمولاً به تصویر کشیده میشود، نبود. کوبان تنها بر تحقیقات خود تکیه نداشت، بلکه بر کار بسیاری دیگر از محققان فرانسوی نظیر لوفور نیز نظر داشت. در حقیقت، لوفور در سال 1951 میلادی به این نتیجه رسیده بود که تاجران نخستین محرکان (پیشتازان) انقلاب شمرده نمیشدند، بلکه ردهی پایین و اعضای صنف لیبرال در آن انقلاب مؤثر بودند. (3) بنابراین تفاوت واقعی بین کوبان و لوفور در این است که لوفور در نتیجه گیری خود اهمیت بسیار زیادی برای روایت و تحلیل مارکسیستی در این خصوص قائل نیست؛ در حالی که کوبان از آن راضی است.
ظاهراً لوفور پیش از آن از نظریهی قبلی خود عقب نشینی کرده و معتقد بود که اهمیت انقلاب فرانسه براساس نظریهی مارکسیستی باید حفظ شود؛ او بحث میکرد که همچنان میتوان گفت که یک انقلاب بورژوازی اتفاق افتاده است، و اگرچه بورژوازی عامل انقلاب نبود، اما توانست از آن سود ببرد. کوبان سپس بحث را دنبال کرد و نشان داد که نه اقتصاد فرانسه و نه بورژوازی صنعتی، هیچ یک از آن سود نبردند و توسط انقلاب یا پس از آن دگرگون نشدند. (4) اما در حقیقت، اگرچه کوبان در اثبات بخش دوم بحث خود ناکام ماند، اما شرایط به نفع تفسیر لوفور به عنوان یک مارکسیست از انقلاب بود. از این رو، بنابر برخی تفسیرها از مارکسیسم، برای انجام گرفتن تحولات سیاسی لازم است که ابتدا در روابط تولیدی دگرگونی رخ دهد، و لوفور این بحث را به عنوان یک اصل پذیرفته بود. از جنبههای دیگر، این حتی چیزی بسیار روشنتر از مفهوم سادهی وجود ناسازگاری بین نظریه پردازی و تحقیقات تجربه گرایی است، زیرا به نظر میرسد که در تحقیق لوفور انحرافی از نظریهاش دیده میشود؛ اما او به دیدن نتایج و پیامدهای کامل روایت مارکسیستی تمایلی نداشت. البته به گونهای مشابه میتوان بحث کرد که تجربه گرایی جبری کوبان زمینه را برای رویکرد خاص خودش به موضوع فراهم میکرد، اما در این مورد به او اجازه میداد که آن را شفافتر ببیند.
بحث تعریف اصطلاحات انقلاب و شیوهی نگرش به آن در بسیاری از تحقیقات بعدی، به خصوص در بریتانیا، مطرح شد. همچنین در فرانسه، یعنی جایی که آلبرت سوبول (Albert Soboul) از معیارهای مارکسیسم دربارهی انقلاب حمایت میکرد، این بحث ادامه داشت. به هر حال، فرانسیس فوره (Francois Furet) مورخ مصمم ضد مارکسیست فرانسوی بود که تعریف انقلاب و ارجاع به آن را تغییر داد. (5) در حالی که کوبان با لوفور و سوبول دربارهی انقلاب با اصطلاحات خودشان بحث میکردند، فوره در مورد انقلاب به عنوان یک ایدئولوژی، نه به مثابهی حاصل منافع مادی طبقاتی، و نه همچون اعمال منافع مادی گروهی، مطلب مینوشت. (6) او منتقد مفهوم علیت به عنوان زمینهی پویایی انقلاب بود که توسعهی آن را موجب گردید، و اظهار مینمود، تاریخ نگاری انقلاب فرانسه با به رسمیت شناختن این اندیشه که حقایق به خودی خود سخن نمیگویند، بحثها را در حوزهی دیگری به حرکت درآورد. (7) از زمان فوره، مسائل گذشتهی طبقه و منافع مادی کم رنگ شده و تاریخ فرهنگی با علاقهی بسیار به تجربهی شخصی و رویکرد نسبی گرایانه اهمیت یافتهاند. برای مثال، کتاب شهروندان (Citizens) از سایمون اسکاما (Simon Schama) به عنوان مطالعهای شناخته میشود که به «احتمالات و آثار پیش بینی ناپذیر» میپردازد و کاملاً از مفهوم گذشتهی تحول ساختاری فاصله گرفته است. (8) کتاب او مجموعهای از نقشها و طرح ویژیگیهایی است که بسیاری از آنها تاکنون بازیگرانی ناشناخته بودهاند. همان گونه که گیلادیا (Gildea) در کتاب گذشته در تاریخ فرانسه (The Past in French History) در سال 1994 میلادی، با ذکر مثال نشان داده است که در انقلاب علاقه به سوی توجه به افسانهها و اهمیت دادن به مسائل نمادین تغییر جهت داده است؛ یعنی تغییری که جشنهای صدساله در سال 1989 میلادی آن را تشویق میکرد. گیلدیا، ضمن انتقاد از رویکردهای گذشته، از جمله کار اولیهی خودش، استفاده از شیوههای «مکانیکی و جبر گرایی» که «اجازهی وجود هیچ گونه فضا برای ایجاد رابطهای که بین عاملان و گذشتهشان وجود داشت و یا وجود هر روش پرسش بر انگیز دیگری را نمیداد، شاکی بود. (9) او بررسی نقش حافظهی جمعی در فرهنگ سیاسی را مطرح کرد، و البته دقیقاً به دلیل انقلاب فرانسه و عواقب بعدی آن چندین حافظهی جمعی و در نتیجه فرهنگهای سیاسی مختلف در فرانسه وجود داشت. (10) به هر حال، این امر منجر به نتیجهگیری تندروانهای از سوی او شد، و اگرچه ممکن است بحث شود که مسئلهی مورد بحث خارج از موضوع است، اما به هر صورت آن تا حدی فراگیرتر به نظر میرسد:
به طور کلی، این توافق عمومی وجود دارد که در تاریخ هدفی نمیتواند وجود داشته باشد، و حتی اگر هم چنین امکانی وجود داشته باشد، منافع آن ناچیز خواهد بود. آنچه در اسطوره اهمیت دارد، نه به مفهوم داستانی آن، بلکه در مفهوم بازسازی گذشته، این است که توسط اجتماع سیاسی به منظور دستیابی به اهداف خودشان با دقت توصیف شده است. (11)
نمایش پی نوشت ها:
1- A. Cobban (1964), The Social Interpretation of the French Revolutin, Cambridge University Press, p. 168.
اگرچه این کتاب در سال 1964 میلادی چاپ شد، اما این آغاز بحثهای کوبان و لوفور نبود (لوفور در سال 1959 میلادی درگذشت). کتاب چاپ 1964 در اصل مجموعهی یک سلسله سخنرانیهای کوبان در سال 1962 میلادی بود؛ اما حملات اصلی وی علیه دیدگاهای لوفور در سخنرانی افتتاحیهی او در سال 1955 میلادی آغاز گردید.
2- W. Doyle (1980), Origions of the French Revolution, Oxford University Press, p.8.
3- A. Cobban, ibid, pp.58-61.
4- Ibid., pp.61-68.
5- ما برای تاریخ نگاری فرانسه مدیون مشورتهای دانیل گوردن هستیم، اما دیدگاهای مطرح شده در اینجا مربوط به خود ماست.
6- F. Furet (1981), Interpreting of the French Revolution, Cambridge University Press/ Editions de Masion des Scinces de l'Homme, p.76.
7- Ibid., pp.12, 18-22.
8- S. Schama(1989), Citizens: A Chroniclee of the French Revolution, Penguin Books, pp. xiv-xv.
9- R. Gildea (1994), The Past in French History,Yale University Press, p.2.
10- Ibid., p.10.
11- Ibid., p. 12.
اسپالدینگ، راجر؛ پارکر، کریستوفر؛ (1392)، مقدمهای بر تاریخنگاری، ترجمه محمد تقی ایمان پور، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}